یک ساله که ازدواج کردم و با شوهرم یه مشکل اساسی پیدا کردم و موندم چکار کنم. البته مشکلات دیگه هم وجود داره؛ مثلا دروغ میگه و بعضی وقت ها هم نمازهاش رو نمی خونه. اما از همه مهم تر چند وقتیه که فهمیدم مواد مخدر میکشه و معتاده. اعتیادشم شدیده. ازش می خوام ترک کنه ولی همش قول میده و باز متوجه میشم که کشیده. نمی تونم با اعتیادش کنار بیام و همش نگران آینده ام هستم. چکار کنم که ترک کنه؟ اگه ترک نکرد باید ازش جدا شم؟ راهنماییم بکنید که تو این وضعیت باید چکار کنم؟ از مکاتبه تان با این مرکز حق شناسی کرده و سپاسگزاریم؛ امیدواریم همراه و راهنمای خوبی برایتان باشیم. *** پرسشگر گرامی؛ نوشته هایتان را با دقت مطالعه کردم و با دغدغه ها و نگرانی هایتان آشنا شدم. ابتدا باید به شما بگویم مشکلات و اختلافات زناشویی در هر زندگی ممکن است پیش بیاید و تنها مختص زندگی شما نیست، مهم این است که در مقابله با مشکلات، زوجین چگونه برخورد کنند و شرایط را در جهت حل بحران، چگونه مدیریت کنند. برخی از مشکلاتی که در این مکاتبه مطرح کردید (دروغ گفتن، برخی اوقات نماز نخواندن و ...) مشکلاتی هستند که با کمی تدبیر و تلاش قابل حل می باشند (در مکاتبه بعدی می توانیم به این موارد بپردازیم)؛ اما برخی از مشکلات هم هستند که اگر متوقف نشوند، می توانند بنیان خانواده را بلرزاند و زندگی را به کام زوجین تلخ نماید، مانند مشکل اعتیاد به مواد مخدر. ولی این نوع مشکلات هم با تلاش طرفین، حل شدنی است. *** پرسشگر محترم؛ دغدغه اصلی که موجب نگرانی تان شده، موضوع اعتیاد شوهر است؛ ما در ادامه مطالبی را خدمتتان تقدیم می کنیم که امیدواریم توجه و عمل به آن ها شما را در حل این مشکل کمک کند. بیش از پرداختن به این مطالب، ذکر چند نکته ضروری است : - نگاه به رفتارهای شوهرتان، باید همه جانبه باشد و نقاط مثبت و منفی اش با هم در نظر گرفته شود. بزرگنمایی نقاط منفی بدون توجه به نقاط مثبت، یکی از آفات مهلک و ضربه زننده به روابط بین فردی است. این امر در زندگی مشترک جلوه بیشتری دارد. چرا که اگر اینگونه به روابط بین زوجین نگاه نشود، امیدی به شکل گیری و تداوم یک زندگی سالم و بی دغدغه نمی توان داشت. شرح یکی از مشاوره هایی که در زمینه اختلافات زوجین روی داده بود را برایتان نقل می کنم تا این موضوع بهتر برایتان روشن شود : (خانمی به مشاور خانواده رجوع کرده بود و می خواست به خاطر اعتیاد شوهرش از او طلاق بگیرد ولی به خاطر اصرار والدینش به مشاور مراجعه کرده بود تا شاید مشاور بتواند او را از تصمیمش منصرف کند. مشاور از مراجع می پرسد : دلیل اصرار والدینتان چه بوده است؟ مراجع می گوید آن ها می گویند شوهرم مرد بسیار خوب و با اخلاقی است و نباید به خاطر این مشکل از او طلاق بگیری. البته من هم عاشق شوهرم هستم و رفتارش هم با من بسیار خوب است و هیچ مشکل رفتاری و اخلاقی ندارد و از لحاظ مادی هم وضعمان بسیار خوب است و کاملا تامین هستیم. کسی هم جز خودم و والدین من و ایشان از این موضوع با خبر نیست و در ظاهر ایشان هم چیزی مشخص نیست، ولی از موقعی که متوجه شدم اعتیاد دارد دیگر نمی توانم با او زندگی کنم و می خواهم از او جدا شوم. می دانید مشاور چه به مراجع گفت ؟ گفت : (انسان عاقل، هیچ گاه کشور را به خاطر یک جزیره از دست نمی دهد). جزیره را می دهد و کشور را حفظ می کند و در فرصت مناسب جزیره را نیز بر می گرداند. وقتی شوهرتان این همه محاسن اخلاقی دارد و تنها مشکلش اعتیاد است و این مشکل هم تاثیری بر رفتارش نگذاشته، چرا می خواهید زندگی تان را خراب کنید. افرادی هستند که شوهرشان معتاد نیست ولی ویژگی های منفی بسیاری دارند که زندگی را بر همسر و فرزندانشان تلخ کرده اند. وقتی این دو را مقایسه می کنی و می توانی دست به انتخاب بزنی کدام را انتخاب می کنی؟ البته من به هیچ وجه عمل اعتیاد که می تواند بسیار خانمان سوز هم باشد را تایید نمی کنم ولی حرف من این است که زندگی تان را به خاطر یک مشکل نابود نکنید و سعی کنید مشکل اعتیاد شوهرتان را حل کنید نه اینکه صورت مساله را پاک کنید! کلید موفقیت در زندگی مشترک کمک به یکدیگر برای عبور از مشکلات است (چه مشکلات رفتاری و اعتقادی و چه مشکلات مادی). نتیجه این مشاوره، منصرف شدن مراجع از تصمیمش برای طلاق بود). - تا زمانی که همسرتان اعتیادش را ترک نکرده و به سمت بهبودی نرفته، باردار نشوید، چرا که در صورت بروز مشکل ، وضعیت، پیچیده تر خواهد شد و آینده فرزندتان نیز به خطر خواهد افتاد. *** نکاتی کارگشا برای ترک اعتیاد همسر : 1. اعتیاد به مواد مخدر در واقع یک نوع وابستگی روانی است و وابستگی روانی به هر چیز مادی، امری مذموم و مطرود است و عقلاً و منطقاً امری به شدت نکوهیده می باشد. فرد وابسته به مواد مخدر در واقع فرد معتادی است که هر از گاهی برای به حد طبیعی رساندن سطح عملکرد خود، نیازمند مصرف مواد مخدر است و دلش به موضوع وابستگی و مواد مخدر خوش است. این نوع وابستگی اگر چه در حال حاضر مشکلی برای زندگی شما ندارد ولی به احتمال زیاد در دراز مدت، به نوعی فرد معتاد و وابسته به مواد را از زندگی روزانه و عادی خود خارج میسازد و اثرات مخرب و خانمان سوز خود را بر زندگی شما خواهد گذاشت. اعتیاد بلای خانمان سوزی است که نه تنها فرد معتاد را به مرور زمان، سربار جامعه می نماید و جسم و جان او را نابود می سازد. بلکه از جهات عاطفی و اقتصادی، خسارت جبران ناپذیری را متوجه خود فرد معتاد و خانواده وی می نماید که نتیجه آن فلاکت و بدبختی است. به این دلایل است که توصیه می گردد خانواده بیماران معتاد قضیه اعتیاد را سرسری نگیرند و از کنار آن به سادگی نگذرند. بلکه هر چه زودتر و سریع تر برای ترک و درمان اعتیاد نزدیکان اقدام نمایند تا از این بلای نابود کننده انسانیت و خانمان سوز پیشگیری نمایند و خود و فرد معتاد را نجات بخشند. 2. اگر با دقت بیشتری به اعتیاد و پیامدهای آن نگاه کنید متوجه می شوید که خسارت های مادی که روزانه و به تدریج به اقتصاد فرد معتاد، خانواده وی و جامعه وارد می شود خیلی بیشتر از هزینه ناچیزی است که برای ترک و درمان بیماری اعتیاد خرج می شود. بنابراین ترس شما از حوادث احتمالی آینده، کاملاً به جا می باشد. اما باید توجه داشت که صرف ناراحتی و به هم ریختگی روحی و روانی شما و کم حوصلگی و کم طاقتی و احیاناً تندی و خشونت در برابر این واقعه، مسأله را حل نمی کند. بلکه خود می تواند نقطه شروع نزاع و کدورت و شروع بحران و تشدید اعتیاد شوهرتان گردد. 3. در ابتدا لازم است بدانید که از دیدگاه روان پزشکی و پزشکی، فرد معتاد یک بیمار است و بیماری وی مانند سایر بیماری ها نیاز به درمان و مراقبت های ویژه دارد. بهترین گام برای درمان اعتیاد شوهرتان و بهترین راه ترک اعتیاد او، ایجاد انگیزه است، یعنی این که کاری کنید که او خود به این نتیجه برسد که مصرف مواد افیونی و مخدر، به ضرر خود، اطرافیان، خانواده و جامعه است. تا این شناخت در او به درستی شکل نگیرید، انگیزه لازم برای ترک در او به وجود نمی آید و طبیعتاً او گامی در این خصوص بر نخواهد داشت و تلاش های شما نیز ناکام و بی ثمر می ماند، بنابراین در ابتدای امر همه تلاش خود را بر این امر معطوف کنید که شناخت او را از اعتیاد و مضرات آن افزایش دهید و در نتیجه آن در او انگیزه لازم را برای ترک و درمان کامل اعتیاد ایجاد کنید و فراهم آورید. 