با عرض سلام به دلایل متعدد در شرف طلاق هستم و فرزندم چهار ماه است پدر خود را ندیده است پدرش هم تمایلی به دیدن او ندارد و اصلا معلوم نیست که در حال حاضر در داخل کشور است یا خارج . پسرم به شدت بیتابی میکند و او را می خواهد او را بسیار دوست دارد ولی من اصلا از پدرش بد نمیگویم ولی انگار این تنها راه حل است خواهشمندم راهنمایی بفرمایید . با سلام وعرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با ما در ارتباط هستید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با این مجموعه تداوم داشته باشد. در ضمن از تاخیری که در امر پاسخ دهی به دلیل نقص فنی بوجود آمد از شما عذر خواهی می کنیم. خواهر گرامی ای کاش درباره علت چنین تصمیمی برای ما بیشتر سخن می گفتید و برای ما در این باره توضیحات بیشتری بیان می کردید؛ به هر حال ما فرض را بر این می گذاریم که شما به این نتیجه رسیده اید که بهترین تصمیم برای شما و فرزندتان جدایی از شوهرتان است و حتی اوضاع آنقدر وخیم است که نمی توانید برای شیرین شدن زندگی کودکان زندگی مشترک با همسرتان را ادامه دهید و تداوم زندگی مشترک برای فرزندتان هم می تواند آسیب هایی را بدنبال داشته باشد؛ فقط در یک کلام از شما می خواهم درباره این جمله فکر کنید: طلاق راه حل مسئله نیست بلکه پاک کردن صورت مسئله است؛ در صورت صلاحدید شما می توانیم بیشتر در این باره با شما سخن بگوئیم. در زندگی گاه شرایطی به وجود می آید که تصمیم گیری والدین با خواسته های فرزندانشان همخوانی ندارد. طلاق یکی از مهم ترین مواردی است که موقعیت فرزندان را در خانواده به شدت تحت تأثیر خود قرار می دهد. به طوری که گستره طلاق تا سال ها بر روی فرزندان باقی می ماند. جدایی برای والدین می تواند پایانی برای درگیری ها و اختلافات به وجود آمده باشد اما سرآغاز مشکلات فرزندان برای سازگاری با موقعیت جدید است و کودکان طلاق گرفتار ناهنجاری های عاطفی بیشتری می شوند. زمانی که زن و شوهری از یکدیگر جدا می شوند؛ فرزند آنان با آسیب های گوناگون روانی مواجه می شوند بویژه زمانی که فرزند با والدی که به دلیل طلاق از او جدا شده است ارتباط شدید عاطفی داشته باشد؛ آنچه که در این میان اهمیت دارد؛ تلاش شما برای به حداقل رساندن این آسیب ها می باشد؛ سازگاری بهتر و سریعتر کودک با طلاق و جدایی والدین عمدتا بستگی به این دارد که والدین چگونه با یکدیگر و نیز با کودکشان تعامل دارند. چند نکته بسیار مهم وجود دارند که والدین در هنگام طلاق باید حتما بهخاطر داشته باشند؛ پس با تمام جدیت موارد زیر را بکار گیرید تا بتوانید زندگی توام با آرامشی را برای فرزند خود رقم بزنید: 1. هرگز در مورد مسائلی که به جدایی و طلاق می شود و به نوعی به کودک شما مربوط می شود؛ در حضور کودکتان با دیگران بحث و گفتگو نکنید. 2. در ابتدا لازم نیست فرزند خود را نسبت به طلاق و جدایی آگاه کنید. البته پس از گذشت مدتی با توجه به توان ذهنی و عاطفی کودک می توانید در این باره با او صحبت کنید؛ لازم نیست درباره جزئیات با او سخن بگوئید چراکه کودکان مایل به شنیدن شرح کامل و پیچیده این که چرا جدایی رخ می دهد، نیستند ولی می خواهند اطمینان حاصل کنند که در این جریان آنها مقصر نیستند و برایشان توضیح داده شود که مامان و بابا احساس می کنند که خیلی با هم اختلاف دارند ولی هر دو او را دوست دارند. باید همه مسائل مربوط به کودک برای آنها