حقوق والدین بر فرزندان تا چه حد است ؟ در شرایطی که پدر خانواده دچار اعتیاد باشد و رفتار وی تهدیدی علیه حقوق مادی و جانی فرزندان محسوب گردد، آیا طرد وی و شکایت علیه او جایز است ؟ رفتار اخلاقی با او باید چگونه باشد ؟ پرسشگر گرامی، قبل از هر چیز توجه شما را به این مطلب جلب می کنیم که : 1) اسلام از نظر حقوقی حساب ویژهای برای پدر و مادر باز کرده، همان گونه که در جنبههای عاطفی نیز حساب جداگانهای برای آنها در نظر گرفته است، لذا در روایات آمده که اگر پدر و مادری از فرزندانشان راضی باشند موجب خیر و برکت و سعادت فرزند میشود، اگر در حق فرزندان خود دعا کنند خداوند به این دعا توجه خاصی مینماید و اگر والدین از فرزندان ناراضی باشند و خدای ناکرده به آنها نفرین کنند ممکن است، خداوند بر چنین فرزندانی که موجب ناراحتی والدین می شوند قهر و غضب نماید؛ حتی از نظر حقوقی در بخش قصاص و دیات آمده که اگر پدری خدای ناکرده فرزند خود را به قتل برساند قصاص نمیشود مگر در یک شرایط استثنایی با تشخیص حاکم شرع؛ همچنین از نظر شرعی پدر و مادر میتوانند به اندازه نیازشان از اموال فرزند خود بردارند و مسائلی از این قبیل در فقه اسلامی زیاد وجود دارد یا در روایات آمده (نیکی کردن به والدین بزرگترین فریضه است) و یا اینکه می فرماید (بهشت زیر پای مادران است) این همه آیه و روایت که در این زمینه وارد شده حاکی از اهمیتی است که خداوند برای والدین قائل شده است و اینها بدون حکمت نیست، چه اینکه اینها در مقابل زحماتی که والدین برای فرزندان متحمل میشوند ناچیز است. آنها از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام تولد و همچنین بعد از تولد، دوران شیرخوارگی و بعد از کودکی مشکلات بسیار زیادی را متحمل شدهاند، بنابراین خداوند نیز در مقابل زحمات آنها حقوق ویژهای را برای آنها قائل شده است. از این رو باید در هر شرایطی احترام آنها را نگه داشت هر چند در بعضی اوقات دربرخورد با فرزندان خود دچار اشتباه شوند. 2) اهمیت احترام به پدر و مادر و نیکی کردن به آنها در سطحی است که قرآن کریم در 9 مورد از آن سخن آورده است. در سه جا، احسان به پدر و مادر را در کنار توحید و یکتاپرستی ذکر می کند : (و اعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا؛ و خدا را بپرستید، و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید) (نساء، آیه 36 - بقره، آیه 83 - انعام، آیه 151). و نیز در سه جای دیگر، احسان به پدر و مادر را به عنوان وصیت الهی مطرح می کند: (و وصینا الانسان بوالدیه حسنا؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند) (عنکبوت، آیه 8 - لقمان، آیه 14 - احقاف، آیه 115). همچنین در سه مورد، تکریم و نیکی به پدر و مادر را از زبان پیامبران الهی(ع) نقل می کند : (ربنا اغفرلی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنین را در آن روزی که حساب برپا می شود بیامرز) (ابراهیم، آیه 41 - مریم، آیه 32 - نوح، آیه 28). 3) اگر پدر و مادر در حق فرزند کوتاهی کنند و چه بسا ظلمی انجام دهند، این سبب نمی شود که فرزند هم درباره آنان به وظیفه اش عمل نکند. از این رو امام باقر(ع) فرمود : (خداوند در چند چیز رخصت و ترک را روا ندانسته است از جمله نیکی به پدر و مادر چه خوب باشند آن دو و چه بد) (اصول کافی، ج 2، ص 129، ح 15). به هر حال، نیکی و احسان به پدر و مادر و خشنودی آنان را فراهم کردن حتی اگر کافر باشند لازم است و سعادت دنیا و آخرت را به همراه می آورد چنان که امام صادق(ع) به جوان نو مسلمان، در حق مادر مسیحی اش توصیه فرمود همان، ص 128، ح 11). نیکی و احسان به والدین، پس از مرگشان نیز راه گشای سعادت فرزند می گردد؛ رسول خدا(ص) فرمود : (آقای خوبان در روز قیامت، کسی است که به پدر و مادرش پس از مرگشان نیکی کند) (بحار، ج 71، ص 84، ح 94، تحف العقول، ص 46). خلاصه کلام آن که دلیل این همه احترام و نیکی در حق پدر و مادر در یک چیز است و آن بزرگترین نعمت خداوند یعنی حق حیات است که اگر پدر و مادر نبودند، فرزندانی هم به وجود نمی آمدند؛ از این رو هر چه درباره پدر و مادر احترام و احسان شود به جا خواهد بود. در زیر به بعضی از وظایف و مسؤولیت های فرزندان در قبال والدین اشاره می شود(برگرفته از سوره اسراء آیه 23 و 24) : 1. اطاعت و فرمانبرداری از پدر و مادر. 2. نیکی و احسان و خدمت به پدر و مادر. 3. اف و سخن رنجش آور به پدر و مادر نگفتن . 4. بر سر والدین داد و فریاد نکردن (بلکه با آنها با سخن نیکو صحبت نماید). 5. بال تواضع و فروتنی را برای والدین، فرود آوردن. 6. حتی المقدور نیازهای والدین را برآوردن. 7. احترام والدین را نگه داشتن که در زیر به مواردی از آن اشاره می شود : - جلوی والدین، پاهایش را دراز نکند. - در مناسبت های مختلف مثل روز مادر یا روز پدر، هدیه به آنها بدهد. - از شوخی های نابجا و زدن حرف های زشت پیش آنها اجتناب کند. - در حق آنها و برای سلامتی آنها دعا کند. - در کارهای خانه به آنها کمک کند. امید است با عمل کردن به این وظایف و دستورات که برگرفته از کلام خداوند است احترام متقابلی بین اعضای خانواده برقرار شود. آنچه در این زمینه اصل است، احسان به پدر و مادر و دوری از اذیت و آزار به آنان است؛ البته این به معنای تسلیم شدن در برابر سلیقههای آنان نیست، ولی بایستی با تیزهوشی و درایت، شخصیت و مقام آنها را حفظ نمود واحترامشان را نگهداشت. در مورد اعتیاد پدرتان و نیز کوتاهی احتمالی شما در احترام گذاشتن به او، توجه به این مطلب مهم است که : یک اصل کلی در مورد انسانها وجود دارد و آن اینکه انسان موجودی تغییر پذیر است، یعنی همانطور که تأثیر روی دیگران می گذارد، از رفتار دیگران متأثر نیز می شود و رفتار او تغییر می کند و قطعا شما با رفتار پسندیده خود می توانید پدر را تحت تأثیر قرار دهید. در این باره راهکارهای زیر را توصیه می کنیم : 1. چون رفتار و روحیه پدرتان با گذر عمر به صورت یک صفت ثابت شخصیتی در آمده است سخت تغییر می پذیرد و متحول ساختن چنین افرادی دشوار می نماید اما امری شدنی است، لذا نیازمند صبر و حوصله و همین طور تدبیر و هوشیاری و ظرافت های رفتاری خاص از طرف همسر و فرزندان است. لذا هرگز سعی در ایجاد تغییر ناگهانی نکنید و برخوردهای تند نداشته باشید که این شکل رفتار نه تنها وی را به سوی مخالفت می کشاند بلکه ناسازگاری را به صورت لجاجت آمیز در ایشان تشدید می نماید؛ البته این نکات را تمام اعضاء خانواده به ویژه فرزندان باید رعایت نمایند. 