سلام مجدد. با خواستگارم صحبت کردم تقریبأ معیارهای مورد نظرم رو داشت. خدا به من زیبایی ظاهری داده و خواستگارم قیافه اش معمولیه و ظاهر برای مادرم مهمه. نمیدونم چطور و چه موقع به خانوادم بگم. مطمئنم مثل همیشه مخالفت می کنند و بی دلیل ردش می کنند. خواهر ارجمند از اعتماد و ارتباط مجدد شما با این مجموعه سپاسگزاریم و امیدواریم این ارتباط تداوم داشته باشد. دوست گرامی همانطور که در مکاتبه قبلی نیز بیان شد بهتر است قبل از هر کاری بدنبال رفع ریشه مشکل یعنی مخالفت خانواده با ازدواج خودتان باشید. بدون از میان برداشتن ریشه مسئله تلاش های شما هیچ ثمری نخواهد داشت. با این حال در رابطه با قیافه ظاهری خواستگار نکات و مطالب زیر تقدیمتان می شود به این امید که بتواند به شما در تصمیم گیری درست کمک کند. بی تردید ازدواج یکی از مهمترین پدیده های زندگی انسان است که در پیشرفت، کمال و سعادتمندی انسان نقش اساسی دارد و طبیعی است که نباید آن را به سبب انتخابهای نادرست و ناشیانه در معرض ریسک قرار داده و ارتباط زوجین را به سبب عدم تناسب و هماهنگی در اصول اساسی به سادگی تزلزل پذیر ساخت و یا اینکه به خاطر در نظر داشتن یکسری ملاکها و ایده آل های آرمانی دچار وسواس در گزینش همسر گردید. همانطور که شما نیز می دانید پیوند ازدواج میثاقی است که دامنه آن می تواند تا جهان آخرت گسترده باشد، به شرطی که بر اساس دستور خدا و همراه با تفکر و دوراندیشی باشد. نکته مهمی که لازم است به آن توجه داشته باشید این است که باید در انتخاب همسر و ازدواج ملاکها و معیارهای خاصی را در نظر گرفت و بر اساس آنها در این زمینه اقدام نمود. هر چند باید به این نکته نیز توجه داشت که لحاظ این معیارها به تنهایی نمیتواند ضامن موفقیت ازدواج گردد. عامل مهم دیگر موفقیت یا عدم موفقیت ازدواج، به میزان عمل کردن زن و شوهر به وظایفشان برمیگردد. احتمالا شما درباره معیارهای ازدواج و شرایط همسر ایده آل شناخت و آگاهی دارید. با این حال اجازه بدهید، ما هم معیارهای یک همسر مناسب از دیدگاه شرع و اسلام را به طور خلاصه تقدیمتان کنیم. معیارها و ملاکهایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، دو نوع است. الف. آنهایی که رکن و اساس اند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتما لازم اند. ب.آنهایی که برای بهتر و کاملتر شدن زندگی اند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارند. ملاک های دسته اول عبارتند از: 1. تدین و دین دار بودن فرد. 2. اخلاق نیک داشتن، که منظور داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع است . 3. شرافت و اصالت خانوادگی، که منظور نجابت و پاکی خانواده است. 4. عقل و هوش، که در واقع همان نور افکنی است که جاده زندگی را روشن می کند. 5. سلامت جسمی و روانی. 6. تناسب، همتایی و کفو همدیگر بودن که از حساس ترین نکاتی است که باید در انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد، همتایی و تناسب از نظر و جنبه های مختلف مثل: تدین و میزان پایبندی به دستورات شرع، همتایی و هماهنگی فرهنگی و فکری، همتایی اخلاقی و پایبندی به آداب اخلاقی، و ... . ملاک های دسته دوم: ملاک ها و معیارها و مسائل دیگری که بیشتر مربوط به سلیقه و موقعیت افرادند، در دسته دوم قرار می گیرند. مثل کفو همدیگر بودن از نظر تحصیلات علمی، تناسب ظاهری و زیبایی، تناسب سنی، تناسب مالی و سطح اقتصادی و... . اینها ملاکهایی هستند که گاهی می توان از آنها صرف نظر کرد. گفته اید خواستگارتان از لحاظ ظاهری معمولیست. در این زمینه باید گفت یکی از ملاکهای ازدواج هم کفو بودن دختر و پسر در حسن جمال و زیبایی است. لیکن زیبایی و حسن ظاهر اگر چه یکی از صفات کاملا لازم و اساسی برای انتخاب همسر است ولی در عین حال تنها معیار ازدواج نیست. فلسفه ازدواج رسیدن به آرامش روانی، کمال یافتن زن و مرد در کنار یکدیگر و تولید نسل سالم و صالح برای اجتماع است و اگر ملاک تصمیم گیری و انتخاب، فقط زیبایی ظاهری بدون توجه به دیگر معیارها باشد و کسی با تمرکز بر جاذبه های ظاهری و به دور از معیارهای اصلی و اساسی دست به گزینش بزند، نمی توان تضمینی برای ادامه زندگی مشترک آنها داشت زیرا پس از مدتی معمولا آن طراوت و جاذبه های ظاهری افت کرده، شور و شهوت اولیه نیز فروکش می کند و آن تنها امتیازی که به خاطر آن (زیبایی) ازدواج صورت گرفته بود کمرنگ می شود. آن گاه دلسردی ها و ناگواری ها، بهانه ها و ... شروع می شود. و چون از دیگر