مدتی است زن متأهلی عاشق و شیدای من شده و قصد دوستی با من را دارد و من هم هر چه از او دوری و بی محلی می کنم او عاشق تر می شود و مهرم در دلش بیشتر می گردد. لطفا راهنماییم کنید که در این وضعیت، به عنوان پسری مجرد، چکار کنم و چگونه از دست این زن رها شوم؟ از مکاتبه تان با این مرکز حق شناسی کرده و سپاسگزاریم؛ امیدواریم همراه و راهنمای خوبی برایتان باشیم. در پاسخ به سوالی که مطرح کردید، ابتدا ماجرایی واقعی را برایتان نقل می کنم که در سال 1390 و در کشور خودمان رخ داده است : (مردی که به ظن ارتباط پسری مجرد با همسرش، این پسر را از پا در آورده بود بار دیگر به مرگ محکوم شد. چندی پیش مردی به پلیس 110 زنگ زده و از پیدا شدن یک جسد که در زمینی خاکی به حال خود رها شده بود خبر داد. با حضور پلیس و انجام تحقیقات مشخص شد که مقتول فردی به نام سعید و مجرد است. ماموران با پرس و جو از خانواده مقتول دریافتند وی دشمنی خاصی با کسی نداشته و اتفاقا فردی محبوب هم بوده است.اما در زندگی این مرد نکتهای بود که شک ماموران را برمی انگیخت و این رابطه وی با زنی به نام نرگس بود. برای همین ماموران به سراغ نرگس رفته و از وی در اینباره سوال کردند اما این زن مدعی شد هیچ اطلاعی از قتل سعید ندارد. بازجویی از متهمه ادامه یافت تا اینکه نرگس سرانجام پرده از واقعیت برداشت و گفت شوهرش حسین قاتل سعید است. این زن گفت: شوهرم به من و این مرد مشکوک شده بود و فکر میکرد ما با هم ارتباط داریم. به همین خاطر هم او را از سر راه برداشت. بلافاصله حکم جلب حسین صادر و وی دستگیر شد. حسین بلافاصله پس از دستگیری به طور خودجوش به این قتل اقرار کرد و گفت: سعید را من کشتم. از مدتی قبل میدانستم که وی با همسرم ارتباط دارد. این موضوع را به همسرم گفتم و از او خواستم به این رابطه پایان دهد ولی قبول نکرد و گفت باید مرا طلاق بدهی من علاقهای به تو ندارم.نرگس البته اصل رابطه با سعید را انکار میکرد. من که علاقه شدیدی به نرگس داشتم حاضر به جدایی با وی نبودم ولی از طرفی نمیتوانستم تحمل کنم که وی با یک مرد غریبه ارتباط داشته باشد. به همین خاطر سراغ سعید رفتم و به وی گفتم به این رابطه پایان دهد اما وی گفت نرگس خودش به رابطه با او علاقهمند است.این رابطه شوم دو سال ادامه پیدا کرد تا اینکه این اواخر فهمیدم نرگس به خانه سعید رفت و آمد دارد و حتی کارهای منزل وی را انجام میدهد. برای همین تصمیم به قتل وی گرفتم. روز حادثه اسلحهای تهیه کردم و به سعید زنگ زده و گفتم میخواهم در ارتباط با موضوعی با او صحبت کنم. وقتی سر قرار آمد بدون اینکه مرا ببیند او را تعقیب کرده و در فرصتی مناسب وی را با شلیک گلوله کشتم؛ بعد هم موضوع را به نرگس گفتم. با این اعترافات متهم راهی دادگاه کیفری شده و به قصاص محکوم شد، ولی این حکم با اعتراض وی در دیوان عالی کشور نقض شده و به شعبه هم عرض سپرده شد. روز گذشته متهم بار دیگر در دادگاه مجرم شناخته و به مرگ محکوم شده و در ردیف اعدامیها قرار گرفت. (منبع : روزنامه تهران امروز) این اتفاقی که با هم مرور کردیم فقط یک حالت از فرجام اینگونه ارتباط های نامشروع است. خیلی اوقات ابراز علاقه ها و ارتباطات معمولی کار را به جاهای باریک می کشاند. قتل های فراوانی به خاطر اینگونه ارتباط ها رخ می دهد و ... . *** پرسشگر گرامی؛ برقراری رابطه عاطفی و دوستانه با نامحرم (با هر توجیهی) در فضای شریعت اسلام جایز نیست و باید از آن اجتناب کرد؛ حال اگر این رابطه معطوف به زنی متأهل باشد، آسیب هایش قطعاً فراوان تر خواهد بود. خوشبخانه شما به دنبال قطع این ارتباط هستید و همین تصمیم شما، حل این مشکل را سهل و آسان می کند. ما در ادامه نکاتی را تقدیم تان می کنیم که توجه و عمل به آن ها در تصمیم صحیحی که گرفته اید یاری تان می دهد : 1. ایجاد یا قطع ارتباط با دیگران، بستگی تام به اراده خود فرد دارد. اگر شما واقعاً بخواهید ارتباطتان را با کسی قطع کنید، می کنید و طرف مقابل تان نمی تواند مانع شود. شما در نوشته تان گفتید (هر چه از او دوری و بی محلی می کنم او عاشق تر می شود ...)