4. گام بعدی برای درمان اعتیاد شوهرتان، ریشهیابی علل و دلایل گرایش به اعتیاد شوهرتان است، تا علل گرایش به اعتیاد شوهرتان ریشه یابی و کشف نگردد، در درمان اعتیاد او توفیقی نصیب شما نخواهد گشت، بنابراین تمام کوشش خود را بر این امر متمرکز کنید و علل اعتیاد شوهرتان را پیدا کنید و در قدم بعدی در صدد ریشه کن کردن آن بر بیایید (دوستان ناباب و کم نیاوردن جلوی آن ها، کمبودهای شخصیتی، گریز از واقعیت و غرق در خیال شدن، اطلاعات اشتباه درباره توانایی های خارق العاده به خاطر مصرف مواد و ... می تواند دلایل این رفتار باشد). 5. گام بعدی ایجاد بستری مناسب در خانواده برای درمان اعتیاد و ترک اعتیاد شوهرتان است، شما به عنوان همسر و خانواده او نقش اساسی در برابر این پدیده شوم دارید، خانواده با ایجاد انگیزه، ریشهیابی علل گرایش به اعتیاد، مشاوره دادن به فرد معتاد و همچنین کمک گرفتن از روانشناسان و روانپزشکان مجرب برای ترک دادن معتاد و کمک های خالصانه و پیگیری مجدانه و ایجاد بستری مناسب برای ترک و درمان اعتیاد، اثربخشی بیشتر خواهد داشت. معمولاً فرد معتاد میتواند با انگیزهای که خانواده برای او در چارچوب خانواده به وجود میآورد این آسیب اجتماعی را از خود دور کند یا آن را تحت کنترل درآورد. اعضای خانواده میتوانند از مشاوران و روانپزشکان در ایجاد انگیزه یا تقویت اراده معتادشان کمک بگیرند یا با حضور در سمینارهای مختلف میزان آگاهی آن ها بالاتر میرود. مطمئناً فرد معتاد وقتی تلاش خانوادهاش را برای ترک دادن خود ببیند از میزان عشق و علاقه آنها به خودش واقف می گردد و انگیزهاش برای ترک قوی تر میشود. خانواده باید بداند که اعتیاد چه عواقبی دارد و فرد معتاد را از آنها باخبر کند؛ در عین حال شرایط مورد علاقهاش را در حد طبیعی برایش فراهم و تشویقش کنند که اگر دست از اعتیاد بردارد چه آینده روشن و زیباتری در انتظارش خواهد بود. 6. با این اوصاف سعی کنید در درجه اول اعتیاد شوهرتان را بپذیرید و او را به چشم بیمار بنگرید و کاری کنید که او بداند که دلسوز و خیر خواه او هستید، بیش از گذشته به او محبت کنید و او را احترام نمایید، هرگز از پرخاشگری کلامی و رفتاری و وسیله ای در برابر اعتیاد شوهرتان استفاده نکنید. او را مورد توهین و ناسزا قرار ندهید. این رفتار علاوه بر آن که از نظر مذهبی مورد پذیرش قرار نمی گیرد، بلکه از نظر روانشناختی هم نمی تواند مورد پذیرش باشد. این می تواند به روابط شما و پذیرش بیماری او خدشه وارد کند و او را به مقاومت در برابر شما وادار نماید. بایستی ارزشمندی وی را مورد توجه قرار دهید و نه آن که او را بی ارزش سازید. به وی بفهمانید صرفاً با اعتیاد او و رفتارش مشکل دارید و نه با شخص وی. به او نشان دهید که به عنوان شوهر هنوز برای وی ارزش و احترام قایل هستید؛ هر چند که با رفتار اعتیاد او مشکل دارید. در برابر هر گامی که در جهت درمان و ترک اعتیاد خود بر می دارد او را تشویق و ترغیب کنید. 7. یادتان باشد که گاهی برخی افراد هستند که به طور متداول از سالیان پیش از مواد مخدر به عنوان یک وسیله تفننی استفاده نموده اند و هرگز در این مسأله پیشروی هم نمی نمایند. این افراد نمی توانند به سادگی آن را رها نمایند. بنا بر این لازم است در این زمینه هوشمندانه عمل کنید و گام های پیشنهادی را با ظرافت عمل نمایید تا به نتیجه رضایت بخش نایل آیید. 8. مانع از ارتباط و رفت و آمد او با دوستان معتادش شوید. اگر این امر صورت نگیرد، ترک اعتیاد او دشوار خواهد بود، چون تشویق و ترغیب دوستان، او را دوباره به سمت مصرف می کشاند. 9. برای ترک اعتیاد، به بیمار باید انگیزه داد و او را تشویق کرد. اما چرا باید یک معتاد را برای درمان تشویق کرد و در او انگیزه لازم را ایجاد نمود؟ - چون مصرف مواد مخدر ایجاد وابستگی جسمی و روانی می کند و علی رغم میل دائمی برای ترک، تصمیم به ترک مشکل است. - اعتیاد باعث از دست دادن حمایت های خانوادگی و اجتماعی شده و فرد تنها می شود، بنابر این معتاد نیازمند کمک است - معاشرت با دوستان و افراد معتاد فرد را به ادامه مصرف مواد تشویق می کند - معتاد معمولا از احتمال بهبودی ناامید و نسبت به درمان بدبین است. - برخی از معتادان از خطرها و عواقب مصرف مواد اطلاعی ندارند و یا مشکلاتی ناشی از آن را انکار می کنند. 10. بنابراین لازم است به خاطر داشته باشیم که یکی از وظایف مهم افراد جامعه، تشویق معتادان به درمان است. حال چگونه می توان معتادان را به درمان تشویق کرد؟ - با تشریح خطرات و عواقب مصرف مواد (مبتلا شدن به بیماری های گوناگون، بدبینی اجتماع نسبت به آن ها، اخراج از محل کار و ...). - به معتاد اطمینان دهیم که با مراجعه به مراکز درمانی به او کمک می شود تا با کمترین درد و ناراحتی اعتیاد را کنار بگذارد. - به بیمار اطمینان دهیم در صورت تصمیم قطعی موفق به ترک خواهد شد و مثالهایی از افرادی که موفق به ترک شده اند برای او بیاورند. - در مواردی که فرد مبتلا تلاش کرده مصرف مواد را ترک کند ولی موفق نشده است و احساس ناامیدی می کند به او تذکر دهید که بسیاری از افراد قبل از موفقیت کامل در درمان بارها و بارها کوشش کرده و نهایتا موفق گردیده اند. - به معتاد اطمینان دهیم در صورت ترک اعتیاد دوستان جدیدی پیدا خواهد کرد و خانواده و اطرافیان او را در جمع خود خواهند پذیرفت. 11. وقتی مراحل پیشین را با موفقیت دنبال کردید و احساس کردید که شوهرتان به بیماری و رفتار نابهنجار خود آگاهی پیدا کرده است و انگیزه لازم برای ترک در او شکل گرفته، در این صورت برای ترک و درمان قطعی اعتیاد او باید فرایندهای علمی درمان را طی کنید، در این خصوص می توانید با مرکز ملی اعتیاد با شماره 09628 تماس بگیرید و با مشاوران متخصص آن ها مشورت کنید و راهکارهای لازم درمان و ترک اعتیاد را دریافت کنید، و نیز با مسئولان یا دستاندرکاران کمپهای ترک اعتیاد و پزشکان با تجربه و حاذق در این زمینه گفتگو کنید و چاره جویی نمایید. بیشک افراد متخصص در این زمینه راه های برونرفت فراوانی متناسب با شرایط خاص شوهر شما در سر دارند که میتوانند به شما کمک نمایند. 