روشن بیان شود. به عنوان مثال کدام یک از والدین دیگر در آن خانه زندگی نخواهد کرد و یا جزئیات زندگی روزانه در مورد این که چه کسی آنها را از مدرسه به خانه می آورد و... 3. سعی کنید از احساسات فرزند خود آگاهی پیدا کنید و احساسات او را در این زمینه درک کنید. 4. زمانی که او بهانه پدر خود را می گیرد به هیچ عنوان با تندی و پرخاش با او برخورد نکنید؛ چرا که چنین رفتارهایی می تواند به روحیه فرزند شما آسیب شدید برساند و او را بحران روانی مواجه کند. 5. سعی کنید از بین اقوام خود مردی را که فرزندتان به او علاقه دارد را انتخاب کنید و از او بخواهید که ارتباط عاطفی خود را فرزندتان افزایش دهد تا او جای پدر خود را احساس نکند. در این بین وسعت حمایت های خانوادگی نیز ارزشمند است؛ شما باید از سایر اعضا خانواده هم بخواهید تا به خوبی نقش حمایتی در قبال فرزند شما را ایفا کنند. برای مثال یک مادربزرگ دلسوز می تواند به حل برخی از مشکلات رفتاری به وجود آمده در کودک کمک کند. 6.از آنجا که طلاق و جدایی از یکی از والدین برای کودک می تواند بسیار شکننده باشد؛ ممکن است با برخی رفتار ها و کج خلقی هایی از سوی فرزند خود روبرو شوید که تحمل آن برای شما سخت باشد؛ در چنین مواقعی بهترین کار صبور بودن و حفظ آرامش است. 7. به یاد داشته باشید کودک به طور فطری به والدین خود علاقه دارد؛ پس هیچ گاه سعی کنید در حضور او از پدرش بد نگوئید. بچهها بهخوبی میفهمند که آنها مخلوطی از هر دو والد هستند. چنانچه شما بهطور مداوم از همسرتان بد بگویید و وی را مقصر و یک آدم نادرست قلمداد کنید، آنگاه کودک شما حتی شاید به خودش نیز شک کنند. 8. از صحبت ها، کارهای و وسائلی که موجب می شود که یاد و خاطره پدرش در ذهن او مجسم شود به شدت پرهیز کنید. 9.برنامه زندگی فرزند خود را به گونه ای تنظیم کنید که حتی یک لحظه هم بیکار نباشد. 10. سعی کنید اکثر اوقات در جمع باشد و از تنها بودن او به شدت پرهیز کنید. 11. به او اطمینان دهید که در تمام لحظات در کنار او هستید و به هیچ عنوان از او جدا نمی شوید و از او مراقبت مستمر اعم از جسمانی و یا روانی می کنید. 12. هیچ گاه درباره رفتار های نادرست پدرش که موجب جدایی شما از او شده بود؛ سخن نگوئید. 13. تلاش کنید همسرتان را بیابید و وضعیت فرزندتان را کاملا برای او شرح دهید یا از واسطهای که هم با او در ارتباط است و هم بر او نفوذ فکری دارد، بخواهید این کار را برایتان انجام دهد تا گفتگوی تلفنی پدر و فرزند یا دیدارهای دورهای، از فشار روانی این ماجرا بکاهد. دوباره با ما سخن بگوئید. نویسنده:محمد صادق آقاجانی
با عرض سلام به دلایل متعدد در شرف طلاق هستم و فرزندم چهار ماه است پدر خود را ندیده است پدرش هم تمایلی به دیدن او ندارد و اصلا معلوم نیست که در حال حاضر در داخل کشور است یا خارج . پسرم به شدت بیتابی میکند و او را می خواهد او را بسیار دوست دارد ولی من اصلا از پدرش بد نمیگویم ولی انگار این تنها راه حل است خواهشمندم راهنمایی بفرمایید .
با عرض سلام به دلایل متعدد در شرف طلاق هستم و فرزندم چهار ماه است پدر خود را ندیده است پدرش هم تمایلی به دیدن او ندارد و اصلا معلوم نیست که در حال حاضر در داخل کشور است یا خارج . پسرم به شدت بیتابی میکند و او را می خواهد او را بسیار دوست دارد ولی من اصلا از پدرش بد نمیگویم ولی انگار این تنها راه حل است خواهشمندم راهنمایی بفرمایید .
با سلام وعرض ارادت خدمت شما پرسشگر گرامی از اینکه با ما در ارتباط هستید خرسندیم و امیدواریم که ارتباط شما با این مجموعه تداوم داشته باشد. در ضمن از تاخیری که در امر پاسخ دهی به دلیل نقص فنی بوجود آمد از شما عذر خواهی می کنیم. خواهر گرامی ای کاش درباره علت چنین تصمیمی برای ما بیشتر سخن می گفتید و برای ما در این باره توضیحات بیشتری بیان می کردید؛ به هر حال ما فرض را بر این می گذاریم که شما به این نتیجه رسیده اید که بهترین تصمیم برای شما و فرزندتان جدایی از شوهرتان است و حتی اوضاع آنقدر وخیم است که نمی توانید برای شیرین شدن زندگی کودکان زندگی مشترک با همسرتان را ادامه دهید و تداوم زندگی مشترک برای فرزندتان هم می تواند آسیب هایی را بدنبال داشته باشد؛ فقط در یک کلام از شما می خواهم درباره این جمله فکر کنید: طلاق راه حل مسئله نیست بلکه پاک کردن صورت مسئله است؛ در صورت صلاحدید شما می توانیم بیشتر در این باره با شما سخن بگوئیم.
در زندگی گاه شرایطی به وجود می آید که تصمیم گیری والدین با خواسته های فرزندانشان همخوانی ندارد. طلاق یکی از مهم ترین مواردی است که موقعیت فرزندان را در خانواده به شدت تحت تأثیر خود قرار می دهد. به طوری که گستره طلاق تا سال ها بر روی فرزندان باقی می ماند. جدایی برای والدین می تواند پایانی برای درگیری ها و اختلافات به وجود آمده باشد اما سرآغاز مشکلات فرزندان برای سازگاری با موقعیت جدید است و کودکان طلاق گرفتار ناهنجاری های عاطفی بیشتری می شوند.
زمانی که زن و شوهری از یکدیگر جدا می شوند؛ فرزند آنان با آسیب های گوناگون روانی مواجه می شوند بویژه زمانی که فرزند با والدی که به دلیل طلاق از او جدا شده است ارتباط شدید عاطفی داشته باشد؛ آنچه که در این میان اهمیت دارد؛ تلاش شما برای به حداقل رساندن این آسیب ها می باشد؛ سازگاری بهتر و سریعتر کودک با طلاق و جدایی والدین عمدتا بستگی به این دارد که والدین چگونه با یکدیگر و نیز با کودکشان تعامل دارند. چند نکته بسیار مهم وجود دارند که والدین در هنگام طلاق باید حتما بهخاطر داشته باشند؛ پس با تمام جدیت موارد زیر را بکار گیرید تا بتوانید زندگی توام با آرامشی را برای فرزند خود رقم بزنید:
1. هرگز در مورد مسائلی که به جدایی و طلاق می شود و به نوعی به کودک شما مربوط می شود؛ در حضور کودکتان با دیگران بحث و گفتگو نکنید.
2. در ابتدا لازم نیست فرزند خود را نسبت به طلاق و جدایی آگاه کنید. البته پس از گذشت مدتی با توجه به توان ذهنی و عاطفی کودک می توانید در این باره با او صحبت کنید؛ لازم نیست درباره جزئیات با او سخن بگوئید چراکه کودکان مایل به شنیدن شرح کامل و پیچیده این که چرا جدایی رخ می دهد، نیستند ولی می خواهند اطمینان حاصل کنند که در این جریان آنها مقصر نیستند و برایشان توضیح داده شود که مامان و بابا احساس می کنند که خیلی با هم اختلاف دارند ولی هر دو او را دوست دارند. باید همه مسائل مربوط به کودک برای آنها روشن بیان شود. به عنوان مثال کدام یک از والدین دیگر در آن خانه زندگی نخواهد کرد و یا جزئیات زندگی روزانه در مورد این که چه کسی آنها را از مدرسه به خانه می آورد و...
3. سعی کنید از احساسات فرزند خود آگاهی پیدا کنید و احساسات او را در این زمینه درک کنید.
4. زمانی که او بهانه پدر خود را می گیرد به هیچ عنوان با تندی و پرخاش با او برخورد نکنید؛ چرا که چنین رفتارهایی می تواند به روحیه فرزند شما آسیب شدید برساند و او را بحران روانی مواجه کند.
5. سعی کنید از بین اقوام خود مردی را که فرزندتان به او علاقه دارد را انتخاب کنید و از او بخواهید که ارتباط عاطفی خود را فرزندتان افزایش دهد تا او جای پدر خود را احساس نکند. در این بین وسعت حمایت های خانوادگی نیز ارزشمند است؛ شما باید از سایر اعضا خانواده هم بخواهید تا به خوبی نقش حمایتی در قبال فرزند شما را ایفا کنند. برای مثال یک مادربزرگ دلسوز می تواند به حل برخی از مشکلات رفتاری به وجود آمده در کودک کمک کند.
6.از آنجا که طلاق و جدایی از یکی از والدین برای کودک می تواند بسیار شکننده باشد؛ ممکن است با برخی رفتار ها و کج خلقی هایی از سوی فرزند خود روبرو شوید که تحمل آن برای شما سخت باشد؛ در چنین مواقعی بهترین کار صبور بودن و حفظ آرامش است.
7. به یاد داشته باشید کودک به طور فطری به والدین خود علاقه دارد؛ پس هیچ گاه سعی کنید در حضور او از پدرش بد نگوئید. بچهها بهخوبی میفهمند که آنها مخلوطی از هر دو والد هستند. چنانچه شما بهطور مداوم از همسرتان بد بگویید و وی را مقصر و یک آدم نادرست قلمداد کنید، آنگاه کودک شما حتی شاید به خودش نیز شک کنند.
8. از صحبت ها، کارهای و وسائلی که موجب می شود که یاد و خاطره پدرش در ذهن او مجسم شود به شدت پرهیز کنید.
9.برنامه زندگی فرزند خود را به گونه ای تنظیم کنید که حتی یک لحظه هم بیکار نباشد.
10. سعی کنید اکثر اوقات در جمع باشد و از تنها بودن او به شدت پرهیز کنید.
11. به او اطمینان دهید که در تمام لحظات در کنار او هستید و به هیچ عنوان از او جدا نمی شوید و از او مراقبت مستمر اعم از جسمانی و یا روانی می کنید.
12. هیچ گاه درباره رفتار های نادرست پدرش که موجب جدایی شما از او شده بود؛ سخن نگوئید.
13. تلاش کنید همسرتان را بیابید و وضعیت فرزندتان را کاملا برای او شرح دهید یا از واسطهای که هم با او در ارتباط است و هم بر او نفوذ فکری دارد، بخواهید این کار را برایتان انجام دهد تا گفتگوی تلفنی پدر و فرزند یا دیدارهای دورهای، از فشار روانی این ماجرا بکاهد.
دوباره با ما سخن بگوئید.
نویسنده:محمد صادق آقاجانی
- [سایر] با عرض سلام به دلایل متعدد در شرف طلاق هستم و فرزندم چند ماهی است پدر خود را ندیده است پدرش هم تمایلی به دیدن او ندارد. پسرم به شدت بیتابی میکند و او را می خواهد او را بسیار دوست دارد خواهشمندم راهنمایی بفرمایید.
- [سایر] با عرض سلام من خانمی هستم دارای یک فرزند که متاسفانه مدتی با مزاحمتهای پیامکی پسری مواجه شدم .هر چه او را نهی کردم فایده نداشت تا اینکه همسرم پیامهای اورا که کمی هم عاطفی بود و من هنوز ندیده بودم را دید حالا کمی به من بدبین شده است.سعی کردم واقعیت را به او بگویم حتی خود ان پسر هم به یک طرفه بودن رابطه اش اقرار کرده و با همسرم صحبت کرده است اما او از دست من دلخور شده .حالا از شما میخواستم مرا راهنمایی کنید تا بتوانم اعتماد اورا دوباره به دست اورده و محبت سلب شده زندگیم را دوباره برگردانم .من ساکن شهر قم هستم و تا به حال در کمال سلامتی و ارامش با همیر و فرزندم زندگی کرده ام .ایا با توجه به این که پسرم 7ساله است اوردن یک نوزاد جدید میتواند در حل این مشکل راه گشا باشد
