سلام.من یه دختر مذهبی ام و اهل آرایش و… نیستم. به هرچی اعتقاد داشته باشم همونو میگم و اجرا می کنم و حرفی رو که به نظرم درست بیاد میزنم؛ به خاطر همینم بعضی از هم کلاسی ها و افراد دانشگاه با من مشکل دارن!!! یه مشکلی دارم و اون اینه که یه مدتیه یکی از پسرای همکلاسیم که اونم مذهبیه، ذهنمو به خودشون مشغول کرده؛ راستش بیشتر رو راستیشون و تعادلشون و اینکه باسواد و فهمیده هستند، منو درگیر کرده. میشه کمکم کنید و بگید که آیا میتونم نظر ایشون رو (به قصد ازدواج) به خودم جلب کنم یا نه؟ لطف کنید و از نصیحت کردن جداً پرهیز کنید!!!!!! از مکاتبه تان با این مرکز حق شناسی کرده و سپاسگزاریم؛ امیدواریم همراه و راهنمای خوبی برایتان باشیم. *** پرسشگر گرامی؛ نوشته تان با دقت مطالعه کردم و با دغدغه هایتان آشنا شدم؛ شرایطی که در آن قرار دارید را درک می کنم و امیدوارم هر چه زودتر بر این دغدغه فائق آیید. در ادامه مطالبی را تقدیم تان می کنم که توجه و عمل به آن ها سودمند خواهد بود ان شاء الله : 1. اشکالی ندارد که شما به پسری علاقه مند شده باشید، چون دوست داشتن و عاشق شدن، اقتضای سنین جوانی است و پایه های ازدواج را می سازد، ولی به چند شرط مهم و اساسی : - به قصد ازدواج و از روی شناخت باشد و نه احساسات زودگذر و هوا و هوس (عاشق شدن شما باید پایه منطقی داشته باشد و با تحقیق و مشورت و در نظر گرفتن معیارهایتان، صورت بگیرد، نه بر پایه ظاهر و دیدن چند رفتار و صورت نگرفتن هیچ تحقیقی). - به روال عادی زندگی تان ضربه نزند. - به خاطر آن، دست به رفتارهای غیر شرعی و غیر اخلاقی نزنید. (مانند رابطه دوستانه و عاطفی با جنس مخالف و ...) - وصال شما و پسر مورد نظر از راه صحیح که همان خواستگاری رسمی پسر به همراه خانواده اش از شما و در نهایت ازدواج است صورت گیرد. * حال اگر شما پسری را ببینید که ملاک های مدنظر شما را داراست و علاقه مند به ازدواج با او باشید، بهترین کار استفاده از واسطه ای مطمئن برای کمک به شکل گیری این ازدواج است؛ پیشنهاد مستقیم ازدواج توسط شما به پسر پیشنهاد نمی گردد (در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت). 2. مسأله مهم دیگری که باید لحاظ کنید این است که پسر مورد نظر هم باید به شما علاقه مند باشد و قصد ازدواج با شما را داشته باشد؛ علاقه یکطرفه ره به جایی نمی برد، چون که جاده ازدواج دو طرفه است و اگر یکی از طرفین علاقه ای به طرف مقابل نداشته باشد، ازدواجی هم صورت نخواهد گرفت. 3. همانگونه که شما برای خود حق انتخاب قائل هستید و می خواهید با فردی ازدواج کنید که به او علاقه داشته باشید، باید به طرف مقابل تان هم این حق را بدهید که با دختر مورد علاقه اش ازدواج کند. او مختار است به دختر دیگری علاقه مند باشد و بخواهد او را شریک زندگی خویش قرار دهد و کسی حق دخالت در این امر را ندارد چرا که امری خصوصی و شخصی است. دوست داشتن شما، حقی را برایتان ایجاد نمی کند و اگر این ازدواج شکل نگرفت، نباید هیچ گاه خود را درگیر و ناراحت موضوعی کنید که خارج از اراده و اختیارتان است. در ضمن ازدواج با فردی که به شما علاقه ای ندارد، تجربه های تلخی در زندگی برایتان رقم می زند (طلاق عاطفی، طلاق رسمی و ...). 4. معیار سنجش عشق و علاقه پسر در جامعه و عرف ما این است : (خواستگاری رسمی پسر به همراه خانواده اش از دختر مورد نظر)؛ پسری که اینگونه اقدام کند، سه پیام را می رساند : - به دختر مورد نظر علاقه مند است و دوستش دارد و می خواهد هر چه زودتر به او برسد، وگرنه از او خواستگاری رسمی نمی کرد. - مسئولیت پذیر است و می خواهد زیر بار تعهد زندگی مشترک برود. - هوس باز و عیاش نیست، در غیر اینصورت به خواستگاری رسمی نمی آمد و دست به روابط پنهانی و بی تعهد می زد و پس از سوء استفاده از دختر، رهایش می کرد. هر پسری راهی غیر از این برود، نمی شود به احساس و عشقش اطمینان کرد. اگر این پسر قصد ازدواج با شما را داشته باشد، تعلل نمی کند و به خواستگاریتان می آید. اشتباهی که برخی از دختران می کنند این است که با چند نگاه و چند خنده و رد و بدل شدن چند جمله و یا دادن چند قول تصور می کنند، طرف مقابل قصد ازدواج دارد. در حالیکه اینگونه قضاوت اصلاً درست نیست و در اکثر موارد اشتباه است. پسری که قصد ازدواج داشته باشد، بدون آوردن توجیه و بهانه، موضوع را با خانواده خود در میان می گذارد و اقدام به خواستگاری می کند. این بهترین معیار برای فهمیدن علاقه طرف مقابل، برای ازدواج است. 5. عاشق، در همه جای دنیا، فردی متعهد است؛ مطمئن باشید اگر پسری به دختری علاقه مند باشد، هر چه سریعتر (چون مبادا دختر مورد علاقه اش را به خاطر تعلل خود از دست بدهد) رسماً به همراه خانواده اش از او خواستگاری می کند و هیچ گاه دست به روابط پنهانی و دوستانه نمی زند چون می داند برای دختر اضطراب زاست و با فاش شدن آن به معشوقش ضربه می خورد. پسرهایی که دست به اینگونه روابط می زنند، از احساسات پاک برخی دختران سوء استفاده می کنند و به دنبال ارضای غرایز نامشروع خودشان هستند. به حرف های اینگونه افراد هم نباید هیچ گاه توجه کرد ( مثلاً (برایم خیلی اهمیت داری)، (من عاشقتم)، (دوستت دارم)، (تو بهترینی) ، (مطمئن باش که با تو ازدواج خواهم کرد) و ...)