می خوام اطلاعات کاملی راجع به صوفیان گنابادی داشته باشم ، با توجه به اینکه بنده یک جلسه ی در کنارشان بودم و در این یک جلسه تفسیر قرآن ، نماز جماعت و نماز اول وقت داشتند؟
می خوام اطلاعات کاملی راجع به صوفیان گنابادی داشته باشم ، با توجه به اینکه بنده یک جلسه ی در کنارشان بودم و در این یک جلسه تفسیر قرآن ، نماز جماعت و نماز اول وقت داشتند؟ فرقه ی صوفیه ی گنابادیّه (نعمت اللهیّه) دیرزمانی است که پدیده ی تصوف در میان مسلمانان، تحت عنوان باطن گرایی در برابر شریعت عبادی و اخلاقی اسلام قد علم نموده و در قالب فرقه های متعدد و مختلف نه تنها باعث تفرقه در امت واحده ی اسلامی شده، بلکه اموری را به نام سرّ و مغز شریعت، که به اعتقاد خودشان هیچ ظاهر و دلیلی نه در قرآن و نه در روایات بر آنها دلالت ندارند، مطرح کرده و موجبات تحیّر و انحراف برخی مسلمانان را از مسیر مستقیم شریعت اسلام فراهم نموده اند. - فرقه ی نعمت اللهیه گنابادیه چگونه به وجود آمده است و عقاید آن چیست؟ نعمت الله فرزند عبدالله، از اهالی سوریه، به سال 731 ه ق به دنیا آمد. وی حدود هفت سال در مکه شاگرد شیخ عبدالله یافعی از صوفیان بزرگ اهل سنت بود و مقام و خرقه ی خلافت را نیز از وی دریافت کرد. شاه نعمت الله ولی که براساس برخی از باورها، خود را دارای مقام ولایت می دانست، بعد از مسافرت های متعدد، در نهایت خانقاه خود را در ماهان کرمان بنا نهاد، اما بعد از مرگ وی، اوضاع و احوال ایران سبب شد تا اقطاب سلسله ی نعمت اللهیه به هندوستان بروند; تا این که در اوایل دوره ی قاجار، شاه علی رضا دکنی قطب سلسله ی نعمت اللهیه تصمیم گرفت این سلسله را در ایران احیا کند; از این رو دو تن از مشایخ مأذون خود را برای احیای سلسله به ایران فرستاد و بدین ترتیب سلسله ی نعمت اللهیه در ایران حیات مجدد یافت. این سلسله هم چون دیگر سلسله های تصوّف دچار انشعابات گوناگون شد. این انشعابات یا به خاطر اختلاف در عقیده و تعالیم طریقتی بود و یا به خاطر قدرت طلبی و ریاست خواهی برخی مشایخ و اقطاب. سلسله های کوثریه، شمسیه، انجمن اخوت (صفی علیشاهیه)، مونس علیشاهیه (ذوالریاستین یا نوربخشیه) و بالاخره گنابادیه، انشعابات سلسله ی نعمت اللهیه هستند. سلسله ی گنابادیه در نتیجه ی نزاع بر سر جانشینی رحمت علیشاه (متوفی 1278 ه، ق) میان پیروان او به وجود آمد، به گونه ای که بعد از مرگ رحمت علیشاه سه نفر مدعی جانشینی او شدند: 1. حاج میرزا حسن صفی، ملقّب به صفی علیشاه (متوفی 1316 ه، ق)، بنیان گذار سلسله ی صفی علیشاهیه; 2. حاج محمد حسن مجتهد، ملقّب به منوّرعلیشاه، بنیان گذار سلسله ی نوربخشیه; 3. حاج محمد کاظم تنباکوفروش اصفهانی، ملقب به سعادت علیشاه، بنیان گذار سلسله ی گنابادیه. سلسله ی گنابادیه نام های دیگری نیز دارد; چون: نعمت اللهیه، طاووسیه، سلطان علیشاهیه، رضویه، معروفیه، و مهدویه. سلسله ی گنابادیه از زمان تأسیس تاکنون هفت قطب داشته است: 1. حاج محمد کاظم اصفهانی (سعادت علیشاه); 2. حاج ملا سلطان محمد (سلطان علیشاه); 3. حاج ملا علی (نور علیشاه); 4. حاج شیخ محمد حسن (صالح علیشاه); 5. حاج سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه); 6. علی تابنده (محبوب