ریشه صوفیه از شیعه است یا سنی و اعتقاداتشان چیست؟چرا در قدیم اکثر علما و عرفای بزرگ در این فرقه بوده اند و بهترین کتابهای عرفانی را آنان نوشته اند؟ تصوف و عرفان در همهی ادیان و مذاهب و حتی مکاتب فلسفی کم و بیش وجود دارد. و پس از این همه تحقیقات که دربارهی پیداشدن صوفیگری و درویشی و عرفان انجام شده، هنوز هیچکس نتوانسته بگوید که منشأ اصلی تصوف اسلامی و ایرانی چیست و یا کجاست؟ این امر، به چند دلیل به وجود آمده است که در ادامه به آن میپردازیم. عرفان ادیان اول اینکه در هر یک از مذاهب و ادیان نشانههایی از زهد و پرهیزگاری و بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا آمده است، و شاید بتوان گفت که: یکی از خصوصیات عمومی ادیان و مذاهب همین توجه به امور معنوی و تحقیر دنیا و مظاهر مادی است؛ نهایت آنکه در برخی ادیان مانند دین موسوی نشانههای این مطلب اندک است، ولی در بعضی آیینها مانند مسیحیت و آیین بودایی و تائوگرایی و دیگران این مطلب قویتر است. در تورات و انجیل و کلمات مأثور از بودا (1) و لائوتسه (2) و مانی و مزدک مطالب زیادی توان یافت که مؤید این نکته است. البته زهد و پارسایی تنها نشانهی صوفیگری نیست و امور بسیاری در این باره به جز زهد دخالت دارد، اما پیداشدن آن یعنی زهد بیشک یکی از بزرگترین انگیزههای توجه به عرفان و تصوف و مایهی دلکندن از زندگانی پرشور و شر دنیا و دلبستن به خدا و امور معنوی شد. قراین و شواهد بسیار هست که معلوم میکند، در میان یهود از خیلی پیش آشنایی با عرفان وجود داشته است، و این میراث قدیم، اساس فکر فرقههایی شد که بعدها عرفان قوم یهود را پختگی و کمال بخشیدند؛ و از آن جمله فلسطینیان یا فرقهی ربانیم (3) است که تعالیم آنها در تلمود (4) جلوهگر است و نیز فرقهی یهود اسکندریه که عرفان یهود را با روش حکیمان یونان در آمیختند. و از همه بالاتر حکمت اسکندرانی افلوطین (5) که مظهر کاملی از عرفان، و ترکیبی از حکمت افلاطون و علم کلام یهود و دیگر عوامل است. حکمت گنوسی (6) نیز نوعی عرفان به شمار میرود. و آن نیز در حقیقت عرفان شرقی پیش از روزگار عیسی است که در اوایل تاریخ میلادی با آیین مسیحی در آمیخت و رنگ مسیحیت به خود گرفت، که منشأ و مأخذ آن نیز - مانند مأخذ و منشأ صوفیگری اسلامی و ایرانی مورد اختلاف پژوهشگران است - و برخی از اهل تحقیق آن را از عقاید یهود پیش از روزگار عیسی، و برخی برگرفته از افکار معنوی مصریان یا ایرانیان قدیم میدانند. (7) عرفان ترسایی نیز دنباله عرفان یهود است. و گفتهاند: ریشه و اساس این تعلیم عرفانی را در زندگانی خود مسیح و حواریان او، در روحالقدس، در انجیل یوحنا، و در اعمال رسولان میتوان یافت. گذشته از این غسل تعمید و عشاء ربانی و قیام مردگان نیز خود از عناصر عرفانی خالی نیست. (8) دربارهی مذهب مانی (215-276م) نیز چند کلمه باید سخن گفت. مذهب مانی آمیزهای از آیینهای زرتشتی - مسیحی - بودایی و فلسفهی یونانی و اساطیر قدیم است. به عقیدهی مانی جهان از دو عنصر روشنایی و تاریکی پیدا شده، و پایهی آن بر نیکی و بدی است؛ ولی اصل چنان است که سرانجام روشنایی از تاریکی جدا خواهد شد و بر آن پیروز خواهد گشت. وظیفهی یک مانوی این است که این دو عنصر یعنی نور و ظلمت را از هم جدا سازد و آمیزش آنها را به هم زند. اما این کار از یک راه ممکن است و آن اینکه: وجود خویش از بدی و فسادی که منسوب به تاریکی است، پاک کند. و از لذات این جهانی چون زن خواستن و گوشت خوردن و شراب خوردن و مال گردآوردن و نفس پرستیدن خودداری کند چنان که ملاحظه میکنید: کم و بیش شباهتی در اصول این دین با صوفیگری وجود دارد، و چون صوفیان اهل گزینش و التفاط بودهاند، بعید نمینماید که برخی از اصول دیانت مذکور را گرفته باشند. (9) ولی باید جانب احتیاط را فرو نگذاشت و گفت که: شباهت میان برخی از آیینها و کیشها دلیل تأثیر متقابل یا اخذ یکی از دیگری نیست. دوم اینکه - (اسنی)های یهود Essenciens و پارسایان مسیحی که آنان را (گوشهگیران) (10) نامیدهاند، و نیز جوکیان هند پیش از ایندو، اصولی مشابه به هم دارند و راه وصول به عرفان را همین خشنپوشی و ریاضت دانسته و قناعت و خرسندی را نردبان معرفت خدا شناختهاند. در اسلام نیز کم و بیش همین حال بوده است. آیات گوناگون در قرآن توان یافت که زهد و پارسایی و بیاعتنایی به امور دنیاوی را مایه خشنودی خدا از بند و سبب وصول بنده به مراتب و مقامات برتر و نزدیکی به پروردگار شمرده است. (بگو: برخورداری دنیا اندک است. آنچه نزد خداست پایدار است) یا (.. زندگانی دنیا جز بازیچهی کودکان و بازی نوجوانان چیزی نیست؛ و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری کنید پاداش شما را بدهد... الخ) (11) و بسیاری از آیات دیگر. و آنگهی آیاتی که دربارهی عذاب و شکنجهی رستاخیز و روز واپسین در همه کتابهای آسمانی و در قرآن جابهجا آمده، و بسیاری از حدیثها و انبوهی از اخبار درست نیز آنها را تأیید میکند، مردمان خداشناس و معتقد را از عشقها و لذتها و برخورداریهای این جهانی دور میساخت، و پیوسته میخواستند در نهایت امساک و بیاعتنایی به خوراک و پوشاک و گستراک به سر برند تا مگر از خشم و عقاب و قهر و عذاب خدا برهند. (خلفای راشدین) در آغاز اسلام خود در نهایت سادگی به سر میبردند. (12) سادگی زندگانی ابوبکر و علی و عمر و تا حدودی عثمان نشانههایی از این دل کندن از دنیا و دلبستن به آخرت است. خود پیامبر، به ویژه در روزگاری که در مکه مردم را به اسلام دعوت میکرد روش زاهدان و پارسایان داشت و در برخی اوقات از ترس خدا به خود میپیچید و مردم را نیز بدین راه میخواند. در اثر همین تعالیم و نمونهی رفتار بود که اشخاصی مانند (عبدالله بن عمرو بن عاص) میخواست که همهی روزهای سال را روزه دارد، (13) و عثمان مظعون میخواست که خود را عقیم کند (14) و زن و فرزندان را ترک گوید و به سیر و سفر بپردازد. البته پیامبر برخی اوقات این گروه را از انجام این قبیل کارها باز میداشت و چنان که معروف است و میدانید، همیشه میگفته است که: (در اسلام گوشهگیری و سختی برخود نهادن نیست. (15) مثلاً عرفان هندی که اصولاً از آن به ( یوگا) تعبیر میکنند مانند ادیان هندی بر این پایه استوار است که انسان چگونه وجود جزئی و محدود خود را در وجود کل فانی سازد؟ در عرفان اسلامی هم دین اسلام و ادیان اقوام مغلوب حتماً تأثیر گذاشته و از اینرو باید گفت: اگر چه عرفان اسلامی و ایرانی شباهتهایی یا ادیان و افکار فلسفی و دینی اقوام دیگر دارد و یا اصولی از آنها برگرفته، ولی ساخته و پرداختهی اذهانی است که نخست مسلمان بودهاند ولی از تنگ نظری و سختگیری و بیگذشتی و تعصب گریزان بودند، و بنابراین اصولی را که از دیگران فراگرفته و گزیده و پسندیده بودند، در لباس آیهها و حدیثها و خبرهای دینی پیچیدند و از سخنان پیامبر و امامان و تابعان و یاران آنها نیز چاشنی زدند تا رنگ اسلامی گرفت و در محیط اسلامیان مورد قبول یافت. اینها، اندکی از تاریخ سیر تصوف بوده اما اینجا باید پرسید: تصوف چگونه در اسلام پیدا شد و چرا پیدا شد؟ گفتیم که از آغاز اسلام عدهای به علت فقر و نیازمندی به درویشی زیستند- و یا به خودی خود درویش بودند. (16) تصوف فرقه ای است که از نیمه ی اول قرن دوم هجری در میان جامعه ی اسلامی پدید آمد.(17) اولین فردی که رسما صوفی نام گرفت، فردی به نام ابوهاشم کوفی بود.(18) هرچند زمینه های تولد چنین جریانی را فردی به نام حسن بصری سالها پیش از او پدید آورده بود.(19) تصوف در ابتدا عبارت بود از زهدی مفرط و خشن که عبادتهای شاق و طاقت فرسا و کناره گیری و گوشه نشینی را نیز باخود همراه داشت.(20) امامان معصوم علیهم السلام از همان ابتدا با همین نوع از تصوف نیز به دلیل منافات داشتن با روح اسلام ناب به مخالفت برخاسته و صراحتا این جریان و سران آن را مورد رد و انکار قرار دادند،(21) چنانکه امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال شخصی در مورد ابوهاشم کوفی فرمودند: انه کان فاسد العقیدة جدا. هو الذی ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعقیدته الخبیثة (22) او جداٌ مردی فاسد العقیده است که مذهبی به نام تصوف ابداع کرده و آن را فرارگاهی برای عقاید خبیث خویش ساخته است. ولی تصوف رفته رفته از چنین حالتی فاصله گرفته و با درآمیختن با فرهنگ ها و عقائد و آداب دیگر نحله ها(23)، آکنده شد از انحرافات، کژرویها و آداب و رسوم خود ساخته و غیر دینی که اعتراض عالمان و عارفان حقیقی را برانگیخت و سبب طرد و انزوای صوفیان از اجتماع اسلامی گشت،هرچند در این میان عرفان و عرفای حقیقی نیز توسط برخی جاهلان متعصب متهم به تصوف شده و مورد بی مهری قرار گرفتند.