؛ دوری و بی محلی که شما از آن نام بردید معلوم است که به معنای قطع ارتباط شما نبوده، چون در قطع ارتباط شما دیگر هیچ رفتار و واکنشی از طرف مقابل خود نمی بینید، در حالیکه نوشته هایتان حاکی از بررسی رفتارهای اوست. 2. اگر می خواهید از این دامی که قطعاً توسط شیطان برایتان نهاده شده و زندگی دنیایی و اخرویتان را بر لبه پرتگاهی خطرناک قرار داده، رهایی یابید از همین الان هر گونه ارتباط با این زن را قطع کنید (حضوری، پیامکی، تلفنی، چت، مکاتبه ای و ...)؛ این توصیه ما را جدی بگیرید. اگر به این مورد عمل نکنید، از این مهلکه نجات نخواهید یافت. پس خود را دیگر در معرض ا و قرار ندهید و به هیچ وجه پیام هایش را نخوانید و صحبت هایش را نشنوید (شماره تلفن همراه و آدرس ایمیل تان را تغییر دهید). 3. اگر پس از قطع ارتباط، ایشان مزاحم تان شدند، او را تهدید به شکایت کنید و در صورت بی توجهی ، تهدید خود را عملی سازید. مطمئن باشید پس از این تهدید، رهایتان خواهد کرد؛ چون مجازات رابطه نامشروع برای متأهلین بسیار سنگین است. 4. فکر کردن به اینکه این عمل در دین اسلام حرام است و مورد رضایت خدا نیست و همچنین تفکر درباره عاقبت دنیایی و اخروی اینکار بهترین شیوه برای ترک این ارتباط و فکر نکردن به این موضوع است. همچنین در اولین فرصت اگر شرایط ازدواج را داشتید، با همسری مناسب ازدواج کنید. با ازدواج عواطف شما در جهت صحیح و شرعی خرج خواهد شد و از این دغدغه رهایی خواهید یافت. 5. برای قطع این ارتباط روی موارد زیر نیز خوب تفکر و تأمل کنید : - آیا شما دوست دارید، مردی غریبه با همسر آینده تان ارتباط داشته باشد؟ مسلماً نه. وقتی خودتان دوست ندارید کسی با زندگی آینده تان این کار را بکند، خودتان نیز نباید با زندگی فردی دیگر این کار را بکنید. فراموش نکنید که دنیا دار مکافات است و اگر کسی بدی کند، بدی می بیند. - می دانید اگر همچنان با زنی متأهل ارتباط داشته باشید و این ارتباط روزی بر ملا شود چه بر سر زندگی تان می آید؟ اطرافیان با شما چگونه برخورد می کنند؟ جامعه چگونه برخورد می کند؟ به آینده زندگیتان فکر کرده اید؟ به این فکر کنید که این رابطه شما ممکن است زندگی فرد مورد نظر را نیز به نابودی بکشاند و آنگاه شما هم مقصرید. - گاهی این ارتباط ها به جاهای خطرناک و باریک (رابطه جنسی و ...) می کشد و مجازات های سنگین دنیایی (سنگسار، اعدام و ...) را گریبانگیر فرد می کند. آیا حیف نیست آدمی سرمایه زندگی خویش را تنها با یک اشتباهی که می تواند از آن جلوگیری کند بر باد دهد! - فکر نمی کنید این زن، مقید به احکام شرع نیست و دست در دست شیطان دارد و می خواهد زندگی شما را نابود کند؛ چون با وجود داشتن همسر، علاقه به ارتباط با نامحرم دارد؛ پس با قطع ارتباط با او مانع نابودی زندگی تان شوید. - هیچ زن مسلمانِ سالم و عاقل (که متأهل هم هست) چنین روابطی با پسری نامحرم برقرار نمی کند، چرا که : الف) مهمتر از همه مورد رضایت خدا نیست و از لحاظ شرعی گناه است. ب) مرد زندگی اش را انتخاب کرده و باید عواطفش را معطوف او کند نه پسری نامحرم. ج) این رفتار خیانت به شوهر و حریم مقدس خانواده اش است و باعث بی آبرویی در جامعه و تباهی دنیا و آخرتش می شود. د) مجازات های سنگین تری برای افراد متأهل در این گونه روابط در نظر گرفته می شود (سنگسار، اعدام و ...). *** پرسشگر محترم؛ خدا را شاکر باشید که اتفاق ناگواری برای شما رخ نداده است و این فرصت را از عنایات خاصه خدا به خود بدانید که در اختیارتان قرار داده تا راه درست را انتخاب کنید؛ پس راه درست را انتخاب کنید. موفق باشید؛ باز هم با ما مکاتبه کنید. نویسنده : علی حسینعلی پور
مدتی است زن متأهلی عاشق و شیدای من شده و قصد دوستی با من را دارد و من هم هر چه از او دوری و بی محلی می کنم او عاشق تر می شود و مهرم در دلش بیشتر می گردد. لطفا راهنماییم کنید که در این وضعیت، به عنوان پسری مجرد، چکار کنم و چگونه از دست این زن رها شوم؟
مدتی است زن متأهلی عاشق و شیدای من شده و قصد دوستی با من را دارد و من هم هر چه از او دوری و بی محلی می کنم او عاشق تر می شود و مهرم در دلش بیشتر می گردد. لطفا راهنماییم کنید که در این وضعیت، به عنوان پسری مجرد، چکار کنم و چگونه از دست این زن رها شوم؟
از مکاتبه تان با این مرکز حق شناسی کرده و سپاسگزاریم؛ امیدواریم همراه و راهنمای خوبی برایتان باشیم.
