مدت زیادی است که به یکی از دوستانم که دختر است و هم جنس خودم، علاقه زیادی پیدا کردم؛ او هم مرا بسیار دوست دارد اما وابستگی من بیشتر است. من دختری مؤمن و نماز خوان هستم، اما او کاملاً از نظر اعتقادی با من فرق دارد، ولی من تا کنون خیلی سعی کردم بر او تأثیر بگذارم و او را بیشتر با خدا آشنا کنم. می خواستم بدونم علاقه شدید من به او اشکال دارد و گناه است؟ من احساس یک مادر را نسبت به او دارم. گاهی اوقات مرا بوس می کند و من حس خاصی پیدا می کنم به طوری که وقتی دیگران این کار را می کنند این حس را ندارم. آیا این امر نیز اشکال دارد؟ خواهش می کنم واضح پاسخ دهید. متشکرم. (هر اندیشه شایسته ای به چهره انسان زیبائی می بخشد) دانشجوی گرامی؛ ذهن منطقی شماست که در عبور از مشکلات و ابهامات زندگی، استفاده از نگاه تخصصی دیگران را بر می تابد و روح شفافتان است که عاقلانه ترین راه را مسیری می دانید که در امتداد انگشت اشاره دین باشد. به همراهی با شما افتخار می کنیم. به دلائل مختلفی باید به شما تبریک و آفرین بگوییم؛ اول به خاطر ایمان و تقوا و حیای زیبایی که دارید و مواظب اعمال و رفتار خود و اطرافیانتان هستید تا خدای نکرده به گناه آلوده نشوید. دوم به خاطر رعایت حد و مرز دوستی و ارتباط با دوستان خودتان، سوم به خاطر مبارزه با تمایلات نادرست درونی خودتان، چهارم به خاطر اینکه در شرایط پیش آمده راه درست و منطقی مشورت را برگزیدید و پنجم به دلیل اینکه با رعایت ادب، اما صادقانه سوال خود را با ما در میان گذاشتید. نکاتی را در پاسخ به سوال شما تقدیم میکنیم امیدواریم که مفید واقع شوند : 1. پرسشگر گرامی همانطور که خودتان می دانید یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود. 2. نیازهای عاطفی در دوران کودکی باید توسط والدین و مخصوصا مادر، پاسخ و به خوبی ارضاء شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اریکسون یکی از روانشناسان غرب، در این سن مرحله ای بنام صمیمیت را مطرح می نماید. جوان تمام هم و غم اش و فکر و اندیشه اش، دوستی است که برای او ارزش و اهمیت قائل است؛ به همین جهت است که روابط دوستانه اش بسیار زیاد است. بنابراین چنین حالتی در این دوران چندان غیرطبیعی نیست. 3. برخی از روانشناسان معتقدند اگر فردی در دوران کودکی، به طور طبیعی از والدینش محبت دریافت نکرده باشد و این نیاز عاطفی او برآورده نشده باشد، چه بسا در دوستیهای دوران نوجوانی و جوانی خود، دچار افراط و تفریط شود. به عبارتی دیگر جوانی که نیاز به محبت را در خودش احساس میکند و از طرفی با والدین خود رابطه عاطفی و محبتآمیز خوبی ندارد، دوست دارد دیگران این نیازش را برآورده سازند که یکی از طرق ارضاء آن دوستی است، ولی متاسفانه در این دوستی گاهی دچار افراط و گاهی دچار گناه و ... میشود. بهترین کار در این مسائل، میانهروی است و زیادهروی و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشکلات زیادی خواهد شد؛ این گونه دوستیهای افراطی گاهی اثر عکس میگذارد و روابط دوست با انسان به جای گرمی به سردی میگراید. 4. دانشجوی گرامی؛ اگر به دلیل شکلگیری این دوستی و علاقه شما هم کاری نداشته باشیم باید به این نکته توجه داشته باشید افراط در رابطه دوستانه شما می تواند آسیب زا باشد. محبت افراطی به چیزی یا فردی، پایداری روحی انسان را کم می کند و او را از فعالیت مناسب علمی و اجتماعی و حتی رفتار صحیح با اطرافیان باز می دارد. لذا همان طور که خودتان هم معتقد هستید و رفتارها و برخوردهای شما با دوستتان هم نشان میدهد، بهتر است هر دوی شما سطح این دوستی را درحد طبیعی و نرمال نگه دارید و از علاقه شدید و در حد عشق به همدیگر پرهیز نمایید و با رفتار و گفتار صحیح به دوستتان نیز کمک کنید تا وضعیت به حد طبیعی برگردد. 