(24) بعدها امیری مسیحی برای صوفیان مکانی ساخت که آن را خانقاه نامیدند.(25) صوفیان با دست کشیدن از کار و زندگی، در خانقاه ها گرد آمدند و روزگار خود را به رقص سماع و شطح گویی و ذکرهای خود ساخته و مرید و مراد بازی های بی ثمر گذراندند و چه مفاسد و انحرافاتی که در این خانقاه ها و در میان حلقه های صوفیانه روی نداد. چنانکه مرحوم دکتر زرینکوب می نویسد: "... صوفیان جمال برتر را با ویژگی های مردانه ، یعنی قدرت و غیرت، ترسیم می کردند. به علاوه این تصویر انعکاسی از تمایلات هم جنس بازی بود که صوفیان به مرور زمان در خلال زندگی خانه به دوشی خود پیدا کرده بودند، زیرا هم جنس بازی در میان صوفیان خانقاهی رسم نامعمولی نبود. حتی گفته میشود شعرای صوفی مانند سنائی، اوحدالدین کرمانی و عراقی تمایلی به عشق یونانی داشتند.(26) این جریان بعدها نیز دچار دگرگونی ها و تحولات بیشتری شد و در درون خود نیز به فرقه ها و دسته های بسیاری منشعب گشت که هر کدام خود را حق می دانست و دیگر فرقه ها را باطل می خواند. امروزه نیز فرقه های مختلف صوفیه کما بیش در جوامع اسلامی از جمله کشور ما فعال بوده و سران این فرقه ها با روشها و شگردهای خاص خود سعی در جذب جوانان و مرید سازی آنان در جهت کسب منافع شخصی خود دارند. دراویش و صوفیه فرقههای مختلفی دارند و نمیشود درباره همه آنها یکسان قضاوت کرد؛ طریقه تصوف تقریباً از قرن دوم به صورت یک مسلک معینی درآمده و تا قرن هفتم رو به تکامل بوده و قرنهای 7 و 8 اوج این مکتب است و از قرن نه تاکنون رو به نزول و انحطاط داشته . اگر نگوییم که تعریف تصوف غیرممکن است باید اعتراف کرد که بسیار مشکل است. در روشن شدن این مطلب کافی است که بدانیم که ابوالمنصور بغدادی حدود 1000 تعریف درباره تصوف جمع آوری کرده، (تاریخ تصوف، دکتر مهدیزاده، ص 4) و علت این مطلب این است که در تصوف در طول تاریخ دگرگونی های بسیار زیادی حاصل شده که تصوف در اسلام از زهد ابتدائی شروع تا اوج عرفان که امروزه بعضی عرفان را تکامل یافته تصوف می دانند علاوه بر اینکه در هر دوره در تصوف فرقه های گوناگون که حتی گاه در مقابل هم بودند پیدا شده اند که همین مکاتب متعدد گاه متضاد نشان می دهد که تصوف واقعاً دارای چهارچوب منظم و قابل تعریف نیست و رد کردن آن بصورت مطلق و یا قبول کردنش بنحو مطلق درست نیست لهذا باید آراء و عقاید فرقه خاصی از صوفیه را که ما شخصاً با آن مواجه هستیم مورد شناخت قرار دهیم تا بتوانیم بصورت مستدل قبول یا رد کنیم. آشنایی از احوال صوفیه و تاریخچه آنها و پیدایش و علل آن در این مقال مختصر نمی گنجد, لهذا برای این که شما برادر عزیز به صورت کامل پی به حقیقت این فرقه ها ببرید، به منایع زیر مراجعه فرمائید.: 1. تاریخ تصوف , عباسعلی عمید زنجانی 2. عارف و صوفی چه می گوید, جواد تهرانی 3. تصوف و تشیع , هاشم معروف الحسنی , ترجمه : محمد صادق عارف 4. عرفان و تصوف , داود الهامی 5. فلسفه عرفان , دکتر سید یحیی یثربی 6. آشنائی با علوم اسلامی قسمت فلسفه و عرفان , شهید مطهری 7. دین عرفانی و عرفان دینی , علی شیروانی دو – 8-کتاب جلوه حق، تألیف آیت الله مکارم شیرازی از آنجا که پرداختن تفصیلی در گنجایش این مختصر نیست به چند نکته اشاره میشود : 1- اگر منظور از درویشگری و علی اللهی، صِرف ذکر گفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت علی(ع) باشد وانحرافی در اعتقادات (مخصوصا توحید و معاد) وجود نداشته باشد و پایبند به انجام واجبات و ترک محرمات باشند؛ این نه تنها بد نیست، بلکه بسیار عالی نیز میباشد.چنان که امام خمینی(ره) فرمودند: (اگر اهل حق (گروهی از دراویش) میگویند علی حق است پس ما هم اهل حق هستیم). 2- در خصوص راهنمائی برای شناخت گروه صوفیه و راهکارهای مقابله با آن ابتداءً باید این نکته را یادآور شوم که برای این که ما یک اندیشه و مکتبی را قبول و یا رد کرده و با آن مقابله کنیم ابتداءً باید حقیقت آن اندیشه و مکتب را خوب بفهمیم و در مرحله بعد به نقادی عقل گذارده و اینکه آیا با ضروریات علمی و عقلی منافات دارد یا خیر و در مرحله سوم شخص صاحب مکتب و دین باید ملاحظه کند که این اندیشه و مکتب آیا با حقایق قطعی دینش همخوانی و سازگاری دارد یا خیر؟ بررسی مکتب تصوف هم از این قاعده مستثنی نیست. 3- یکی از ویژگیهای این فرقه که همه محققین به آن اعتراف کرده اند التقاطی بودن این مکتب است. بدین معنا که مبانی خود را از ادیان و مذاهب و اندیشه های گوناگون مانند اسلام، مسیحیت، هندو، بودا، زردشت گرفته و از مزج اینها تصوف ایجاد شده که همین التقاطی بودن باعث ایجاد تضادهای در درون این مکتب شده، (جلوه حق، آیت الله مکارم شیرازی، ص 24) و باعث شده که بعضی دعاوی آنها با عقل و بعضی با دین و بعضی با هر دو در تضاد باشد . 4- شکستن حریم احکام دین در زمینه های گوناگون و زیر پا نهادن احکام صریح و قطعی شریعت مانند ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، ریاضت کشیهای سخت عزلت و گوشه نشینی، ایجاد خانقاه، خرقه پوشی، خرد کردن شخصیت خود از مشخصات این گروههاست . در ریاضت کشیهای ایشان درباره ابوبکر شبلی از بزرگان صوفیه نقل شده به اول که به مجاهده دست بر گرفت سالهای دراز نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود و گویند که هفت من نمک در چشم کرده بود، (تذکره الاولیاء، شیخ قربه الدین عطار، جلد 2، ص 164) و داستان معروف لُص (دزد) حمام _ که غزالی از یکی از شیوخ بنام ابن کزینی نقل می کند که: من زمانی وارد یکی از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه ای پیدا کردم. برای نجات از این حسن شهرت روزی به گرمابه ای رفتم و لباس گرانبهائی را دزدیده از گرمابه خارج شدم مردم دویدند مرا گرفته جامعه های گرانبها از من برکندند پس از این واقعه در میان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به این وسیله نفس من راحت شد!! و غزالی هم این عمل را تأیید کرده که باعث تعجب دانشمند بزرگ ابن جوزی شده که می گوید آیا هیچ راهی صحیح برای اصلاحی قلب نبود که به این گونه امور بپردازند و آیا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد. اعتقادی فراوانی در بین آنها وجود دارد. به عنوان مثال گروهی از آنها ذکر میگویند؛ ولی نماز نمیخوانند و میگویند انسان میتواند به جایی برسد که نیازی به شریعت نداشته باشد و گروهی دیگر حضرت علی(ع) را خدا میدانند و گروهی هم میگویندحضرت علی(ع) خدا نیست؛ ولی مخلوق هم نیست و به جای روزه ماه رمضان فقط سه روز روزه میگیرند و... که همه اینها مخالف صریح آیات قرآن وادله معتبر شرعی است. . درباره بایزد بسطامی که در میان صوفیه مقام فوق العاده ای دارد بطوری که او را سلطان العارفین ملقب کرده اند نقل شده روزی مردی پیش او آمد بایزید گفت: کجا می روی؟ گفت به حج خانه خدا گفت چه داری گفت دویست درهم. گفت: آن را بمن بده که صاحب عیالم و هفت بار دور یمن بگرد و باز گرد که حج تو همین است! و بالا تر از این شیخ عطار نقل می کند که بایزد را گفتند روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای محمد(ص)، جمع می شوند گفت به خدا قسم که لوای و پرچم من از لوای محمد بزرگتر است، (تذکره الاولیاء، ج 2، ص 112). و جمله ما اعظم شأنی که فقط در حق خداوند متعال سزاوار است گفته شود همیشه ورد زبان او بوده به این معنا که چه مقامم بالا است و صدها نمونه از این قبیل کفریات از این شخص که به عقیده خود صوفیها بعنوان بزرگترین صوفی مطرح شده داریم وانگهی صوفیه قائل به شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم است به گونه ای که اگر فردی به حقیقت رسید دیگر نیاز به شریعت را در خود احساس نمی کند. در صورتی که بنای اهلبیت (ع ) بر این بوده است که تأکید می کردند بر ظاهر شریعت محمدی (ص ). و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستی باطن کمک خواهد کرد - الظاهر عنوان الباطن - و اضافه بر اینها ائمه (ع ) از این تیپ افراد ناراضی بودند چنان که امام صادق (ع ) در جوابی به سفیان ثوری به این مهم اشاره نمود. البته ممکن است، شخص خاصی از دراویش، هیچ یک از اشکالات ذکر شده را نداشته باشد و مقید به اصول و فروع دین باشد که در واقع خارج از آن مسلک خواهد بود. 5- از نظر نقلی کتابهایی به جمع آوری روایاتی که درباره صوفیه وارد شده پرداخته اند که از همه مهمتر 2 کتاب است یکی کتاب حدیقه الشیعه محقق اردبیلی و دیگری کتاب الاثنی عشریه شیخ حر عاملی که هر 2 از دانشمندان بسیار معروف شیعه هستند. برای نمونه فقط یک حدیث معتبر و صحیح که در هر 2 کتاب ذکر شده بسنده می کنیم. بزنطی و اسماعیل ابن بزیع از امام رضا(ع) نقل می کنند، قال علی ابن موسی(ع) من ذکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بین یدی رسول الله(ص)، امام رضا(ع) فرمود هر کس در نزد او از صوفیه ذکری بشود و به زبان و دل ایشان را انکار ننماید چنین کسی از ما نیست و هر کسی صوفیه را انکار کرد مانند کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) جهاد کرده باشد، (الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 32 و حدیقه الشیعه، محقق اردبیلی، ص 563). که به خاطر این روایات و بعضی دعاوی بزرگان این گروه و فتاوای خاص آنها معمولاً علماء و فقهاء شیعه با این فرقه مخالفت کرده و به ابطال عقاید آنان پرداخته اند و در رد عقاید آنان کتاب نوشته اند. اخیرا آیت الله مکارم شیرازی کتابی در رد ایشان نوشته است . 6- بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیتهای اجتماعی، فاصله گرفتن از قدرت سیاسی جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف و به اصطلاح رهبانیت، چیزی است که با طبیعت اسلام سازگار نبوده و نیست. هر چقدر بتوان از عرفان دفاع کرد، از مشی صوفیانه - که مهمترین رکن آن در عرصه زهد به صورت یک شغل است - نمیتوان دفاع کرد. امام علی(علیه السلام) در رسیدگی به بینوایان، سادهزیستی و اجتناب از کمترین لذایذ دنیوی، اجرای عدالت و حفظ و رعایت بیتالمال، اخلاق نیکو و ایثار، سخاوت، صلابت، شجاعت، عبادت و درایت سرآمد روزگار بود؛ با این حال در صحنه سیاست و کارزار حضور دائمی و همیشگی داشت. او خود مدت کوتاهی متصدی امر حکومت گشت و در زمانهای دیگر، که در کنار بود همچون ناظری دقیق، اعمال حاکمان را تحت نظارت داشت. او هیچگاه به زهد به عنوان یک شغل _ که باعث کنار گذاشتن دیگر مسولیت ها گردد _ نمینگریست. لهذا گرچه ممکن است بعضی گفته های آنها هم خوب و درست باشد ولی غالب مطالب آنها مخالف با عقل و دین و شریعت است . 7- دین، دارای سه رکن اساسی است که ما از آنها به نظام اعتقادی، نظام ارزشی یا اخلاقی و نظام فقهی یاد میکنیم. هیچ دینی بدون سه رکن پیش گفته، تحققپذیر نیست و در شناخت دین، معرفت به هر سه رکن، بایسته و ضروری است. اگر فردی تنها به یکی از این سه رکن توجه کرده و آن را فراگیرد دانش و نگرش دینی او ناقص خواهد بود. صوفیان با تمامی شعبهها و فرقههای گوناگون خود، نگرشی یکسویه و ناقص به دین دارند و عمده آموزههای دین را در اخلاق میبینند. حتی در این بخش نیز این آموزهها را به طور کامل از کلمات گهربار ائمه(علیهم السلام) و به خصوص حضرت علی(علیه السلام) درنیافتهاند. نظام فقهی آنان بسیار اندک است و بدعتهایی در آن دیده میشود و نظام اعتقادی مستحکم، منسجم و مستدل ندارند. 8- مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه می نمایاند که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله آنها از میان اهل سنت برخاسته اند. و تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه یک مرشدی نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت باشد, (عرفان و تصوف , ص 316, الهامی , داود). در حدیثی از امام حسن عسکری (ع ) نقل شده که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است فرمود: وی شخص فاسدالعقیده ای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد, (سفینه البحار, ج 2, ص 57, نقل از کتاب تاریخ تصوف , عمید زنجانی , ص 185). 9- باید نیک دانست بهترین بستر برای رشد و تهذیب و سلوک و مجاهده نفسانی تعالیم اسلام است که در متون دینی - قرآن , سنت نبوی , و احادیث اهل بیت (ع ) - آمده است و قرآن و عترت برای هر سالک الی الله دستگیره محکم و چراغ پرفروغ است. و از انوار عرفان التقاطی متصوفه بی نیاز می سازد. ابن عربی که در عرفان اسلامی جایگاه والایی دارد می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35) علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که می گویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان. آیت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را اینگونه یاداور شدند: مگر میشود راهی برای رسیدن به خداوند باشد وآنرا خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟ لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسیدن به خداوند جدای از احکام باشد در آن صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بی جواب خواهد بود. 10- نکته ای که نباید از آن غفلت نمود این است که دراویشی که فعلا مطرح می باشند و جلسات و حلقات ذکر و ورد دارند در حقیقت چیزی جدا از تصوف بوده و بنوعی کلاه بردار و کاسب محسوب می شوند. مشکلی که در عموم فرقههای صوفیه به خصوص در دوران حاضر پیش آمده دوری رؤسای آنها از شیوهی علما و اتکا بر تأویلات و اصرار بر جدایی از شیوه عالمان فقه میباشد وگرنه بسیاری از عارفان و صوفیان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامی بودهاند و خود آنان از شیوههای علمی در فقه و سایر رشتههای معارف اسلامی بهره میبردند ولی صوفیه در زمان ما بیشتر بر تأویل دین و متون دینی و دوری از شریعت استوار گذشته است. البته این منحصر به دوران ما نیست و شخصیتهای برجستهای همچون صدرالمتألهین شیرازی که نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته در رد بعضی از صوفیه و عقاید باطل آنان کتاب نوشته است. 11- نکته قابل ذکر این که انجام برخی کارهای به ظاهرعجیب توسط گروه های اشاره شده ، محصول پرورش توانایی ها و مهارتهایی در خودشان است. آنها با تمرین و انجام برخی از ریاضت ها به چنین مهارت هایی دست می یابند و هیچ ارتباط خاصی با گفتن ذکر کلمه هو ندارد و با اموری چون کرامات اولیای خدا و معجزه امامان و پیامبران تفاوت ماهوی دارد. شاهد بر این مطلب این است که بسیاری از دیگر فرقه های صوفیه هستند که این اذکار را مرتب بر زبان تکرار می کنند ولی فاقد چنین مهارت ها و توانایی هایی هستند. 12- در مورد بخش آخر سوال باید گفت وظیفه ما در مرحله اول تقویت بنیه فکری خود ، در مرحله بعد آگاه سازی دیگران است. البته باید توجه داشت مشاجره و درگیری لفظی و یا فیزیکی با این گروهها مناسب نیست، چرا که مذهب شیعه دارای پشتوانه ای محکم، واز منطقی قوی برخوردار است بنابر این بهترین روش مقابله با آنها، مقابله فکری است. منابع: 1. بودا Buddha (به معنی آگاه و بیدار) مشهور به ساکیامونی Sakyamuni (حکیم گروه ساکیا) در تولد و وفات و روزگار او اختلاف است وظن قوی بر این است که میانه سدهی هفت تا پنجم پیش از میلاد میزیسته؛ برخی از پژوهشگران جدید تولد او را در سال 560 ق.م و عمر او را هشتاد سال یاد کردهاند. آیین وی بر این پایه است که: زندگانی رنج است، و رنج از هوس میزاید و مهار نفس تنها راه رهاشدن از شر هوی و هوس است. کمال مطلوب رهایی از شر نفس هم عبارت از رسیدن به فنای مطلق است؛ و منظور از فنای مطلق در اصطلاح این نیست که جسم یا روح انسانی هلاک و تباه گردد، بلکه عبارت از این است که انسان از صفات بد و نکوهیده و خواهشهای حیوانی که آزارندهی جان که اوست فارغ و عاری گردد. فرق (فناء بودایی) با (فناء صوفیانه) این است که در (فنابودایی) جنبهی متافیزیکی هیچ نیست و وقتی آدمی از شهر امیال و خواستهای ناپسند و نفسانی رها شد انسانی با فضیلت و کامل میشود؛ ولی در (فناء صوفیانه) وقتی انسان از این صفات ناپسند و نفسانی عاری و خالی شد و به اصطلاح نفس او مرد در خدا زنده میشود. یعنی: جز خدا به هیچ کس و هیچ چیز توجهی ندارد و برخلاف مرتاض بودایی، به همهی عالم عاشق میشود، زیرا همهی عالم اوست؛ بنابراین آن جنبهی بدبینی که در تعالیم بودایی وجود دارد، در تصوف از میان میرود. (بنگرید به: ( فرهنگ فلسفی )، چاپ روسیه، به کوشش ام، روزنتال و پ. یودین، چاپ 1967م؛ و دکتر قاسم غنی: ( تاریخ تصوُّف ) ص 75- 169، ج ا؛ و نیکلسن: ( صوفیان اسلامی )، ص 7-3). 2. لائوسته (یالائودرو) Lao Tse فیلسوف چینی (حدود 600 ق.م) صاحب کتاب ( طریق پارسایی ) در تعالیم وی کم و بیش اصولی در منع از نفسپرستی و تربیت اخلاقی مرتاضانه آمده است. 3. عقاید اصلی این فرقه یعنی رَبّانیم (= ربّانیان) را در تلمود میتوان یافت. 4. تلمود Talmud که در عبری به معنی تعلیم است. مجموعهی سنتهای ربانی است که اصول دینی موسی را شرح میکند. و از دو قسمت میشنه یعنی: آموزشهای شفاهی، و گمارا Gemara تشکیل شده است. این قسمت دوم در واقع شرح قسمت اول و تفسیر آن است. 5. فلوطین یا افلوتین یا پلوتینوس Plotinus (270-205ق.م) فیلسوف آرمانگرای یونانی، که در اسکندریه زاد و در رم زیست. وی پایهگذار مکتب نوافلاطونی جدید است، و افکار او بر تعلیمات عارفانه افلاطون تکیه دارد. به نظر افلوطین بزرگترین موضوع حیات انسان صعود و نیل به واحد است. و این کار به وسیلهی جلوگیری از خواهشهای مادی و نفسانی مقدور است تا نیروهای روحانی قوت یابد و اندک اندک با اصل خود که همان واحد باشد، اتحاد یابند، تعلیمات فلوطین دیالکتیک صوفیانه Mystical Dialectics را پیشرفت داد. اسل تضادها و وحدت آنها، هماهنگی و زیبایی و شر و زشتی را در جهان تحت نفوذ و سیطرهی خود میآورد. نگاه کنید به: F. Capleston: A History Of Philosophy, Greece and Rome, P.463-75 London, I 966. 6. Gnosticism. 7. زرینکوب، عبدالحسین: ( ارزش میراث صوفیه ) ص 25. 8. غنی، دکتر قاسم: ( تاریخ تصوف )، ص 6-203، چاپزوار، نیکسون: (عرفان اسلامی)، ص 27-10، وی منشأ عمدهی تصوف اسلامی را مسیحیت، و مذهب نوافلاطونی و حکمت گنوسی و مذهب بودا و قرآن میداند. بیش از این در این مورد سخن نمیگوییم زیرا آن خود مبحثی جداگانه است و ( عرفان تطبیقی ) عهدهدار بحث آن است. 9. سیدحسین تقیزاده: (مانی و دین او)، ص 76-82-93، چاپ آقای افشار؛ شهرستانی: (الملل و النحل)، ص 9-196، چاپ مصر، کیلانی. 10. Anachoretes. 11. (قل متاع الدنیا قلیل و ماعندالله باق) و (انما الحیوة الدنیا لعب و - لهو و أن یومنوا و تتقوا یوتکم اجروکم...) (سوره محمد، 47، آیهی 36.) 12. راغب اصفهانی (وفات 502 ه) در ( محاضرات الادباء ) چاپ بیروت، ج 4، ص 366 میگوید: (... و عمر - رضیالله عنه - رؤی علیه قمیص فیه اثناعشر رقعة و هو یخطب!) و همین راغب از قول (رجاء بن حیوة) نقل کرده است که (همه لباسهای عمربن عبدالعزیز از اموی را در روزگار خلافت؛ از پیراهن و کفش و شلوار و قلنسوه به دوازده در هم قیمت نهادم! و قال رجاء بن حیوة: قومت ثیاب عمر بن عبدالعزیز و هو خلیفة بائنی عشر درهما؛ قمیصه و خفه و عمامته و سراویله و قلنسوته.) (ایضاً (محاضرات) ج 4، ص 366). 13. مستملی: ( شرح تعرف )، ص 73، ج 1، چاپ لکهنو. 14. ارید أن اختصی...! 15. لارهبانیة فی الاسلام. ابن جوزی: ( تلبیس ) ص 20-219 ؛ ابنعربی: (فصوص الحکم)، ص 100، چاپ بیروت. 16. وزهدراستین نیز همین است. به قول غزالی: (لیس الزهد فقد المال، و انما الزهد و فراغ القلب عنه) یعنی: زهد و پارسایی در آن نیست که انسان چیزی نداشته باشد، بلکه این است که داشته باشد ولی دلش در بند آن نباشد. ((احیاء علوم الدین)، ج 1، ص 28). 17. عارف و صوفی چه میگویند؟، میرزا جواد تهرانی، ص 3 18. برای اطلاعات بیشتردر مورد وی رک:تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، عبدالباقی گولپینارلی، ص30؛ نیز نفحات الآنس جامی ص27 19. برای اطلاعات بیشتر در مورد وی رک: حسن بصری، چهره جنجالی تصوف، مهدی عمادی 20. ذهبیه تصوف علمی-آثار ادبی ، اسدالله خاوری، ص 11 21. برای اطلاع از نمونه هایی ازین رد و انکارها رک:تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، گولپینارلی، ص30به بعد 22. اثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 22 23. گزارشی از منابع دخیل در تصوف را میتوانید در کتاب جستجو در تصوف ایران، دکتر زرینکوب 24. فلسفه ی عرفان، یحیی یثربی ص171 به بعد 25. نفحات الانس، جامی، ص27 26. تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن،عبدالحسین زرینکوب، ص59
ریشه صوفیه از شیعه است یا سنی و اعتقاداتشان چیست؟چرا در قدیم اکثر علما و عرفای بزرگ در این فرقه بوده اند و بهترین کتابهای عرفانی را آنان نوشته اند؟
ریشه صوفیه از شیعه است یا سنی و اعتقاداتشان چیست؟چرا در قدیم اکثر علما و عرفای بزرگ در این فرقه بوده اند و بهترین کتابهای عرفانی را آنان نوشته اند؟
تصوف و عرفان در همهی ادیان و مذاهب و حتی مکاتب فلسفی کم و بیش وجود دارد. و پس از این همه تحقیقات که دربارهی پیداشدن صوفیگری و درویشی و عرفان انجام شده، هنوز هیچکس نتوانسته بگوید که منشأ اصلی تصوف اسلامی و ایرانی چیست و یا کجاست؟ این امر، به چند دلیل به وجود آمده است که در ادامه به آن میپردازیم.
عرفان ادیان
اول اینکه در هر یک از مذاهب و ادیان نشانههایی از زهد و پرهیزگاری و بیاعتنایی به امور مادی و انصراف و بیتوجهی به دنیا آمده است، و شاید بتوان گفت که: یکی از خصوصیات عمومی ادیان و مذاهب همین توجه به امور معنوی و تحقیر دنیا و مظاهر مادی است؛ نهایت آنکه در برخی ادیان مانند دین موسوی نشانههای این مطلب اندک است، ولی در بعضی آیینها مانند مسیحیت و آیین بودایی و تائوگرایی و دیگران این مطلب قویتر است. در تورات و انجیل و کلمات مأثور از بودا (1) و لائوتسه (2) و مانی و مزدک مطالب زیادی توان یافت که مؤید این نکته است. البته زهد و پارسایی تنها نشانهی صوفیگری نیست و امور بسیاری در این باره به جز زهد دخالت دارد، اما پیداشدن آن یعنی زهد بیشک یکی از بزرگترین انگیزههای توجه به عرفان و تصوف و مایهی دلکندن از زندگانی پرشور و شر دنیا و دلبستن به خدا و امور معنوی شد.
قراین و شواهد بسیار هست که معلوم میکند، در میان یهود از خیلی پیش آشنایی با عرفان وجود داشته است، و این میراث قدیم، اساس فکر فرقههایی شد که بعدها عرفان قوم یهود را پختگی و کمال بخشیدند؛ و از آن جمله فلسطینیان یا فرقهی ربانیم (3) است که تعالیم آنها در تلمود (4) جلوهگر است و نیز فرقهی یهود اسکندریه که عرفان یهود را با روش حکیمان یونان در آمیختند. و از همه بالاتر حکمت اسکندرانی افلوطین (5) که مظهر کاملی از عرفان، و ترکیبی از حکمت افلاطون و علم کلام یهود و دیگر عوامل است. حکمت گنوسی (6) نیز نوعی عرفان به شمار میرود. و آن نیز در حقیقت عرفان شرقی پیش از روزگار عیسی است که در اوایل تاریخ میلادی با آیین مسیحی در آمیخت و رنگ مسیحیت به خود گرفت، که منشأ و مأخذ آن نیز - مانند مأخذ و منشأ صوفیگری اسلامی و ایرانی مورد اختلاف پژوهشگران است - و برخی از اهل تحقیق آن را از عقاید یهود پیش از روزگار عیسی، و برخی برگرفته از افکار معنوی مصریان یا ایرانیان قدیم میدانند. (7)
عرفان ترسایی نیز دنباله عرفان یهود است. و گفتهاند: ریشه و اساس این تعلیم عرفانی را در زندگانی خود مسیح و حواریان او، در روحالقدس، در انجیل یوحنا، و در اعمال رسولان میتوان یافت. گذشته از این غسل تعمید و عشاء ربانی و قیام مردگان نیز خود از عناصر عرفانی خالی نیست. (8)
دربارهی مذهب مانی (215-276م) نیز چند کلمه باید سخن گفت. مذهب مانی آمیزهای از آیینهای زرتشتی - مسیحی - بودایی و فلسفهی یونانی و اساطیر قدیم است. به عقیدهی مانی جهان از دو عنصر روشنایی و تاریکی پیدا شده، و پایهی آن بر نیکی و بدی است؛ ولی اصل چنان است که سرانجام روشنایی از تاریکی جدا خواهد شد و بر آن پیروز خواهد گشت. وظیفهی یک مانوی این است که این دو عنصر یعنی نور و ظلمت را از هم جدا سازد و آمیزش آنها را به هم زند. اما این کار از یک راه ممکن است و آن اینکه: وجود خویش از بدی و فسادی که منسوب به تاریکی است، پاک کند. و از لذات این جهانی چون زن خواستن و گوشت خوردن و شراب خوردن و مال گردآوردن و نفس پرستیدن خودداری کند چنان که ملاحظه میکنید: کم و بیش شباهتی در اصول این دین با صوفیگری وجود دارد، و چون صوفیان اهل گزینش و التفاط بودهاند، بعید نمینماید که برخی از اصول دیانت مذکور را گرفته باشند. (9) ولی باید جانب احتیاط را فرو نگذاشت و گفت که: شباهت میان برخی از آیینها و کیشها دلیل تأثیر متقابل یا اخذ یکی از دیگری نیست.