علیشاه); 7. نور علی تابنده (مجذوب علیشاه). اعتقادات سلسله ی گنابادیه علاوه بر اعتقادات عمومیِ سلسله های نعمت اللهیه دارای اعتقاداتی اختصاصی نیز هست که در ذیل به آنها اشاره می کنیم. الف) اعتقادات عمومی 1. اعتقاد به جدایی طریقت و شریعت: یعنی اعتقاد به این که راه رسیدن به خداوند و مقامات بالای عرفانی، غیر از آن راهی است که شریعت اسلام آورده است. 2. ادعای الوهیت و ربوبیت: آنها (اقطاب) مدعی اند که افعالشان افعال خدا و احوالشان صفات خداوند است; نیز مدعی اند که برتر و بیرون از حدود و قوانین هستند و قانون هر چه باشد بر آنها حکم فرما نیست. 3. ادعای رسالت: آنها خود را مأذونین در طریقت می دانند، بدین معنا که اجازه دارند طریقت و راه رسیدن به مقامات عرفانی را به کسانی که ظرفیت آن را دارند تعلیم دهند و نیز مدعی اند که دارنده ی چنین اجازه و مقامی حتماً دارای مقام دعوة النبوة (ولایت نبوی) نیز هست. 4. یکسان دانستن همه ی ادیان (اعم از الهی و غیرالهی). 5. نفی انتظار فرج: آنها می گویند هر کس مرشد را بشناسد، حاجت به انتظار ظهور امام زمان(عج) ندارد. 6. نفی مذهب: آنان می گویند صوفی موحد است و موحد غیرمحدود است و مذهب در حد و محدود است و صوفی رو به بی حدی است; پس در مذهب نیست. 7. اسقاط تکلیف: سلسله های نعمت اللهیه مدعی است که تنها راه رسیدن به یقین و حقیقت، طریقت (روش صوفیانه) است و کسی که به چنین مقامی برسد (به مقام یقین) دیگر تکلیفی ندارد. اما در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) راه رسیدن به یقین چنین معرفی شده است: اسلام همان تسلیم در برابر حق است و تسلیم همان یقین، و یقین همان تصدیق، و تصدیق همان اقرار، و اقرار همان انجام وظایف است و انجام وظایف همان عقل. پس، در مدرسه ی اهل بیت(علیهم السلام) تنها راه رسیدن به یقین همان عمل به احکام شریعت اسلام است. ب) اعتقادات اختصاصی 1. دعای اولوالامری: آنها خود را واجب الاطاعه می دانند. 2. ادعای جانشینی امام زمان (نیابت خاصه): آنها مدعی اند که از سابقین اجازه ی کتبی در مورد جانشینی امام زمان(عج) دارند و نیز مدعی اند که از طرف امام زمان(عج) مأمورند از مردم برای آن حضرت بیعت بگیرند; حال آن که طبق روایات متواتر، جانشینان حضرت ولی عصر(عج) چهار نفر و معروف به نواب اربعه بودند و آنها از کسی برای امام بیعت نمی گرفتند، بلکه واسطه ی بین امام و مردم بودند. 3. لزوم در نظر داشتن صورت مرشد در حال ذکر. 4. ترک خمس و تقلیل خمس و زکات به یک دهم (عشریه). 5. اعتقاد به جدایی دین از سیاست. 6. رها کردن شارب و مخالفت با سیره ی عملی ائمه ی اطهار(علیهم السلام). بیعت نزد گنابادیه حسین تابنده بیعت را اولین مرحله ی ورود در طریق کمال برمی شمرد. آنها بیعت را به دو دسته تقسیم می کنند: الف) بیعت ولایت یا بیعت ولویه; ب) بیعت نبوت یا بیعت نبویه. سلطان علیشاه در این خصوص می گوید: دعوت (بیعت) از زمان حضرت آدم(علیه السلام) دو حیثیت داشته است: حیثیت انذار که ترساندن از لذات دنیوی است و حیثیت بشارت که ترغیب کردن به لذت های معنوی است. در ادامه نیز می گوید: مقصود از دعوت نبوت آماده کردن و مهیا ساختن خلق برای قبول دعوت ولایت است. دعوت ولایت مقصود بالذات است و دعوت نبوت مقصود بالتبع است. اما حق چیست؟ برای یافتن حق باید به مدرسه ی اهل بیت(علیهم السلام)که نبیّ مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله)در حدیث ثقلین آنها را بال دوم دین معرفی کرده است، مراجعه نمود. طبق آموزه های اسلام، اولا، بیعت کردن فقط با خداوند متعال و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و جانشینان او بر روی زمین، یعنی ائمه ی اطهار(علیهم السلام) جایز است و آنها برای بیعت گرفتن از مردم کسی را تعیین نکرده اند; ثانیاً، بین شریعت اسلام و طریقت (سیر و سلوک معنوی) فرقی نیست و هر کس بخواهد به مقامات عالی و قرب الی الله برسد، باید شریعت اسلام را مو به مو مراعات کند، نه بیشتر و نه کمتر. - شاه نعمت الله ولی، رئیس و مؤسس فرقه ی نعمت اللهیه، چه مذهبی داشت؟ صوفیان، برای نشر افکار تصوف و بسط فرقه های آن در ایران، به لحاظ حساسیت ایرانیان به خاندان وحی و امامان شیعه و در حقیقت جانشینی نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله)، ناگزیر شدند تصوف را با مکتب اهل بیت(علیهم السلام) هماهنگ کنند; از این رو اقدام به جعل شناسنامه برای شیعی بودن تصوّف کرده و تصوف را ذات تشیع و معنای آن دانسته و گفته اند اساس و روح اسلام در تشیع، و روح تشیع در تصوف است; تصوف غیر از تشیع نیست و تشیع واقعی هم غیر از تصوّف نیست; و به همین مناسبت مذهب بزرگان و اقطابشان را چنین توجیه کرده اند که آنان تقیه می کردند و در بند اظهار مذهب نبودند. در این رهگذر بیش ترین تلاش را سلسله ی نعمت اللهیه نموده، یعنی سلسله ای که شاه نعمت الله ولی مؤسس آن بوده است. آثار زیادی برای اثبات شیعه بودن این شخصیت تدوین شده است، اما هر زمان که در تنگنا قرار گرفتند به توجیهات متمسک شدند. قبل از قضاوت در خصوص مذهب شاه نعمت الله ولی، لازم است نگاهی گذرا به زندگی وی داشته باشیم. سید نور الدین نعمت الله بن عبد الله بن محمد، معروف به شاه نعمت الله ولی در روز دوشنبه، چهاردهم ربیع الاول 731 ه ق به دنیا آمد. پدر او میر عبد الله از بزرگان قوم عرب و اهالی سوریه و مادرش از اولاد خوانین شبانکاره ی فارس بود. شاه نعمت الله در خانواده ای صوفی مسلک به دنیا آمد. وی بعد از اتمام دروس مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش به شیراز، مرکز تدریس فقه شافعی و دیگر مذاهب اهل تسنن رفت. ژان اوبن، در این خصوص، بعد از آن که با اطمینان شاه نعمت الله را در حلقه های سنی شیراز جای می دهد، در مقدمه ی خود بر چاپ اولیاء نامه های شاه نعمت الله چنین می گوید: آنچه از تاریخ به دست می آید آن است که اگر در ایران زمان شاه نعمت الله یک شهر با اسلام سنی ارتباط داشت، آن شهر شیراز بوده است. بنابراین شاه نعمت الله با حضورش برای تحصیل علوم دینی در آن زمان در شهر شیراز، نه تنها به نحوی مذهب خود را هویدا کرده است، بلکه محققاً مهر تأیید خود را بر اسلام سنی، برای سده های بعدی تا زمان سلطه ی صوفیه به جای نهاده است. از استادان شاه نعمت الله که همگی از فقها و متکلمان اهل سنت هستند می توان به افراد زیر اشاره کرد: 1. سید جلال الدین خوارزمی، معروف به تاج الشریعه، فقیهی سرشناس و شافعی مذهب بود و از جمله آثار او متن فقهی کفایه فی شرح الهدایه است. 2. رکن الدین شیرازی. 