12. برای ترک اعتیاد شوهرتان امیدوار باشید و به خدا توکل نمایید و تا جایی که امکان دارد و می بینید اعتیاد او به شما و زندگی زناشویی تان آسیب جدی نمی رساند، تلاش های خود را به عنوان همسری دلسوز برای ترک اعتیادش به کار ببندید؛ در قدم اول سعی کنید کسی از این موضوع مطلع نشود، ولی اگر تلاش هایتان به جایی نرسید و شوهرتان برای ترک اعتیاد همکاری نکرد و رفتارهایش برای شما غیرقابل تحمل و آسیب زا شد، موضوع را با خانواده ایشان و خانواده خودتان مطرح کنید تا چاره ای بیندیشند. پس از این اقدامات هم اگر رفتارهای شوهرتان هیچ تغییری نکرد و اصلاح نشد و زندگی تان دیگر به هیچ عنوان، قابل تحمل نبود و آسیب جدی می دیدید، پس از مشورت گیری از مشاورین آگاه و والدین خود، می توانید به آخرین راه حل (طلاق) فکر کنید، تا روح و جسم تان آسیب نبیند. در پایان باز هم متذکر می شویم که در اینگونه موارد، طلاق به عنوان آخرین راهکار است، آن هم برای کسی که تمامی مشورت های لازم را از افراد متخصص گرفته و تمام راه های پیشنهادی را امتحان کرده ، ولی باز هم نتیجه ای نگرفته و به هیچ عنوان نمی تواند وضعیت موجودش را تحمل و مدیریت کند و ادامه زندگی با این وضع حقیقتاً برایش عذاب آور، دردناک و غیر قابل تحمل است و او را دچار آسیب های فراوان می کند. (فراموش نشود که طلاق دارای تبعات منفی فراوانی است - به خصوص برای جنس مونث - و نباید بدون دلیل محکم، وارد این مسیر شد) نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
یک ساله که ازدواج کردم و با شوهرم یه مشکل اساسی پیدا کردم و موندم چکار کنم. البته مشکلات دیگه هم وجود داره؛ مثلا دروغ میگه و بعضی وقت ها هم نمازهاش رو نمی خونه. اما از همه مهم تر چند وقتیه که فهمیدم مواد مخدر میکشه و معتاده. اعتیادشم شدیده. ازش می خوام ترک کنه ولی همش قول میده و باز متوجه میشم که کشیده. نمی تونم با اعتیادش کنار بیام و همش نگران آینده ام هستم. چکار کنم که ترک کنه؟ اگه ترک نکرد باید ازش جدا شم؟ راهنماییم بکنید که تو این وضعیت باید چکار کنم؟
یک ساله که ازدواج کردم و با شوهرم یه مشکل اساسی پیدا کردم و موندم چکار کنم. البته مشکلات دیگه هم وجود داره؛ مثلا دروغ میگه و بعضی وقت ها هم نمازهاش رو نمی خونه. اما از همه مهم تر چند وقتیه که فهمیدم مواد مخدر میکشه و معتاده. اعتیادشم شدیده. ازش می خوام ترک کنه ولی همش قول میده و باز متوجه میشم که کشیده. نمی تونم با اعتیادش کنار بیام و همش نگران آینده ام هستم. چکار کنم که ترک کنه؟ اگه ترک نکرد باید ازش جدا شم؟ راهنماییم بکنید که تو این وضعیت باید چکار کنم؟
از مکاتبه تان با این مرکز حق شناسی کرده و سپاسگزاریم؛ امیدواریم همراه و راهنمای خوبی برایتان باشیم.
*** پرسشگر گرامی؛ نوشته هایتان را با دقت مطالعه کردم و با دغدغه ها و نگرانی هایتان آشنا شدم. ابتدا باید به شما بگویم مشکلات و اختلافات زناشویی در هر زندگی ممکن است پیش بیاید و تنها مختص زندگی شما نیست، مهم این است که در مقابله با مشکلات، زوجین چگونه برخورد کنند و شرایط را در جهت حل بحران، چگونه مدیریت کنند. برخی از مشکلاتی که در این مکاتبه مطرح کردید (دروغ گفتن، برخی اوقات نماز نخواندن و ...) مشکلاتی هستند که با کمی تدبیر و تلاش قابل حل می باشند (در مکاتبه بعدی می توانیم به این موارد بپردازیم)؛ اما برخی از مشکلات هم هستند که اگر متوقف نشوند، می توانند بنیان خانواده را بلرزاند و زندگی را به کام زوجین تلخ نماید، مانند مشکل اعتیاد به مواد مخدر. ولی این نوع مشکلات هم با تلاش طرفین، حل شدنی است.
*** پرسشگر محترم؛ دغدغه اصلی که موجب نگرانی تان شده، موضوع اعتیاد شوهر است؛ ما در ادامه مطالبی را خدمتتان تقدیم می کنیم که امیدواریم توجه و عمل به آن ها شما را در حل این مشکل کمک کند. بیش از پرداختن به این مطالب، ذکر چند نکته ضروری است :
- نگاه به رفتارهای شوهرتان، باید همه جانبه باشد و نقاط مثبت و منفی اش با هم در نظر گرفته شود. بزرگنمایی نقاط منفی بدون توجه به نقاط مثبت، یکی از آفات مهلک و ضربه زننده به روابط بین فردی است. این امر در زندگی مشترک جلوه بیشتری دارد. چرا که اگر اینگونه به روابط بین زوجین نگاه نشود، امیدی به شکل گیری و تداوم یک زندگی سالم و بی دغدغه نمی توان داشت. شرح یکی از مشاوره هایی که در زمینه اختلافات زوجین روی داده بود را برایتان نقل می کنم تا این موضوع بهتر برایتان روشن شود :
(خانمی به مشاور خانواده رجوع کرده بود و می خواست به خاطر اعتیاد شوهرش از او طلاق بگیرد ولی به خاطر اصرار والدینش به مشاور مراجعه کرده بود تا شاید مشاور بتواند او را از تصمیمش منصرف کند. مشاور از مراجع می پرسد : دلیل اصرار والدینتان چه بوده است؟ مراجع می گوید آن ها می گویند شوهرم مرد بسیار خوب و با اخلاقی است و نباید به خاطر این مشکل از او طلاق بگیری. البته من هم عاشق شوهرم هستم و رفتارش هم با من بسیار خوب است و هیچ مشکل رفتاری و اخلاقی ندارد و از لحاظ مادی هم وضعمان بسیار خوب است و کاملا تامین هستیم. کسی هم جز خودم و والدین من و ایشان از این موضوع با خبر نیست و در ظاهر ایشان هم چیزی مشخص نیست، ولی از موقعی که متوجه شدم اعتیاد دارد دیگر نمی توانم با او زندگی کنم و می خواهم از او جدا شوم. می دانید مشاور چه به مراجع گفت ؟ گفت : (انسان عاقل، هیچ گاه کشور را به خاطر یک جزیره از دست نمی دهد). جزیره را می دهد و کشور را حفظ می کند و در فرصت مناسب جزیره را نیز بر می گرداند. وقتی شوهرتان این همه محاسن اخلاقی دارد و تنها مشکلش اعتیاد است و این مشکل هم تاثیری بر رفتارش نگذاشته، چرا می خواهید زندگی تان را خراب کنید. افرادی هستند که شوهرشان معتاد نیست ولی ویژگی های منفی بسیاری دارند که زندگی را بر همسر و فرزندانشان تلخ کرده اند. وقتی این دو را مقایسه می کنی و می توانی دست به انتخاب بزنی کدام را انتخاب می کنی؟ البته من به هیچ وجه عمل اعتیاد که می تواند بسیار خانمان سوز هم باشد را تایید نمی کنم ولی حرف من این است که زندگی تان را به خاطر یک مشکل نابود نکنید و سعی کنید مشکل اعتیاد شوهرتان را حل کنید نه اینکه صورت مساله را پاک کنید! کلید موفقیت در زندگی مشترک کمک به یکدیگر برای عبور از مشکلات است (چه مشکلات رفتاری و اعتقادی و چه مشکلات مادی). نتیجه این مشاوره، منصرف شدن مراجع از تصمیمش برای طلاق بود).