دوم اینکه - (اسنی)های یهود Essenciens و پارسایان مسیحی که آنان را (گوشهگیران) (10) نامیدهاند، و نیز جوکیان هند پیش از ایندو، اصولی مشابه به هم دارند و راه وصول به عرفان را همین خشنپوشی و ریاضت دانسته و قناعت و خرسندی را نردبان معرفت خدا شناختهاند. در اسلام نیز کم و بیش همین حال بوده است. آیات گوناگون در قرآن توان یافت که زهد و پارسایی و بیاعتنایی به امور دنیاوی را مایه خشنودی خدا از بند و سبب وصول بنده به مراتب و مقامات برتر و نزدیکی به پروردگار شمرده است. (بگو: برخورداری دنیا اندک است. آنچه نزد خداست پایدار است) یا (.. زندگانی دنیا جز بازیچهی کودکان و بازی نوجوانان چیزی نیست؛ و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری کنید پاداش شما را بدهد... الخ) (11) و بسیاری از آیات دیگر. و آنگهی آیاتی که دربارهی عذاب و شکنجهی رستاخیز و روز واپسین در همه کتابهای آسمانی و در قرآن جابهجا آمده، و بسیاری از حدیثها و انبوهی از اخبار درست نیز آنها را تأیید میکند، مردمان خداشناس و معتقد را از عشقها و لذتها و برخورداریهای این جهانی دور میساخت، و پیوسته میخواستند در نهایت امساک و بیاعتنایی به خوراک و پوشاک و گستراک به سر برند تا مگر از خشم و عقاب و قهر و عذاب خدا برهند. (خلفای راشدین) در آغاز اسلام خود در نهایت سادگی به سر میبردند. (12) سادگی زندگانی ابوبکر و علی و عمر و تا حدودی عثمان نشانههایی از این دل کندن از دنیا و دلبستن به آخرت است. خود پیامبر، به ویژه در روزگاری که در مکه مردم را به اسلام دعوت میکرد روش زاهدان و پارسایان داشت و در برخی اوقات از ترس خدا به خود میپیچید و مردم را نیز بدین راه میخواند. در اثر همین تعالیم و نمونهی رفتار بود که اشخاصی مانند (عبدالله بن عمرو بن عاص) میخواست که همهی روزهای سال را روزه دارد، (13) و عثمان مظعون میخواست که خود را عقیم کند (14) و زن و فرزندان را ترک گوید و به سیر و سفر بپردازد. البته پیامبر برخی اوقات این گروه را از انجام این قبیل کارها باز میداشت و چنان که معروف است و میدانید، همیشه میگفته است که: (در اسلام گوشهگیری و سختی برخود نهادن نیست. (15) مثلاً عرفان هندی که اصولاً از آن به ( یوگا) تعبیر میکنند مانند ادیان هندی بر این پایه استوار است که انسان چگونه وجود جزئی و محدود خود را در وجود کل فانی سازد؟ در عرفان اسلامی هم دین اسلام و ادیان اقوام مغلوب حتماً تأثیر گذاشته و از اینرو باید گفت: اگر چه عرفان اسلامی و ایرانی شباهتهایی یا ادیان و افکار فلسفی و دینی اقوام دیگر دارد و یا اصولی از آنها برگرفته، ولی ساخته و پرداختهی اذهانی است که نخست مسلمان بودهاند ولی از تنگ نظری و سختگیری و بیگذشتی و تعصب گریزان بودند، و بنابراین اصولی را که از دیگران فراگرفته و گزیده و پسندیده بودند، در لباس آیهها و حدیثها و خبرهای دینی پیچیدند و از سخنان پیامبر و امامان و تابعان و یاران آنها نیز چاشنی زدند تا رنگ اسلامی گرفت و در محیط اسلامیان مورد قبول یافت.
اینها، اندکی از تاریخ سیر تصوف بوده اما اینجا باید پرسید: تصوف چگونه در اسلام پیدا شد و چرا پیدا شد؟ گفتیم که از آغاز اسلام عدهای به علت فقر و نیازمندی به درویشی زیستند- و یا به خودی خود درویش بودند. (16)
تصوف فرقه ای است که از نیمه ی اول قرن دوم هجری در میان جامعه ی اسلامی پدید آمد.(17) اولین فردی که رسما صوفی نام گرفت، فردی به نام ابوهاشم کوفی بود.(18) هرچند زمینه های تولد چنین جریانی را فردی به نام حسن بصری سالها پیش از او پدید آورده بود.(19)
تصوف در ابتدا عبارت بود از زهدی مفرط و خشن که عبادتهای شاق و طاقت فرسا و کناره گیری و گوشه نشینی را نیز باخود همراه داشت.(20) امامان معصوم علیهم السلام از همان ابتدا با همین نوع از تصوف نیز به دلیل منافات داشتن با روح اسلام ناب به مخالفت برخاسته و صراحتا این جریان و سران آن را مورد رد و انکار قرار دادند،(21) چنانکه امام صادق علیه السلام در پاسخ سؤال شخصی در مورد ابوهاشم کوفی فرمودند: انه کان فاسد العقیدة جدا. هو الذی ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعقیدته الخبیثة (22) او جداٌ مردی فاسد العقیده است که مذهبی به نام تصوف ابداع کرده و آن را فرارگاهی برای عقاید خبیث خویش ساخته است.
ولی تصوف رفته رفته از چنین حالتی فاصله گرفته و با درآمیختن با فرهنگ ها و عقائد و آداب دیگر نحله ها(23)، آکنده شد از انحرافات، کژرویها و آداب و رسوم خود ساخته و غیر دینی که اعتراض عالمان و عارفان حقیقی را برانگیخت و سبب طرد و انزوای صوفیان از اجتماع اسلامی گشت،هرچند در این میان عرفان و عرفای حقیقی نیز توسط برخی جاهلان متعصب متهم به تصوف شده و مورد بی مهری قرار گرفتند.(24)
بعدها امیری مسیحی برای صوفیان مکانی ساخت که آن را خانقاه نامیدند.(25) صوفیان با دست کشیدن از کار و زندگی، در خانقاه ها گرد آمدند و روزگار خود را به رقص سماع و شطح گویی و ذکرهای خود ساخته و مرید و مراد بازی های بی ثمر گذراندند و چه مفاسد و انحرافاتی که در این خانقاه ها و در میان حلقه های صوفیانه روی نداد. چنانکه مرحوم دکتر زرینکوب می نویسد: "... صوفیان جمال برتر را با ویژگی های مردانه ، یعنی قدرت و غیرت، ترسیم می کردند. به علاوه این تصویر انعکاسی از تمایلات هم جنس بازی بود که صوفیان به مرور زمان در خلال زندگی خانه به دوشی خود پیدا کرده بودند، زیرا هم جنس بازی در میان صوفیان خانقاهی رسم نامعمولی نبود. حتی گفته میشود شعرای صوفی مانند سنائی، اوحدالدین کرمانی و عراقی تمایلی به عشق یونانی داشتند.(26)
این جریان بعدها نیز دچار دگرگونی ها و تحولات بیشتری شد و در درون خود نیز به فرقه ها و دسته های بسیاری منشعب گشت که هر کدام خود را حق می دانست و دیگر فرقه ها را باطل می خواند.
امروزه نیز فرقه های مختلف صوفیه کما بیش در جوامع اسلامی از جمله کشور ما فعال بوده و سران این فرقه ها با روشها و شگردهای خاص خود سعی در جذب جوانان و مرید سازی آنان در جهت کسب منافع شخصی خود دارند.
دراویش و صوفیه فرقههای مختلفی دارند و نمیشود درباره همه آنها یکسان قضاوت کرد؛ طریقه تصوف تقریباً از قرن دوم به صورت یک مسلک معینی درآمده و تا قرن هفتم رو به تکامل بوده و قرنهای 7 و 8 اوج این مکتب است و از قرن نه تاکنون رو به نزول و انحطاط داشته . اگر نگوییم که تعریف تصوف غیرممکن است باید اعتراف کرد که بسیار مشکل است. در روشن شدن این مطلب کافی است که بدانیم که ابوالمنصور بغدادی حدود 1000 تعریف درباره تصوف جمع آوری کرده، (تاریخ تصوف، دکتر مهدیزاده، ص 4) و علت این مطلب این است که در تصوف در طول تاریخ دگرگونی های بسیار زیادی حاصل شده که تصوف در اسلام از زهد ابتدائی شروع تا اوج عرفان که امروزه بعضی عرفان را تکامل یافته تصوف می دانند علاوه بر اینکه در هر دوره در تصوف فرقه های گوناگون که حتی گاه در مقابل هم بودند پیدا شده اند که همین مکاتب متعدد گاه متضاد نشان می دهد که تصوف واقعاً دارای چهارچوب منظم و قابل تعریف نیست و رد کردن آن بصورت مطلق و یا قبول کردنش بنحو مطلق درست نیست لهذا باید آراء و عقاید فرقه خاصی از صوفیه را که ما شخصاً با آن مواجه هستیم مورد شناخت قرار دهیم تا بتوانیم بصورت مستدل قبول یا رد کنیم.
آشنایی از احوال صوفیه و تاریخچه آنها و پیدایش و علل آن در این مقال مختصر نمی گنجد, لهذا برای این که شما برادر عزیز به صورت کامل پی به حقیقت این فرقه ها ببرید، به منایع زیر مراجعه فرمائید.: 1. تاریخ تصوف , عباسعلی عمید زنجانی 2. عارف و صوفی چه می گوید, جواد تهرانی 3. تصوف و تشیع , هاشم معروف الحسنی , ترجمه : محمد صادق عارف 4. عرفان و تصوف , داود الهامی 5. فلسفه عرفان , دکتر سید یحیی یثربی 6. آشنائی با علوم اسلامی قسمت فلسفه و عرفان , شهید مطهری 7. دین عرفانی و عرفان دینی , علی شیروانی دو – 8-کتاب جلوه حق، تألیف آیت الله مکارم شیرازی از آنجا که پرداختن تفصیلی در گنجایش این مختصر نیست به چند نکته اشاره میشود :
1- اگر منظور از درویشگری و علی اللهی، صِرف ذکر گفتن و عبادت و اظهار ارادت به حضرت علی(ع) باشد وانحرافی در اعتقادات (مخصوصا توحید و معاد) وجود نداشته باشد و پایبند به انجام واجبات و ترک محرمات باشند؛ این نه تنها بد نیست، بلکه بسیار عالی نیز میباشد.چنان که امام خمینی(ره) فرمودند: (اگر اهل حق (گروهی از دراویش) میگویند علی حق است پس ما هم اهل حق هستیم).
2- در خصوص راهنمائی برای شناخت گروه صوفیه و راهکارهای مقابله با آن ابتداءً باید این نکته را یادآور شوم که برای این که ما یک اندیشه و مکتبی را قبول و یا رد کرده و با آن مقابله کنیم ابتداءً باید حقیقت آن اندیشه و مکتب را خوب بفهمیم و در مرحله بعد به نقادی عقل گذارده و اینکه آیا با ضروریات علمی و عقلی منافات دارد یا خیر و در مرحله سوم شخص صاحب مکتب و دین باید ملاحظه کند که این اندیشه و مکتب آیا با حقایق قطعی دینش همخوانی و سازگاری دارد یا خیر؟ بررسی مکتب تصوف هم از این قاعده مستثنی نیست.
3- یکی از ویژگیهای این فرقه که همه محققین به آن اعتراف کرده اند التقاطی بودن این مکتب است. بدین معنا که مبانی خود را از ادیان و مذاهب و اندیشه های گوناگون مانند اسلام، مسیحیت، هندو، بودا، زردشت گرفته و از مزج اینها تصوف ایجاد شده که همین التقاطی بودن باعث ایجاد تضادهای در درون این مکتب شده، (جلوه حق، آیت الله مکارم شیرازی، ص 24) و باعث شده که بعضی دعاوی آنها با عقل و بعضی با دین و بعضی با هر دو در تضاد باشد .
4- شکستن حریم احکام دین در زمینه های گوناگون و زیر پا نهادن احکام صریح و قطعی شریعت مانند ترک نماز، رقص و سماع، ترک ازدواج، ریاضت کشیهای سخت عزلت و گوشه نشینی، ایجاد خانقاه، خرقه پوشی، خرد کردن شخصیت خود از مشخصات این گروههاست . در ریاضت کشیهای ایشان درباره ابوبکر شبلی از بزرگان صوفیه نقل شده به اول که به مجاهده دست بر گرفت سالهای دراز نمک در چشم کشیدی تا در خواب نشود و گویند که هفت من نمک در چشم کرده بود، (تذکره الاولیاء، شیخ قربه الدین عطار، جلد 2، ص 164) و داستان معروف لُص (دزد) حمام _ که غزالی از یکی از شیوخ بنام ابن کزینی نقل می کند که: من زمانی وارد یکی از مناطق شدم و در آنجا حسن سابقه ای پیدا کردم. برای نجات از این حسن شهرت روزی به گرمابه ای رفتم و لباس گرانبهائی را دزدیده از گرمابه خارج شدم مردم دویدند مرا گرفته جامعه های گرانبها از من برکندند پس از این واقعه در میان مردم به دزد حمام مشهور شدم و به این وسیله نفس من راحت شد!! و غزالی هم این عمل را تأیید کرده که باعث تعجب دانشمند بزرگ ابن جوزی شده که می گوید آیا هیچ راهی صحیح برای اصلاحی قلب نبود که به این گونه امور بپردازند و آیا رواست که مسلمان بر خود نام دزد نهد. اعتقادی فراوانی در بین آنها وجود دارد. به عنوان مثال گروهی از آنها ذکر میگویند؛ ولی نماز نمیخوانند و میگویند انسان میتواند به جایی برسد که نیازی به شریعت نداشته باشد و گروهی دیگر حضرت علی(ع) را خدا میدانند و گروهی هم میگویندحضرت علی(ع) خدا نیست؛ ولی مخلوق هم نیست و به جای روزه ماه رمضان فقط سه روز روزه میگیرند و... که همه اینها مخالف صریح آیات قرآن وادله معتبر شرعی است. . درباره بایزد بسطامی که در میان صوفیه مقام فوق العاده ای دارد بطوری که او را سلطان العارفین ملقب کرده اند نقل شده روزی مردی پیش او آمد بایزید گفت: کجا می روی؟ گفت به حج خانه خدا گفت چه داری گفت دویست درهم. گفت: آن را بمن بده که صاحب عیالم و هفت بار دور یمن بگرد و باز گرد که حج تو همین است! و بالا تر از این شیخ عطار نقل می کند که بایزد را گفتند روز قیامت که می شود مردم در زیر لوای محمد(ص)، جمع می شوند گفت به خدا قسم که لوای و پرچم من از لوای محمد بزرگتر است، (تذکره الاولیاء، ج 2، ص 112). و جمله ما اعظم شأنی که فقط در حق خداوند متعال سزاوار است گفته شود همیشه ورد زبان او بوده به این معنا که چه مقامم بالا است و صدها نمونه از این قبیل کفریات از این شخص که به عقیده خود صوفیها بعنوان بزرگترین صوفی مطرح شده داریم وانگهی صوفیه قائل به شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم است به گونه ای که اگر فردی به حقیقت رسید دیگر نیاز به شریعت را در خود احساس نمی کند. در صورتی که بنای اهلبیت (ع ) بر این بوده است که تأکید می کردند بر ظاهر شریعت محمدی (ص ). و خود ظاهر اگر درست باشد به دوستی باطن کمک خواهد کرد - الظاهر عنوان الباطن - و اضافه بر اینها ائمه (ع ) از این تیپ افراد ناراضی بودند چنان که امام صادق (ع ) در جوابی به سفیان ثوری به این مهم اشاره نمود.
البته ممکن است، شخص خاصی از دراویش، هیچ یک از اشکالات ذکر شده را نداشته باشد و مقید به اصول و فروع دین باشد که در واقع خارج از آن مسلک خواهد بود.
5- از نظر نقلی کتابهایی به جمع آوری روایاتی که درباره صوفیه وارد شده پرداخته اند که از همه مهمتر 2 کتاب است یکی کتاب حدیقه الشیعه محقق اردبیلی و دیگری کتاب الاثنی عشریه شیخ حر عاملی که هر 2 از دانشمندان بسیار معروف شیعه هستند. برای نمونه فقط یک حدیث معتبر و صحیح که در هر 2 کتاب ذکر شده بسنده می کنیم. بزنطی و اسماعیل ابن بزیع از امام رضا(ع) نقل می کنند، قال علی ابن موسی(ع) من ذکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منا و من انکرهم فکانما جاهد الکفار بین یدی رسول الله(ص)، امام رضا(ع) فرمود هر کس در نزد او از صوفیه ذکری بشود و به زبان و دل ایشان را انکار ننماید چنین کسی از ما نیست و هر کسی صوفیه را انکار کرد مانند کسی است که در راه خدا و در حضور رسول خدا(ص) جهاد کرده باشد، (الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 32 و حدیقه الشیعه، محقق اردبیلی، ص 563). که به خاطر این روایات و بعضی دعاوی بزرگان این گروه و فتاوای خاص آنها معمولاً علماء و فقهاء شیعه با این فرقه مخالفت کرده و به ابطال عقاید آنان پرداخته اند و در رد عقاید آنان کتاب نوشته اند. اخیرا آیت الله مکارم شیرازی کتابی در رد ایشان نوشته است .
6- بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیتهای اجتماعی، فاصله گرفتن از قدرت سیاسی جامعه، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف و به اصطلاح رهبانیت، چیزی است که با طبیعت اسلام سازگار نبوده و نیست. هر چقدر بتوان از عرفان دفاع کرد، از مشی صوفیانه - که مهمترین رکن آن در عرصه زهد به صورت یک شغل است - نمیتوان دفاع کرد.
امام علی(علیه السلام) در رسیدگی به بینوایان، سادهزیستی و اجتناب از کمترین لذایذ دنیوی، اجرای عدالت و حفظ و رعایت بیتالمال، اخلاق نیکو و ایثار، سخاوت، صلابت، شجاعت، عبادت و درایت سرآمد روزگار بود؛ با این حال در صحنه سیاست و کارزار حضور دائمی و همیشگی داشت. او خود مدت کوتاهی متصدی امر حکومت گشت و در زمانهای دیگر، که در کنار بود همچون ناظری دقیق، اعمال حاکمان را تحت نظارت داشت. او هیچگاه به زهد به عنوان یک شغل _ که باعث کنار گذاشتن دیگر مسولیت ها گردد _ نمینگریست.
لهذا گرچه ممکن است بعضی گفته های آنها هم خوب و درست باشد ولی غالب مطالب آنها مخالف با عقل و دین و شریعت است .
7- دین، دارای سه رکن اساسی است که ما از آنها به نظام اعتقادی، نظام ارزشی یا اخلاقی و نظام فقهی یاد میکنیم. هیچ دینی بدون سه رکن پیش گفته، تحققپذیر نیست و در شناخت دین، معرفت به هر سه رکن، بایسته و ضروری است. اگر فردی تنها به یکی از این سه رکن توجه کرده و آن را فراگیرد دانش و نگرش دینی او ناقص خواهد بود. صوفیان با تمامی شعبهها و فرقههای گوناگون خود، نگرشی یکسویه و ناقص به دین دارند و عمده آموزههای دین را در اخلاق میبینند. حتی در این بخش نیز این آموزهها را به طور کامل از کلمات گهربار ائمه(علیهم السلام) و به خصوص حضرت علی(علیه السلام) درنیافتهاند. نظام فقهی آنان بسیار اندک است و بدعتهایی در آن دیده میشود و نظام اعتقادی مستحکم، منسجم و مستدل ندارند.
8- مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه می نمایاند که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله آنها از میان اهل سنت برخاسته اند. و تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه یک مرشدی نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت باشد, (عرفان و تصوف , ص 316, الهامی , داود). در حدیثی از امام حسن عسکری (ع ) نقل شده که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است فرمود: وی شخص فاسدالعقیده ای بوده و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد, (سفینه البحار, ج 2, ص 57, نقل از کتاب تاریخ تصوف , عمید زنجانی , ص 185).
9- باید نیک دانست بهترین بستر برای رشد و تهذیب و سلوک و مجاهده نفسانی تعالیم اسلام است که در متون دینی - قرآن , سنت نبوی , و احادیث اهل بیت (ع ) - آمده است و قرآن و عترت برای هر سالک الی الله دستگیره محکم و چراغ پرفروغ است. و از انوار عرفان التقاطی متصوفه بی نیاز می سازد.
ابن عربی که در عرفان اسلامی جایگاه والایی دارد می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که می گویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان.
آیت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را اینگونه یاداور شدند: مگر میشود راهی برای رسیدن به خداوند باشد وآنرا خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟ لازم به ذکر است اگر قرار باشد راه رسیدن به خداوند جدای از احکام باشد در آن صورت فلسفه احکام و حکمت اوامر شارع بی جواب خواهد بود.
10- نکته ای که نباید از آن غفلت نمود این است که دراویشی که فعلا مطرح می باشند و جلسات و حلقات ذکر و ورد دارند در حقیقت چیزی جدا از تصوف بوده و بنوعی کلاه بردار و کاسب محسوب می شوند. مشکلی که در عموم فرقههای صوفیه به خصوص در دوران حاضر پیش آمده دوری رؤسای آنها از شیوهی علما و اتکا بر تأویلات و اصرار بر جدایی از شیوه عالمان فقه میباشد وگرنه بسیاری از عارفان و صوفیان برجسته در گذشته از عالمان نامدار در علوم مختلف اسلامی بودهاند و خود آنان از شیوههای علمی در فقه و سایر رشتههای معارف اسلامی بهره میبردند ولی صوفیه در زمان ما بیشتر بر تأویل دین و متون دینی و دوری از شریعت استوار گذشته است. البته این منحصر به دوران ما نیست و شخصیتهای برجستهای همچون صدرالمتألهین شیرازی که نسبت به عرفان و عرفا نظر مثبت داشته در رد بعضی از صوفیه و عقاید باطل آنان کتاب نوشته است.
11- نکته قابل ذکر این که انجام برخی کارهای به ظاهرعجیب توسط گروه های اشاره شده ، محصول پرورش توانایی ها و مهارتهایی در خودشان است. آنها با تمرین و انجام برخی از ریاضت ها به چنین مهارت هایی دست می یابند و هیچ ارتباط خاصی با گفتن ذکر کلمه هو ندارد و با اموری چون کرامات اولیای خدا و معجزه امامان و پیامبران تفاوت ماهوی دارد. شاهد بر این مطلب این است که بسیاری از دیگر فرقه های صوفیه هستند که این اذکار را مرتب بر زبان تکرار می کنند ولی فاقد چنین مهارت ها و توانایی هایی هستند.
12- در مورد بخش آخر سوال باید گفت وظیفه ما در مرحله اول تقویت بنیه فکری خود ، در مرحله بعد آگاه سازی دیگران است. البته باید توجه داشت مشاجره و درگیری لفظی و یا فیزیکی با این گروهها مناسب نیست، چرا که مذهب شیعه دارای پشتوانه ای محکم، واز منطقی قوی برخوردار است بنابر این بهترین روش مقابله با آنها، مقابله فکری است.
منابع:
1. بودا Buddha (به معنی آگاه و بیدار) مشهور به ساکیامونی Sakyamuni (حکیم گروه ساکیا) در تولد و وفات و روزگار او اختلاف است وظن قوی بر این است که میانه سدهی هفت تا پنجم پیش از میلاد میزیسته؛ برخی از پژوهشگران جدید تولد او را در سال 560 ق.م و عمر او را هشتاد سال یاد کردهاند. آیین وی بر این پایه است که: زندگانی رنج است، و رنج از هوس میزاید و مهار نفس تنها راه رهاشدن از شر هوی و هوس است. کمال مطلوب رهایی از شر نفس هم عبارت از رسیدن به فنای مطلق است؛ و منظور از فنای مطلق در اصطلاح این نیست که جسم یا روح انسانی هلاک و تباه گردد، بلکه عبارت از این است که انسان از صفات بد و نکوهیده و خواهشهای حیوانی که آزارندهی جان که اوست فارغ و عاری گردد. فرق (فناء بودایی) با (فناء صوفیانه) این است که در (فنابودایی) جنبهی متافیزیکی هیچ نیست و وقتی آدمی از شهر امیال و خواستهای ناپسند و نفسانی رها شد انسانی با فضیلت و کامل میشود؛ ولی در (فناء صوفیانه) وقتی انسان از این صفات ناپسند و نفسانی عاری و خالی شد و به اصطلاح نفس او مرد در خدا زنده میشود. یعنی: جز خدا به هیچ کس و هیچ چیز توجهی ندارد و برخلاف مرتاض بودایی، به همهی عالم عاشق میشود، زیرا همهی عالم اوست؛ بنابراین آن جنبهی بدبینی که در تعالیم بودایی وجود دارد، در تصوف از میان میرود. (بنگرید به: ( فرهنگ فلسفی )، چاپ روسیه، به کوشش ام، روزنتال و پ. یودین، چاپ 1967م؛ و دکتر قاسم غنی: ( تاریخ تصوُّف ) ص 75- 169، ج ا؛ و نیکلسن: ( صوفیان اسلامی )، ص 7-3).
2. لائوسته (یالائودرو) Lao Tse فیلسوف چینی (حدود 600 ق.م) صاحب کتاب ( طریق پارسایی ) در تعالیم وی کم و بیش اصولی در منع از نفسپرستی و تربیت اخلاقی مرتاضانه آمده است.
3. عقاید اصلی این فرقه یعنی رَبّانیم (= ربّانیان) را در تلمود میتوان یافت.
4. تلمود Talmud که در عبری به معنی تعلیم است. مجموعهی سنتهای ربانی است که اصول دینی موسی را شرح میکند. و از دو قسمت میشنه یعنی: آموزشهای شفاهی، و گمارا Gemara تشکیل شده است. این قسمت دوم در واقع شرح قسمت اول و تفسیر آن است.
5. فلوطین یا افلوتین یا پلوتینوس Plotinus (270-205ق.م) فیلسوف آرمانگرای یونانی، که در اسکندریه زاد و در رم زیست. وی پایهگذار مکتب نوافلاطونی جدید است، و افکار او بر تعلیمات عارفانه افلاطون تکیه دارد. به نظر افلوطین بزرگترین موضوع حیات انسان صعود و نیل به واحد است. و این کار به وسیلهی جلوگیری از خواهشهای مادی و نفسانی مقدور است تا نیروهای روحانی قوت یابد و اندک اندک با اصل خود که همان واحد باشد، اتحاد یابند، تعلیمات فلوطین دیالکتیک صوفیانه Mystical Dialectics را پیشرفت داد. اسل تضادها و وحدت آنها، هماهنگی و زیبایی و شر و زشتی را در جهان تحت نفوذ و سیطرهی خود میآورد. نگاه کنید به: F. Capleston: A History Of Philosophy, Greece and Rome, P.463-75 London, I 966.
6. Gnosticism.
7. زرینکوب، عبدالحسین: ( ارزش میراث صوفیه ) ص 25.
8. غنی، دکتر قاسم: ( تاریخ تصوف )، ص 6-203، چاپزوار، نیکسون: (عرفان اسلامی)، ص 27-10، وی منشأ عمدهی تصوف اسلامی را مسیحیت، و مذهب نوافلاطونی و حکمت گنوسی و مذهب بودا و قرآن میداند. بیش از این در این مورد سخن نمیگوییم زیرا آن خود مبحثی جداگانه است و ( عرفان تطبیقی ) عهدهدار بحث آن است.
9. سیدحسین تقیزاده: (مانی و دین او)، ص 76-82-93، چاپ آقای افشار؛ شهرستانی: (الملل و النحل)، ص 9-196، چاپ مصر، کیلانی.
10. Anachoretes.
11. (قل متاع الدنیا قلیل و ماعندالله باق) و (انما الحیوة الدنیا لعب و - لهو و أن یومنوا و تتقوا یوتکم اجروکم...) (سوره محمد، 47، آیهی 36.)
12. راغب اصفهانی (وفات 502 ه) در ( محاضرات الادباء ) چاپ بیروت، ج 4، ص 366 میگوید: (... و عمر - رضیالله عنه - رؤی علیه قمیص فیه اثناعشر رقعة و هو یخطب!) و همین راغب از قول (رجاء بن حیوة) نقل کرده است که (همه لباسهای عمربن عبدالعزیز از اموی را در روزگار خلافت؛ از پیراهن و کفش و شلوار و قلنسوه به دوازده در هم قیمت نهادم! و قال رجاء بن حیوة: قومت ثیاب عمر بن عبدالعزیز و هو خلیفة بائنی عشر درهما؛ قمیصه و خفه و عمامته و سراویله و قلنسوته.) (ایضاً (محاضرات) ج 4، ص 366).
13. مستملی: ( شرح تعرف )، ص 73، ج 1، چاپ لکهنو.
14. ارید أن اختصی...!
15. لارهبانیة فی الاسلام. ابن جوزی: ( تلبیس ) ص 20-219 ؛ ابنعربی: (فصوص الحکم)، ص 100، چاپ بیروت.
16. وزهدراستین نیز همین است. به قول غزالی: (لیس الزهد فقد المال، و انما الزهد و فراغ القلب عنه) یعنی: زهد و پارسایی در آن نیست که انسان چیزی نداشته باشد، بلکه این است که داشته باشد ولی دلش در بند آن نباشد. ((احیاء علوم الدین)، ج 1، ص 28).
17. عارف و صوفی چه میگویند؟، میرزا جواد تهرانی، ص 3
18. برای اطلاعات بیشتردر مورد وی رک:تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، عبدالباقی گولپینارلی، ص30؛ نیز نفحات الآنس جامی ص27
19. برای اطلاعات بیشتر در مورد وی رک: حسن بصری، چهره جنجالی تصوف، مهدی عمادی
20. ذهبیه تصوف علمی-آثار ادبی ، اسدالله خاوری، ص 11
21. برای اطلاع از نمونه هایی ازین رد و انکارها رک:تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، گولپینارلی، ص30به بعد
22. اثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 22
23. گزارشی از منابع دخیل در تصوف را میتوانید در کتاب جستجو در تصوف ایران، دکتر زرینکوب
24. فلسفه ی عرفان، یحیی یثربی ص171 به بعد
25. نفحات الانس، جامی، ص27
26. تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن،عبدالحسین زرینکوب، ص59
- [سایر] آیا محی الدین عربی سنی است؟ اگر بله چرا این قدر فلاسفه و عرفای شیعه از او تجلیل می کنند؟
- [سایر] چه دلیلی بر حقانیت شیعه دارید، در حالی که میبینیم عرفای بزرگی مثلمولوی سنی مذهب بودهاند؟
- [سایر] اهل سنت چه کتاب هایی در مورد شیعه نوشته اند؟
- [آیت الله علوی گرگانی] ازدواج شیعه با فرقه ضالّه بهائیت و یا اهل سنّت چگونه است؟
- [سایر] صوفیه اهل سنت چند فرقه هستند چه اعتقاداتی داردند و چند درصد از اهل سنت صوفی هستند؟ اینکه در بعضی از این طریقت ها مثل فرقه نقشبندیه نام امیرالمونین و امام صادق علیهما السلام را به عنوان پیر طریقت ذکر می کنند بر چه اساسی است و چقدر صحت دارد؟
- [آیت الله مظاهری] آیا ممکن است اعلام عید فطر تحت تأثیر بحثهای اتحاد بین شیعه و سنی قرار گیرد؟ مثلاً امروز عید نباشد، ولی چون اکثر اهل سنت به عید بودن آن معتقدند، آن روز را برای شیعیان هم عید اعلام کنند؟ یا بر عکس عید باشد، ولی چون اکثریّت اهل سنّت معتقدند فردا عید است، شیعیان هم فردا را عید اعلام نمایند؟
- [آیت الله مظاهری] آیا ممکن است اعلام عید فطر تحت تأثیر بحثهای اتحاد بین شیعه و سنی قرار گیرد؟ مثلاً امروز عید نباشد، ولی چون اکثر اهل سنت به عید بودن آن معتقدند، آن روز را برای شیعیان هم عید اعلام کنند؟ یا بر عکس عید باشد، ولی چون اکثریّت اهل سنّت معتقدند فردا عید است، شیعیان هم فردا را عید اعلام نمایند؟
- [سایر] آمار اهل سنت به تفکیک فرقه ها؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کدام یک از موارد زیر صحیح است؟ الف) شهادت اهل سنّت علیه اهل تشیّع در دعاوی مالی یا کیفری (چنان چه خواهان سنّی مذهب، و خوانده شیعه باشد). ب) شهادت اهل سنّت علیه اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو سنی باشند.) ج) شهادت اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو شیعه باشند; لیکن شهودشان سنّی باشد.) د) شهادت اهل سنّت به نفع اهل تشیّع (چنانچه خواهان شیعه، و خوانده سنّی مذهب باشد.) ه) شهادت اهل کتاب له یا علیه مسلمانان.
- [سایر] اهل بیت چه کسانی هستند از زبان اهل تسنن که در کتابهای خود اهل تسنن ثبت شده باشد که در چه جلدی و چه صفحه ای هست؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله مظاهری] هرگاه حیوان وحشی را با اسلحه شکار کنند با پنج شرط پاک است و اگر حلال گوشت باشد، حلال نیز میشود. اوّل: آنکه با اسلحه برنده مانند کارد و شمشیر، یا نیزه و تفنگ باشد، به طوری که بدن حیوان را پاره کند و از او خون جاری گردد. دوّم: آنکه شکار کننده مسلمان باشد خواه زن باشد یا مرد، بالغ باشد یا غیربالغ، شیعه باشد یا سنی، ولی باید ناصبی نباشد. سوّم: اسلحه را برای شکار کردن حیوان به کار برد و اگر مثلاً جایی را نشان کند و اتفاقاً حیوانی را بکشد خوردن گوشت آن حرام است. چهارم: در وقت به کار بردن اسلحه نام خدا را ببرد ولی اگر فراموش کند یا مسئله را نداند اشکال ندارد. پنجم: وقتی به حیوان برسد که مرده باشد و چنانچه وقتی برسد که حیوان جان دارد باید آن را ذبح کند.
- [آیت الله مظاهری] اگر سگ شکاری حیوان وحشی را شکار کند، با شش شرط پاک است و اگر حلال گوشت باشد حلال نیز میشود. اوّل: سگ را برای شکار تربیت کرده باشند. دوّم: کسی او را برای شکار بفرستد و اگر از خودش برود فایده ندارد. سوّم: فرستنده مسلمان باشد خواه زن باشد یا مرد، بالغ باشد یا غیربالغ، شیعه باشد یا سنی، ولی باید ناصبی نباشد. چهارم: وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسئله آن را ترک کند اشکال ندارد، و اگر وقت فرستادن سگ، نام خدا را نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد حلال است. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده وقتی برسد که شکار جان داده باشد امّا اگر وقتی برسد که شکار جان دارد باید آن را ذبح کند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر فقه امامیه، عقد نکاح بدون شاهد گرفتن صحیح است. لکن اهل سنّت در این مسأله اختلافنظر دارند، و برخی موافق امامیه هستند و پارهای مانند حنفیان، شافعیان، و حنبلیان، نکاح بدون شاهد گرفتن را فاسد میدانند. مالکیان نیز نکاح مخفیانه را فاسد میدانند. ولی آنان که مدّعی فسادند، خود دو دسته هستند: مالکیان، و بیشتر حنبلیان در مورد اینگونه نکاحها که در مورد صحت و فسادش اختلاف است مانند عقد مذکور معتقدند که هیچکس حقّ ازدواج با این زن را ندارد، مگر آنکه مردی که عقد نکاح به نام او بسته شده است، او را طلاق دهد و یا نکاح او را فسخ کند. پس اگر شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، نمیتوان با آن زن ازدواج کرد مگر آنکه او را طلاق دهد و یا نکاحش را فسخ کند. شافعیان، و حنفیان در مورد اینگونه نکاحها معتقدند که میتوان با چنین زنی ازدواج کرد و نیاز به طلاق یا فسخ نکاح نیست. بنابراین هرگاه شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، طبق قاعده الزام شوهر به احکام مذهبش، در صورتی که زن از نظر آنان از کسانی باشد که نیازمند عدّه هستند، اظهر جواز نکاح او پس از انقضای عدّه است. همچنین اگر زن شیعه باشد و شوهر از پیروان این دو مذهب باشد، در صورتی که از نظر آنان نیازمند عدّه است، جایز است پس از تمام شدن عدّه، ازدواج کند. لکن در هر دو صورت برای خروج از شبهه و رعایت احتیاط، اولی آن است که در صورت امتناع شوهر از طلاق زن، طلاق او را گر چه از طریق حاکم شرع بگیرند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.