اگر برای خانومی٬ بین رسیدن به مدارج بالای علمی و کار و فعالیت در جامعه و تربیت نیروی متخصص و متعهد و ازدواج و بچه دارشدن امکان جمع وجود نداشته باشد؛ وظیفه خانم چیست؟ با توجه به این که خانم تمام شرایط لازم برای ادامه تحصیل و فعالیت را دارند. خواهش می کنم من رو راهنمایی کنید. مکاتبه شما با این مرکزبازگو کننده گرایش های فکری و عقیدتی پاک و تحسین برانگیز و گویای حُسن اعتماد به این مرکز است. امیدواریم راهنمای خوبی در رابطه با این موضوع برای شما باشیم. خلاصه: جمع بین تحصیل و ازدواج تنها با انتخاب همسری شایسته و همفکر و داشتن برنامه ای منسجم میسور است. تردیدی نیست که افزایش آگاهی و تحصیل، کمک شایانی به رساندن فرد به ایدهالهای فکری ورفتاری مناسب فردی و اجتماعی خواهد نمود. به ویژه اگر این توشه تحصیلی در فضای شغلی متناسب با بانوان در خدمت افراد جامعه اسلامی قرار گیرد اما از این حقیقت همیشگی نیز نمی توان چشم پوشید که میل به داشتن یک همراه و حضور در آشیانه مقدس خانواده و در ادامه پرورش فرزند، از نیازهای فطری زن است. این، مطلبی نیست که تنها از آموزههای دینی بدست آمده باشد؛ تحقیقات روز روانشناسی غرب که اکنون در ماتم از هم پاشیدگی خانواده به سر میبرند و تلاش مجدانهای برای بازگشت از این خطای فاحش دارند، این نیاز و ویژگی ذاتی زنان را به اثبات رسانده است. ای کاش میشد حجم مکاتبات زنانی را تقدیمتان میکردم که به نیت تحصیل از ازدواج سر باز زدهاند و اکنون در حسرت نقش همسری و مادری هستند؛ زنانی که اکنون از مدارج بالای علمی و شغلی برخوردارند و اما دست به گریبان این خلأ درونی و احساس محرومیت روانی هستند. هرچند هرگونه اشتغال و تحصیل در هررشتهای را متناسب سلامت روح و جسم بانوان گرانقدر نمیدانیم اما افزایش آگاهی و علم آموزی را ضروری میپنداریم. به نظر می رسد بسیاری از موارد که به عنوان مانع ازدواج مطرح می گردند، نمی توانند دلیل مناسبی برای تأخیر ازدواج باشند. موفقیت همزمان در تحصیل و ازدواج؛ بستگی به شرایط و ویژگیهای فردی و شخصیتی زوجین و امکانات موجود دارد. مطمئنا فردی که با ازدواج توانسته است نیازهای روحی و روانی خود را تامین نماید با خیالی آسوده می تواند مسیر تحصیل را طی نماید. البته به شرط اینکه در انتخاب خود دقت کرده و سعی کند همسری را انتخاب نماید که برای او همراهی خوب و همیشگی در زندگی و تحصیل باشد. ازدواج در صورتی مانع تحصیل خواهد بود که 1- فرد مورد نظر همراهی نکند و 2- برنامه ریزی نباشد اما شما میتوانید با برنامه ریزی صحیح و حساب شده مشغول به ادامه تحصیل باشید به شرطی که تمام موارد یک برنامه ریزی درست را بدانید. در گامهای پایانی پاسخ، کلمات حکیمانه رهبر معظم انقلاب؛ حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله) را مرور میکنیم که در اجتماع شمار زیادی از بانوان مسلمان و انقلابی استان خوزستان در ورزشگاه تختی اهواز در تاریخ (20/12/1375), وظیفه زن مسلمان را در جامعه امروز چنین تبیین می¬کنند. ایشان از 1- تربیت فرزندان و2- تقویت روحی شوهران برای ورود در میدانهای بزرگ به عنوان مهمترین نقش و هنر زن مسلمان یاد کردند و زن را عنصر اصلی در تشکیل و بقای خانواده و بالنده شدن نسلهای آینده دانستند. به عقیده ایشان مادرانی که تربیت فرزند در آغوش پرمهر و عطوفت خود را به بهانه انجام کارهای دیگر رها میکنند، مرتکب اشتباه میشوند. بهترین روش تربیت انسان آن است که در آغوش پرمهر و محبت مادر پرورش پیدا کند و زنانی که فرزند خود را از این موهبت الهی محروم میکنند، در واقع به زیان خود و فرزند خویش و جامعه اقدام کردهاند . حضرت آیتالله خامنهای وجود نوجوانان تبهکار، جنایتکار، معتاد و فاسد در جوامع غربی را ناشی از اهمیت ندادن زنان به خانواده و تربیت صحیح فرزندان دانستند و در پایان سخنانشان فرمودند: (زن رکن اساسی و عنصر اصلی خانواده است و اسلام برای نقش زن در داخل خانواده اهمیت فراوانی قائل است؛ زیرا با پایبندی زن به خانواده و تربیت فرزندان در آغوش پرمهر مادر، نسلها در آن جامعه بالنده و رشید خواهند شد.) نویسنده:عباسعلی هراتیان
اگر برای خانومی٬ بین رسیدن به مدارج بالای علمی و کار و فعالیت در جامعه و تربیت نیروی متخصص و متعهد و ازدواج و بچه دارشدن امکان جمع وجود نداشته باشد؛ وظیفه خانم چیست؟ با توجه به این که خانم تمام شرایط لازم برای ادامه تحصیل و فعالیت را دارند. خواهش می کنم من رو راهنمایی کنید.
