اگه یه دختر دانشجو عاشق و دیونه ی یکی از استادان مرد بشه باید چکار کنه؟ خواهر گرامی، نامه شما را خواندیم. خوشحالیم که این نهاد آنقدر مورد اعتماد جوانی پاکدل است که خصوصیترین مسائل زندگیاش را با ما درمیان میگذارد. تمام تلاشمان را در جهت ارائه آنچه به صلاح شماست انجام خواهیم داد. خواهرم، خوب است بدانید که تمامی رفتارهای ما (اعم از رفتارهای ظاهری و بخش زیادی از هیجانات و احساسات) نقشهایی است که سرانگشتان هنرمند (اندیشه)، درتابلویی به نام شخصیت، به معرض دید خود و دیگران می گذارد. چه زیبا گفت مولانا که ( ای برادر، تو همه اندیشه ای، ما بقی تو استخوان و ریشه ای). حقیقت این است که ما آنگونه ای زندگی می کنیم که می اندیشیم. حال حادثه ای شگرف بنام عشق را در همین چارچوب نگاه کنید. چرا ما عاشق پسر یا دختری که در کوچه مجاور، کلاس دیگر یا آن شهر دورتر زندگی می کند نمی شویم؟ جواب شما واضح است: چون او را ندیده ایم، چون او را نمی شناسیم. پس حتی آنچه که در دل ما آدمها اتفاق می افتد ( و مد روز شده است که بگویند دست عقل از آن کوتاه است و یکسره شاهکار دل است، پس حقیقت دارد!) هم از این دایره خارج نیست. با ان اوصاف، پاسخ یک سؤال دیگر نیز رخ می نماید. معیار عشق چیست؟ جواب: شناخت درست و کامل. وگرنه چیزی جز هیجان و احساس زدوگذر نخواهد بود. حال برگردیم به مطلب شما. ابتدا باید ببینید آنچه در شما اتفاق افتاده، به راستی عشق است؟ اگر چنین باشد، شما قبل از عاشق شدن، تمام معیارهای اصلی یک همراه خوب را در نظر داشته اید و با دقت، فرد مورد نظر را در داشتن و نداشتن آنها مورد سنجش قرار دادید. اگر نه، شما دل را به نگاهی باخته اید و عشقی که در دستهای دلتان وجود دارد، ارزش عشقی عاقلانه را ندارد. با این حساب، جای سوال از اینکه چرا به معشوق نمی رسیم باقی نمی ماند. حال بنا را بر این می گذاریم که شما تمام مراحل عاشق شدن را درست رفته اید و اکنون به واقع در کوچه باغهای آسمانی عشق قدم می زنید و قلبتان، سوخته آتشی است که در آن افتاده است. شما هم می دانید که توان ناقص آدمی از درک تمام ابعاد زندگی، عاجز است. دست گرم و قدرتمندی لازم است تا دستهای کودکانه عقل ما را بگیرد و از کوچه پس کوچه های ناهموار و خطرناک دنیا عبور دهد، از همه دامهایی که دشمنان ناپیدای ما (نفس و شیطان) برایمان گسترده اند به سلامت بگذراند و آرامش را به قلبمان، ایمانمان و سلامتمان هدیه نماید. از نگاه کودک، چاقو، وسیله خوبی برای بازیست اما در نگاه مادر، حادثه ایست که می تواند روح و جسم کودک دلبند را بیرحمانه بیازارد. خدای مهربان، شما را بهتر از خودتان می شناسد. خدای مهربان، شما را بیشتر از خودتان دوست می دارد. خدای مهربان دیگران را هم بهتر از خودشان و شما می شناسد. خدای مهربان آینده و گذشته را می داند. خدای مهربان می داند گاهی یک هیجان، با دسیسه شیطان، رنگ معنوی به خود می گیرد و احساس لطیفی را ایجاد می کند که کاملا خدایی به نظر میرسد. خدای مهربان ... . شاید این وجود سراسر رحمت، این وصال را به صلاح شما و ایشان نمی داند. (عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .و الله یعلم و انتم لا تعلمون). چه بسا شما از چیزی ابا دارید، حال آنکه برایتان خیر خواهد داشت و چه بسا چیزی را دوست می دارید که برایتان شر خواهد بود. خدا می داند و شما نمی دانید.(بقره 216) خواهر محترم: 1. در امر ازدواج نباید قبل از انتخاب، عاشق و دلباختهی کسی شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر) البته علاقه در حدّی که انگیزهای شود برای انتخاب اشکالی ندارد بلکه لازم است اما اگر این علاقه تبدیل به عشق شد مشکلات زیادی از جمله فقدان شناخت درست و واقع بینانه از طرف مقابل را به دنبال خواهد داشت ؛زیرا روح حاکم بر این گونه احساسات و علاقه مندی ها، عشقورزی کور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام میفرمایند: (حبّ الشّیء یعمی و یصمّ)، دوست داشتن چیزی انسان را کور و کر می کند. در حالی که تصمیمگیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تکیه بر عقلانیّت و خردورزی ممکن است. چنین علاقه مندی هایی راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را کور میسازد و اجازه نمیدهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود. 2. متأسفانه در حال حاضر بخصوص در محیط های اجتماعی مختلط مثل دانشگاهها از آن استفاده می شود روش ارتباط (نه لزوما به معنای تعامل) مستقیم و بدون واسطه است. به نظر ما این اتفاق معقولی نیست و تناسبی با فرهنگ دینی و اخلاقی ما ندارد و معمولا موجب بروز و ظهور آسیبهای روانی و معنوی می شود. بنابراین در تحقیق و شناخت از همسر آینده هرگز نباید به گفتگوهای مستقیم با طرف مقابل یا شخصیت و تیپ و منش ظاهری او اکتفا کرد. زیرا معمولا کشش و جاذبه جنس مخالف، مانع از این می شود که افراد بتوانند درک صحیحی از یکدیگر داشته باشند. غیر از این که در این گونه برخوردها هر یک از طرفین سعی می کند بهترین تصویر را از خود نشان دهد و نقطه ضعف هایش را پنهان کند. 3- در روایات زیادی آمده است که از نگاه به نامحرم بپرهیزید زیرا چه بسا یک لحظه نگاه به نامحرم، حزنی طولانی و حسرتی زیاد به دنبال داشته باشد. از این سخن می توان فهمید که گرچه نگاه کردن به نامحرم در ظاهر لذت بخش است ولی در باطن سبب حزن و ناراحتی و مشغولیت ذهنی انسان می رود و نتیجه ای جز تلخی و ناکامی ندارد. 4- انسان نسبت به جنس مخالف شدیدا وسوسه می شود و شاید هیچ وسوسه ای قوی تر از این نباشد. اما حقیقت این است که این وسوسه ها اصلا واقعیت ندارند و اگر هم داشته باشند خیلی کم است. منظور این است که تصورات ذهنی انسان نسبت به جنس مخالف (و به طور کلی به مادیات) این مطلب را به انسان القا می کند که ارتباط با آنها و در کنار آنها بودن چه قدر لذت بخش است، وی وقتی خود را به آنها می رساند، می بیند اصلا این طور نیست و چیزی زیادی به دست نیاورده است و آن چیزی که به دست آورده ارزش این همه تلاش و انتظار را نداشته است. باید به نعمت های پایدار دل بست نه به دنیای زودگذر. خواهر محترم، راه صحیح این قضیه آن است که نگاههای خود را کنترل کنید و سعی کنید حساسیت مثبت خود را نسبت به او از بین ببرید و هرچه بیشتر درباره ازدواج موفق، شرایط و امکانات و معیارهای لازم در انتخاب همسر تفکر و مطالعه کنید و زود تصمیم گیری نکنید.