5. برای اینکه بتوانید در ارتباط دوستانه خود جانب اعتدال را رعایت کنید علاوه بر رفتارهای صحیحی که داشتید، لازم است: - ارتباط صمیمانه خود را محدود به طرف مقابل نکنید و سعی کنید با سایر اطرافیان و همکلاسی های هم جنس خود نیز روابط صمیمانه داشته باشید. - به یاد داشته باشید هدف اصلی شما از ورود به دانشگاه تحصیل علم می باشد؛ بنابراین سعی کنید با برنامه ریزی دقیق برای رسیدن به این هدف تلاش کنید. - انسان در روابط خود با دیگران نباید به گونه ای رفتار کند که ارتباط او با دیگران موجب زحمت و آسیب رساندن به سایر فعالیت های خود و طرف مقابل شود؛ بلکه در تمام روابط خود با دیگران حتی نزدیک ترین افراد به خود باید جانب اعتدال را رعایت کند. - رابطه عاطفی خودتان با خانواده مخصوصاً با پدر و مادرتان را تقویت کنید. - اگر برایتان مقدور است زود به زود به منزل سر بزنید و دیدار داشته باشید. - هنگامی که فکرتان مشغول است با خانواده تماس بگیرید و مخصوصاً با مادرتان صحبت کنید. - برای سعادت و پیشرفت ایشان و خودتان و همه دانشجویان و جوانان عزیز دعا کنید. - برای شبانه روز خود برنامه دقیق و مشخصی داشته باشید . از بیکاری اجتناب کنید و اوقات خود را بیهوده نگذرانید. در این برنامه ریزی خود، زمانی را برای همراهی با ایشان (و در صورت امکان با حضور دیگران) در نظر داشته باشید و سعی نمایید در غیر این زمان از ارتباط با ایشان یا فکر کردن در مورد ایشان خودداری نمایید. - سعی کنید رابطه دوستتان با خانواده اش را تقویت کنید. از او بخواهید که بیشتر از قبل به دیدار خانواده برود. رابطه او با مادرش را مورد تأکید قرار دهید. - با تفکر در مورد نتایج و عواقب افراط و وابستگی بین شماها، رابطه خودتان با ایشان را معتدل کنید تا هر دو روی پای خود بایستید و به کارها و فعالیتهای دیگر خود به خوبی برسید. - قدرت تمرکز خود را تقویت کرده و سعی کنید افکار مزاحم را از خود دور کنید. 6. رفتارهای قبلی شما مشکل خاصی نداشته است لذا خودتان را سرزنش نکنید. به یاد داشته باشید نوع قضاوت و رفتار دیگران نباید موجب شود تا شما برداشت منفی نسبت به شخصیت خود پیدا کنید. 7. برخی از نیازهای عاطفی انسان تنها به واسطه ازدواج به صورت کامل پاسخ داده می شود؛ سعی کنید در صورت امکان، به ازدواج و انتخاب همسر شایسته برای خودتان و فراهم ساختن مقدمات ازدواج، بیشتر بیندیشید. اگر خواستگار مناسب داشتید بدون دلیل رد نکنید (گاهی خیلی زود، دیر میشود ) و به درخواست او پاسخ مناسب دهید تا در پرتو ازدواج با او نیازهای عاطفی شما از طریق ازدواج پاسخ داده شود. 8. فعالیت های مفرح مانند کوهنوردی؛ پیاده روی می تواند نقش مهمی در تعادل روحی انسان داشته باشد؛ این فعالیت ها را در برنامه روزانه خود قرار دهید. 8. در برنامههای جمعی و گروهی، شرکت کنید. از مراسمات مذهبی کمال استفاده را ببرید. با آرزوی موفقیت برای شما در تمام مراحل زندگی، امیدواریم با عزم راسخی که دارید و مدد گرفتن از خداوند و حضرت زهرا سلام الله علیها بتوانید بر این مساله و تمام مسائل زندگی خود به خوبی فائق آیید. به این نکته نیز توجه داشته باشید که شما وظیفهای جز امر به معروف و نهی از منکر نسبت به دوستتان ندارید و بدانید که مادر او نیستید و اصرار بر تغییر افکار و عقاید و رفتارهای او نداشته باشید و از هر کاری که موجب وابسته شدن شما به یکدیگر میشود پرهیز کنید. نویسنده : سیدعباس ساطوریان
مدت زیادی است که به یکی از دوستانم که دختر است و هم جنس خودم، علاقه زیادی پیدا کردم؛ او هم مرا بسیار دوست دارد اما وابستگی من بیشتر است. من دختری مؤمن و نماز خوان هستم، اما او کاملاً از نظر اعتقادی با من فرق دارد، ولی من تا کنون خیلی سعی کردم بر او تأثیر بگذارم و او را بیشتر با خدا آشنا کنم. می خواستم بدونم علاقه شدید من به او اشکال دارد و گناه است؟ من احساس یک مادر را نسبت به او دارم. گاهی اوقات مرا بوس می کند و من حس خاصی پیدا می کنم به طوری که وقتی دیگران این کار را می کنند این حس را ندارم. آیا این امر نیز اشکال دارد؟ خواهش می کنم واضح پاسخ دهید. متشکرم.
مدت زیادی است که به یکی از دوستانم که دختر است و هم جنس خودم، علاقه زیادی پیدا کردم؛ او هم مرا بسیار دوست دارد اما وابستگی من بیشتر است. من دختری مؤمن و نماز خوان هستم، اما او کاملاً از نظر اعتقادی با من فرق دارد، ولی من تا کنون خیلی سعی کردم بر او تأثیر بگذارم و او را بیشتر با خدا آشنا کنم. می خواستم بدونم علاقه شدید من به او اشکال دارد و گناه است؟ من احساس یک مادر را نسبت به او دارم. گاهی اوقات مرا بوس می کند و من حس خاصی پیدا می کنم به طوری که وقتی دیگران این کار را می کنند این حس را ندارم. آیا این امر نیز اشکال دارد؟ خواهش می کنم واضح پاسخ دهید. متشکرم.
(هر اندیشه شایسته ای به چهره انسان زیبائی می بخشد)
دانشجوی گرامی؛ ذهن منطقی شماست که در عبور از مشکلات و ابهامات زندگی، استفاده از نگاه تخصصی دیگران را بر می تابد و روح شفافتان است که عاقلانه ترین راه را مسیری می دانید که در امتداد انگشت اشاره دین باشد. به همراهی با شما افتخار می کنیم.