، رفتار و عمل همه چیز را نشان می دهد و این الفاظ به دنبال پوشاندن واقعیت و بهره برداری از طرف مقابل است. کسی که بخواهد سوء استفاده بکند، باید با نقابی موجه جلو بیاید و با وعده هایی دروغین طرف مقابل را فریب دهد و بهره برداری کند، چون در غیر اینصورت به اهداف پلیدش نمی رسد. 6. پرسیدید (آیا می تونم نظر ایشون رو به خودم جلب کنم یا نه؟) در این زمینه گفتنی است که خود نمایی و جلب توجه برای نامحرم از لحاظ شرعی دارای اشکال است و باید از آن حذر کرد. شما اگر در محیط اجتماع (تحصیل، کار و ...) با وقار باشید و تعاملات اجتماعی خود را داشته باشید و مانند یک مسلمان، حدود شرعی را کاملاً رعایت کنید، نظر پسران مذهبی و معتقد به شما جلب می شود. جلب توجه برای نامحرم از طرق دیگر جایز نیست و باعث رفتارهای گناه آلود می گردد. *** حال به بسط موضوع (استفاده از واسطه برای ازدواج) و (اجتناب از پیشنهاد مستقیم توسط دختر) می پردازیم : * طبق طبیعت و فطرت انسانها، در ازدواج، پسرها طالبند و دخترها مطلوب. پسر از خواستگاری کردن نه تنها ناراحت نمیشود بلکه خوشحال هم میشود. در مقابل، دختر دوست دارد که به خواستگاری او بیایند؛ به این دلیل اگر دختر شروع کننده ابراز علاقه باشد، ممکن است احساس خوبی در برخی پسرها ایجاد نشود. مرد جلوه نیاز است و زن جلوه ناز و نه برعکس؛ این خلاف طبیعت زن است که برای ازدواج، مستقیماً ابراز عشق و علاقه کند. برای مرد قابل تحمل است که از زنی خواستگاری کند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن دیگری خواستگاری کند وجواب رد بشنود تا بالاخره زنی رضایت خود را به همسری با او اعلام کند، اما برای زن که می خواهد محبوب و معشوق باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، بسیار سخت است و موافق غریزه اش نیست که مردی را به همسری خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود. حتی در ازدواج آدم و حوا در روایات آمده است که خداوند به حضرت آدم دستور داد که به سمت حوا برود و به حوا نفرمود که به نزد حضرت آدم بیاید. * البته باید بگوییم مانع شرعی برای پیشنهاد صادقانه ازدواج از سوی دختر به پسر نیست ولی در عرف ما معمول نیست و جامعه ما خواستگاری دختر از پسر را نمی پسندد و اگر خواستگاری با رعایت آداب خاص همراه نباشد از قدر و منزلت زن میکاهد و او را در چشم مرد کوچک میکند. همچنین در صورت پاسخ منفی از سوی پسر، پس از دریافت جواب رد، روزگار به دختر که لطیف و عاطفیست سخت خواهد گذشت و به مراتب سخت تر از آن روزهایی که آن پسر را می خواست، خواهد شد. بنابراین در اینجا بهتر است با کیاست عمل شود تا بعدها پشیمانی به بار نیاورد. * اشکالی ندارد که در برخی موارد که دختر از فرد بخصوصی خوشش آمده و فکر می کند که با او تناسب دارد، این امر از طرف دختر صورت بگیرد. همانطور که گفته شد در اسلام هم منعی برای آن بیان نشده است؛ منتهی برای آسیب زدایی، لازم است با درایت و کیاست عمل شود. اگر دختر از راه منطقی اش وارد شود و احساساتی با این قضیه برخورد نکند، مورد سرزنش و تمسخر دیگران قرار نمی گیرد. راه منطقی در این مسأله این است که اگر دختر به فردی علاقه دارد و او را برای همسری خویش مناسب می داند با مشورت دیگران (والدین و افرادی که به آن ها اعتماد دارد)، فردی را واسطه کند تا مطلب را به طور محرمانه پیگیری نماید. لازم است شخص واسطه انسانی دیندار، متعهد و رازدار، دلسوز، عاقل و دارای تجربه باشد و هر دوی شما را بشناسد، تا به خوبی بتواند به وظیفهاش عمل کند و به طور غیرمستقیم مرد مورد نظر را به خواستگاری از شما تشویق کند. تنها در صورتی که زمینه مناسبی مشاهده کند و یا ضرورت اقتضا کند می تواند علاقه شما را به اطلاع ایشان برساند و به نحوی عمل کند که مشکلی ایجاد نشود. * این نکته را نیز باید در نظر داشت که که اگر کسی بدون واسطه و شخصاً چنین اقدامی کرد، باید خود را برای شنیدن پاسخ منفی طرف مقابل نیز آماده کند؛ خصوصاً که دختران در این زمینه حساسترند و در صورتی که اقدام به خواستگاری کنند و با پاسخ مناسبی رو به رو نشوند، ممکن است از نظر روحی بسیار متألم گردند. بالاخره ازدواج نیاز به تمایل دو طرف به یکدیگر دارد و اگر دختر به پسر تمایل دارد، باید این کشش و میل از طرف پسر هم باشد و همیشه این تمایل دو طرفه وجود ندارد و گاهی اوقات با جواب منفی پسر همراه است. پس دختری که چنین ریسکی می کند باید از لحاظ روحی خودش را آماده شنیدن جواب منفی هم بکند تا در این صورت خیلی آسیب نبیند. در ضمن ابراز علاقه مستقیم می تواند محملی برای سوء استفاده طرف مقابل فراهم کند. اگر پسری (که مقید به امور دینی نیست) قصد ازدواج نداشته باشد و ببیند دختری به او علاقه مند است، امکان دارد، به دروغ و برای کسب لذت، قول ازدواج دهد و پس از سوء استفاده، دختر را رها کند؛ پس باید بسیار مراقب بود. موفق باشید؛ باز هم با ما مکاتبه کنید. نویسنده : علی حسینعلی پور
سلام.من یه دختر مذهبی ام و اهل آرایش و… نیستم. به هرچی اعتقاد داشته باشم همونو میگم و اجرا می کنم و حرفی رو که به نظرم درست بیاد میزنم؛ به خاطر همینم بعضی از هم کلاسی ها و افراد دانشگاه با من مشکل دارن!!! یه مشکلی دارم و اون اینه که یه مدتیه یکی از پسرای همکلاسیم که اونم مذهبیه، ذهنمو به خودشون مشغول کرده؛ راستش بیشتر رو راستیشون و تعادلشون و اینکه باسواد و فهمیده هستند، منو درگیر کرده. میشه کمکم کنید و بگید که آیا میتونم نظر ایشون رو (به قصد ازدواج) به خودم جلب کنم یا نه؟ لطف کنید و از نصیحت کردن جداً پرهیز کنید!!!!!!
سلام.من یه دختر مذهبی ام و اهل آرایش و… نیستم. به هرچی اعتقاد داشته باشم همونو میگم و اجرا می کنم و حرفی رو که به نظرم درست بیاد میزنم؛ به خاطر همینم بعضی از هم کلاسی ها و افراد دانشگاه با من مشکل دارن!!! یه مشکلی دارم و اون اینه که یه مدتیه یکی از پسرای همکلاسیم که اونم مذهبیه، ذهنمو به خودشون مشغول کرده؛ راستش بیشتر رو راستیشون و تعادلشون و اینکه باسواد و فهمیده هستند، منو درگیر کرده. میشه کمکم کنید و بگید که آیا میتونم نظر ایشون رو (به قصد ازدواج) به خودم جلب کنم یا نه؟ لطف کنید و از نصیحت کردن جداً پرهیز کنید!!!!!!
از مکاتبه تان با این مرکز حق شناسی کرده و سپاسگزاریم؛ امیدواریم همراه و راهنمای خوبی برایتان باشیم.
*** پرسشگر گرامی؛ نوشته تان با دقت مطالعه کردم و با دغدغه هایتان آشنا شدم؛ شرایطی که در آن قرار دارید را درک می کنم و امیدوارم هر چه زودتر بر این دغدغه فائق آیید. در ادامه مطالبی را تقدیم تان می کنم که توجه و عمل به آن ها سودمند خواهد بود ان شاء الله :
1. اشکالی ندارد که شما به پسری علاقه مند شده باشید، چون دوست داشتن و عاشق شدن، اقتضای سنین جوانی است و پایه های ازدواج را می سازد، ولی به چند شرط مهم و اساسی :
- به قصد ازدواج و از روی شناخت باشد و نه احساسات زودگذر و هوا و هوس (عاشق شدن شما باید پایه منطقی داشته باشد و با تحقیق و مشورت و در نظر گرفتن معیارهایتان، صورت بگیرد، نه بر پایه ظاهر و دیدن چند رفتار و صورت نگرفتن هیچ تحقیقی).
- به روال عادی زندگی تان ضربه نزند.
- به خاطر آن، دست به رفتارهای غیر شرعی و غیر اخلاقی نزنید. (مانند رابطه دوستانه و عاطفی با جنس مخالف و ...)
- وصال شما و پسر مورد نظر از راه صحیح که همان خواستگاری رسمی پسر به همراه خانواده اش از شما و در نهایت ازدواج است صورت گیرد.
* حال اگر شما پسری را ببینید که ملاک های مدنظر شما را داراست و علاقه مند به ازدواج با او باشید، بهترین کار استفاده از واسطه ای مطمئن برای کمک به شکل گیری این ازدواج است؛ پیشنهاد مستقیم ازدواج توسط شما به پسر پیشنهاد نمی گردد (در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت).
2. مسأله مهم دیگری که باید لحاظ کنید این است که پسر مورد نظر هم باید به شما علاقه مند باشد و قصد ازدواج با شما را داشته باشد؛ علاقه یکطرفه ره به جایی نمی برد، چون که جاده ازدواج دو طرفه است و اگر یکی از طرفین علاقه ای به طرف مقابل نداشته باشد، ازدواجی هم صورت نخواهد گرفت.
3. همانگونه که شما برای خود حق انتخاب قائل هستید و می خواهید با فردی ازدواج کنید که به او علاقه داشته باشید، باید به طرف مقابل تان هم این حق را بدهید که با دختر مورد علاقه اش ازدواج کند. او مختار است به دختر دیگری علاقه مند باشد و بخواهد او را شریک زندگی خویش قرار دهد و کسی حق دخالت در این امر را ندارد چرا که امری خصوصی و شخصی است. دوست داشتن شما، حقی را برایتان ایجاد نمی کند و اگر این ازدواج شکل نگرفت، نباید هیچ گاه خود را درگیر و ناراحت موضوعی کنید که خارج از اراده و اختیارتان است. در ضمن ازدواج با فردی که به شما علاقه ای ندارد، تجربه های تلخی در زندگی برایتان رقم می زند (طلاق عاطفی، طلاق رسمی و ...).
4. معیار سنجش عشق و علاقه پسر در جامعه و عرف ما این است : (خواستگاری رسمی پسر به همراه خانواده اش از دختر مورد نظر)؛ پسری که اینگونه اقدام کند، سه پیام را می رساند :
- به دختر مورد نظر علاقه مند است و دوستش دارد و می خواهد هر چه زودتر به او برسد، وگرنه از او خواستگاری رسمی نمی کرد.
- مسئولیت پذیر است و می خواهد زیر بار تعهد زندگی مشترک برود.
- هوس باز و عیاش نیست، در غیر اینصورت به خواستگاری رسمی نمی آمد و دست به روابط پنهانی و بی تعهد می زد و پس از سوء استفاده از دختر، رهایش می کرد.
هر پسری راهی غیر از این برود، نمی شود به احساس و عشقش اطمینان کرد. اگر این پسر قصد ازدواج با شما را داشته باشد، تعلل نمی کند و به خواستگاریتان می آید. اشتباهی که برخی از دختران می کنند این است که با چند نگاه و چند خنده و رد و بدل شدن چند جمله و یا دادن چند قول تصور می کنند، طرف مقابل قصد ازدواج دارد. در حالیکه اینگونه قضاوت اصلاً درست نیست و در اکثر موارد اشتباه است. پسری که قصد ازدواج داشته باشد، بدون آوردن توجیه و بهانه، موضوع را با خانواده خود در میان می گذارد و اقدام به خواستگاری می کند. این بهترین معیار برای فهمیدن علاقه طرف مقابل، برای ازدواج است.
5. عاشق، در همه جای دنیا، فردی متعهد است؛ مطمئن باشید اگر پسری به دختری علاقه مند باشد، هر چه سریعتر (چون مبادا دختر مورد علاقه اش را به خاطر تعلل خود از دست بدهد) رسماً به همراه خانواده اش از او خواستگاری می کند و هیچ گاه دست به روابط پنهانی و دوستانه نمی زند چون می داند برای دختر اضطراب زاست و با فاش شدن آن به معشوقش ضربه می خورد. پسرهایی که دست به اینگونه روابط می زنند، از احساسات پاک برخی دختران سوء استفاده می کنند و به دنبال ارضای غرایز نامشروع خودشان هستند. به حرف های اینگونه افراد هم نباید هیچ گاه توجه کرد ( مثلاً (برایم خیلی اهمیت داری)، (من عاشقتم)، (دوستت دارم)، (تو بهترینی) ، (مطمئن باش که با تو ازدواج خواهم کرد) و ...)، رفتار و عمل همه چیز را نشان می دهد و این الفاظ به دنبال پوشاندن واقعیت و بهره برداری از طرف مقابل است. کسی که بخواهد سوء استفاده بکند، باید با نقابی موجه جلو بیاید و با وعده هایی دروغین طرف مقابل را فریب دهد و بهره برداری کند، چون در غیر اینصورت به اهداف پلیدش نمی رسد.
6. پرسیدید (آیا می تونم نظر ایشون رو به خودم جلب کنم یا نه؟) در این زمینه گفتنی است که خود نمایی و جلب توجه برای نامحرم از لحاظ شرعی دارای اشکال است و باید از آن حذر کرد. شما اگر در محیط اجتماع (تحصیل، کار و ...) با وقار باشید و تعاملات اجتماعی خود را داشته باشید و مانند یک مسلمان، حدود شرعی را کاملاً رعایت کنید، نظر پسران مذهبی و معتقد به شما جلب می شود. جلب توجه برای نامحرم از طرق دیگر جایز نیست و باعث رفتارهای گناه آلود می گردد.
*** حال به بسط موضوع (استفاده از واسطه برای ازدواج) و (اجتناب از پیشنهاد مستقیم توسط دختر) می پردازیم :
* طبق طبیعت و فطرت انسانها، در ازدواج، پسرها طالبند و دخترها مطلوب. پسر از خواستگاری کردن نه تنها ناراحت نمیشود بلکه خوشحال هم میشود. در مقابل، دختر دوست دارد که به خواستگاری او بیایند؛ به این دلیل اگر دختر شروع کننده ابراز علاقه باشد، ممکن است احساس خوبی در برخی پسرها ایجاد نشود. مرد جلوه نیاز است و زن جلوه ناز و نه برعکس؛ این خلاف طبیعت زن است که برای ازدواج، مستقیماً ابراز عشق و علاقه کند. برای مرد قابل تحمل است که از زنی خواستگاری کند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن دیگری خواستگاری کند وجواب رد بشنود تا بالاخره زنی رضایت خود را به همسری با او اعلام کند، اما برای زن که می خواهد محبوب و معشوق باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، بسیار سخت است و موافق غریزه اش نیست که مردی را به همسری خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود. حتی در ازدواج آدم و حوا در روایات آمده است که خداوند به حضرت آدم دستور داد که به سمت حوا برود و به حوا نفرمود که به نزد حضرت آدم بیاید.