سعی کنید با ایشان برخورد کمتری داشته باشید تا این که کاملاً در مورد ایشان تحقیق کنید تا بفهمید: آیا ایشان همسری دارد یانه؟ آیا معیارهای حقیقی انتخاب مناسب را دارند یا خیر؟ روش و منش زندگی او در خانواده چگونه است؟ آیا در خانواده ایشان شرایط مناسبی برای زندگی شما با آنها وجود دارد یا نه؟ برنامه زندگی آینده ایشان چیست؟ آیا قصد ازدواج دارد یانه؟ آیا کسی با وی نامزد کرده یا نه؟ آیا او هم نسبت به شما و خانواده شما و وضعیت شما نظر مثبت دارد یا نه؟ آیا سن شما برای ازدواج با هم مطابقت میکند یا نه؟ که بعد میتوانید از یک واسطه مطمئن و رازدار کمک بگیرید تا نظر استادتان را در مورد ازدواج با شما بدانید البته طوریکه استادتان متوجه این نشود که شما در جریان هستید. در صورت تمایل استاد، همان واسطه او را تشویق به خواستگاری شما از خانوادهتان خواهد نمود. دقت کنید که رابطه دیگری خارج از این مسیر حتی به بهانه شناخت قبل از ازدواج، راهی است که جز خسارت نخواهد داشت. همواره از خداوند بخواهید که آنچه موجب خوشبختی و سعادت شماست نصیب و روزی شما کند و آنچه که خداوند برای شما مقدر فرمود به آن راضی باشید که سعادت شما در همان نهفته است و خیر و صلاح شما در آن قرار دارد. خواهر محترم، در پایان شاخه گلی از گلستان نبوی پیش کش شما می کنیم: پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: (آنچه از دنیا نصیب تو باشد، اگر ناتوان هم باشی، به تو می رسد و آنچه به زیان تو باشد، به زور نمی توانی آن را از خود دور کنی. هرکس به آنچه از دستش رفته امید نداشته باشد، آسوده است و هر کس به آنچه خداوند روزی اش کرده، خرسند باشد، شادمان می گردد.)
اگه یه دختر دانشجو عاشق و دیونه ی یکی از استادان مرد بشه باید چکار کنه؟
خواهر گرامی، نامه شما را خواندیم. خوشحالیم که این نهاد آنقدر مورد اعتماد جوانی پاکدل است که خصوصیترین مسائل زندگیاش را با ما درمیان میگذارد. تمام تلاشمان را در جهت ارائه آنچه به صلاح شماست انجام خواهیم داد.
خواهرم، خوب است بدانید که تمامی رفتارهای ما (اعم از رفتارهای ظاهری و بخش زیادی از هیجانات و احساسات) نقشهایی است که سرانگشتان هنرمند (اندیشه)، درتابلویی به نام شخصیت، به معرض دید خود و دیگران می گذارد. چه زیبا گفت مولانا که ( ای برادر، تو همه اندیشه ای، ما بقی تو استخوان و ریشه ای). حقیقت این است که ما آنگونه ای زندگی می کنیم که می اندیشیم.
حال حادثه ای شگرف بنام عشق را در همین چارچوب نگاه کنید. چرا ما عاشق پسر یا دختری که در کوچه مجاور، کلاس دیگر یا آن شهر دورتر زندگی می کند نمی شویم؟ جواب شما واضح است: چون او را ندیده ایم، چون او را نمی شناسیم. پس حتی آنچه که در دل ما آدمها اتفاق می افتد ( و مد روز شده است که بگویند دست عقل از آن کوتاه است و یکسره شاهکار دل است، پس حقیقت دارد!) هم از این دایره خارج نیست. با ان اوصاف، پاسخ یک سؤال دیگر نیز رخ می نماید. معیار عشق چیست؟ جواب: شناخت درست و کامل. وگرنه چیزی جز هیجان و احساس زدوگذر نخواهد بود.
حال برگردیم به مطلب شما. ابتدا باید ببینید آنچه در شما اتفاق افتاده، به راستی عشق است؟ اگر چنین باشد، شما قبل از عاشق شدن، تمام معیارهای اصلی یک همراه خوب را در نظر داشته اید و با دقت، فرد مورد نظر را در داشتن و نداشتن آنها مورد سنجش قرار دادید. اگر نه، شما دل را به نگاهی باخته اید و عشقی که در دستهای دلتان وجود دارد، ارزش عشقی عاقلانه را ندارد. با این حساب، جای سوال از اینکه چرا به معشوق نمی رسیم باقی نمی ماند.
حال بنا را بر این می گذاریم که شما تمام مراحل عاشق شدن را درست رفته اید و اکنون به واقع در کوچه باغهای آسمانی عشق قدم می زنید و قلبتان، سوخته آتشی است که در آن افتاده است. شما هم می دانید که توان ناقص آدمی از درک تمام ابعاد زندگی، عاجز است. دست گرم و قدرتمندی لازم است تا دستهای کودکانه عقل ما را بگیرد و از کوچه پس کوچه های ناهموار و خطرناک دنیا عبور دهد، از همه دامهایی که دشمنان ناپیدای ما (نفس و شیطان) برایمان گسترده اند به سلامت بگذراند و آرامش را به قلبمان، ایمانمان و سلامتمان هدیه نماید. از نگاه کودک، چاقو، وسیله خوبی برای بازیست اما در نگاه مادر، حادثه ایست که می تواند روح و جسم کودک دلبند را بیرحمانه بیازارد. خدای مهربان، شما را بهتر از خودتان می شناسد. خدای مهربان، شما را بیشتر از خودتان دوست می دارد. خدای مهربان دیگران را هم بهتر از خودشان و شما می شناسد. خدای مهربان آینده و گذشته را می داند. خدای مهربان می داند گاهی یک هیجان، با دسیسه شیطان، رنگ معنوی به خود می گیرد و احساس لطیفی را ایجاد می کند که کاملا خدایی به نظر میرسد. خدای مهربان ... . شاید این وجود سراسر رحمت، این وصال را به صلاح شما و ایشان نمی داند. (عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .و الله یعلم و انتم لا تعلمون). چه بسا شما از چیزی ابا دارید، حال آنکه برایتان خیر خواهد داشت و چه بسا چیزی را دوست می دارید که برایتان شر خواهد بود. خدا می داند و شما نمی دانید.(بقره 216)
خواهر محترم:
1. در امر ازدواج نباید قبل از انتخاب، عاشق و دلباختهی کسی شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر) البته علاقه در حدّی که انگیزهای شود برای انتخاب اشکالی ندارد بلکه لازم است اما اگر این علاقه تبدیل به عشق شد مشکلات زیادی از جمله فقدان شناخت درست و واقع بینانه از طرف مقابل را به دنبال خواهد داشت ؛زیرا روح حاکم بر این گونه احساسات و علاقه مندی ها، عشقورزی کور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام میفرمایند: (حبّ الشّیء یعمی و یصمّ)، دوست داشتن چیزی انسان را کور و کر می کند. در حالی که تصمیمگیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تکیه بر عقلانیّت و خردورزی ممکن است. چنین علاقه مندی هایی راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را کور میسازد و اجازه نمیدهد تا یک تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود.
2. متأسفانه در حال حاضر بخصوص در محیط های اجتماعی مختلط مثل دانشگاهها از آن استفاده می شود روش ارتباط (نه لزوما به معنای تعامل) مستقیم و بدون واسطه است. به نظر ما این اتفاق معقولی نیست و تناسبی با فرهنگ دینی و اخلاقی ما ندارد و معمولا موجب بروز و ظهور آسیبهای روانی و معنوی می شود.
بنابراین در تحقیق و شناخت از همسر آینده هرگز نباید به گفتگوهای مستقیم با طرف مقابل یا شخصیت و تیپ و منش ظاهری او اکتفا کرد. زیرا معمولا کشش و جاذبه جنس مخالف، مانع از این می شود که افراد بتوانند درک صحیحی از یکدیگر داشته باشند. غیر از این که در این گونه برخوردها هر یک از طرفین سعی می کند بهترین تصویر را از خود نشان دهد و نقطه ضعف هایش را پنهان کند.
3- در روایات زیادی آمده است که از نگاه به نامحرم بپرهیزید زیرا چه بسا یک لحظه نگاه به نامحرم، حزنی طولانی و حسرتی زیاد به دنبال داشته باشد. از این سخن می توان فهمید که گرچه نگاه کردن به نامحرم در ظاهر لذت بخش است ولی در باطن سبب حزن و ناراحتی و مشغولیت ذهنی انسان می رود و نتیجه ای جز تلخی و ناکامی ندارد.
4- انسان نسبت به جنس مخالف شدیدا وسوسه می شود و شاید هیچ وسوسه ای قوی تر از این نباشد. اما حقیقت این است که این وسوسه ها اصلا واقعیت ندارند و اگر هم داشته باشند خیلی کم است. منظور این است که تصورات ذهنی انسان نسبت به جنس مخالف (و به طور کلی به مادیات) این مطلب را به انسان القا می کند که ارتباط با آنها و در کنار آنها بودن چه قدر لذت بخش است، وی وقتی خود را به آنها می رساند، می بیند اصلا این طور نیست و چیزی زیادی به دست نیاورده است و آن چیزی که به دست آورده ارزش این همه تلاش و انتظار را نداشته است. باید به نعمت های پایدار دل بست نه به دنیای زودگذر.
خواهر محترم، راه صحیح این قضیه آن است که نگاههای خود را کنترل کنید و سعی کنید حساسیت مثبت خود را نسبت به او از بین ببرید و هرچه بیشتر درباره ازدواج موفق، شرایط و امکانات و معیارهای لازم در انتخاب همسر تفکر و مطالعه کنید و زود تصمیم گیری نکنید.سعی کنید با ایشان برخورد کمتری داشته باشید تا این که کاملاً در مورد ایشان تحقیق کنید تا بفهمید:
آیا ایشان همسری دارد یانه؟
آیا معیارهای حقیقی انتخاب مناسب را دارند یا خیر؟
روش و منش زندگی او در خانواده چگونه است؟
آیا در خانواده ایشان شرایط مناسبی برای زندگی شما با آنها وجود دارد یا نه؟
برنامه زندگی آینده ایشان چیست؟
آیا قصد ازدواج دارد یانه؟
آیا کسی با وی نامزد کرده یا نه؟
آیا او هم نسبت به شما و خانواده شما و وضعیت شما نظر مثبت دارد یا نه؟
آیا سن شما برای ازدواج با هم مطابقت میکند یا نه؟
که بعد میتوانید از یک واسطه مطمئن و رازدار کمک بگیرید تا نظر استادتان را در مورد ازدواج با شما بدانید البته طوریکه استادتان متوجه این نشود که شما در جریان هستید. در صورت تمایل استاد، همان واسطه او را تشویق به خواستگاری شما از خانوادهتان خواهد نمود. دقت کنید که رابطه دیگری خارج از این مسیر حتی به بهانه شناخت قبل از ازدواج، راهی است که جز خسارت نخواهد داشت.
همواره از خداوند بخواهید که آنچه موجب خوشبختی و سعادت شماست نصیب و روزی شما کند و آنچه که خداوند برای شما مقدر فرمود به آن راضی باشید که سعادت شما در همان نهفته است و خیر و صلاح شما در آن قرار دارد.
خواهر محترم، در پایان شاخه گلی از گلستان نبوی پیش کش شما می کنیم: پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: (آنچه از دنیا نصیب تو باشد، اگر ناتوان هم باشی، به تو می رسد و آنچه به زیان تو باشد، به زور نمی توانی آن را از خود دور کنی. هرکس به آنچه از دستش رفته امید نداشته باشد، آسوده است و هر کس به آنچه خداوند روزی اش کرده، خرسند باشد، شادمان می گردد.)