3. شمس الدین مکی. 4. قاضی عضد الدین عیون که به احتمال زیاد همان قاضی معروف، عضد الدین ایجی بود که در عهد حکومت ابواسحق اینجو فرمان روای فارس، مقام قاضی القضاتی شیراز را داشت. یکی از مشایخ طریقتی شاه نعمت الله ولی، یافعی بود. شاه نعمت الله در بیست و چهار سالگی در مکه ی معظمه با شیخی یمنی به نام عفیف الدین ابومحمد عبدالله بن اسعد بن سلیمان نزیل الحرمین یافعی ملاقات کرد و بدین ترتیب به چندین سلسله از طریقت های صوفیانه از جمله شاذلیه و قادریه متصل شد. در عصر حاضر هم یافعی در زادگاهش، یمن، بنیان گذار یکی از شاخه های طریقت قادری به شمار می رود; طریقتی که تبار و رشته ی ارتباطش تماماً سنی است. خود شاه نعمت الله در مورد این استادش می گوید: شیخ ما کامل و مکمل بود قطب وقت و امام عادل بود گاه ارشاد چون سخن گفتی در توحید را نکو سفتی یافعی بود، نام عبدالله رهبر رهروان آن درگاه شاه نعمت الله در دیوان اشعارش در بخش مثنویات وقتی به معرفی مشایخ طریقتی اش می پردازد، آنها را به معروف کرخی و داود طائی و حسن بصری می رساند و چنین می گوید: شیخ معروف را نکو میدان شیخ داود طائیش می خوان شاه نعمت الله ولی، اگرچه مدیحه هایی در مدح امیر مؤمنان علی(علیه السلام) سروده است، لیکن وقتی نوبت به بیان صریح مذهب می رسد، تسنن خود را به وجهی موجز چنین بیان می دارد: ای که هستی محب آل علی مؤمن کامل و بی بدلی راه سنی گزین که مذهب ماست ورنه گم گشته ای و در خللی رافضی کیست؟ دشمن بوبکر خارجی کیست دشمن علی هر که او چهار یار دارد دوست امت پاک مذهب است و ولی دوست دارِ صحابه هم به تمام یار سنی و خصم معتزلی شاه نعمت الله ولی، ابوبکر را افضل می دانست چنان که در رساله ی تحقیق الاسلام نوشته است: امام حق بعد رسول(صلی الله علیه وآله) امیر المؤمنین (ابوبکر) است و امامت او ثابت است به اجماع امت و بعد از او امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه و بعد از او امیر المؤمنین عثمان رضی الله عنه و بعد از او امیر المؤمنین و امام المتقین علی کرّم الله وجَهه، و الفضیلةُ بهذا الترتیب. بدیدم عالم پیر موحد که والی ولایت را ولی بود بیان فضل صحابه را همی کرد در آن معنی که تقدیر نبی بود ابوبکر افضل اصحاب فرمود ولی ختم امامت بر علی بود در نسخه ی نفیس خطی رسائل شاه ولی موجود در کتاب خانه ی خانقاه شمس الوفا که در فاصله ی سال های 1066 1087 ه ق یعنی در عهد صفویه و دوره ی قدرت تشیع به دست یکی از مریدان او تحریر یافته، رساله ای است با عنوان (تحقیق مراتب الالهیه) که در ضمن آن از خلفای اربعه و ائمه ی اهل سنت و جماعت صریحاً به احترام یاد شده است، بدین قرار: ... و از نبیّ بر چهار رکن نبوة که ابوبکر و عمر و عثمان و امیر المؤمنین علی(علیه السلام)است (کذا) ابوبکر صورت قلب است و عمر صورت عقل و عثمان صورت روح و علی صورت نفس و از ایشان بر چهار امام که ایشان چهار رکن اند از ارکان الهی و آن مالک است و احمد و حنیفه (کذا) و شافعی... بعد از این بررسی مختصر از زندگانی شاه نعمت الله ولی، به وضوح می توان دریافت که او مذهبی غیر از مذهب اهل بیت(علیهم السلام)داشته است.