- تا زمانی که همسرتان اعتیادش را ترک نکرده و به سمت بهبودی نرفته، باردار نشوید، چرا که در صورت بروز مشکل ، وضعیت، پیچیده تر خواهد شد و آینده فرزندتان نیز به خطر خواهد افتاد. *** نکاتی کارگشا برای ترک اعتیاد همسر :
1. اعتیاد به مواد مخدر در واقع یک نوع وابستگی روانی است و وابستگی روانی به هر چیز مادی، امری مذموم و مطرود است و عقلاً و منطقاً امری به شدت نکوهیده می باشد. فرد وابسته به مواد مخدر در واقع فرد معتادی است که هر از گاهی برای به حد طبیعی رساندن سطح عملکرد خود، نیازمند مصرف مواد مخدر است و دلش به موضوع وابستگی و مواد مخدر خوش است. این نوع وابستگی اگر چه در حال حاضر مشکلی برای زندگی شما ندارد ولی به احتمال زیاد در دراز مدت، به نوعی فرد معتاد و وابسته به مواد را از زندگی روزانه و عادی خود خارج میسازد و اثرات مخرب و خانمان سوز خود را بر زندگی شما خواهد گذاشت. اعتیاد بلای خانمان سوزی است که نه تنها فرد معتاد را به مرور زمان، سربار جامعه می نماید و جسم و جان او را نابود می سازد. بلکه از جهات عاطفی و اقتصادی، خسارت جبران ناپذیری را متوجه خود فرد معتاد و خانواده وی می نماید که نتیجه آن فلاکت و بدبختی است. به این دلایل است که توصیه می گردد خانواده بیماران معتاد قضیه اعتیاد را سرسری نگیرند و از کنار آن به سادگی نگذرند. بلکه هر چه زودتر و سریع تر برای ترک و درمان اعتیاد نزدیکان اقدام نمایند تا از این بلای نابود کننده انسانیت و خانمان سوز پیشگیری نمایند و خود و فرد معتاد را نجات بخشند.
2. اگر با دقت بیشتری به اعتیاد و پیامدهای آن نگاه کنید متوجه می شوید که خسارت های مادی که روزانه و به تدریج به اقتصاد فرد معتاد، خانواده وی و جامعه وارد می شود خیلی بیشتر از هزینه ناچیزی است که برای ترک و درمان بیماری اعتیاد خرج می شود. بنابراین ترس شما از حوادث احتمالی آینده، کاملاً به جا می باشد. اما باید توجه داشت که صرف ناراحتی و به هم ریختگی روحی و روانی شما و کم حوصلگی و کم طاقتی و احیاناً تندی و خشونت در برابر این واقعه، مسأله را حل نمی کند. بلکه خود می تواند نقطه شروع نزاع و کدورت و شروع بحران و تشدید اعتیاد شوهرتان گردد.
3. در ابتدا لازم است بدانید که از دیدگاه روان پزشکی و پزشکی، فرد معتاد یک بیمار است و بیماری وی مانند سایر بیماری ها نیاز به درمان و مراقبت های ویژه دارد. بهترین گام برای درمان اعتیاد شوهرتان و بهترین راه ترک اعتیاد او، ایجاد انگیزه است، یعنی این که کاری کنید که او خود به این نتیجه برسد که مصرف مواد افیونی و مخدر، به ضرر خود، اطرافیان، خانواده و جامعه است. تا این شناخت در او به درستی شکل نگیرید، انگیزه لازم برای ترک در او به وجود نمی آید و طبیعتاً او گامی در این خصوص بر نخواهد داشت و تلاش های شما نیز ناکام و بی ثمر می ماند، بنابراین در ابتدای امر همه تلاش خود را بر این امر معطوف کنید که شناخت او را از اعتیاد و مضرات آن افزایش دهید و در نتیجه آن در او انگیزه لازم را برای ترک و درمان کامل اعتیاد ایجاد کنید و فراهم آورید.
4. گام بعدی برای درمان اعتیاد شوهرتان، ریشهیابی علل و دلایل گرایش به اعتیاد شوهرتان است، تا علل گرایش به اعتیاد شوهرتان ریشه یابی و کشف نگردد، در درمان اعتیاد او توفیقی نصیب شما نخواهد گشت، بنابراین تمام کوشش خود را بر این امر متمرکز کنید و علل اعتیاد شوهرتان را پیدا کنید و در قدم بعدی در صدد ریشه کن کردن آن بر بیایید (دوستان ناباب و کم نیاوردن جلوی آن ها، کمبودهای شخصیتی، گریز از واقعیت و غرق در خیال شدن، اطلاعات اشتباه درباره توانایی های خارق العاده به خاطر مصرف مواد و ... می تواند دلایل این رفتار باشد).
5. گام بعدی ایجاد بستری مناسب در خانواده برای درمان اعتیاد و ترک اعتیاد شوهرتان است، شما به عنوان همسر و خانواده او نقش اساسی در برابر این پدیده شوم دارید، خانواده با ایجاد انگیزه، ریشهیابی علل گرایش به اعتیاد، مشاوره دادن به فرد معتاد و همچنین کمک گرفتن از روانشناسان و روانپزشکان مجرب برای ترک دادن معتاد و کمک های خالصانه و پیگیری مجدانه و ایجاد بستری مناسب برای ترک و درمان اعتیاد، اثربخشی بیشتر خواهد داشت. معمولاً فرد معتاد میتواند با انگیزهای که خانواده برای او در چارچوب خانواده به وجود میآورد این آسیب اجتماعی را از خود دور کند یا آن را تحت کنترل درآورد.
اعضای خانواده میتوانند از مشاوران و روانپزشکان در ایجاد انگیزه یا تقویت اراده معتادشان کمک بگیرند یا با حضور در سمینارهای مختلف میزان آگاهی آن ها بالاتر میرود. مطمئناً فرد معتاد وقتی تلاش خانوادهاش را برای ترک دادن خود ببیند از میزان عشق و علاقه آنها به خودش واقف می گردد و انگیزهاش برای ترک قوی تر میشود. خانواده باید بداند که اعتیاد چه عواقبی دارد و فرد معتاد را از آنها باخبر کند؛ در عین حال شرایط مورد علاقهاش را در حد طبیعی برایش فراهم و تشویقش کنند که اگر دست از اعتیاد بردارد چه آینده روشن و زیباتری در انتظارش خواهد بود.
6. با این اوصاف سعی کنید در درجه اول اعتیاد شوهرتان را بپذیرید و او را به چشم بیمار بنگرید و کاری کنید که او بداند که دلسوز و خیر خواه او هستید، بیش از گذشته به او محبت کنید و او را احترام نمایید، هرگز از پرخاشگری کلامی و رفتاری و وسیله ای در برابر اعتیاد شوهرتان استفاده نکنید. او را مورد توهین و ناسزا قرار ندهید. این رفتار علاوه بر آن که از نظر مذهبی مورد پذیرش قرار نمی گیرد، بلکه از نظر روانشناختی هم نمی تواند مورد پذیرش باشد. این می تواند به روابط شما و پذیرش بیماری او خدشه وارد کند و او را به مقاومت در برابر شما وادار نماید. بایستی ارزشمندی وی را مورد توجه قرار دهید و نه آن که او را بی ارزش سازید. به وی بفهمانید صرفاً با اعتیاد او و رفتارش مشکل دارید و نه با شخص وی. به او نشان دهید که به عنوان شوهر هنوز برای وی ارزش و احترام قایل هستید؛ هر چند که با رفتار اعتیاد او مشکل دارید. در برابر هر گامی که در جهت درمان و ترک اعتیاد خود بر می دارد او را تشویق و ترغیب کنید.