- [سایر] اگه دعا کنم که کسی که برام خیلی مهمه تغییر کنه و اصلاح بشه آیا این امکان وجود داره ؟ در چه صورت خدا دعای یه شخص در حق دیگری رو برآورده می کنه؟ یه نفر هست تو زندگیم که واسم خیلی مهمه و اگه اصلاح نشه از دستش میدم و دوریش واسم خیلی سخته!چه جوری باید دعا کنم؟
- [سایر] اقای مرادی من قبلا از صحبتهای شما خیلی لذت میبردم هر وقت شما رو تو یه برنامه ای میدیدم حتما پای صحبتتون میشستم هم چهرتون گیرا است وهم صداتون منتها چند وقتی میبینم دارید در باره زنها و بخصوص دخترها طوری صحبت میکنید که انگار اونا یه کالایی هستن که فقط برای ما مردها افریده شدن که هر جوری خواستیم ازشون استفاده کنیم وانسان نیستند بلله یه کالا هستن چطور شما اجازه به خودتون میدین که بگین دختر سن بالا نباید ازدواج کنه چون با بجه اختلاف سنی زیاد پیدا میکنه ولی میگین مرد هر سنی ازدواج کنه اشکال نداره یعنی مرد اگه اختلاف سنی داشته باشه با بچش عیب نداره اگه دختری به هر علتی ازدواج نکرد باید محکوم بشه که هچیوقت ازدواج نکنه پس زنهایی که ازدواج کردن و تو سن مثلا 35 نباید بچه دار بشن اگه مردم حرفهای شما را عمل کنن...[ چند تا ... و نفرین!که من حذف کردم.]...
- [سایر] با سلام-میخواستم بدونم اگر کسی بخواد یه حوزه علمیه خواهران در شهرشون ایجاد کنه باید چکار کنه؟آیا باید به مرکز مدیریت مراجعه کنه؟به کدوم بخش؟فقط یه مکان وقف کنه کافیه یا نه و باید کلیه هزینه های اونجا رو هم هرساله بده؟مکانی که میخواد وقف کنه چه ویژگی هایی باید داشته باشه؟به کی مراجعه کنه؟
- [سایر] در محل کارم عاشق پسری شده ام؛ از طرفی هم من دختری باحیا و محجبه هستم و صلاح هم نمی دونم کسی بفهمه. نمی دونم چکار کنم جذبش کنم؛ رفتارم چطور باشه تا اونم عاشقم بشه و با من ازدواج کنه؟ لطفاً راهنماییم کنید.
- [سایر] آیا درمان و ارتباط کاری دختر دانشجو با بیمار مرد, مانع مقامات معنوی است ؟
- [سایر] برای دختردار شدن چه دعایی بخوانیم؟ ما بچه دختر می خواهیم و دختر دوست داریم. چکار کنیم که بچمون دختر بشه؟ چرا دعا برای پسر دارشدن هست ولی برای دختر دار شدن نیست؟ راهنمایی کنید.