عنوان سوال:

می خوام اطلاعات کاملی راجع به صوفیان گنابادی داشته باشم ، با توجه به اینکه بنده یک جلسه ی در کنارشان بودم و در این یک جلسه تفسیر قرآن ، نماز جماعت و نماز اول وقت داشتند؟


پاسخ:

می خوام اطلاعات کاملی راجع به صوفیان گنابادی داشته باشم ، با توجه به اینکه بنده یک جلسه ی در کنارشان بودم و در این یک جلسه تفسیر قرآن ، نماز جماعت و نماز اول وقت داشتند؟

فرقه ی صوفیه ی گنابادیّه (نعمت اللهیّه)
دیرزمانی است که پدیده ی تصوف در میان مسلمانان، تحت عنوان باطن گرایی در برابر شریعت عبادی و اخلاقی اسلام قد علم نموده و در قالب فرقه های متعدد و مختلف نه تنها باعث تفرقه در امت واحده ی اسلامی شده، بلکه اموری را به نام سرّ و مغز شریعت، که به اعتقاد خودشان هیچ ظاهر و دلیلی نه در قرآن و نه در روایات بر آنها دلالت ندارند، مطرح کرده و موجبات تحیّر و انحراف برخی مسلمانان را از مسیر مستقیم شریعت اسلام فراهم نموده اند.
- فرقه ی نعمت اللهیه گنابادیه چگونه به وجود آمده است و عقاید آن چیست؟
نعمت الله فرزند عبدالله، از اهالی سوریه، به سال 731 ه ق به دنیا آمد. وی حدود هفت سال در مکه شاگرد شیخ عبدالله یافعی از صوفیان بزرگ اهل سنت بود و مقام و خرقه ی خلافت را نیز از وی دریافت کرد.
شاه نعمت الله ولی که براساس برخی از باورها، خود را دارای مقام ولایت می دانست، بعد از مسافرت های متعدد، در نهایت خانقاه خود را در ماهان کرمان بنا نهاد، اما بعد از مرگ وی، اوضاع و احوال ایران سبب شد تا اقطاب سلسله ی نعمت اللهیه به هندوستان بروند; تا این که در اوایل دوره ی قاجار، شاه علی رضا دکنی قطب سلسله ی نعمت اللهیه تصمیم گرفت این سلسله را در ایران احیا کند; از این رو دو تن از مشایخ مأذون خود را برای احیای سلسله به ایران فرستاد و بدین ترتیب سلسله ی نعمت اللهیه در ایران حیات مجدد یافت.
این سلسله هم چون دیگر سلسله های تصوّف دچار انشعابات گوناگون شد. این انشعابات یا به خاطر اختلاف در عقیده و تعالیم طریقتی بود و یا به خاطر قدرت طلبی و ریاست خواهی برخی مشایخ و اقطاب. سلسله های کوثریه، شمسیه، انجمن اخوت (صفی علیشاهیه)، مونس علیشاهیه (ذوالریاستین یا نوربخشیه) و بالاخره گنابادیه، انشعابات سلسله ی نعمت اللهیه هستند. سلسله ی گنابادیه در نتیجه ی نزاع بر سر جانشینی رحمت علیشاه (متوفی 1278 ه، ق) میان پیروان او به وجود آمد، به گونه ای که بعد از مرگ رحمت علیشاه سه نفر مدعی جانشینی او شدند:
1. حاج میرزا حسن صفی، ملقّب به صفی علیشاه (متوفی 1316 ه، ق)، بنیان گذار سلسله ی صفی علیشاهیه;
2. حاج محمد حسن مجتهد، ملقّب به منوّرعلیشاه، بنیان گذار سلسله ی نوربخشیه;
3. حاج محمد کاظم تنباکوفروش اصفهانی، ملقب به سعادت علیشاه، بنیان گذار سلسله ی گنابادیه.
سلسله ی گنابادیه نام های دیگری نیز دارد; چون: نعمت اللهیه، طاووسیه، سلطان علیشاهیه، رضویه، معروفیه، و مهدویه.
سلسله ی گنابادیه از زمان تأسیس تاکنون هفت قطب داشته است:
1. حاج محمد کاظم اصفهانی (سعادت علیشاه);
2. حاج ملا سلطان محمد (سلطان علیشاه);
3. حاج ملا علی (نور علیشاه);
4. حاج شیخ محمد حسن (صالح علیشاه);
5. حاج سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه);
6. علی تابنده (محبوب علیشاه);
7. نور علی تابنده (مجذوب علیشاه).