2. احترام گذاردن به والدین چه پدر و چه مادر یک ضرورت تغییر ناپذیر است و هیچ پدیده ای نمی تواند مجوز بی حرمتی نسبت به والدین شود. با احترام گذاشتن، آنها نرم خوی تر می شوند. 3. از ایجاد تغییر و اصلاح در رفتار پدرتان مأیوس نشوید. 4. هر جا و در هر موقعیتی که نیازمند کمک شما هستند سریعا و با کمال احترام به خصوص در حضور دیگران به کمک آنها بشتابید. 5. بهترین وسیله برای سالم سازی زمینه تأثیر بر روی رفتار پدرتان، محبت نمودن به او، تحویل گرفتن و احترام گذاشتن به اوست، آن هم احترام بدون قید و شرط و به عنوان پدر و بزرگ خانواده. 6. برخورد شما با وی باید ارزانی کننده محبت، در بردارنده عشق و گوش بفرمان بودن و خدمت کردن و دل دادن و حریم قائل شدن باشد و از هر برخورد مستقیمی که نتیجه ای غیر از این داشته باشد اجتناب کنید و هرگز مرتکب رفتاری که پیامی غیر از موارد بالا را دارد، نشوید. 7. تمام اعضای خانواده بخصوص فرزندان باید چنین برخوردی با پدرتان داشته باشند و از صف آرائی و برانگیختن احساسات خصمانه علیه یکدیگر سخت پرهیز نمایند و نباید به شکلی رفتار کنند که پدر احساس کند همگی بر علیه او متحد شده اند بلکه باید واقعا نسبت به یکدیگر احساس صمیمیت، رفاقت و حبورزی داشته باشید و از جانبداری از مادرتان در برابر پدرتان نیز جدا خودداری کنید و در یک کلام آنها را در عشق ورزی یا حرفهای تلخ به خودشان واگذارید. 8. با افزایش صمیمیت و دوستی در خانواده، شما خواهید توانست در فرصت های مناسب از پدرتان بخواهید به تدریج اعتیاد خود را کنار بگذارد و مادرتان و نیز شما را با این کار بیش از این آزار ندهد. برای این کار همچنین می توانید از بزرگ ترهای فامیل و کسانی که او برای آنان و سخنشان ارزش قائل است بهره بگیرید. با توجه به نکاتی که بیان شد، ما طرد و شکایت از پدرتان را به هیچ وجه صحیح نمی دانیم. شما می توانید با نیکی کردن به ایشان، حفظ حرمت ایشان (علی رغم معتاد بودنشان)بسیاری از مشکلات موجود در خانه را رفع کنید. موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید. نویسنده : مجتبی حیدری
حقوق والدین بر فرزندان تا چه حد است ؟ در شرایطی که پدر خانواده دچار اعتیاد باشد و رفتار وی تهدیدی علیه حقوق مادی و جانی فرزندان محسوب گردد، آیا طرد وی و شکایت علیه او جایز است ؟ رفتار اخلاقی با او باید چگونه باشد ؟
حقوق والدین بر فرزندان تا چه حد است ؟ در شرایطی که پدر خانواده دچار اعتیاد باشد و رفتار وی تهدیدی علیه حقوق مادی و جانی فرزندان محسوب گردد، آیا طرد وی و شکایت علیه او جایز است ؟ رفتار اخلاقی با او باید چگونه باشد ؟
پرسشگر گرامی، قبل از هر چیز توجه شما را به این مطلب جلب می کنیم که :
1) اسلام از نظر حقوقی حساب ویژهای برای پدر و مادر باز کرده، همان گونه که در جنبههای عاطفی نیز حساب جداگانهای برای آنها در نظر گرفته است، لذا در روایات آمده که اگر پدر و مادری از فرزندانشان راضی باشند موجب خیر و برکت و سعادت فرزند میشود، اگر در حق فرزندان خود دعا کنند خداوند به این دعا توجه خاصی مینماید و اگر والدین از فرزندان ناراضی باشند و خدای ناکرده به آنها نفرین کنند ممکن است، خداوند بر چنین فرزندانی که موجب ناراحتی والدین می شوند قهر و غضب نماید؛ حتی از نظر حقوقی در بخش قصاص و دیات آمده که اگر پدری خدای ناکرده فرزند خود را به قتل برساند قصاص نمیشود مگر در یک شرایط استثنایی با تشخیص حاکم شرع؛ همچنین از نظر شرعی پدر و مادر میتوانند به اندازه نیازشان از اموال فرزند خود بردارند و مسائلی از این قبیل در فقه اسلامی زیاد وجود دارد یا در روایات آمده (نیکی کردن به والدین بزرگترین فریضه است) و یا اینکه می فرماید (بهشت زیر پای مادران است) این همه آیه و روایت که در این زمینه وارد شده حاکی از اهمیتی است که خداوند برای والدین قائل شده است و اینها بدون حکمت نیست، چه اینکه اینها در مقابل زحماتی که والدین برای فرزندان متحمل میشوند ناچیز است. آنها از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام تولد و همچنین بعد از تولد، دوران شیرخوارگی و بعد از کودکی مشکلات بسیار زیادی را متحمل شدهاند، بنابراین خداوند نیز در مقابل زحمات آنها حقوق ویژهای را برای آنها قائل شده است. از این رو باید در هر شرایطی احترام آنها را نگه داشت هر چند در بعضی اوقات دربرخورد با فرزندان خود دچار اشتباه شوند.
2) اهمیت احترام به پدر و مادر و نیکی کردن به آنها در سطحی است که قرآن کریم در 9 مورد از آن سخن آورده است. در سه جا، احسان به پدر و مادر را در کنار توحید و یکتاپرستی ذکر می کند : (و اعبدوا الله ولاتشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا؛ و خدا را بپرستید، و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید) (نساء، آیه 36 - بقره، آیه 83 - انعام، آیه 151).
و نیز در سه جای دیگر، احسان به پدر و مادر را به عنوان وصیت الهی مطرح می کند: (و وصینا الانسان بوالدیه حسنا؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند) (عنکبوت، آیه 8 - لقمان، آیه 14 - احقاف، آیه 115).