- [سایر] سلام جسته و گریخته بعضی از برنامه هاتونو دیدم و حرفاتون به دلم نشست.امروز صبح تو برنامه ی مردم ایران سلام یه قسمتی از بحثی رو شنیدم راجع به هویت جنسی جوانان..از دید یه دختر 19 ساله میگم نقش جو جامعه اگه نگیم مهمتر از خانواده ست در همون حده . دخترها وارد جامعه میشن توی خیابون راه میرن و متلک میخورن! پدیده ای که اینروزا واسه همه انگار عادی شده!اما واسه یه دختر هیچ وقت عادی نمیشه!اون دختر سعی میکنه محکم راه بره سرد و خشن نگاه کنه. سعی میکنه اون نرمی ای رو که باعث میشه مورد توهین قرار بگیره پنهان کنه..توجه کنین!پنهان کنه نه اینکه حقیقتا خشن بشه و باز هم پیدا میشن اراذلی که کم هم نیستن و به خودشون حق توهین کردن میدن در آخر چی میمونه واسه اون دختر؟؟جز یه نفرت جز یه حال تهوع!و سعی میکنه خودش رو پنهان کنه چون انگار این دختر بودن یه ضعفه که به پسرها ،مردها ،پیرمردها اجازه ی تحقیر میده.همه جا همین وضعه ..برخورد مغازه دارا..خیلی از به اصطلاح معلما واساتید!!چنان آدم رو منزجر میکنه که اون دختر ترجیح میده کاملا خشن کاملا سخت به نظر برسه ..این تاثیر جامعه گمونم مورد مهمی بود که اشاره نشد ببخشید خیلی طولانی شد!
- [سایر] سلام خانم بهرامی من همون دختر 18 ساله ام که یه دختر 9 ماهه دارم و 3 ساله ازدواج کردم.شوهرمن مومنه و اهل نمازو روزه و هیئت هستش.ولی من درست شب زایمانم دیدم که تو اینترنت داشت عکس سکسی میدید درضمن شوهرمن کارش نظامیه و خیلی مستندسازی دارن حتی اگه حمکاراش زنا کنن شوهرم برا بازداشتش از پنجره شون فیلم میگیره و خلاصه همه موردی میبینه.وخلاصه موردایی مثل این باعث شده به شوهرم حساس شم مثلا اگه تو خیابون به یه زن بخوره من اعصابم خورد میشه.یا مثلا اگه یه زن خوشگل و بیحجاب از کنارش بگذره ناخود اگاه قلبم تند تند میزنه و دیوونه میشم.جمعه شوهرم میخواد بره تهران و شنبه برگرده میگه از اداره برا یه کلاس اموزشی میره ولی من شک دارم مثلا باخودم میگم شوهرم تو مسیرش اگه پیش یه زن بشینه یا اگه یه زن هی بخواد بهش نزدیک بشه چی؟ یا اگه تو تهران بخواد با یه زن بخوابه چی.دلم میخواد منم پشت سرش باشم ببینم چیکار میکنه.یا الان که دانشجو هستش و پیش دختراس همیشه اعصابم خرابه.چون اونا هر روز برا رفتن به کلاس ارایش میکنن و لباس مرتب میپوشن ولی من که هر روز مرتب و ارایش کرده نیستم.خلاصه مشکلم اینه نمیخوام چشمش به یه زن بیوفته. نمیدونم چیکار کنم راهنماییم کنین و لطفا جوابمو تو قسمت عمومی بذارین.
- [سایر] یک ساله که ازدواج کردم و با شوهرم یه مشکل اساسی پیدا کردم و موندم چکار کنم. البته مشکلات دیگه هم وجود داره؛ مثلا دروغ میگه و بعضی وقت ها هم نمازهاش رو نمی خونه. اما از همه مهم تر چند وقتیه که فهمیدم مواد مخدر میکشه و معتاده. اعتیادشم شدیده. ازش می خوام ترک کنه ولی همش قول میده و باز متوجه میشم که کشیده. نمی تونم با اعتیادش کنار بیام و همش نگران آینده ام هستم. چکار کنم که ترک کنه؟ اگه ترک نکرد باید ازش جدا شم؟ راهنماییم بکنید که تو این وضعیت باید چکار کنم؟
- [سایر] سلام حاج آقا من سعی می کنم غیبت نکنم،ولی یه سوال دارم،اگه همسرم با من درباره ی کسی صحبت کنه(شاید غیبت)یا درد دل بازم می شه غیبت؟ آخه چرا؟ ایشون می گن که با صحبت کردن آروم می شن؟ لطفاً راهنماییم کنید. در ضمن من نمی دنم با حق الناس چکار کنم؟ در باره ی گذشته خودم نگرانم