اعتقادات
سلسله ی گنابادیه علاوه بر اعتقادات عمومیِ سلسله های نعمت اللهیه دارای اعتقاداتی اختصاصی نیز هست که در ذیل به آنها اشاره می کنیم.
الف) اعتقادات عمومی
1. اعتقاد به جدایی طریقت و شریعت: یعنی اعتقاد به این که راه رسیدن به خداوند و مقامات بالای عرفانی، غیر از آن راهی است که شریعت اسلام آورده است.
2. ادعای الوهیت و ربوبیت: آنها (اقطاب) مدعی اند که افعالشان افعال خدا و احوالشان صفات خداوند است; نیز مدعی اند که برتر و بیرون از حدود و قوانین هستند و قانون هر چه باشد بر آنها حکم فرما نیست.
3. ادعای رسالت: آنها خود را مأذونین در طریقت می دانند، بدین معنا که اجازه دارند طریقت و راه رسیدن به مقامات عرفانی را به کسانی که ظرفیت آن را دارند تعلیم دهند و نیز مدعی اند که دارنده ی چنین اجازه و مقامی حتماً دارای مقام دعوة النبوة (ولایت نبوی) نیز هست.
4. یکسان دانستن همه ی ادیان (اعم از الهی و غیرالهی).
5. نفی انتظار فرج: آنها می گویند هر کس مرشد را بشناسد، حاجت به انتظار ظهور امام زمان(عج) ندارد.
6. نفی مذهب: آنان می گویند صوفی موحد است و موحد غیرمحدود است و مذهب در حد و محدود است و صوفی رو به بی حدی است; پس در مذهب نیست.
7. اسقاط تکلیف: سلسله های نعمت اللهیه مدعی است که تنها راه رسیدن به یقین و حقیقت، طریقت (روش صوفیانه) است و کسی که به چنین مقامی برسد (به مقام یقین) دیگر تکلیفی ندارد.
اما در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) راه رسیدن به یقین چنین معرفی شده است:
اسلام همان تسلیم در برابر حق است و تسلیم همان یقین، و یقین همان تصدیق، و تصدیق همان اقرار، و اقرار همان انجام وظایف است و انجام وظایف همان عقل.
پس، در مدرسه ی اهل بیت(علیهم السلام) تنها راه رسیدن به یقین همان عمل به احکام شریعت اسلام است.
ب) اعتقادات اختصاصی
1. دعای اولوالامری: آنها خود را واجب الاطاعه می دانند.
2. ادعای جانشینی امام زمان (نیابت خاصه): آنها مدعی اند که از سابقین اجازه ی کتبی در مورد جانشینی امام زمان(عج) دارند و نیز مدعی اند که از طرف امام زمان(عج) مأمورند از مردم برای آن حضرت بیعت بگیرند; حال آن که طبق روایات متواتر، جانشینان حضرت ولی عصر(عج) چهار نفر و معروف به نواب اربعه بودند و آنها از کسی برای امام بیعت نمی گرفتند، بلکه واسطه ی بین امام و مردم بودند.
3. لزوم در نظر داشتن صورت مرشد در حال ذکر.
4. ترک خمس و تقلیل خمس و زکات به یک دهم (عشریه).
5. اعتقاد به جدایی دین از سیاست.
6. رها کردن شارب و مخالفت با سیره ی عملی ائمه ی اطهار(علیهم السلام).
بیعت نزد گنابادیه
حسین تابنده بیعت را اولین مرحله ی ورود در طریق کمال برمی شمرد. آنها بیعت را به دو دسته تقسیم می کنند:
الف) بیعت ولایت یا بیعت ولویه;
ب) بیعت نبوت یا بیعت نبویه.
سلطان علیشاه در این خصوص می گوید:
دعوت (بیعت) از زمان حضرت آدم(علیه السلام) دو حیثیت داشته است: حیثیت انذار که ترساندن از لذات دنیوی است و حیثیت بشارت که ترغیب کردن به لذت های معنوی است.