همچنین در سه مورد، تکریم و نیکی به پدر و مادر را از زبان پیامبران الهی(ع) نقل می کند : (ربنا اغفرلی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنین را در آن روزی که حساب برپا می شود بیامرز) (ابراهیم، آیه 41 - مریم، آیه 32 - نوح، آیه 28).
3) اگر پدر و مادر در حق فرزند کوتاهی کنند و چه بسا ظلمی انجام دهند، این سبب نمی شود که فرزند هم درباره آنان به وظیفه اش عمل نکند. از این رو امام باقر(ع) فرمود : (خداوند در چند چیز رخصت و ترک را روا ندانسته است از جمله نیکی به پدر و مادر چه خوب باشند آن دو و چه بد) (اصول کافی، ج 2، ص 129، ح 15).
به هر حال، نیکی و احسان به پدر و مادر و خشنودی آنان را فراهم کردن حتی اگر کافر باشند لازم است و سعادت دنیا و آخرت را به همراه می آورد چنان که امام صادق(ع) به جوان نو مسلمان، در حق مادر مسیحی اش توصیه فرمود همان، ص 128، ح 11).
نیکی و احسان به والدین، پس از مرگشان نیز راه گشای سعادت فرزند می گردد؛ رسول خدا(ص) فرمود : (آقای خوبان در روز قیامت، کسی است که به پدر و مادرش پس از مرگشان نیکی کند) (بحار، ج 71، ص 84، ح 94، تحف العقول، ص 46).
خلاصه کلام آن که دلیل این همه احترام و نیکی در حق پدر و مادر در یک چیز است و آن بزرگترین نعمت خداوند یعنی حق حیات است که اگر پدر و مادر نبودند، فرزندانی هم به وجود نمی آمدند؛ از این رو هر چه درباره پدر و مادر احترام و احسان شود به جا خواهد بود.
در زیر به بعضی از وظایف و مسؤولیت های فرزندان در قبال والدین اشاره می شود(برگرفته از سوره اسراء آیه 23 و 24) :
1. اطاعت و فرمانبرداری از پدر و مادر.
2. نیکی و احسان و خدمت به پدر و مادر.
3. اف و سخن رنجش آور به پدر و مادر نگفتن .
4. بر سر والدین داد و فریاد نکردن (بلکه با آنها با سخن نیکو صحبت نماید).
5. بال تواضع و فروتنی را برای والدین، فرود آوردن.
6. حتی المقدور نیازهای والدین را برآوردن.
7. احترام والدین را نگه داشتن که در زیر به مواردی از آن اشاره می شود :
- جلوی والدین، پاهایش را دراز نکند.
- در مناسبت های مختلف مثل روز مادر یا روز پدر، هدیه به آنها بدهد.
- از شوخی های نابجا و زدن حرف های زشت پیش آنها اجتناب کند.
- در حق آنها و برای سلامتی آنها دعا کند.
- در کارهای خانه به آنها کمک کند.
امید است با عمل کردن به این وظایف و دستورات که برگرفته از کلام خداوند است احترام متقابلی بین اعضای خانواده برقرار شود. آنچه در این زمینه اصل است، احسان به پدر و مادر و دوری از اذیت و آزار به آنان است؛ البته این به معنای تسلیم شدن در برابر سلیقههای آنان نیست، ولی بایستی با تیزهوشی و درایت، شخصیت و مقام آنها را حفظ نمود واحترامشان را نگهداشت.
در مورد اعتیاد پدرتان و نیز کوتاهی احتمالی شما در احترام گذاشتن به او، توجه به این مطلب مهم است که :
یک اصل کلی در مورد انسانها وجود دارد و آن اینکه انسان موجودی تغییر پذیر است، یعنی همانطور که تأثیر روی دیگران می گذارد، از رفتار دیگران متأثر نیز می شود و رفتار او تغییر می کند و قطعا شما با رفتار پسندیده خود می توانید پدر را تحت تأثیر قرار دهید. در این باره راهکارهای زیر را توصیه می کنیم :
1. چون رفتار و روحیه پدرتان با گذر عمر به صورت یک صفت ثابت شخصیتی در آمده است سخت تغییر می پذیرد و متحول ساختن چنین افرادی دشوار می نماید اما امری شدنی است، لذا نیازمند صبر و حوصله و همین طور تدبیر و هوشیاری و ظرافت های رفتاری خاص از طرف همسر و فرزندان است. لذا هرگز سعی در ایجاد تغییر ناگهانی نکنید و برخوردهای تند نداشته باشید که این شکل رفتار نه تنها وی را به سوی مخالفت می کشاند بلکه ناسازگاری را به صورت لجاجت آمیز در ایشان تشدید می نماید؛ البته این نکات را تمام اعضاء خانواده به ویژه فرزندان باید رعایت نمایند.
2. احترام گذاردن به والدین چه پدر و چه مادر یک ضرورت تغییر ناپذیر است و هیچ پدیده ای نمی تواند مجوز بی حرمتی نسبت به والدین شود. با احترام گذاشتن، آنها نرم خوی تر می شوند.
3. از ایجاد تغییر و اصلاح در رفتار پدرتان مأیوس نشوید.
4. هر جا و در هر موقعیتی که نیازمند کمک شما هستند سریعا و با کمال احترام به خصوص در حضور دیگران به کمک آنها بشتابید.
5. بهترین وسیله برای سالم سازی زمینه تأثیر بر روی رفتار پدرتان، محبت نمودن به او، تحویل گرفتن و احترام گذاشتن به اوست، آن هم احترام بدون قید و شرط و به عنوان پدر و بزرگ خانواده.
6. برخورد شما با وی باید ارزانی کننده محبت، در بردارنده عشق و گوش بفرمان بودن و خدمت کردن و دل دادن و حریم قائل شدن باشد و از هر برخورد مستقیمی که نتیجه ای غیر از این داشته باشد اجتناب کنید و هرگز مرتکب رفتاری که پیامی غیر از موارد بالا را دارد، نشوید.
7. تمام اعضای خانواده بخصوص فرزندان باید چنین برخوردی با پدرتان داشته باشند و از صف آرائی و برانگیختن احساسات خصمانه علیه یکدیگر سخت پرهیز نمایند و نباید به شکلی رفتار کنند که پدر احساس کند همگی بر علیه او متحد شده اند بلکه باید واقعا نسبت به یکدیگر احساس صمیمیت، رفاقت و حبورزی داشته باشید و از جانبداری از مادرتان در برابر پدرتان نیز جدا خودداری کنید و در یک کلام آنها را در عشق ورزی یا حرفهای تلخ به خودشان واگذارید.
8. با افزایش صمیمیت و دوستی در خانواده، شما خواهید توانست در فرصت های مناسب از پدرتان بخواهید به تدریج اعتیاد خود را کنار بگذارد و مادرتان و نیز شما را با این کار بیش از این آزار ندهد. برای این کار همچنین می توانید از بزرگ ترهای فامیل و کسانی که او برای آنان و سخنشان ارزش قائل است بهره بگیرید.
با توجه به نکاتی که بیان شد، ما طرد و شکایت از پدرتان را به هیچ وجه صحیح نمی دانیم. شما می توانید با نیکی کردن به ایشان، حفظ حرمت ایشان (علی رغم معتاد بودنشان)بسیاری از مشکلات موجود در خانه را رفع کنید.
موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید.
نویسنده : مجتبی حیدری
- [سایر] سلام.در برنامه دیشب پارک ملت هم شما و هم آقای شهیدی فر از اینکه گزینه اول بیشترین رای را آورده بود ناراحت شده بودید شماخیلی دوست داشتید که گزینه سوم بیشترین رای را بیاورد تا در مورد این موضوع صحبت کنید برای این حرفم دلیل دارم1-بعد از خواندن آرا شما گفتید موبایل ها دست بچه هاست 2-با بیان اینکه تعداد شرکت کنددها ده هزار نفر هستند میخواستید جامعه آماری را کم نشان دهید.3-با یکی از کسانی که به گزینه 1 رای داده بود تماس گرفتید و میخواستید نشان دهید که کسانی که به گزینه 1 رای داده اند از روی احساس بوده نه منطق.و با اینگونه صحبت ها میخواستید رای گیری دیشب را کم اهمیت جلوه دهید.در اول گفتگو آقای شهیدی فر گفتند که هر گزینه ای که بیشترین رای را بیاورد در مورد آن صحبت میکنیم ولی بعد از گفتن آرا شما هر جوری بود میخواستید مردم را به سمت گزینه 3 سوق بدهید به این نشان که خود شما گفتید پدر مادر ها گوشی ها را بردارید و پیامک بزنید.نمیدانم این رفتار شما و آقای شهیدی فر از چه نشئت میگیرد شاید به خاطر اینکه شما هم جزء گروه والدین هستید. حالا چرا باید درمورد گزینه 1 صحبت شود به 1001 دلیل!1-وقتی یک خانواده سر سفره نشسته اند اگر در آخر پدر خانواده از مادر تشکر کند فرزندان هم یاد میگیرند و بلافاصله تشکر میکنند.2-وقتی مادر خانواده برای پدر خانواده صبر کند تا بیاید و آنگاه سفره را بیندازد فرزندان هم احترام به پدر را می آموزند. ولی در خانواده ای که این رفتار از سوی والدین رعایت نمیشود چگونه از فرزندان انتظار رفتار توام با احترام دارید. اگراحترام به مخاطب و صداقت در برنامه پارک ملت هست که مطمئنا هست باید در برنامه بعدی در مورد گزینه 1 صحبت شود
- [سایر] سلام خدا شاهده بیشتر از هزار بار سعی در ترک گناه جنسی ای که گرفتارشم داشتم ولی نمی تونم حلش کنم. با این همه تحریکات جنسی در جامعه و از طرفی مشکلات بیش از حد عاطفی در خانواده (خانواده ای که پدر و مادرش فقط به فکر رعایت حقوق خودشان از جانب فرزندان هستند و اصلا نه از نظر مالی و مهمتر نه از نظر عاطفی 30 درصد وظایفشون رو هم انجام نمی دهند) بالاخره من باید چی کار کنم? توی یک خانواده مذهبی (مثلا) بزرگ شدم و ارزوهایی مثل درس خواندن در حوزه و مجتهد شدن و یار امام زمان شدن دارم که این مساله نمی گذاره به این خواسته هام برسم. از کنکور افتادم و اعصابم هم خرد خرد شده و دارم دیوونه می شوم.
- [سایر] سلام حاج آقا من برنامه های شما را به صورت مرتب دنبال میکنم و در حال حاضر شدیدا احتیاج به مشاوره شما دارم .من مدت کوتاهی است که با آقا پسری اشنا شدم که این اشنایی در محل کار من صورت گرفت و این اشنایی منجر به یک دوستی 3 ماهه البته فقط با اطلاع مادرم بوده این آقا به من پیشنهاد ازدواج داده بود به همین علت برای اشنایی بیشتر من حاضر شدم که با این آقا صحبتی چند ماه داشته باشم . الان از این دوستی 3 ماه میگذره که البته این اقا با خانوادشون هم به خواستگاری من آمده اند و تقریبا دیگه خانوادهها از ارتباط ما باهم اطلاع دارند مسئله من اینه که ما از لحاظ مادیات خیلی بالاتر از این خانواده قرار داریم من دختری هستم که در حال حاضر اصلا مشکلی مادی ندارم اما این اقا از لحاظ مادی در حد صفر که سرمایه ایشون در حال حاضر 7 میلیون بیشتر نیست که اونم وام گرفته البته ما از لحاظ فرهنگی یا از لحاظ اخلاقی و مذهبی با هم تفاوت زیادی نداریم حتی با امدن ایشون تو زندگی من باعث شد که من از لحاظ نوع پوشش خیلی خیلی تغییر کنم در صورتی که قبل از امدن این اقا من دختری بودم که هر مدلی که دلم میخواست بیرون میرفتم زیادم اهل نماز نبودم ولی با امدن این اقا تشویقم کرد که نماز بخونم .درکل من از لحاظ اخلاقی هیچ مشکلی با ایشون ندارم تحقیقم که رفتیم جز خوبی چیزی از این خانواده من نشنیدم تنها مسئله که بین ما هست از لحاظ مادیات با توجه به شرایط کنونی جامعه با تورم نمیشه مسائل مادی رو در نظر نگرفت انسانیت و خوبی و معرفت یک طرف قضیست ولی مادیات هم تاثیر به سزایی در شروع یک زندگی میتونه داشته باشه.شایان ذکر است که من دختری 20 ساله هستم و ایشون هم 26 ساله که از لحاظ تحصیلیم هم دارای مدرک لیسانس هستند و من دیپلم .در حال حاضر هم هم من کارمندم و هم این اقا که کارشون حسابرسی است و که ما با هم در ماه برجی 700 هزار تومن دارم .ولی باز هم با این خرجها و قیمتهایی که سر به فلک گذاشته آیا میشه یه زندگی درست کرد؟من 50 درصد به خاطر عشق و علاقه و خصوصیات خوبی که این اقا دارند حاضرم که زنشون بشم 50 درصدم به خاطر پشتیبانی پدرم هست که مطمئنن پشت منو خالی نمیکه اگه بخوام کمک مالیم به من میکنه ولی شاید غرور و شخصیت یک انسانی چنین قضیه رو برندارد من اگه میگم کمک از سر تکبر نمیگم اگه پدرم چیزی میگه یا کمکیم میکنه از سر دلسوزی پدرانه میگه و این نیست که من بخوام به اون احساس ترحم یا اینکه بخوام منتی سرش بزارم باشه این پسر از لحاظ خانواده هیج پشتوانه مالی نداره اینها یک خانوداه ای هستند که فقط از لحاظ فرهنگی و درس پیشرفت کردند و بچه ها هیچ چشم داشتی به کمک پدر و مادر ندارن ولی اگه من میخوام که این اقا را به همسری بپذیرم به کمک پدرم دلخشوم ولی تا الان این مسئله رو به ایشون نگفتم .این خانواده از روزی که به خواستگاری من امدند تا الان ما تا حالا به خونه اینها نرفتیم ولی پدر و مادر منم اصرار دارند که چون شما خودتون با هم اشنا شدید با شناخت بیشتر بشه بد وکه تا دیروز وقتی پدر و مادر من برای تحقیق برن این اقا و مادرشون رو جلوی در ببیند و به منزلشان بروند که طبق گفته های پدر و مادرم میگفتند که احساس خجالت میکردند که بد از برگشت این اقا با تماس گرفت و به خاطر اینکه پدر و مادر من اتفاقی به منزلشون رفتن و اینها وسایلی برای پذیرایی نداشتن کلی عذر خواهی کرد که از لحن صحبتش متوجه شدم که احساس میکرد پدر من با دیدن وضعیت زندگی اینها پشمون بشه در صورتی که خانواده من از این قبیل ادم های ظاهر بین نیستند .با توجه به توضیحات لازم به نظر شما این ازدواج با این فاصله طبقاتی و این خصوصیات اخلاقی مشترک و همچنین اینکه نظر پدر من در مورد این ازدواج 5050است صحیح است یا خیر ؟