- [سایر] سلام.از طرف مادرم می نویسم: سلام جوانی با تفاوت سنی 12 سال تقاضای خواستگاری از دخترم را دارد.ایشان پزشکی است که در سال 81 فارغ التحصیل شده و دختر من دانشجوی سال سوم دندانپزشکی است.این آقای پزشک مطب ندارد و آنطور که خودش به دختر ما گفته است علاقه ای به گرفتن تخصص در ایران ندارد و قصد خروج از ایران و ادامه تحصیل در خارج از کشور را دارد.الان هم دارای شغل ثابتی نیست و متاسفانه بر عکس خانواده ی ما از نظر مذهبی مایه ی خیلی قوی ای ندارند.ولی از قبل در دانشگاه با دختر بنده بدون اطلاع خانواده ی ما صحبت کرده و در او دلبستگی ایجاد کرده اند و وعده و وعید هایی نیز داده اند.پدر فرزند من به شدت با این طور آشنایی هایی مخالف است و تضاد وحشتناکی بین دختر و پدر ایجاد شده است و کلاً نظام خانواده ی ما به هم ریخته است در حالی که به احتمال زیاد ارتباطات مخفیانه ی این دو ادامه دارد. البته مادر ایشان تلفنی تقاضای ملاقات(خواستگاری)را نموده است ولی پدر فرزندم هرگز حاضر نیست که آنها را بپذیرد چون دختر من 21 ساله و پسر 33 ساله است و پدرش می گوید ایشان چون شغل ثابت و استخدامی ندارد عاقبت مشخصی هم برایش معلوم نیست!لازم به ذکر که دختر به شدت با این وصلت موافق و پدرش به شدت مخالف است!پسر هم پدر ندارد و تک پسر است با یک خواهر. شما ما را راهنمایی کنید که چگونه این تضاد بین پدر و دختر را حل کنیم؟در ضمن همسر بنده هم انسان تحصیل کرده و استاد دانشگاه هست
- [سایر] باسلام من نزدیک به 4 ماه است که عروسی کرده ام،البته این مشکل در طول 3 سال نامزد و عقد من و همسرم کم و بیش وجود داشت.مشکل من و همسرم مشکوک بودن بی حد و اندازه همسرم به من است.این مسئله را سعی میکند کتمان کند اما نمیتواند،مثلا با زیر نظر گرفتن تلفن همراه من،سوالات خیلی شک آمیز از محیط کارم،زیاد سین جیم کردن من در مورد هر مسئله کوچک و بزرگی،اینکه من را به دروغگویی محکوم میکند.حساسیت بیش از حد نسبت به دختران فامیل که مثلا من با آنها صحبت نکنم یا معاشرت نداشته باشم.اینکه خیلی زیاد ابراز میکند که علاقه ای از طرف ن به خود نمی بیند و میگوید تو من را دوست نداری،اعلام عدم رضایت از وضعیت زندگی. در حالی که من خیلی سخت حواسم به خودم و زندگیم هست.اما گاهی اوقات این رفتارها و متلک های همسرم خیلی اذیتم میکندوالبته قابل ذکر است همسر من فرزند طلاق است و پدرش به دلیل ازدواج مجدد طلاق گرفته.لطف منید راهنمایی کنید من چطور میتونم این مسکل رو حل کنم.ممنون.
- [سایر] با عرض سلام. ما 4 خواهر و یک برادر هستیم همگی تحصیلکرده و در زندگی خصوصی خود مشکلی نداریم. پدر ما فردی است بسیار مغرور،شکاک و خود بزرگ بین. به طوری که در تمام این سالها ما حتی به منزل اقوام خود نمیرفتیم و در دوران تحصیل و حتی بعد از ازدواج نیز از دخالتهای او در زندگیمان در عذاب بوده و هستیم اما برای حفظ آبرو وآرامش زندگی مادر و دو خواهر دیگرمان که هنوز ازدواج نکرده اند همواره صبور بوده ایم.مدتی است که پدر ما به دلایل بسیار مضحک(مثلا پیدا کردن یک شعر در کیف) مادر با تقوا و نجیب مان را متهم به خیانت کرده و به اصرار از او میخواهد که به گناه نکرده اعتراف کند تا جایی که مادرمان به دلیل شکنجه های روحی و جسمی، تحقیر و توهین های او که اخیرا دامن خواهرانمان را نیز گرفته تصمیم به طلاق توافقی گرفت ولی پدر به بهانه حفظ آبرو حاضر به این کار نشده و همچنان به آزار و اذیت او ادامه می دهد. با توجه به وابستگی مالی مادر و خواهرانم که امکان تهیه مسکن و ایجاد زندگی مستقل و خلاص شدن از دست شکنجه های او را ندارند برای حل این معضل ما را راهنمایی بفرمایید. متشکریم.
- [سایر] سلام اقای مرادی .من زنی سی وهشت ساله هستم دو پسر 10ساله و4ساله دارم شوهرم دبیر است ومرد بسیار خوبی است اما مشکل من مادرم است کهازروز اول به قول خودش از شوهر م خوشش نمی امدخیلی سعی کرد نظرم راعوض ند ولیکه داشتم زیر بار نرفتم اخه مامان مرا درسن 14سالگی به عقد کسی که مورد قبولش بود با اب وتاب دراورد که ایشان پسر عمویم بودکه این ازدواج15روز بیشتر دوام نداشت وخودم طلاق گرفتم چمن زن سومش بودم ام هنوز مامان از تیپ ایشان تعریف میکند الان 7سال است که ما هیچ رابطه ای نداریم ... روز عید فطر به دیدن پدر ومادر رفتم با برخورد سرد ایشان روبرو شدم حتی پسر کوچکم را که ندیده بودند دریغ از یک بوسه مامان مخ همه را خواهر برادر را شستشو داده بود پدرم هم که بدون اجازهی او اب هم نمی خورد.مادر بزرگم وپدر بزرگم وخاله هایم نیز او را به خاطر زخم زبان هایش کردند پدر بزرگم میگوید قید این زن را بزنید و از هفت کشور ازاد باشید او به من که پدرش هستم رحم نکرده .خاله یمن مجبور است کمک از کمیته امداد بگیرد چون شوهر ندارد ومادرم از مسخره وتهمت زدن جگر خاله ام را میسوزاند.اما ازاشتی پارسال گویم خلاصه تمام بی حرمتی ها را چشم پوشی کردم تا برای خواهرم خواستگار امده بود واصلا به من تازمانی که عقدش کردند نگفتند وقتی اعتراض کردم گفت تو طلاق گرفتی نباید در این زمان حضور داشته باشی شگون ندارد .همسرم بسیار ناراحت شد وگفت از خدا بترسید که به این راحتی دل فرزندتان را میشکنید.ومن دوباره با او قطع رابطه کردم و به خدا واگذار کردم.فقط خدا را شکر که همسر خوبی دارم.مرا بقیه هم ببینند تادرس عبرت شوند امیدوارم نظر خود را اقای مرادی بنویسید...متشکرم
- [سایر] سلام من حدود 5 سال پیش با همسرم بشکل کاملاً سنتی عقد کردیم و بعد از یکسال هم عروسی کردیم. منزل ما در تهران واقع بوده و متعلق به پدر همسرم می باشد. البته من مقداری پول پیش هم به ایشان بابت خانه داده ام که کمتر از مقدار معمول رهن خانه مان می باشد (حدود یک سوم آن). ما از همان ابتدا هم گاهاً دچار مشکلات و قهر و آشتی هایی می شدیم ولی همیشه سعی می کردیم مشکلمان را خودمان بنحوی که دیگران متوجه نشوند حل و فصل کنیم. حدود 13 ماه پیش ما صاحب یک فرزند پسر نیز شدیم. الان حدود 7-6 ماهی است که همسرم با کوچکترین مشکلی که بینمان پیش می آید روزها با من قهر می کند و همیشه هم من مجبور به پا پیش گذاشتن و درخواست آشتی مجدد می شوم که خود آن نیز معمولاٌ چند روزی طول می کشد و معمولاً همیشه هم همسرم صحبت طلاق را به میان می کشد. ولی نکته جالب ایجاست که در آن چند روزی که با هم در آشتی هستیم رابطه بسیار خوبی بینمان برقرار است و من اصلاً متوجه چرایی اصرار او بر طلاق نمی شوم. ذکر این نکته هم ضروری است که من از دخالتهای همیشگی مادر زنم ناراحت می باشم و همسرم نیز از توجه کمتر خانواده من ناراضی است. با توجه به اینکه مدتی است همسرم بدلیل کوچکترین اختلافات نظیر برداشتن رومیزی پارچه ای توسط پسر یک ساله مان و عدم عکس العمل به موقع من در جلوگیری از آن و یا بدلیل کمکی بسیار کوچک به پدر و مادرم (مثل کمک در پذیرایی از مهمانان آنها در یک مهمانی فامیلی) روزها با من قهر کرده و تقاضای طلاق می کند، من واقعاً مستاصل شده ام. قابل ذکر است که من نمی خواهم ایشان را طلاق بدهم و همچنین اصلاً دوست ندارم فرزندمان در خانواده ای جدا شده بزرگ شود و همچنین مشکل دیگر من سنگین بودن مهریه همسرم می باشد (500 سکه) که من به هیچ عنوان توانایی پرداخت آنرا ندارم ولی همانطور که پیشتر نیز اشاره شد واقعاً زندگیم سخت و غیر قابل تحمل شده و حتی به موقعیت کاریم که تنها ممر درآمدی ما میباشد لطمه وارد کرده است. خواهشمندم در این زمینه راهنمایی بفرمائید. با تشکر
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما . من یک بار دیگر هم سوالم را مطرح کردم ولی هنوز پاسخی دریافت نکردم - من 25 ساله هستم و تازه ازدواج کردم همسر من قبلاً یک ازدواج ناموفق با دختر عمویشان داشتند که پس از یک سال در دوران عقد منجر به طلاق شده است- به گفته خود ایشان و اطرافیان دلیل جدائی از همسر قبلیشان این بوده که با هم تفاهم اخلاقی نداشتند و همدیگر را درک نمی کردند و اینکه همسرشان پس از مدتی اظهار کردند که به یک نفر دیگر علاقه مندند - الان حدود 2 سال از ازدواج قبلی ایشان گذشته و نزدیک یک ماه است که ما با هم ازدواج کردیم رابطه خانواده همسرم با خانواده عمویش کلا بعد از این اتفاق قطع شده و همسر قبلیشون هم با همون کسی که دوست داشتند ازدواج کردند . می خواستم لطف کنید راهنمایی کنید که من باید چه رفتارهایی با همسرم داشته باشم که منجر به تنش و مشکلات در زندگیم نشود و چگونه با ایشان رفتار کنم که خاطرات گذشته را فراموش کنند و چه رفتارهایی را داشته باشم که به خانواده خودم لطمه ای وارد نکنم چون پدر و مادرم به همین دلیل خیلی با این ازواج موافق نبودند ولی وقتی نظر من رو دیدند موافقت کردند و حتی هنوز هم گاهی مشکلاتی در خانواده خودم بخاطر این جریان دارم. همسرم هنوز در بعضی مواقع من رو با همسر قبلیشون مقایسه می کنند و همش یادآوری می کنند که چقدر آدمها با هم فرق دارند مثلاً اون اینکار رو می کرده ولی شما بخاطر من نمی کنی یا خیلی چیزهای دیگه و من دوست ندارم که اصلا هیچ حرفی از زندگی قبلی ایشون داشته باشیم . خواهش می کنم من رو راهنمایی کنید که چه مسیری را برم که زندگیم از همین اول محکم و پر از عشق و علاقه باشد . متشکرم
- [سایر] پرسش سلام بنده با دختری در حدود 4 سال است که آشنا هستم. ایشان دانشجوی دکتری هستند و بنده لیسانس. به یکدیگر علاقه شدید داریم. بنا به توصیه فردی که بنده ایشان را به شدت قبول دارم، حدود 6-7 ماه بنده با ایشان قطع رابطه کردم تا بتوانم به دور از احساسات تصمیم نهایی را بگیرم. پس ار آن 6 ماه، انتخاب مجدد من در مقایسه با کیس ها و موارد دیگر خود ایشان بود. حال که مسأله رو علنی کردم پدر من با ازدواج ما مخالف است. میگوید که پدربزرگ ایشان ( پدر مادرش) در زمان طاغوت، قمار میکرده است. دلیل اصلی مخالفت او هم این است که زمانی که او قمار میکرده پول حرام بر سر سفره آورده و فرزندش ( مادر دختر) هم از آن تناول کرده است. حال من هر بار که با او صحبت میکنم و مثال هایی از افرادی که در اسلام و مذهب شیعه هستند و بر اثرات لقمه حرام پیروز شده اند و فرد شایسته و صالحی شده اند، و گفته ام که اختیار آدمی تاثیرش بیشتر از اثرات لقمه حرام است ( ینی لقمه حرام در حد یک زمینه است، نه اینکه علت تامه) ایشان قانع نمیشوند. میگویید چه کاری باید بکنم پاسخ باسلام خوب است شرایطی فراهم کنید که پدرتان دخترخانم و خانواده اش را از نزدیک ببنید و اگر حقیقتا ایشان محسنات زیادی دارند در جریان بیشتری قرار بگیرند به هرحال