7. یادتان باشد که گاهی برخی افراد هستند که به طور متداول از سالیان پیش از مواد مخدر به عنوان یک وسیله تفننی استفاده نموده اند و هرگز در این مسأله پیشروی هم نمی نمایند. این افراد نمی توانند به سادگی آن را رها نمایند. بنا بر این لازم است در این زمینه هوشمندانه عمل کنید و گام های پیشنهادی را با ظرافت عمل نمایید تا به نتیجه رضایت بخش نایل آیید.
8. مانع از ارتباط و رفت و آمد او با دوستان معتادش شوید. اگر این امر صورت نگیرد، ترک اعتیاد او دشوار خواهد بود، چون تشویق و ترغیب دوستان، او را دوباره به سمت مصرف می کشاند.
9. برای ترک اعتیاد، به بیمار باید انگیزه داد و او را تشویق کرد. اما چرا باید یک معتاد را برای درمان تشویق کرد و در او انگیزه لازم را ایجاد نمود؟
- چون مصرف مواد مخدر ایجاد وابستگی جسمی و روانی می کند و علی رغم میل دائمی برای ترک، تصمیم به ترک مشکل است.
- اعتیاد باعث از دست دادن حمایت های خانوادگی و اجتماعی شده و فرد تنها می شود، بنابر این معتاد نیازمند کمک است
- معاشرت با دوستان و افراد معتاد فرد را به ادامه مصرف مواد تشویق می کند
- معتاد معمولا از احتمال بهبودی ناامید و نسبت به درمان بدبین است.
- برخی از معتادان از خطرها و عواقب مصرف مواد اطلاعی ندارند و یا مشکلاتی ناشی از آن را انکار می کنند.
10. بنابراین لازم است به خاطر داشته باشیم که یکی از وظایف مهم افراد جامعه، تشویق معتادان به درمان است. حال چگونه می توان معتادان را به درمان تشویق کرد؟
- با تشریح خطرات و عواقب مصرف مواد (مبتلا شدن به بیماری های گوناگون، بدبینی اجتماع نسبت به آن ها، اخراج از محل کار و ...).
- به معتاد اطمینان دهیم که با مراجعه به مراکز درمانی به او کمک می شود تا با کمترین درد و ناراحتی اعتیاد را کنار بگذارد.
- به بیمار اطمینان دهیم در صورت تصمیم قطعی موفق به ترک خواهد شد و مثالهایی از افرادی که موفق به ترک شده اند برای او بیاورند.
- در مواردی که فرد مبتلا تلاش کرده مصرف مواد را ترک کند ولی موفق نشده است و احساس ناامیدی می کند به او تذکر دهید که بسیاری از افراد قبل از موفقیت کامل در درمان بارها و بارها کوشش کرده و نهایتا موفق گردیده اند.
- به معتاد اطمینان دهیم در صورت ترک اعتیاد دوستان جدیدی پیدا خواهد کرد و خانواده و اطرافیان او را در جمع خود خواهند پذیرفت.
11. وقتی مراحل پیشین را با موفقیت دنبال کردید و احساس کردید که شوهرتان به بیماری و رفتار نابهنجار خود آگاهی پیدا کرده است و انگیزه لازم برای ترک در او شکل گرفته، در این صورت برای ترک و درمان قطعی اعتیاد او باید فرایندهای علمی درمان را طی کنید، در این خصوص می توانید با مرکز ملی اعتیاد با شماره 09628 تماس بگیرید و با مشاوران متخصص آن ها مشورت کنید و راهکارهای لازم درمان و ترک اعتیاد را دریافت کنید، و نیز با مسئولان یا دستاندرکاران کمپهای ترک اعتیاد و پزشکان با تجربه و حاذق در این زمینه گفتگو کنید و چاره جویی نمایید. بیشک افراد متخصص در این زمینه راه های برونرفت فراوانی متناسب با شرایط خاص شوهر شما در سر دارند که میتوانند به شما کمک نمایند.
12. برای ترک اعتیاد شوهرتان امیدوار باشید و به خدا توکل نمایید و تا جایی که امکان دارد و می بینید اعتیاد او به شما و زندگی زناشویی تان آسیب جدی نمی رساند، تلاش های خود را به عنوان همسری دلسوز برای ترک اعتیادش به کار ببندید؛ در قدم اول سعی کنید کسی از این موضوع مطلع نشود، ولی اگر تلاش هایتان به جایی نرسید و شوهرتان برای ترک اعتیاد همکاری نکرد و رفتارهایش برای شما غیرقابل تحمل و آسیب زا شد، موضوع را با خانواده ایشان و خانواده خودتان مطرح کنید تا چاره ای بیندیشند. پس از این اقدامات هم اگر رفتارهای شوهرتان هیچ تغییری نکرد و اصلاح نشد و زندگی تان دیگر به هیچ عنوان، قابل تحمل نبود و آسیب جدی می دیدید، پس از مشورت گیری از مشاورین آگاه و والدین خود، می توانید به آخرین راه حل (طلاق) فکر کنید، تا روح و جسم تان آسیب نبیند.
در پایان باز هم متذکر می شویم که در اینگونه موارد، طلاق به عنوان آخرین راهکار است، آن هم برای کسی که تمامی مشورت های لازم را از افراد متخصص گرفته و تمام راه های پیشنهادی را امتحان کرده ، ولی باز هم نتیجه ای نگرفته و به هیچ عنوان نمی تواند وضعیت موجودش را تحمل و مدیریت کند و ادامه زندگی با این وضع حقیقتاً برایش عذاب آور، دردناک و غیر قابل تحمل است و او را دچار آسیب های فراوان می کند. (فراموش نشود که طلاق دارای تبعات منفی فراوانی است - به خصوص برای جنس مونث - و نباید بدون دلیل محکم، وارد این مسیر شد)
نویسنده : گروه روانشناسی و مشاوره پرسمان
- [سایر] 4 ساله ازدواج کردم؛ از ابتدای زندگیم هم متوجه شده بودم که شوهرم ناتوانی جنسی (اختلال نعوظ) داره حتی ما 3 ماه بعد از ازدواجم تونستیم برای اولین بار سکس کنیم ولی چون سریع باردار شدم و ویار شدید داشتم و بعد هم زایمان هیچ وقت فرصت فکر کردن زیاد روی این موضوع رو نداشتم اما حالا که بچه بزرگ شده مشکل ناتوانی جنسی شوهرم مشکل اساسی زندگی من شده، چون شوهرم مشکل جنسی پیداکرده از رفتن به دکتر هم امتناع میکنه و به هیچ عنوان سمت من نمیاد. بارها و بارها خودم سمتش میرم وازش می خوام اما منو پس میزنه و همش میگه خوب میشم همین موضوع هم باعث شده خیلی بداخلاق بشم شبا تا صبح تلویزیون نگاه می کنه با اینکه خیلی دوستش دارم اما دست خودم نیست بازم این موضوع باعث شده عصبی بشم. شوهرم منو دوست داره اما از رفتن به دکتر و درمان خودش خودداری می کنه. شما بگید من جکار کنم؟
- [سایر] با سلام من مدت 4 ساله ازدواج کردم و یه بچه 3 ساله دارم یه مدته که با شوهرم دچار اختلاف زیاد شدم تقریبا ما تو هفته 5 روزش با هم قهریم و قهر ما هم نمی دونم از کجا شروع میشه شوهرم وقتی از سر کار میاد خونه بیحوصله است و با من حرف نمیزنه بعد همین حرف نزدنش با من موجب میشه که تا 3 یا 4 روز با هم حرف نزنیم و قهر کردنش مطمئنم که به خاطر مسائل کاریش نیست چون اون کارشو خیلی دوست داره و همیشه تعریفش و میده و بعد که باهاش آشتی میکنم و علتش و جویا میشم میگه تو مشکل داری و تو قهر و شروع کردی و رفتارش خیلی باهام سرد شده هر کاری که میکنم تا اونگرمای اوایل ازدواجمونو برگردونم نمیشه براش کادو میخرم هر کاری تو خونه دوست داره انجام میدم ولی بازم باهام سرد برخورد میکنه هر چی هم باهاش حرف میزنم میگه من مشکلی ندارم ولی مدام از همه چیز من و خونه ایراد میگیره من شاغل هستم و تمام سعیمو میکنم که تو خونه کم نزارم ولی باز یه جای زندگیم میلنگه دیگه خسته شدم مدت زیادیه که دارم فکر میکنم جدا بشم ولی بچمو چیکارکنم تو دو راهی بزرگی افتادم همه چیز زندگی عذابم میدهحتی یه مشاوره هم نمیشناسم که برم باهاش مشورت کنم میترسم باهاش برم مشاوره و بعدا مدام بهم بگه که تویی که مشکل داری رفتی مشاوره موندم تو دو راهی زندگیو نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم راههنمایی کنید