- [سایر] ابا سلام.سه سالی است که پدرم را در سن 68سالگی از دست داده ام وی فردی بسیار دانا و دانشمند و در عین حال بسیار دلسوز بود.بین 7 خواهر و برادر الفت و موقتی ایجاد کرده بود که نقل همه محافل یود.درحالیکه در جمع افرادخانواده باسواد و کم سواد.هنر جو.قدرت طلب و...بصورت های مختلف وجود داشت.پس از رحلت وی دو نفر از فرزندان بر سر ریاست طلبی و خود خواهی بر سر مسایل جزیی مثل چگونگی مراسم چهلم و... بحث و بگو مگو راه انداختند مسایل ریشه ای تر شده تا آنجا که به دادگاه و... رسید.بنده غافل از دسیسه های شیطانی یکی از دخترها که هم جوار مادر زندگی میکند و بسیار قلدر و قدرت طلب محض است وصیت پدر را مبنا قرار داده و همه را به صلح و آرامش و عدم شکایت و دعوا دعوت کردم.ایشان فرصت را مغتنم شمرده و با عناوین مختلف مرا از مادرم جدا کرد.مادر ما زنی بیوه،کم سواد و متاسفانه بسیار ساده لوح است.تمام اراجیف را ضبط کرده و بسیار رفتار تند و توهین آمیز با بنده و خانواده ام داشته.گاهی داستانهای 30 سال قبل و... را با ظن بسیار غیر واقعی در اذهان اقوام و خویشاوندان. تعریف میکند بطوریکه گویا بنده پدر نازنینم را دل داده ام.دراین وانفسای یتیمی نمکهاست که از طرف افراد مختلف بر زخمی پاشیده میشود خیلی از موارد را نشنیده میگیرم وبه حرمت مادر بودنش سکوت میکنم.فقط نزد افرادی که نقل قول میکننددفاع میکنم ولی به اعصاب و روانم فشار زیادی میاید. مجبور شده ام با خیلی ها ارتباطم را قطع کنم تا کمتر حرف و حدیث بشنوم به امید آنکه دادگاه عدل الهی به سزای عملشان برساند.نیازمند راهنمایی در ارتباط با مادر هستم.
- [سایر] خانم عطاران روانشناس و منتخب مشاوره محترم باتشکر از شما و دست اندرکاران محترم سایت نظر به اینکه حق والدین و رسیدگی تام به آنها در احادیث و کتب مقدس الهی تاکید گردیده است بنده پدری دارم که بنا تشخیص یکی از همکاران شما دارای هوش هیجانی بالائی میباشد. نظر به اینکه این پدر گرامی باسن 86 سالگی کهنسال محسوب میشود واز طرفی بدلیل نزدیکی روحی روانی ایشان بهبنده که همانند 2 دوست صمیمی و نسبتا وابسته که در طول 24 سال پس از اشتغال و ازدواج ینده ساعت قابل توجه روزانه را تقریباً با هم گذرانده ایم، این رفتار بصورت یک عادت برای ایشان شده همواره روزانه با ایشان ملاقات داشته باشم. نظر براینکه این امر باعث عدم رسیدگی کامل بنده به خانواده و پیشرفت در زندگیم گردیده است و نیز مشاور روانشناس و فامیل بنده با اطلاع ازاین موضوع گوشزد مینمایند که تنهایشان نگذاشته و ساعات بسیاری با او داشته باشم، از حضور جناب عالی تقاضا دارم در این خصوص راهنمائیم نمایید.<br /><br /><br /> باتشکر مجدد
- [سایر] سلام آقای دکتر خواهر من 23 سال سن داره که جدیداً یک پسری که قبلا در دوران دانشگاه همکلاسیش بوده اومده خواستگاریش، هر دوشون تا فوق دیپلم مدیریت خوندن و هر دو هم قصد ادامه تحصیل دارن ولی پسره میگه فعلا از نظر کاری سرم شلوغه، البته پسره با دیپلم رفته سرکار و بعد برای دانشگاه اقدام کرده که توی دانشگاه هم با خواهرم آشنا شده البته الان یکسالی است هر دو از فوق دیپلم فارغ التحصیل شدن.پسره 26-27 سال سن داره. به نظر و از حرفاش پسر خوب و کاری میاد،میزان حقوقش یک میلیون تومنه در حال حاضر و سرپرست قسمت خدمات پس از فروش یک شرکت بزرگ شیرآلات صنعتیه، یعنی ایشون هماهنک کننده و اعزام کننده نیروهاشون برای نصب و تعمیر شیرآلاتیه که به دیگران میفروشن که گویا سرشم خیلی شلوغه.خواهرم از ایشون خوشش میاد ولی با میزان حقوقش و سمتی که در محیط کارش داره مشکل داره و همین باعث دو دلی و تردید خواهرم در تصمیم گیریش شده.خواهرم تقریباً آدم خوش گذرون و ولخرجیه و زندگی خود ما در سطح خیلی معمولی و کارمندیه، و خواهرم همیشه میگه من دوست ندارم مثل مامان و بابا زندگی ساده ای داشته باشم. اما چون از اخلاق و رفتار و ظاهر پسره خوشش اومده و اینکه خانواده پسره خانواده خوب و سالمی هستن خواهرمو دچار دو دلی در تصمیم گیری کرده خواهش میکنم کمک کنید و بگید چیکار باید کرد.دنبال مشاور خوب هم برای مراجعه گشتیم ولی کسیو که از شیوه مشاوره ایشون مطمئن باشیم پیدا نکردیم.البته دو روزیه یه آقا پسر دیگه هم خواستگاری کرده از خواهرم که ایشون 9 سال از خواهرم بزرگتر و کارمند بانکه و خواهرم مونده که چیکار کنه بین این دو.البته هنوز با خواستگار دومی آشنا نشده و فقط همین مقدار اطلاعات رو داره و منتظره تکلیف اولی را روشن کنه بعد اگه منفی بود روی مورد دوم فکر کنه چون خواهرم معتقده که از نظر اخلاقی و انسانی درست نیست تکلیف اولی را روشن نکرده به دومی فکر کنه.خواهش میکنم کمک کنید.نمیخواهم موقعیتش را از دست بده و بعداً افسوس بخوره که کاش با حقوق کم خواستگارش کنار میومد و از این قبیل چیزها.اکثراً میگن زیاد به حقوقش فکر نکن زیاد میشه بعداً ولی ما اصلا نمیدونیم آیا پسره در آینده در زمینه کاریش جای رشد داره یا نه خود پسره که فقط میگه من همه تلاشمو میکنم و من چون میدونم خواهرم همیشه از بیپولی بدش میومد و همیشه دوست داره بهترین چیزارو بپوشه و بخره و خیلی اهل تنوعه میترسم که پشیمون بشه از انتخاب همچین پسری برای زندگی با این شرایط و چون کار پسره هم خصوصیه دولتی نیست نمیدونیم پیشرفت میکنه یا نه میترسیم.