معیارهای اساسی مثل تدین و ایمان، اخلاق و ارزش های اخلاقی و ... خبری نیست زیربنای زندگی مشترک متزلزل می شود و آن دلگرمی و انگیزه کافی برای زندگی سالم و با نشاط از بین می رود. البته تردیدی نیست که زیبایی یک امتیاز است و در شیرینی و سعادت زندگی زناشویی تأثیر به سزایی دارد. به طوری که لازم است دختر و پسر یکدیگر را از نظر اندام و چهره و شکل ظاهری دوست داشته باشند. مهم این نکته است که باید بین (زشت بودن) و (زیبا نبودن) فرق گذاشت. یعنی نباید با شخص زشت ازدواج کرد اما این که میزان زیبایی چقدر باشد به سلیقه افراد بستگی دارد زیرا ممکن است فردی در نظر کسی زیبا باشد و در نظر دیگری زشت باشد. می توان گفت زیبایی به اندازه ای باید باشد که طرفین یکدیگر را بپسندند و جذابیت کافی برای همدیگر داشته باشند و متناسب با ویژگی های خود، دیگری را انتخاب کنند. به عبارت دیگر از نظر ظاهری نیز باید کفو همدیگر باشند. اگر انسانی قیافه ظاهری و اندام همسرش را نپسندد و او را دوست نداشته باشد ممکن است به طور ناخواسته به او ستم و جفا کند و از او بهانه و ایراد بگیرد و زندگی را بر او تلخ نماید. زیبایی ظاهری و تناسب ظاهری در حفظ و تقویت عفت و ایمان و مقابله با وسوسه های شیطانی تأثیر دارد زیرا اگر همسر از زیبایی همسرش (آن گونه که او می پسندد) از حد نصاب کافی برخوردار باشد و او را پسندیده باشد، چشم و فکر و عملش متوجه دیگران نخواهد شد و حسرت زیبایان بیگانه را نخواهد خورد و در جامعه به دنبال بیگانگان نخواهد رفت و دچار خیانت به همسر نمی شود. در اسلام نیز بر همین مطلب تأکید شده است، هم به مردان هنگام انتخاب همسر توصیه کرده به ویژگی های ظاهری دختر توجه کنند و به آنان لزوم آراستگی را یادآور می شود، و هم به زنان می فرماید خود را در برابر همسران خود بیارایند و به گونه ای آنها را اشباع و ارضاء کنند که دچار انحراف اخلاقی و جنسی نشوند. اکنون بیایید با خودتان صادق باشید. ما پسر مورد نظر شما را ندیده ایم و در ضمن این ما نیستیم که قرار است عمری او را بپذیریم و با او همراه باشیم. آگاه باشید و بدانید که در انتخاب همسر لازم است به این نکته توجه شود که دختر و پسر باید برای هم جذاب باشند. اگر یکی به هر دلیل در نظر دیگری، آن جذابیت لازم را نداشته باشد معلوم نیست که در آینده بتوانند جذابیت لازم را برای هم کسب کنند. از این رو توصیه ما این است که اگر پسر مزبور در نظرتان آن جذابیت لازم را ندارد و نمی توانید او را به عنوان همسرتان بپذیرید بهتر است از این ازدواج صرف نظر کنید. اما اگر چهره ایشان به گونه ای است که برایتان دافعه ندارد و در ضمن وی واجد دیگر معیارها و ملاکهای یک همسر مناسب است بهتر است سخت گیری بیجا نکنید. مطمئنا شما هم با ما موافقید که در انتخاب همسر کمتر اتفاق می افتد که یک فرد تمام حسن ها و ویژگی های مثبت را داشته باشد، چنانچه ما درباره خودمان هم نمی توانیم ادعا کنیم که هیچ عیب و نقصی نداریم. پس بهتر است ویژگی های همسر ایده آل را امتیاز بندی کنیم با این فرض که بالاترین امتیاز را به ایمان و اخلاق بدهیم و در مجموع کسی را که از امتیازات بیشتری نسبت به بقیه است انتخاب کنیم. در این صورت برای جلب نظر مثبت خانواده تان می توانید نکات فوق را برای والدینتان بیان کرده و با بیان محسنات و نکات مثبت و برجسته خواستگارتان، اهمیت زیبایی ظاهری را کمرنگ کنید. امیدواریم که در انتخاب شریک زندگیتان عاقلانه انتخاب کنید و عاشقانه ادامه دهید. به امید موفقیت برای شما. باز هم با ما مکاتبه کنید.
سلام مجدد. با خواستگارم صحبت کردم تقریبأ معیارهای مورد نظرم رو داشت. خدا به من زیبایی ظاهری داده و خواستگارم قیافه اش معمولیه و ظاهر برای مادرم مهمه. نمیدونم چطور و چه موقع به خانوادم بگم. مطمئنم مثل همیشه مخالفت می کنند و بی دلیل ردش می کنند.
سلام مجدد. با خواستگارم صحبت کردم تقریبأ معیارهای مورد نظرم رو داشت. خدا به من زیبایی ظاهری داده و خواستگارم قیافه اش معمولیه و ظاهر برای مادرم مهمه. نمیدونم چطور و چه موقع به خانوادم بگم. مطمئنم مثل همیشه مخالفت می کنند و بی دلیل ردش می کنند.
خواهر ارجمند از اعتماد و ارتباط مجدد شما با این مجموعه سپاسگزاریم و امیدواریم این ارتباط تداوم داشته باشد.
دوست گرامی همانطور که در مکاتبه قبلی نیز بیان شد بهتر است قبل از هر کاری بدنبال رفع ریشه مشکل یعنی مخالفت خانواده با ازدواج خودتان باشید. بدون از میان برداشتن ریشه مسئله تلاش های شما هیچ ثمری نخواهد داشت.
با این حال در رابطه با قیافه ظاهری خواستگار نکات و مطالب زیر تقدیمتان می شود به این امید که بتواند به شما در تصمیم گیری درست کمک کند.
بی تردید ازدواج یکی از مهمترین پدیده های زندگی انسان است که در پیشرفت، کمال و سعادتمندی انسان نقش اساسی دارد و طبیعی است که نباید آن را به سبب انتخابهای نادرست و ناشیانه در معرض ریسک قرار داده و ارتباط زوجین را به سبب عدم تناسب و هماهنگی در اصول اساسی به سادگی تزلزل پذیر ساخت و یا اینکه به خاطر در نظر داشتن یکسری ملاکها و ایده آل های آرمانی دچار وسواس در گزینش همسر گردید.
همانطور که شما نیز می دانید پیوند ازدواج میثاقی است که دامنه آن می تواند تا جهان آخرت گسترده باشد، به شرطی که بر اساس دستور خدا و همراه با تفکر و دوراندیشی باشد.
نکته مهمی که لازم است به آن توجه داشته باشید این است که باید در انتخاب همسر و ازدواج ملاکها و معیارهای خاصی را در نظر گرفت و بر اساس آنها در این زمینه اقدام نمود. هر چند باید به این نکته نیز توجه داشت که لحاظ این معیارها به تنهایی نمیتواند ضامن موفقیت ازدواج گردد. عامل مهم دیگر موفقیت یا عدم موفقیت ازدواج، به میزان عمل کردن زن و شوهر به وظایفشان برمیگردد. احتمالا شما درباره معیارهای ازدواج و شرایط همسر ایده آل شناخت و آگاهی دارید. با این حال اجازه بدهید، ما هم معیارهای یک همسر مناسب از دیدگاه شرع و اسلام را به طور خلاصه تقدیمتان کنیم.
معیارها و ملاکهایی که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، دو نوع است.
الف. آنهایی که رکن و اساس اند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتما لازم اند.
ب.آنهایی که برای بهتر و کاملتر شدن زندگی اند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارند.
ملاک های دسته اول عبارتند از:
1. تدین و دین دار بودن فرد.
2. اخلاق نیک داشتن، که منظور داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع است .
3. شرافت و اصالت خانوادگی، که منظور نجابت و پاکی خانواده است.
4. عقل و هوش، که در واقع همان نور افکنی است که جاده زندگی را روشن می کند.
5. سلامت جسمی و روانی.
6. تناسب، همتایی و کفو همدیگر بودن که از حساس ترین نکاتی است که باید در انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد، همتایی و تناسب از نظر و جنبه های مختلف مثل: تدین و میزان پایبندی به دستورات شرع، همتایی و هماهنگی فرهنگی و فکری، همتایی اخلاقی و پایبندی به آداب اخلاقی، و ... .
ملاک های دسته دوم: ملاک ها و معیارها و مسائل دیگری که بیشتر مربوط به سلیقه و موقعیت افرادند، در دسته دوم قرار می گیرند. مثل کفو همدیگر بودن از نظر تحصیلات علمی، تناسب ظاهری و زیبایی، تناسب سنی، تناسب مالی و سطح اقتصادی و... . اینها ملاکهایی هستند که گاهی می توان از آنها صرف نظر کرد.
گفته اید خواستگارتان از لحاظ ظاهری معمولیست. در این زمینه باید گفت یکی از ملاکهای ازدواج هم کفو بودن دختر و پسر در حسن جمال و زیبایی است. لیکن زیبایی و حسن ظاهر اگر چه یکی از صفات کاملا لازم و اساسی برای انتخاب همسر است ولی در عین حال تنها معیار ازدواج نیست.
فلسفه ازدواج رسیدن به آرامش روانی، کمال یافتن زن و مرد در کنار یکدیگر و تولید نسل سالم و صالح برای اجتماع است و اگر ملاک تصمیم گیری و انتخاب، فقط زیبایی ظاهری بدون توجه به دیگر معیارها باشد و کسی با تمرکز بر جاذبه های ظاهری و به دور از معیارهای اصلی و اساسی دست به گزینش بزند، نمی توان تضمینی برای ادامه زندگی مشترک آنها داشت زیرا پس از مدتی معمولا آن طراوت و جاذبه های ظاهری افت کرده، شور و شهوت اولیه نیز فروکش می کند و آن تنها امتیازی که به خاطر آن (زیبایی) ازدواج صورت گرفته بود کمرنگ می شود. آن گاه دلسردی ها و ناگواری ها، بهانه ها و ... شروع می شود. و چون از دیگر معیارهای اساسی مثل تدین و ایمان، اخلاق و ارزش های اخلاقی و ... خبری نیست زیربنای زندگی مشترک متزلزل می شود و آن دلگرمی و انگیزه کافی برای زندگی سالم و با نشاط از بین می رود.
البته تردیدی نیست که زیبایی یک امتیاز است و در شیرینی و سعادت زندگی زناشویی تأثیر به سزایی دارد. به طوری که لازم است دختر و پسر یکدیگر را از نظر اندام و چهره و شکل ظاهری دوست داشته باشند. مهم این نکته است که باید بین (زشت بودن) و (زیبا نبودن) فرق گذاشت. یعنی نباید با شخص زشت ازدواج کرد اما این که میزان زیبایی چقدر باشد به سلیقه افراد بستگی دارد زیرا ممکن است فردی در نظر کسی زیبا باشد و در نظر دیگری زشت باشد.
می توان گفت زیبایی به اندازه ای باید باشد که طرفین یکدیگر را بپسندند و جذابیت کافی برای همدیگر داشته باشند و متناسب با ویژگی های خود، دیگری را انتخاب کنند. به عبارت دیگر از نظر ظاهری نیز باید کفو همدیگر باشند.
اگر انسانی قیافه ظاهری و اندام همسرش را نپسندد و او را دوست نداشته باشد ممکن است به طور ناخواسته به او ستم و جفا کند و از او بهانه و ایراد بگیرد و زندگی را بر او تلخ نماید.
زیبایی ظاهری و تناسب ظاهری در حفظ و تقویت عفت و ایمان و مقابله با وسوسه های شیطانی تأثیر دارد زیرا اگر همسر از زیبایی همسرش (آن گونه که او می پسندد) از حد نصاب کافی برخوردار باشد و او را پسندیده باشد، چشم و فکر و عملش متوجه دیگران نخواهد شد و حسرت زیبایان بیگانه را نخواهد خورد و در جامعه به دنبال بیگانگان نخواهد رفت و دچار خیانت به همسر نمی شود.
در اسلام نیز بر همین مطلب تأکید شده است، هم به مردان هنگام انتخاب همسر توصیه کرده به ویژگی های ظاهری دختر توجه کنند و به آنان لزوم آراستگی را یادآور می شود، و هم به زنان می فرماید خود را در برابر همسران خود بیارایند و به گونه ای آنها را اشباع و ارضاء کنند که دچار انحراف اخلاقی و جنسی نشوند.
اکنون بیایید با خودتان صادق باشید. ما پسر مورد نظر شما را ندیده ایم و در ضمن این ما نیستیم که قرار است عمری او را بپذیریم و با او همراه باشیم. آگاه باشید و بدانید که در انتخاب همسر لازم است به این نکته توجه شود که دختر و پسر باید برای هم جذاب باشند. اگر یکی به هر دلیل در نظر دیگری، آن جذابیت لازم را نداشته باشد معلوم نیست که در آینده بتوانند جذابیت لازم را برای هم کسب کنند.
از این رو توصیه ما این است که اگر پسر مزبور در نظرتان آن جذابیت لازم را ندارد و نمی توانید او را به عنوان همسرتان بپذیرید بهتر است از این ازدواج صرف نظر کنید. اما اگر چهره ایشان به گونه ای است که برایتان دافعه ندارد و در ضمن وی واجد دیگر معیارها و ملاکهای یک همسر مناسب است بهتر است سخت گیری بیجا نکنید. مطمئنا شما هم با ما موافقید که در انتخاب همسر کمتر اتفاق می افتد که یک فرد تمام حسن ها و ویژگی های مثبت را داشته باشد، چنانچه ما درباره خودمان هم نمی توانیم ادعا کنیم که هیچ عیب و نقصی نداریم. پس بهتر است ویژگی های همسر ایده آل را امتیاز بندی کنیم با این فرض که بالاترین امتیاز را به ایمان و اخلاق بدهیم و در مجموع کسی را که از امتیازات بیشتری نسبت به بقیه است انتخاب کنیم.
در این صورت برای جلب نظر مثبت خانواده تان می توانید نکات فوق را برای والدینتان بیان کرده و با بیان محسنات و نکات مثبت و برجسته خواستگارتان، اهمیت زیبایی ظاهری را کمرنگ کنید.
امیدواریم که در انتخاب شریک زندگیتان عاقلانه انتخاب کنید و عاشقانه ادامه دهید. به امید موفقیت برای شما.
باز هم با ما مکاتبه کنید.
- [سایر] سلام حاج آقا دختری 25 سالم با شغل و موقعیت و در آمد خوب ولی خانوادم رو ازدواج من خیلی حساسند اونها بیشتر مادیات براشون مهمه من نسبت به خانوادم مخصوصا\" مادرم خیلی حساسم نه اینکه کوچیک بودم پدرم و از دست دادم مدیونشم تا بحال ناراحتش نکردم سر یه خواستگارم تمایل من و دید ازم خواست بخاطرش ردش کنم البته خواستگارم 2 سال از من کوچکتر بود ولی برای من هماهنگی تو زندگی خیلی مهمه تا مال و ثروت الان ازدواج واسم شده بحران اصلا\" خانوادها درک نمی کنند تنهایی سخته داره سنمون میگذره هیجان زندگیمون داره خاموش میشه همیشه میگم هر کسی یه بار حق انتخاب داره که نوبت منه انتخاب کنم نه شما حاج آقا خسته شدم انگیزه ندارم دیگه لطف کنید راهنماییم کنید.متشکرم
- [سایر] سلام روزتون بخیر من یک خانم 36 ساله هستم . مهندس . شاغل و یه خانواده خوب دارم . نسبتا زیبا . خواستگاری دارم 48 ساله . متارکه کردند . همقد هستیم اما من درشتترم . ایشون موقعیت اجتماعیه بسیار مناسبی دارند که بواسطه این موقعیت مالی و اجتماعیه خوب حتی خیلی جاها از طرف خانمها پیشنهاد ازدواج داشتند. یکی از معیارهای اصلی ایشون زیبایی ظاهری است . و تصورشون اینه که من زیبا و خوش اندام هستم . اما مشکلی که وجود داره اینه که من زمانی چاق بودم و با رژیم و.. لاغر شدم و فکر می کنم تا اون حدی که این آقا تصور می کنند پرفکت نیستم . تا حالا یکی دوبار سربسته گفتم که من خیلی خوش اندام نیستم اما ایشون نظرشون اینه که من خوب هستم . اما ته دلم حس می کنم تصوراتشون از من خیلی ایده آلی هست. نمیدونم چطور مطمعن بشم راجع به این قضیه ؟ باید رک و شفاف بگم که خیلی هم روم نمیشه از طرفی میترسم که بعدا مشکل ساز بشه.
- [سایر] سلام. خسته نباشید. من حدودا 11 ماهه که با مردی که 14 سال از خودم بزرگتره آشنا شدم و تقریبا یک علاقه زیادی نسبت به هم پیدا کردیم.من 24 ساله و اون38سالشه. شهر محل زندگی مون هم فرق میکنه.مادر من خیلی مخالفت میکنه.فقط بخاطر سنش.اما از لحاظ انسان بودن خداشناسی شغل و درآمد خوب و خانه و ماشین همه چیز دارد و از نوع خوب هم دارد.و بسیار هم میگوید که مرا دوست دارد و عاشق من است . فشار مادرم انقدر زیاد است که نه میتونم دلش رو بشکنم نه با خواسته اش موافقت کنم . به هیچ وجه هم مادرم اخلاق و عقیده اش عوض نمیشه.میگه اون فردا پیر میشه و تو جوونتر.ولی این مسئله واسه من حل شده است . من خیلی به خانوادم وابسته هستم و اصلا یه جوری شده که میترسم ازدواج کنم مادرم و پدرم تنها بشن . یعنی مادرم بدش هم نمیاد که من تو خونه بمونم . انقدر مخالفت میکنه با همه خواستگارها که دیگه منم خسته شدم و تمایلی به ازدواج ندارم . چون مادرم واقعا رفتاری از خودش نشون میده که آدم از زندگیش سیر میشه . واسه همه خواستگارهام که بجز ایشون هستند ایرادهای زیادی میگیره و همیشه مرغ همسایه غازه . خیلی ازش خواستم که با یک روانشناس صحبت کنه ولی بد برداشت میکنه. خیلی قرآن میخونم و سعی میکنم آرامش خودمو حفظ کنم ولی نمیشه . اصلا اعتماد به نفس ندارم . همیشه استرس دارم . همیشه افسرده و غمگینم و گریه میکنم . علاقه ای هم به این دنیا و قشنگیاش ندارم یعنی یه جورایی مردم دیگه . در ضمن مادر من تقریبا با همه اعضای خونه مشکل داره . با پدرم از بدو ازدواج دچار مشکل بوده و بدون عشق و علاقه ازدواج کرده . پدرم هم از مادرم بزرگتره حدود15 سال . مادرم فکر میکنه که زندگی منم قراره اینجوری بشه . اصلا نمیتونه خوشبختی رو احساس کنه . با اینکه پدرم زیاد هم آدم بدی نیست . فقط کمی اخلاقش تنده. نمیدونم میتونید کمکم کنید یا نه فقط گفتم حرفمو بگم بلکه خالی بشم . ازتون ممنونم .
- [سایر] سلام، لطفا سوالمو خصوصی جواب بدید. دو سال پیش با یه خانم متدین و باحجاب تو دانشگاه آشنا شدم از همونجا احساس خاصی نسبت بهش داشتم اما به احساسم اعتنا نکردم. تو این مدت سعی کردم تا حد امکان ازش دوری کنم. دلیلشم شرایط ایشون از لحاظ سنی که 4 سال از من بزرگتره (یعنی الان 27 سال داره) و نامزدش که فوت کردن، بود. چون با مخالفت خانواده روبرو میشدم تلاش کردم نبینمش. چند بار موفق شدم اما هر بار یه جوری دوباره رابطمون شروع میشد. تو مدت یک سال نیم، چهار یا پنج بار دیدمش و رابطمون نزدیک به صفر بود. بعضی وقتا خیلی کم، از طریق وبلاگهامون با هم حرف میزدیم. تا اینکه حدود ده ماه پیش، از مهر ماه که ترم جدید شروع شد تقریبا هر هفته میدیدمش و در حد یه سلام و علیک باهاش حرف میزدم. سعی میکردم احساسم رو ازش پنهان کنم و علاقم رو نسبت بهش ابراز نکنم اما کم کم از حرفا و رفتارهای همدیگه چیز هایی فهمیدیم!! یکی دو ماه همینجوری بود تا بالاخره هر دو مطمئن شدیم به هم علاقه داریمو حرفی که نباید گفته میشد، گفته شد. نزدیک دو ماه بعد این خانم بهم گفت که بعد از فوت نامزدش ازدواج کرده و بعد یه مدت متارکه کرده، اونجا ارتباطمون دوباره قطع شد. تا قبل از اون مادرم میدنست به یکی تو دانشگاه علاقه دارم و بعضی وقتا میرم دیدنش اما بیشتر از این چیزی نمیدونست. وقتی شرایط این خانمو به مادرم گفتم، باهام مخالفت کرد. نزدیک یه ماه بعد که از مادرم خواستم یه بار دیگه این خانمو ببینم قبول کرد و گفت میخواد ببینتش. قرار شد که مادرم از دور این خانمو ببینه. بعد اون ملاقات این خانم رو ندیدم و ارتباطی باهاش نداشتم تا اوایل تابستون که به مادرم گفتم میخوام برم ببینمش و مادرم به خواهرم پیشنهاد داد که اونم بیاد این خانم رو ببینه،جوری که متوجه نشه. مثل خانوادم نگران آیندم هستم. شش ماه میگذره و خانواده ام انتظار دارن فراموشش کنم و با یکی دیگه ازدواج کنم ولی نمیتونم فراموشش کنم. تازگیا خیلی کم از طریق وبلاگهامون با هم صحبت میکردیم که باز اونم منتفی شد. یعنی نباید به خانمی با این شرایط علاقه داشت؟ مهم ترین مسئله برای من تدین و بعد از اون چیزایی مثل اخلاق، رفتار، حجاب و … است که فک میکنم این خانم داره.از طرفی نظر خانوادمم برام مهمه، نمیخوام اشتباه کنم. نمی گم این خانم همه چی تمومه اما واقعا علاقه داشتن به یه اینچنین خانمی کار اشتباهیه؟ به نظر شما من باید چیکار کنم؟ با شرایطی که من دارم کار درست چیه؟ لطفا نظرتون رو در این مورد بفرمایید و من رو راهنمایی کنید.
- [سایر] سلام خلاصه و دسته بندی کردم، بیش تر نمی تونم ، شرمنده. منتظرم ، لطفا این بار جواب بدید، خواهش می کنم ، ممنون. 1- پسری هستم مشغول تحصیل در ترم 2 دانشگاه ... (ادامه تحصیل برام واقعا مهمه و یکی از اهدافمه) 2- خانواده ام مذهبی هستن ، خودم هم همین طور 3- تک فرزندم ولی به نظر خودم و بقیه وابستگیم به خانوادم زیادی نیست 4- قبل از عید از ( اوایل ترم 2 از یکی از دختر های هم کلاسیم خوشم اومد ولی هیچ عکس العملی در مقابلش نشون ندادم ( همیشه با ایشون سنگین برخورد کردم و یه جاهایی با ایشون بد برخورد کردم که باعث علاقه در ایشون نشه و رابطمون شکل دیگه ای نگیره) 5- می دونستم و می دونم و مطمئنم که الان شرایط ازدواج رو ندارم و اگه الان ازدواج کنم به نظر خودم ازدواجم موفق نخواهد بود و همه اهداف من و طرف مقابلم از بین میره 6- ایشون هم کاملا مذهبی هستن و خانوادشون هم مذهبی هستن. ( اشتراکات بین خانوادهامون زیاده ) 7- یکی دو ماه پیش واقعا خیلی اتفاقی و واقعا ناخواسته این مسئله بروز پیدا کرد (ما هرگز حضوری با هم در این رابطه صحبت نکردیم، با ایمیل و چت و دوبار با مشورت بقیه با تلفن ) 8- به نظرم یه مقدار بعد از بروز این مسئله رابطمون زیادی پیش رفت ( حالا هر جفتمون پشیمونیم ) 9- بعد از حدود سه هفته رابطمون رو با تصمیم هر دومون قطع کردیم ( خانواده هامون رو در جریان گذاشتیم، به طور کامل، و باهاشون مشورت کردیم) (ایشون پیش مشاور رفته و من هم با چند نفر مشورت کرده بودم که نتیجه قطع این رابطه شد ) 10- چون می دونستم که آینده رو نمی شه پیش بینی کرد به ایشون هرگز نگفتم برای من صبر کنه و حتی به ایشون گفتم که به خواستگار هایی که براشون میان همین جوری جواب رد نده و درباره اون ها تحقیق کنه و اگه به معیارهاش نزدیک بودن ووو 11- این رابطه هم برای من اولین تجربه بود و هم برای ایشون. مطمئنم. 12- بعد از قطع این رابطه من درباره معیارهام برای ازدواج به طور جدی با چند نفر مشورت کردم و ایشون رو به معیارهام خیلی نزدیک می دونم ، فقط یه اشکال وجود داره که ایشون حسشون در مورد من رو به من گفتن که نباید می گفتن ولی از اون جایی که مطمئنم این اولین و آخرین باری هست که این اتفاق برای ایشون افتاده به نظرم مشکلی نیست.( من خودم رو واقعا خیلی بیش تر از ایشون تویه این رابطه مقصر می دونم ) 13- سوالام : همون طور که گفتم ایشون به معیار هام واقعا نزدیک هستن و بعلاوه این رابطه بین ما به وجود اومده بود و واقعا من به ایشون حس خوبی دارم ، حالا من باید چی کار کنم ؟ هم خودم گفتم فقط برای من صبر نکنید (مطمئنم حرف درستی زدم) هم به نظرم واقعا برای من خیلی ایده آل هستند! من می دونم که حداقل تا دو سه سال دیگه نمی تونم شرایطم رو برای ازدواج کاملا فراهم کنم و باید تویه این مدت تویه یه کلاس با ایشون باشم، خودم رو چه طور کنترل کنم که اتفاق بدی نیافته و برخوردم رو چه طوری کنم؟ می ترسم تویه گناهی بیافتم که خدا نبخشدم. ( می دونم واقعا اشتباه بزرگی کردم ولی می خوام درستش کنم، رضایت خدا برام واقعا مهمه) اگه خصوصی بمونه متشکر می شم ولی اگه خواستید بذاریدش اسم رشته و دانشگاهم رو هرگز نذارید. ممنون التماس دعا واقعا درگیرم، جواب قبلی رو که ندادید ، جواب این رو بدید. لطف می کنید. اگر جواب هم ندادید بازم ممنون ولی جواب بدید. التماس دعا
- [سایر] باسلام دختری هستم 28 ساله در خانواده مذهبی بزرگ شده ام ما با والدین 11 نفریم همه حتی خواهر کوچکترم ازدواج کرده اندبه جز من و برادر کوچکترم که ازدواج نکرده ایم از سن راهنمایی خواستگارها پا به خانه مان گذاشتند اوایل بدلیل اینکه کوچکترم و خواهر بزرگتر در خانه بود والدینم مخالفت میکردند چون در روحیه اوو تاثیر بد نگذارد ولی نوبت به من رسید این قانون برداشته شد خنده داره ،ناراحت نیستم به نظرم این فکر غلط است خواهر کوچکترم یک فرزند دارد که عاشقش هستم حتی خواهر کوچکترم را هم دوست دارم بیشتر از همه،بالاخره تا موقع دیپلم که فردی واقعا منو میخواست ولی بیان نمیکرد ولی از حرکاتش مطمئن بودم رفت سربازی و اومد هر موقع مرخصی داشت خبر میگرفت ازدواج نکرده باشم منم کاردانیمو خوندم تا اینکه ترم آخر بودم اومد خواستگاری خانواده ای مذهبی بودند به دلیل رفتار مادرش مادرم مخالف بود و بدون اینکه نظر منو بپرسن پدرم گفت دخترم داره درس میخونه و از سرش رد کردش داداش بزرگم وقتی ماجرا رو فهمید خیلی ناراحت شد چون میشناختش پسر بدی نبود به هر حال ان شاءالله خوشبخت باشه.حالا در سن 28 سالگی پسر عمه ام با سن 25 اومده خواستگاری همه خانوادم میگن این فرصت طلایی واقعا کجاش طلایی افکارمون به هم نمیخوره از نظر اعتقادی متفاوتیم نه اینکه نماز و روزه نگیره نه مسائل دیگه رو میگم تحصیلا اون دیپلم شاید مخالفم ولی منتظر حادثه ای تلخ برای خودم نمیدونم چیکار کنم آخه قبلا پسرعموهام پا پیش گذاشتن پدرم شدید موافق بود و من مخالف تا مدتی روم کار میکردنو و هی میگفتم اونا معتادن و کسی باور نمیکرد حالا که ازدواج کردن همه چیز بر ملا شده کمکم کنید ازدواج برای فرار از مشکل مجردی به نظرم خوب نیست.
- [سایر] سلام من دانشجوی سال اخر هستم مدتی است که قصد ازدواج دارم وبه خانواده و اطرافیان هم گفتم که موردی رو به من معرفی کنن به دلایلی نشد در دانشگاه دختر خانومی رو دیدم به نظرم خوب امد با دوست صمیمی ام هم مشورت کردم او هم اونو میشناخت با این همه تحقیقات کردیم دیدیم مورد خوبی است قرار گذاشتیم با هم صحبت کنیم اصل صحبتی که کردم میگم تا فکر نکنین که قضیه عشق و عاشقی بوده و ... بهش گفتم من راه خودمو انتخاب کردم و اون راه خداست واگه کاری رو تشخیص بدم بر خلاف نظر خداست انجام نمیدم حتی اگه ناراحت بشین در ضمن ما باید هدفمون رسیدن به خدا باشه نه چیز دیگر ی بهشون گفتم مادرمو میارم با شما صحبت کنه اگه قبولتون نکرد من بدلیل اعتقادی که به تجربه مادرم دارم حرفش رو قبول میکنم که مادرم هم اونو پسندید بعد از مدتی من از طریقی متوجه مسئاله ای شدم واون هم این بود که ای دختر خانوم یک سال پیش خود کشی کرده بوده دلیلش مفصله بعد خودش هم تایید کرد و گفت که بعد از خود کشی بسیار تنها بودم و کسی منو درک نمیکرد در این تنهایی رو به خدا اوردم و اون هم کمکم کرد برداشت خود من از این قضیه اینه که اون بیشتر به خاطر صحبت های من جذب شده خدا کمک کنه بتونیم عمل کنیم بگذریم هم من هم ایشون با ادم های مختلفی مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که به درد هم میخوریم در ابتدا انتخاب ما خیلی منطقی بود ما زنگ زدیم منزلشون اون ها گفتن که ایشون یه خواهر بزرگتر داره تا اون نره ما اینو نمیدیم از ما اسرار و از اون ها انکار من حتی خودم با پدرشون صحبت کردم ولی مرغ اونا یه پا داره این بنده خدا هم خیلی تو خونه تحت فشاره و تقریبا شبیه به یک زندانی باهاش رفتار میشه حتی اجازه نداره با دوستاش بره بیرون و کسی هم به حرفاش گوش نمیکنه خانوادش به اون به دیده یک محکوم نگاه میکنن این بنده خدا هم میگه اخر یه روز خسته میشم شناسناممو ور میدارم میام بیرون که من با ملایمت بهش توضیح دادم که نباید این کار و بکنه و من خودم با کمک خانوادم راه حلی برای مشگل اون پیدامیکنم چون پدر من در جریان کامل قضایا هست ولی اون هم دیگه راه حلی به ذهنش نمیرسه از طرفی اگر من هم کم بیارم بنده خدا ممکنه کاری دست خودش بده که تلویحا به یکی از دوستاش گفته حالا من هم موندم چیکار کنم امیدوارم به راهنمایی شما تو رو خدا یه راه حلی جلوی پای ما بزارین ... خیلی ممنون میشم اگه کمکمون کنین
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.
- [سایر] سلام مشاور محترم یکی از همکلاسی های من سه سال پیش منو از مادرم خواستگاری کرد ولی والدینم هیچ به روی خودشان نیاوردن و با دلایلی مثل اینکه دخترم باید 6سال در س بخونم بعدهم میخواد تخصص بگیره جواب رد دادند. من واقعا به اون شخص علاقمند بودم و میدونستم خیلی ادم درستیه و تو این 3 سال هم کاملا اینو ثابت کرد امسال که دوباره مادرش برای خواستگاری تلفن زد بازهم رفتار والدینم مثل دفعه قبل بود و هیچی به من نگفتن و تازه از طرف منم جواب دادن که دخترمون گفته میخواد درس بخونه. این درحالی بود که چند ماه قبل که با مادرم حرف زدم گفت ما که جز پرداختن به تو و بردارت کار دیگه ای نداریم بعد عید بناییمون تموم میشه میذارم بیان.با پدرم که کلا نمیتونم حرف بزنم با مادرمم بیشتر بهش پیامک میدم ولی انها فقط میخوان من درس بخونم و اونها پز تحصیلاتمو بدن دیگه احساسات من که براشون مهم نیست مادرم همیشه زیر حرفاش میزنه و به خیال خودش با چندتا دروغ دست به سرم میکنه من میخوام ازدواج کنم ولی مادرم اگه کسی هم خواستگاری میکنه به بهونه درس خوندن من ردش میکنه و به منم چیزی نمیگه نمیدونم باید چیکار کنم دیروز به خودم میگفتم باید بگم من دیگه درس نمیخونم و نمیرم دانشگاه چون درس مانع ازدواجم شده ولی من بدبخت تر از این هستم که کار به جایی ببرم جالبه که همکلاسیم درسش بهتر از من نباشه بدتر از منم نیست مثلا ترم پیش اون شاگرد اول بوده من دوم از لحاظ خونوادگی هم واقعا هم سطح هستیم پدر اون معلمه و مادرش خیاط و پدر من سنگکاره و مادرم کارمند جالبه ماجرا اینجاست که مادر خودم همسن من بوده که ازدواج کرده هنوز دانشجو بوده و 22 سالگیش منو بدنیا اورده اما حالا چون خودش ادامه تحصیل نداده ازدواجو مانع تحصیل میدونه و مخالفت میکنه از نظر پدرمم آگاه نیستم فقط میدونم خوب برای خواستگارای ملت نسخه میپیچن و میگن پسر بیکار باشه عیب نداره بی عار نباشه یا مثلا والدینش از طبقه پایین باشن عیب نیست باید انسان باشن چه بسا دکتری که بددهن و بدخلق باشه و چه بسا ادم بیسوادی که خوش خلق و محترم باشه . ناگفته نماند که تو این 3 سال من با اون پسر ارتباط داشتم ومادرمم با تیکه هایی که هرزچندگاهی بهم میندازه نشون داده که باخبره البته من شهر دیگه ای درس میخونم ولی همیشه رفت و برگشت با همین همکلاسیم هستم و خونواده هامون هر بار تو ترمینال همدیگرو میبینن خوانواده ی اون کاملا راضی ان و مشکل خونواده ی منه. خواهش میکنم راهنماییم کنیدکه لااقل اجازه خواستگاری به خونواده ی پسر بدن . ما سه سال دیگه از درسمون مونده تا دکترای عمومی بگیریم.
- [سایر] با عرض سلام خدمت شما مشاور محترم: با شخصی در دانشگاه آشنا شدم که حال هر دو فارغ التحصیل شدیم. از معیارهای من برای ازدواج معتقد بودن به مسائل دینی است که همین باعث شده اکثر مواردی که برای ازدواج پیش می امده نپذیرم، چرا که باوجود اینکه انسانهای خوبی بودند، خیلی موظف به انجام نماز و روزه و .... نبودند. یکی از مواردی که باعث شد که مورد حاضر رو بپذیرم برای آشنایی بیشتر، پایبند بودن به مسایل اعتقادی اون هم نه فقط برای رفع تکلیف، بلکه با یک اعتقاد عمیق قلبی بود. در این مدت برخورد های مختلفی با ایشون داشتم، میتونم بگم که شناخت نسبتا خوبی ازشون به دست آوردم که از نظر اخلاقیات و رفتار و کردار، خودشون و خانوادشون مورد پسند هستند (صحبت هام هم بر اساس نتیجه گیری خودم و هم صحبت هایی که با خانواده ام داشتم هست). "تنها" مسئله ای که فکرو ذهن من رو (نه ایشون رو) مشغول کرده تفاوت بین حجاب مادرانمون هست. مادر من چادر سرشون میکنن و مقید هستن، مادر ایشون با یک ظاهر معمولی ای هستن بدون چادر که کمی هم به خودشون میرسن. مثلا توی مهمونی ها مادر من با چادر هستن و مادر ایشون با پیراهن و دامن و روسری که فقط در رابطه با 3،2 تا از اقوام خیلی نزدیکشون روسری سرشون نمی کنن. هستن تو فامیل خودمون کسایی که حجابشون همینطوره و ما با اونها ارتباط داریم، ولی خب از طرفی هم قرار نیست ما با اونها ازدواج کنیم! حجاب من و خواهر ایشون در یک حده و خانواده ام من رو قبول دارند. خانواده داماد اونها پدرشون فوق العاده مذهبیه، مادر دامادشون تقریبا با مادر شخص مورد نظر من در یک سطح هستن کمی پوشیده تر. با توجه به اینکه کفویت شرعی نسبی باید باشه، الان خیلی موارد دیگه ای هست که واقعا خوبه، شاید بشه با اونها از این تفاوت چشم پوشی کرد. اما مدام دلهره دارم ،اگه واقعا موضوع مهمه و انتخابم مشکل داره بیشتر از این ادامه ندم، ولی خب با این کارم چشم رو خیلی چیزهای خوب دیگه میبندم که تا الان تو بین اطرافیانم و موردهایی که برای ازدواج برایم پیش اومده همه رو یک جا با هم ندیدم... با مادرم هم مطرح کردم ، ایشون گفتن بستگی داره در چه حدی باشن، و یعنی تا 9-10 ماه دیگه چیزی مشخص نمیشه....( زمان مورد توافق 2 طرف برای خواستگاری) من هم به فکر پذیرش خانواده ام هستم و هم اینکه در آینده برای خود من مشکلی بوجود نیاد. در مورد حجاب خودم هم با اون شخص صحبت کردم ، حجابی که الان دارم رو قبول دارن .من چادر سر نمیکنم اما ساده و آراسته ام.... متشکرم....