- [سایر] با سلام سه ساله که ازدواج کردیم خیلی ارتباط خوبی با شوهرم داریم هر دومون کارمندیم وهمکار البته هرکدوم تو یه ساختمان یعنی همدیگه رو نمی بینیم همیشه خودش منو صبح ها می برد و می آورد الان دو ماهی میشه که بدلیل هم مسیر بودن محل کارم با برادرشوهرم میرم سرکار. جدیدا متوجه یک سری پیامک های عشقولانه در گوشی موبایل همسرم شدم که البته به اسم یکی از دوستاش save کرده اویل می خواستم بهش بگم ولی گفتم رومون تو هم باز نشه البته به شوخی یه تیکه هایی بهش انداختم . ولی رک نگفتم . جدیدا دیگه خودش منو می بره صبح که رفتم ماشینو روشن کنم تا بیاد تو در ماشین یه گوشی جدید پیدا کردم که با دیدن چندتا اسم آشنا فهمیدم مال خودشه . اسم یه دخترم توش بود وچندتا شماره که نمیشناختم . یه دوست داره که دائم بهش زنگ میزنه همش میگه بیا و با وجود اینکه میدونم یکم از کاراش مربوط به کاراداریه اما همش نه .. دیر میاد خونه وقتی ام میاد همش میگه یه چند وقت تحمل کن من دارم واسه زندگیمون تلاش می کنم الان تو سربالایی هستیم من دنبال یه لقمه نون هستم . خلاصه که میترسم زندگیم به مشکل بخوره نمیدونم چطور رفتارکنم که یوقت فکر نکنه که من همش تو کاراش فضولی میکنم یا اینکه بهش گیر میدم ولی از طرفی هم بالاخره مرده دیگه اگه .....نمیدونم دکتر لطفاً کمکم کنید.
- [سایر] سلام خسته نباشیدحدود 8 ساله که ازدواج کردم متاسفانه با شوهرم خیلی زیاد مشکل دارم بسیار ادم دروغگو و اهل غیبت هستش با هیچکس حتی خونواده ی خودش رابطه ی خوبی نداره چون زندگیمونو از لحاظ مالی با سختی شروع کردیم از دست همه ناراحته که چرا بهش کمک نکردن حتی با دختر 2 سالمون رابطه خوبی نداره و مرتب باهاش دعوا میکنه مرتب بهانه جویی میکنه و بی دلیل ما رو میزنه اگه خونه باشم میگه برو بیرون اگه بیرون باشم دلش برام تنگ میشه همش در حال فریاد زدنه کلا با همه بیخودی میجنگه و سر مسایل خیلی کوچیک دعوا راه میندازه و هر چی که دم دستش باشه میشکنه حتی با خدا هم دعوا داره یه مدت ازش قهر میکردم و میرفتم ولی دیگه الان بیخیال شدم و تحمل میکنم در ضمن منو دیوانه وار دوست داره دلم به حال دخترم میسوزه تو رو خدا بگین چیکار کنم ؟متشکرم
- [سایر] با سلام من و همسرم 2سال و هفت ماه ازدواج کردیم ما 4تا مشکل اساسی به شرح زیر داریم ممنون می شم اگه راهنماییم کنید 1- همسر من خیلی یه دنده و لجبازه سر هر کار کوچیکی لج می کنه تا منو وادار کنه کاری که می خواد رو انجام بدم اینو خودشم قبول داره 2- من هر حرف ساده ای که می زنم همسرم یه برداشتی برای خودش می کنه و من باید 1 ساعت توضیح بدم که منظورم چیه البته فکر کردم مشکل منه اما اون حرفا رو حتی به خواهرش که می گم اون این برداشتا رو نمی کنه 3- همسرم میگه من تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم بچه دار بشم اگه تو بچه می خوای باید منو طلاق بدی به همین خاطر حتی با خانواده من هم به مشکل خوردن 4- همسرم به شدت فیمینسته و می خواد تمام حقایی که به قول خودش از زنها ضایع شده رو یکجا از من بگیره البته مشکل سوم باعث خیلی مشکلهای دیگه شده در پایان هم از لطفتون صمیمانه سپاسگذارم
- [سایر] سلام خسته نباشید .دختری 30 ساله ساکن مشهد لیسانس و شاغل هستم 5 ساله که ازدواج کردم و 2 ساله که زیر یک سقف زندگی میکنیم .خونواده ی فرهنگی دارم ظاهرم بد نیست اما قد بلندی ندارم .شوهرم از شهرستان و 2 سال از من کوچکتر ظاهرا از من بهتر اما بسیار بی فرهنگ و بی اخلاق بی منطق و هوچی گر .در محل کارم با ایشون آشنا شدم .علاقه ی من به ایشون بیشتره و در زندگیم همه ی پول و پس اندازمو بابت خرید خونه و جشن عروسی به ایشون دادم و ایشون همه چیز رو به نام خودشون کردن چون می دونستن که اعتیاد دارند و ممکنه من روزی بفهمم و بخوام جدا شم چون بهشون گفته بودم که از اعتیاد متنفرم و هرگز حاضر به زندگی با معتاد نیستم چون پدر ایشون معتاد بود و من همیشه یه ترسی داشتم .از همون اوائل متوجه رفتارهای مشکوک ایشون شدم تا اینکه به سیگار کشیدن گهگاهی اعتراف کردن و تریاک هم هفته ای یکبار که به منزل پدرش میره .متاسفانه پدر اینقدر نفهم است که پسرش رو به بساطش دعوت میکنه .من نمیتونم با این موضوع کنار بیام و به خاطر این ترسم نتونستم به بچه دار شدن فکر کنم و 5 ساله که فکر طلاق تو سرمه اما نمیتونم اقدام کنم از آینده ام و تنهاییم می ترسم .شوهرم هرگز به طلاق تن نمیده و با التماس و چاخان همیشه می گه تو اشتباه می کنی من فقط گاهی مصرف میکنم 5 ساله ه مصرف می کنم چی شده تا آخر عمرم همین حد میمونه و بیشتر نمیشه قول می دم .اما من نمیتونم بپذیرم این مسائل تو 7 نسل ما هم پیدا نمیشه تحملش برام سخته .لازمه بگم که این 5 سال با بددلی و تهمت هاش پیرم کرد ام حالا که بهتر شده و من عادت کردم چون به اعتیادش اطمینان پیدا کردم ازش بدم اومده از اینکه این همه زجر کشیدم از خودم بدم اومده که کاش همون روزای قد که قرصهای ترامادول رو دیدم ازش جدا می شدم .کمکم کنین نمیتونم تصمیم بگیرم چون همیشه حرفای خوبش اما بدون عملش تو ذهنمه و دلم فقط به شعارهاش خوشه .تو کارش آدم موفقیه .فوق دیپلمه اما داره و اسه لیسانس تلاش میکنه و ناظر پروژه است .حقوقش ماهی 800 تومنه ومن 600 تومن .به لحاظ مالی خوبیم خونه و ماشین معمولی داریم .اما شوهرم کلا آدم افسرده و ناسپاسیه و دائم به خاط دوری از خونوادش به من غر میزنه با اینکه هفته ای یک بار میره شهرستان تنهایی و منو نمی بره .مشکلات زیادی داریم اما من با همش ساختم اما این یکی رو نمی تونم چون از آینده اش میترسم .کمکم کنین بگین چکار کنم .ممنون .منتظر جوابتون هستم .