اگر برای خانومی٬ بین رسیدن به مدارج بالای علمی و کار و فعالیت در جامعه و تربیت نیروی متخصص و متعهد و ازدواج و بچه دارشدن امکان جمع وجود نداشته باشد؛ وظیفه خانم چیست؟ با توجه به این که خانم تمام شرایط لازم برای ادامه تحصیل و فعالیت را دارند. خواهش می کنم من رو راهنمایی کنید.
مکاتبه شما با این مرکزبازگو کننده گرایش های فکری و عقیدتی پاک و تحسین برانگیز و گویای حُسن اعتماد به این مرکز است. امیدواریم راهنمای خوبی در رابطه با این موضوع برای شما باشیم.
خلاصه: جمع بین تحصیل و ازدواج تنها با انتخاب همسری شایسته و همفکر و داشتن برنامه ای منسجم میسور است.
تردیدی نیست که افزایش آگاهی و تحصیل، کمک شایانی به رساندن فرد به ایدهالهای فکری ورفتاری مناسب فردی و اجتماعی خواهد نمود. به ویژه اگر این توشه تحصیلی در فضای شغلی متناسب با بانوان در خدمت افراد جامعه اسلامی قرار گیرد اما از این حقیقت همیشگی نیز نمی توان چشم پوشید که میل به داشتن یک همراه و حضور در آشیانه مقدس خانواده و در ادامه پرورش فرزند، از نیازهای فطری زن است. این، مطلبی نیست که تنها از آموزههای دینی بدست آمده باشد؛ تحقیقات روز روانشناسی غرب که اکنون در ماتم از هم پاشیدگی خانواده به سر میبرند و تلاش مجدانهای برای بازگشت از این خطای فاحش دارند، این نیاز و ویژگی ذاتی زنان را به اثبات رسانده است. ای کاش میشد حجم مکاتبات زنانی را تقدیمتان میکردم که به نیت تحصیل از ازدواج سر باز زدهاند و اکنون در حسرت نقش همسری و مادری هستند؛ زنانی که اکنون از مدارج بالای علمی و شغلی برخوردارند و اما دست به گریبان این خلأ درونی و احساس محرومیت روانی هستند.
هرچند هرگونه اشتغال و تحصیل در هررشتهای را متناسب سلامت روح و جسم بانوان گرانقدر نمیدانیم اما افزایش آگاهی و علم آموزی را ضروری میپنداریم. به نظر می رسد بسیاری از موارد که به عنوان مانع ازدواج مطرح می گردند، نمی توانند دلیل مناسبی برای تأخیر ازدواج باشند. موفقیت همزمان در تحصیل و ازدواج؛ بستگی به شرایط و ویژگیهای فردی و شخصیتی زوجین و امکانات موجود دارد. مطمئنا فردی که با ازدواج توانسته است نیازهای روحی و روانی خود را تامین نماید با خیالی آسوده می تواند مسیر تحصیل را طی نماید. البته به شرط اینکه در انتخاب خود دقت کرده و سعی کند همسری را انتخاب نماید که برای او همراهی خوب و همیشگی در زندگی و تحصیل باشد.
ازدواج در صورتی مانع تحصیل خواهد بود که 1- فرد مورد نظر همراهی نکند و 2- برنامه ریزی نباشد اما شما میتوانید با برنامه ریزی صحیح و حساب شده مشغول به ادامه تحصیل باشید به شرطی که تمام موارد یک برنامه ریزی درست را بدانید.
در گامهای پایانی پاسخ، کلمات حکیمانه رهبر معظم انقلاب؛ حضرت آیتالله خامنهای (حفظه الله) را مرور میکنیم که در اجتماع شمار زیادی از بانوان مسلمان و انقلابی استان خوزستان در ورزشگاه تختی اهواز در تاریخ (20/12/1375), وظیفه زن مسلمان را در جامعه امروز چنین تبیین می¬کنند. ایشان از 1- تربیت فرزندان و2- تقویت روحی شوهران برای ورود در میدانهای بزرگ به عنوان مهمترین نقش و هنر زن مسلمان یاد کردند و زن را عنصر اصلی در تشکیل و بقای خانواده و بالنده شدن نسلهای آینده دانستند. به عقیده ایشان مادرانی که تربیت فرزند در آغوش پرمهر و عطوفت خود را به بهانه انجام کارهای دیگر رها میکنند، مرتکب اشتباه میشوند. بهترین روش تربیت انسان آن است که در آغوش پرمهر و محبت مادر پرورش پیدا کند و زنانی که فرزند خود را از این موهبت الهی محروم میکنند، در واقع به زیان خود و فرزند خویش و جامعه اقدام کردهاند .
حضرت آیتالله خامنهای وجود نوجوانان تبهکار، جنایتکار، معتاد و فاسد در جوامع غربی را ناشی از اهمیت ندادن زنان به خانواده و تربیت صحیح فرزندان دانستند و در پایان سخنانشان فرمودند: (زن رکن اساسی و عنصر اصلی خانواده است و اسلام برای نقش زن در داخل خانواده اهمیت فراوانی قائل است؛ زیرا با پایبندی زن به خانواده و تربیت فرزندان در آغوش پرمهر مادر، نسلها در آن جامعه بالنده و رشید خواهند شد.)
نویسنده:عباسعلی هراتیان
- [سایر] سلام آقای مرادی می خوام یه مشورت در رابطه با ازدواج باهاتون داشته باشم. من 21سالمه اهل شهرستان تنکابن از خدمت معاف شدم تحصیلاتم هنوز دیپلمه هنوز نتونستم وارد دانشگاه بشم ادامه تحصیل بدم به لحاظ شغلی الان مهارتی دارم و مشغول کار هستم که دآمدش نسبتا بد نیست حدود 11ماه پیش به وسیله اینترنت با خانومی از یزد از خانواده ای کاملا مذهبی که با شرایط خانواده ی ما هم سنخیت دارد آشنا شدم آشنایی من با ایشون به وسیله وبلاگش... شروع شد بعد از مدتی به خاطر همه ی ویژگی های مثبتی که داشت بهش علاقه پیدا کردم من در طول زندگیم سعی کردم با هیچ دختری رابطه ای نداشته باشم برای اینکه رابطه من با این خانم بیشتر از حد خاصی نباشه تصمیم داشتم در مورد ازدواج باهاش صحبت کنم ولی نتونستم به چند دلیل که فقط یکی از اینها برای جواب منفی گرفتن کافیه :1- سطح تحصیلاتم نسبت به ایشون پایین2-هنوز کار مناسب و درآمد مشخص ندارم یعنی به لحاظ مالی تامین نیستم3-هنوز سنم برای ازدواج کمه4-از اینکه جواب منفی بگیرم و ازشکست خوردن می ترسم5-هنوز نتونستم این خانوم رو از نزدیک ببینم. حالا با این شرایط من باید چه کار کنم نظر شما در مورد این مسئله چی است؟؟ لطفا منو راهنمایی کنید
- [سایر] سلام علیکم این جانب دانشجوی ترم آخر مهندسی شیمی دانشگاه پلی تکنیکم و دانشجوی ممتاز هستم و حافظ حدود ده جزء قران و مطالعات بسیار زیادی در زمینه علوم دینی پیوسته داشته و دارم و علاقه به خواندن دروس حوزوی بشکل حرفه ای وتمام وقت دارم (نه به شکل حوزه شهید بهشتی) این جانب بشکل احساساتی این مسیر را انتخاب نکرده ام و استصال از خدمت وظیفه یا خودنمایی و جلب توجه مرا به این سمت نکشانده چون الان در رشته ی مهندسی هم استعداد دارم هم موفقم و هم متشخص لطفا بنده را راهنمایی مفصلی کنید تا مسیر خدمت به حضرت ولی عصر (عج) را اشتباه نپویم صرف نظر از محیط معنوی و با توجه به بار علمی آیا حوزه برای بنده مناسبتر است یا تحصیل در یکی از رشته های الهیات در یک دانشگاه معتبر و ادامه تحصیل این رشته تا دکتری. چند سوال دیگر هم دارم: 1-با توجه به این که اهل تهرانم آیا تهران برای تحصیل مناسبتر است یا قم 2-آیا می توانم اشتغال به کار هم داشته باشم
- [سایر] با سلام من خانم متاهل دارای دو فرزند هستم 15 سال ازدواج کرده ام در این 15 سال سختی زیادی به همراه همسرم کشیدم تا الان تقریبا با عنایت خدا زندگی خوبی دارم من با همسرم به هیچ عنوان مشکل خاصی ندارم گه گاه از بابت تربیت بچه ها با هم هم فکری نداریم ولی خدا رو شکر از هیچ لحاظ دیگر مشکلی نیست ولی از ابتدای زندگی مشکلی داریم به اسم خانواده شوهر . خانواده ایشان بسیار پر توقع هستند من بعد از 15 سال خیلی چیزها را تشخیص می دهم در موقع که ما به کمکشان احتیاج داریم نیستند نه آن نبودن نبودنی با جنگ و دعوا بسیار خسیس هستند و همیشه کوس نداری سر می دهند در صورتی که در جامعه ما در طبقه مرفه قرار می گیرند از طلا وخانه و چیزهای دیگر ولی من اهل مادیات نیستم از طلا بدم می آید ولی باز بخاطر اینکه همسر خوبی دارم یا به عبارتی خوبیهایش بیشتر از نقایص است چشم بر روی هم می گذارم . از 6 سال پیش که برادر شوهرم ازدواج کرد و عروس دوم کاملا شبیه خودشان است و خیلی از او حساب می برند برادر شوهر خیلی رو زنش حساس است و حساب کار دست آنها آمده و آنها بیشتر روی من فشار می آورند و اوضاع خراب تر شده حامی شدید و اخلاق آنها هستند ولی با این حال آنها مدعی هستند و ما را متهم به فتنه و دو به همزنی می کنند روزها که ما سر کار هستیم با بچه ها تماس می گیرند و به عبارتی زیر زبان بچه ها را می کشند و اطلاعات زندگی را می گیرند و بعد اعصاب شوهرم را به هم می ریزند واز عاق والدین می ترسم از این اخلاق ها خسته شده ام من نه سن و سالم و نه شخصیتم اجازه هر کاری را می دهد و نه آنها به هیچ صراطی مستقیم هستم در ضمن من یک خواهر شوهر مجرد دارم که خیلی از این کارها از ذهن ایشان آب می خورد بسیار ادعای مسلمان و چادر و مقنعه دارند و اسلام را در همین چیزها می دانند ولی من ایمان دارم حق الناس خیلی خطر ناک تر از بی حجابی است هر چند من خودم محجبه هستم لطفا مرا راهنمایی کنید ولی خواهش می کنم خیلی روی دین و رفتار پدر و مارد مانور ندهید لطفا نسبت به شرایط جامعه و من و همسرم نظر بدهید
- [سایر] با سلام بنده 4 و سال و اندی است که ازدواج کرده ام که چند ماه بعد از ازدواجمان همسرم بیکار شد و بعد از آن هم خودم بیکار شدم و با شرایط بد اقتصادیمان به تشخیص پزشکان مجبور به عمل پیوند قرنیه چشم شدم ولی با این وجود دست به هر کاری برای امرار معاش سالم زدم ولی خودم هم مثل همسرم نتوانستم کاری ثابت پیدا کنم به هر کس و به هر جایی سر زده و رو انداختم ولی برای استخدام شدن آیتم مهمی نیاز است که در اولویت اول استخدامی قرار دارد که آن پارتی است ولی از آنجاییکه بنده این مهم را ندارم حتی با وجود تستهای گوناگون و مصاحبه های موفق در هیچ جایی نتوانستم به طور ثابت مشغول شوم و به همین ترتیب همسرم با وجود سابقه کاری و مدرک فوق دیپلم و کلی مدارک ضمیمه ای وضعیتش بدتر از خود من است تا اینکه به این نتیجه رسیدیم که ایشان ادامه تحصیل بدهند و الان در شهرستان دیگر مشغول تحصیل هستند و چیزی که مرا خیلی آزار میدهد آینده است که آیا آینده روشن خواهد بود؟ و اینکه اگر بعد از ادامه تحصیل وضعیت کاری ایشان همچنان به همین منوال باشد چه؟ اینها همه در کنار این است که بنده در شرکتی به عنوان نیروی جایگزین مشغول کارم و هر آن از کار بی کار خواهم شد و استرس های فراوانی بابت مخارج زندگی و بدهی هایی که با ازدواج کردن برایم پیش آمده دارم و از طرفی ناچارم تا اتمام درس همسرم تنها زندگی کنم که گاهی فکر می کنم این همه سختی را بدون هیچ آینده ای به خاطر ایشان دارم تحمل میکنم که این فکر سبب می شود نسبت به همسرم دیگر آن احساس اول نداشته باشم و دیگر دوست ندارم به خواسته هایش پاسخ دهم. واقعاً شرایط بدی دارم و اعتماد به نفسم را از دست داده ام و از شما درخواست کمک و راهنمایی دارم که چه کاری درست است؟ و از این خستگی روحی چگونه میتوانم خلاص شوم. آیا به جدا شدن هم فکر کنم؟ چه کار کنم؟
- [سایر] با عرض سلام. ما 4 خواهر و یک برادر هستیم همگی تحصیلکرده و در زندگی خصوصی خود مشکلی نداریم. پدر ما فردی است بسیار مغرور،شکاک و خود بزرگ بین. به طوری که در تمام این سالها ما حتی به منزل اقوام خود نمیرفتیم و در دوران تحصیل و حتی بعد از ازدواج نیز از دخالتهای او در زندگیمان در عذاب بوده و هستیم اما برای حفظ آبرو وآرامش زندگی مادر و دو خواهر دیگرمان که هنوز ازدواج نکرده اند همواره صبور بوده ایم.مدتی است که پدر ما به دلایل بسیار مضحک(مثلا پیدا کردن یک شعر در کیف) مادر با تقوا و نجیب مان را متهم به خیانت کرده و به اصرار از او میخواهد که به گناه نکرده اعتراف کند تا جایی که مادرمان به دلیل شکنجه های روحی و جسمی، تحقیر و توهین های او که اخیرا دامن خواهرانمان را نیز گرفته تصمیم به طلاق توافقی گرفت ولی پدر به بهانه حفظ آبرو حاضر به این کار نشده و همچنان به آزار و اذیت او ادامه می دهد. با توجه به وابستگی مالی مادر و خواهرانم که امکان تهیه مسکن و ایجاد زندگی مستقل و خلاص شدن از دست شکنجه های او را ندارند برای حل این معضل ما را راهنمایی بفرمایید. متشکریم.
- [سایر] باسلام خانمی هستم 27 ساله که مدت 7 سال است که ازدواج کرده شکر خدا ازدواج موفقی داشته و همسر صبوری دارم. هر چند مانند بسیاری از مردها ساعات زیادی را در محل کار و بیرون از خانه می گذراتند که این مورد در ابتدای ازدواج باعث در گیری های کلامی زیادی بین من و همسرم میشد. البته این مورد یعنی کشمکش بر سر این موضوع بعد از اینکه دو سال و نیم قبل ما صاحب فرزندی شدیم بسیار کمتر شده زیرا من در منزل با داشتن بچه وقت سر خاراندن هم ندارم چه رسد به.... بله اما حال مواردی که خالصانه از شما میخواهم مرا راهنمایی بفرمایید اینست که با توجه به این مورد که من جزء رتبه های خوب دانشگاه سراسری بوده و رتبه دو هزار کنکور 82 را داشته ام و آمال و آرزوهای فراوانی برای ادامه تحصیل در ذهنم داشته ام و الان به سبب حضور بچه بیش از سه سال است که در زمینه ادامه تحصیل کاملا متوقف شده ام و کاملا اعتماد به نفسم را از دست داده ام و هر روزی که تصمیم میگیرم شروع کنم به مطالعه برای کنکور از یک طرف انجام کارهای منزل و از طرف دیگر کارهای بچه و شاید تنبلی خودم! مانع از این کار میشود. خیلی زگرفتار روزمرگی شده ام و این واقعا مرا عذاب میدهد و احساس مفید بودن را از من میگیرد . خیلی احساس بیکاری و بی ارزشی میکنم و این بر روی روابطم با همسرم نیز بی تاثیر نبوده است. خیلی زود رنج و حساس شده ام. لطفا مرا راهنمایی بفرمایید که چطور از این وضعیت نجات یابم و چگونه مجددا شور و نشاط درس و دانشگاه و تحصیل را به زندگی ام بازگردانم و بتوانم آرزوهای ذهنی ام را با کمک خداوند بزرگ عملی نمایم. 2- اما مشکل دیگری که یکسالی است دامنگیر من شده نمیدانم اسمش را وسواس فکری بگذارم! از بیان آن خودم هم خنده ام میگیرد اما همین مورد واقعا مرا عذاب میدهد و توان مرا گرفته است و آ؟ن اینست که من در هنگام گفتن نیت نماز, وضو و غسل شاید دهها بار ؟آنرا تکرار میکنم و توان عملی کردن آنرا ندارم و ساعتها زیر دوش حمام برای یک غسل و شاید چندین دقیقه برای یک وضو معطل میکنم تا بتوانم نیت کنم و حس میکنم درست نیست و مدام این کار را تکرار میکنم و استرس فراوانی بهم وارد میشه خلاصه در گیری فراوانی با این مطلب پیدا کرده ام . به طور کل برای انجام کارهای روزمره بیش از وقت معمول مورد نیاز وقت صرف میکنم اما این مورد اخیر واقعا لذت زندگی را از من سلب کرده است خودم فکر میکنم شاید استرس و خستگی های روزمره و علی الخصوص بچه داری سبب چنین مشکلی شده است نمی دانم؟؟؟؟؟!!خیلی ناراحتم میخوام از زندگیم لذت ببرم اما این وسواسهای دست و پا گیر نمیذاره اما دلم میخواد اصلاح بشم و باهاش مبارزه کنم دلم میخواد راهناییم کنید تا از دستنش خلاص بشم. با تشکر
- [سایر] با سلام خدمت استاد بزرگوار (برای بار سوم براتون پیام میذارم، لطفا جواب بدین)قبلا هم چندین بار براتون پیام گذاشته بودم ولی تو لیست پیام ها نتونستم پیداشون کنم.ازتون خواسته بودم که در صورت امکان فایل های (حداقل صوتی) گفتگوهایی که در مورد ازدواج در برنامه \"مردم ایران سلام\" با آقای شهیدی فر داشتید رو در سایتتون قرار بدین.الان هم فرصت رو غنیمت میدونم و ازتون سوالی میکنم. هر چند شاید خیلی تکراری باشه. من دختری 25 ساله و دارای مدرک کارشناسی ارشد هستم. در حال حاضر هم در چندین دانشگاه تدریس دارم و همین طور قصد ادامه تحصیل رو هم دارم. مشکل من در مورد خواستگاران و این مورده که نمیتونم براحتی کسی رو انتخاب کنم.خواستگارای زیادی هم دارم مثلا در همین یک مورد اخیر شخصی از طرف یکی از همکاران پیشنهاد شد و من یکی دو جلسه با ایشون صحبت کردم، از لحاظ موقعیت و وضعیت خانوادگی و کاری شرایط مناسبی دارند ولی در مورد مسائل اعتقادی مثل هم نیستیم. ایشون با این که به خدا عقیده دارن و از لحاظ اخلاق و رفتار قابل قبول هستن ولی در انجام واجبات منظم نیستن و به قول خودشون تق و لق انجام میدن.البته من خودم به خاطر این مسئله جواب رد بهشون دادم چون این موارد خیلی برام مهمه و خودم هم در یک خانوده مومن بزرگ شدم و حتی گاهی سعی می کنم به مستحبات هم بپردازم و سعی در پیشرفت و تقویت هرچه بیشتر اعتقاداتم دارم، از حضور در کلاس های عقیدتی گرفته تا... با توجه به این شرایط، و این که باز هم از طرف ایشون اصرار زیادی هست و حتی گفتن که حاضرن نمازهاشون رو هم مرتب بخونن،در این مورد ازتون راهنمایی می خوام.(هرچند کسی که به خاطر خدا نماز نخونه به خاطر بنده...!!!)از این که وقتتون رو گرفتم عذر می خوام و فقط می خوام بدونم استدلالم در جواب رد دادن درست بوده یا نه؟ با تشکر التماس دعا
- [سایر] با سلام لطفا راهنماییم کنید که چطور میتوانم به همسرم بگوییم که هنگام صحبت کردن با خانم ها باوقارتر وسنگین تر صحبت کند چون همسرم هنگام صحبت با بعضی از خانم ها متاسفانه کمی نازک تر صحبت میکند ومن فکر میکنم دوست دارد که به نحوی برای خانم ها جلب توجه کند وتمایل دارد که بیشتر با آنها صحبت کندحتی در بعضی مواقع هنگام صحبت تلفنی با افرادی که او را نمیشناسند از صدای او فکر میکنند که او یک خانم است ومن وقتی عکس های دوران مجردی ایشان را میبینم در بعضی از عکس ها موهای بلند یا زنجیر به گردن دارد و عکسی در اتاق خود دارد که حالت موها وصورت شبیه یک خانم است البته او حدود 23 سال تنها پسر خانواده بوده و فرزند اول و احساس میکنم که در خانواده ایشان از نظر تربیت دینی در مورد خواهر های ایشان دقت بیشتری داشته اند من وهمسرم رابطه فامیلی داریم و ایشان قبل از ازدواج به من گفتند که فقط گاهی نماز را فراموش میکنند و دوست دارند که من در مسایل دینی به ایشان کمک کنم تا از لحاظ دینی ارتقا پیدا کند اما من گاهی بعضی از مسایل را نمیدانم چگونه بیان کنم تا آن اقتدار وشخصیتش نشکند برای من اهمیت دادن به مسایل دینی بسیار مهم است و این مساله باعث شده که چندین بار به جدایی فکر کنم اما بسیار وابسته ایشان شده ام و چون از نظر اخلاقی مهربان وبه فکر زندگی است جدایی برایم سخت است البته در بیشتر موارد تمایل به دانستن مسایل دینی ورعایت آنها را دارد اما همه این موارد در یک مدت خاص است وبعد از آن انگار فراموش می شود همچنین در محیط کار ایشان متاسفانه اکثر همکارن به دین و مسایل دینی بسیار کم مقید یا اصلا مقید نیستند ومن در این مورد قبل از ازدواج اطلاعی نداشتم به نظر شما چکار کنم آیا باید روی برخورد ایشان با خانم ها و مسایل دینی حساسیت نشان دهم یا خیر؟ چون به تازگی بر روی گوشی خود رمز گذاشته وآنرا به من نمیگوید چون یکی دوبار از اس ام اس های نادرستی که همکاران خانم به او داده اند من ناراحت شده ام و به او تذکر داده ام و از این پنهان کاری ها بسیار ناراحتم من برای چندین مشاور این موضوع را گفته ام وهمگی میگویند او باید خودش بخواهد که تغییر کند اما حالا که او تمایلش کم است ومحیط اطرافش مناسب نیست من چکاری باید انجام دهم در ضمن من هنوز راجع به این موضوع با خانواده هایمان صحبتی نکرده ام ما حدود یک سال است که عقد کرده ایم و 6 ماه است که عروسی کرده ایم ودر دوران عقد اکثرا روزهای آخر هفته یکدیگر را می دیدیم (به خاطر شرایط کاری) خواهش میکنم بگویید که آیا باید با او با این شرایط زندگی کنم یااو اصلا تغییر نمیکند با تشکر
- [سایر] با سلام و خسته نباشید بنده به مدت 6 سال است با یک مرد فوق العاده بچه ننه ازدواج کرده ام این آقا پدر ندارندو سه خواهر دارند که وابستگی بی نمک و غیر قابل تحملی بین این اعضا حکم فرما است من در این 6 سال واقعا پیر شده ام این روابط واین وابستگی یبیش از حد بخصوص بین همسرم و مادرش برایم واقعا زجر آور است و مرا تاحدودی افسرده کرد ه مادر شوهرم فوق العاده چرب زبان است البته بیسواد است ولی مرا واقعا کلافه کرده از افراد زیادی مشاوره گرفتم همه می گویند باید رابطه ام را با خانواده شوهرم بیش ازاندازه گرم و صمیمی کنم تابتوانم در سالهای بعد به اهدافم که معمولی شدن این روابط است برسم ولی من قادر به این کار نیستم بارها امتحان کرده ام ولی بعد از یک مدت خسته میشوم