به دلائل مختلفی باید به شما تبریک و آفرین بگوییم؛ اول به خاطر ایمان و تقوا و حیای زیبایی که دارید و مواظب اعمال و رفتار خود و اطرافیانتان هستید تا خدای نکرده به گناه آلوده نشوید. دوم به خاطر رعایت حد و مرز دوستی و ارتباط با دوستان خودتان، سوم به خاطر مبارزه با تمایلات نادرست درونی خودتان، چهارم به خاطر اینکه در شرایط پیش آمده راه درست و منطقی مشورت را برگزیدید و پنجم به دلیل اینکه با رعایت ادب، اما صادقانه سوال خود را با ما در میان گذاشتید. نکاتی را در پاسخ به سوال شما تقدیم میکنیم امیدواریم که مفید واقع شوند :
1. پرسشگر گرامی همانطور که خودتان می دانید یکی از مهمترین نیازهای انسان، نیازهای عاطفی است. نیاز به محبت ورزیدن به دیگران و مورد محبت دیگران واقع شدن دقیقا یک نیاز عاطفی است. این نیاز در طی مراحل مختلف رشد و در مراحل گوناگون زندگی شکل های مختلفی پیدا می کند و در هر دوره ای به گونه ای متناسب با آن زمان باید ارضا شود.
2. نیازهای عاطفی در دوران کودکی باید توسط والدین و مخصوصا مادر، پاسخ و به خوبی ارضاء شود. در دوره نوجوانی از طریق دوستان و گروه همسالان و در دوره جوانی از طریق دوستان، خویشاوندان و همسر به این نیاز پاسخ داده می شود. روان شناسان علت وابستگی انسانها را به یکدیگر همین نیازهای عاطفی می دانند. اریکسون یکی از روانشناسان غرب، در این سن مرحله ای بنام صمیمیت را مطرح می نماید. جوان تمام هم و غم اش و فکر و اندیشه اش، دوستی است که برای او ارزش و اهمیت قائل است؛ به همین جهت است که روابط دوستانه اش بسیار زیاد است. بنابراین چنین حالتی در این دوران چندان غیرطبیعی نیست.
3. برخی از روانشناسان معتقدند اگر فردی در دوران کودکی، به طور طبیعی از والدینش محبت دریافت نکرده باشد و این نیاز عاطفی او برآورده نشده باشد، چه بسا در دوستیهای دوران نوجوانی و جوانی خود، دچار افراط و تفریط شود. به عبارتی دیگر جوانی که نیاز به محبت را در خودش احساس میکند و از طرفی با والدین خود رابطه عاطفی و محبتآمیز خوبی ندارد، دوست دارد دیگران این نیازش را برآورده سازند که یکی از طرق ارضاء آن دوستی است، ولی متاسفانه در این دوستی گاهی دچار افراط و گاهی دچار گناه و ... میشود. بهترین کار در این مسائل، میانهروی است و زیادهروی و افراط در آن موجب به وجود آمدن مشکلات زیادی خواهد شد؛ این گونه دوستیهای افراطی گاهی اثر عکس میگذارد و روابط دوست با انسان به جای گرمی به سردی میگراید.
4. دانشجوی گرامی؛ اگر به دلیل شکلگیری این دوستی و علاقه شما هم کاری نداشته باشیم باید به این نکته توجه داشته باشید افراط در رابطه دوستانه شما می تواند آسیب زا باشد. محبت افراطی به چیزی یا فردی، پایداری روحی انسان را کم می کند و او را از فعالیت مناسب علمی و اجتماعی و حتی رفتار صحیح با اطرافیان باز می دارد. لذا همان طور که خودتان هم معتقد هستید و رفتارها و برخوردهای شما با دوستتان هم نشان میدهد، بهتر است هر دوی شما سطح این دوستی را درحد طبیعی و نرمال نگه دارید و از علاقه شدید و در حد عشق به همدیگر پرهیز نمایید و با رفتار و گفتار صحیح به دوستتان نیز کمک کنید تا وضعیت به حد طبیعی برگردد.
5. برای اینکه بتوانید در ارتباط دوستانه خود جانب اعتدال را رعایت کنید علاوه بر رفتارهای صحیحی که داشتید، لازم است:
- ارتباط صمیمانه خود را محدود به طرف مقابل نکنید و سعی کنید با سایر اطرافیان و همکلاسی های هم جنس خود نیز روابط صمیمانه داشته باشید.
- به یاد داشته باشید هدف اصلی شما از ورود به دانشگاه تحصیل علم می باشد؛ بنابراین سعی کنید با برنامه ریزی دقیق برای رسیدن به این هدف تلاش کنید.
- انسان در روابط خود با دیگران نباید به گونه ای رفتار کند که ارتباط او با دیگران موجب زحمت و آسیب رساندن به سایر فعالیت های خود و طرف مقابل شود؛ بلکه در تمام روابط خود با دیگران حتی نزدیک ترین افراد به خود باید جانب اعتدال را رعایت کند.
- رابطه عاطفی خودتان با خانواده مخصوصاً با پدر و مادرتان را تقویت کنید.
- اگر برایتان مقدور است زود به زود به منزل سر بزنید و دیدار داشته باشید.
- هنگامی که فکرتان مشغول است با خانواده تماس بگیرید و مخصوصاً با مادرتان صحبت کنید.
- برای سعادت و پیشرفت ایشان و خودتان و همه دانشجویان و جوانان عزیز دعا کنید.
- برای شبانه روز خود برنامه دقیق و مشخصی داشته باشید . از بیکاری اجتناب کنید و اوقات خود را بیهوده نگذرانید. در این برنامه ریزی خود، زمانی را برای همراهی با ایشان (و در صورت امکان با حضور دیگران) در نظر داشته باشید و سعی نمایید در غیر این زمان از ارتباط با ایشان یا فکر کردن در مورد ایشان خودداری نمایید.
- سعی کنید رابطه دوستتان با خانواده اش را تقویت کنید. از او بخواهید که بیشتر از قبل به دیدار خانواده برود. رابطه او با مادرش را مورد تأکید قرار دهید.
- با تفکر در مورد نتایج و عواقب افراط و وابستگی بین شماها، رابطه خودتان با ایشان را معتدل کنید تا هر دو روی پای خود بایستید و به کارها و فعالیتهای دیگر خود به خوبی برسید.