در ادامه نیز می گوید:
مقصود از دعوت نبوت آماده کردن و مهیا ساختن خلق برای قبول دعوت ولایت است. دعوت ولایت مقصود بالذات است و دعوت نبوت مقصود بالتبع است.
اما حق چیست؟
برای یافتن حق باید به مدرسه ی اهل بیت(علیهم السلام)که نبیّ مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله)در حدیث ثقلین آنها را بال دوم دین معرفی کرده است، مراجعه نمود. طبق آموزه های اسلام، اولا، بیعت کردن فقط با خداوند متعال و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و جانشینان او بر روی زمین، یعنی ائمه ی اطهار(علیهم السلام) جایز است و آنها برای بیعت گرفتن از مردم کسی را تعیین نکرده اند; ثانیاً، بین شریعت اسلام و طریقت (سیر و سلوک معنوی) فرقی نیست و هر کس بخواهد به مقامات عالی و قرب الی الله برسد، باید شریعت اسلام را مو به مو مراعات کند، نه بیشتر و نه کمتر.
- شاه نعمت الله ولی، رئیس و مؤسس فرقه ی نعمت اللهیه، چه مذهبی داشت؟
صوفیان، برای نشر افکار تصوف و بسط فرقه های آن در ایران، به لحاظ حساسیت ایرانیان به خاندان وحی و امامان شیعه و در حقیقت جانشینی نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله)، ناگزیر شدند تصوف را با مکتب اهل بیت(علیهم السلام) هماهنگ کنند; از این رو اقدام به جعل شناسنامه برای شیعی بودن تصوّف کرده و تصوف را ذات تشیع و معنای آن دانسته و گفته اند اساس و روح اسلام در تشیع، و روح تشیع در تصوف است; تصوف غیر از تشیع نیست و تشیع واقعی هم غیر از تصوّف نیست; و به همین مناسبت مذهب بزرگان و اقطابشان را چنین توجیه کرده اند که آنان تقیه می کردند و در بند اظهار مذهب نبودند.
در این رهگذر بیش ترین تلاش را سلسله ی نعمت اللهیه نموده، یعنی سلسله ای که شاه نعمت الله ولی مؤسس آن بوده است. آثار زیادی برای اثبات شیعه بودن این شخصیت تدوین شده است، اما هر زمان که در تنگنا قرار گرفتند به توجیهات متمسک شدند.
قبل از قضاوت در خصوص مذهب شاه نعمت الله ولی، لازم است نگاهی گذرا به زندگی وی داشته باشیم.
سید نور الدین نعمت الله بن عبد الله بن محمد، معروف به شاه نعمت الله ولی در روز دوشنبه، چهاردهم ربیع الاول 731 ه ق به دنیا آمد. پدر او میر عبد الله از بزرگان قوم عرب و اهالی سوریه و مادرش از اولاد خوانین شبانکاره ی فارس بود.
شاه نعمت الله در خانواده ای صوفی مسلک به دنیا آمد. وی بعد از اتمام دروس مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش به شیراز، مرکز تدریس فقه شافعی و دیگر مذاهب اهل تسنن رفت.
ژان اوبن، در این خصوص، بعد از آن که با اطمینان شاه نعمت الله را در حلقه های سنی شیراز جای می دهد، در مقدمه ی خود بر چاپ اولیاء نامه های شاه نعمت الله چنین می گوید:
آنچه از تاریخ به دست می آید آن است که اگر در ایران زمان شاه نعمت الله یک شهر با اسلام سنی ارتباط داشت، آن شهر شیراز بوده است. بنابراین شاه نعمت الله با حضورش برای تحصیل علوم دینی در آن زمان در شهر شیراز، نه تنها به نحوی مذهب خود را هویدا کرده است، بلکه محققاً مهر تأیید خود را بر اسلام سنی، برای سده های بعدی تا زمان سلطه ی صوفیه به جای نهاده است.
از استادان شاه نعمت الله که همگی از فقها و متکلمان اهل سنت هستند می توان به افراد زیر اشاره کرد:
1. سید جلال الدین خوارزمی، معروف به تاج الشریعه، فقیهی سرشناس و شافعی مذهب بود و از جمله آثار او متن فقهی کفایه فی شرح الهدایه است.