و نمی توانم ادمه بدهم همسرم همیشه طرفدار خانواده اش است بدون استثنا در همه شرایط بطور خلاصه شوهر من هم وابستگی شدید دارد هم از خانواده من به شدا بدش می اید من هم خودم پدرم فوت شده و نزد پدر بزرگ و مادر بزرگم بزرگ شده ام مادرم هم ازدواج مجدد کرده شوهرم از مادرم که ازدواج کرده متنفر است و می گوید یاباید با مادرم یا با مادر بزرگم ارتباط داشته باشم کلا آدم سختگیری هم هست من رابطه ام را با همه دوستانم قطع کرده ام خوشبختانه کارمند هستم و به این بهانه می توانم بیرون بروم و 4تا ادم ببینم خدا می داند اگر شاغل نبودم چگونه زندانی ام میکرد اومعتقد است در مورد خانواده اش همانندیک پدر و برای مادرش همانند همسر وظیفه دارد و تمام کارهایشان از ریزو در شت با همسرم است دیگر از این زندگی خسته ام توان مقابله و تحمل هم ندارم م یخواستم نظر شما را در مورد جداییام از این آقا بپرسم چون در آن صورن میتوانم آزاد زندگی کنم می توانم مادر بزرگ پیرم را که یک عکر زحمتم را کشیده یک بار به دکتر ببرم می توانم با خانواده ام برای تفریح شام ببریم بیرون می توانم مامانم را ببینم میتوانم آرامش اعصاب داشته باشم و... مشاوره هم رفتیم ولی فایده نداشته الان واقعا درمانده هستم خانواده ام میگویند تاجوان هستی به فکر خودت باش و بقیه عمرت را تلف نکن واقعا هم در این 6 سال آب خوش از گلویم پایین نرفته است خواهش می کنم مرا راهنمایی کنید آیا جدایی بااین شرایط برایم بهتر نیست درضمن اعصابم خیلی ضعیف شده برسر کوچکترین موضوعی ناراحت می شوم تنها دلخوشیهایم سر کار آمدن و شستن و رفتن و خوردن و... هستند بطور کلی همسر من وابسته ،بددل ، سختگیر است و در صورت عصبانیت همه وسایل را میشکند ایا جدایی برایم بهتر نیست ؟
- [سایر] بسمه تعالی برادر و استاد محترم ؛ جناب اقای مرادی سلام و خداقوت ... جوانی هستم که ماههای پایان 26 سالگی را پشت سر میگزارم ، در ایام نوروز سال 83 به گروه کاری گلد کوئست پیوستم ، چند ماهی بعد کار ما غیر قانونی شد و من هم بالطبع غیر فعال ، اما در همان زمان در جمع بچه های گروه دوستای زیادی همه از قشر تحصیلکرده پیدا کردم ، من در خانواده ای متدین اما ضعیف از نظر مالی رشد کردم ؛ نان حلال و پاک مرحوم پدرم و مهر بی پایان مادرم ، از ما فرزندان این خونواده بچه هائی ساخت که مورد احترام و افتخار همه ، پدر و مادر بی سواد من ، با قدرت ایمان و عشق ، شاید در فاسد ترین نقاط جنوب شهر، فرزندانی رو تربیت کردند که فکر میکنم خدا از اونها راضی باشه مثل مردم ... اینها رو گفتم تا وقتی به مسئله من پی بردین ، راه حل مناسبی برام پیشنهاد کنید ، من ه بچه هیئتی و مثبت و به قول بعضی ها پاستوریزه ، به خانمی در اون جمع دل بسته شدم ، یه دخترکه فرزند شهید بود ؛ تحصیل کرده و اگرچه با هم تفاوت داشتیم اما از نظر اعتقادی نزدیک تر از بقیه ، دختر خانم 2 سال از من بزرگتر بود و لیسانسه ، من هم دیپلم داشتم و علت اصلیش عدم بنیه مالی برای ادامه تحصیل ... اما موضوع دیگری هم در بین بود ، دختر خانم تجربه تلخ یک جدائی رو تو زندگیش داشت که من از اولین روزی که دیدمش در جریان بودم . با قرار گرفتن تو جمع خیلی پیشرفت کردم ، تو دانشگاه ثبت نام کردم و شدم آدمی اهل مطالعه ، دوستان با سواد انگیزه خوبی برام ایجاد کرده بود ... چند ماهی از این همکاری میگذشت و من نسبت به اون خانم علاقه ای رو در خودم حس میکردم که نه جراتی برای بروزش داشتم و نه توانی و نه عقل تایید میکرد، اوایل فکر میکردم یه جور عادت که تو همکاری پیش اومده و از اونجا که رابطه ما تبدیل به رابطه ای صمیمی و خانوادگی شده بود ، یه دلبستگی معمولی و گزراست ... دختر مورد علاقه من برای تحصیل از ایران رفت و با رفتنش تازه فهمیدم که دلی برای من نمونده ، من جوانی احساسی بودم و حالا ، احساس تنفر آمیز تنهائی من رو آزار میداد ، هیچوقت نفهمیده بودم که کی یا چه جوری عاشق شدم ، اما کارم به جائی رسیده بود که هر نمازم رو با چندتا شک میخوندم ، خواب و خور نداشتم ، و زمان چیزی از حدت قضیه کم نمی کرد ، هر چه از ندیدنش میگذشت ، بیشتر دلتنگ میشدم و منتظر تر ، تنها رابطه ما تو این مدت ایمیل بود ، اون هم جسته و گریخته ، بنا به رسم روزگار ، این فاصله داشت کار خودش رو میکرد و اون از من دلسرد میشد و من هر روز دلداده تر ، بین ترم ، چند روزی اومد ایران و دوباره ارتباط ... تو این مدت خیلی تلاش میکردم و خدا هم چیزی از لطف برام کم نگذاشت ، من رشد میکرد م و نگار هم ... بعد از اون سفر ، داغ دلم تازه تر شد ، اینبار جور دیگه ای با خدا حرف زدم ، نذر کردم که خدایا تو از راز دل من با خبری ، و از خواسته ام و از ترسی که از آن ناگزیرم ، دل خانه تو بود من غیر تو را در آن جا دادم ، تو فرمودی که \" علی به ذکر الله...\" و من ذکر میگیرم برای تو ، 40 روز و هر روز 100 بار تسبیحات اربعه ، و خواسته ام در پایان چهله این است که اگر به صلاح من است ، تو خود کارگزار و وکیل من باش و خودت مرا به مراد دل برسان و اگر نه ، دلم را از او خالی کن ... 40 روز گذشت و من روزانه شاید بیش از 1000 بار ذکر میگفتم ، و خدا خدا میکردم ،اما در پایان چیزی از مهر او کم که نشد ، که بیشتر شد ، باز هم با کسب اجازه از خدایم با یکی از معتبر ترین روانشناسان و مشاوران این امر که خدا را شکر از نظر مذهبی هم مورد وثوق بودند ( دکتر رضا پور حسین ) مشورت کردم ، داستان را گفتم و ایشان پس از پرسشهای معمولشان ، عشق من را تایید کردند و مرا برای رسیدن به او راهنمائی نمودند . با هزار مکافات و گذر از هفتصد خوان رستم ، نظر مساعد خانواده را برای خواستگاری گرفتم و در اولین سفر نگار به تهران توسط خانواده اقدام به خواستگاری نمودم ، جواب نگار ، علی رغم نظر مثبت خانواده اش منفی بود و اظهار کرد که من را مانند برادر دوست دارد اما در مورد ازدواج ... احساسم این بود که او نیز این ازدواج را عقلانی نمی داند و به واسطه تجربه تلخ زندگیش ، نمی خواهد این بار درگیر احساسات شود و مشاور هم احساسم را تائید کرد ، جواب اگرچه نه ، اما واقعیت چیز دیگری بود . من به تلاشهایم ادامه دادم ، و می دهم ، و خدا را شکر در زندگی آدم موفقی شدم ، خانه کوچکی تهیه کردم تا در پایان تحصیلش زندگیم را شروع کنیم ، اما او دانشجوی ممتاز دانشگاه شد و موفق به کسب بورسیه رایگان دکترا ، من حالا فوق دیپلم دارم و هنوز تلاش میکنم . امروز یک سال از خواستگاری من می گذرد ، ما هنوز با هم ارتباط داریم و نمی توانیم دل از هم بشوئیم ، اما نمی دانم چرا نمی توانم به او ثابت کنم که من ریسمانم نه مار ، که انتخابم اگرچه احساسی اما نا معقول نیست ... نگار من ، امروز مسائلی را مطرح میکند که هر چه تلاش میکنم راه حل موثری برایش نمی یابم ، او میگوید که از نظر اعتقادی تغییر کرده ، اما هنوز به ارزشهایش پایبند است ، نامه ام طولانی شده ، اما در پایان بگویم که رابطه ما به عنوان دو جوان ، یک رابطه کاملا انسانی ، و خدا را شکر خالی از انحراف ( ان شاالله ) بوده است و تحت نظر خانواده ها . من از او حجاب با چادر را خواسته ام و او این را نمی پذیرد . خانواده من حتی یک زن مانتوئی هم ندارد ... غیر از این ، او مسائلی را مطرح می کند که از دست من و خودش خارج است ... نه جوابی میگیرم که منفی کامل باشد و نه مثبت به آن حد که موجب کمال ، به نظر مشاور او با این بازی برای خودش زمان میسازد تا تصمیم بگیرد اگرچه نا خودآگاه ... و متاسفانه دود این آتش در چشم من میرود و البته خودش ، این همه تنش و فرسایش باعث ایجاد زمزه های مخالفتی در اطرافیان من گشته و از سوئی خودم نیز نیاز بیشتری نسبت به ازدواج احساس میکنم . باید گفت بدون احتساب سالهای قبل از خواستگاری رسمی ، یک سال است که بین هوا و زمین معلق مانده ام ، نه میتوان دست کشید و دل شست و نه میشود با این وضع ادامه داد ... شما میگوئید چه باید بکنم ؟ نمی دانم ... لطفا ضمن راهنمائی ، من را هم دعای خاص کنید ... برادر کوچک شما ( لطفا اندازه خط سایت را درشت تر کنید ، خیلی ریزه )