- قدرت تمرکز خود را تقویت کرده و سعی کنید افکار مزاحم را از خود دور کنید.
6. رفتارهای قبلی شما مشکل خاصی نداشته است لذا خودتان را سرزنش نکنید. به یاد داشته باشید نوع قضاوت و رفتار دیگران نباید موجب شود تا شما برداشت منفی نسبت به شخصیت خود پیدا کنید.
7. برخی از نیازهای عاطفی انسان تنها به واسطه ازدواج به صورت کامل پاسخ داده می شود؛ سعی کنید در صورت امکان، به ازدواج و انتخاب همسر شایسته برای خودتان و فراهم ساختن مقدمات ازدواج، بیشتر بیندیشید. اگر خواستگار مناسب داشتید بدون دلیل رد نکنید (گاهی خیلی زود، دیر میشود ) و به درخواست او پاسخ مناسب دهید تا در پرتو ازدواج با او نیازهای عاطفی شما از طریق ازدواج پاسخ داده شود. 8. فعالیت های مفرح مانند کوهنوردی؛ پیاده روی می تواند نقش مهمی در تعادل روحی انسان داشته باشد؛ این فعالیت ها را در برنامه روزانه خود قرار دهید.
8. در برنامههای جمعی و گروهی، شرکت کنید. از مراسمات مذهبی کمال استفاده را ببرید.
با آرزوی موفقیت برای شما در تمام مراحل زندگی، امیدواریم با عزم راسخی که دارید و مدد گرفتن از خداوند و حضرت زهرا سلام الله علیها بتوانید بر این مساله و تمام مسائل زندگی خود به خوبی فائق آیید. به این نکته نیز توجه داشته باشید که شما وظیفهای جز امر به معروف و نهی از منکر نسبت به دوستتان ندارید و بدانید که مادر او نیستید و اصرار بر تغییر افکار و عقاید و رفتارهای او نداشته باشید و از هر کاری که موجب وابسته شدن شما به یکدیگر میشود پرهیز کنید. نویسنده : سیدعباس ساطوریان
- [سایر] با عرض سلام چندوقتی است که با دختری از طریق واسطی جهت امر ازدواج آشنا شدم و خانواده وی بدلیل اختلاف زبان شدیدا مخالف هستن البته ابتدای کار پدرایشان تاحدودی موافق این وصلت بودن ولی برادران همچنان ابراز مخالفت میکنن در ضمن مادر دختردر قید حیات نیستند وحال سوال و مشکل اصلی بنده اینجاست که رضایت پدر تا حدودی جلب شده بود وقرار بر این بود که جهت اقدامات اولیه مادر بنده و واسطه به دیدار دختره رفته و آشنایی های اولیه طی شود که دختر مورد نظر ابراز کردند که پدر من مخالف اومدن خانواده بنده هستند به نظر شما چاره چیست متشکرم بنده دانش آموخته مهندسی نرم افزار و مربی کامپیوتر در هنرستان و دختر مورد نظر دانشجوی ترم 7 کارشناسی هستن در ضمن علاقه خاصی هردو به همدیگر داریم ودر طی آشنایی تقریبا 3 ماهه به تفاهم رسیده ایم
- [سایر] سلام آقای مرادی با این همه مشغله واقعا به شما خسته نباشید می گویم . این بار دوم است که برایتان پیام می گذارم . شما که خواستگاری دختر از پسر را هرزگی نمی دانید پس چراپیام مراجواب نمی دهید ؟ باور کنید خیلی به راهنمایی شما نیاز دارم . غیر از شما کسی را ندارم که با او مشورت کنم . می ترسم زمان بگذرد و من کار اشتباهی انجام دهم . خواهش می کنم به پیام قبلی من که در آن وضعیتم را تقریبا کامل توضیح داده ام پاسخ دهید . پیشاپیش از شما متشکرم . در پناه حق سلامت و پیروز باشید . ============================= سلام آقای مرادی شب و روزتون به خیر . من دختری 24 ساله و لیسانس هستم . یک سالی میشه که به پسری علاقه مند شدم ولی اون خودش نمی دونه . ما با هم فامیل دور هستیم . از خانوادش شناخت کامل دارم . هم سطح هم هستیم . با بعضی از خصوصیات اخلاقیش آشنا هستم ولی دلم میخواد بیشتر باهاش آشنا بشم ببینم همونی که فکر میکنم هست یا نه .جناب سروان رو هم چندین بار خوندم . در ضمن اون یک سال از من کوچیکتره و الان داره تهران فوق لیسانس می خونه .من شیراز هستم. چون کتابهای روان شناسی میخونم یه جورایی حس می کنم که از جنس هم هستیم . به نظر شما من چیکار کنم؟ آیا این درسته که به یکی از دوستام بگم که تلفنی راجع به من باهاش حرف بزنه و موضوع رو بهش بگه ؟میشه لطفا حتما منو راهنمایی کنید . بدجوری سر دوراهی موندم .
- [سایر] با سلام خدمت اقای مرادی. ممنون که تا حالا به هیچ سوالم جواب ندادین.درسته بازم اعتقاد دارم که شما اصلا مجبور به جواب دادن نیستید ولی با دیدن پاسخ های شما به افراد دیگه کمی حسودیم می شه. واقعا کشور ما به افرادی مثل شما واقعا نیاز داره این رو از ته دل می گم. کاش همه روحانیون مثل شما باشند. من با اجازه شما سوالم رو مطرح می کنم و این بار دیگه منتظر جواب هستم. سوال: کاملا خصوصی: من پسری 22 ساله هستم دانشجوی سال 3 کامپیوتر.مدتی پیش دوستام فقط برای شوخی و سرگرمی یکی از دختر ها رو برام نشون کردند. البته همین طوری. و من هیچ احساسی نسبت به این دختر خانم نداشتم. تا اینکه یواش یواش حس کردم یه احساسی نسبت به این دختر خانم پیدا کردم. نمی دونم اسمش چی هست ولی فکر کنم همون دوست داشتن باشه. ولی چون من از یک خانواده ی مذهبی هستم از این جور احساس ها تقریبا می ترسم. از طرفی بعد از مدتی دیگه اون احساس رو نسبت به اون دختر نداشتم البته بود ولی کمتر شد. چون چند تا از هم کلاسی ها هم در فکر اون دختر بودند.و من ناراحت شدم.البته از خودم.یعنی چطور ممکنه همه به اون دختر علاقه مند بشن و عشق همشون پاک باشه.البته مطمئن هستم عشق خودم پاک بوده.آقای مرادی ما 2 جور وصلت داریم. یکی اینکه به مادر می گیم بره و برامون یکی رو پیدا کنه و یا اینکه خودمون عاشق یه دختر می شیم.هر کدوم از این روش ها ضرر و سود خودشون رو دارند.من با روش اول بیشتر مخالف هستم که مادر بره پیدا کنه چون در این روش فکر می کنم اصلا بین دختر و پسر اون رابطه ی خوب و عاشقانه نباشه. از طرفی هم می دونم که عاشق شدن هم اشکال داره. چون عقلی در کار نیست.حالا موندم که چی کار کنم.آیا در مورد اون دختر خانم تحقیق کنم یا نه؟ آیا هنوز باید صبر کنم؟ همچنین خواهش دارم در مورد راه های بهتر شناختن همسر آینده رو در برنامه مردم ایران سلام مطرح کنین همه می گن باید خوب تحقیق کنیم اما هیچ کس نمی گه چطور؟ با چه روش های ؟ خواهش می کنم این دفعه جواب من رو بدین. ممنون می شم. خداحافظ
- [سایر] با سلام خدمت شما.من دختری 19 ساله هستم که از بچگی به دین و ایمان شهره بودم.در سن نوجوانی خواستگاران زیادی داشتم که متاسفانه خانواده ام یدون اجازه و مشورت با من ردشون میکردند . وقتی بزرگتر شدم نیاز به هم صحبتی با جنس مخالف رو در خودم احساس کردم اما متاسفانه چون دیدم به هیچ وجه راه از دواج ندارم از طریق چت با دیگران حرف زدم تا اینکه با پسری اشنا شدم که قبلا شکست عشقی خورده بود من دائم به اون نزدیک میشدم و وابستگی بسیار زیادی بین ما ایجاد شد به طوری که پسره میگه من تحمل یک ثانیه دوری تو رو ندارم ازم خواستگاری کرده اما از اونجا که چنین چیزی محاله من قبول نکردم(مسایلی هست که چنین چیزی رو محال کرده) و حالا من از تمام کردار اشتباهم پشیمان و ناد هستم بگم که دوسهسالی میشه که یک خط در میان نماز میخونم و اصلا هیچ چیز رو مثل سابق رعایت نمیکنم. اما حالا پشیمان شدم از همه کارام توبه کردم نمازامو میرم مسجد و کلا سعی کردم خوب باشم. اما ماجرای من با این پسر تمام نشدنیه و چون از اونجا که خودم باعث اشنایی و وابستگی بیش از حدش شدم حس میکنم حتی اگر ازدواج کنه و از زنش اختلاف پیدا کنه به خاطر منه چون من طوری رفتار کردم که میگه اخلاقت رو خیلی دوست دارم و بهت عادت کردم. و از طرفی میگه طوری وابسته تو هستم که اگر منو رها کنی تا ابد ازدواج نمیکنم و شاید اصلا دیوونه بشم.حالا من موندم و این عذاب وجدان شدید . چون خودم ازش خواستم باهام چت کنه و خودم وابستش کردم.اون حتی حاضره تا ابد با من چت کنه و منو نبینه ولی از دستم نده.یک طوری شده زندگیم که دیگه خودمو صددرصد جهنمی میدونم و فکر میکنم راه نجاتی ندارم. حالا به نظر شما من چه کنم.؟اگه میشه نظرم خصوصی بمونه و جوابمو برام میل کنید. اون بیش از حد عاطفیه و از اونجا که قبلا شکست عاطفی خورده منم بخوام بهش ضربه وارد کنم اوضاش بدتر میشه. از طرفی میگن بعضی گناهان طوریه که حتی تا ابد توبه هم کنی ضررش تا قیامت وجود داره. این از اون دسته گناهاست؟با تشکر از شما.من منتظر پاسخ شما هستم.
- [سایر] سلام. اهل تهرانم.معتقدم و نماز می خوانم . البته اصلا مذهبی نیستم و در زندگی تعادل دارم.بنده از دختری از فامیل های دور خوش آمده .ما رفت وآمد خانوادگی زیادی نداریم شاید 1-2 سالی یکبار همدیگر رادیدیم . ایشان 20 ساله هستند و در تهران مهندسی برق ترم 3 میباشند . پدر و مادر ایشان تحصیلات عالیه دارند. پدر بنده نیز تحصیلات عالیه ذاشتند و 3 ساله فوت کردنند.بنده مدرک مهندسی عمران دارم.آخرین باری که یکدیگر را دیدیم در مجلس ختم یکی از بستگان مشترک بود.از نگاه ایشلن حس کردم از من بدش نمی آید.بنده فعلاً سرباز هستم.شغل ندارم.البته تقریباً وضع مالی مناسبی دارم و در شهرک غرب یک آپارتمان نقلی پدرم به بنده داده.منزل خانواده شان تقریباً به ما نزدیک است و شرایط خانوادگی و مالی ایشان تقریباً مثل خانواده خودم است.مادرو خواهرم از ایشان خیلی تعریف میکنند.مادر یشان از من خوشش می آید.از نظر فرهنگی تقریبا خانواده همسطحی داریم.و حتی حجابشان مثل خانواده خودم است.بتده مطمئن هستم پس از پایان خدمت نهایتا ً 3-4 ماهه می توانم کاری مناسب پیدا کنم چون آشنایان زیادی قول هایی دادند. می دانم الان نه ایشان ونه بنده شرایط ازدواح نداریم.بنده کار ندارم وایشان درسش را تمام نکرده ولی حس می کنم دختر خوبی است و اگر اقدامی نکنم احتمال دارد با کس دیگری آشنا شود و ازدواج کند . غیر مستقیم به مادرم گفتم از این خانم خوشم می آید ولی نمی دانم الان چکار کنم.در ضمن دوست دارم حداقل 2-1 سالی کار کنم تا هزینه های اولیه زندگی را تأمین کنم.به نظر شما الان چکار کنم تا او هم بداند می خواهم با او آشنا شوم؟ از دوستی های سطحی بیزارم وسنم دارد بالا میرود . نمی دانم به مادرم بگویم با خانواده او صحبت کنند یا فعلا خیر؟
- [سایر] سلام حاج آقا من پسری 23 ساله هستم حدود 2سال پیش در یک ...در جنوب تهران به عنوان ... مشغول کار شدم که دراین مدت با دخترهای زیادی همکاری میکردم ولی بااینکه من دست وپاشکسته نماز می خواندم وهمیشه توذهنم خاهان ارتباط بادخترها رو داشتم ولی همیشه جلوی خودم رومی گرفتم تااینکه ماه رمضان پارسال دختری به کادر درمانگاه اضافه شد ومن ازهمون روز اول احساس خاصی نسبت به او داشتم وهمکارهای دیگم به این احساس دامن زدند تااینکه یک ماه بعداز ماه رمضان با او طرح دوستی ریختم واو بلا فاصله جواب مثبت دادکه البته ایکار من بیشتر برای ازدواج بود که پس از دو هفته اینمطلب را یهش گفتم ولی بعداز مدت کوتاهی باتوجه به گیردادنهای من نسبت به حجاب و----و حرفهایی که درموردش شنیدم باپیشنهاد خودش ازاون به بعد رابطه ما تلفنی شد ولی باز ازخوداو حرف هایی درمورد خودش وخانوادش شنیدم که فهیمیدم من گول ظاهر کاری اونو خورده بودم ولی دیر شده بودم ومن گیر کرده بودم وهمیشه باشنیدن حرفهاش غذاب میکشدیم وازنظر روانی روی من تاثیر منفی گذاشته بود آخه من تویک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم ولی اون---تا اینکه برج 2من به خدمت سربازی رفتم وبه همین بهونه سعی کردم ازش دور بشم ولی حس همصحبتی باجنس مخالف وارضای عاطفی خیلی عذابم میده که باعث میشد من وسوسه بشم وبهش زنگ بزنم ولی فقط یکبار---میخاستم ازشما راهنمایی بگیرم ببینم من باید با این احساس چیکارکنم؟ درضمن من بعد مدتی (قبل عید)ازمادرم راهنمایی خواستم ولی جوابی نگرفتم که فکر میکنم بزرگترین مشکل من درحال حاضر همینه خانوادم بامشکلم خوب برخورد نکردند---؟\"لطفاً کمکم کنید!\"(من دوست دارم پدرو مادر هم ازراهنمایی شما استفاده کنند)
- [سایر] با عرض سلام و وقت بخیر خدمت مشاورین عزیز و دوستان پسری هستم با سطح تحصیلات بالا و خانواده ای متوسط ...حدودا یک سال قبل از طریق یکی از شبکه های اجتماعی با خانمی آشنا شدم که او در ابتدا به عنوان شاگرد, با من در ارتباط بود .به مرور زمان من به شدت او علاقه مند شدم و او نیز اعلام کرد که به همین میزان به من علاقه مند است. به راحتی میتوانم بگویم من هیچگاه در هیچ مقطعی از زندگی دختری را به این اندازه دوست نداشته ام و بهترین لحظات عمر من بدون شک در طی یکسال و فقط با او بود. من حتی او را به مادرم هم نشان دادم و آنها با همدیگر روبوسی کردند و بعدا او به من گفت که از مادرت هم مثل خودت خیلی خوشم آمد . همین حرف را مادرم هم در مورد او میزد که به نظر دختر مهربانی است, هر چند که از حجاب او مداری انتقاد میکرد. به عبارت دیگر, از نظر من او یک فرشته بود. تنها چیزی که قلب مرا در این مدت آزار میداد این بود که او در روابطش با دیگران بسیار ساده و مثبت و یا به عبارت دیگر راحت بود اما در مقابل نسبت به من بسیار بسیار حساس بود و هر گونه صحبت با جنس مخالف حتی یک صحبت خیلی کوتاه و مختصردر حوزه کاری یا درسی را بسیار جدی میگرفت و ناراحت و افسرده میشد و مرا هم واقعا ناراحت میکرد. در نهایت این شکاکیت او منجر به جدایی ما از همدیگر شد. در حالیکه در هفته اول بعد از جدایی آسمان و زمین برای من تیره و تار شده بود و بسیار دلشکسته و افسرده شده بودم ولی تحمل کردم اما اکنون بعد از گذشت حدودا سه یا 4 ماه مجددا افکار, تصورات, آن چهره مهربان و دوست داشتنی, آن دست های پرمحبت و همه خاطرات را مرور میکنم . گاهی به نزدیک منزل آنها میروم و ساعت ها همان جا مینشینم و دور و اطراف را نگاه میکنم تا شاید او را از دور ببینم....