- [سایر] با سلام من 19 سالمه و برای اولین بارعاشق شدم من در دانشگاه عاشق همکلاسیم شدم که اون هم همسن منه چون تا حالا عشق رو تجربه نکرده بودم متوجه احساسم نشده بودم و سعی کردم اونو فراموش کنم اما یکسال گذشت و من نتونستم این کار رو بکنم تا این که این مسئله رو با همکلاس پسر کلاسمون(دوست صمیمیم) در میون گذاشتم من خیلی خجالتی بودم و گفتم نمبتونم رودرو برم جلو و ازش خواستگاری گنم دوستمم سعی کرد شمارشو بگیره تا تلفنی بهش بگم که دوسش دارم اما به هر دری زد نشد دیگه داشتم نا امید میشدم و از خدا خواستم که به یاری من برسه تا اینکه دوستم مشکل منو به یکی از همکلاسی های دختر کلاس گفت و اونم رفت با دختری که من دوسش دارم صحبت کرد و گفت که فلانی بهت علاقه مند شده و اومد بهم گفت که اون فقط لبخند زده وهیچی نگفته که منو دوست داره یا نه(اینو فهمیدم که شاید اون با این لبخند بهم علاقه داره) بنابراین خودم دل به دریا زدم و رفتم جلو وازش خواستگاری کردم اون اول به من گفت دوسم داره وبه چشم برادر بهم نگاه میکنه منم بهش گفتم هیچ وقت به یه پسر نگو به چشم برادر تو رو نگاه میکنم بدجور اذیت میشه اون گفت نمیخواد با هیچ پسری دوست بشه چون این کار آخر عاقبت نداره و منم درجا بهش گفتم اصلا قصد دوستی با شما رو ندارم و واقعا هم نداشتم من بهش گفتم شما که بلاخره باید ازدواج کنی خوب چرا نمیخوای با کسی که دوستون داره ازدواج کنی اون گفت الان قصد ازدواج نداره و هر وقت وقتش که بشه میاد و به من میگه و اینم بگم که این خانوم تو کلاس تا حالا با هیچ پسری حرف نزده ودر طول این مدت تنها پسری که باهاش حرف زده من بودم حتی منم صحبتو شروع نکرده بودم باهاش خودش باهام حرف زده بود و درباره مسائل درسی باهم صحبت کرده بودیم حالا سوال من اینه اگه این خانوم مثلا یه دو سه سال دیگه بیاد به من بگه که آمادگی ازدواج دارم منی که کار فعلا ندارم و مادرم هم همیشه میگه تو تا 25 سالت نشه برات زن نمیگیرم چی باید جوابش بگم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم میترسم اگه بهش بگم که آمادگی ازدواج ندارم و مجبوریم صبر کنیم دیگه فراموشم کنه و با یکی دیگه ازدواج کنه لطفا کمکم کنید بذارید اینا رو هم بگم من یه آدمی هستم که نماز میخونم و روزه هامم میگیرم اونم همین و با حجابه و در کل بگم از نظر دینی و مذهبی و فرهنگی به هم میخوریم
- [سایر] با سلام ما سه تا خواهریم. اولین خاطره ای که از کودکی یادمه دعوای پدر و مادرمه پدرم آدم بداخلاق و زرنگ و در عوض مادرم آدم خوش اخلاق و ساده ای و فامیل هم هستن .پدرم 3بار منو کتک زده و مادرمونم جلوی ما کتک زده هیچ وقت عشق و تو زندگی ندیدم همیشه تو خیالم شوهریرو تصور میکردم که عاشقانه منو بخواد ولی ازدواج موفقیم نداشتم 1 سال و 4 ماه عقد بودم و الان 6 ماهه ازدواج کردم بدون هیچ تحقیقی بله گفتم بعدم فهمیدم تو مجردیش مواد مخدر و زنا هم انجام داده من دختری بودم که آفتاب و مهتاب ندیده بود خیلی سنگین و درس خون و سرکارم میرم خلاصه دوران عقد با هر بدبختی بود تمام شد .خودمم زود عصبانی میشم استرس بعضی وقتا دارم خود ارضایی هم قبلا داشتم الانم دارم با هم اگه دعوا کنیم که اکثرا میکنیم به یکی که قبلا دوسش داشتم ولی فقط تو قلبم بوده فکر میکنم همیشه هم به طلاق فکر میکنم تو دوران عقدم یبار درخواست دادم که با وساطت فامیلاش پس گرفتم خلاصه تو زندگی پدر و مادرم اثلا با هم خوب نبودن و من همیشه شاهد دعواهاشون و تحقیر شدن مادرم و همینطور خودم بودم با بقیه هم خیلی سخت دوست میشم دوست زیادی ندارم سوال من از شما اینه خواهر دومیم تو همون خونواده بزرگ شده اما اون از من آرومتره مثل من سنگین و رنگین نبوده اخلاقشم از من بهتره کمتر نظر میده سکوت و پیشه میکنه این خصوصیاتو داره اما چرا ازدواج موفقی داره ؟همیشه بهش حسودی میکنم من خیلی بحرف پدر و مادرم بودم اما اون نه اهل رفیق بازی و بیرون رفتن و خلاصه تمام حالشو تو مجردیشم کرد الانم میکنه اما من بچه بزرگتر همیشه همه بدبدختیا رو سر من اینم از ازدواجم بعضی وقتا فکر میکنم دیگه دوستش ندارم ازش طلاق بگیرم برم یه گوشه تنها نفس بکشم چکار کنم ؟
- [سایر] سلام. کمکم کنید...حاج اقا دارم میترکم.قضیه مربوط میشه به یه اشتباه،شاید،نمی دونم. من دختری هستم تو یه خانواده ی مذهبی..چند وقت پیش توی یه چت روم با یکی اشنا شدم..رئیس چت روم بود...و تقریبا همه دخترای اونجا دوسش داشتن..من ادمه مغروری بودم اونجا..اما کم کم از اون پسر خوشم اومد..اما نه مثله بقیه اویزونش شدم نه تو خصوصی چیزی براش نوشتم...فقط به یکی از دخترای اونجا که تقریبا باهاش رابطه دوستانه داشت..گفتم ازاش خوشم اومده..اون گفت می خوای بهش بگم؟گفتم اصلا.اونم چیزی نگفت بهش..فقط یه بار سر یه بحثی تو خصوصی چیزی براش نوشتم..اخه تو عمومی نوشت من یه ادمه تنهاهستم...منم بهش گفتم هر کسی یه جور تنهاست اما دلیل نمیشه چون کسی مثله تو جار نمی زنه تنها ام نباشه..همینو گفتم خب چون داشتم باهاش تو خصوصی حرف میزدم..بیشتر ازش خوشم اومد تصمیم گرفتم یه مدت نرم اونجاو نرفتم...شاید حدوده یه ماه شد سعی کردم فراموشش کنم..گفتم اصلا تیکه ی من نیست..تا رفتم خودش اومد تو خصوصیم..گفت یکی خیلی وقته داره دنبالت می گرده..با اسمش که همیشه میومد نیومده بود..واسه همین گفتم مدل حرف زدنت برام اشناست میشه خودتو معرفی کنی؟خودش بود گفت من از تو خوشم اومده.خودتون میدونین عکس العمل من چی میتونست باشه...گفت می خوام بیشتر باهات اشنا شم..می تونم ایدیتو داشته باشم..منم ایدیمو دادم...دیگه شروع شد...با این تفاوت که من واقعا دوسش داشتم اما اونو نمی دونستم..اونم میگفت من عاشقتم و دوست دارم و..ازین حرفا. اصلا نمی خواستم ازش سوال کنم..گیج بودم..