- [سایر] بنده دختری هستم 23 ساله ساکن شهر ملبورن در کشور استرالیا که از سن 5 سالگی همراه با خانواده ام در این شهر زندگی می کنم. حدود چهارده ماه قبل به عقد دایم نامزدم در آمدم. پس از گذشت مدتی متوجه مداخلات بعضی از اعضای خانواده وی و تغییراتی در رفتار نامزدم نیز گردیدم که باعث سردی روابط میان ما گردید. از چند ماه بدین سو تقریباً رابطه ای میان ما وجود نداشته است، در صورتیکه پدر و مادرم همیشه تلاش داشتند تا با همکاری خانواده نامزدم روابط ما را دوباره برقرار و مشکلات ما را حل کنند. دوماه قبل فامیل نامزدم با مراجعه به شخصی که مرا به عقد دایم نامزدم در حضور بیشتر از 200 تن از مهمانان در محفل نامزدی مان نموده بود از وی خواستند تا صیغه طلاق را جاری کنید که نامبرده با رد این مطلب گفته بود که قبل از هر اقدامی می بایست با دختر و پسر مستقیماً صحبت نماید. لهذا ایشان یعنی شخص عاقد با پدرم تماس گرفته و از وی خواستند تا دختر و پسر را برای صحبت نزد ایشان ببرند. پدر با قبول این مطلب با پدر نامزدم تماس گرفته و گفتند که آقای ..... می خواهند دخترم و پسر شما را از نزدیک ببیند . اما پدر نامزدم در جواب گفته بودند که ما چه وقت بیاییم؟ پدرم در پاسخ گفتند که ما و شما نمی رویم و فقط من دخترم را می رسانم و پسر شما نیز بیاید . وقتی پدرم مرا به منزل شخص عاقد که محل ملاقات ما تعیین شده بود بردند متوجه شدیم که نامزدم با پدر و دایی اش آمده است. اما پدرم مرا آنجا گذاشته و از ایشان نیز خواستند که بگذارند دختر و پسر با آقای عاقد صحبت نمایند. اما آنها بدون توجه به این مطلب وارد منزل آقای عاقد شده و با مداخلات در صحبت ها سعی بر محکوم کردن من داشتند . من ناگزیز شدم به پدرم که از آنجا رفته بودند تا ما آزادانه صحبت های خویش را بنماییم زنگ زدم که شما نیز بیایید ، چون اینها آمده اند . پدرم پس از چند دقیقه آمدند و صحبت هایی صورت گرفت. آقای .... ( شخص عاقد) گفتند که خوشبختانه دلایل کافی برای انجام طلاق ندارید و از والدین هردوی ما خواستند تا با تلاش و دادن فرصت به این دو جوان سعی در حل مشکلات شان نمایند و از دایی نامزدم نیز خواستند تا با صحبت با خانواده خودش و خانواده ما میانجی شده و برای حل این مشکلات تلاش کند . اما با تأسف هیچ گونه تماسی صورت نگرفت تا اینکه دوشب قبل پدر نامزدم برای پدرم زنگ زده و گفت که دختر شما آزاد است چون ما به مراجعه به عالم دینی صیغه طلاق را جاری ساختیم ، پدرم با تعجب از این خبر بسیار ناراحت شدند و گفتند آیا دخترم هیچ گونه حق و حقوقی نداشته است که شما خودسرانه چنین کاری را انجام دادید و آیا لازم نبود که ما را در جریان می گذاشتید؟ و از آنها خواهان دادن نام شخصی را که ایشان ادعای عالم بودنش را داشتند و نام شاهدین را خواستند، اما ایشان با رد این مطلب گفتند شما می خواهید با دختر تان تجارت کنید!!!! حال از حضرت عالی می خواهم با رهنمایی های عالمانه تان مرا یاری رسانیده و از این سردرگمی برهانید: 1 – آیا آنها این حق را داشتند که بدون اجازه من و خانواده ام اقدام به این کار نمایند؟ 2 – آیا شخص عالمی که صیغه طلاق را جاری ساخته است نمی بایست از من و یا پدرم اجازه بگیرد؟ 3 – آیا نداشتن عذر شرعی دختر در هنگام طلاق یکی از شرایط اصلی انجام طلاق نیست؟ در حالیکه من واقعآ در هنگام انجام این کار عذر شرعی داشتم. 4 – آیا هیچ گونه حق و حقوقی برای من تعلق نمی گیرد ، در حالیکه در هنگامی که من به عقد دایم نامزدم در آمدم و در حضور بیشتر از 200 تن از مهمانان وی پذیرفت که مرا در قبال یک جلد کلام الله مجید به خط عثمان طاها ، چهارده شاخه گل محمدی به عشق چهارده معصوم ، یکصد سکه طلای تمام عیار بهار آزادی و همچنین یک سفر حج که به درخواست مادر نامزدم به آن افزوده شد به عقد دایم خود درآورد؟ آیا نداشتن روابط زنا شویی این حقوق را از من سلب می کند؟ در حالیکه ما در دوران نامزدی قرار داشتیم؟!!!! چون وقتی پدرم برای شان گفتند که شما با وجود اینکه دوبار به زیارت خانه خدا مشرف شدید، حق و حقوق دخترم را پایمال کردید، آنها گفتند چون عروسی نکرده بودند و همخوابی صورت نگرفته هیچگونه حقی ندارد!!!! با آرزوی سلامتی حضرت عالی منتظر نظر عالمانه تان هستم تشکر
- [سایر] با سلام این مشاوره های قبلی شماست.گفتم کامل 2مشاوره رو براتون ارسال کنم تا بهتر منو راهنمایی کنید. با تشکر از شما کد مشاوره قبلی: 940955 سلام 23 سالمه. دانشجو هستم،درسم داره تموم میشه،در حال گرفتن معافیت سربازی هستم،یه کار با حقوق متوسط ماهیانه 200 هزار تومان و بیمه دارم.با پدرو مادرم زندگی میکنم.خواهرم ازدواج کرده یه دختر توی دانشگاه مد نظرمه. خونواده داره.هم سن منه. قبلا توی خونه (17،18 سالگی تا تقریبا 1سال پیش) مادرم میگفته که رو 27،28 سالگی به بعد برا ازدواج حساب کن(احتمالا برا اینکه نیام زود عاشق بشم و زود تصمیم بگیرم) اما تازگی میگه تا زمانی که فلان کارارو نکنی(مثلا آب میخوری لیوان رو سر جاش بذاری) برات خاستگاری نمیرم و فکر ازدواج به سرت نیوفته. منم دارم کم کم خودمو تو اینجور مسایل اصلاح میکنم. اما نگرانم که هم چگونه مطرح کنم هم اینکه اگه مطرح کنم پدر و مادرم مخالفت کنن برای الان!؟ چگونه میتونم به خانوادم بگم که قصد ازدواج دارم؟ ممنون میشم منو راهنمایی کنید. پیشاپیش تشکر h2mbe@yahoo.com یا حق پاسخ : باسلام کاربر گرامی نیاز به ازدواج یک نیاز طبیعی است که مسلما در مقطعی از زمان برای هر جوانی ایجاد می شود اما مهم این است که آیا این نیاز به موقع ایجاد شده و فرد آمادگی لازم را برای ازدواج دارد؟ مثلا شما از لحاظ مالی، سطح شناختی و رفتاری، حتی از لحاظ عاطفی و ... به بلوغ لازم رسیده اید یا اینکه صرفا می خواهید بدون بررسی لازم ازدواج کنید؟ ضمنا شما در مورد ازدواج و انتخاب همسر به اندازه کافی مطالعه و بررسی کرده اید؟ معیارهایتان را مشخص کرده اید؟ می دانید چه نوع فردی را برای همسری می خواهید برگزینید؟ و ... اگر بدانید در چه راهی می خواهید قدم برداشته و هدف و برنامه ریزی روشنی داشته باشید حتی با مخالفت خانواده تان می توانید با ارایه دلیل و منطق آنها را راضی کنید که آمادگی لازم را برای ازدواج دارید. در غیر این صورت با دلایل مخالفت خانواده تان بیشتر فکر کنید و ببینید که آیا منطقی است یا تنها سنگ اندازی است؟ بسیاری از مواقع والدین دلایل منطقی ارایه می دهند که فرزندان باید مورد توجه قرار داده و با رفع این موانع برای ازدواج اقدام کنید. با تشکر از تماس شما کد مشاوره قبلی: 930417 من وقتی با خوانواده ام می خواهم مسئله ازدواج را صحبت کنم سریع میگن: که الان اصلا حرفش رو نزن یا میگن:باشه واسه 6،7 سال دیگه یا یا 28،29 سالگی به بعد. من با این طرز فکرشون چیکار باید بکنم؟ الان احساس میکنم دارم بیهوده زمان رو سپری میکنم.احساس میکنم نیاز به کس دیگه ای دارم که بتونم هدفمندتر باشم. پاسخ : باسلام کاربر گرامی شرایط فعلی شما چیست؟ ایا آمادگی ازدواج را در زمینه های مختلف دارید؟ تصور می کنید چرا خانواده تان تا این حد با ازدواج شما مخالفند؟ شرایط تان برای ازدواج مهیا نیست یا اینکه شرایط تان مطلوب است اما خانواده تصور می کنند که شما بلوغ فکری لازم را ندارید؟ لطفا توضیحات بیشتری دهید تا بتوانم راهنمایی تان کنم. منتظر تماس بعدی شما هستم. با تشکر از تماس شما
- [سایر] آقای مرادی سلام.اول از همه جا داره یک خدا قوت به شما بگم که یک نهضت خوب را شروع کردین.صحبتهای شما در برنامه "مردم ایران سلام" این امیدواری را ایجاد کرده که لااقل نیم ساعتی بنشینیم و این نوید را به خودمان بدهیم که شاید اندکی والدین به خود بیایند. واقعا این مشکل بزرگی است که ما حرف های درست را بر اساس فطرت حقیقت جوی خودمان فقط گوش می کنیم اما هیچ وقت اجازه نمی دهیم که این حرف ها به عینیت در زندگی مون وارد بشود. شما در مورد ازدواج حرف می زنید در حالی که هنوز خیلی ها نمی دانند که ازدواج یعنی چه ؟دستور چه کسیه؟ برای چیه؟ و قطعا فرزندی که به سن شرعی ازدواج رسیده حداقل شعور برای درک این سوالات را داره.ببینید قسمت بزرگی از مشکلات ما از ایمان ماست. نه اینکه من خودم را مقید کرده و بقیه را خارج از آن بدانم این طور نیست.اما وقتی حرف از ایمان می زنیم یعنی یقین و اعتماد.پس ما مسلمانیم و ایمان به دستورات اسلام که همان دستورات خداست داریم. اما متاسفانه خیلی راحت دستورات آن را زیر پا می گذاریم پس چه طور ما مسلمانیم؟ من دختری هستم که با وجود 22 سال سن از نظر والدینم شاید یک بچه بیشتر نباشم. درست است که به پختگی نرسیده ام اما من از جنبه های بسیاری مستقل شده ام. 4 سال در دانشگاه درس خوانده ام .در مورد دینم مطالعه کرده ام وحداقل کاری که در موردش انجام دادم فکرکردن بوده . نمی خواهم با داشتن لیسانس تحصیلات والدینم را زیر سوال ببرم .اما متاسفانه شاید کم سوادی یا بی فکری یا تعصبات بیهوده بخشی از دین ما را هم زیر سوال ببرد.خدا خواندن قرآن که البته با فضیلت است را واجب نکرده تا شاید واقعا هر وقت توانستیم بخوانیم و در آن اندیشه کنیم حتی اگر یک آیه باشد .والدین من قرآن هم می خوانند اما انگار در حد نگاه کردن به صفحات نورانی آن.نمی دانم وقتی در سوره حجرات خدا اهل ایمان را به مسخره نکردن امر می کند چرا کسی نمی پذیرد؟ پدر من اگر اصولا حرف خواستگاری به میان بیاید یا من را مسخره می کنه یا طرف مورد نظر را .چرایش را من هم نمی دانم و اصولا چون شخصیت آدمها محترم است نباید کسی به خانه ما به قصد خواستگاری بیاید تا مورد تمسخر قرار بگیرد و اما مادرم که حتی در بسیاری موارد با من مشورت می کنه اما نمی دانم چرا در مورد ازدواج اصلا من را امین نمی داند.بار ها جلوی من یا دیگران، من را از ازدواج منع کرده هر بار هم به بهانه ای یک بار درس ، یک بار نبودن آدم خوب و ... .حتی وقتی خانمی به مادرم زنگ زد تا به خانه مان بیاین مادرم اصلا آنها را به خانه راه ندادو این موردی بود که من فهمیدم وگرنه در بقیه موارد اصلا من در جریان قرار نمی گیرم. و البته همین مادر من یک مواقعی حتی در جمع از ازدواج نکردن من در مواجهه با ازدواج هم سالانم افسوس می خورد که انگاربقیه به نظرم در مورد من کلی به شبهه می افتند که شاید واقعا من مشکلی دارم .