تا جاییکه در آخرین اقدام استخاره کردم که آیا به سراغ او بروم و کار را تمام کنم یا خیر ؟! اما نتیجه استخاره هر دفعه یا بد یا بسیار بد در آمد و الان مانده ام که چی کار کنم....هدف من فقط و فقط ازدواج است اما واقعا نمیدانم کار درست چیست...این موضوع را من برای مادرم هم البته به شکل کاملتر توضیح داده ام و ایشان به عنوان راه حل به من پیشنهاد رفتن به چندین خواستگاری دیگر را دادند اما آن خوستگاری ها هم به نظرم همگی چندش آور میآمدند. خواهش میکنم راهنماییم کنید. ممنون و متشکرم
- [سایر] ضمن عرض ادب و احترام خدمت شما جناب آقای مرادی می خواستم در مورد مشکلم از شما به صورت خصوصی راهنمایی بگیرم . خصوصی دختری 23 ساله هستم ، که به تازگی وارد دوره کارشناسی ارشد شده ام .در سال دوم دانشگاه چندین خواستگار داشتم که چون آن وقت به ازدواج فکر نمی کردم (البته از مردها متنفر بودم) به آنها پاسخ رد داده ام و به خانواده ام که آن زمان برای حتی یک بار صحبت کردن با خواستگارانم به من اصرار می کردند گفته بودم که تا درسهایم به پایان نرسد به ازدواج فکر نمی کنم . به همین دلیل آنها نیز در حال حاضر هم به همین بهانه همه را رد می کنند ، بین من و مادر و پدرم هم انگار دیواری است که من هیچوقت نمی توانم با آنها صحبت کنم . چگونه می توانم به آنها بگویم که من قصد ازدواج دارم و واقعا از تنهایی خسته شده ام. در ضمن از چیزی هم بیشتر از همه رنج می برم که نمی دانم چگونه آن را بیان کنم. 4 سال پیش با آقایی که به بهانه ازدواج برای آشنایی اقدام کرده بود و از اقوام نزدیک هم بود رابطه داشته ام که در خلال آن به گناه آلوده شدم .البته این آقا یک سال بعد ازدواج کرد و من هم بعد از توبه و انابه ، با استفاده از چادر سعی کردم نه تنها حجاب بلکه اعمالم را حتی درست انجام دهم . از آن زمان تا کنون از رابطه زناشویی پدر ومادرم رنج می برم . من از گناهی که به آن عادت کرده بودم و واقعا آن را ترک کرده بودم ، متنفرم و علل وعوارض آن را نیز به خوبی میدانم . به تازگی دوباره هم افکار شیطنت آمیز و خاطراتم مرا وسوسه می کند . اما نمی دانم که چه کاری و چگونه انجام دهم تا راه درست را طی کنم ؟ راستش در حال حاضر هم کسی برای ازدواج مرا انتخاب نکرده است .اما حدود 3 ماه پیش نیز از طریق اینترنت ( نه چت بلکه گروه های علمی ) با مردی (31ساله ) آشنا شدم که من در ابتدا نمی دانستم که او متاهل است ، ... و مرا به عنوان دوست ، در ایمیل های خود گذاشته و با ایمیل با هم در ارتباط بودیم . چند وقت که از ایمیل ها گذشت فهمیدم که به او علاقه مند شدم و چقدر مشترکات داریم ، در همین زمان فهمیدم که او متاهل است .از آن به بعد سعی کرده ایم نه تنها sms بلکه ایمیل هم بهم نزنیم ، اما تا کنون کاملا موفق نشدیم . البته او به علاقه من نسبت به خود آگاه است و قطع شدن رابطه را نیز قبول دارد اما می گوید اگر من با خودم کنار بیایم می توانیم دوستان خوبی برای هم در حد یک رابطه ایمیل باشیم که فقط به ارسال فایلها و مطالب مفید اکتفا شود( تا به حال هم رابطه ما در حد ارسا کتب اینترنتی و فایل های جذاب معنوی و معرفی سایت های مفید درسی و علمی بوده است ). او خانواده اش را دوست دارد و برای من هم دوست خوبی است و مرا از افکار و خاطراتم دور کرده است. می دانم که رابطه ام با وی دچار اشکال است اما از بازگشتن به افکار شیطانی ام که یکبار اخیرا مرا به اقدام خودکشی کشانده است و آلوده شدن به عادتم به شدت می ترسم . تورابه خدا کمکم کنید ،آدرس یک مشاور را هم گرفته ام اما به ازای نیم ساعت مبلغ گزافی (بیست هزار تومان) باید بپردازم که نمی دانم به چه بهانه این مبلغ را بگیرن .خیلی سعی کرده ام به خدا نزدیک تر شوم اما شرایط و محیط اطرافم مرا وسوسه می کند . ... (شاید بگید توجیه است اما من فکر کردم که خدا او را سر راه من گذاشته است واما الان که من درمانده ام) از خدا نیز خجالت می کشم که چرا توبه ام را شکسته ام و..... از اینکه به مشکلات من هم گوش دادید و راهنمایی می کنید ، سپاسگزارم . (m45)
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید ببخشید اگر مزاحم شدم من از ارادتمندان شما ( درامامزاده علی اکبر چیذر) هستم. حاج آقا یه دفعه جواب منو دادید ولی چون جواب پیام اصلی رو ندادید دوباره می نویسم حاج آقا من پسری 27 ساله هستم با شرایط خوب مالی و شغلی و تحصیلاتی و... از خانواده ای خیلی مذهبی، من تا کنون به خواستگاری 8 دختر خانم رفته ام و 7 تای اونها رو نپسندیدم و خودم تمایلی نشون ندادم ولی حاج آقا بعد از اینکه به خواستگاری هشتمین نفر رفتم دیگه حال خودمو نمی دونم. پاک زده به سرم. دوست ندارم از یه واژه هایی استفاده کنم که سوء برداشت بشه اما من انتخاب خودم رو کردم من ایشان رو پسندیدم و همچنین خانواده من هم بسیار مشتاقند و همچنین پدر و مادر ایشان، اما خودشان رضایت نمیدهند. من تاکنون 15 بار به خواستگاری ایشان رفتم و هر بار تحقیر شدم و جواب منفی گرفتم. حاج آقا نمی دونم دلیل ایشون چیه. من از شرایط خوب مالی و شغلی برخوردارم. و دانشجوی دکترای مهندسی هستم. نمیخوام از خودم تعریف کنم منتهی دلیلی برای رد خودم از طرف ایشون نمی بینم. از نظر ظاهری هم مشکلی ندارم.حاج آقا ایشون حافظ قرآن هستند. انس با قرآن در رفتار و وجنات و سکناتشون تأثیر گذاشته. متانت و نجابت و خوش برخوردی و دارا بودن دلی پاک، من رو به ایشون علاقه مند کرده حالا بعد از 15 بار باز هم جواب منفی گرفتم . من ایشون رو میخوام.البته نمیگم که صورت ظاهرشون تأثیر نداشته ولی من از دیدن حرکات ایشون لذت میبرم و دوست دارم همسر آینده من ایشون باشند. ولی ایشون قبول نمیکنند. حاج آقا من با دوستام که صحبت و درددل میکنم به من میگن چون تو تو خیابون و دانشگاه به صورت دخترا نگاه نمیکنی حالا با دیدن یه دختر خودت رو باختی و نمیتونی خودت رو کنترل کنی. حاج آقا مگه نگاه کردن به نامحرم گناه نیست. آیا این دلدادگی من از نگاه کردن من به صورت ایشون ناشی میشه اصلا مگه گناه داره آدم از یکی خوشش بیاد. حاج آقا دیگه خیلی دارم تحقیر میشم ولی تمی تونم دست از اصرار بردارم. من چی کار باید بکنم تا ایشون رو به خودم علاقه مند کنم؟ چرا ایشون قبول نمیکنند؟ من چیزی کم ندارم. حاج آقا تورو خدا بگید من چه طوری میتونم ایشون رو مجاب کنم. ما قراره یه بار دیگه بریم به خواستگاری ایشون حاج آقا خیلی طولانی شد ببخشید برام خیلی دعا کنید
- [سایر] سلام علیکم خسته نباشید حاج آقا اگر اشتباه نکنم تا به حال 3 یا 4 تا پیام با همین مضمون براتون گذاشتم ولی پاسخی ندیدم. در ابتدا که پیام دادم و بعد پیام پیگیری را ارسال کردم گفتید (25 تیرماه) که با اسم واحد، اسم اولم را یادم نمی آید و با همان اسم واقعی ام یعنی اسم دوم پیام می فرستم. من دختری 20 ساله و حافظ قرآن (ان شاء الله) هستم و پایبند به اعتقادات و باور های اسلامی، خانواده خوبی دارم و آخرین (پنجمین) فرزند خانواده هستم . در حال حاضر خواستگاران زیادی دارم ولی در شرایط کنونی ام تمایلی به ازدواج ندارم شاید اصلی ترین آنها تنهایی پدر و مادرم بعد از رفتن من باشد. هم اکنون 4 ماهی است که من خواستگاری سمج دارم که تابه حال 15 بار به خواستگاری من آمده و هر 15 بار هم جواب منفی گرفته. اصرار خانواده و خود ایشان من را معذب کرده و حس بدی از این موضوع دارم. احساس گناه می کنم و نمی دانم نظر ایشان به من از چه چیز ناشی شده که با این همه غرور 15 بار با اصرار و پافشاری بیشتر به خواستگاری می آیند. از طرفی از پدر و مادرم هم خجالت می کشم که کسی را این چنین معطل خود کرده ام.من نظر خودم را هر 15 بار با قاطعیت و بدون شک و تردید داده ام . این وصلت با تفاوتهای موجود را از نظر عقلی و منطقاً مناسب نمی دانم با اینکه کیس مناسبی هستند. ایشان 27 سال سن دارند و یکی از دلایل من برای رد کردن ایشان تفاوت سنی زیاد است. و دیگر اینکه ایشان دانشجوی دکترای مهندسی دانشگاه شریف هستند و من دیپلمه، دیگر اینکه خانواده من از نظر اقتصادی در طبقه متوسط به بالای جامعه قرار دارد ولی آنها خیلی اوضاع مالی شان بالاتر از ماست (خیلی ، خیلی جوری که در تصور نمی گنجد). خوانواده ایشان و همچنین خودشان انسانهای متدین با باورهای سنجیده مذهبی هستند. از این لحاظ من بدم نمی آید که حتی طرف مقابلم کمی هم مثل ایشان اعتقاداتشان از من بالاتر باشد ولی بعضی نظراتشان علاوه بر اختلافات مالی و تحصیلی من را گنگ کرده و قدرت انتخاب را از من گرفته. ایشان حس مالکیت طلبی زیادی نسبت به همسر آینده شان دارند که من از این حس متنفرم. و همچنین با اینکه خود در دانشگاههای کشور تحصیل کرده اند ولی با تحصیل همسرشان در دانشگاه مخالف هستند (به نظر من خیلی عجیب است) و دیگر اینکه ایشان (شاید به خاطر دارا بودن چنین شرایط مالی، شغلی و تحصیلاتی) مغرور هستند. این را از حرکت های جلسات اولیه برداشت کردم. ایشان فکر می کردند که هر جا بروند باید در همان دم اول دختر را تقدیم او کنند. البته این را میدانم که جاهای دیگری هم به خواستگاری رفته اند و خود ایشان نپذیرفته اند. این را هم بگویم که پدر و مادر ما راضی به این وصلت هستند و علی الخصوص پدر و مادر ایشان همه تلاش خود را برای انجام این وصلت به کار برده اند. حاج آقا قبلاً از جواب مبسوط شما متشکرم خیلی دعایم کنید