نجاست سگ امر علمی و قابل اثباتی نیست؟ اگر قرار باشد سگ نجس باشد موش و یا سوسک که همیشه در فاضلاب و محل¬های کثیف زندگی می کنند و منشا بیماری های مهلک مثل طاعون هستند نیز باید نجس باشند؟!!! در جهت رفع این شبهه توجه به فرق کثیف و آلوده بودن و نجاست راهگشا خواهد بود. باید توجه داشت که نجاست یک اصطلاح فقهی و شرعی است نه اصطلاحی پزشکی و بهداشتی. مفهوم نجاست فقهی معنای مخصوص خود را دارد و الزاما به معنی کثافت و آلودگی ظاهری و تجربی نیست تابتوان آن را با علوم تجربی و زیر میکروسکوپ اثبات کرد. البته ممکن است در بعضی اشیاء مطرح شده به عنوان نجس(مانند بول و غائط ) آلودگی و کثافت ظاهری متبادر شود ولی نه مفهوم نجاست همواره به معنای آلودگی و کثافت است و نه از نظر مصادیق خارجی چنین است. اگر قرار بر این بود که نجاست یک چیز را به وسیله علوم تجربی و در آزمایشگاه ثابت کرد میکروب ها و باکتری ها نجس ترین اشیاء و الکل که ماده ای ضدعفونی کننده است و یا کافری که در حمام کار می کند باید از پاکترین مخلوقات الهی باشند!!! ولی حقیقت آن است که هر علمی برای خودش متد و روش تحقیق و استدلال دارد که اگر طبق آن متد تحقیق صورت نگیرد نتیجه ای که به دست می آید از نظر علمی پذیرفتنی نیست؛ بنابر این هر مسأله ای باید مسأله شناسی شود تا مشخص گردد مربوط به چه علمی است تا طبق آن علم، بررسی و تحقیق شود. موضوع نجاست سگ یک مسأله فقهی است، پس باید طبق متد و روش تحقیق در فقه که در علم اصول فقه مشخص شده، مورد بررسی و تحقیق قرارگیرد و نمی توان نجاست را که یک اصطلاح فقهی است با میکروسکوپ و علوم تجربی اندازه گیری و مشخص کرد. ملاک و معیار پاکی و نجسی یک شیئ همیشه دایر مدار مصالح و مفاسد مترتب برآن است ولی گستره این مصالح و مفاسد همیشه مادی نیست بلکه مصالح معنوی و علل و اسباب غیر مادی(که با علوم تجربی قابل دسترسی نیست) در بسیاری از موارد نقش اصلی را بازی می کند. اسلام برای دفع مفاسد مادی یا معنوی که بر مخلوقات عالم مترتب است همه آنان را پاک معرفی کرده و تعداد انگشت شماری از آن ها را به عنوان نجس دانسته که به واسطه حکم نجاست بعضی از محدودیت ها مانند خوردن و آشامیدن و یا نماز خواندن با آن جایز نخواهد بود.
نجاست سگ امر علمی و قابل اثباتی نیست؟ اگر قرار باشد سگ نجس باشد موش و یا سوسک که همیشه در فاضلاب و محل¬های کثیف زندگی می کنند و منشا بیماری های مهلک مثل طاعون هستند نیز باید نجس باشند؟!!!
نجاست سگ امر علمی و قابل اثباتی نیست؟ اگر قرار باشد سگ نجس باشد موش و یا سوسک که همیشه در فاضلاب و محل¬های کثیف زندگی می کنند و منشا بیماری های مهلک مثل طاعون هستند نیز باید نجس باشند؟!!!
در جهت رفع این شبهه توجه به فرق کثیف و آلوده بودن و نجاست راهگشا خواهد بود. باید توجه داشت که نجاست یک اصطلاح فقهی و شرعی است نه اصطلاحی پزشکی و بهداشتی. مفهوم نجاست فقهی معنای مخصوص خود را دارد و الزاما به معنی کثافت و آلودگی ظاهری و تجربی نیست تابتوان آن را با علوم تجربی و زیر میکروسکوپ اثبات کرد.