2. رکن الدین شیرازی.
3. شمس الدین مکی.
4. قاضی عضد الدین عیون که به احتمال زیاد همان قاضی معروف، عضد الدین ایجی بود که در عهد حکومت ابواسحق اینجو فرمان روای فارس، مقام قاضی القضاتی شیراز را داشت.
یکی از مشایخ طریقتی شاه نعمت الله ولی، یافعی بود. شاه نعمت الله در بیست و چهار سالگی در مکه ی معظمه با شیخی یمنی به نام عفیف الدین ابومحمد عبدالله بن اسعد بن سلیمان نزیل الحرمین یافعی ملاقات کرد و بدین ترتیب به چندین سلسله از طریقت های صوفیانه از جمله شاذلیه و قادریه متصل شد. در عصر حاضر هم یافعی در زادگاهش، یمن، بنیان گذار یکی از شاخه های طریقت قادری به شمار می رود; طریقتی که تبار و رشته ی ارتباطش تماماً سنی است.
خود شاه نعمت الله در مورد این استادش می گوید:
شیخ ما کامل و مکمل بود قطب وقت و امام عادل بود
گاه ارشاد چون سخن گفتی در توحید را نکو سفتی
یافعی بود، نام عبدالله رهبر رهروان آن درگاه
شاه نعمت الله در دیوان اشعارش در بخش مثنویات وقتی به معرفی مشایخ طریقتی اش می پردازد، آنها را به معروف کرخی و داود طائی و حسن بصری می رساند و چنین می گوید:
شیخ معروف را نکو میدان شیخ داود طائیش می خوان
شاه نعمت الله ولی، اگرچه مدیحه هایی در مدح امیر مؤمنان علی(علیه السلام) سروده است، لیکن وقتی نوبت به بیان صریح مذهب می رسد، تسنن خود را به وجهی موجز چنین بیان می دارد:
ای که هستی محب آل علی مؤمن کامل و بی بدلی
راه سنی گزین که مذهب ماست ورنه گم گشته ای و در خللی
رافضی کیست؟ دشمن بوبکر خارجی کیست دشمن علی
هر که او چهار یار دارد دوست امت پاک مذهب است و ولی
دوست دارِ صحابه هم به تمام یار سنی و خصم معتزلی
شاه نعمت الله ولی، ابوبکر را افضل می دانست چنان که در رساله ی تحقیق الاسلام نوشته است:
امام حق بعد رسول(صلی الله علیه وآله) امیر المؤمنین (ابوبکر) است و امامت او ثابت است به اجماع امت و بعد از او امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه و بعد از او امیر المؤمنین عثمان رضی الله عنه و بعد از او امیر المؤمنین و امام المتقین علی کرّم الله وجَهه، و الفضیلةُ بهذا الترتیب.
بدیدم عالم پیر موحد که والی ولایت را ولی بود
بیان فضل صحابه را همی کرد در آن معنی که تقدیر نبی بود
ابوبکر افضل اصحاب فرمود ولی ختم امامت بر علی بود
در نسخه ی نفیس خطی رسائل شاه ولی موجود در کتاب خانه ی خانقاه شمس الوفا که در فاصله ی سال های 1066 1087 ه ق یعنی در عهد صفویه و دوره ی قدرت تشیع به دست یکی از مریدان او تحریر یافته، رساله ای است با عنوان (تحقیق مراتب الالهیه) که در ضمن آن از خلفای اربعه و ائمه ی اهل سنت و جماعت صریحاً به احترام یاد شده است، بدین قرار:
... و از نبیّ بر چهار رکن نبوة که ابوبکر و عمر و عثمان و امیر المؤمنین علی(علیه السلام)است (کذا) ابوبکر صورت قلب است و عمر صورت عقل و عثمان صورت روح و علی صورت نفس و از ایشان بر چهار امام که ایشان چهار رکن اند از ارکان الهی و آن مالک است و احمد و حنیفه (کذا) و شافعی...
بعد از این بررسی مختصر از زندگانی شاه نعمت الله ولی، به وضوح می توان دریافت که او مذهبی غیر از مذهب اهل بیت(علیهم السلام)داشته است.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین