گروه حجیه کیستند؟
گروه حجیه کیستند؟ در مورد انجمن حجتیه می توان به موارد مختلفی اشاره کرد که در ذیل می آید ؛ اما در باره نظر مراجع تقلید در این زمینه اطلاع خاصی وجود ندارد . الف. پیدایش و عملکرد از اواسط دهه 1330، یک تشکل مذهبی ویژه با هدف مبارزه با بهائیت در تهران و سپس سایر شهرها پدید آمد. این تشکل که (انجمن خیریه حجتیه مهدویه) نامیده می‌شد در سال 1332 به تلاش حاج شیخ محمود تولائی مشهور به حلبی فعالیت خود را آغاز کرد. به دلیل پیچیدگی رفتار و شیوه عملکرد جریان بهائیت، انجمن نیز برای مقابله مؤثر با این فرقه، تدابیر خاصی را در نظر گرفته بود و با ساماندهی تشکیلاتی منظم و کادرسازی نیرو، همه توان خود را برای خنثی سازی تبلیغات بهائیت به کار می‌بست.آن چیزی که بیش از همه در این ساماندهی اهمیت داشت، فکر تشکیلاتی شیخ محمود حلبی بود. در این راستا وی از شیوه‌های گوناگونی بهره می‌گرفت؛ تشکیل کلاس‌های آموزشی و تدریس مباحث اعتقادی، انتشار کتب، راه‌اندازی جلسات بحث و گفت‌وگو و مناظره، برپایی کنفرانس‌هایی درباره معارف اسلامی، عقاید شیعی و بطلان معتقدات بهائیت از جمله اقدامات او بود. انجمن حجتیه به موازات فعالیت در تهران، دایره عملکرد خود را در سایر شهرستان‌هایی که محل تجمع بهائیان بود - و آنان بنا به دلایل مختلف، فرصت تکاپوی اقتصادی و اعتقادی بهتری پیدا کرده بودند - وسعت بخشید. انجمن در زمینه کادرسازی و تربیت نیروهای لازم برای مبارزه، به جذب نیرو از میان جوانان مستعد و باهوش می‌پرداخت و اغلب از طریق هواداران خود در مدارس، دانش‌آموزان درسخوان را شناسایی کرده و با برقراری ارتباط، زمینه جذب و آموزش آنان را در انجمن فراهم می‌آورد؛ در ابتدای امر، به تازه واردین تاریخچه بهائیت را آموزش می‌دادند. در این مرحله نوآموز با چگونگی شکل‌گیری فرقه باب و بهاء آشنا می‌شد. در مرحله دوم، مربیان با شیوه‌های گوناگون به شبهات بی‌اساس و غیرمنطقی بهائیان در مورد حضرت مهدی(عج) پاسخ می‌دادند. در مرحله سوم، استادان انجمن با ارایه دلایل و استدلالات فراوان، به ابطال نظریات بهائیان، در مورد خاتمیت می‌پرداختند. بالاترین رتبه در آموزش، مرحله‌ای بود که در آن نقد کتاب (ایقان) - کتاب مهم بهائیان نوشته حسینعلی بهاء - صورت می‌گرفت که به طور معمول زیر نظر شیخ محمود حلبی بود و نقد ایشان بر کتاب ایقان در حدود هزار صفحه نگارش یافته بود. انجمن علاوه بر آموزش، کمیته‌های اصلی دیگری نیز از قبیل تحقیق و پژوهش، ارتباط با خارج و ارشاد داشت. 60 سال فراز و نشیب، روایتی تازه از انجمن حجتیه، فتاح غلامی، گزارش حجتیه، گروه تألیف باشگاه اندیشه، تهران: باشگاه اندیشه، 1384؛ عماد الدین باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، نشر دانش اسلامی، 1362، ص 186. اگر بخواهیم از دیدگاه حجتیه تعریفی فشرده داشته باشیم شاید در اشارات زیر قابل ترسیم باشد: حجتیه بینشی با رنگ و لعاب غلیظ مذهبی است که تنها از مجموعه‌ای از شعائر خشک، ظاهری و محفلی تشکیل شده است. آنان دیگرانی جدا از خود را با نگاهی برتری‌جویانه و حذفی به مثابه درجه 2 و غیرخودی می‌بینند. پایگاه اقتصادی این جریان را عمدتاً شیوه‌ی سرمایه‌داری دلالی و شکل متمایزی از بازار تشکیل می‌دهد و خلاصه آن‌که می‌توانیم این بینش را ملغمه‌ای از نگاه تحجرمابانه دینی، شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری دلالی و فرهنگ مصرفی مدرنیته بدانیم. جریان حجتیه پس از رخداد 15 خرداد 1342 و سرکوب نظام رژیم پهلوی در شرایطی در عرصه‌ی اجتماعی ایران رخ نمایاند که جوانان پرشور معتقد مسلمان در سنین بین 16 تا 22 سالگی در پی سرپناهی برای ابراز هویت دینی و اعتقادی خود بودند. این جریان در ابتدا با نام انجمن مبارزه با بهاییت و بی‌نگرانی از فضای پلیسی حاکم در همان آغاز راه توانست جمع قابل توجهی از جوانان پاک و بی‌آلایش را در زیر چتر خود و به انگیزه‌ی تضاد کذایی با بهاییت جمع نماید. ایدئولوگ‌های حجتیه همچون حسن‌صباح در ذهنیت اعضای خود هرآن‌چه که می‌خواستند القاء می‌کردند و این توهم را پرداخته بودند که غفلت شود، بهاییت در همه جا فراگیر شده و دیگر از اسلام خبری نخواهد بود. آن‌چه که در این مقطع در رفتار تشکیلاتی انجمن مبارزه با بهاییت به چشم می‌خورد را می‌توانیم در محورهای زیر اشاره کنیم: 1_ آلودگی به شیوه‌های پراگماتیستی برای نیل به اهداف تشکیلاتی 2_ برخورداری از پدیده‌ها و جنبه‌های رفاه‌طلبانه و تلفیق با آن دسته از شعائر و تظاهرات مذهبی که به ظاهر تعارضی با آن رفاه‌طلبی نداشت. 3_ حاکمیت جزمیت فکری و تشکیلاتی به گونه‌ای که جز خود دیگر جریانات را تکذیب می‌کردند. 4_ اصرار بر عدم دخالت در سیاست و آن هم در زمانی که التهاب ضد استبدادی همه تار و پود جامعه را فرا گرفته بود و اتفاقاً می‌توانست سیاسی‌ترین روش هم محسوب شود. 5_ مخالفت با جنبش ضداستبدادی به رهبری امام خمینی (ره) از طریق طرح مباحث و ادبیات فقهی. جریان حجتیه در آغاز انقلاب با کمرنگ ساختن تابلوی خود با برخورداری از جنبه‌های شماتیک و ظاهری توانست در بعضی مواضع کلیدی از جمله هسته‌های گزینش و آموزش و پرورش نفوذ کند. بروز جنگ تحمیلی، حملات جریانات برانداز داخلی، ناآمادگی نظام نوپای انقلاب و گرفتار شدن بهترین نیروهای صادق جامعه در جبهه‌های جنگ منجر به اشتغال این مواضع کلیدی توسط آنان شد و شد آن‌چه که نباید بشود. انجمن و نگاه نسبت به مهدویت و ظهور در نگاه انجمن حجتیه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان(ارواحنا فداه) در محبت و دوستی امام زمان(ارواحنا فداه) و تبعیت صرفا عبادی خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه های اعضای انجمن هیچ نشانه ای از سایر ابعاد انتظار به چشم نمی خورد. در یکی از نوشته های انجمن حجتیه گرچه بر این معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نیست و بایستی محیط را اصلاح کرد طرح می شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفی بهائیت و مبارزه به مبارزه اعتقادی با آن محدود می شود. در این دیدگاه ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) به دو امر زمینه های منفی در جامعه و اعتقاد مردم به اسلام بر می گردد و نتیجه می گیرند که انسان منتظر بایستی خود و جامعه اش را نه در بعد اقتصادی اجتماعی و سیاسی بلکه فقط بعد اعتقادی بسازد و مهمتر آنکه بایستی نیروی خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) تشریف بیاورند و انقلاب جهانی را به ثمر برسانند. در یکی از نشریات انجمن مسئولیتهای شیعه در هنگام غیبت چنین تفسیرمی شود: 1- انتظار: وضع انتظار و ندیدن امام معصوم از بزرگترین مصیبتهاست. 2- تقلید از مجتهد جامع الشرایط 3- غمگین بودن بواسطه مفارقت آن حضرت 4- دعا برای تعجیل فرج آن حضرت 5- گریستن از دوری آن حضرت 6- تسلیم و انقیاد داشته باشد که برای امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند 7- صدقه به قصد سلامت آن حضرت به وفور در کتاب انتظار بذر انقلاب از این امر که نبایستی در دوران غیبت انرژی را تلف کرد و بایستی قدرت مسلمین را برای قیام مهدی(ارواحنا فداه) نگه داریم تاکید شده است. لذا همانگونه که مشاهده می شود ذره ای از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که یکی از ارکان اصلی انتظار می باشد سخن به میان نیامده است. اصل مبارزه با ظلم و ستم بنابر روایات و آیات قرآن کریم از مهمترین وظایف مسلمانان است که متاسفانه در این دید به فراموشی نظری و بویژه عملی سپرده شده است. البته انجمن پس انقلاب اسلامی در مقام نظر اندکی در این امر نرمش نمودند. نشانه های ظهور در دیدگاه انجمن عبارت اند از: در اثر شیوع گناه و فحشا مردم بدترین خلق خدا روی زمین می شوند و خداوند آنها را به سه بلا دچار می کند: جور سلطان، قحطی زمان و ستم حکام. مردم از هم بیزار و همدیگر را مورد لعن قرار داده و به روی هم آب دهان می اندازند و شهادت به کفر یکدیگر می دهند. گرانی، قحطی، زلزله های پیاپی، قتل و غارت، شیوع گناه و فساد و... از آنجا که انجمن با کج فهمی کلیه نشانه های ظهور را در موارد فوق خلاصه کرده و تحقق آنان را علت ظهور می داند؛ طبیعی است که می توان با فساد و فحشا مخالف بود و نبود، یعنی در زبان با آن مخالفت کرد اما در عمل از ترویج آن نگران نبود. در حقیقت ریشه های عدم اعتقاد انجمن حجتیه به مبارزه از اینجا نشات می گیرد. در دید انجمن حجتیه ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) واکنشی است به توسعه ناهنجاری های اجتماعی و مظالم و مفاسد حاکمان و محکومان. حال آنکه در حقیقت ظهور حضرت حجت پس از امتحان انواع حکومتها و حاکمان و شکست آنان و بوجود آمدن زمینه ی پذیرش حکومت حضرت از سوی مردم و در جهت تحقق آرمان انبیاء و معصومین و نجات مستضعفین می باشد. یعنی حکومت حضرت نه سلبی بلکه ایجابی است. شهید مطهری انتظار را دوگونه می داند: انتظاری که سازنده است و انتظاری که ویرانگر است. ایشان علت این دو نوع برداشت را دو نوع فهم از انتظار می دانند. اگر انقلاب حضرت مهدی( ارواحنا فداه) صرفا انقلابی سلبی و انفجاری باشد. یعنی همانگونه که اعضای انجمن بیان می کنند واکنشی به گسترش ظلم و فساد باشد آنگاه طبیعی است که هر اصلاحی محکوم است چرا که هر اصلاحی یک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی گردد. در این نگاه سکوت در قبال فساد و ظلم هم معنا پیدا می کند. این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عداوت می نگرند. اگر نگاه به انتظار به معنای حلقه مکمل مبارزات اهل حق و اهل باطل باشد آنگاه سهیم بودن در این امر در گرو مبارزه و حضور در گروه حق می باشد. از آیات نیز چنین بر می آید که ظهور حضرت مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان می باشد. تاکید بر وجود مظلوم و ظالم از یک طرف، تاکید بر رخ دادن قیامهایی قبل از ظهور و وجود دولتی که به یاری حضرت خواهد شتافت همه دلیل بر این مدعاست که ظهور حضرت حلقه مکمل مبارزات گروه حق می باشد. به گفته یکی از علما مسئله ظهور حضرت حجت مسئله مظلوم بودن(مورد ستم قرار گرفته) مردم است نه منظلم(ظلم پذیری) بودن آنان. امام زمان برای یک عده راحت طلب و آسوده خاطر ظهور نمی کند و اگر چنین باشد مبارزات همه ائمه و انبیاء زیر سوال می رود. جهاد و مبارزه در دیدگاه انجمن نگاه نسبت به مبارزه: آنچه حقیقت امر است اینکه انجمن متاثر از نگاهش به نسبت به ظهور یعنی نتیجه گسترش فساد و در پی آن عدم اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور چیزی به عنوان مبارزه هم برایشان معنا ندارد. سکوت و سازش با رژیمهای مختلف و...نتایج آن نگاه است. از بدیهی ترین مولفه هایی که از فعالیتهای انجمن استخراج می شود بحث دینداری خنثی است. بدین معنی که دینداری، هیچ خطری برای دیندار ندارد، دشمن ساز نیست با همه می سازد و... به عبارت دیگر افرادی ادعای دفاع از دین و دینداری دارند اما به هنگام رنج و زحمت و مبارزه به انواع و اقسام بهانه ها از میدان فرار می نمایند. در این دینداری نه کسی کشته می شود، نه زندان می رود، نه اسیر و نه شکنجه. البته قطعا این مسئله مستقل از دین است، دینی که ما می شناسیم دین مصلحت دین است، نه مصلحت مومن. در این دین قیام امام حسین(ع) و صلح امام حسن(ع) هر دو معنی دارد. اگر قرار بود دینداری بی خطر باشد شهادت ائمه معصومین و همه مجاهدین در طول 15 قرن ظهور گسترش اسلام بی معنی می شد. اگر هدف ترویج و اشاعه فرهنگی، اسلامی است آیا ظالمین و ستمگران ما را تماشا می کنند تا فعالیت کنیم و آیا با آسایش و آرامش می توان؟ امام خمینی(ره) در قبال بحث مبارزه و راحت طلبی می فرمایند: ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافته‌اند که مبارزه با رفاه‌طلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‌اند. و آنهایی هم که تصور می‌کنند سرمایه‌داران ومرفهان بی‌درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند آب در هاون می‌کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت‌جویی دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. این چه دینداری است که سکوت در قبال این همه ظلم و ستم رژیم شاهنشاهی را به همراه دارد. سکوت در قبال ظلم چرا؟ البته انجمن پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم تن به خطر نداده است. همیشه موید پیروزی پس از پیروزی بوده اند. لذاست که شائبه سرگرم شدن پررنگ تر است از مبارزه. چرا که مبتنی بر مبارزه نمی بایستی چنین باشد. با روحیه آهسته برو که گربه شاخت نزند نمی توان مبارزه کرد. بهائیت که 30 سال انجمن باصطلاح با آن مبارزه نمود در یک حرکت ریشه ای و بنیانی امام خمینی(ره) در هم پیچید و از بین رفت و اینجاست که حقیقت مبارزه آشکار می شود. بر این اساس روند فعالیتها و باصطلاح مبارزات انجمن از این زاویه به شدت مورد نقد و ارزیابی است. مبارزه با معلولها به جای علتها از جمله ایرادات وارده روند باصطلاح مبارزه که انجمن به آن معتقد است جایگزینی معلولها به جای علتهاست. انجمن روزگاری بهائیت را به عنوان اصلی ترین دشمن تشخیص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگی مبارزه انجمن با بهائیت مبارزه با معلولها بود و نه علتها: چگونه است که وزرای بهایی شاه هیچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زمانی بیش از نیمی از وزرای کابینه پهلوی بهایی بودند آنگاه انجمن حجتیه جهت مبارزه با بهائیت از همین رژیم اجازه می گرفت که شرح آن گذشت. سازش برای چه؟ با که؟ و تا کجا؟ اگر بهائیت ریشه اش اسرائیل و آمریکا و انگلیس بود چگونه است که انجمن هیچگاه با علت بهائیت یعنی آمریکا و اسرائیل مبارزه ننموده است. شهید رجایی در این باره می گوید: آن موقعی که برادران و خواهران مان زیر شکنجه فریاد می کشیدند اینها می رفتند ثابت کنند که بهائیتبر حق است، یا باطل است. و دقیقا در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند... خارج از دو موضوع فوق چگونه است که مبارزه با بهائیت فقط بعد اعتقادی به خود گرفته و بوی اقتصادی و سیاسی است. مگر می شود این ابعاد را از یکدیگر جدانمود. مگر می شود با فرقه ای که یکی از شعارهای اصلی اش جدایی از سیاست است مبارزه ی غیر سیاسی کرد. این چگونه مبارزه ای است که انجمن برای آن نه تنها با رژیم و قدرتمندان مبارزه نمی کرده بلکه تن به همکاری با ساواک، تکریم شاه وحتی همکاری در مقابله با مبارزین انقلاب اسلامی است. تقیه گاها انجمن برای توجیه سکوت و سازش با رژیم به بحث تقیه استناد می نماید. آنها تقیه را از تعریف حاج میرزا محمد تقی اصفهانی استفاده می کنند. ایشان تقیه را چنین تعریف می نماید: معنی تقیه که واجب است, این است که شخص مومن در جائی که اظهار حق کردن برای او خوف و ضرر عقلائی به جان و مال یا آبروی او هست خود را نگه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شده بجهت حفظ جان یا مال یا آبروی خود به موافقت کردن با مخالفان بزبان, با آنها موافقت کند قلب او مخالف زبان او باشد. در این تعریف هیچ جایی برای زمانی که دین در خطر می افتد و بنا به آیه شریفه قرآن با مال و جان و آبرویتان در راه خدا جهاد کنید قرار داده نشده است. حال آنکه حفظ اسلام قطعا اولی تر از حفظ جان و مال و آبروست و این صراحت قرآن است. آنچه مهم است اینکه تقیه برای حفظ ایمان است نه برای مومن لذاست که این مسئله نه تنها عقلی و شرعی به نظر نمی رسد بلکه بیشتر شبیه توجیه و اختیار کردن بهانه برای فرار از مبارزه و عملی کردن این دیدگاه که بایستی نشست تا امام زمان(ارواحنا فداه) تشریف بیاورند می باشد. امام خمینی(ره) در این باره در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: تقیه برای حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمیکردند مذهب را باقی نمی گذاشتند، تقیه مربوط به فروع است مثلا وضو را اینطور یا آنطور بگیر؛ اما وقتی اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جای تقیه و سکوت نیست. دین و سیاست انجمن در قبال عدم دخالت در مبارزات به گونه ای مبارزه با رژیم را کار سیاسی پنداشته و معتقد است که آنها در سیاست دخالت نمی کنند. و این جزء اساسنامه آنهاست. البته همانطور که قبلا گفته شد دلیل اصلی شکل گیری این تفکر به مسائل شخصی شیخ محمود حلبی بر می گردد و آنچه که در اساسنامه آنها آورده شده است نیز از همان جا نشات می گیرد. انجمن در برهه ای برای عدم دخالت در سیاست از اعضای خود تعهد کتبی اخذ می نموده است. البته نقش مرجع تقلید انجمن و همچنین فزونی یافتن اهمیت بهائیت در ذهن اعضای انجمن نیز مضاف بر این علت شد. به گونه ای که طالب هیچ گونه مزاحمتی در راه مبارزه با بهائیت(بنا بر تعریف خود) نبودند. آنها در توجیه این مطلب که چرا در مبارزات شرکت نکردید دلیل می آورند که عده رسالت مبارزه(همان کار سیاسی در ادبیات آنها) دارند و یک عده هم بایستی بنشینند و دفاع علمی و اعتقادی کنند و ما در طول دوران مبارزه چنین کرده ایم. البته پاسخ چنین ادعاهایی روشن است. مگر انقلاب اسلامی و مبانی اعتقادی را می توان از سیاست نمود و مگر سیاست و دخالت در آن جزئی از مبانی اعتقادی ما نیست. به قول حضرت امام خمینی(ره): ما مکلفیم به اینکه در امور دخالت کنیم. ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم و مکلفیم همانطور که پیغمبر می کرد. نگاه نسبت به مرجعیت از دیگر ادله ای که انجمن برای سکوت خود و عدم شرکت در مبارزات و سکوت در قبال جنایات رژیم پهلوی می آورند بحث مرجعیت است. می گویند که ما مقلد آقای خویی هستیم و ایشان به مبارزه حکم ندادند. شهید مطهری در قبال اینگونه تقلید می فرمایند: تقلید بر دو نوع است: ممنوع و مشروع. یک نوع تقلید است که به معنای پیروی کورکورانه از محیط و عادت است که ممنوع است. اخیرا در بعضی از مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند می گردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا سر پسپاریم.، می خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده است سر سپردن نیست, چشم باز نگه داشتن است. تقلید اگر شکل سرسپردگی پیدا کرد هزارها مفاسد پیدا می کند.... دانش تشخیص بسیاری از اعمال و خلافکاریها را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و اگر کسی بگوید جاهل بر عالم بحثی نیست, ما دیگر نمی فهمیم شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضا کرده باشد و مثال اینها این شریک جرم است و اگر مرجعی هر راه خطائی رفت او هم دنبالش می رود این مفسده ایجاد می کند. البته گاها مسئله را به گونه ای دیگر طرح می نمایند: که یک حکم داریم و یک موضوع( یا همان مصداق حکم ) مثلا حکم اینست که با طاغوت مبارزه کنید و مصداق آن رژیم پهلوی. آنگاه می گویند تعیین حکم با مرجع است و تعیین مصداق با مقلد و مرجع کاری با مصداق نداشته باشد و اگر هم داشت مقلد ملزم به اطاعت نیست و بدین وسیله عدم شرکت خود در مبارزات را توجیه می کردند. می گویند ما که حکم نداریم در سال 42 با آمریکا مبارزه کنید لذاست که موضوع است. بر این دلیل چندین اشکال وارد است: اول اینکه اگر به عهده شماست چگونه است که مبارزه را تشخیص ندادید حال آنکه بخش زیادی از مراجع تشخیص دادند. دوم اینکه آقایان وظیفه مرجع را اشتباه فهمیده اند. در این مورد حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شریف ولایت فقیه در بحث پیرامون روایت الفقها امنا الرسل.... می فرمایند: به حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیا(ع) تنها مسئله گویی و بیان نیست...در حقیقت مهمترین وظیفه انبیا(ع) برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است. که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد...بنابر این الفقها امنا الرسل یعنی کلیه اموری که به عهده ی پیامبران است, فقهای عادل موظف و مامور انجام آنند... امام در بخش دیگری از کتاب ولایت فقیه خود می فرمایند: اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می خوانند و کاری به سیاست ندارند؛ و باید سیاست از دیانت جدا باشد. این را که باید دیانت از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده اند. لذاست که وظیفه فقها این نیست که مسئله بگویند و کنار بنشینند. که خود مجری هستند و بایستی وارد مصداق بویژه در چنین مسائلی گردند. و سوم در ملاک های اعلمیت مراجع بحث دانایی به مسائل اجتماعی و سیاسی هم می باشد چرا که اینها جزو اسلام است و اگر مرجعی فاقد چنین شرطی باشد اصولا در بحث اعلمیت ایشان شک و تردید است. دیدگاه انجمن نسبت به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور بر اساس کج فهمی انجمن از برخی احادیث و ادعیه، معتقد می باشند که مبارزه و به تبع آن تشکیل حکومت قبل از ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) باطل است. به عنوان مثال به حدیث زیر از امام صادق(علیه السلام) استناد می کنند که طبق تحلیل انجمن قیام و به طبع آن تشکیل حکومت اسلامی باطل خواهد بود. چرا که مقدمه تشکیل حکومت اسلامی قیام و مبارزه است: تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلای به قتل و شهادت بشود و هر که قیام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شیعیان بیفزاید کاری از پیش نبرد بر این اساس انجمن معتقد است که حکومت نمی تواند بر مبنای عدالت شکل بگیرد و بایستی بر مبنای عصمت پایه ریزی شود. در این باره موسس انجمن می گوید: اول شما یک افسر, یک پیشوا و رهبر معصوم...پیدا کنید, یک رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت. ... ...الان هم می گویی حکومت اسلامی خوب است, شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید, اونی که معصوم از خطا باشد نشان بدهید, اونی که هوا و هوس و حب ریاست و شهرت و غضب و تمایلات نفسی به هیچ وجه در آن اثر نکند نشان بدهید, او بیاید توی میدون، جلو بیفتد ملت می افتد به خاک پایش, تمام روحانیین قربان خاک پایش میشوند. ...عادل گاهی اشتباه می کند, خون مردم، مال مردم، عرض مردم, ناموس مردم رانمی توان به کسی داد که خطا می کند نمی توان سپرد به کسی که هوی و هوس دارد, باید به کسی سپرد ناموس مردم را عرض مردم را جان مردم را مال مردم را به کسی که گناه نکند به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد...انشاء ا...تعالی بیاری خدا و لطف خدا آن حاکم اسلامی آن حاکم الهی که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است. حضرت بقیه ا...الاعظم ولی ا...الاعظم امام زمان( ارواحنا لتراب مقدمه فدا... مهمترین ایراد مطرح در استناد به حدیث کنار گذاشتن حجم انبوهی از احادیث و روایات که بر مبارزه ی مسلمانان و منتظران تاکید نموده اند و علم کردن حدیثی است که در سند آن نیز تردید است. جدای از میزان صحت و سقم آن شهید باهنر پاسخ می دهد که: ...این در مورد قیامهای بداعیه مهدویت است یعنی قیامهایی بنام مهدی( ارواحنا فداه) قبل از ظهور مهدی... ما در قبال دلیل دوم مبنی بر ضرورت وجود معصوم بایستی گفت که بحث حکومت در اسلام بحث وظیفه است. حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شریف ولایت فقیه در یک فصل به طور مفصل به بحث پیرامون ضرورت تشکیل حکومت اسلامی می پردازند. ایشان مهمترین دلایل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و ضرورت اجرای آن، نیازمندی اجرای احکام به وجود نظام و حکومت، سنت و رویه رسول خدا(صلوات ا...علیه) و امیرالمومنین(علیه السلام ) می دانند. ایشان در قبال لزوم انقلاب سیاسی میفرمایند: شرع و عقل حکم می کند که نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند ایشان پیرامون این مسئله به طرح ادله مختلف می پردازند و من جمله بحث لزوم نجات مردم مظلوم و محروم را طرح می نمایند: ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمومنین در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و می فرماید: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید. علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نا مشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند. امیرالمومنین(ع) می فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند.... ...وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است, حکومتهای ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند. اکنون که شخص معینی از طرف خدا تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلام فقط برای 200 سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف معین کرده است, ولی تکلیف حکومتی نداریم؟ معنای نداشتن حکومت اینست که تمامی حدود و ثغور مسلمین از دست برود؛ و ما با بیحالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند. و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم؛ رد نمی کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت تعیین نکرده است, لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ارواحنا فداه) موجود بود باید بعد از غیبت هم قرار داده است. این خاصیت که عبارت است از علم به قانون و عدالت در عده بیشماری ار فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند, می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. لذاست که با اوصاف گفته شده اینکه نبود معصوم در دوران غیبت سبب این می شود که از تشکیل حکومت اسلامی صرف نظر شود چندان با مبانی عقلی و شرعی سازگاری ندارد. در دیدگاه حضرت امام(ره) شرط عدالت کفایت می کند تا در جهت زمینه سازی ظهور و اجرای احکام الهی حکومت اسلامی تشکیل شود. دیدگاه انجمن نسبت به ولایت فقیه همانگونه که در بحث قبل طرح گردید انجمن در مبانی اولیه و بویژه قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران هرگز معتقد به تشکیل حکومت اسلامی نبوده است لیکن موضع آن پس از انقلاب کمی نرمتر گشته گرچه حقیقت آن بواسطه روحیه نفاق با انقلاب چندان روشن نیست. انجمن مدعی آنست که به ولایت فقیه معتقد می باشد و در این راستا استناداتی را نیز آورده است لیکن با بررسی های صورت گرفته ولایت فقیه انجمن از جهات مختلف با آنچه که حضرت امام خمینی(ره) تبیین می نمایند متفاوت است. ولایت فقیه مورد تایید انجمن در حقیقت همان ولایت عامه مراجع است. یعنی اعلم ترین فقها در عین اینکه همه مراجع ولایت دارند ایشان هم ولایت دارد. به عبارت دیگر مشروعیت رهبری فقط از کانال بقیه مراجع است. در نگاه آنان تزاحم بین نظر مراجع و رهبری به بحث تقلید و تکلیف بر می گردد. رهبری و پیروی از آن فقط در محدوده تبعیت از مراجع و تقلید از آنها محدود شده است. در حالی که در ولایت فقیه تبیین شده توسط حضرت امام خمینی(ره) ولایت فقیه ناقض ولایت مراجع می باشد و در موارد اختلافی نظر ولی فقیه اولی بر نظر مراجع می باشد. در دیدگاه انجمن مرجع برای غسل, نماز، و وضو و...است نه برای جهاد و امر به معروف و حکومت و...و رهبری برای اینهاست لذاست که تعارضی هم با هم ندارند(ریشه این نگاه در نگاه جدایی دین از سیاست است) حال آنکه در دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) اصولا از شرایط مرجع داشتن بینش سیاسی و اجتماعی است و اصولا مرجع برای همه اینهاست و رای ولی فقیه در این حوزه ها ناقض رای مراجع است. ولایت فقیه مورد تاکید انجمن بیشتر از آنکه ولی و حاکم جامعه اسلامی باشد ناظر بر اجرای احکام دینی است. یعنی بایستی در قبال حکومت ببیند کجا خطاست, جلوی آن را بگیرد. این دیدگاه متاثر از نظر مرجع انجمن, آیت ا...خوئی است که ولی فقیه را مذکِر می داند. در این دیدگاه دیگر چندان سخن از اختیارات ولی فقیه به میان نمی آید. این دیدگاه نیز با معنی ولایت در اندیشه حضرت امام خمینی(ره) متفاوت است. انجمن هر گاه سخن از ولایت فقیه به میان آورده بسرعت آن را به ولایت عامه مراجع سوق داده است. به عنوان مثال انجمن در اوایل انقلاب در بیانیه به اعتقاد خود به ولایت فقیه تاکید کرد و مخاطبین رجوع به جزوه بسوی نور می دهد اما با رجوع به جزوه فوق و تحلیل آن مشخص می گردد که منظور از ولایت فقیه مورد تاکید انجمن همان ولایت عامه مراجع می باشد. در این جزوه چنین طرح می شود که: تفویض اختیار آن است که رهبر معصوم بخشی از اختیارات خویش را واگذار می کند و اداره قسمتی از کستره فعالیت خویش را به دیگران می سپارد...اما بلافاصله گفته می شود که: و در این هنگام امام(علیه السلام ) رهبری مردم را به فقهای خود نگهدار و با ایمان سپرده زمام امور شیعه را در غیبت خویش بدست با کفایت ایشان دادند. و انجمن چندان به دامنه اختیارات ولی فقیه اشاره ای ندارد. حتی در متن بالا آن را بخشی از اختیارات امام زمان(ارواحنا فداه ) می شمارد که با نظر امام خمینی(ره) مغایر است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: ولایت فقیه همان اختیارات رسول اکرم(صلوات ا...علیه) را دارد. شهید بهشتی در نقد اینگونه نگاه به ولایت فقیه می فرماید: حتی می نشینیم مسائل زمامداری و حکومت را می خواهیم با فرمولهای مربوط به مرجعیت معمولی حل کنیم و این محال است. محال چون فرمولهای مرجعیت کافی نیست... این گونه نگاه انجمن به ولایت فقیه را می توان در پیشنهادهای ایشان برای قانون اساسی نیز یافت. در این پیشنهادها فقهای شورای نگهبان را مراجع تعیین می کنند و فرماندهی کل قوا با رئیس جمهور است و رهبری عملا یک دکور و شئ زینتی است. بخش فوق را با نظر امام خمینی(ره) پیرامون ولی فقیه پایان می دهیم: اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت(علم به قانون و عدالت) باشد به پا خواست و تشکیل حکومت داد, همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود, یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه عالم است؛ و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است؛ لکن زیادی فضائل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمی دهد. همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه، صلوات ا...علیهم در تدارک و بسیج سپاه داشتند، تعیین ولات و استانداران, گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند, خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتها شخص معینی نیست روی عنوان عالم عادل است. وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم(ص) و ائمه(صلوات ا...علیهم) داشتند، بعد از غیبت, فقیه عادل دارد؛ برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه(علیهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا...علیه) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست, بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس, یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر, ولایت مورد بحث, یعنی حکومت و اجرا و اداره, بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است......مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای حدود است. آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پائین تر است باید کمتر بزند؟... انجمن و اقتصاد از آنجا که انجمن قبل از انقلاب تشکیلات گسترده ای داشته و برای اداره آن نیازمند مخارج سنگینی بوده لذا در تامین منابع مالی خمد هیچ حد و مرزی را نمی شناخته اند. بنابر ادعای آقای عماد الدین باقی در کتاب در شناخت حزب قاعدین زمان در راس انجمن بعضا جمعی از سرمایه داران و تجار بزرگ بوده اند و منظور ایشان آندسته از سرمایه داران و تجاری است که خارج از چهارچوب اسلامی و دینی به جمع آوری ثروت مشغولند. طبیعی است که در چنین تشکیلاتی اهداف نیز در خدمت خواست سرمایه داران قرار میگیرد. از سوی دیگر انجمن در تامین منابع مالی خود متمسک به سرمایه داران وابسته به دربار از جمله خیامی(سهامدار شرکت ایران ناسیونال ) و...گردیده است و در چنین فضایی انتظار مبارزه و مخالفت با شاه غیرطبیعی به نظر می رسد. مسئله مهمتر اینکه در جامعه ای که کوخ نشینان بسیاری وجود داشت انجمنی ها به بهانه ی اینکه در این مکانها مجالس امام زمان(ارواحنا فداه) تشکیل می شود و یا اینکه خداوند حس زیبایی دوستی و راحتی را در نهاد و فطرت انسان گذارده است در ساختمانهای و بزرگ و تجملاتی می زیسته اند. معنی این حرکت در حقیقت منحصر کردن حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) به قشر مرفه می باشد. به عبارت دیگر فاصله میان محرومین کوخ نشین ومجالس امام زمان(ارواحنا فداه) اجازه حضور به آنها را نمی دهد. نکته جالب رغبت سرمایه داران و بازاریان به این امر بود. چرا که گمان می شد با پرداخت وجوهات شرعی تکلیف از دوشمان برداشته می شود و آرامش اخروی تامین می گردد. اقتصاد مورد نظر انجمن از جهات متعدد مورد نقد است لیکن بواسطه تخصصی بودن بحث نمی توان وارد آن شد. اما برخی شواهد من جمله مقابله با برخی اقدامات پس انقلاب که نفع آن به عموم مردم می رسیده و یا برچسب زدن به برخی از علما که اقدام به تبیین مواضع اقتصادی اسلام می نموده اند شان از اختلافات میان دیدگاههای اقتصادی آنان می باشد. دین عوامانه از جمله ایرادات تئوریک به انجمن ترویج نگاه عوامانه نسبت به دین است. یعنی دنبال دادن تحلیلی عوامانه از دین بوده و سعی می کردند برای سوالات از برخی مسائل دینی توجیهات عوامانه بیاورند. به عبارت دیگر می کوشیدند میان تقاضا و خواسته ها و تمایلات خودشان با مسائل دین جمع کنند و به دین داری که مورد قبولشان است برسند. نمود این عمل در درست کردن توجیهات عوامانه برای برخی فتاوا من جمله دو برابر بودن ارث مرد و یا فلسفه درست کردن برای برخی اعمال من جمله حج بوده است. حتی گفته می شود که برخی بازاریان تفسیر قرآن و یا فلسفه احکام می گفته اند. البته بدیهی است تفسیر قرآن و احادیث کار متخصصان و دین شناسان است و همانگونه که جلوی انجام این کار از سوی روشنفکران گرفته شده و خواهد شد، هر قشر دیگری نیز که متخصص در این امر نیست نیز چنین است. البته این به معنی انحصاری کردن دین نمی باشد صحبت از وجود یک حقیقت حاکم بر قرآن و روایات است که تحلیلی هر کسی به معنای صحت آن نیست. یکی دیگر از نشانه های این امر استناد بیش از حد انجمن به خواب و جایگزینی ادله عقلی با نقل خواب است. نوشته های انجمن سرتاسر پر از نقل خواب و کرامات می باشد. معمول بوده که انجمن برای اثبات حقانیات و صحت اعمال خود مستند به خواب می شده است. البته بدیهی است که ما معتقد به کرامات و خواب هستیم اما سخن در جایگزینی آن به جای ادله عقلی است. حذف ادله عقلی و جایگزینی آن با خواب قدرت تفکر و تعقل را گرفته و در نهایت انسانهایی را به بار می آورد که ایمان منهای معرفت دارند. ب. نقد عملکردها از دیدگاه برخی محققین، (بدون تردید انجمن، سهم بزرگی در آموزش‌های دینی برای نسل جدید داشته و... جوانان با شرکت در جلسات تدریس و آموزش، طوری آماده می‌شدند که در برابر اندیشه‌های الحادی دیگر از جمله مارکسیسم نیز می‌توانستند بایستند). سازمان‌های مذهبی - سیاسی ایران، پیشین، صص 368-378. اما در عین حال بسیاری از مذهبیون خصوصاً جریان‌های اسلامی مبارز، انتقادات اساسی به عملکرد انجمن داشتند زیرا؛ (اولاً، ریشه نشر بهائیت خود رژیم پهلوی است و ثانیاً، این که مبارزه با بهائیت، نوعی انحراف از مسیر مبارزه بر ضد رژیم پهلوی و جایگزینی معلول‌ها به جای علت‌هاست). همان، ص 377. اختلاف مبارزان مذهبی و انجمن حجتیه در این بود که مبارزان دیدگاهی وسیع و عمیق به جریان بهائیت و شیوه برخورد با آن داشتند؛ آن‌ها معتقد بودند که بهائیت زیر مجموعه‌ایی از حکومت وقت است و اگر حکومت نابود شود، بهائیت هم خود به خود از بین خواهد رفت. اما انجمن تنها تکلیف را در مبارزه با بهائیت منحصر می‌کرد و حتی این پندار غلط را ترویج می‌کرد که علما و مسلمان‌ها باید برای رویارویی با خطر بهائیت نه تنها با رژیم شاه همدست و همراه گردند، بلکه باید به ابرقدرت غرب نیز دست همکاری دراز کرده و از پیشرفت سرطانی بهائیت جلوگیری کنند! جریان شناسی انجمن حجتیه، همان، ص 118. و حال آنکه علت تقویت و رشد بهائیت، شاه و رژیم اسرائیل و آمریکا بود و به صورت طبیعی اگر شاه از بین می‌رفت، بهائیت و بسیاری از مفاسد هم از بین می‌رفت. از دیدگاه منتقدین، چگونه است که وزرای بهائی شاه هیچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زمانی بیش از نیمی از وزرای کابینه پهلوی، بهائی بودند آنگاه انجمن حجتیه جهت مبارزه با بهائیت از همین رژیم اجازه می‌گیرد. نکته قابل تأمل، تأکید اساسنامه انجمن حجتیه بر عدم دخالت انجمن در امور سیاسی بود. به گونه‌ای که قید گشته بود: (انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسؤولیت هرنوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت.) از سایر نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابیون قرار گرفت؛ پذیرش رژیم حاکم و تأکید بر این نکته که تمام فعالیت‌ها در چهارچوب قوانین کشور انجام می‌پذیرد بوده است. تقریباَ در تمامی بندهای اساسنامه به گونه‌ای بر این بحث تأکید شده است. سازش برای چه؟ با کی؟ و تا کجا؟ اگر بهائیت ریشه‌اش اسرائیل، آمریکا و انگلیس بود، چگونه است که انجمن هیچ گاه با علت بهائیت یعنی آمریکا و اسرائیل مبارزه ننموده است. بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه، مرتضی فیروزآبادی، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی. حجةالاسلام هاشمی رفسنجانی درباره مواضع و عملکرد انجمن می‌گوید: (گروهی سال‌ها پیش به فکر افتادند که مبارزه با بهائی‌ها بکنند و انجمن را تشکیل دادند و کارشان این بود که بهائی‌ها را شناسایی می‌کردند و در جلسات‌شان می‌رفتند و این‌ها را محکوم می‌کردند و جلوی جذب شدن مسلمان‌ها را به آن‌ها می‌گرفتند، به‌طور کلی با بهائیت مبارزه می‌کردند. رژیم از این‌گونه کارها خوشش می‌آمد چون این کارها خیلی به رژیم برخورد نمی‌کرد و یک مقدار از نیروها را مشغول می‌کرد.... در سراسر کشور هم شبکه این‌ها باز شده بود، مزاحمتی هم نداشتند اما چون مبارزه را قبول نداشتند و یک سری از نیروهای مبارز را جذب می‌کردند ما با این‌ها مخالف بودیم... مسئله مهم ما پیش از پیروزی این بود که چرا این‌ها به مسئله جنایات رژیم بی‌تفاوتند؟ ما می‌گفتیم خوب این‌که رژیم به شما اجازه می‌دهد مبارزه کنید (با بهائیت) این سرگرمی است و الا خود رژیم، بهائی‌ها را دارد تقویت می‌کند. آن موقع وزیر جنگ بهائی بود، پزشک مخصوص شاه بهائی بود، پست‌های حساس را به بهائی‌ها می‌دادند. وزرای دیگر هم بهائی بودند. وزیر آب و برق و... این بود که وضع بدی پیش آمده بود. مبارزه را قبول نداشتند و... نوعی بازی بچه‌گانه می‌دانستند). مجله مصاحبه‌های زبان گویای انقلاب، شماره 19، عروةالوثقی شماره 85، پنجشنبه 22/7/1366. شهید رجایی نیز در این باره می‌گوید: (آن موقعی که برادران و خواهران‌مان زیر شکنجه فریاد می‌کشیدند اینها می‌رفتند ثابت کنند که بهائیت بر حق است، یا باطل است. و دقیقاً در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند...). در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص 33. غفلت از مبارزه اصلی‌ یکی از نکات بسیار با اهمیت در نقد عملکرد انجمن حجتیه، مسئله غفلت از مبارزه اصلی و پرداختن به مسائل فرعی و حاشیه‌ای بود. مبارزه‌هایی بی‌ثمر و یا کم‌ثمر که نه به شاه و ایادی او لطمه‌ای جدی وارد می‌ساخت و نه برای آنان دردسر جدی فراهم می‌ساخت. مبارزه با بهائیت در پیش از انقلاب و نیز مبارزه با برخی مظاهر بسیار ناچیز و فرعی تمدن غربی که شاه مروج آنها بود، همگی نحوه مبارزاتی بود که همگان را از توجه به طاغوت اصلی و بیماری اصلی جامعه ایران دور می‌داشت. به عنوان نمونه مبارزه با (پپسی کولا) یکی از این قبیل فعالیت‌های انجمن حجتیه بود؛ پپسی مذموم و تحریم شده بود و برخی علمای وقت آشامیدن آن را حرام اعلام کرده بودند طبعاً در این سال‌ها مبارزه با بهائیت منحصر به انجمن حجتیه نبود. در اطلاعیه‌هایی که گاه از سوی مراجع انتشار می‌یافت، با نفوذ اقتصادی بهائیان مبارزه می‌شد. نمونه آن اطلاعیه آیةاللَّه شریعتمداری بود که در شوال 1392 (آذر 51) در این‌باره صادر کرده، نوشت: (خرید و فروش و تبلیغ و آشامیدن پپسی و... که مربوط به فرقه ضاله و مضله بهائی است و سهمی از منافع آن در راه تخریب اسلام و تقویت کفر مصرف می‌شود، جایز نیست. مسلمانان باید غیرت و حمیت اسلامی داشته باشند و جبهه‌ی کفر را تقویت ننمایند.) و انجمن نیز اعضای خود را بسیج کرده بود تا مغازه داران را با روش تشویق و تهدید، از فروش این نوشابه منع کنند؛ زیرا صاحب و امتیازدار کارخانه پپسی کولا (ثابت پاسال) بهائی بود. لکن آنها ثابت پاسال و دیگر سرکردگان و زمامداران بهائیت و پشتوانه اصلی آن یعنی شاه را رهاکرده و این چنین به مسائل جزئی می‌پرداختند. در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص 55. شهید هاشمی‌نژاد در مقام نقد شیوه انجمن حجتیه می‌گوید: (این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقاً مبارزه کنید. اگراین آقایان هم ادعا می‌کنند با بهائیت مبارزه می‌کردیم کم لطفی می‌کنند. بهائیت سه بُعد داشت: بعد اقتصادی، بعد سیاسی، بعد فکری، که انجمنی‌ها در بعد سیاسی و اقتصادی یک قدم هم اجازه مبارزه نداشتند؛ زیرا رژیم قرص و محکم جلوی آن‌ها را می‌گرفت و این‌ها می‌توانستند راجع به پپسی کولا صحبت کنند که مال ثابت پاسال بود؟ این می‌توانستند راجع به شرکت‌هایی که از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابداً؛ این جا رژیم چراغ قرمز داده بود و آقایان هم براساس دیدشان - گوییم خیانت - با رژیم درگیری پیدا نمی‌کردند. دیدشان این بود که باید آهسته رفت تا گربه شاخ نزند! بنابراین در بعد اقتصادی مبارزه‌ای با بهائیت نداشتند و نمی‌توانستند هم داشته باشند، در بعد سیاسی هم به همین ترتیب. پس کجا مبارزه می‌کردند و رژیم اجازه می‌داد به آنها؟ فقط در بعد فکری). نشریه خراسان وابسته به بنیاد مستضعفان، 30/8/1360. و حتی قیام 15 خرداد 1342 که هزاران مسلمان مبارز توسط رژیم ستم شاهی به شهادت رسیدند، انجمن همراه با اعتراضات شدید، حضرت امام (ره) را مورد قرار مواخذه قرار داده و با هماهنگی با رژیم پهلوی، حرکت اسلامی را محکوم نماید. جریان‌شناسی انجمن حجتیه، سید ضیاءالدین علیانسب، قم: زلال کوثر، 1385، ص 24. شاه و انجمن حجتیه‌ اتفاقاً شاه و عوامل او نیز نه تنها از این نوع مبارزه بیمی و حراسی به دل راه نمی‌دادند، بلکه بر اساس تحلیل‌های دقیق اجتماعی و روانی، آنان نیز می‌دانستند که این‌گونه مبارزات فرعی و حاشیه ای، در واقع سوپاپ اطمینانی برای حرکات آنان محسوب می‌شود. سران رژیم ستمشاهی به خوبی می‌دانستند که مبارزات خنثی به خوبی انرژی و شور انقلابی جوانان مذهبی را به تحلیل خواهد برد و جوانان مذهبی با این نوع فعالیت‌ها، هم به لحاظ روحی اغنا خواهد شد و هم به لحاظ سیاسی و اجتماعی فرصت و مجال توجه به غده اصلی مشکلات را نخواهد داشت. و حتی در صورت توجه به رژیم که ام الفساد و ریشه تمامی نابسامانی‌های اجتماعی و مذهبی محسوب می‌شد، دیگر احساس تکلیفی در برخورد با رژیم نخواهد کرد و تعهدات خود را در قبال مذ
عنوان سوال:

گروه حجیه کیستند؟


پاسخ:

گروه حجیه کیستند؟

در مورد انجمن حجتیه می توان به موارد مختلفی اشاره کرد که در ذیل می آید ؛ اما در باره نظر مراجع تقلید در این زمینه اطلاع خاصی وجود ندارد .
الف. پیدایش و عملکرد
از اواسط دهه 1330، یک تشکل مذهبی ویژه با هدف مبارزه با بهائیت در تهران و سپس سایر شهرها پدید آمد. این تشکل که (انجمن خیریه حجتیه مهدویه) نامیده می‌شد در سال 1332 به تلاش حاج شیخ محمود تولائی مشهور به حلبی فعالیت خود را آغاز کرد.
به دلیل پیچیدگی رفتار و شیوه عملکرد جریان بهائیت، انجمن نیز برای مقابله مؤثر با این فرقه، تدابیر خاصی را در نظر گرفته بود و با ساماندهی تشکیلاتی منظم و کادرسازی نیرو، همه توان خود را برای خنثی سازی تبلیغات بهائیت به کار می‌بست.آن چیزی که بیش از همه در این ساماندهی اهمیت داشت، فکر تشکیلاتی شیخ محمود حلبی بود. در این راستا وی از شیوه‌های گوناگونی بهره می‌گرفت؛ تشکیل کلاس‌های آموزشی و تدریس مباحث اعتقادی، انتشار کتب، راه‌اندازی جلسات بحث و گفت‌وگو و مناظره، برپایی کنفرانس‌هایی درباره معارف اسلامی، عقاید شیعی و بطلان معتقدات بهائیت از جمله اقدامات او بود. انجمن حجتیه به موازات فعالیت در تهران، دایره عملکرد خود را در سایر شهرستان‌هایی که محل تجمع بهائیان بود - و آنان بنا به دلایل مختلف، فرصت تکاپوی اقتصادی و اعتقادی بهتری پیدا کرده بودند - وسعت بخشید.
انجمن در زمینه کادرسازی و تربیت نیروهای لازم برای مبارزه، به جذب نیرو از میان جوانان مستعد و باهوش می‌پرداخت و اغلب از طریق هواداران خود در مدارس، دانش‌آموزان درسخوان را شناسایی کرده و با برقراری ارتباط، زمینه جذب و آموزش آنان را در انجمن فراهم می‌آورد؛ در ابتدای امر، به تازه واردین تاریخچه بهائیت را آموزش می‌دادند. در این مرحله نوآموز با چگونگی شکل‌گیری فرقه باب و بهاء آشنا می‌شد.
در مرحله دوم، مربیان با شیوه‌های گوناگون به شبهات بی‌اساس و غیرمنطقی بهائیان در مورد حضرت مهدی(عج) پاسخ می‌دادند.
در مرحله سوم، استادان انجمن با ارایه دلایل و استدلالات فراوان، به ابطال نظریات بهائیان، در مورد خاتمیت می‌پرداختند. بالاترین رتبه در آموزش، مرحله‌ای بود که در آن نقد کتاب (ایقان) - کتاب مهم بهائیان نوشته حسینعلی بهاء - صورت می‌گرفت که به طور معمول زیر نظر شیخ محمود حلبی بود و نقد ایشان بر کتاب ایقان در حدود هزار صفحه نگارش یافته بود. انجمن علاوه بر آموزش، کمیته‌های اصلی دیگری نیز از قبیل تحقیق و پژوهش، ارتباط با خارج و ارشاد داشت. 60 سال فراز و نشیب، روایتی تازه از انجمن حجتیه، فتاح غلامی، گزارش حجتیه، گروه تألیف باشگاه اندیشه، تهران: باشگاه اندیشه، 1384؛ عماد الدین باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، نشر دانش اسلامی، 1362، ص 186.

اگر بخواهیم از دیدگاه حجتیه تعریفی فشرده داشته باشیم شاید در اشارات زیر قابل ترسیم باشد:

حجتیه بینشی با رنگ و لعاب غلیظ مذهبی است که تنها از مجموعه‌ای از شعائر خشک، ظاهری و محفلی تشکیل شده است. آنان دیگرانی جدا از خود را با نگاهی برتری‌جویانه و حذفی به مثابه درجه 2 و غیرخودی می‌بینند. پایگاه اقتصادی این جریان را عمدتاً شیوه‌ی سرمایه‌داری دلالی و شکل متمایزی از بازار تشکیل می‌دهد و خلاصه آن‌که می‌توانیم این بینش را ملغمه‌ای از نگاه تحجرمابانه دینی، شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری دلالی و فرهنگ مصرفی مدرنیته بدانیم.

جریان حجتیه پس از رخداد 15 خرداد 1342 و سرکوب نظام رژیم پهلوی در شرایطی در عرصه‌ی اجتماعی ایران رخ نمایاند که جوانان پرشور معتقد مسلمان در سنین بین 16 تا 22 سالگی در پی سرپناهی برای ابراز هویت دینی و اعتقادی خود بودند. این جریان در ابتدا با نام انجمن مبارزه با بهاییت و بی‌نگرانی از فضای پلیسی حاکم در همان آغاز راه توانست جمع قابل توجهی از جوانان پاک و بی‌آلایش را در زیر چتر خود و به انگیزه‌ی تضاد کذایی با بهاییت جمع نماید. ایدئولوگ‌های حجتیه همچون حسن‌صباح در ذهنیت اعضای خود هرآن‌چه که می‌خواستند القاء می‌کردند و این توهم را پرداخته بودند که غفلت شود، بهاییت در همه جا فراگیر شده و دیگر از اسلام خبری نخواهد بود. آن‌چه که در این مقطع در رفتار تشکیلاتی انجمن مبارزه با بهاییت به چشم می‌خورد را می‌توانیم در محورهای زیر اشاره کنیم:

1_ آلودگی به شیوه‌های پراگماتیستی برای نیل به اهداف تشکیلاتی

2_ برخورداری از پدیده‌ها و جنبه‌های رفاه‌طلبانه و تلفیق با آن دسته از شعائر و تظاهرات مذهبی که به ظاهر تعارضی با آن رفاه‌طلبی نداشت.

3_ حاکمیت جزمیت فکری و تشکیلاتی به گونه‌ای که جز خود دیگر جریانات را تکذیب می‌کردند.

4_ اصرار بر عدم دخالت در سیاست و آن هم در زمانی که التهاب ضد استبدادی همه تار و پود جامعه را فرا گرفته بود و اتفاقاً می‌توانست سیاسی‌ترین روش هم محسوب شود.

5_ مخالفت با جنبش ضداستبدادی به رهبری امام خمینی (ره) از طریق طرح مباحث و ادبیات فقهی.

جریان حجتیه در آغاز انقلاب با کمرنگ ساختن تابلوی خود با برخورداری از جنبه‌های شماتیک و ظاهری توانست در بعضی مواضع کلیدی از جمله هسته‌های گزینش و آموزش و پرورش نفوذ کند. بروز جنگ تحمیلی، حملات جریانات برانداز داخلی، ناآمادگی نظام نوپای انقلاب و گرفتار شدن بهترین نیروهای صادق جامعه در جبهه‌های جنگ منجر به اشتغال این مواضع کلیدی توسط آنان شد و شد آن‌چه که نباید بشود.