و این دوگانگی و تعارض در رفتار واقعا برای من عجیبه. من دلسوزی مادرم را درک می کنم اما من احتیاج به مستقل شدن دارم کما اینکه تا الان هم خیلی مستقل بوده ام اما من هم دوست دارم تشکیل خانواده بدهم. آقای مرادی شما بهتر از من ،سختی های زندگی یک دختر مجرد را در سنین بالاتر درک می کنید. و البته با یک ازدواج درست هویت کامل می شود و از همه مهمتر آن آرامش و سکونی است که خدا برشمرده. و البته چه امر پسندیده ای که خدا وند وعده ی بی نیازی با فضل خود را داده.اما متاسفانه پدر و مادر با نا آگاهی خودشان آینده فرزندانی مثل من را در هاله ای از ابهام می برند. اقای مرادی من واقعا نگرانم هر روز که می گذرد با توجه به هشداری که شما در موورد کاهش تدریجی شانس ازدواج دختران بیان کردین من واقعا نگرانم.و البته خودتان بهتر می دانید که با تلقی که بسیاری افراد در مورد ازدواج دارند بیان نیاز من به ازدواج باعث کج فهمی فقط در حیطه مسائل جنسی می شود. با توجه به تاکید دینمان بر احسان به والدین من تا جایی که توانستم سعی کردم آنها را راضی کنم و حتی بسیاری از کارهایشان را انجام بدهم و از این امر خوشحالم اما من واقعا درمورد آینده ام نگرانم . من با این پدر و مادر چه کنم؟
- [سایر] سلام و سال نو مبارک هفته اخر اسفند پیامی برایتان فرستادم و چون مستاصل هستم هر روز پیگیری کردم ولی الان می بینم پاسخ پیامهایی جدید آمده ولی من پاسخ پیام خود را پیدا نکردم خواهش می کنم راهنمایی کنید چون واقعا فکرم را مشغول کرده دختری هستم 37 ساله و مجرد دارای بالاترین مدرک تحصیلی از بهترین دانشگاه کشور یک شغل خیلی خوب دارم و استقلال مالی در زندگی شغلی و درسی آدم موفقی بوده و هستم با پدرو مادر پیرم زندگی میکنم و از نظر خانوادگی زندگی سطح متوسط رو به پایینی داریم خانواده ای مذهبی و مقید دارم هیچگاه در رفتار و گفتار و ظاهر به طریقی عمل نکردم که جلوه گری باشد یا جلب توجه جنس مخالف را بکند از دوران نوجوانی تا اکنون که شاغل و در دهه سی زندگی هستم (اصلا این کارها را بلد نیستم) همیشه با اقوام، همکلاسیهای دانشگاهی و حالا با همکاران و مراجعان مرد خیلی سنگین و جدی و بدون هیچ ترنم زنانه برخورد کرده ام حتی نمونه هایی از همکاران بودند که فکر می کردم آدم مناسبی برای ازدواج هستند و به انها علاقه داشتم اما به خودم اجازه ندادم طوری رفتار کنم که آنها متوجه تمایل و احساس من بشوند ... از زمان دبیرستان خواستگارانی داشتم ولی به دلایل زیر هنوز ازدواج نکردم: - اوایل می گفتم می خوام برم دانشگاه و رد می کردم - کمی بعد تر به دلایل بچه گانه آنها را رد می کردم - چند سال بعد جدی تر به مساله ازدواج فکر کردم اما خیلی از آنها از نظر معیارهای اصلی و مهم با من همخوان نبودند - البته مواردی هم بودند که خودشان دیگر پیگیری نمی کردند - کمی که سنم بالاتر رفت تعداد خواستگارها کم شد بویژه از زمانی که آخرین خواهر کوچکم ازدواج کرد اغلب اطرافیان فکر می کنند من واقعا قصد ازدواج ندارم شاید به دلیل اینکه در دوران نوجوانی می گفتم از مردها خوشم نمی آید استقلال خوب است و .... الان خیلی احساس تنهایی می کنم و واقعا نیاز عاطفی دارم که ازدواج کنم اما نمی توانم از معیارهایم پایین بیایم که مهمترین آنها ایمان، شخصیت، اخلاق، تطابق فرهنگی، تناسب سنی و تا حدودی تحصیلی، مجرد بودن و خانواده خوب داشتن است. در سالهای اخیر مواردی بوده اند اما یا سنشان از من کمتر بوده یا قبلا ازدواج کرده بودند و این مسایل باعث شد انها را نپذیرم. چند سالی است که هیچ پیشنهادی نداشتم در حالیکه خیلی نیاز دارم احساس تنهایی شدید می کنم و فکر می کنم دارم دچار افسردگی می شوم مجبورم از بسیاری از علایق و تفریحات صرف نظر کنم چون بعضی از آنها برای یک دختر تنهای مجرد محجبه با مخاطرات و مشکلاتی همراه است اما کسی به عنوان همراه و همپا و همصحبت و همدل ندارم والدین که پیر و ناتوانند، خواهران و برادران مشغول زندگی و خانواده و همسر خود هستند، دوستان و سایر همسالان هم که همگی ازدواج کرده اند و با همسر و فرزندان خود هستند غرور و عزت نفس و فطرت زنانه اجازه نمی دهد نیاز خود را با کسی مطرح کنم برای آرامش خاطر پدرو مادرم که نگران آینده من هستند (اگر چه هیچگاه اشکارا به رویم نمی آورند) مجبورم در ظاهر اظهار راحتی و خوشنودی از وضع موجود (عدم ازدواج) بکنم شما راهنمایی کنید چه کنم؟ من که به عنوان یک خانم نمی توانم پا پیش بگذارم و خودم دنبال همسر بگردم حتی غرورم اجازه نمی دهد با کسی از اطرافیان مطرح کنم و مثلا بگویم کیس مناسب می شناسند یا خیر، عزت نفسم چه می شود؟ پس چه کنم؟ شما راهنمایی کنید فقط تو را بخدا راهکار عملی بدهید نه توصیه به صبر و توکل چون در تمام این سالها همین کار را کرده ام اعتقاد دارم هیج کاری بدون خواست خدا محقق نمی شود اما با توجه به شرایط فرهنگی جامعه ما می دانید که دختران مجرد در سنین بالا چه مشکلات و ناملایمات اجتماعی زیادی را متحمل می شوند آنقدر زیاد که اغلب از ظرفیت صبر و تحمل یک فرد خارج است بخصوص اگر از قشر مدهبی باشی این ناملایمات و محدودیتها بیشتر هم می شود شاید یک فرد غیر مذهبی لااقل نیاز عاطفی خود را به نحوی برآورده سازد ولی ما به علت تقیداتی که داریم نمی توانیم همسریابی اینترنتی را هم با توجه به پیامدهای احتمالی کار درست و معقولانه ای نمی دانم اگر چه از سر استیصال چند بار این فکر به ذهنم رسیده... نظر شما چیه؟ در هر حال بگویید چه کنم؟ همین و متشکرم ...ممنون