* البته باید بگوییم مانع شرعی برای پیشنهاد صادقانه ازدواج از سوی دختر به پسر نیست ولی در عرف ما معمول نیست و جامعه ما خواستگاری دختر از پسر را نمی پسندد و اگر خواستگاری با رعایت آداب خاص همراه نباشد از قدر و منزلت زن میکاهد و او را در چشم مرد کوچک میکند. همچنین در صورت پاسخ منفی از سوی پسر، پس از دریافت جواب رد، روزگار به دختر که لطیف و عاطفیست سخت خواهد گذشت و به مراتب سخت تر از آن روزهایی که آن پسر را می خواست، خواهد شد. بنابراین در اینجا بهتر است با کیاست عمل شود تا بعدها پشیمانی به بار نیاورد.
* اشکالی ندارد که در برخی موارد که دختر از فرد بخصوصی خوشش آمده و فکر می کند که با او تناسب دارد، این امر از طرف دختر صورت بگیرد. همانطور که گفته شد در اسلام هم منعی برای آن بیان نشده است؛ منتهی برای آسیب زدایی، لازم است با درایت و کیاست عمل شود. اگر دختر از راه منطقی اش وارد شود و احساساتی با این قضیه برخورد نکند، مورد سرزنش و تمسخر دیگران قرار نمی گیرد. راه منطقی در این مسأله این است که اگر دختر به فردی علاقه دارد و او را برای همسری خویش مناسب می داند با مشورت دیگران (والدین و افرادی که به آن ها اعتماد دارد)، فردی را واسطه کند تا مطلب را به طور محرمانه پیگیری نماید. لازم است شخص واسطه انسانی دیندار، متعهد و رازدار، دلسوز، عاقل و دارای تجربه باشد و هر دوی شما را بشناسد، تا به خوبی بتواند به وظیفهاش عمل کند و به طور غیرمستقیم مرد مورد نظر را به خواستگاری از شما تشویق کند. تنها در صورتی که زمینه مناسبی مشاهده کند و یا ضرورت اقتضا کند می تواند علاقه شما را به اطلاع ایشان برساند و به نحوی عمل کند که مشکلی ایجاد نشود.
* این نکته را نیز باید در نظر داشت که که اگر کسی بدون واسطه و شخصاً چنین اقدامی کرد، باید خود را برای شنیدن پاسخ منفی طرف مقابل نیز آماده کند؛ خصوصاً که دختران در این زمینه حساسترند و در صورتی که اقدام به خواستگاری کنند و با پاسخ مناسبی رو به رو نشوند، ممکن است از نظر روحی بسیار متألم گردند. بالاخره ازدواج نیاز به تمایل دو طرف به یکدیگر دارد و اگر دختر به پسر تمایل دارد، باید این کشش و میل از طرف پسر هم باشد و همیشه این تمایل دو طرفه وجود ندارد و گاهی اوقات با جواب منفی پسر همراه است. پس دختری که چنین ریسکی می کند باید از لحاظ روحی خودش را آماده شنیدن جواب منفی هم بکند تا در این صورت خیلی آسیب نبیند. در ضمن ابراز علاقه مستقیم می تواند محملی برای سوء استفاده طرف مقابل فراهم کند. اگر پسری (که مقید به امور دینی نیست) قصد ازدواج نداشته باشد و ببیند دختری به او علاقه مند است، امکان دارد، به دروغ و برای کسب لذت، قول ازدواج دهد و پس از سوء استفاده، دختر را رها کند؛ پس باید بسیار مراقب بود.
موفق باشید؛ باز هم با ما مکاتبه کنید.
نویسنده : علی حسینعلی پور
- [سایر] با سلام من 19 سالمه و برای اولین بارعاشق شدم من در دانشگاه عاشق همکلاسیم شدم که اون هم همسن منه چون تا حالا عشق رو تجربه نکرده بودم متوجه احساسم نشده بودم و سعی کردم اونو فراموش کنم اما یکسال گذشت و من نتونستم این کار رو بکنم تا این که این مسئله رو با همکلاس پسر کلاسمون(دوست صمیمیم) در میون گذاشتم من خیلی خجالتی بودم و گفتم نمبتونم رودرو برم جلو و ازش خواستگاری گنم دوستمم سعی کرد شمارشو بگیره تا تلفنی بهش بگم که دوسش دارم اما به هر دری زد نشد دیگه داشتم نا امید میشدم و از خدا خواستم که به یاری من برسه تا اینکه دوستم مشکل منو به یکی از همکلاسی های دختر کلاس گفت و اونم رفت با دختری که من دوسش دارم صحبت کرد و گفت که فلانی بهت علاقه مند شده و اومد بهم گفت که اون فقط لبخند زده وهیچی نگفته که منو دوست داره یا نه(اینو فهمیدم که شاید اون با این لبخند بهم علاقه داره) بنابراین خودم دل به دریا زدم و رفتم جلو وازش خواستگاری کردم اون اول به من گفت دوسم داره وبه چشم برادر بهم نگاه میکنه منم بهش گفتم هیچ وقت به یه پسر نگو به چشم برادر تو رو نگاه میکنم بدجور اذیت میشه اون گفت نمیخواد با هیچ پسری دوست بشه چون این کار آخر عاقبت نداره و منم درجا بهش گفتم اصلا قصد دوستی با شما رو ندارم و واقعا هم نداشتم من بهش گفتم شما که بلاخره باید ازدواج کنی خوب چرا نمیخوای با کسی که دوستون داره ازدواج کنی اون گفت الان قصد ازدواج نداره و هر وقت وقتش که بشه میاد و به من میگه و اینم بگم که این خانوم تو کلاس تا حالا با هیچ پسری حرف نزده ودر طول این مدت تنها پسری که باهاش حرف زده من بودم حتی منم صحبتو شروع نکرده بودم باهاش خودش باهام حرف زده بود و درباره مسائل درسی باهم صحبت کرده بودیم حالا سوال من اینه اگه این خانوم مثلا یه دو سه سال دیگه بیاد به من بگه که آمادگی ازدواج دارم منی که کار فعلا ندارم و مادرم هم همیشه میگه تو تا 25 سالت نشه برات زن نمیگیرم چی باید جوابش بگم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم میترسم اگه بهش بگم که آمادگی ازدواج ندارم و مجبوریم صبر کنیم دیگه فراموشم کنه و با یکی دیگه ازدواج کنه لطفا کمکم کنید بذارید اینا رو هم بگم من یه آدمی هستم که نماز میخونم و روزه هامم میگیرم اونم همین و با حجابه و در کل بگم از نظر دینی و مذهبی و فرهنگی به هم میخوریم
- [سایر] سلام حاج آقا سال نو مبارک لطفا فقط خوتون مطالعه کنیدو اگر میشه سریع جواب بدهید من می خواستم با مشاور صحبت کنم ولی مشاور مطمئن یکی بیشتر نمیشناسم که تا خرداد وقت ندارن من هم با مشاوره با هر کسی میترسم که تازه گمراه بشم لطفا جواب بدید. ... و خودم هم تقریبا نسبت به بقیه دوستان مذهبی تر هستم تا امروز خاستگاران زیادی داشتم که بیشتر اونها به خاطر سخت گیری من در مسائل مذهبی رد شدن البته مسائل دیگه مثل ظاهر هم برام مهم بوده حدود یک ماه پیش از طریق چت با پسری 28ساله کارشناسی ارشدالکترونیک هستند و مادرشون دکترا روانشناسی و پدرشون دکتر مغز و اعصاب آشنا شدم که بر خلاف بقیه خاستگارهام تمام مواردی که مد نظر من بود رو داشت ( تحصیلات و ایمان و اخلاق )من اهل دوستی نبوده و نیستم اون هم قصدش ازدواج بود من هم از طریق تلفن ارتباط رو ادامه دادم و چون مطمئن بودم قصدش ازدواج و خواستگاری رسمی مادرم رو در جریان گذاشتم (البته ایشون نمیدونن که مادرم مطلع هستن )ولی چون ایشون اهل تهران بودند دیدار به زودی امکان پذیر نبود قرار شد هرکدوم یه فیلم کوتاه از خودمون ارسال کنیم همین اتفاق افتاد (البته فیلم من با حجاب کامل و فقط تبریک سال جدید بود)بعد از ارسال فیلم و عکس من راستش زیاد خوشم نیومد ولی گفتم اگر همه چیزهایی که گفتن درست و راست باشه شاید بشه این مورد رو در نظر نگرفت بعد از اون مورد من گفتم به نظر من در حد آشنایی لازم ما به قدرکافی صحبت کردیم بهتر بقیه موارد بمونه برای وقتیکه شما به طور رسمی اومدین ایشون شماره منزل ما رو داشتن من هم ادرس خانه و محل کار و شماره تلفن منزلشون رو داشتم که گفته بودم اگر با خانواده مطرح کردم برای تحقیقات بدن ایشون هم داد بعد از 2 روز که تماس قطع شد تماس گرفتن و با لحن دعوا چرا خودت تصمیم گرفتی ؟ چرا زنگ نزدی ؟ و....... نمیدنم چرا من هم قبول کردم که تماسها ادامه پیدا کنه ولی دچار شک شدم از اون زمان ایشون خیلی با اطمینان به اینده هرچی حرف مزدند من و تو خطاب میکردن ولی من می گفتم من مطمئن نیستم تا اینکه یک روز گفتم اگر جواب من منفی باشه شما چیکار می کنید ایشون تهدید کردن که من زنگ میزنم خونتون با برادرت صحبت می کنم و آبروت رو میبرم و تو از اول من و سر کار گذاشتی قصدت اذیت کردن بود و ... من گفتم نه ولی من حق انتخاب دارم شاید نتونم قبول کنم ایشون به تهدید ادامه داد راستش اول ترسیدم بعدا گفتم من که گناهی مرتکب نشدم که بترسم زنگ زدم گفتم اصالا جواب من منفی شما هم هر کاری میخواین بکنید من هم از دست شما شکایت می کنم اون موقع ماجرا عوض شد شروع به عذرخواهی کرد و گفت ببخشید من اشتباه کردم عصبی شدم همه اینکارا به خاطر اینکه تو رو از دست ندم و.... من قبول دارم عصبی هستم البته من قبلش هم فهمیده بودم از شنیدن نه عصبی میشن ولی قبول کرده بود با هم بریم پیش روانشناس تا مداوا کنه گفت من حتی سه سال پیش مادرم گفت بیا درمانت کنم قبول نکردم ولی حالا به خاطر تو پیش هرکسی که بگی حاضرم برم برای مداوا .الان من ارتباط تلفنی رو قطع کردم ولی مطمئن هستم از طریق مادر یا خواهرش برای خواستگاری رسمی اقدام میکنه نمیدونم کلا بی خیال این ماجرا بشم یا اینکه خواستگاری رو قبول کنم راستش اگر این موضوع عصبی شدن نبود به نظرم مورد خوبی یود ولی نمیدونم اصلا قابل درمان هست یا نه؟ مادرم میگن این آدم روانیه، نمیشه باهاش زندگی کرد ولی من دیدم وقتی عصبی نیستند همه چیز خوبه از نظرمذهبی هم نسبت به خیلی از همسن هاشون اطلاعات خوبی دارند و البته گفتن که رعایت هم میکنن به نظر شما من چیکار کنم ؟خواستگاری رو قبول کنم یا نه؟ از اینکه وقتتون رومیگذارید ممنون
- [سایر] سلاموقت بخیرمدت هاست ذهنم درگیر مسئله ای شده که نمیدونم چکارش کنمهمکلاسی ای داشتم که زمان دانشجویی من از علاقه ایشون به خودم کاملا بیخبر بودمواقعا بیخبر چون اصلا ما حتی یکبارم حرف نزده بودیم با هماما من میدیدم که مدام پیگیر من هست و مثلا تو تمام مکان های مجازی که هستم منو پیدا میکنه.منن اوایل اصلا جوابشو نمیدادم.حوصلشم نداشتماما جدیدا واقعا دلم براش میسوزه.خیلی احساساتیه.من هرچی پسش میزنم اصلا ناراحت نمیشه.انگار نه انگار.مشکل من اینه که حس میکنم اعتماد به نفس خیلی پایینی داره.اصلا میگه من خودمو با شما قابل قیاس نمیبینم.اما نمیتونه از دوس داشتنم دست برداره.برای من شعر میگه.دایم تعریفمو میکنه.و اصلا یه مدل خاصی دوستم داره که دیگه خسته کننده است گاهی.ازم درخواست هیچ رابطه ای نداره.حتی شماره هم نمیخواد.فقط عاشقانه به من فکر میکنه.اینو از تمام حرفاش میفهمم.من جدیدا تو چت باهاش حرف میزنم.ببینم چی میگه.اما هنوز هیچ احساسی بهش ندارم.هیچی.این آقا یه دوستی داره که اونم همکلاسیم بود.من چهار سال پیش با این آقا رابطه داشتم.کوتاه مدت.اوایل اصلا دوستش نداشتم.اما بعد انقد بهش وابسته شدم که بعد این همه وقت هنوز متاسفانه بهش فکر میکنم.آخه ما یه مدت خیلی همو دوست داشتیم و بنا به دلایلی ازش جدا شدم.حالا به این آقا چند روز پیش گفتم که من قبلا با دوستت رابطه داشتم.همه چی رو براش تعریف کردم.خیلی ناراحت شد و غصه خورد که چرا زودتر از اون سمت مننیومده. اما علاقش به من نه تنها کم نشد بیشترم شد.حالا مشکل اصلی من دو تا شدهاول اینکه میترسم من هیچوقت اون همکلاسی قبلیمو از یاد نبرم.واقعا هرکار میکنم ازش متنفر بشم دوباره بعد دو سه هفته همه چی یادم میره.میرم سر خط اول.نمیدونم اصلا چرا.انگار منو جادو کرده باشه.همش میگم نکنه من دیگه نتونم به کسی علاقمند بشم.دوم اینکه با این آقای جدید نمیدونم چکار کنم؟واقعا توش موندم.با چند نفر صحبت کردم میگن حیفه.دیگه هیچکس تو دنیا نمیتونه انقدر دوستت داشه باشه.اما میترسم من هیجوقت دوسش نداشته باشم.بعدشم شرایط اجتماعی خانوادشون از ما پایین تره.الان سک سال بیشتره فهمیدم واقعا دوستم داره.اما اگرم واقعا بخوام بهش فکر کنم شرایطی نداره که بخواد بیاد خواستگاریم.نه کارش درست معلومه.داره ادامه تحصیلم میده.خانوادشم خیلی معمولین.پس فعلا هردو هم بخواهیم نمیتونیم ازدواج کنیم.اصلا دیگه نمیدونم چکار کنم.خسته شدم.به هیچکسم اعتماد ندارم که براش توضیح بدم حرفامو.یعنی هیجکس رو همدرد نمیدونم.دلمم براش میسوزه.میگه دعای شب و روزم شدی.فکر خواب و بیداریم شدی.بخوامم نمیتونم یهو ولش کنم.گناه دارهلطفا رهنماییم کنید.شدیداً درگیرم
- [سایر] سلام نمیکنم دوست ندارم خلاصه بنویسم دوست دارم وقتت رو بگیرم عیبی داره برای من یک کم بیشتر وقت بذاری؟سرچ بلدم و این کاررو کردم اما اگه بخونی متوجه میشی چرا نوشتم!بین دوراهی ام.ولی ضوابط رو رعایت میکنم 1-دانشجوی ترم 6 2-دارای اشکالات رفتاری(مثل بلد نبودن برقراری ارتباط چه با دختر چه با پسر و یا استفاده از غرور بیجا ووو) 3- دختر مجرد 4-امروز صبح از دنده لج پا شدم دوست داشتم با همه دعوا کنم اصلا یه مدتیه پرخاشگر شدم رفته بودم بازار از فروشنده خوشم نیومد خرید نکردم دوست داشتم با آقاهه دعوا کنم همون کاری که الان میخوام با شما بکنم! 5-من آدم منطقی هستم و وسواس فکری هم البته دارم نمیتونم زود تصمیم بگیرم کلی مشورت میکنم و همیشه بهترین تصمیم رو میگیرم و همیشه شکر خدا راضی ام 6-خونواده ام مذهبی اند من هم! 7-آقاجون دلم میخواد غر بزنم!اصلا شاکی ام اولی خود تو!میدونی چرا؟من مذهبی درسخونده عاقل بین حرف امثال تو و روانشناسا میمونم!(میمون نه می مانم!) 8-آقا من از یه آقای متشخص خوشم میاد هیچ رابطه ای هم جز کار و درس اون هم در حد اس ام اس با بنده خدا ندارم درمورد حس اون به خودم هم خبر ندارم ولی اینقدر میدونم که به خاطر احترامی که برای من قائله جواب سوالاتم رو میده و بهم کمک میکنه اون بهم توجه میکنه اما درسی نه عاشقانه(حالم به هم میخوره از این روابط هیچ وقت هم نه دوست داشتم نه به خودم اجازه میدم با پسری باشم)ولی من ته دلم دوستش دارم عیبه؟ 9-آدم بسیار متشخص و با وقاریه اینو من نمیگم همه میگن 10-از من بزرگتره و الانم تازه فارغ التحصیل شده 11-این اواخر کمی صمیمیت بیشتر شده درچه حد؟درحد تبریک گفتن مناسبات اونم پیامکی!اونم گاهی! 12-با یه روانشناس که احتمالا بشناسیش (دکتر علیرضا شیری خواستی اسم نبر ولی درموردش تحقیق کن آدم خوبیه با دین و ایمانه مثل شما از اسلام میدونه تو مجله موفقیت مینویسه خوبم مینویسه به سایتش مراجعه کن خیلی از روابط دختر پسرها رو منع میکنه) مشورت کردم کل ماجرا رو براش توضیح دادم گفت(یعنی کلا اعتقادش بر اینه و به نظر من هم درسته)چرا به عنوان یه آدم مذهبی نقش منفعل رو بازی میکنی؟تو برو جلو باهاش بیشتر گفتگو کن تلفنی یا حضوری اگه اون اومد جلو که تو عاقلانه عمل کن و بشناسش اگرم نیومد تو هیچ چیزی رو از دست ندادی 13-به عنوان یه آدم مذهبی برام حرفش عجیب بود راستش انتظار داشتم بگه:آخه دختر این همه روابط پیچیده وجود داره اونوقت تو تو این موندی؟خوب رابطه ای که سر و ته نداره باید زودتر تموم شه چون داری خودت رو اذیت میکنی ولی ووو 14-استخاره کردم(بگید جای استخاره بود یا نه؟کارمن غلط بود یا درست؟)بد اومد اگر هم خوب میومد من آدمی نیستم که وارد چنین بازی هایی بشم از اولش هم دنبال دوستی نبودم فقط دلم میخواد بشناسمش 15-اومدم سایت شما همه رو منع میکنید و به دخترها میگید برو بشین تو خونه خواستگار بیاد حاج آقا دهنوی میگه با شرایط خاص واسطه بفرستید!!! من آخه تو اون دانشگاه خراب شده واسطه ام کجا بود؟ 16-حالا حق بده که این همه وراجی کنم! 17-آقاجون بین حرف تو مذهبی حوزوی با خدای مجرب و حرف اون روانشناس تحصیلکرده با دین و ایمون مجرب(یه جورایی بین عقل و دلم) گیر کردم 18-الان از کجا بفهمم تو راست میگی یا اون؟ خدا به حرف کدومتون راضیه؟ نمیتونم بگم متحجری یا ووو ولی علم بهتر است یا دین؟ شماها مسئولید بابت حرفی که میزنید و راهنمایی که میکنید 19-آخیییییش1کلی غر زدم و خالی شدم!مرسی آقای سنگ صبور 20-امیدوارم منو ببخشید بابت غر زدنم و بد حرف زدنم و پر حرفیم!من آدم بی ادبی نیستم اتفاقا ادبم خیلی ها رو جذب کرده(به خدا خودشون میگن)ولی بابت لحن تندم ببخشید اگه دوست داشتید یکبار دیگه بخونید و دقیق جواب بدید من حوصله متن طولانی رو دارم لطفا ارجاع ندید
- [سایر] اول سلام سلام به کسی که وقت با ارزشش بدون چشمداشتی به مردم اختصاص میده ، ازتون مچکرم , همین (چون کار دیگه ای ازم بر نمیاد ،جز دعا ) آقای مرادی نمی دونم از کجا شروع کنم راستش حرف زیاد اما سخت ایجازش. شاید با شروع کردن به خوندن مطلبم با خودتون بگید بازم همون حرفهای همیشگی ، نوشته های کسایی که بازم باید براشون جناب سروانُ لینک کنم اما من فکر میکنم ایندفعه فرق میکنه ، من همه ی اون حرفها رو از قبل باور داشتم و دارم. من دانشجوی سال اول مکانیک تو دانشگاه سراسریم و تازه 20 سالم و با توجه به موفقیت هایی که داشتم و خواهم داشت مطمئنا ﺁینده بسیار خوبی دارم. بگذارید برم سر اصل مطلب یکی از دخترهای فامیل ، البته دور ، که من فقط سالی یکی دو بار می بینمش ، دو سال از خودم کوچیکتر و واقعا از خیلی جهات نمونه است ضمنا ایشون تازه امسال کنکور دارن. دو یا سه سال پیش که تو اوج احساسات بودم این حس بهم دست داد(نمی خوام بگم عشق شاید زمینه ی عاشق شدن) خودمم دقیق نمی دونم که انتخابش کردم یا انتخاب شد . اولش خودم مسخره می کردم که خجالت نمیکشی ، عاشق چشم و ابروی ......... منتظر زوالش بودم اما با فرازش روبرو شدم ، گفتم چون ازش فرار میکنم شاید داره دنبالم میاد باید بایستم وبررسیش کنم شاید این جوری به مرور زمان نواقصی پیدا بشه و بعد از ذهنم پاک بشه ، اما نشد. 1- ﺁقای مرادی اولین چیزی که واقعا منو زجر میده اینه که نمیدونم واقعا می تونم دوستش داشته باشم یا نه یعنی این علاقه ای که انکارش میکنم آیا درست؟ اون دختر خوبیه اما موضوع اینه که ما به درد هم میخوریم یا نه؟ جواب این سوالها فقط پیش خودش ، چطوری می تونم اینها رو بفهمم؟ 2- من اصلا عجله ای برای ازدواج ندارم چون میدونم تا چند سال دیگه هنوز آمادگی شو ندارم ، اما اگه به خاطر تعلل من دیگه کار از کار بگذره و خیلی دیر بشه چی؟ کاری نمیشه کرد؟ 3. ﺁیا من باید صبر کنم تا به سن بالاتری برسم و از لحاظ فکری و مالی وضعیت بهتری پیدا کنم ، بعد دست به کاری بزنم؟ اگر جوابتان بله است بگویید چند سال؟ ببیند من اگر به طرفم مطمئن شوم(مطمئن از نظر تشابه ارزشها)حتما راه حل های بهتری پیش رویم است ، اما چه جوری؟ [4.] خواهش میکنم نگید پسرم الان به فکر درس ومشقت باش ، این افکار اصلا به مسایل دیگه ی زندگیم ضربه ای نزده و توشون مشکلی ندارم ، اما خب همین چند سال خیلی از لحاظ روحی ﺁسیب دیدم ، یه جوری تو برزخ بودن. لطفا کمک کنید.
