سلام من میخوام از یه دختر که تقریباً یک سال و دو سه ماه از من کوجیکتره و از لحاظ مالی و فرهنگی به هم تقریبا نزدیک هستیم خواستگاری کنم (یعنی با پدر مادر مطرح کنم تا برن جلو). من هم خیلی این دختر خانومو ندیدم ولی ایشون خیلی مذهبی هستن. من از این بابت می ترسم که این مذهبی بودن بیش از حد ایشون باعث مشکلاتی بشه، به خصوص می ترسم که از لحاظ نیاز جنسی ارضا نشوم و مشکلاتی رو به همراه داشته باشه. حال من چه کنم؟ بعلاوه من مشکلات دیگه ای که میتونه باشه رو هم نمیدونم . البته من هم تا حدودی مذهبی هستم ولی نه خیلی. در ضمن من دانشجو هستم و ایشون هم دانشجو هستن . این نکته به نظرم خیلی مهمه که من اصلاً تا حالا باهاشون صحبت هم نکردم . کمکم کنید تا از این دغدغه ها (به خصوص، ارضای جنسی پس از ازدواج با دختر مذهبی) رها شم. بسیار خرسندیم، با فردی هم صحبت هستیم که در رویارویی با دغدغه های ذهنی اش راه زیبای مشورت را در پیش می گیرد. این را بدانید که یکی از نشانه های افراد عاقل و پویا، کسب آگاهی در زمینه های مورد نیاز است. به خاطر این فهم زیبا به شما تبریک می گوییم؛ همچنین، بسیار خوشحالیم که در سنین جوانی و برای حفظ عفاف و پاکدامنی خود و دوری از وسوسه های شیطانی، تصمیم به قدم گذاشتن در وادی مقدس ازدواج گرفته اید. امیدواریم در این راه موفق باشید و بتوانید زندگی زیبایی را برای آینده تان رقم بزنید و ما نیز راهنمای خوب برایتان در این زمینه باشیم. *** پرسشگر گرامی؛ برای رهایی از این دغدغه های ذهنی که معمولاً برای هر جوانی که تصمیم به ازدواج می گیرد، پیش می آید، توجهتان را به نکات زیر جلب می کنیم تا با مطالعه آن ها و کسب آگاهی، آرامش لازم را برای حرکت در این مسیر زیبا به دست آورید : 1. ازدواج از مستحبات موکد در دین اسلام می باشد و بی شک هدف مقدسی است و شایسته است هر جوان مسلمانی پس از احراز شرایط لازم در این راه نهایت تلاش خود را بکند؛ اما برای اینکه فرد ازدواج موفقی داشته باشد باید ملاحظاتی را در نظر بگیرد تا بعدها از انتخاب خود پشیمان نشود : کسی که می خواهد ازدواج کند، ابتدا باید ببیند آمادگی و موقعیت آن را دارد یا نه؛ سپس در مورد ویژگی های همسر آینده اش فکر کند و معیارهای اصلی را کشف کند؛ در مرحله سوم باید بکوشد تا افرادی را در نظر بگیرد که بهترین و بیشترین معیار همسر خوب را دارا هستند (ایمان، اخلاق، اصالت خانوادگی، تحصیلات و ...). پس از این مراحل باید رضایت خانواده ها هم برای ازدواج جلب شود، چون ازدواجی که از رضایت و حمایت خانواده ها بر خوردار نباشد ازدواج موفقی نخواهد بود و دختر و پسر با کمبودی در زندگی خود مواجه می شوند که تا آخر عمر با هیچ چیز دیگر جبران نمی شود. این مراحل، از اصول اساسی ازدواج هستند و باید رعایت شوند تا بعدها پشیمانی به بار نیاید. اگر به این مراحل توجه شود، با احتمال بسیار بالا می توان گفت یک زندگی و خوب مطمئنی شکل خواهد گرفت. 2. برای عقلانی عمل کردن در ازدواج ابتدا باید ملاک هایی داشته باشید و بر اساس آن ملاک ها انتخاب کنید. نه اینکه ابتدا به شخصی علاقمند شوید و بعد از آن، به چیزهای دیگر مانند اینکه او ملاک های مورد نظر شما را دارد یا خیر، فکر کنید. چون علایق و احساسات بر شناختهای ما تاثیر می گذارند و اجازه نمی دهند، ما واقعیت را آنگونه که هست ببینیم. باید عاقلانه ازدواج کرد و عاشقانه زندگی کرد. افرادی که اینگونه عمل کنند و با چشمانی باز ازدواج کنند، زندگی سالم و شادابی خواهند داشت. 3. این یک خطای شناختی است که تصور کنید دختران مذهبی در زمینه مسائل جنسی مشکل دارند و ممکن است لذت جنسی لازم را به همسر خود ندهند و مانع از ارضای او شوند. بر عکس می توان گفت زنان مذهبی، با ایمان و معتقد و آگاه، به خوبی پاسخگوی نیازهای جنسی شوهرانشان خواهند بود، چون نگاهشان به زندگی نگاهی دینی است و در دین ما بسیار سفارش شده که زن باید در هر شرایط (به جز ایامی که عذر شرعی دارد؛ که البته در این ایام هم به غیر از دخول، زن و شوهر می توانند ارتباطات جنسی دیگری برقرار کنند) پاسخگوی نیازهای جنسی شوهرش باشد و تمکین کند و البته متقابلاً مرد نیز باید پاسخگو باشد. زنی که چنین دیدی نسبت به زندگی دارد، در کنار شوهر خود حیا را کنار می گذارد و به ارضای نیازهای جنسی شوهرش می پردازد ولی در اجتماع اسوه حیا و عفت و پاکدامنی می شود. 4. به این فکر کنید، مردها با زنانی که پایبند به دین و مذهب نیستند، در زمینه مسائل جنسی، شاید بیشتر به مشکل بر بخورند؛ زیرا هر زمان که خواسته های مادی این گونه زنان برطرف نمی شود ( طلا، ماشین، خریدهای بی رویه و غیرضروری و تجملاتی، مسافرت های آنچنانی و ...) ممکن است برای تنبیه مرد با او ارتباط جنسی برقرار نکنند و همین امر باعث می شود روابطشان به سردی بگراید؛ در حالیکه زنان مذهبی با توجه به تفکر دینی خود، اقدام به این کار نمی کنند. 5. این جزو ویژگی های زنان است که در مسائل جنسی معمولاً پیش قدم نمی شوند و مأخوذ به حیا هستند. انتظار نداشته باشید که زنان در مسائل جنسی با شوهرشان بی پرده وارد عمل شوند. 6. این نکته هم بر کسی پوشیده نیست که برخی از افراد به دلیل ناآگاهی و تربیت غلط، نسبت به مسائل جنسی زناشویی، دید درستی ندارند، که آن هم با کسب آگاهی، قابل رفع است. 7. اگر این موضوع (مسائل جنسی با همسر) برایتان به دغدغه ای اساسی تبدیل شده است، می توانید پس از خواستگاری، در جلسات دوم و سوم و ...، برای آشنایی بیشتر و صحبت های تکمیلی تر در باره ملاک های ازدواج، به طور بسیار کلی سوالاتی که مربوط به مسائل جنسی هست را بپرسید (در جلسات اولیه، به هیچ عنوان اقدام به مطرح کردن این نوع مسائل نکنید)؛ البته باید بسیار بسیار مراقب باشید که مطرح کردن این مسائل باعث دید منفی دختر نسبت به شما و دادن جواب رد نشود، چون دختران روی این موضوع بسیار حساس هستند و وقتی کسی در جلسات خواستگاری بی پرده سراغ این مسائل برود ممکن است این فکر را به طرف مقابل القا کند، که نسبت به او تنها دید جنسی دارد و همین موضوع باعث جواب منفی از طرف دختر می شود. بهتر است بدانید در جنس زن، ارضای عاطفی اولویت اول را دارد و بعد ارضای جنسی مطرح می شود. گفتنی است به احتمال بسیار زیاد، شما به خصوصیات جنسی طرف مقابلتان (حتی با پرسیدن سوالات جنسی)، به طور کامل، آگاه نخواهید شد (تا قبل از ازدواج )؛ حتی بسیاری از زنان تا قبل از ازدواج به خصوصیات جنسی خود آگاه نیستند و این طبیعی است و اگر شما سوالی هم بپرسید پاسخی کلی دریافت می کنید که شاید مطابق با واقعیت جنسی او نباشد، چون اطلاع دقیقی درباره آن ندارد و تجربه جنسی نداشته است. پس عقل اقتضا می کند، کسی که معیارهای مناسب یک همسر را دارد برای ازدواج انتخاب شود . مطمئن باشید اگر فردی از لحاظ فیزیولوژیکی و روانی سالم باشد و زوجین در طول زندگی باعث سردی رفتار یکدیگر نشوند، طرفین در طول زندگی در این مسائل هماهنگ خواهند شد و لذت لازم را خواهند برد. پیشنهاد ما به شما این است که روی این مساله هنگام خواستگاری خیلی حساس نباشید؛ همینکه شما در جلسه خواستگاری از دختر مورد نظر بپرسید آیا از لحاظ جسمی و روانی سالم است و پاسخ بگیرید و با تحقیقات مربوطه (همسایه ها، آشنایان و ...) به پاسخی که گرفتید صحه بگذارید، خیالتان از این بابت راحت خواهد شد؛ در اغلب موارد فردی که از لحاظ جسمی و روانی سالم است، به لحاظ جنسی نیز سالم خواهد بود. 8. برخی افراد نگران سرد مزاجی همسر آینده خود هستند، بهتر است بدانید، سرد مزاجی زن، با پیشرفت هایی که در زمینه پزشکی و همچنین روانشناسی و روان پزشکی صورت گرفته است، به راحتی قابل درمان است و جای هیچ نگرانی ندارد. 9. گفتید (من تا حالا با ایشون صحبت نکردم)؛ این مساله طبیعی است؛ البته قرار نیست شما بدون رسیدن به شناخت لازم و گفتگو با ایشان اقدام به ازدواج کنید، چراکه هیچ عقل سلیمی این را قبول نمی کند؛ وقتی خواستگاری از کانال مطمئن خانواده صورت می گیرد، دختر و پسر بدون نظارت خانواده هایشان با یکدیگر گفتگو نمی کنند تا از آسیب های این نوع ارتباطات پنهانی به دور باشند. شما پس از خواستگاری، فرصت های فراوانی را برای صحبت با شریک احتمالی زندگی آینده تان دارید؛ و این فرصت ها را خانواده هایتان برایتان فراهم می کنند؛ پس نگران این مسأله نباشید؛ شما پس از تحقیقات لازم و گفتگو درباره مسائل اساسی و تأثیرگذار زندگی (اعتقادات، اهداف زندگی و ...)، می توانید تصمیم بگیرید که آیا هم کفو هم هستید و می توانید زوجی خوشبخت را تشکیل دهید یا نه؟ اگر جواب هر دو مثبت بود، این خواستگاری تبدیل به ازدواج می شود و اگر جواب یکی از طرفین منفی بود، ازدواجی هم صورت نخواهد گرفت. نویسنده : علی حسینعلی پور
سلام من میخوام از یه دختر که تقریباً یک سال و دو سه ماه از من کوجیکتره و از لحاظ مالی و فرهنگی به هم تقریبا نزدیک هستیم خواستگاری کنم (یعنی با پدر مادر مطرح کنم تا برن جلو). من هم خیلی این دختر خانومو ندیدم ولی ایشون خیلی مذهبی هستن. من از این بابت می ترسم که این مذهبی بودن بیش از حد ایشون باعث مشکلاتی بشه، به خصوص می ترسم که از لحاظ نیاز جنسی ارضا نشوم و مشکلاتی رو به همراه داشته باشه. حال من چه کنم؟ بعلاوه من مشکلات دیگه ای که میتونه باشه رو هم نمیدونم . البته من هم تا حدودی مذهبی هستم ولی نه خیلی. در ضمن من دانشجو هستم و ایشون هم دانشجو هستن . این نکته به نظرم خیلی مهمه که من اصلاً تا حالا باهاشون صحبت هم نکردم . کمکم کنید تا از این دغدغه ها (به خصوص، ارضای جنسی پس از ازدواج با دختر مذهبی) رها شم.
سلام من میخوام از یه دختر که تقریباً یک سال و دو سه ماه از من کوجیکتره و از لحاظ مالی و فرهنگی به هم تقریبا نزدیک هستیم خواستگاری کنم (یعنی با پدر مادر مطرح کنم تا برن جلو). من هم خیلی این دختر خانومو ندیدم ولی ایشون خیلی مذهبی هستن. من از این بابت می ترسم که این مذهبی بودن بیش از حد ایشون باعث مشکلاتی بشه، به خصوص می ترسم که از لحاظ نیاز جنسی ارضا نشوم و مشکلاتی رو به همراه داشته باشه. حال من چه کنم؟ بعلاوه من مشکلات دیگه ای که میتونه باشه رو هم نمیدونم . البته من هم تا حدودی مذهبی هستم ولی نه خیلی. در ضمن من دانشجو هستم و ایشون هم دانشجو هستن . این نکته به نظرم خیلی مهمه که من اصلاً تا حالا باهاشون صحبت هم نکردم . کمکم کنید تا از این دغدغه ها (به خصوص، ارضای جنسی پس از ازدواج با دختر مذهبی) رها شم.
بسیار خرسندیم، با فردی هم صحبت هستیم که در رویارویی با دغدغه های ذهنی اش راه زیبای مشورت را در پیش می گیرد. این را بدانید که یکی از نشانه های افراد عاقل و پویا، کسب آگاهی در زمینه های مورد نیاز است. به خاطر این فهم زیبا به شما تبریک می گوییم؛ همچنین، بسیار خوشحالیم که در سنین جوانی و برای حفظ عفاف و پاکدامنی خود و دوری از وسوسه های شیطانی، تصمیم به قدم گذاشتن در وادی مقدس ازدواج گرفته اید. امیدواریم در این راه موفق باشید و بتوانید زندگی زیبایی را برای آینده تان رقم بزنید و ما نیز راهنمای خوب برایتان در این زمینه باشیم.
*** پرسشگر گرامی؛ برای رهایی از این دغدغه های ذهنی که معمولاً برای هر جوانی که تصمیم به ازدواج می گیرد، پیش می آید، توجهتان را به نکات زیر جلب می کنیم تا با مطالعه آن ها و کسب آگاهی، آرامش لازم را برای حرکت در این مسیر زیبا به دست آورید :
1. ازدواج از مستحبات موکد در دین اسلام می باشد و بی شک هدف مقدسی است و شایسته است هر جوان مسلمانی پس از احراز شرایط لازم در این راه نهایت تلاش خود را بکند؛ اما برای اینکه فرد ازدواج موفقی داشته باشد باید ملاحظاتی را در نظر بگیرد تا بعدها از انتخاب خود پشیمان نشود : کسی که می خواهد ازدواج کند، ابتدا باید ببیند آمادگی و موقعیت آن را دارد یا نه؛ سپس در مورد ویژگی های همسر آینده اش فکر کند و معیارهای اصلی را کشف کند؛ در مرحله سوم باید بکوشد تا افرادی را در نظر بگیرد که بهترین و بیشترین معیار همسر خوب را دارا هستند (ایمان، اخلاق، اصالت خانوادگی، تحصیلات و ...). پس از این مراحل باید رضایت خانواده ها هم برای ازدواج جلب شود، چون ازدواجی که از رضایت و حمایت خانواده ها بر خوردار نباشد ازدواج موفقی نخواهد بود و دختر و پسر با کمبودی در زندگی خود مواجه می شوند که تا آخر عمر با هیچ چیز دیگر جبران نمی شود. این مراحل، از اصول اساسی ازدواج هستند و باید رعایت شوند تا بعدها پشیمانی به بار نیاید. اگر به این مراحل توجه شود، با احتمال بسیار بالا می توان گفت یک زندگی و خوب مطمئنی شکل خواهد گرفت.
2. برای عقلانی عمل کردن در ازدواج ابتدا باید ملاک هایی داشته باشید و بر اساس آن ملاک ها انتخاب کنید. نه اینکه ابتدا به شخصی علاقمند شوید و بعد از آن، به چیزهای دیگر مانند اینکه او ملاک های مورد نظر شما را دارد یا خیر، فکر کنید. چون علایق و احساسات بر شناختهای ما تاثیر می گذارند و اجازه نمی دهند، ما واقعیت را آنگونه که هست ببینیم. باید عاقلانه ازدواج کرد و عاشقانه زندگی کرد. افرادی که اینگونه عمل کنند و با چشمانی باز ازدواج کنند، زندگی سالم و شادابی خواهند داشت.
3. این یک خطای شناختی است که تصور کنید دختران مذهبی در زمینه مسائل جنسی مشکل دارند و ممکن است لذت جنسی لازم را به همسر خود ندهند و مانع از ارضای او شوند. بر عکس می توان گفت زنان مذهبی، با ایمان و معتقد و آگاه، به خوبی پاسخگوی نیازهای جنسی شوهرانشان خواهند بود، چون نگاهشان به زندگی نگاهی دینی است و در دین ما بسیار سفارش شده که زن باید در هر شرایط (به جز ایامی که عذر شرعی دارد؛ که البته در این ایام هم به غیر از دخول، زن و شوهر می توانند ارتباطات جنسی دیگری برقرار کنند) پاسخگوی نیازهای جنسی شوهرش باشد و تمکین کند و البته متقابلاً مرد نیز باید پاسخگو باشد. زنی که چنین دیدی نسبت به زندگی دارد، در کنار شوهر خود حیا را کنار می گذارد و به ارضای نیازهای جنسی شوهرش می پردازد ولی در اجتماع اسوه حیا و عفت و پاکدامنی می شود.
4. به این فکر کنید، مردها با زنانی که پایبند به دین و مذهب نیستند، در زمینه مسائل جنسی، شاید بیشتر به مشکل بر بخورند؛ زیرا هر زمان که خواسته های مادی این گونه زنان برطرف نمی شود ( طلا، ماشین، خریدهای بی رویه و غیرضروری و تجملاتی، مسافرت های آنچنانی و ...) ممکن است برای تنبیه مرد با او ارتباط جنسی برقرار نکنند و همین امر باعث می شود روابطشان به سردی بگراید؛ در حالیکه زنان مذهبی با توجه به تفکر دینی خود، اقدام به این کار نمی کنند.
5. این جزو ویژگی های زنان است که در مسائل جنسی معمولاً پیش قدم نمی شوند و مأخوذ به حیا هستند. انتظار نداشته باشید که زنان در مسائل جنسی با شوهرشان بی پرده وارد عمل شوند.
6. این نکته هم بر کسی پوشیده نیست که برخی از افراد به دلیل ناآگاهی و تربیت غلط، نسبت به مسائل جنسی زناشویی، دید درستی ندارند، که آن هم با کسب آگاهی، قابل رفع است.
7. اگر این موضوع (مسائل جنسی با همسر) برایتان به دغدغه ای اساسی تبدیل شده است، می توانید پس از خواستگاری، در جلسات دوم و سوم و ...، برای آشنایی بیشتر و صحبت های تکمیلی تر در باره ملاک های ازدواج، به طور بسیار کلی سوالاتی که مربوط به مسائل جنسی هست را بپرسید (در جلسات اولیه، به هیچ عنوان اقدام به مطرح کردن این نوع مسائل نکنید)؛ البته باید بسیار بسیار مراقب باشید که مطرح کردن این مسائل باعث دید منفی دختر نسبت به شما و دادن جواب رد نشود، چون دختران روی این موضوع بسیار حساس هستند و وقتی کسی در جلسات خواستگاری بی پرده سراغ این مسائل برود ممکن است این فکر را به طرف مقابل القا کند، که نسبت به او تنها دید جنسی دارد و همین موضوع باعث جواب منفی از طرف دختر می شود. بهتر است بدانید در جنس زن، ارضای عاطفی اولویت اول را دارد و بعد ارضای جنسی مطرح می شود. گفتنی است به احتمال بسیار زیاد، شما به خصوصیات جنسی طرف مقابلتان (حتی با پرسیدن سوالات جنسی)، به طور کامل، آگاه نخواهید شد (تا قبل از ازدواج )؛ حتی بسیاری از زنان تا قبل از ازدواج به خصوصیات جنسی خود آگاه نیستند و این طبیعی است و اگر شما سوالی هم بپرسید پاسخی کلی دریافت می کنید که شاید مطابق با واقعیت جنسی او نباشد، چون اطلاع دقیقی درباره آن ندارد و تجربه جنسی نداشته است. پس عقل اقتضا می کند، کسی که معیارهای مناسب یک همسر را دارد برای ازدواج انتخاب شود . مطمئن باشید اگر فردی از لحاظ فیزیولوژیکی و روانی سالم باشد و زوجین در طول زندگی باعث سردی رفتار یکدیگر نشوند، طرفین در طول زندگی در این مسائل هماهنگ خواهند شد و لذت لازم را خواهند برد. پیشنهاد ما به شما این است که روی این مساله هنگام خواستگاری خیلی حساس نباشید؛ همینکه شما در جلسه خواستگاری از دختر مورد نظر بپرسید آیا از لحاظ جسمی و روانی سالم است و پاسخ بگیرید و با تحقیقات مربوطه (همسایه ها، آشنایان و ...) به پاسخی که گرفتید صحه بگذارید، خیالتان از این بابت راحت خواهد شد؛ در اغلب موارد فردی که از لحاظ جسمی و روانی سالم است، به لحاظ جنسی نیز سالم خواهد بود.
8. برخی افراد نگران سرد مزاجی همسر آینده خود هستند، بهتر است بدانید، سرد مزاجی زن، با پیشرفت هایی که در زمینه پزشکی و همچنین روانشناسی و روان پزشکی صورت گرفته است، به راحتی قابل درمان است و جای هیچ نگرانی ندارد.
9. گفتید (من تا حالا با ایشون صحبت نکردم)؛ این مساله طبیعی است؛ البته قرار نیست شما بدون رسیدن به شناخت لازم و گفتگو با ایشان اقدام به ازدواج کنید، چراکه هیچ عقل سلیمی این را قبول نمی کند؛ وقتی خواستگاری از کانال مطمئن خانواده صورت می گیرد، دختر و پسر بدون نظارت خانواده هایشان با یکدیگر گفتگو نمی کنند تا از آسیب های این نوع ارتباطات پنهانی به دور باشند. شما پس از خواستگاری، فرصت های فراوانی را برای صحبت با شریک احتمالی زندگی آینده تان دارید؛ و این فرصت ها را خانواده هایتان برایتان فراهم می کنند؛ پس نگران این مسأله نباشید؛ شما پس از تحقیقات لازم و گفتگو درباره مسائل اساسی و تأثیرگذار زندگی (اعتقادات، اهداف زندگی و ...)، می توانید تصمیم بگیرید که آیا هم کفو هم هستید و می توانید زوجی خوشبخت را تشکیل دهید یا نه؟ اگر جواب هر دو مثبت بود، این خواستگاری تبدیل به ازدواج می شود و اگر جواب یکی از طرفین منفی بود، ازدواجی هم صورت نخواهد گرفت.
نویسنده : علی حسینعلی پور
- [سایر] سلام خلاصه و دسته بندی کردم، بیش تر نمی تونم ، شرمنده. منتظرم ، لطفا این بار جواب بدید، خواهش می کنم ، ممنون. 1- پسری هستم مشغول تحصیل در ترم 2 دانشگاه ... (ادامه تحصیل برام واقعا مهمه و یکی از اهدافمه) 2- خانواده ام مذهبی هستن ، خودم هم همین طور 3- تک فرزندم ولی به نظر خودم و بقیه وابستگیم به خانوادم زیادی نیست 4- قبل از عید از ( اوایل ترم 2 از یکی از دختر های هم کلاسیم خوشم اومد ولی هیچ عکس العملی در مقابلش نشون ندادم ( همیشه با ایشون سنگین برخورد کردم و یه جاهایی با ایشون بد برخورد کردم که باعث علاقه در ایشون نشه و رابطمون شکل دیگه ای نگیره) 5- می دونستم و می دونم و مطمئنم که الان شرایط ازدواج رو ندارم و اگه الان ازدواج کنم به نظر خودم ازدواجم موفق نخواهد بود و همه اهداف من و طرف مقابلم از بین میره 6- ایشون هم کاملا مذهبی هستن و خانوادشون هم مذهبی هستن. ( اشتراکات بین خانوادهامون زیاده ) 7- یکی دو ماه پیش واقعا خیلی اتفاقی و واقعا ناخواسته این مسئله بروز پیدا کرد (ما هرگز حضوری با هم در این رابطه صحبت نکردیم، با ایمیل و چت و دوبار با مشورت بقیه با تلفن ) 8- به نظرم یه مقدار بعد از بروز این مسئله رابطمون زیادی پیش رفت ( حالا هر جفتمون پشیمونیم ) 9- بعد از حدود سه هفته رابطمون رو با تصمیم هر دومون قطع کردیم ( خانواده هامون رو در جریان گذاشتیم، به طور کامل، و باهاشون مشورت کردیم) (ایشون پیش مشاور رفته و من هم با چند نفر مشورت کرده بودم که نتیجه قطع این رابطه شد ) 10- چون می دونستم که آینده رو نمی شه پیش بینی کرد به ایشون هرگز نگفتم برای من صبر کنه و حتی به ایشون گفتم که به خواستگار هایی که براشون میان همین جوری جواب رد نده و درباره اون ها تحقیق کنه و اگه به معیارهاش نزدیک بودن ووو 11- این رابطه هم برای من اولین تجربه بود و هم برای ایشون. مطمئنم. 12- بعد از قطع این رابطه من درباره معیارهام برای ازدواج به طور جدی با چند نفر مشورت کردم و ایشون رو به معیارهام خیلی نزدیک می دونم ، فقط یه اشکال وجود داره که ایشون حسشون در مورد من رو به من گفتن که نباید می گفتن ولی از اون جایی که مطمئنم این اولین و آخرین باری هست که این اتفاق برای ایشون افتاده به نظرم مشکلی نیست.( من خودم رو واقعا خیلی بیش تر از ایشون تویه این رابطه مقصر می دونم ) 13- سوالام : همون طور که گفتم ایشون به معیار هام واقعا نزدیک هستن و بعلاوه این رابطه بین ما به وجود اومده بود و واقعا من به ایشون حس خوبی دارم ، حالا من باید چی کار کنم ؟ هم خودم گفتم فقط برای من صبر نکنید (مطمئنم حرف درستی زدم) هم به نظرم واقعا برای من خیلی ایده آل هستند! من می دونم که حداقل تا دو سه سال دیگه نمی تونم شرایطم رو برای ازدواج کاملا فراهم کنم و باید تویه این مدت تویه یه کلاس با ایشون باشم، خودم رو چه طور کنترل کنم که اتفاق بدی نیافته و برخوردم رو چه طوری کنم؟ می ترسم تویه گناهی بیافتم که خدا نبخشدم. ( می دونم واقعا اشتباه بزرگی کردم ولی می خوام درستش کنم، رضایت خدا برام واقعا مهمه) اگه خصوصی بمونه متشکر می شم ولی اگه خواستید بذاریدش اسم رشته و دانشگاهم رو هرگز نذارید. ممنون التماس دعا واقعا درگیرم، جواب قبلی رو که ندادید ، جواب این رو بدید. لطف می کنید. اگر جواب هم ندادید بازم ممنون ولی جواب بدید. التماس دعا
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما مشاور محترم: با شخصی در دانشگاه آشنا شدم که حال هر دو فارغ التحصیل شدیم. از معیارهای من برای ازدواج معتقد بودن به مسائل دینی است که همین باعث شده اکثر مواردی که برای ازدواج پیش می امده نپذیرم، چرا که باوجود اینکه انسانهای خوبی بودند، خیلی موظف به انجام نماز و روزه و .... نبودند. یکی از مواردی که باعث شد که مورد حاضر رو بپذیرم برای آشنایی بیشتر، پایبند بودن به مسایل اعتقادی اون هم نه فقط برای رفع تکلیف، بلکه با یک اعتقاد عمیق قلبی بود. در این مدت برخورد های مختلفی با ایشون داشتم، میتونم بگم که شناخت نسبتا خوبی ازشون به دست آوردم که از نظر اخلاقیات و رفتار و کردار، خودشون و خانوادشون مورد پسند هستند (صحبت هام هم بر اساس نتیجه گیری خودم و هم صحبت هایی که با خانواده ام داشتم هست). "تنها" مسئله ای که فکرو ذهن من رو (نه ایشون رو) مشغول کرده تفاوت بین حجاب مادرانمون هست. مادر من چادر سرشون میکنن و مقید هستن، مادر ایشون با یک ظاهر معمولی ای هستن بدون چادر که کمی هم به خودشون میرسن. مثلا توی مهمونی ها مادر من با چادر هستن و مادر ایشون با پیراهن و دامن و روسری که فقط در رابطه با 3،2 تا از اقوام خیلی نزدیکشون روسری سرشون نمی کنن. هستن تو فامیل خودمون کسایی که حجابشون همینطوره و ما با اونها ارتباط داریم، ولی خب از طرفی هم قرار نیست ما با اونها ازدواج کنیم! حجاب من و خواهر ایشون در یک حده و خانواده ام من رو قبول دارند. خانواده داماد اونها پدرشون فوق العاده مذهبیه، مادر دامادشون تقریبا با مادر شخص مورد نظر من در یک سطح هستن کمی پوشیده تر. با توجه به اینکه کفویت شرعی نسبی باید باشه، الان خیلی موارد دیگه ای هست که واقعا خوبه، شاید بشه با اونها از این تفاوت چشم پوشی کرد. اما مدام دلهره دارم ،اگه واقعا موضوع مهمه و انتخابم مشکل داره بیشتر از این ادامه ندم، ولی خب با این کارم چشم رو خیلی چیزهای خوب دیگه میبندم که تا الان تو بین اطرافیانم و موردهایی که برای ازدواج برایم پیش اومده همه رو یک جا با هم ندیدم... با مادرم هم مطرح کردم ، ایشون گفتن بستگی داره در چه حدی باشن، و یعنی تا 9-10 ماه دیگه چیزی مشخص نمیشه....( زمان مورد توافق 2 طرف برای خواستگاری) من هم به فکر پذیرش خانواده ام هستم و هم اینکه در آینده برای خود من مشکلی بوجود نیاد. در مورد حجاب خودم هم با اون شخص صحبت کردم ، حجابی که الان دارم رو قبول دارن .من چادر سر نمیکنم اما ساده و آراسته ام.... متشکرم....
- [سایر] با عرض سلام وخسته نباشید. دختری 27 ساله هستم فرزند دوم خانواده و 4 دختر هستیم و مهندس عمرانم,حدود 4 ماه پیش همسر دوستم یکی از همکاراشونو برای ازدواج معرفی کردن,ایشون از همون اول گفتن عکس همدیگه رو ببینیم,بعد گفتن پسندیدن و باید به خونواده اطلاع بدن اما تا 2 ماه ازشون خبری نشد,بعد از 2 ماه توی فیسبوک در چند کلمه کوتاه گفتن قصد ازدواج ندارن چون یه خونه خریدن و قسط دارن میدن بعد از 1 ماه چند تا عکس فرستادن و گفتن میخوان ازدواج کنن و 2 بار با هم بیرون ملاقات کردیم از همون اول فقط به مسایل مالی فکر میکردن و تنها معیارشون چادری بودن بود,قرار شد با خونوادش مطرح کنه و بقیه مسایل,اما بعذ از 2 هفته گفت که خونوادم گفتن عجله نکن و قراره برن خواستگاری شخص دیگه ای, بعد از مدتی وقتی پرسیدم جی شد عروسی افتادیم گفتن بله افتادین من اعصابم خرد شد و گفتن شما قدرت تصمیم گیری ندارید و دیگه کسی و به بازی نگیرید و گفتم من سال دیگه از ایران میرم تا این حرف زدم روی سکه عوض شد و گفت من تورو میخواستم اما تو زود قضاوت میکنی و زود تصمیم میگیری,منم در انتها شماره خونه رو بهشون دادم گفتم اگه قصدتون ازدواجه شماره رو به مادرتون بدین واقعا نمیدونم میشه به چنین آدمی اعتماد کرد ایشون 34 سالشه ومهندس مکانیکه ,حتی طی صحبتاش متوجه شدم حقوقشو دروغ میگه,دایم توی اینترنته و میگه من فقط شبا توی اینترنتم,صداقت و توی حرفاش نمیبینم اما از لحاظ اعتقادی خوبه و جایگاه اجتماعی,اما خونواده ی خیلی مذهبی داره,واقعا سردرگمم لطفا کمکم کنید
- [سایر] با سلام و سپاس از شما بابت من بعد از حدود بیش از یک سال که به دنبال یافتن مورد مناسبی جهت امر ازدواج بودم، توانستم از طریق معرفی یکی از اعضای فامیل با یک خانواده خوب آشنا بشم. بهتره اول از شرایط خودم بگم: من ساکن زاهدانم و لیسانس حسابداریم رو از دانشگاه ملی روزانه گرفتم و پشت بندش دو سال هم سرباز امریه بودم. بعدش هم افتادم به جون آزمون دادن برای استخدام. یک آزمون رو تا مرحله مصاحبه هم پیش رفتم و مونده جوابیه گزینش و یکی دیگه هم هنوز مصاحبه شروع نشده. امید فراوان دارم تا حداکثر ظرف پایان امسال یه جای خوب برم سر کار. شخصاً آدمی هستم که مسائل مذهبی و اعتقادی برام فوق العاده مهمه. تنها یه دوست صمیمی دارم که شاخصه بارزش هم مذهبی بودنشه. برای انتخاب همسر هم مثل بعضیا رنگ چشم همسر و شبیه فلان هنرپیشه باشه و شاغل بودنش و بابای پولدار داشتنش هم واسم اصلاً اهمیتی نداره. مهمترین معیارها برای من پایبندی به مسائل دینیه. نماز، حجاب، اخلاق خوب، خانواده متدین و قس علی هذا... از لحاظ اقتصادی هم خانواده ما در یه حد متوسط هستیم شاید هم کمی رو به پایین. این موردی هم که گفتم به تازگی معرفی شدن، طی دو مرحله دیداری که به واسطه همون معرف داشتیم (به صورت خانوادگی) تقریباً میشه گفت همون ویژگیهای مد نظر من رو دارن. البته این دختر خانم هم بابای پولدار داره هم خودشون شاغل هستن. البته اونطور که خواهرم ازشون پرسیدن کارشون طوریه که با نامحرم ارتباطی ندارن و همکاراشون هم همه خانم هستن. اما در یک کلام بخوام بگم مشکل من با شاغل بودن این خانم هست. از اونجایی که مدیریت خونه و بچه ها بستگی زیادی به زن خونه داره و تو اطرافیان هم کم ندیدم خانمهای شاغلی که به دلیل شاغل بودن نمیتونن وقت کافی برای امور داخلی خونه و رسیدگی به شوهر و بچه ها بزارن. حالا به نظرتون من چطور با این قضیه برخورد کنم؟! اصرار من برای ترک شغل ایشون کار درستیه؟ مورد دیگه هم بحث فامیله. درسته که از لحاظ فرهنگی تشابه خوبی بین خانواده ها هست، اما در بحث فامیل قضیه کاملاً برعکسه. توی فامیل ما انسانهای محترم زیادی هستن اما اینکه مدیر و پزشک و کارخونه دار و سرهنگ و ... باشن نه. اما فامیل ایشون هم از لحاظ تعدادی خیلی بزرگتر (چیزی در حدود 22 تا عمه و عمو و خاله و دایی دارن) و هم از لحاظ وجهه اجتماعی و شغلی به هیچ وجه قابل مقایسه نیستند و اصطلاحاً سرن. تو این مورد هم اگر ممکنه راهنمایی بفرمایید که آیا این اختلاف سطح فامیلی در آینده تأثیرات منفی خواهد داشت یا نه؟ اصولاً جایگاه فامیل تو مسئله ازدواج چیه؟
- [سایر] سلام من دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا هستم و در حال حاضر دانشجوی دکترا هستم و 28 سال و اندی. امسال سال سوم دوره دکترای من هست. مادر من در اردیبهشت امسال برای بنده رفتن خواستگاری. خلاصه بنده و دختر خانم (26 ساله دانشجوی ارشد) از طریق تلفن و اسکایپ همدیگرو دیدیم، صحبت کردیم خیلی، پسندیدیم و بعد از دو ماه مکاتبه از راه دور بنده امدم ایران تا بیشتر و از نزدیک با هم آشنا بشیم. البته به هم جواب قطعی ندادیم وقتی من امریکا بودم، قرار شد من بیام ایران و رفت و امد کنیم مدتی و بعد جواب قطعی به هم بدیم، اما به هر حال قبل از اومدن به ایران ما همه حرفامونو زده بودیم و واقعا تحقیق کرده بودیم راجع به هم و راجع به همه چیز صحبت کرده بودیم. خوب اومدیم ایران، بار اول با مادرم رفتیم منزل ایشون، خوب همونجوری بود که انتظار داشتم ، خوشحال و شاکر که الحمدلله مورد مناسبی پیدا شده. بعد از دیدن ایشون پدرشون که با من صحبت کردن گفتن کی برمیگردی گفتم بستگی داره به کارم تو ایران. که فکر می کنم حسابی ترسید که نیام ایران. 3 روز بعد با پدر و مادرم رفتیم و پدر ایشون گفت من 3 تا شرط دارم: اول اینکه ایشون باید برگرده ایران، دوم ایشون باید بیاد ایران دختر رو ببره (چون دختر خانم یه ترم از درسشون مونده بود) و سوم اینکه دخترم حتما باید اونجا دکتراشو بخونه. ما هر سه تامون شوکه شدیم، به خاطر شرط دوم، که بابام گفت حاج اقا من خودم دختر رو می برم امریکا، که باباش گفت نه خودش باید بیاد. خوب من همین یه بارم که اومدم با کلی سختی دوباره ویزا گرفتم چه برسه به اینکه اگه وسط دو تا ترم میومدم احتمال ویزا گرفتنم خیلی پایین بود و منم ترم رو از دست میدادم. به هر حال من و بابا و مادر هم خیلی صحبت کردیم و قبول کردیم و گفتیم که نهایتا من یه ترم از درسم جا میمونم. فرداش که زنگ زدیم که بگیم شرطاتون قبوله، گفتن نه! بله به همین راحتی! بدون هیچ دلیلی! من و دختر خانم هم به هر حال همدیگرو پسندیده بودیم و به شدت به هم علاقمند شده بودیم. خوب به هر حال ما بچه که نبودیم، من چند ماه دیگه 29 سالم میشه و ایشون هم 26 سالشون پر میشه! اما متاسفانه پدر ایشون مخالفت کردن سر چیزی که ما اصلا نفهمیدیم دلیلشون چی بوده. به هر حال به هر دری زدم با باباشون مجددا صحبت کردم، راضی شدن که بریم مشاوره، اما قبل از رفتن به مشاوره دوباره گفتن نه! دوباره من دست بر نداشتم! و تنهایی رفتم پیش مشاور و ایشونم که دوست پدر دختر بودن گفتن من با دختر هم صحبت می کنم و مشاور هم بعدا گفتن که شما به هم نمی خورین!!! ایشون درون گراست و شما برون گرا! جور نیستین!!!! البته مشاور رو نه من، نه دختر و نه بعضی از دیگرانی که رفته بودن پیش این مشاور، ایشون رو به عنوان یه مشاور حاذق نمیشناسن! خوب واقعا هم نبودن! اما من گفتم برم شاید دردی رو دوا کرد. اما بدتر شد. البته خود دختر هم خیلی با باباش صحبت کردن (یه بار تا سه ساعت)، خیلی خیلی، اما راضی نمیشد باباش. مادر و دختر راضی بودن و باباش هم وقتی اینا اصرار می کردن، بابای دختر میگفتن که من راضی نیستم، حالا میخواین برین ازدواج کنین برین بکنین، من از همه جا بریدم. این مدتی که ایران بودم خیلی عذاب کشیدم و از من بیشتر خود دختر. هر دو خیلی دعا کردیم! اما نشد! شب قدر، اعتکاف، امام رضا! هیچ کدوم جواب ندادن! به هر حال بنده دست از پا درازتر برگشتم امریکا! حالا نمیدونم چیکار کنم. اصلا نمیدونم دوباره بریم سراغ این دختر یا نه! من به شدت علاقمندم و ایشون هم! اما واقعا نمی دونیم صلاحمون چیه! یه عده بهم گفتن که بذار یخ خرده زمان بگذره! حاج اقا راشد یزدی رو تو حرم امام رضا دیدم و ایشون گفتن اگه تحقیق کردن و بهم میخورین، به صلاحتونه ولش نکنین. جالا نمیدونم چیکار کنم!!!! واقعا ایشون دختر خوبیه و بسیار با حیا و عفیف. اینقدر که و قتی ایران بودم بعد از این قضایا جواب تلفن من هم نمیدادن چون میگفت بابام راضی نیست! خوب این خیلی ارزشمنده! اما یکی دو روز آخر قبل از برگشتن به امریکا با ایشون از طریق مادرم تماس گرفتم و گفتن که بابام گفته که شما ایمان اونجوری نیست که من میخوام، زیاد متدین نیستن اقا پسر! به هر حال این دلیل پدر ایشون بود برای مخالفت. الان 3 هفته ای هست که امریکام! اما واقعا نمیدونم چیکار کنم! بازم بگم! ما با تحقیق همدیگرو انتخاب کردیم! حتی از دوستای همدیگه پرسیدیم. به این نتیجه رسیدیم که میتونیم با هم زندگی کنیم! اما باباش!!!! اینم بگم ما خانواده مذهبی هستیم و اونا مذهبی تر. پدر ایشون بازنشسته یکی از ارگان های نظامی به شدت مذهبی هستن. اینم بگم پدرشون خودش 20 سالکی ازدواج کرده! خلاصه بنده رو راهنمایی بفرمایید دیگه! میدونم طولانی بود اما شرمنده خواستم همه چیو گفته باشم که بازم خیلی ازش موند!
- [سایر] سلام حاج آقا سال نو مبارک لطفا فقط خوتون مطالعه کنیدو اگر میشه سریع جواب بدهید من می خواستم با مشاور صحبت کنم ولی مشاور مطمئن یکی بیشتر نمیشناسم که تا خرداد وقت ندارن من هم با مشاوره با هر کسی میترسم که تازه گمراه بشم لطفا جواب بدید. ... و خودم هم تقریبا نسبت به بقیه دوستان مذهبی تر هستم تا امروز خاستگاران زیادی داشتم که بیشتر اونها به خاطر سخت گیری من در مسائل مذهبی رد شدن البته مسائل دیگه مثل ظاهر هم برام مهم بوده حدود یک ماه پیش از طریق چت با پسری 28ساله کارشناسی ارشدالکترونیک هستند و مادرشون دکترا روانشناسی و پدرشون دکتر مغز و اعصاب آشنا شدم که بر خلاف بقیه خاستگارهام تمام مواردی که مد نظر من بود رو داشت ( تحصیلات و ایمان و اخلاق )من اهل دوستی نبوده و نیستم اون هم قصدش ازدواج بود من هم از طریق تلفن ارتباط رو ادامه دادم و چون مطمئن بودم قصدش ازدواج و خواستگاری رسمی مادرم رو در جریان گذاشتم (البته ایشون نمیدونن که مادرم مطلع هستن )ولی چون ایشون اهل تهران بودند دیدار به زودی امکان پذیر نبود قرار شد هرکدوم یه فیلم کوتاه از خودمون ارسال کنیم همین اتفاق افتاد (البته فیلم من با حجاب کامل و فقط تبریک سال جدید بود)بعد از ارسال فیلم و عکس من راستش زیاد خوشم نیومد ولی گفتم اگر همه چیزهایی که گفتن درست و راست باشه شاید بشه این مورد رو در نظر نگرفت بعد از اون مورد من گفتم به نظر من در حد آشنایی لازم ما به قدرکافی صحبت کردیم بهتر بقیه موارد بمونه برای وقتیکه شما به طور رسمی اومدین ایشون شماره منزل ما رو داشتن من هم ادرس خانه و محل کار و شماره تلفن منزلشون رو داشتم که گفته بودم اگر با خانواده مطرح کردم برای تحقیقات بدن ایشون هم داد بعد از 2 روز که تماس قطع شد تماس گرفتن و با لحن دعوا چرا خودت تصمیم گرفتی ؟ چرا زنگ نزدی ؟ و....... نمیدنم چرا من هم قبول کردم که تماسها ادامه پیدا کنه ولی دچار شک شدم از اون زمان ایشون خیلی با اطمینان به اینده هرچی حرف مزدند من و تو خطاب میکردن ولی من می گفتم من مطمئن نیستم تا اینکه یک روز گفتم اگر جواب من منفی باشه شما چیکار می کنید ایشون تهدید کردن که من زنگ میزنم خونتون با برادرت صحبت می کنم و آبروت رو میبرم و تو از اول من و سر کار گذاشتی قصدت اذیت کردن بود و ... من گفتم نه ولی من حق انتخاب دارم شاید نتونم قبول کنم ایشون به تهدید ادامه داد راستش اول ترسیدم بعدا گفتم من که گناهی مرتکب نشدم که بترسم زنگ زدم گفتم اصالا جواب من منفی شما هم هر کاری میخواین بکنید من هم از دست شما شکایت می کنم اون موقع ماجرا عوض شد شروع به عذرخواهی کرد و گفت ببخشید من اشتباه کردم عصبی شدم همه اینکارا به خاطر اینکه تو رو از دست ندم و.... من قبول دارم عصبی هستم البته من قبلش هم فهمیده بودم از شنیدن نه عصبی میشن ولی قبول کرده بود با هم بریم پیش روانشناس تا مداوا کنه گفت من حتی سه سال پیش مادرم گفت بیا درمانت کنم قبول نکردم ولی حالا به خاطر تو پیش هرکسی که بگی حاضرم برم برای مداوا .الان من ارتباط تلفنی رو قطع کردم ولی مطمئن هستم از طریق مادر یا خواهرش برای خواستگاری رسمی اقدام میکنه نمیدونم کلا بی خیال این ماجرا بشم یا اینکه خواستگاری رو قبول کنم راستش اگر این موضوع عصبی شدن نبود به نظرم مورد خوبی یود ولی نمیدونم اصلا قابل درمان هست یا نه؟ مادرم میگن این آدم روانیه، نمیشه باهاش زندگی کرد ولی من دیدم وقتی عصبی نیستند همه چیز خوبه از نظرمذهبی هم نسبت به خیلی از همسن هاشون اطلاعات خوبی دارند و البته گفتن که رعایت هم میکنن به نظر شما من چیکار کنم ؟خواستگاری رو قبول کنم یا نه؟ از اینکه وقتتون رومیگذارید ممنون
- [سایر] سلام <div>احتمالا درخواست مشاوره من تنها شامل ازدواج نباشه بلکه با اون همپوشانی داشته باشه. از این لحاظ ببخشید</div> <div>کار میکنم حدود 7 ماهی است در یک شرکت خصوصی با حقوق نسبتا خوب ...</div> <div>صحبت از ازدواج است ولی سنگ بزرگی که جلومه ... ترسه. ترس به خاطر اینکه اصلا نمیدونم از این زندگی چی میخوام. خوشبختانه یا بدبختانه به هیچ وجه دیدگاه سنتی رو نسبت به دنیا ندارم و تقریبا اعتقادی به خدا ندارم، حداقل اگر داشته باشم تنها در جهت فرضی ساختگی میدونمش که بشر برای خودش درستش کرده تا از این شروع و پایان زندگی و مشکلاتش راحت بگذره. </div> <div>از جهتی تنهایی من باعث شده که به فکر همدمی بیفتم ... ولی خودم هم نمیدونم برای چی دارم زندگی میکنم؟ قراره به کجا برسم؟ ... خیلی روزها و سالها در این حیرانی بودم! ... نمیدونم کسی که تکلیفش با خودش معلوم نیست میتونه زندگی ای بسازه (مشترکا) که در اون شادی باشه... زمانهایی که بی کار بودم این مسائل به حد زیادی افسردم میکرد ... دیگه نمیتونم افکارم رو به عقب برگردونم . همینم .... فکر هم نمیکنم با گذشت زمان چیزی از دودلی و تردیدهام کم بشه. عمرم با سرعت دو سه برابر حالت عادی داره جلو میره و روز به روز به تنهایی که خیلی ازش میترسم، اضافه میشه. اعتماد به نفسم کم شده. از دنیای بیرون میترسم... به دنبال راهی میگردم که خودم کارفرمای خودم باشم ( ولی چجوری؟)... </div> <div>انتخابهام هم دارن کمتر میشن، سخت گیرتر میشم، موقعیتها هم برای آشنایی دارن کمتر میشن</div> <div>==============</div> <div>تا اونجایی که تونستم حس و حالم رو بیان کردم، و سانسور نکردم</div> <div>از شنیدن نصیحت بدم نمیاد ولی تنها به دنبال راه حلم. شما راهنمایی دارین؟</div> <div>با تشکر</div> <div></div>
- [سایر] سلام خسته نباشید .دختری 30 ساله ساکن مشهد لیسانس و شاغل هستم 5 ساله که ازدواج کردم و 2 ساله که زیر یک سقف زندگی میکنیم .خونواده ی فرهنگی دارم ظاهرم بد نیست اما قد بلندی ندارم .شوهرم از شهرستان و 2 سال از من کوچکتر ظاهرا از من بهتر اما بسیار بی فرهنگ و بی اخلاق بی منطق و هوچی گر .در محل کارم با ایشون آشنا شدم .علاقه ی من به ایشون بیشتره و در زندگیم همه ی پول و پس اندازمو بابت خرید خونه و جشن عروسی به ایشون دادم و ایشون همه چیز رو به نام خودشون کردن چون می دونستن که اعتیاد دارند و ممکنه من روزی بفهمم و بخوام جدا شم چون بهشون گفته بودم که از اعتیاد متنفرم و هرگز حاضر به زندگی با معتاد نیستم چون پدر ایشون معتاد بود و من همیشه یه ترسی داشتم .از همون اوائل متوجه رفتارهای مشکوک ایشون شدم تا اینکه به سیگار کشیدن گهگاهی اعتراف کردن و تریاک هم هفته ای یکبار که به منزل پدرش میره .متاسفانه پدر اینقدر نفهم است که پسرش رو به بساطش دعوت میکنه .من نمیتونم با این موضوع کنار بیام و به خاطر این ترسم نتونستم به بچه دار شدن فکر کنم و 5 ساله که فکر طلاق تو سرمه اما نمیتونم اقدام کنم از آینده ام و تنهاییم می ترسم .شوهرم هرگز به طلاق تن نمیده و با التماس و چاخان همیشه می گه تو اشتباه می کنی من فقط گاهی مصرف میکنم 5 ساله ه مصرف می کنم چی شده تا آخر عمرم همین حد میمونه و بیشتر نمیشه قول می دم .اما من نمیتونم بپذیرم این مسائل تو 7 نسل ما هم پیدا نمیشه تحملش برام سخته .لازمه بگم که این 5 سال با بددلی و تهمت هاش پیرم کرد ام حالا که بهتر شده و من عادت کردم چون به اعتیادش اطمینان پیدا کردم ازش بدم اومده از اینکه این همه زجر کشیدم از خودم بدم اومده که کاش همون روزای قد که قرصهای ترامادول رو دیدم ازش جدا می شدم .کمکم کنین نمیتونم تصمیم بگیرم چون همیشه حرفای خوبش اما بدون عملش تو ذهنمه و دلم فقط به شعارهاش خوشه .تو کارش آدم موفقیه .فوق دیپلمه اما داره و اسه لیسانس تلاش میکنه و ناظر پروژه است .حقوقش ماهی 800 تومنه ومن 600 تومن .به لحاظ مالی خوبیم خونه و ماشین معمولی داریم .اما شوهرم کلا آدم افسرده و ناسپاسیه و دائم به خاط دوری از خونوادش به من غر میزنه با اینکه هفته ای یک بار میره شهرستان تنهایی و منو نمی بره .مشکلات زیادی داریم اما من با همش ساختم اما این یکی رو نمی تونم چون از آینده اش میترسم .کمکم کنین بگین چکار کنم .ممنون .منتظر جوابتون هستم .
- [سایر] آنکس که بداند، و بداند که بداند ، اسب شعف از گنبد گردون برهاند … آنکس که بداند و نداند که بداند ، بیدار کنیدش که شبی خفته نماند … آنکس که نداند و بداند که نداند ، لنگان خرک خویش به منزل برساند … آنکس که نداند و نداند که نداند ، در جهل مرکب ابدالدهر بماند سلام من چند سال هست که به وسواس دچار هستم اوایل فقط وسواس شست و شو بود که ساله اول دانشگاه یعنی 3 سال پیش رفتم پیش مشاوره و روانپزشک .اوایل پیش یه خانومی میرفتم واسه روان درمانی ایشون خیلی کمکم میکردن خیلی موثر بودن واسه درمانم اما متأسفانه بد از مدتی از مرکز مشاوره رفتند و کس دیگه ای جایگزین ایشون شدن اما من نتونستم باهاشون رابطه برقرار کنم و مشاوره رو رها کردم و به دارو بسنده کردم البته این وسواسم تا حدود زیادی حل شده بود که من با یکی از همکلاسی هایم آشنا شدم با هم قرار ازدواج گذشته بودیم.این رو هم یادم رفت بگم من آدمی با گرایشات مذهبی هستم .خلاصه الان حدوده 1 سال و 3 ماهه که من با ایشون رابطه دارم خانواده ها هم تا حدودی در جریان هستند من از اول رو مسئله پاکی چشم حساس بودم به ایشونم گفته بودم که اگر اینطوری هستند با من بمونند ایشونم گفتند از هرکسی دوست داری بپرس من همینطورم و سر به زیر .خلاصه هم چیز خوب بود تا اینکه نمیدونم چرا من رو همه چیز ایشون حساس شدم مخصوصاً اینکه از گذشتش زیاد میپرسم از اینکه از کسی جز من خوشش میاد یا نه ;اینکه فیلم یا عکس ناجور دیده یا نه ; یه برام نه چند بار الانم هی میگم چرا این خانومو نگاه کردی یا نگاه کردی یا نه ;به قصد لذت بود یا نه ;اصن به قصد لذت تا حالا نگاه کردی یا نه ایشون اوایل با صبر و حوصله و صادقانه جوابمو میداد اما به تدریج دیگه همش سر این چیزا دعوا داشتیم بارها خواستیم جدا شیم اما علاقمون به هم مانع شد.این رو هم بگم ایشون آدم هیزی نیستن اما همینکه میگه شده گاهی از عمد نگاه کنم و بعدش پشیمون شم منو دیوونه میکنه من دوست دارم ایشون پاک باشه از این لحاظ. حتی یه هفته به خاطره من خیلی خیلی زیاد حواسش به نگاهش بود که حتی تصادفی هم نیفته به کسی اما من بهش یه بار گیر دادمو اون هم گفت من به حالت عادیم برمیگردم بارها افراد مختلف به من گفتن تو حساسیت زیاد داری حتی مادرم; مشاوره هم رفتیم اما من اصلاً دلم نمیخاد دوباره برم چون احساس میکنم هم عقیده نیست با من حالا هم ایشون به من قول دادن نگاه گناه آلود نداشته باشن اما من با وسواسم چه کنم؟میترسم بهم دروغ بگه.این مساله همه اطرافیانم مخصوصا کسی که دوستش دارم رو داره اذیت میکنه شما رو به خدا کمکم کنید
- [سایر] سلام آقای مرادی عزیز . صحبت های شما بسیار آموزنده و دلنشین هست . آگاهی بخشی به اقشار جامعه کار بزرگیه و شما در این امر مهم موفق بودین و از خدا می خوام همیشه به شما سلامتی و شادی عنایت کنه . آقای مرادی من دختر 24 ساله ای هستم در رشته ی علوم تربیتی تحصیل کردم و مطالعات روان شناسی دارم و سعی بر بالا بردن سطح اطلاع و دانش خود دارم . پدر من فرد بدبین و خود رای هست . هیچگاه اجازه ی تصمیم گیری در مسائل مختلف زندگی رو به من ندادند . همیشه من رو از ارتباط با دوستانم و اقوام منع کرده . اجازه ی بیرون رفتن حتی کتابخونه رو به سختی به من می دند . تو خونه چندان رابطه ی صمیمی بین اعضای خانواده نیست . من 5 برادر دارم . مادرم همیشه از طرف پدرم تحقیر شده و در گذشته تمام خاطرات من با کتک های پدرم و دعواهایی به علت مشکلاتی که خانواده ی پدر و مادرم داشتند سرشار هست . پدرم در کودکی من به من تجاوز جنسی داشتند . به هیچ عنوان خواسته های ما براشون اهمیت نداره . خوب من در این شرایط بزرگ شدم و شاید تنها کسی که من رو تربیت کرده خودم بودم و تجربیاتم .در هر صورت زمانیکه من در سن 20 سالگی بودم روحیه ی شکننده ای داشتم . به هیچ عنوان شناختی بر مسئله ی ازدواج و زندگی زناشویی نداشتم . تعدادی خواستگار داشتم . اما پدرم به هیچکدوم رو قبول نکردند و نظر من رو هم نخواستند .حدود 2 سال من خواستگاری نداشتم تا اینکه چندی پیش پسر دایی ام که در ضمن پسر عمه ام هست به خواستگاری من اومدند . این پسر 28 سالشون هست . از نظر ژنتیکی قطعا مشکل وجود داره . ایشون از سربازی به دلیل سابقه ی بیماری روانی ( دو شخصیتی بودن ) معاف شدند. میون خانواده ی من و خانواده ی ایشون سال ها مجادله بوده و هست . من به این آقا جواب رد دادم .چون در این شرایط و ضمن اینکه در مورد مسائل فکری و اعتقادات مذهبی با هم اختلاف داریم و علاوه بر این من هیچ احساس علاقه ای نسبت به ایشون در خودم احساس نکردم به نظرم ازدواج موفقی نخواهد بود . اما پدرم بعد از این که من خواسته شون رو مبنی بر ازدواج با پسر دایی ام رد کردم هر روز به من سرکوفت می زنند که دیگه کسی نمیاد و ... علت اصلی اینکه برای من خواستگار نمیاد عدم معاشرت ما با آشنایان و اقوام هست . اما ایشون این دلیل رو نمی پذیرند و می گند خودت عیب و ایراد داری که کسی نمیاد . متاسفانه وقتی هم صحبت های شما و کارشناسان دیگه رو گوش می دند تنها اون چیزی که دوست دارند رو از صحبت های شما برداشت می کنند و پدر من شخصی نیست که اشتباهاتشون رو بپذیرند و به دیگران حق بدند و اهل گفتگوی منطقی نیستند . از طرفیd من می خوام در جامعه فعال باشم تا حتی اگر ازدواج نکردم روی پای خودم بایستم اما رفتار پدرم و محدودیت هایی که می گذارند باعث شده اعتماد به نفسم در برخورد با افراد جامعه پایین بیاد . با این حال پنهانی و دور از چشم پدرم ( البته مادر و بردارانم اطلاع دارند ) به کارهای مختلفی از جمله کارهای پژوهشی و مدیریت گروهی از دانشجویان برای فعالیت های مختلفی از جمله تشکیل گردهمایی و بازدید از مکان های تاریخی و علمی می پردازم . اما باز هم به خاطر محدودیت هام در بیرون رفتن از خونه تو این فعالیت هام اونطور که در توانم هست نمی تونم فعال باشم . گذشته از این مسائل که برای شما گفتم من در گروه دانشجویی که مدیریت و مسئولیتش رو بر عهده دارم با فردی آشنا شدم که البته بر حسب همکاری در گروه باهم در ارتباط بودیم و هستیم . ایشون فردی پاک دامن ، واقع بین ، متدین و متعهد ، مسئولیت پذیر ، باگذشت هستند . من و ایشون رابطه مون بیشتر از همکاری در گروه شده و به عنوان دو دوست مستقلا با هم در ارتباطیم . ما نسبت به هم شناخت پیدا کردیم تا حدودی در این مدت یک سال هم فکری ، رفتار و روحیه ی سازگار با هم رو در خودمون مشاهده کردیم . من و ایشون به هیچ عنوان علاقه ی شدید به هم نداریم اما همدیگه رو دوست داریم و این علاقه بعد از شناخت بیشتر شکل گرفته . ایشون 1 سال و نیم از من کوچکتر هستند اما فردی باهوش و آگاه و پخته هستند . خانواده ای مذهبی دارند . من و ایشون بعد از 1 سال آشنایی و شناخت 2 ماه پیش در مورد ازدواج با هم صحبت کردیم . من با مادرم صحبت کردم و مادرم نگران این بودند که ایشون چون دانشجو هستند سرمایه ای ندارند برای تشکیل زندگی . اما با توجه به شناختی که من از ایشون دارم ( ایشون مدیر هسته های علمی دانشگاهشون هستند و فعالیت های عمرانی هم داشتند با وجود اینکه سنشون 22 سال بیشتر نیست )و البته 1 سال دیگه فارغ التحصیل می شند مطمئن هستم با کمی قناعت و صبوری و همکاری من( شاغل بودنم)می تونیم زندگی مادی رو پیش ببریم . ایشون هم با مادرشون صحبت کردند . مادر ایشون لیسانس روان شناسی دارند اما با این حال به شدت مذهبی و سنتی فکر می کنند . مادر ایشون از نحوه ی آشنایی ما رضایت ندارند و بسیار با این مسئله که من از ایشون 1 سال و نیم بزرگتر هستم مخالفت می کنند . من و ایشون تصمیم داریم از راه منطقی و گفتگو خانواده ها رو راضی کنیم و عجولانه پیش نریم . با این حال مسئله ی سن من و ایشون بیشترین مشکل رو ایجاد کرده در حالیکه ما چون بر تصمیممون فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که می تونیم زندگی خوب و موفقی در کنار هم داشته باشیم و در طول این یک سال مسئله ی سن تاثیری بر رابطمون نداشته نمی تونیم استدلال مادر و پدرشون رو قبول کنیم با این حال رضایت خانواده ی ایشون شرط هست . حالا من سوالی داشتم خدمتتون ما با به کار بردن چه روش و راهکاری می تونیم ذهنیت خانواده ی ایشون رو نسبت به سن و همچنین نحوه ی آشناییمون که خانواده ی ایشون گمان می کنند دختری که با پسری رابطه ی دوستی داشت دختر پاک و متعهدی نیست ، تغییر بدیم . به هر حال اگر شما من رو راهنمایی کنید بسیار ممنونتون می شم . فقط از شما درخواست می کنم روش درستی رو به ما بگید تا در پیش بگیریم برای کسب حمایت خانواده ها. موفق باشید و در پناه خدا .