باید سعی کنید با شناخت بیشتر از ایشان کم کم موافقت خود را اعلام کنند یا از بزرگی در فامیل برای پادرمیانی کمک بگیرید موفق باشید -------------------------------------------------------------------------------------------------- خانم بوالحسنی سلام باید عرض کنم که پدر بنده، خود بزرگ فامیل هستند و ایشان یه حد زیادی مغرورند. پدر بنده به واسطه یکی از بستگان خانواده آنها را رصد کرده و به قول خود تحقیق کرده اند. در حالی که من و دختر خانم کامل در جریانیم که آن خانواده از سر دشمنی و کدورتی که بینشان هست، هیچ وقت حرفی را درست به پدر من منتقل نکردند. پدرم به هیچ عنوان حاضر به دیدن خانواده دختر نیست. این راه را با مشاوری که قبلن حضوری راهنمایی ام کردند، پیگیری کردم اما به نتیجه ای نرسیدم. چاره ای به نظرتان میرسد؟
- [سایر] سلام فوری لطفا 27ساله کارشناس گرافیک شاغل خواستگاری 30 ساله ترم آخر کارشناسی ارشدوشاغل در بخش پژوهشی دانشگاه دارم(توسط یکی از آشنایان معرفی شده) 2مرتبه باهم ملاقات داشتیم .بار اول از ظاهرش اصلا خوشم نیامد و شرایط باعث شد که برای باردوم ملاقات کنیم . باردوم متوجه شدم که ظاهرش را می توانم بپزیرم. اماااااااااااااااااااااااا چیز های دیگری دیدم که نمی دانم جزئی از شخصیتش است یا شرایط ایجاب می کند 1.عمدا یک cd خریدم برای دیدن عکس العمل حتی تعارف به حساب کردن هم نکرد(توضیح:من احتیاج مالی ندارم ولی مرد خسیس را دوست ندارم) آیا خسیس است یا در این مرحله لزومی برای این کار ندیده؟ 2.خیلی سوال میکند. فضول و بد دل یا مداخله گر است یا کنجکاو برای انتخاب؟ 3.از خودش تعریف می کند نمی دانم خودشیفته است یا احساس حقارت دارد یا می خواهد برای جلب نظرم خودش را خیلی خوب جلوه دهد؟ 4.اسرار به ادامه تحصیلم دارد نمی فهمم چرا؟ من موافقم که درس بخوانم ولی کلا با مجبور بودن در تمام موارد مسئله دارم 3.تا کمی بعد از غروب با هم صحبت می کردیم فقط تا قسمتی از راه همراهیم کرد . مرد مسئولی نیست که یه خانم رانرسوند یا در این مرحله لزومی ندید.(البته وسیله ندارد ولی حداقل می توانست برایم تاکسی بگیرد) 4. جلسه اول گفت برای مقطع دکترا برای چند سال برنامه زندگی در کشور دیگری را دارد. جلسه دوم من اعلام کردم نمی توانم کردم گفت خیلی هم جدی نبوده از کجا بفهم بدها مجبورم نمی کند. 5.حرفی زد که من در جواب گفتم با این حرف شما مخالفم سعی در ترجمه حرفش و این که من اشتباه می کنم برآمد قبل از اینکه من منظورم را بیان کنم بعد که گفتم پذیزفت ولی شک کردم که مبادا اهل جبهه گرفتن باشد یا روراست بگم نمیخوا رو بده. 6.در کل آدم عاطفی زود رنج حساس با توقع حمایت همه جانبه دارم.برام مهم که احساس کنم یه مرد ازم حمایت میکنه.احساس امنیت از کجا بفهمم این آقا این شخصیت رو داره یا نه از اون دسته مرد هایی که با خود رای یا بی مهره یا بد اخلاقه و یا در گیر کار و درس یا چیز های دیگه مثل بد دلی یا خساست متقابلا اهل محبت کردن و احترام گذاشتن هستم.ولی در کل اسیر نیستم حالا اسرارمی خوان با خانواده بیان می گن خانواده براشون مهمه که اگه راست بگن یه امتیاز مثبت داره من هم موافقم چون خانواده برام اهمیت دارن ولی سر انتخاب این آقا یک دنیا شاید دارم. گرفتاری های شما را درک می کنم ولی خیلی به کمکتون نیاز دارم خواهش می کنم راهنماییم کنید . ممنون از لطفتون و به شدت التماس دعا