در پاسخ به سوالی که مطرح کردید، ابتدا ماجرایی واقعی را برایتان نقل می کنم که در سال 1390 و در کشور خودمان رخ داده است :
(مردی که به ظن ارتباط پسری مجرد با همسرش، این پسر را از پا در آورده بود بار دیگر به مرگ محکوم شد. چندی پیش مردی به پلیس 110 زنگ زده و از پیدا شدن یک جسد که در زمینی خاکی به حال خود رها شده بود خبر داد. با حضور پلیس و انجام تحقیقات مشخص شد که مقتول فردی به نام سعید و مجرد است. ماموران با پرس و جو از خانواده مقتول دریافتند وی دشمنی خاصی با کسی نداشته و اتفاقا فردی محبوب هم بوده است.اما در زندگی این مرد نکتهای بود که شک ماموران را برمی انگیخت و این رابطه وی با زنی به نام نرگس بود. برای همین ماموران به سراغ نرگس رفته و از وی در اینباره سوال کردند اما این زن مدعی شد هیچ اطلاعی از قتل سعید ندارد. بازجویی از متهمه ادامه یافت تا اینکه نرگس سرانجام پرده از واقعیت برداشت و گفت شوهرش حسین قاتل سعید است. این زن گفت: شوهرم به من و این مرد مشکوک شده بود و فکر میکرد ما با هم ارتباط داریم. به همین خاطر هم او را از سر راه برداشت. بلافاصله حکم جلب حسین صادر و وی دستگیر شد. حسین بلافاصله پس از دستگیری به طور خودجوش به این قتل اقرار کرد و گفت: سعید را من کشتم. از مدتی قبل میدانستم که وی با همسرم ارتباط دارد. این موضوع را به همسرم گفتم و از او خواستم به این رابطه پایان دهد ولی قبول نکرد و گفت باید مرا طلاق بدهی من علاقهای به تو ندارم.نرگس البته اصل رابطه با سعید را انکار میکرد. من که علاقه شدیدی به نرگس داشتم حاضر به جدایی با وی نبودم ولی از طرفی نمیتوانستم تحمل کنم که وی با یک مرد غریبه ارتباط داشته باشد. به همین خاطر سراغ سعید رفتم و به وی گفتم به این رابطه پایان دهد اما وی گفت نرگس خودش به رابطه با او علاقهمند است.این رابطه شوم دو سال ادامه پیدا کرد تا اینکه این اواخر فهمیدم نرگس به خانه سعید رفت و آمد دارد و حتی کارهای منزل وی را انجام میدهد. برای همین تصمیم به قتل وی گرفتم. روز حادثه اسلحهای تهیه کردم و به سعید زنگ زده و گفتم میخواهم در ارتباط با موضوعی با او صحبت کنم. وقتی سر قرار آمد بدون اینکه مرا ببیند او را تعقیب کرده و در فرصتی مناسب وی را با شلیک گلوله کشتم؛ بعد هم موضوع را به نرگس گفتم. با این اعترافات متهم راهی دادگاه کیفری شده و به قصاص محکوم شد، ولی این حکم با اعتراض وی در دیوان عالی کشور نقض شده و به شعبه هم عرض سپرده شد. روز گذشته متهم بار دیگر در دادگاه مجرم شناخته و به مرگ محکوم شده و در ردیف اعدامیها قرار گرفت. (منبع : روزنامه تهران امروز)
این اتفاقی که با هم مرور کردیم فقط یک حالت از فرجام اینگونه ارتباط های نامشروع است. خیلی اوقات ابراز علاقه ها و ارتباطات معمولی کار را به جاهای باریک می کشاند. قتل های فراوانی به خاطر اینگونه ارتباط ها رخ می دهد و ... .
*** پرسشگر گرامی؛ برقراری رابطه عاطفی و دوستانه با نامحرم (با هر توجیهی) در فضای شریعت اسلام جایز نیست و باید از آن اجتناب کرد؛ حال اگر این رابطه معطوف به زنی متأهل باشد، آسیب هایش قطعاً فراوان تر خواهد بود. خوشبخانه شما به دنبال قطع این ارتباط هستید و همین تصمیم شما، حل این مشکل را سهل و آسان می کند. ما در ادامه نکاتی را تقدیم تان می کنیم که توجه و عمل به آن ها در تصمیم صحیحی که گرفته اید یاری تان می دهد :
1. ایجاد یا قطع ارتباط با دیگران، بستگی تام به اراده خود فرد دارد. اگر شما واقعاً بخواهید ارتباطتان را با کسی قطع کنید، می کنید و طرف مقابل تان نمی تواند مانع شود. شما در نوشته تان گفتید (هر چه از او دوری و بی محلی می کنم او عاشق تر می شود ...)؛ دوری و بی محلی که شما از آن نام بردید معلوم است که به معنای قطع ارتباط شما نبوده، چون در قطع ارتباط شما دیگر هیچ رفتار و واکنشی از طرف مقابل خود نمی بینید، در حالیکه نوشته هایتان حاکی از بررسی رفتارهای اوست.
2. اگر می خواهید از این دامی که قطعاً توسط شیطان برایتان نهاده شده و زندگی دنیایی و اخرویتان را بر لبه پرتگاهی خطرناک قرار داده، رهایی یابید از همین الان هر گونه ارتباط با این زن را قطع کنید (حضوری، پیامکی، تلفنی، چت، مکاتبه ای و ...)؛ این توصیه ما را جدی بگیرید. اگر به این مورد عمل نکنید، از این مهلکه نجات نخواهید یافت. پس خود را دیگر در معرض ا و قرار ندهید و به هیچ وجه پیام هایش را نخوانید و صحبت هایش را نشنوید (شماره تلفن همراه و آدرس ایمیل تان را تغییر دهید).
3. اگر پس از قطع ارتباط، ایشان مزاحم تان شدند، او را تهدید به شکایت کنید و در صورت بی توجهی ، تهدید خود را عملی سازید. مطمئن باشید پس از این تهدید، رهایتان خواهد کرد؛ چون مجازات رابطه نامشروع برای متأهلین بسیار سنگین است.
4. فکر کردن به اینکه این عمل در دین اسلام حرام است و مورد رضایت خدا نیست و همچنین تفکر درباره عاقبت دنیایی و اخروی اینکار بهترین شیوه برای ترک این ارتباط و فکر نکردن به این موضوع است. همچنین در اولین فرصت اگر شرایط ازدواج را داشتید، با همسری مناسب ازدواج کنید. با ازدواج عواطف شما در جهت صحیح و شرعی خرج خواهد شد و از این دغدغه رهایی خواهید یافت.
5. برای قطع این ارتباط روی موارد زیر نیز خوب تفکر و تأمل کنید :
- آیا شما دوست دارید، مردی غریبه با همسر آینده تان ارتباط داشته باشد؟ مسلماً نه. وقتی خودتان دوست ندارید کسی با زندگی آینده تان این کار را بکند، خودتان نیز نباید با زندگی فردی دیگر این کار را بکنید. فراموش نکنید که دنیا دار مکافات است و اگر کسی بدی کند، بدی می بیند.
- می دانید اگر همچنان با زنی متأهل ارتباط داشته باشید و این ارتباط روزی بر ملا شود چه بر سر زندگی تان می آید؟ اطرافیان با شما چگونه برخورد می کنند؟ جامعه چگونه برخورد می کند؟ به آینده زندگیتان فکر کرده اید؟ به این فکر کنید که این رابطه شما ممکن است زندگی فرد مورد نظر را نیز به نابودی بکشاند و آنگاه شما هم مقصرید.
- گاهی این ارتباط ها به جاهای خطرناک و باریک (رابطه جنسی و ...) می کشد و مجازات های سنگین دنیایی (سنگسار، اعدام و ...) را گریبانگیر فرد می کند. آیا حیف نیست آدمی سرمایه زندگی خویش را تنها با یک اشتباهی که می تواند از آن جلوگیری کند بر باد دهد!
- فکر نمی کنید این زن، مقید به احکام شرع نیست و دست در دست شیطان دارد و می خواهد زندگی شما را نابود کند؛ چون با وجود داشتن همسر، علاقه به ارتباط با نامحرم دارد؛ پس با قطع ارتباط با او مانع نابودی زندگی تان شوید.
- هیچ زن مسلمانِ سالم و عاقل (که متأهل هم هست) چنین روابطی با پسری نامحرم برقرار نمی کند، چرا که :
الف) مهمتر از همه مورد رضایت خدا نیست و از لحاظ شرعی گناه است.
ب) مرد زندگی اش را انتخاب کرده و باید عواطفش را معطوف او کند نه پسری نامحرم.
ج) این رفتار خیانت به شوهر و حریم مقدس خانواده اش است و باعث بی آبرویی در جامعه و تباهی دنیا و آخرتش می شود.
د) مجازات های سنگین تری برای افراد متأهل در این گونه روابط در نظر گرفته می شود (سنگسار، اعدام و ...). *** پرسشگر محترم؛ خدا را شاکر باشید که اتفاق ناگواری برای شما رخ نداده است و این فرصت را از عنایات خاصه خدا به خود بدانید که در اختیارتان قرار داده تا راه درست را انتخاب کنید؛ پس راه درست را انتخاب کنید.
موفق باشید؛ باز هم با ما مکاتبه کنید.
نویسنده : علی حسینعلی پور
- [سایر] در محل کارم عاشق پسری شده ام؛ از طرفی هم من دختری باحیا و محجبه هستم و صلاح هم نمی دونم کسی بفهمه. نمی دونم چکار کنم جذبش کنم؛ رفتارم چطور باشه تا اونم عاشقم بشه و با من ازدواج کنه؟ لطفاً راهنماییم کنید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مسلمانی حدود 45 سال قبل با زن کافره ازدواج کرده و صاحب پسری شده است و سپس آنها را رها کرده و سی و پنج سال قبل ازدواج مجدد کرده است و صاحب پسری شده است و فعلا که فوت شده، از زن و پسر اول او هیچ اطلاعی در دست نیست، آیا نماز و روزه او بر پسر زن دوم او واجب است یا خیر؟
- [سایر] سلام.خسته نباشین. من چند روز پیش به طور اتفاقی به مدت 10 دقیقه برنامه شما را دیدم و خوشم اومد. نمیدونم سیستم برنامتون چطوره.اما راجع به رابطم سوالی ازتون داشتم.ممنون میشم اگر در ایمیلم بهم پاسخ بدین. با یک پسری دوست هستم به مدت تقریبا 2 سال.من 24 ساله و اون 23 سالشه. از بچگی سختی کشیده.در سن 2 سالگی مادر و پدرش از هم جدا شدند.و بعد ها پیش نامادری و بعد پیش فامیل زندگی میکرده. من تجربه سکس تا به حال نداشتم.اما به دلیل علاقه ای که توی ماه های اول دوستی برام اتفاق افتاد سکس را تجربه کردم. و الان این آقا خونه مستقل خودش رو داره و تقریبا زندگی خوبی داره. ما در طی این مدت هر روز همدیگرو میدیدیم یعنی این مساله ای بود که ایشون میخواستن که ما دوست فابریکی باشیم.تقریبا از اول دوستی ایشون زود رنج بودن.سر هر مساله ای ناراحت میشدن و برای من به عنوان یک دختر خیلی سخت بود که بخام از دلش در بیارم.تا یک سال اول آشتیه بعد از قهر شیرین بود اما بعد از مدتی دیگه کار من سخت شد.و هر دفعه که ناراحتی پیش میومد حرف تموم کردن دوستی زده میشد. تنها مشکلمون توی دوستی همین مساله بود و اینکه انقدر این قعر و سرسنگین بودن رو ادامه میداد تا سرد میشدیم. الان که یه مدتیه از دوستی گذشته نسبت به من سرد شده ولی من همچنان دوسش دارمو ناراحتیش برام زجر آوره و چطور میشه فهمید پسری سر سکس با شما دوسته؟ و در ضمن ناز کشیدن دختر رو بلد نیست .میخوام طوری رفتار کنم که هم علاقش بیشتر بشه هم اهمیت و خیلی مسائل دیگه شایذ اون سیاست رو بلد نیستم... قبلا نسبت به خرج کردن و شام بیرون رفتن خیلی آدم دست و دل بازی بود.اما الان اگر بگم بریم جای خوب غذا بخوریم بهم میگه پر توقعی و مثلا تخم مرغ تو یخچال هست بخور. یا معمولا بعد از دانشگاه که میاد دنبالم بهم میگه قبلش یه چیزی بخور که من مجبور نباشم چیزی بخرم. در صورتی که پول داره و در ضمن همیشه در حال خریدن لباس و این جور چیزا برای خودشه خانم دکتر الان 2و3 روزه دوستی رو سر این قضیه با هام تموم کرده و من واقعا طاقت ندارم . در ضمن همیشه منتظره که من برگردم.البته پند دفعه ای شده که اون برگشته بعد 2 هفته. آدم مغروریه. نمیدونم زمان ناراحتی چه طور باهاش رفتارکنم و چه کار کنم که رابطه گرمتر بشه و حتی نسبت به غذا خریدن اصلا چیزی بگم یا نه؟ ممنون میشم.
- [سایر] با عرض سلام و خسته باشید <div>من پسری هستم که خیلی زیاد به وضع ظاهریم اهمیت میدادم، همیشه سعی میکردم وضعیت ظاهریم در عین سنگین بودن از قشنگی متوازنی برخوردار باشه؛ دوسالی هسش که ریزش مو گرفتم اما اخیرا به شدت زیادشده و حتی به دکتر هم مراجعه کردم اما تاثیری نداشته زیاد. این امر در روحیه م تاثیر فوق العاده منفی گذاشته به طوریکه حتی اعتماد به نفس بیرون رفتن از خونه رو از دست دادم! حتی تمرکزم رو درسم کم شده! با دیدن هر تار مو اعصابم به هم میریزه. این موضوع به شدت حالت اضطراب و استرس در من بوجود آورده به طوریکه در تمام شبانه روز در استرس به سر میبرم؛ استرسم به حدی مفرط هسش که تو یک ماه اخیر وزنم کم شده!. از خودم تعجب میکنم چراکه بسیاری از دوستام چنین مشکلی دارن اما هیچکدوم مثل من تحت تاثیر قرار نگرفتن! دارم تبدیل میشم به یک انسان افسرده؛ به خیلی چیزا فکر میکنم به اینکه وقتی موهام بریزه دیگه او ظاهر مناسبمو از دست میدم، ممکنه همسری که قراره در اینده انتخاب کنم از ته قلبش ازم خوشش نیاد و هزاران فکر عجیب و غریب! لظفا کمکم کنید؛ باید چیکار کنم تا از این افکار رها بشم، ریزش موم دیگه تا این حد برام مهم نباشه و این مشکلو بپذیرم؟ </div>
- [سایر] سلام. 1-مجرد،23 ساله،دانشجو 2-بین اقوام یک نفر رو دوست داشتم اما تو،توهم عاشقی نبودم. 3-زمستان سال قبل همون شخص از علاقه ی چند سالش به من گفت و خواست که منتظرش بمونم تا شرایط کارش مشخص بشه. 4-بعد از 2هفته برام خواستگار اومد و اونم خواست که همه چیز رو فعلاً فراموش کنیم. 5-دلیلش:از دست دادن موقعیت های بهتر برای من و عوض شدن نظر هرکدوم از ما تا سال دیگه که نتیجه ی خوبی برای طرف مقابل نداره. 6-خواستم که این مسأله بین خانواده ها مطرح بشه اما قبول نکرد بخاطر شرایط کارش و قسمت اول مورد 5. 7-قانع کننده بودن دلایلش و قطع ارتباط بعد از 2هفته چون ما اهل دوستی نبودیم وراهمون رو اشتباه انتخاب کردیم. 8-پدرم با خواستگارم مخالفت کرد بخاطر فرهنگ متفاوت. 9-خواهری دارم که 2سال از من بزرگتره و مجرد. 10-میخوام که اول خواهرم ازدواج کنه. 11-مادرم اصرار به ازدواج ما داره چون میترسه سن ما زیاد بشه و ازدواج نکنیم. 12-هنوز هم بعد از چند ماه بهش علاقمندم وفعلاً هم خواستگاری ندارم ومیخوام که تا یکسال دیگه صبر کنم تا درسم تموم بشه و بخاطر مورد 10. اگه تا یکسال دیگه هیچ اتفاقی نیافته بازم ناراحت نمیشم چون یادگرفتم منطقی باشم.اشکالی داره که بخوام یکسال صبر کنم؟ 13-مشکل اصلیم اصرار مادرم هستش. 14-و از همه مهمتر اینکه یه نفر تمام اتفاقات رو برای من با گرفتن فال گفته بوداز این موضوع حتی خواهرم هم خبر نداشت. 15-فال رو قبول ندارم برای کنجکاوی گرفتم اما نمیدونم چرا تمام حرفهایی که گفته بود برای من اتفاق افتاد. خواهش میکنم که راهنماییم کنید مخصوصاً درمورد 14 چون تمام فکر و زندگی من رو مشغول کرده. حلالم کنید بخاطر طولانی شدن حرفهام.
- [سایر] سلام خانم ابوالحسنی، من یک مشکلی دارم به خدا دارم دیوونه میشم، همش ی بغض چسبیده به گلوم منی که همیشه میخندیدم ولی چند ماهیه همه چی عوض شده، 3 ساله با پسری دوستم که یکسال ازم بزرگتره، هم دانشگاهیم هست ،رابطمونم فقط در حد دوتا آدم معمولیه، ما تصمیممون ازدواج هست، خیلی بخاطر من تلاش کرده ، با هزار بدبختی تلاش کرده تا کاری که من میخواستم همیشه داشته باشه پیدا کرده، سرمایه اولیه ام برای ازدواج داره به اندازه کافی داره، مثل خودمه نماز خون حلال حروم حالیشه چشم چرون نیست بخدا دانشگاه از حراست و کارمندا تا بچه ها همه رو سرش قسم میخورن سر کارش که بیشتر ، مامانمو خانواده خودشم همه از رابطمون خبر دارن، مامانم داشت راضی میشد به همه چی ولی باز دوباره مثل اوایل شد میگم چرا میگه چاقه میگم اینم شد دلیل لاغر میشه میگه نه خانوادش ی جورین میگم مگه میشناسی میگه از تعریفات آره میگم من که بد نگفتم تاحالا آخه... مامانش مومن باباشم فرهنگیه ، هر چی میگم ی عیبی پیدا میکنه، پسره میگه میخوام بیام خواستگاری ولی هر دفعه میگم نه چون میترسم همه چی تموم شه وحشت دارم، تروخدا بگین چیکار کنم دارم دق میکنم، چند بار اومدم بی دلیل بگم همه چی تموم ولی جفتمون از گریه جونمون بالا اومده....اگه همه چی به هم بخوره من نمیتونم کسی دیگرو قبول کنم تو زندگیم ،گفتم که مجرد میمونم میوه مگه دست خودته، آخه مگه زمان قدیمه که همه چی زوری باشه...تروخدا راهنماییم کنید
- [سایر] سلام استاد خسته نباشید. بازم مزاحم همیشگی. شرمنده، ولی طاقت نیاوردم. در مورد جواب پیام ندا خانم که گفتین(وقتی این دوستی ها فورا در پروسه ازدواج قرار نمی گیرد، باید به درستی آن تردید کنید). همون طور که قبلاً براتون گفتم: یک ماهی می شه که با پسری آشنا شدم (تلفنی) از یک شهر دور (اولین بارم بود که چنین اشتباهی کردم. بله خودم می دونم که اشتباه بوده) ولی اون هنوز دو هفته از صحبتهامون نگذشته بود که پیشنهاد ازدواج رو مطرح کرد، بعد هم زمانی رو برای ملاقات تعین کردیم و من با توجه به این که یکی از خواهرهاش از موضوع مطلع بود، پیشنهاد کردم حالا که قراره تهران همدیگرو ببینیم خواهر ایشون که ساکن تهران هست هم حضور داشته باشد اون هم به خوبی استقبال کرد ولی بعد چون مشکلی برایش پیش آمد گفت: تا ملاقاتی با خواهرش داشته باشم، ولی خوب خواست تا عکسم رو هم بهش بدم. حالا جندتا مشکل وجود داره: اول این که اون دو سال از من کوچکتره و 20 سالشه، دوم اینکه در حالی که توی مغازه ای کار میکنه ولی هنوز سربازی نرفته و هنوز برنامه مشخصی نداره،,ولی با این حال پسر باادب و خوبی به نظر میرسه و میخواد تا از طرف من مطمئن بشه که هستم، بعد بره دنبال کار. با وجود اینها و مشکلات دیگه که خودتون بهتر از من میدونین من باید چکار کنم. کلاس مشاوره به جای خود اگر بخوام سه ماه صبر کنم غیر از این که مشکل وابستگی هم به مشکلاتمون اضافه بشه هیچ فایده ی دیگه ای نداره پس لطفاً راهنماییم کنید، عکسم رو به خواهرش بدم؟ اصلاً آدم قابل اعتمادی هست؟ با توجه به این که دو تا از خواهرهای اون از موضوع مطلع هستند من هم باید کسی رو مطلع کنم؟ و ------- شرمنده خستتون کردم. ممنون یا حق
- [سایر] به نام خدا سلام اول: دمتون گرم هیچ وقت بفکر بیخیال شدن سایتتون نباشید.دوم: اگه میشه سایتتون رو دست هیچ کس دیگه ای جز خودتون ندید. 1-پسر 18 ساله مذهبی صفت. 2- دانشجو ترم سه کاردانی کامپیوتر روزانه دانشگاه دولتی پسران ساوه 3-شاگرد اول کل دانشگاه در سال گذشته 4-شاغل در یک دفتر خدماتی با پدری تقریبا بازنشسته و بسیار متدین و امین محله. 5- وضع مالی خانوادگی متوسط. 6-احتمالا یا سربازی رو معافم یا در شهر خودمون در یک اداره مشغول میشم. 7- تنها فرد مجرد خانواده... 8- هیچ دختری رو مد نظرم ندارم. 9- می خوام برای این که حسابی ساخته بشم و پیشرفت کنم و شاید بشم سربازی برای اسلام اقدام به ازدواج کنم. 10- بابام حتی رسما در فامیل اعلام کرده که می خواد برام زن بگیره! ولی تا حالا با خودم صحبت نکرده... 11- راستشو بگم من به این نتیجه رسیدم که تو سختی ها حسابی ساخته می شم. 12 میدونم میگید زوده ولی لطفا راهنماییم کنید.
- [سایر] با سلام چرا آقایان به خود اجازه می دهند در مقابل همسرشان به خانمی که یک بار زنگ زده و ابراز تنهایی و حمایت معنوی نموده تماس بگیرند از آن زمان چند هفته می گذرد ولی زخمی عمیق بر قلبم که بسیار دوستش دارم گذاشته . چون خیلی صمیمی حتی عنوان نمود که مجرد است . از او درخواست سکس نمود در مقابل من میخواست به گفته خود ببیند او مظورش چیست ولی من دیگر باورم نمی شود فکر می کنم هنوز زنگ می زند و کلامات عاشقانه خود را که درست از آن زمان کمرنگ شده به او می گوید و وقتی زنگ می زنم جواب نمی دهد فکر می کنم چون با او حرف می زند تمایلی برای صحبت با من ندارد یعنی اشباه شده از محبت . وقتی من به او اعتراض می کنم می گوید من بد بینم . می گوید تنها زن زندگیشم ولی دیروز هرچی زنگ زدم جواب نمی داد ولی خطش مشغول بود در آخر ( می گوید من تورا برای آرامش می خواهم اگر قرار است از بین برود عطاءاش را به لقا می بخشد ) تندی میکند پرخاشگر شده بهانه میآورد که کارم زیاد است . تهدید می کند که دوستت نخواهم داشت - طلاقت می دم نمی دانم چه بکنم آن روز نگذاشت من با او صحبت کنم حال زندگیم از دست رفته و من تحمل وضعیت کنونی را ندارم لطفا: جوابم را زود بدهید نمی دانم چه کار کنم
- [سایر] با سلام من 19 سالمه و برای اولین بارعاشق شدم من در دانشگاه عاشق همکلاسیم شدم که اون هم همسن منه چون تا حالا عشق رو تجربه نکرده بودم متوجه احساسم نشده بودم و سعی کردم اونو فراموش کنم اما یکسال گذشت و من نتونستم این کار رو بکنم تا این که این مسئله رو با همکلاس پسر کلاسمون(دوست صمیمیم) در میون گذاشتم من خیلی خجالتی بودم و گفتم نمبتونم رودرو برم جلو و ازش خواستگاری گنم دوستمم سعی کرد شمارشو بگیره تا تلفنی بهش بگم که دوسش دارم اما به هر دری زد نشد دیگه داشتم نا امید میشدم و از خدا خواستم که به یاری من برسه تا اینکه دوستم مشکل منو به یکی از همکلاسی های دختر کلاس گفت و اونم رفت با دختری که من دوسش دارم صحبت کرد و گفت که فلانی بهت علاقه مند شده و اومد بهم گفت که اون فقط لبخند زده وهیچی نگفته که منو دوست داره یا نه(اینو فهمیدم که شاید اون با این لبخند بهم علاقه داره) بنابراین خودم دل به دریا زدم و رفتم جلو وازش خواستگاری کردم اون اول به من گفت دوسم داره وبه چشم برادر بهم نگاه میکنه منم بهش گفتم هیچ وقت به یه پسر نگو به چشم برادر تو رو نگاه میکنم بدجور اذیت میشه اون گفت نمیخواد با هیچ پسری دوست بشه چون این کار آخر عاقبت نداره و منم درجا بهش گفتم اصلا قصد دوستی با شما رو ندارم و واقعا هم نداشتم من بهش گفتم شما که بلاخره باید ازدواج کنی خوب چرا نمیخوای با کسی که دوستون داره ازدواج کنی اون گفت الان قصد ازدواج نداره و هر وقت وقتش که بشه میاد و به من میگه و اینم بگم که این خانوم تو کلاس تا حالا با هیچ پسری حرف نزده ودر طول این مدت تنها پسری که باهاش حرف زده من بودم حتی منم صحبتو شروع نکرده بودم باهاش خودش باهام حرف زده بود و درباره مسائل درسی باهم صحبت کرده بودیم حالا سوال من اینه اگه این خانوم مثلا یه دو سه سال دیگه بیاد به من بگه که آمادگی ازدواج دارم منی که کار فعلا ندارم و مادرم هم همیشه میگه تو تا 25 سالت نشه برات زن نمیگیرم چی باید جوابش بگم من واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم میترسم اگه بهش بگم که آمادگی ازدواج ندارم و مجبوریم صبر کنیم دیگه فراموشم کنه و با یکی دیگه ازدواج کنه لطفا کمکم کنید بذارید اینا رو هم بگم من یه آدمی هستم که نماز میخونم و روزه هامم میگیرم اونم همین و با حجابه و در کل بگم از نظر دینی و مذهبی و فرهنگی به هم میخوریم