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.
- [سایر] من اواخر 23 سال هستم و همسرم سه سال از من کوچیکتره و تازه عقد کردیم، در ضمن همسرم دختر عمومه، قراره که تا 1.5 سال دیگه که درسش تموم میشه عقد بمونیم قرار برم سربازی، الان کم و بیش به صورت پروژه ای کار میکنم و تا حدی خانوادم هم حمایت مالیم میکنن و توی ماه حدودا 300 هزار تومن درامد دارم از لحاظ تحصیلات و درآمد خانواده هامون تقریبا در یک حدن تو جلسات خواستگاری در مورد مسئله مالی زیاد صحبت کردیم و به نتیجه تقریبی رسیدیم و همسرم به من گفت که مثل خانواده خودش خیلی اهل ول خرجی نیست ولی الان که حدودا یک ماه از عقدمون میگذره به مشکلاتی برخوردیم مشکل اینه که تفکرمون در نحوه خرج کردن پول با هم خیلی فرق میکنه مثلا خانومم خیلی دوست داره هم واسه خودش لباس زیاد بخره و هم واسه من، یعنی تقریبا 2 برابر چیزی که من میگم خوبه بخریم یا هر مناسبتی مثل تولد، سالگرد ازدواج و ... که توی سال اتفاق میافته دوست داره واسه خانواده خودش ، یعنی خانواده خواهر بزرگتر و پدر و مادرش کادو بخره، قبل از ازدواج میدونستم تا حدی اینطورین و عموم خیلی واسه این قر و پزهاشون پول خرج میکنه، ولی الان میبینم که بیشتر از اون چیزیه که فکر میکردم ایشون هم تو خواستگاری بارها به من گفته که اونقدرا هم اهل بریز و بپاش نیست، ولی ظاهرا بریز و بپاش از نظر خانومم با من فرق داره خانواده من هم خسیس نیستن، ولی تا حد متوسط صرفه جو هستن و من تفکری بین خانواده خودم و عموم رو می پسندم مثلا من فکر میکنم که میشه با یکم صرفه جویی زودتر ماشین خرید یا خونه دار شد، یا حتی گوشی موبایل بهتر و کارامد تر خرید، ولی خانومم همش به فکر خرید لباس، و کادو خریدن و امثال اینهاست و اگه بخوام پا به پای این درخواست هاش پول خرج کنم، شاید بعد از مراسم عروسیمون مجبور بشم که ماهی حداقل 300 هزار فقط برای خرج سر و پز خانوم کنار بزارم خیلی هم به خوانوادش وابستس و یه جورایی دوست داره منم مثل داماد اول خونوادشون همش خونه مامانش اینا باشم، چون داماد اول تقریبا 4 تا 5 روز به جای خونه خودشون خونه مادر زنشه و تقریبا خونه مادر خودش در ماه 1 یا 2 روز میره! ولی من تو خواستگاری هم بهش گفتم که حداکثر 2 روز میتونم تو هفته خونه مامانت اینا بیام و تو هم باید بعد از عروسی همین کارو کنی و قبول کرده، ولی توی عمل به نظرم خیلی بیشتر وابستس خلاصه من سر این چیزا مشکل دارم، خودم فکر میکنم که اگه درامدم بیشتر بشه و وابستگی زنم به خوانوادش کمتر بشه شاید مشکل حل بشه چون خیلی همو دوست داریم و نمیخوایم به خاطر این مشکل زندگیمون سرد بشه لطفا راهنماییم کنید
- [سایر] الا بذکر الله تطمئن القلوب. با سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت حاج آقای مرادی. نمی خوام زیاد وقت شریفتون رو بگیرم ، سر ِ یه دوراههیه بزرگم و به این امید که دری به روم باز کنین مزاحمتون شدم . 23 سال از خدای مهربونم عمر گرفتم. توی یه خونواده ی متدین و با ایمان بزرگ شدم . خونواده ای که سرمایشون مهر و محبت و عاطفه ایه که نسبت به همدیگه دارن و هر گز ، هرگز اونو از هم دریغ نمی کنن.نمی گم تمام عمرمو و نمی گم خیلی خوب و کامل ولی سعی کردم بیشتر وقتمو صرف عبادت همون خدایی بکنم که همیشه بهترینهاشو برام خواسته . و همیشه از بابت چیزایی که بهم داده ممنون دارش بودم و بابت چیزایی که از سر حکمتش نداده ، شکر گذارش . دو سال از تحصیلم توی دانشگاه میگذره.توی این 2 سال خیلی عوض شدم، سعی کردم هر روز خودمو بیشتر به خدا نزدیک کنم تا صداشو بشنوم، تا بتونم راهی رو که توش قدم گذاشتم به سر منزل مقصود برسونم. هیچ وقت چه توی این 2سال و چه قبل از اون به هیچ پسری هم صحبت نشدم ، نه اینکه موقعیتش برام پیش نیاد ، نه ، همیشه باورم بر این بوده که ارزش احساساتم خیلی بیشتر از این حرفاس که بخوام اونو بدم به دست کسی که معلوم نیست قدرش رو بدونه یا نه تا اینکه یکی از همکلاسی های پسرم نظرم به خودش جلب کرد ، من با وجود اینکه توی شهر کاملاً مذهبی و خونواده ی خیلی متدینی بزرگ شدم و لی کمتر پسری رو دیدم با این اعتقادات، پاک ، ساده ، با ایمان ، با خدا، سر به زیر .از طریق اون با مسجد و مراسم امام زمان انس گرفتم ، ازم نخواس که چادر بزنم ولی وقتی برام از خوبی های چادر گفت ، با عشق به بی بی فاطمه چادری شدم . اینقدر برام از ارزش زن گفت که حتی الان دیگه حاضر نیستم یک تار از موهام رو هم نا محرم ببینه حاج آقا منو دلبسته ی اعتقاداتش کرد. تا اینکه تقریباً یکسال پیش به من پیشنهاد ازدواج داد ، با تمام مشکلاتی که داشتیم . اون 1.5 از من کوچیکتره و خونوادش هم نسبت به خونواه ی من نسبتاً مذهبی تر. وقتی که خونوادش رو در جریان قرار داد تقریباً همه مخالفت کردن ، به خاطر اختلاف سن و .. ولی ما تصمیممون واسه ازدواج بر مبنای 2-3 سال آینده بود ، چون ایشون واقعاً الان شرایط ازدواج رو ندارن ، سربازی ، کار و .. ولی خدایی داره که وقتی بهش توکل میکنه هر چیزی رو که بخواد بهش میده و این برای من خیلی مهمه .این ایمانی که داره برام قابل ِ ستایشه . ارتباط زیادی با هم نداشتیم گاهی تلفنی به خاطر اینکه از حال همدیگه با خبر بشیم . و گاهی ایمیل. یه رابطه ی کاملاً سالم بر پایه ی اعتقادات دینیمون برای شناخت بیشتر همدیگه . ما حتی همدیگه رو با اسم کوچیک هم صدا نزدیم . یه بار هم تو چشمای همدیگه نگاه نکردیم . نیت ما از اول با همدیگه به خدا رسیدن بود . ولی اون همش میگه که از این ارتباط احساس گناه میکنه ، حاج آقا ما هیچ کاری نکردیم که حتی زمینه ای برای ارتکاب به گناه باشه . به من بگید کجای این رابطه گناهه؟ آیا گناه که انسان با انگیزه برای رسیدن به کسی که قلباً دوسِش داره تلاش کنه و به هدفش برسه؟ کجای قرآن نوشته شده اگه یکی رو دوس داشته باشی و برای رسیدن بهش تلاش کنی گناه کردی؟ تا اینکه چند روز پیش تماس گرفته و با بغض میگه که یه اتفاقی افتاده که باید همدیگه رو فراموش کنیم . هرچه اصرار میکنم که چی شده جواب نمیده و میگه نمیشه بگم.قسمم میده که بدون اینکه چیزی بپرسم فراموشش کنم. من میدونم ، میدونم که اون اگر خواستار جدایی شده فقط به خاطر خودمه . چون همیشه میگه که ارزش تو بیشتر از منه ... به نظر شما من باید چیکار کنم ؟ مگه 2سال حرف کمیه ؟ مگه احساس چیز بی ارزشیه؟ حاج آقا من نمی تونم . من توی عمرم هیچ کسی رو به اندازه ی ایشون دوس نداشتم . به خاطرش پا روی خیلی چیزا گذاشتم . تمام سختیها رو حاضرم به جون بخرم ولی بدونم اون در کنارمه . به نظرتون اگه اختلاف سن 1.5 خیلی مهمه پس چطور بی بی فاطمه ثمره ی یه ازدواج با اختلاف سن 25 ساله؟ اکثر جوابهایی رو که به پیامهای مشابه داده بودین مطالعه کردم . میدونم که شما هم بر این عقیده هستین که اختلاف سن ممکنه دردسر ساز بشه ولی حاج آقا وقتی یکی عاقله و منطقی چه فرقی میکنه کوچیکتر باشه یا بزرگتر ؟ وقتی دو نفر در کنار هم میتونن به آرامش برسن و در سایه ی آرامش به اوج کمال ، چرا اینقدر مسئله ی اختلاف سن باید مهم باشه؟ چرا خونواده ها این چیزا رو درک نمیکنن ؟ چرا به جای اینکه دست جوونا رو بگیرن و کمکشون کنن اینقدر سر هر مسئله ای بهانه میگیرن و مخالفت میکنن ؟ حاج آقا کمکم کنید. یا علی .
- [سایر] سلام حاج آقا من برنامه های شما را به صورت مرتب دنبال میکنم و در حال حاضر شدیدا احتیاج به مشاوره شما دارم .من مدت کوتاهی است که با آقا پسری اشنا شدم که این اشنایی در محل کار من صورت گرفت و این اشنایی منجر به یک دوستی 3 ماهه البته فقط با اطلاع مادرم بوده این آقا به من پیشنهاد ازدواج داده بود به همین علت برای اشنایی بیشتر من حاضر شدم که با این آقا صحبتی چند ماه داشته باشم . الان از این دوستی 3 ماه میگذره که البته این اقا با خانوادشون هم به خواستگاری من آمده اند و تقریبا دیگه خانوادهها از ارتباط ما باهم اطلاع دارند مسئله من اینه که ما از لحاظ مادیات خیلی بالاتر از این خانواده قرار داریم من دختری هستم که در حال حاضر اصلا مشکلی مادی ندارم اما این اقا از لحاظ مادی در حد صفر که سرمایه ایشون در حال حاضر 7 میلیون بیشتر نیست که اونم وام گرفته البته ما از لحاظ فرهنگی یا از لحاظ اخلاقی و مذهبی با هم تفاوت زیادی نداریم حتی با امدن ایشون تو زندگی من باعث شد که من از لحاظ نوع پوشش خیلی خیلی تغییر کنم در صورتی که قبل از امدن این اقا من دختری بودم که هر مدلی که دلم میخواست بیرون میرفتم زیادم اهل نماز نبودم ولی با امدن این اقا تشویقم کرد که نماز بخونم .درکل من از لحاظ اخلاقی هیچ مشکلی با ایشون ندارم تحقیقم که رفتیم جز خوبی چیزی از این خانواده من نشنیدم تنها مسئله که بین ما هست از لحاظ مادیات با توجه به شرایط کنونی جامعه با تورم نمیشه مسائل مادی رو در نظر نگرفت انسانیت و خوبی و معرفت یک طرف قضیست ولی مادیات هم تاثیر به سزایی در شروع یک زندگی میتونه داشته باشه.شایان ذکر است که من دختری 20 ساله هستم و ایشون هم 26 ساله که از لحاظ تحصیلیم هم دارای مدرک لیسانس هستند و من دیپلم .در حال حاضر هم هم من کارمندم و هم این اقا که کارشون حسابرسی است و که ما با هم در ماه برجی 700 هزار تومن دارم .ولی باز هم با این خرجها و قیمتهایی که سر به فلک گذاشته آیا میشه یه زندگی درست کرد؟من 50 درصد به خاطر عشق و علاقه و خصوصیات خوبی که این اقا دارند حاضرم که زنشون بشم 50 درصدم به خاطر پشتیبانی پدرم هست که مطمئنن پشت منو خالی نمیکه اگه بخوام کمک مالیم به من میکنه ولی شاید غرور و شخصیت یک انسانی چنین قضیه رو برندارد من اگه میگم کمک از سر تکبر نمیگم اگه پدرم چیزی میگه یا کمکیم میکنه از سر دلسوزی پدرانه میگه و این نیست که من بخوام به اون احساس ترحم یا اینکه بخوام منتی سرش بزارم باشه این پسر از لحاظ خانواده هیج پشتوانه مالی نداره اینها یک خانوداه ای هستند که فقط از لحاظ فرهنگی و درس پیشرفت کردند و بچه ها هیچ چشم داشتی به کمک پدر و مادر ندارن ولی اگه من میخوام که این اقا را به همسری بپذیرم به کمک پدرم دلخشوم ولی تا الان این مسئله رو به ایشون نگفتم .این خانواده از روزی که به خواستگاری من امدند تا الان ما تا حالا به خونه اینها نرفتیم ولی پدر و مادر منم اصرار دارند که چون شما خودتون با هم اشنا شدید با شناخت بیشتر بشه بد وکه تا دیروز وقتی پدر و مادر من برای تحقیق برن این اقا و مادرشون رو جلوی در ببیند و به منزلشان بروند که طبق گفته های پدر و مادرم میگفتند که احساس خجالت میکردند که بد از برگشت این اقا با تماس گرفت و به خاطر اینکه پدر و مادر من اتفاقی به منزلشون رفتن و اینها وسایلی برای پذیرایی نداشتن کلی عذر خواهی کرد که از لحن صحبتش متوجه شدم که احساس میکرد پدر من با دیدن وضعیت زندگی اینها پشمون بشه در صورتی که خانواده من از این قبیل ادم های ظاهر بین نیستند .با توجه به توضیحات لازم به نظر شما این ازدواج با این فاصله طبقاتی و این خصوصیات اخلاقی مشترک و همچنین اینکه نظر پدر من در مورد این ازدواج 5050است صحیح است یا خیر ؟