البته ممکن است در بعضی اشیاء مطرح شده به عنوان نجس(مانند بول و غائط ) آلودگی و کثافت ظاهری متبادر شود ولی نه مفهوم نجاست همواره به معنای آلودگی و کثافت است و نه از نظر مصادیق خارجی چنین است. اگر قرار بر این بود که نجاست یک چیز را به وسیله علوم تجربی و در آزمایشگاه ثابت کرد میکروب ها و باکتری ها نجس ترین اشیاء و الکل که ماده ای ضدعفونی کننده است و یا کافری که در حمام کار می کند باید از پاکترین مخلوقات الهی باشند!!!
ولی حقیقت آن است که هر علمی برای خودش متد و روش تحقیق و استدلال دارد که اگر طبق آن متد تحقیق صورت نگیرد نتیجه ای که به دست می آید از نظر علمی پذیرفتنی نیست؛ بنابر این هر مسأله ای باید مسأله شناسی شود تا مشخص گردد مربوط به چه علمی است تا طبق آن علم، بررسی و تحقیق شود. موضوع نجاست سگ یک مسأله فقهی است، پس باید طبق متد و روش تحقیق در فقه که در علم اصول فقه مشخص شده، مورد بررسی و تحقیق قرارگیرد و نمی توان نجاست را که یک اصطلاح فقهی است با میکروسکوپ و علوم تجربی اندازه گیری و مشخص کرد.
ملاک و معیار پاکی و نجسی یک شیئ همیشه دایر مدار مصالح و مفاسد مترتب برآن است ولی گستره این مصالح و مفاسد همیشه مادی نیست بلکه مصالح معنوی و علل و اسباب غیر مادی(که با علوم تجربی قابل دسترسی نیست) در بسیاری از موارد نقش اصلی را بازی می کند. اسلام برای دفع مفاسد مادی یا معنوی که بر مخلوقات عالم مترتب است همه آنان را پاک معرفی کرده و تعداد انگشت شماری از آن ها را به عنوان نجس دانسته که به واسطه حکم نجاست بعضی از محدودیت ها مانند خوردن و آشامیدن و یا نماز خواندن با آن جایز نخواهد بود.
- [سایر] چرا در اسلام سگ که چنین با وفا است عین نجاست است، همچون مدفوع انسان، در صورتی که سگهای اصلاح نژاد شده وجود دارند که شاید از بعضی انسانها نیز تمیزتر باشند، ولی موش و یا سوسک که برای ما مظهر کثیفیاند عین نجاست نیستند؟
- [آیت الله جوادی آملی] استفاده از سهم امام سرطان پستان شایعترین سرطان زنان می باشد، با توجه به اهمیت پیشگیری و تشخیص زودرس این بیماری مرکز بیماریهای پستان در سال 1375 در جهاد دانشگاهی تاسیس و هم اکنون بعنوان تنها مرکز تحقیقات سرطان پستان در کشور خدمات درمانی جامع در قالب یک کلینیک مشترک بیماریهای پستان(Joint clinic) به بیش از 80 هزار نفر مراجعه کننده خدمات درمانی ارائه داده است، همچنین با انجام ده ها طرح تحقیقاتی و پژوهشی زوایای مختلف کلینیکی ، سلولی و مولکولی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. همچنین در کنار فعالیت های پژوهشی و خدمات درمانی در این مجموعه ، مجمع یاوران و حامیان بیماران سرطان پستان به منظور کمک به انجام تحقیقات علمی در این حوزه و تجهیز مرکز درمانی به دستگاهها و تجهیزات مورد نیاز و تسکین آلام زنان مبتلا به این سرطان و خانواده های آنان با کمک به بیماران بی بضاعت تشکیل شده است.
- [سایر] سلام یک ساله ازدواج کرده ام با اینکه همسرم رو خیلی دوست دارم اما از زندگی مشترکم خیلی راضی نیستم همه چیز رندگی ما خوب بود تا اینکه چند ماه بعد از ازدواجمان همسرم به بیماری مبتلا شد که علایم جسمی (سوزش بدن پادرد ...) داشت اما منشا پاتولوژی نداشت (جواب ازمایش ها خوب بود) دکترها گفتند بایذ به دکتر اعصاب و روان مراجعه کنیم در اونجا هرکس یه تشخیص داد (وسواس اضطراب افسردگی) و یه دارویی ... همسرم گاه بهتر نمیشد هیچ بدتر هم میشد تا اینکه حتی مجبور به استفا از شرکتش شد و بیکاری ... لطف خدا چند ماهی ست که همسرم از لحاظ جسمی بهتره تونست دوباره سر کار بره اما از لحاظ روحی متاسفانه به شدت آسیب دیده (کم حوصله کم حرف بی توجه ..) احساس میکنم روابطمون خیلی داره سرد میشه سعی میکنم موقع حضورش در خونه شاد باشم اما از ابراز محبت یه طرفه خسته شده ام احساس میکنم تلاشم برای احیای دوباره زندگیمون بی فایده است وقتی از همسرم میخوام که مثل روزهای اول شاد باشیم میگه نمیتونم نقش بازی کنم به هیچ عنوان حاضر به مشاوره نیست میگه اگه قرار بود نتیجه از دوا و دکتر و مشاوره و.. گرفته باشیم الان نباید وضعمون این طوری باشه نمیدونم ذیگه باید چکارکنم واقعا دوسش دارم و نمیخوام ازش جدا شم لطفا راهنماییم کنید ... با سپاس
- [سایر] سلام آقای مرادی عزیز . صحبت های شما بسیار آموزنده و دلنشین هست . آگاهی بخشی به اقشار جامعه کار بزرگیه و شما در این امر مهم موفق بودین و از خدا می خوام همیشه به شما سلامتی و شادی عنایت کنه . آقای مرادی من دختر 24 ساله ای هستم در رشته ی علوم تربیتی تحصیل کردم و مطالعات روان شناسی دارم و سعی بر بالا بردن سطح اطلاع و دانش خود دارم . پدر من فرد بدبین و خود رای هست . هیچگاه اجازه ی تصمیم گیری در مسائل مختلف زندگی رو به من ندادند . همیشه من رو از ارتباط با دوستانم و اقوام منع کرده . اجازه ی بیرون رفتن حتی کتابخونه رو به سختی به من می دند . تو خونه چندان رابطه ی صمیمی بین اعضای خانواده نیست . من 5 برادر دارم . مادرم همیشه از طرف پدرم تحقیر شده و در گذشته تمام خاطرات من با کتک های پدرم و دعواهایی به علت مشکلاتی که خانواده ی پدر و مادرم داشتند سرشار هست . پدرم در کودکی من به من تجاوز جنسی داشتند . به هیچ عنوان خواسته های ما براشون اهمیت نداره . خوب من در این شرایط بزرگ شدم و شاید تنها کسی که من رو تربیت کرده خودم بودم و تجربیاتم .در هر صورت زمانیکه من در سن 20 سالگی بودم روحیه ی شکننده ای داشتم . به هیچ عنوان شناختی بر مسئله ی ازدواج و زندگی زناشویی نداشتم . تعدادی خواستگار داشتم . اما پدرم به هیچکدوم رو قبول نکردند و نظر من رو هم نخواستند .حدود 2 سال من خواستگاری نداشتم تا اینکه چندی پیش پسر دایی ام که در ضمن پسر عمه ام هست به خواستگاری من اومدند . این پسر 28 سالشون هست . از نظر ژنتیکی قطعا مشکل وجود داره . ایشون از سربازی به دلیل سابقه ی بیماری روانی ( دو شخصیتی بودن ) معاف شدند. میون خانواده ی من و خانواده ی ایشون سال ها مجادله بوده و هست . من به این آقا جواب رد دادم .چون در این شرایط و ضمن اینکه در مورد مسائل فکری و اعتقادات مذهبی با هم اختلاف داریم و علاوه بر این من هیچ احساس علاقه ای نسبت به ایشون در خودم احساس نکردم به نظرم ازدواج موفقی نخواهد بود . اما پدرم بعد از این که من خواسته شون رو مبنی بر ازدواج با پسر دایی ام رد کردم هر روز به من سرکوفت می زنند که دیگه کسی نمیاد و ... علت اصلی اینکه برای من خواستگار نمیاد عدم معاشرت ما با آشنایان و اقوام هست . اما ایشون این دلیل رو نمی پذیرند و می گند خودت عیب و ایراد داری که کسی نمیاد . متاسفانه وقتی هم صحبت های شما و کارشناسان دیگه رو گوش می دند تنها اون چیزی که دوست دارند رو از صحبت های شما برداشت می کنند و پدر من شخصی نیست که اشتباهاتشون رو بپذیرند و به دیگران حق بدند و اهل گفتگوی منطقی نیستند . از طرفیd من می خوام در جامعه فعال باشم تا حتی اگر ازدواج نکردم روی پای خودم بایستم اما رفتار پدرم و محدودیت هایی که می گذارند باعث شده اعتماد به نفسم در برخورد با افراد جامعه پایین بیاد . با این حال پنهانی و دور از چشم پدرم ( البته مادر و بردارانم اطلاع دارند ) به کارهای مختلفی از جمله کارهای پژوهشی و مدیریت گروهی از دانشجویان برای فعالیت های مختلفی از جمله تشکیل گردهمایی و بازدید از مکان های تاریخی و علمی می پردازم . اما باز هم به خاطر محدودیت هام در بیرون رفتن از خونه تو این فعالیت هام اونطور که در توانم هست نمی تونم فعال باشم . گذشته از این مسائل که برای شما گفتم من در گروه دانشجویی که مدیریت و مسئولیتش رو بر عهده دارم با فردی آشنا شدم که البته بر حسب همکاری در گروه باهم در ارتباط بودیم و هستیم . ایشون فردی پاک دامن ، واقع بین ، متدین و متعهد ، مسئولیت پذیر ، باگذشت هستند . من و ایشون رابطه مون بیشتر از همکاری در گروه شده و به عنوان دو دوست مستقلا با هم در ارتباطیم . ما نسبت به هم شناخت پیدا کردیم تا حدودی در این مدت یک سال هم فکری ، رفتار و روحیه ی سازگار با هم رو در خودمون مشاهده کردیم . من و ایشون به هیچ عنوان علاقه ی شدید به هم نداریم اما همدیگه رو دوست داریم و این علاقه بعد از شناخت بیشتر شکل گرفته . ایشون 1 سال و نیم از من کوچکتر هستند اما فردی باهوش و آگاه و پخته هستند . خانواده ای مذهبی دارند . من و ایشون بعد از 1 سال آشنایی و شناخت 2 ماه پیش در مورد ازدواج با هم صحبت کردیم . من با مادرم صحبت کردم و مادرم نگران این بودند که ایشون چون دانشجو هستند سرمایه ای ندارند برای تشکیل زندگی . اما با توجه به شناختی که من از ایشون دارم ( ایشون مدیر هسته های علمی دانشگاهشون هستند و فعالیت های عمرانی هم داشتند با وجود اینکه سنشون 22 سال بیشتر نیست )و البته 1 سال دیگه فارغ التحصیل می شند مطمئن هستم با کمی قناعت و صبوری و همکاری من( شاغل بودنم)می تونیم زندگی مادی رو پیش ببریم . ایشون هم با مادرشون صحبت کردند . مادر ایشون لیسانس روان شناسی دارند اما با این حال به شدت مذهبی و سنتی فکر می کنند . مادر ایشون از نحوه ی آشنایی ما رضایت ندارند و بسیار با این مسئله که من از ایشون 1 سال و نیم بزرگتر هستم مخالفت می کنند . من و ایشون تصمیم داریم از راه منطقی و گفتگو خانواده ها رو راضی کنیم و عجولانه پیش نریم . با این حال مسئله ی سن من و ایشون بیشترین مشکل رو ایجاد کرده در حالیکه ما چون بر تصمیممون فکر کردیم و به این نتیجه رسیدیم که می تونیم زندگی خوب و موفقی در کنار هم داشته باشیم و در طول این یک سال مسئله ی سن تاثیری بر رابطمون نداشته نمی تونیم استدلال مادر و پدرشون رو قبول کنیم با این حال رضایت خانواده ی ایشون شرط هست . حالا من سوالی داشتم خدمتتون ما با به کار بردن چه روش و راهکاری می تونیم ذهنیت خانواده ی ایشون رو نسبت به سن و همچنین نحوه ی آشناییمون که خانواده ی ایشون گمان می کنند دختری که با پسری رابطه ی دوستی داشت دختر پاک و متعهدی نیست ، تغییر بدیم . به هر حال اگر شما من رو راهنمایی کنید بسیار ممنونتون می شم . فقط از شما درخواست می کنم روش درستی رو به ما بگید تا در پیش بگیریم برای کسب حمایت خانواده ها. موفق باشید و در پناه خدا .
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.