هنوزم احساس می کردم اون رئیسه.. چند وقت بعد گفت من سرطان خون دارم..بعضی وقتاام که چت می کردیم می گفت از بینیم داره خون میاد...تا اینکه کم کم شروع کرد به ایه یاس خوندن که دکترا گفتن تا یه ماهه دیگه بیشتر زنده نیست...گفت دکترا گفتن باید بستری بشی..چند روز بعد هرچی بهش اس ام اس دادم دیدم جواب نمیده..نگران شدم خیلی... تاحالا باهاش تلفنی حرف نزده بودم از نگرانی زنگ زدم یه پسر جواب داد اسمه خودشو گفتم به حالته سوال گفت نه من دوستش هستم فلانی بیهوشه... چون تاحالا باهاش حرف نزده بودم نمی دونستم خودش بود یا واقعا دوستش..چند وقتیم که راستو دروغشم هنوز نمی دونم بیمارستان بود من با دخترخالش در ارتباط بودم خودش اینطور میگفت اما اشتباهه من این بود که زنگ نزدم ببینم واقعا یه دختر بر میداره...یا حتی با یه شماره دیگه زگ بزنم ببینم قضیه راسته یا دروغ تا اینکه چند وقت بعدش گفت تشخیصه دکترا غلط بوده و این حرفا...به دوستم که گفتم گفت امکان نداره دروغ گفته بود گفت اولا که سرطان خوب شدنی نیست بعدشم دکتر که اینقدر خنگ نسیت ...شک کردم اما هیچی نگفتم. این یه ماهه اخر دعواهامون بیشتر شده بود اما بعضی وقتا که خوب بودو نمی پرید بهم می گفت من تورو برای اینده می خوام منم ازش پرسیدم منظورت از اینده ازدواج که نیست؟گفت اتفاقا هست..جاخوردم من سنم خیلی واسه این حرفاکمه خیلی...از طرفی خودش قبلا بهم گفته بود که مامانش مرده و باباش وضعه مالیش خوبه..اما اینا برا من مهم نبود من واقعا خودشو می خواستم...چند روز پیش که پیش یکی دیگه از دوشتام بودم در مورده این یارو ازم سوال کرد منم گفتم ااینجوریه اونجوریه میگه وضعه بابش توپه اما میگه رابطم باهاش خوب نیست..دوستم گفت نه بابا چاخان بسته وگرنه اگه باباش پول دار بود اویزونش می شدوپایین نمیومد..باز شک کردم..دیشب بهش اس ام اس دادم که بیا نت باهات کار دارم..طرفای ساعت 2 بود که شروع کردم تمامه این چیزارو گفتنو پرسیدن...گفتم من الان نمی دونم باید چیکار کنم اومدم از خودت سوالامو بپرسم...وقتی شروع کردم تند تند گفتن گفت یکی یکی...حالا اون داشت جوابه سوالامو میداد گفت قضیه سرطان ماله این بود که من پارسال میرفتم مهمانی های شبانه قرص مصرف می کردم...بعد از چند وقت که دیگه مصرف نکردم این جوری شدم گفت دکترا نفهمیدن از چی بوده...گفتم پس حتما خودت به این نتیجه رسیدی،گفتم تا اونجایی که من می دونم خونریزی از بینی از عوارضه مصرف کردن قرصه اکس نیست..باز پیچوند... گفت قرص اکس نبود یه اسمه دیگه گفت..گفتم در هر صورت تو پارتی ادویل یا استامینوفن که پخش نمی کنن بالاخره ارام بخشه دیگه...گفتم خوب این از این در این مورد که نتونستی قانعم کنی که حرفات راست بوده...حرفایی که دوستم در مورده باباش گفته بودو یکم تو لفافه پیچوندمو گفتم..گفت بابام سیاسیه که ازش خوشم نمیاد...جانبازه.. باور نکردم دیگه داشتم بهش مشکوک می شدم...بعد ازاین حرفا که تقریبا دیشب همش با دعوا زده شد..گفت اگه حرفی مونده بگو و برو..گفتم من فقط سوال پرسیدم مگه همیشه بهم نمی گفتی بیا از خودم بپرس..گفت تو به من شک کردی ..منو باور نکردی...گفت دیگه نمی خوام اسمی از تو توی زندگیم باشه...خوردم کرد..شکستم چون دوسش داشتمو دارم..من برام اینا مهم نبود خودشو می خواستم..که دیشب اینجوری ردم کرد..خیلی راحت..خیلی..حالا نمی ونم چیکار کنم..دیشب همش گریه کردم من ساده رفتم جلو اما اون باهام بد تا کرد...الانم حسابی بهم ریختم..لطفا کمکم کنید..منتظرم.خدانگهدارتون.
- [سایر] سلام.باتشکر از سایت خیلی خوبتون. یه مشکل خانوادگی برای من پیش اومده که به شدت به راهنمایی نیاز دارم. من زنی 29 ساله هستم و یک دختر 6 ساله دارم. متاسفانه شوهرم قصد ازدواج مجدد دارد.الان حدود یک سال و نیمه که درگیر این قضیه هستیم. اولش خودش به من گفت،یعنی رضایت من براش مهم بودکه گفت وبعدبا دختری که در نظر داشت صحبت کرد.اون دختر ،دخترعموشه و متاهله ولی قصد طلاق داره. وقتی بهم گفت خیلی ناراحت شدم،چون فکرمیکردم به خاطر راه دادن محبت کس دیگه ای به دلش به من خیانت کرده ودیگه مخالفت و موافقت من چیزی رو عوض نمیکنه.ولی چون دوستش داشتم احساساتش برام ارزش داشت ومحکومش نکردم.یعنی مخالفت جدی نکردم فقط گفتم صبرکن طلاقشو بگیره بعد بهش بگو.البته مطمئن بودم که قبول نمیکنه! ولی شوهرم گوش نکرد و باهاش درمیون گذاشت ،البته اول به شدت سرسختی نشون میدادولی بالاخره طاقت نیاورد وگفت که من قبل از اینکه ازدواج کنی خیلی دوستت داشتم ووقتی ازدواج کردی خیلی ناراحت شدم و..ووقتی خودم ازدواج کردم سعی کردم دیگه بهت فکرنکنم. خلاصه بااین حرفش به شدت روی شوهرم واحساساتش اثرگذاشت.توی تمام این مدت باهم رابطه دارن،تلفنی،پیامکی و بعضی وقتها حضوری.به خیال خودم ازخودگذشتگی کردم و جلوش واینسادم وفقط صبوری کردم ولی بالاخره طاقتم تموم شد وکنایه هام شروع شد.باورکنید دست خودم نبود،خیلی بهم سخت میگذشت. بالاخره چندوقت پیش شوهرم ازم جواب آخروخواست،یک کلمه!منم گفتم ازته دلم ناراضیم! البته تواین مدت بارها گفته بودم که مخالفم ونمیتونم،واون سعی میکرد نگرانیهامو رفع کنه وآخرش راضی میشدم ولی این دفعه محکم وقاطع گفتم نه! خودم خیلی راحت شدم ولی شوهرم ناراحت شد.البته چون گفته بود که اگه زنم راضی نباشه نمیخوام،به دختره گفت که نمیشه ولی هنوز ارتباط دارن. هرچی هم که ازش میپرسم میخوای چیکارکنی؟ازنظرمن تموم شده،میگه ولی ازنظرمن تموم نشده و نمیتونم ازش بگذرم! دیگه واقعاکم آوردم،نمیدونم چیکارکنم.کمکم کنید. حسن این قضیه این بود که من به خدا نزدیکتر شدم وراحت باهاش درددل میکنم. فکرمیکردم نباید با غیر خدامشورت کنم ولی شنیدم که خدا برای درمان هر دردی وسیله قرار داده،این بود که تصمیم گرفتم با شما مشورت کنم. خواهش میکنم زودتر جواب منو بدین. با تشکر.