انجمن و نگاه نسبت به مهدویت و ظهور
در نگاه انجمن حجتیه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان(ارواحنا فداه) در محبت و دوستی امام زمان(ارواحنا فداه) و تبعیت صرفا عبادی خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه های اعضای انجمن هیچ نشانه ای از سایر ابعاد انتظار به چشم نمی خورد.
در یکی از نوشته های انجمن حجتیه گرچه بر این معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نیست و بایستی محیط را اصلاح کرد طرح می شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفی بهائیت و مبارزه به مبارزه اعتقادی با آن محدود می شود.
در این دیدگاه ظهور حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) به دو امر زمینه های منفی در جامعه و اعتقاد مردم به اسلام بر می گردد و نتیجه می گیرند که انسان منتظر بایستی خود و جامعه اش را نه در بعد اقتصادی اجتماعی و سیاسی بلکه فقط بعد اعتقادی بسازد و مهمتر آنکه بایستی نیروی خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) تشریف بیاورند و انقلاب جهانی را به ثمر برسانند.
در یکی از نشریات انجمن مسئولیتهای شیعه در هنگام غیبت چنین تفسیرمی شود:
1- انتظار: وضع انتظار و ندیدن امام معصوم از بزرگترین مصیبتهاست.
2- تقلید از مجتهد جامع الشرایط
3- غمگین بودن بواسطه مفارقت آن حضرت
4- دعا برای تعجیل فرج آن حضرت
5- گریستن از دوری آن حضرت
6- تسلیم و انقیاد داشته باشد که برای امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند
7- صدقه به قصد سلامت آن حضرت
به وفور در کتاب انتظار بذر انقلاب از این امر که نبایستی در دوران غیبت انرژی را تلف کرد و بایستی قدرت مسلمین را برای قیام مهدی(ارواحنا فداه) نگه داریم تاکید شده است.
لذا همانگونه که مشاهده می شود ذره ای از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که یکی از ارکان اصلی انتظار می باشد سخن به میان نیامده است. اصل مبارزه با ظلم و ستم بنابر روایات و آیات قرآن کریم از مهمترین وظایف مسلمانان است که متاسفانه در این دید به فراموشی نظری و بویژه عملی سپرده شده است. البته انجمن پس انقلاب اسلامی در مقام نظر اندکی در این امر نرمش نمودند.
نشانه های ظهور در دیدگاه انجمن عبارت اند از:
در اثر شیوع گناه و فحشا مردم بدترین خلق خدا روی زمین می شوند و خداوند آنها را به سه بلا دچار می کند: جور سلطان، قحطی زمان و ستم حکام.
مردم از هم بیزار و همدیگر را مورد لعن قرار داده و به روی هم آب دهان می اندازند و شهادت به کفر یکدیگر می دهند.
گرانی، قحطی، زلزله های پیاپی، قتل و غارت، شیوع گناه و فساد و...
از آنجا که انجمن با کج فهمی کلیه نشانه های ظهور را در موارد فوق خلاصه کرده و تحقق آنان را علت ظهور می داند؛ طبیعی است که می توان با فساد و فحشا مخالف بود و نبود، یعنی در زبان با آن مخالفت کرد اما در عمل از ترویج آن نگران نبود. در حقیقت ریشه های عدم اعتقاد انجمن حجتیه به مبارزه از اینجا نشات می گیرد.
در دید انجمن حجتیه ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) واکنشی است به توسعه ناهنجاری های اجتماعی و مظالم و مفاسد حاکمان و محکومان. حال آنکه در حقیقت ظهور حضرت حجت پس از امتحان انواع حکومتها و حاکمان و شکست آنان و بوجود آمدن زمینه ی پذیرش حکومت حضرت از سوی مردم و در جهت تحقق آرمان انبیاء و معصومین و نجات مستضعفین می باشد. یعنی حکومت حضرت نه سلبی بلکه ایجابی است.
شهید مطهری انتظار را دوگونه می داند: انتظاری که سازنده است و انتظاری که ویرانگر است.
ایشان علت این دو نوع برداشت را دو نوع فهم از انتظار می دانند. اگر انقلاب حضرت مهدی( ارواحنا فداه) صرفا انقلابی سلبی و انفجاری باشد. یعنی همانگونه که اعضای انجمن بیان می کنند واکنشی به گسترش ظلم و فساد باشد آنگاه طبیعی است که هر اصلاحی محکوم است چرا که هر اصلاحی یک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی گردد. در این نگاه سکوت در قبال فساد و ظلم هم معنا پیدا می کند. این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر با نوعی بغض و عداوت می نگرند.
اگر نگاه به انتظار به معنای حلقه مکمل مبارزات اهل حق و اهل باطل باشد آنگاه سهیم بودن در این امر در گرو مبارزه و حضور در گروه حق می باشد. از آیات نیز چنین بر می آید که ظهور حضرت مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان می باشد. تاکید بر وجود مظلوم و ظالم از یک طرف، تاکید بر رخ دادن قیامهایی قبل از ظهور و وجود دولتی که به یاری حضرت خواهد شتافت همه دلیل بر این مدعاست که ظهور حضرت حلقه مکمل مبارزات گروه حق می باشد. به گفته یکی از علما مسئله ظهور حضرت حجت مسئله مظلوم بودن(مورد ستم قرار گرفته) مردم است نه منظلم(ظلم پذیری) بودن آنان. امام زمان برای یک عده راحت طلب و آسوده خاطر ظهور نمی کند و اگر چنین باشد مبارزات همه ائمه و انبیاء زیر سوال می رود.
جهاد و مبارزه در دیدگاه انجمن
نگاه نسبت به مبارزه:
آنچه حقیقت امر است اینکه انجمن متاثر از نگاهش به نسبت به ظهور یعنی نتیجه گسترش فساد و در پی آن عدم اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور چیزی به عنوان مبارزه هم برایشان معنا ندارد. سکوت و سازش با رژیمهای مختلف و...نتایج آن نگاه است.
از بدیهی ترین مولفه هایی که از فعالیتهای انجمن استخراج می شود بحث دینداری خنثی است. بدین معنی که دینداری، هیچ خطری برای دیندار ندارد، دشمن ساز نیست با همه می سازد و...
به عبارت دیگر افرادی ادعای دفاع از دین و دینداری دارند اما به هنگام رنج و زحمت و مبارزه به انواع و اقسام بهانه ها از میدان فرار می نمایند. در این دینداری نه کسی کشته می شود، نه زندان می رود، نه اسیر و نه شکنجه.
البته قطعا این مسئله مستقل از دین است، دینی که ما می شناسیم دین مصلحت دین است، نه مصلحت مومن. در این دین قیام امام حسین(ع) و صلح امام حسن(ع) هر دو معنی دارد. اگر قرار بود دینداری بی خطر باشد شهادت ائمه معصومین و همه مجاهدین در طول 15 قرن ظهور گسترش اسلام بی معنی می شد. اگر هدف ترویج و اشاعه فرهنگی، اسلامی است آیا ظالمین و ستمگران ما را تماشا می کنند تا فعالیت کنیم و آیا با آسایش و آرامش می توان؟
امام خمینی(ره) در قبال بحث مبارزه و راحت طلبی می فرمایند:
ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافته‌اند که مبارزه با رفاه‌طلبی سازگار نیست؛ و آنها که تصور می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد با الفبای مبارزه بیگانه‌اند. و آنهایی هم که تصور می‌کنند سرمایه‌داران ومرفهان بی‌درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه می‌شوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک می‌کنند آب در هاون می‌کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحت‌طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت‌جویی دو مقوله‌ای است که هرگز با هم جمع نمی‌شوند. و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.
این چه دینداری است که سکوت در قبال این همه ظلم و ستم رژیم شاهنشاهی را به همراه دارد. سکوت در قبال ظلم چرا؟
البته انجمن پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم تن به خطر نداده است. همیشه موید پیروزی پس از پیروزی بوده اند. لذاست که شائبه سرگرم شدن پررنگ تر است از مبارزه. چرا که مبتنی بر مبارزه نمی بایستی چنین باشد. با روحیه آهسته برو که گربه شاخت نزند نمی توان مبارزه کرد.
بهائیت که 30 سال انجمن باصطلاح با آن مبارزه نمود در یک حرکت ریشه ای و بنیانی امام خمینی(ره) در هم پیچید و از بین رفت و اینجاست که حقیقت مبارزه آشکار می شود.
بر این اساس روند فعالیتها و باصطلاح مبارزات انجمن از این زاویه به شدت مورد نقد و ارزیابی است.
مبارزه با معلولها به جای علتها
از جمله ایرادات وارده روند باصطلاح مبارزه که انجمن به آن معتقد است جایگزینی معلولها به جای علتهاست.
انجمن روزگاری بهائیت را به عنوان اصلی ترین دشمن تشخیص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگی مبارزه انجمن با بهائیت مبارزه با معلولها بود و نه علتها:
چگونه است که وزرای بهایی شاه هیچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زمانی بیش از نیمی از وزرای کابینه پهلوی بهایی بودند آنگاه انجمن حجتیه جهت مبارزه با بهائیت از همین رژیم اجازه می گرفت که شرح آن گذشت. سازش برای چه؟ با که؟ و تا کجا؟
اگر بهائیت ریشه اش اسرائیل و آمریکا و انگلیس بود چگونه است که انجمن هیچگاه با علت بهائیت یعنی آمریکا و اسرائیل مبارزه ننموده است.
شهید رجایی در این باره می گوید:
آن موقعی که برادران و خواهران مان زیر شکنجه فریاد می کشیدند اینها می رفتند ثابت کنند که بهائیتبر حق است، یا باطل است. و دقیقا در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند...
خارج از دو موضوع فوق چگونه است که مبارزه با بهائیت فقط بعد اعتقادی به خود گرفته و بوی اقتصادی و سیاسی است. مگر می شود این ابعاد را از یکدیگر جدانمود. مگر می شود با فرقه ای که یکی از شعارهای اصلی اش جدایی از سیاست است مبارزه ی غیر سیاسی کرد.
این چگونه مبارزه ای است که انجمن برای آن نه تنها با رژیم و قدرتمندان مبارزه نمی کرده بلکه تن به همکاری با ساواک، تکریم شاه وحتی همکاری در مقابله با مبارزین انقلاب اسلامی است.
تقیه
گاها انجمن برای توجیه سکوت و سازش با رژیم به بحث تقیه استناد می نماید. آنها تقیه را از تعریف حاج میرزا محمد تقی اصفهانی استفاده می کنند. ایشان تقیه را چنین تعریف می نماید:
معنی تقیه که واجب است, این است که شخص مومن در جائی که اظهار حق کردن برای او خوف و ضرر عقلائی به جان و مال یا آبروی او هست خود را نگه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شده بجهت حفظ جان یا مال یا آبروی خود به موافقت کردن با مخالفان بزبان, با آنها موافقت کند قلب او مخالف زبان او باشد.
در این تعریف هیچ جایی برای زمانی که دین در خطر می افتد و بنا به آیه شریفه قرآن با مال و جان و آبرویتان در راه خدا جهاد کنید قرار داده نشده است. حال آنکه حفظ اسلام قطعا اولی تر از حفظ جان و مال و آبروست و این صراحت قرآن است. آنچه مهم است اینکه تقیه برای حفظ ایمان است نه برای مومن لذاست که این مسئله نه تنها عقلی و شرعی به نظر نمی رسد بلکه بیشتر شبیه توجیه و اختیار کردن بهانه برای فرار از مبارزه و عملی کردن این دیدگاه که بایستی نشست تا امام زمان(ارواحنا فداه) تشریف بیاورند می باشد.
امام خمینی(ره) در این باره در کتاب ولایت فقیه می فرمایند:
تقیه برای حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمیکردند مذهب را باقی نمی گذاشتند، تقیه مربوط به فروع است مثلا وضو را اینطور یا آنطور بگیر؛ اما وقتی اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جای تقیه و سکوت نیست.
دین و سیاست
انجمن در قبال عدم دخالت در مبارزات به گونه ای مبارزه با رژیم را کار سیاسی پنداشته و معتقد است که آنها در سیاست دخالت نمی کنند. و این جزء اساسنامه آنهاست. البته همانطور که قبلا گفته شد دلیل اصلی شکل گیری این تفکر به مسائل شخصی شیخ محمود حلبی بر می گردد و آنچه که در اساسنامه آنها آورده شده است نیز از همان جا نشات می گیرد. انجمن در برهه ای برای عدم دخالت در سیاست از اعضای خود تعهد کتبی اخذ می نموده است.
البته نقش مرجع تقلید انجمن و همچنین فزونی یافتن اهمیت بهائیت در ذهن اعضای انجمن نیز مضاف بر این علت شد. به گونه ای که طالب هیچ گونه مزاحمتی در راه مبارزه با بهائیت(بنا بر تعریف خود) نبودند.
آنها در توجیه این مطلب که چرا در مبارزات شرکت نکردید دلیل می آورند که عده رسالت مبارزه(همان کار سیاسی در ادبیات آنها) دارند و یک عده هم بایستی بنشینند و دفاع علمی و اعتقادی کنند و ما در طول دوران مبارزه چنین کرده ایم.
البته پاسخ چنین ادعاهایی روشن است.
مگر انقلاب اسلامی و مبانی اعتقادی را می توان از سیاست نمود و مگر سیاست و دخالت در آن جزئی از مبانی اعتقادی ما نیست. به قول حضرت امام خمینی(ره):
ما مکلفیم به اینکه در امور دخالت کنیم. ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم و مکلفیم همانطور که پیغمبر می کرد.
نگاه نسبت به مرجعیت
از دیگر ادله ای که انجمن برای سکوت خود و عدم شرکت در مبارزات و سکوت در قبال جنایات رژیم پهلوی می آورند بحث مرجعیت است. می گویند که ما مقلد آقای خویی هستیم و ایشان به مبارزه حکم ندادند. شهید مطهری در قبال اینگونه تقلید می فرمایند:
تقلید بر دو نوع است: ممنوع و مشروع. یک نوع تقلید است که به معنای پیروی کورکورانه از محیط و عادت است که ممنوع است. اخیرا در بعضی از مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند می گردیم کسی را پیدا کنیم که آنجا سر پسپاریم.، می خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده است سر سپردن نیست, چشم باز نگه داشتن است. تقلید اگر شکل سرسپردگی پیدا کرد هزارها مفاسد پیدا می کند.... دانش تشخیص بسیاری از اعمال و خلافکاریها را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و اگر کسی بگوید جاهل بر عالم بحثی نیست, ما دیگر نمی فهمیم شاید تکلیف شرعی چنین و چنان اقتضا کرده باشد و مثال اینها این شریک جرم است و اگر مرجعی هر راه خطائی رفت او هم دنبالش می رود این مفسده ایجاد می کند.
البته گاها مسئله را به گونه ای دیگر طرح می نمایند: که یک حکم داریم و یک موضوع( یا همان مصداق حکم ) مثلا حکم اینست که با طاغوت مبارزه کنید و مصداق آن رژیم پهلوی. آنگاه می گویند تعیین حکم با مرجع است و تعیین مصداق با مقلد و مرجع کاری با مصداق نداشته باشد و اگر هم داشت مقلد ملزم به اطاعت نیست و بدین وسیله عدم شرکت خود در مبارزات را توجیه می کردند. می گویند ما که حکم نداریم در سال 42 با آمریکا مبارزه کنید لذاست که موضوع است. بر این دلیل چندین اشکال وارد است:
اول اینکه اگر به عهده شماست چگونه است که مبارزه را تشخیص ندادید حال آنکه بخش زیادی از مراجع تشخیص دادند.
دوم اینکه آقایان وظیفه مرجع را اشتباه فهمیده اند. در این مورد حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شریف ولایت فقیه در بحث پیرامون روایت الفقها امنا الرسل.... می فرمایند:
به حکم عقل و ضرورت ادیان، هدف بعثت و کار انبیا(ع) تنها مسئله گویی و بیان نیست...در حقیقت مهمترین وظیفه انبیا(ع) برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است. که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد...بنابر این الفقها امنا الرسل یعنی کلیه اموری که به عهده ی پیامبران است, فقهای عادل موظف و مامور انجام آنند...
امام در بخش دیگری از کتاب ولایت فقیه خود می فرمایند:
اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می خوانند و کاری به سیاست ندارند؛ و باید سیاست از دیانت جدا باشد. این را که باید دیانت از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده اند.
لذاست که وظیفه فقها این نیست که مسئله بگویند و کنار بنشینند. که خود مجری هستند و بایستی وارد مصداق بویژه در چنین مسائلی گردند.
و سوم در ملاک های اعلمیت مراجع بحث دانایی به مسائل اجتماعی و سیاسی هم می باشد چرا که اینها جزو اسلام است و اگر مرجعی فاقد چنین شرطی باشد اصولا در بحث اعلمیت ایشان شک و تردید است.
دیدگاه انجمن نسبت به تشکیل حکومت اسلامی قبل از ظهور
بر اساس کج فهمی انجمن از برخی احادیث و ادعیه، معتقد می باشند که مبارزه و به تبع آن تشکیل حکومت قبل از ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) باطل است. به عنوان مثال به حدیث زیر از امام صادق(علیه السلام) استناد می کنند که طبق تحلیل انجمن قیام و به طبع آن تشکیل حکومت اسلامی باطل خواهد بود. چرا که مقدمه تشکیل حکومت اسلامی قیام و مبارزه است:
تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلای به قتل و شهادت بشود و هر که قیام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شیعیان بیفزاید کاری از پیش نبرد بر این اساس انجمن معتقد است که حکومت نمی تواند بر مبنای عدالت شکل بگیرد و بایستی بر مبنای عصمت پایه ریزی شود. در این باره موسس انجمن می گوید:
اول شما یک افسر, یک پیشوا و رهبر معصوم...پیدا کنید, یک رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت. ...
...الان هم می گویی حکومت اسلامی خوب است, شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید, اونی که معصوم از خطا باشد نشان بدهید, اونی که هوا و هوس و حب ریاست و شهرت و غضب و تمایلات نفسی به هیچ وجه در آن اثر نکند نشان بدهید, او بیاید توی میدون، جلو بیفتد ملت می افتد به خاک پایش, تمام روحانیین قربان خاک پایش میشوند.
...عادل گاهی اشتباه می کند, خون مردم، مال مردم، عرض مردم, ناموس مردم رانمی توان به کسی داد که خطا می کند نمی توان سپرد به کسی که هوی و هوس دارد, باید به کسی سپرد ناموس مردم را عرض مردم را جان مردم را مال مردم را به کسی که گناه نکند به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد...انشاء ا...تعالی بیاری خدا و لطف خدا آن حاکم اسلامی آن حاکم الهی که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است. حضرت بقیه ا...الاعظم ولی ا...الاعظم امام زمان( ارواحنا لتراب مقدمه فدا...
مهمترین ایراد مطرح در استناد به حدیث کنار گذاشتن حجم انبوهی از احادیث و روایات که بر مبارزه ی مسلمانان و منتظران تاکید نموده اند و علم کردن حدیثی است که در سند آن نیز تردید است. جدای از میزان صحت و سقم آن شهید باهنر پاسخ می دهد که:
...این در مورد قیامهای بداعیه مهدویت است یعنی قیامهایی بنام مهدی( ارواحنا فداه) قبل از ظهور مهدی...
ما در قبال دلیل دوم مبنی بر ضرورت وجود معصوم بایستی گفت که بحث حکومت در اسلام بحث وظیفه است. حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شریف ولایت فقیه در یک فصل به طور مفصل به بحث پیرامون ضرورت تشکیل حکومت اسلامی می پردازند. ایشان مهمترین دلایل ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و ضرورت اجرای آن، نیازمندی اجرای احکام به وجود نظام و حکومت، سنت و رویه رسول خدا(صلوات ا...علیه) و امیرالمومنین(علیه السلام ) می دانند.
ایشان در قبال لزوم انقلاب سیاسی میفرمایند:
شرع و عقل حکم می کند که نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند ایشان پیرامون این مسئله به طرح ادله مختلف می پردازند و من جمله بحث لزوم نجات مردم مظلوم و محروم را طرح می نمایند:
ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمومنین در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و می فرماید: کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید. علمای اسلام موظفند با انحصار طلبی و استفاده های نا مشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده کثیری گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند. امیرالمومنین(ع) می فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند....
...وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است, حکومتهای ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند.
اکنون که شخص معینی از طرف خدا تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلام فقط برای 200 سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف معین کرده است, ولی تکلیف حکومتی نداریم؟ معنای نداشتن حکومت اینست که تمامی حدود و ثغور مسلمین از دست برود؛ و ما با بیحالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند. و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم؛ رد نمی کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت تعیین نکرده است, لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب(ارواحنا فداه) موجود بود باید بعد از غیبت هم قرار داده است. این خاصیت که عبارت است از علم به قانون و عدالت در عده بیشماری ار فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند, می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند.
لذاست که با اوصاف گفته شده اینکه نبود معصوم در دوران غیبت سبب این می شود که از تشکیل حکومت اسلامی صرف نظر شود چندان با مبانی عقلی و شرعی سازگاری ندارد. در دیدگاه حضرت امام(ره) شرط عدالت کفایت می کند تا در جهت زمینه سازی ظهور و اجرای احکام الهی حکومت اسلامی تشکیل شود.

دیدگاه انجمن نسبت به ولایت فقیه
همانگونه که در بحث قبل طرح گردید انجمن در مبانی اولیه و بویژه قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران هرگز معتقد به تشکیل حکومت اسلامی نبوده است لیکن موضع آن پس از انقلاب کمی نرمتر گشته گرچه حقیقت آن بواسطه روحیه نفاق با انقلاب چندان روشن نیست. انجمن مدعی آنست که به ولایت فقیه معتقد می باشد و در این راستا استناداتی را نیز آورده است لیکن با بررسی های صورت گرفته ولایت فقیه انجمن از جهات مختلف با آنچه که حضرت امام خمینی(ره) تبیین می نمایند متفاوت است.
ولایت فقیه مورد تایید انجمن در حقیقت همان ولایت عامه مراجع است. یعنی اعلم ترین فقها در عین اینکه همه مراجع ولایت دارند ایشان هم ولایت دارد. به عبارت دیگر مشروعیت رهبری فقط از کانال بقیه مراجع است. در نگاه آنان تزاحم بین نظر مراجع و رهبری به بحث تقلید و تکلیف بر می گردد. رهبری و پیروی از آن فقط در محدوده تبعیت از مراجع و تقلید از آنها محدود شده است. در حالی که در ولایت فقیه تبیین شده توسط حضرت امام خمینی(ره) ولایت فقیه ناقض ولایت مراجع می باشد و در موارد اختلافی نظر ولی فقیه اولی بر نظر مراجع می باشد.
در دیدگاه انجمن مرجع برای غسل, نماز، و وضو و...است نه برای جهاد و امر به معروف و حکومت و...و رهبری برای اینهاست لذاست که تعارضی هم با هم ندارند(ریشه این نگاه در نگاه جدایی دین از سیاست است) حال آنکه در دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) اصولا از شرایط مرجع داشتن بینش سیاسی و اجتماعی است و اصولا مرجع برای همه اینهاست و رای ولی فقیه در این حوزه ها ناقض رای مراجع است.
ولایت فقیه مورد تاکید انجمن بیشتر از آنکه ولی و حاکم جامعه اسلامی باشد ناظر بر اجرای احکام دینی است. یعنی بایستی در قبال حکومت ببیند کجا خطاست, جلوی آن را بگیرد. این دیدگاه متاثر از نظر مرجع انجمن, آیت ا...خوئی است که ولی فقیه را مذکِر می داند. در این دیدگاه دیگر چندان سخن از اختیارات ولی فقیه به میان نمی آید. این دیدگاه نیز با معنی ولایت در اندیشه حضرت امام خمینی(ره) متفاوت است.
انجمن هر گاه سخن از ولایت فقیه به میان آورده بسرعت آن را به ولایت عامه مراجع سوق داده است. به عنوان مثال انجمن در اوایل انقلاب در بیانیه به اعتقاد خود به ولایت فقیه تاکید کرد و مخاطبین رجوع به جزوه بسوی نور می دهد اما با رجوع به جزوه فوق و تحلیل آن مشخص می گردد که منظور از ولایت فقیه مورد تاکید انجمن همان ولایت عامه مراجع می باشد. در این جزوه چنین طرح می شود که:
تفویض اختیار آن است که رهبر معصوم بخشی از اختیارات خویش را واگذار می کند و اداره قسمتی از کستره فعالیت خویش را به دیگران می سپارد...اما بلافاصله گفته می شود که:
و در این هنگام امام(علیه السلام ) رهبری مردم را به فقهای خود نگهدار و با ایمان سپرده زمام امور شیعه را در غیبت خویش بدست با کفایت ایشان دادند. و انجمن چندان به دامنه اختیارات ولی فقیه اشاره ای ندارد. حتی در متن بالا آن را بخشی از اختیارات امام زمان(ارواحنا فداه ) می شمارد که با نظر امام خمینی(ره) مغایر است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه می فرمایند: ولایت فقیه همان اختیارات رسول اکرم(صلوات ا...علیه) را دارد. شهید بهشتی در نقد اینگونه نگاه به ولایت فقیه می فرماید:
حتی می نشینیم مسائل زمامداری و حکومت را می خواهیم با فرمولهای مربوط به مرجعیت معمولی حل کنیم و این محال است. محال چون فرمولهای مرجعیت کافی نیست...
این گونه نگاه انجمن به ولایت فقیه را می توان در پیشنهادهای ایشان برای قانون اساسی نیز یافت. در این پیشنهادها فقهای شورای نگهبان را مراجع تعیین می کنند و فرماندهی کل قوا با رئیس جمهور است و رهبری عملا یک دکور و شئ زینتی است.
بخش فوق را با نظر امام خمینی(ره) پیرامون ولی فقیه پایان می دهیم:
اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت(علم به قانون و عدالت) باشد به پا خواست و تشکیل حکومت داد, همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد؛ و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود, یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم(ص) بیش از همه عالم است؛ و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر(ع) از همه بیشتر است؛ لکن زیادی فضائل معنوی اختیارات حکومتی را افزایش نمی دهد. همان اختیارات و ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه، صلوات ا...علیهم در تدارک و بسیج سپاه داشتند، تعیین ولات و استانداران, گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند, خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتها شخص معینی نیست روی عنوان عالم عادل است. وقتی می گوییم ولایتی را که رسول اکرم(ص) و ائمه(صلوات ا...علیهم) داشتند، بعد از غیبت, فقیه عادل دارد؛ برای هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه(علیهم السلام) و رسول اکرم(صلوات ا...علیه) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست, بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس, یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شان و مقام غیر عادی بوجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر, ولایت مورد بحث, یعنی حکومت و اجرا و اداره, بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است......مثلا یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای حدود است. آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم(ص) و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پائین تر است باید کمتر بزند؟...

انجمن و اقتصاد
از آنجا که انجمن قبل از انقلاب تشکیلات گسترده ای داشته و برای اداره آن نیازمند مخارج سنگینی بوده لذا در تامین منابع مالی خمد هیچ حد و مرزی را نمی شناخته اند. بنابر ادعای آقای عماد الدین باقی در کتاب در شناخت حزب قاعدین زمان در راس انجمن بعضا جمعی از سرمایه داران و تجار بزرگ بوده اند و منظور ایشان آندسته از سرمایه داران و تجاری است که خارج از چهارچوب اسلامی و دینی به جمع آوری ثروت مشغولند. طبیعی است که در چنین تشکیلاتی اهداف نیز در خدمت خواست سرمایه داران قرار میگیرد. از سوی دیگر انجمن در تامین منابع مالی خود متمسک به سرمایه داران وابسته به دربار از جمله خیامی(سهامدار شرکت ایران ناسیونال ) و...گردیده است و در چنین فضایی انتظار مبارزه و مخالفت با شاه غیرطبیعی به نظر می رسد. مسئله مهمتر اینکه در جامعه ای که کوخ نشینان بسیاری وجود داشت انجمنی ها به بهانه ی اینکه در این مکانها مجالس امام زمان(ارواحنا فداه) تشکیل می شود و یا اینکه خداوند حس زیبایی دوستی و راحتی را در نهاد و فطرت انسان گذارده است در ساختمانهای و بزرگ و تجملاتی می زیسته اند. معنی این حرکت در حقیقت منحصر کردن حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) به قشر مرفه می باشد. به عبارت دیگر فاصله میان محرومین کوخ نشین ومجالس امام زمان(ارواحنا فداه) اجازه حضور به آنها را نمی دهد.
نکته جالب رغبت سرمایه داران و بازاریان به این امر بود. چرا که گمان می شد با پرداخت وجوهات شرعی تکلیف از دوشمان برداشته می شود و آرامش اخروی تامین می گردد.
اقتصاد مورد نظر انجمن از جهات متعدد مورد نقد است لیکن بواسطه تخصصی بودن بحث نمی توان وارد آن شد. اما برخی شواهد من جمله مقابله با برخی اقدامات پس انقلاب که نفع آن به عموم مردم می رسیده و یا برچسب زدن به برخی از علما که اقدام به تبیین مواضع اقتصادی اسلام می نموده اند شان از اختلافات میان دیدگاههای اقتصادی آنان می باشد.
دین عوامانه
از جمله ایرادات تئوریک به انجمن ترویج نگاه عوامانه نسبت به دین است. یعنی دنبال دادن تحلیلی عوامانه از دین بوده و سعی می کردند برای سوالات از برخی مسائل دینی توجیهات عوامانه بیاورند. به عبارت دیگر می کوشیدند میان تقاضا و خواسته ها و تمایلات خودشان با مسائل دین جمع کنند و به دین داری که مورد قبولشان است برسند.
نمود این عمل در درست کردن توجیهات عوامانه برای برخی فتاوا من جمله دو برابر بودن ارث مرد و یا فلسفه درست کردن برای برخی اعمال من جمله حج بوده است. حتی گفته می شود که برخی بازاریان تفسیر قرآن و یا فلسفه احکام می گفته اند. البته بدیهی است تفسیر قرآن و احادیث کار متخصصان و دین شناسان است و همانگونه که جلوی انجام این کار از سوی روشنفکران گرفته شده و خواهد شد، هر قشر دیگری نیز که متخصص در این امر نیست نیز چنین است. البته این به معنی انحصاری کردن دین نمی باشد صحبت از وجود یک حقیقت حاکم بر قرآن و روایات است که تحلیلی هر کسی به معنای صحت آن نیست.
یکی دیگر از نشانه های این امر استناد بیش از حد انجمن به خواب و جایگزینی ادله عقلی با نقل خواب است. نوشته های انجمن سرتاسر پر از نقل خواب و کرامات می باشد. معمول بوده که انجمن برای اثبات حقانیات و صحت اعمال خود مستند به خواب می شده است. البته بدیهی است که ما معتقد به کرامات و خواب هستیم اما سخن در جایگزینی آن به جای ادله عقلی است. حذف ادله عقلی و جایگزینی آن با خواب قدرت تفکر و تعقل را گرفته و در نهایت انسانهایی را به بار می آورد که ایمان منهای معرفت دارند.
ب. نقد عملکردها
از دیدگاه برخی محققین، (بدون تردید انجمن، سهم بزرگی در آموزش‌های دینی برای نسل جدید داشته و... جوانان با شرکت در جلسات تدریس و آموزش، طوری آماده می‌شدند که در برابر اندیشه‌های الحادی دیگر از جمله مارکسیسم نیز می‌توانستند بایستند). سازمان‌های مذهبی - سیاسی ایران، پیشین، صص 368-378. اما در عین حال بسیاری از مذهبیون خصوصاً جریان‌های اسلامی مبارز، انتقادات اساسی به عملکرد انجمن داشتند زیرا؛ (اولاً، ریشه نشر بهائیت خود رژیم پهلوی است و ثانیاً، این که مبارزه با بهائیت، نوعی انحراف از مسیر مبارزه بر ضد رژیم پهلوی و جایگزینی معلول‌ها به جای علت‌هاست). همان، ص 377.
اختلاف مبارزان مذهبی و انجمن حجتیه در این بود که مبارزان دیدگاهی وسیع و عمیق به جریان بهائیت و شیوه برخورد با آن داشتند؛ آن‌ها معتقد بودند که بهائیت زیر مجموعه‌ایی از حکومت وقت است و اگر حکومت نابود شود، بهائیت هم خود به خود از بین خواهد رفت. اما انجمن تنها تکلیف را در مبارزه با بهائیت منحصر می‌کرد و حتی این پندار غلط را ترویج می‌کرد که علما و مسلمان‌ها باید برای رویارویی با خطر بهائیت نه تنها با رژیم شاه همدست و همراه گردند، بلکه باید به ابرقدرت غرب نیز دست همکاری دراز کرده و از پیشرفت سرطانی بهائیت جلوگیری کنند! جریان شناسی انجمن حجتیه، همان، ص 118. و حال آنکه علت تقویت و رشد بهائیت، شاه و رژیم اسرائیل و آمریکا بود و به صورت طبیعی اگر شاه از بین می‌رفت، بهائیت و بسیاری از مفاسد هم از بین می‌رفت.
از دیدگاه منتقدین، چگونه است که وزرای بهائی شاه هیچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زمانی بیش از نیمی از وزرای کابینه پهلوی، بهائی بودند آنگاه انجمن حجتیه جهت مبارزه با بهائیت از همین رژیم اجازه می‌گیرد. نکته قابل تأمل، تأکید اساسنامه انجمن حجتیه بر عدم دخالت انجمن در امور سیاسی بود. به گونه‌ای که قید گشته بود: (انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسؤولیت هرنوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت.) از سایر نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابیون قرار گرفت؛ پذیرش رژیم حاکم و تأکید بر این نکته که تمام فعالیت‌ها در چهارچوب قوانین کشور انجام می‌پذیرد بوده است. تقریباَ در تمامی بندهای اساسنامه به گونه‌ای بر این بحث تأکید شده است. سازش برای چه؟ با کی؟ و تا کجا؟ اگر بهائیت ریشه‌اش اسرائیل، آمریکا و انگلیس بود، چگونه است که انجمن هیچ گاه با علت بهائیت یعنی آمریکا و اسرائیل مبارزه ننموده است. بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه، مرتضی فیروزآبادی، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
حجةالاسلام هاشمی رفسنجانی درباره مواضع و عملکرد انجمن می‌گوید: (گروهی سال‌ها پیش به فکر افتادند که مبارزه با بهائی‌ها بکنند و انجمن را تشکیل دادند و کارشان این بود که بهائی‌ها را شناسایی می‌کردند و در جلسات‌شان می‌رفتند و این‌ها را محکوم می‌کردند و جلوی جذب شدن مسلمان‌ها را به آن‌ها می‌گرفتند، به‌طور کلی با بهائیت مبارزه می‌کردند. رژیم از این‌گونه کارها خوشش می‌آمد چون این کارها خیلی به رژیم برخورد نمی‌کرد و یک مقدار از نیروها را مشغول می‌کرد.... در سراسر کشور هم شبکه این‌ها باز شده بود، مزاحمتی هم نداشتند اما چون مبارزه را قبول نداشتند و یک سری از نیروهای مبارز را جذب می‌کردند ما با این‌ها مخالف بودیم... مسئله مهم ما پیش از پیروزی این بود که چرا این‌ها به مسئله جنایات رژیم بی‌تفاوتند؟ ما می‌گفتیم خوب این‌که رژیم به شما اجازه می‌دهد مبارزه کنید (با بهائیت) این سرگرمی است و الا خود رژیم، بهائی‌ها را دارد تقویت می‌کند. آن موقع وزیر جنگ بهائی بود، پزشک مخصوص شاه بهائی بود، پست‌های حساس را به بهائی‌ها می‌دادند. وزرای دیگر هم بهائی بودند. وزیر آب و برق و... این بود که وضع بدی پیش آمده بود. مبارزه را قبول نداشتند و... نوعی بازی بچه‌گانه می‌دانستند). مجله مصاحبه‌های زبان گویای انقلاب، شماره 19، عروةالوثقی شماره 85، پنجشنبه 22/7/1366.
شهید رجایی نیز در این باره می‌گوید: (آن موقعی که برادران و خواهران‌مان زیر شکنجه فریاد می‌کشیدند اینها می‌رفتند ثابت کنند که بهائیت بر حق است، یا باطل است. و دقیقاً در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند...). در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص 33.
غفلت از مبارزه اصلی‌
یکی از نکات بسیار با اهمیت در نقد عملکرد انجمن حجتیه، مسئله غفلت از مبارزه اصلی و پرداختن به مسائل فرعی و حاشیه‌ای بود. مبارزه‌هایی بی‌ثمر و یا کم‌ثمر که نه به شاه و ایادی او لطمه‌ای جدی وارد می‌ساخت و نه برای آنان دردسر جدی فراهم می‌ساخت. مبارزه با بهائیت در پیش از انقلاب و نیز مبارزه با برخی مظاهر بسیار ناچیز و فرعی تمدن غربی که شاه مروج آنها بود، همگی نحوه مبارزاتی بود که همگان را از توجه به طاغوت اصلی و بیماری اصلی جامعه ایران دور می‌داشت. به عنوان نمونه مبارزه با (پپسی کولا) یکی از این قبیل فعالیت‌های انجمن حجتیه بود؛ پپسی مذموم و تحریم شده بود و برخی علمای وقت آشامیدن آن را حرام اعلام کرده بودند طبعاً در این سال‌ها مبارزه با بهائیت منحصر به انجمن حجتیه نبود. در اطلاعیه‌هایی که گاه از سوی مراجع انتشار می‌یافت، با نفوذ اقتصادی بهائیان مبارزه می‌شد. نمونه آن اطلاعیه آیةاللَّه شریعتمداری بود که در شوال 1392 (آذر 51) در این‌باره صادر کرده، نوشت: (خرید و فروش و تبلیغ و آشامیدن پپسی و... که مربوط به فرقه ضاله و مضله بهائی است و سهمی از منافع آن در راه تخریب اسلام و تقویت کفر مصرف می‌شود، جایز نیست. مسلمانان باید غیرت و حمیت اسلامی داشته باشند و جبهه‌ی کفر را تقویت ننمایند.) و انجمن نیز اعضای خود را بسیج کرده بود تا مغازه داران را با روش تشویق و تهدید، از فروش این نوشابه منع کنند؛ زیرا صاحب و امتیازدار کارخانه پپسی کولا (ثابت پاسال) بهائی بود. لکن آنها ثابت پاسال و دیگر سرکردگان و زمامداران بهائیت و پشتوانه اصلی آن یعنی شاه را رهاکرده و این چنین به مسائل جزئی می‌پرداختند. در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص 55.
شهید هاشمی‌نژاد در مقام نقد شیوه انجمن حجتیه می‌گوید: (این جور نبود که رژیم بگوید بروید با بهائیت مطلقاً مبارزه کنید. اگراین آقایان هم ادعا می‌کنند با بهائیت مبارزه می‌کردیم کم لطفی می‌کنند. بهائیت سه بُعد داشت: بعد اقتصادی، بعد سیاسی، بعد فکری، که انجمنی‌ها در بعد سیاسی و اقتصادی یک قدم هم اجازه مبارزه نداشتند؛ زیرا رژیم قرص و محکم جلوی آن‌ها را می‌گرفت و این‌ها می‌توانستند راجع به پپسی کولا صحبت کنند که مال ثابت پاسال بود؟ این می‌توانستند راجع به شرکت‌هایی که از نظر اقتصادی در اختیار بهائیت بود حرف بزنند؟ ابداً؛ این جا رژیم چراغ قرمز داده بود و آقایان هم براساس دیدشان - گوییم خیانت - با رژیم درگیری پیدا نمی‌کردند. دیدشان این بود که باید آهسته رفت تا گربه شاخ نزند! بنابراین در بعد اقتصادی مبارزه‌ای با بهائیت نداشتند و نمی‌توانستند هم داشته باشند، در بعد سیاسی هم به همین ترتیب. پس کجا مبارزه می‌کردند و رژیم اجازه می‌داد به آنها؟ فقط در بعد فکری). نشریه خراسان وابسته به بنیاد مستضعفان، 30/8/1360. و حتی قیام 15 خرداد 1342 که هزاران مسلمان مبارز توسط رژیم ستم شاهی به شهادت رسیدند، انجمن همراه با اعتراضات شدید، حضرت امام (ره) را مورد قرار مواخذه قرار داده و با هماهنگی با رژیم پهلوی، حرکت اسلامی را محکوم نماید. جریان‌شناسی انجمن حجتیه، سید ضیاءالدین علیانسب، قم: زلال کوثر، 1385، ص 24.
شاه و انجمن حجتیه‌
اتفاقاً شاه و عوامل او نیز نه تنها از این نوع مبارزه بیمی و حراسی به دل راه نمی‌دادند، بلکه بر اساس تحلیل‌های دقیق اجتماعی و روانی، آنان نیز می‌دانستند که این‌گونه مبارزات فرعی و حاشیه ای، در واقع سوپاپ اطمینانی برای حرکات آنان محسوب می‌شود. سران رژیم ستمشاهی به خوبی می‌دانستند که مبارزات خنثی به خوبی انرژی و شور انقلابی جوانان مذهبی را به تحلیل خواهد برد و جوانان مذهبی با این نوع فعالیت‌ها، هم به لحاظ روحی اغنا خواهد شد و هم به لحاظ سیاسی و اجتماعی فرصت و مجال توجه به غده اصلی مشکلات را نخواهد داشت. و حتی در صورت توجه به رژیم که ام الفساد و ریشه تمامی نابسامانی‌های اجتماعی و مذهبی محسوب می‌شد، دیگر احساس تکلیفی در برخورد با رژیم نخواهد کرد و تعهدات خود را در قبال مذ





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین