سوال: نظرتان در مورد گفته های کریشنا مورتی چیست؟ شما وی را قبول دارید؟
سوال: نظرتان در مورد گفته های کریشنا مورتی چیست؟ شما وی را قبول دارید؟ پاسخ: در مورد کریشنا مورتی باید گفت که وی بیش از آن که تعالیم روشن و واضحی داشته باشد، مراد خود را در در الفاظی که ابهام و پیچیدگی در آن موج می زند، پنهان می کند. کسانی که اندک آشنایی با کتاب های کریشنا مورتی دارند، کاملا متوجه ابهام گویی و مطالب غبارآلود مورتی شده اند. اگر بخواهیم واقعیتِ اندیشه های مورتی را به صورت خلاصه بازگو نماییم؛ باید بگوییم که مورتی هیچ برنامه عملی پیشنهاد نمی دهد و خواننده کتب مورتی دست آخر تکلیف خود را نمی فهمد که چه کار باید انجام دهد؟ البته مورتی گاهی شعارهایی را در ضمن گفته هایش به عنوان هدف و مقصد، یاداور می شود؛ مانند این جمله که انسان باید به موکشا ( رهایی و آزادی ) دست یابد، ولی نه این مفهوم را به روشنی تعریف می کند و نه راهی به سوی آن پیشنهاد می کند. وی در مورد آزادی می گوید: ( آزادی کیفیتی است فی نفسه کامل و غیر وابسته... آزادی یعنی سکوت، خلوص و خلوت کامل ذهن). (نگاه در سکوت، ص 65) آیا به راستی این تعریف از یک مفهوم پذیرفتنی است؟ کدام یک از مخاطبین کریشنا مورتی با شنیدن این جمله که ( آزادی یعنی سکوت، خلوص و خلوت کامل ذهن)، به تصویر روشنی از آزادی می رسند؟ این جور کلی گویی و نظریه پردازی اگر هم یک خواننده کم اطلاع را قانع کند، برای کسی که می خواهد یک تعریف عملی و روشن و دارای حد و مرز دقیق از یک اندیشمند بشنود، نه فقط قانع کننده نیست، بلکه مغالطه به حساب می آید. ذکر یک نکته در این جا لازم است که تمام نظام اعتقادی کریشنا مورتی در یک مفهوم خلاصه می گردد؛ و آن هم ( شرطیت ذهن) است. ( دقت کنید!) وی در جای جای کتبش این مفهوم را مورد اشاره و تحلیل قرار داده است. شرطیت ذهن از نگاه وی یعنی تمام تصویر ها و برداشت هایی که ذهن آدمی از پدیده های عالم دارد. وی تمامی پریشانی ها، ترس ها، استرس ها و اختلالات روحی و روانی را ناشی از ذهن شرطی می داند. اما اگر کسی همین مفهوم را در کتب وی ردیابی کند و آن را مورد کنکاش و تامل قرار دهد؛ متوجه می شود هر چند وی برخی از آثارِ ذهن شرطی را بیان کرده است ( مثل موارد بالا)؛ اما خود این فرایند را بدون تعریف دقیق رها کرده است و بعلاوه راه فرار از ذهن شرطی را هم متعرض نشده است. البته وی به نوعی تکلیف مریدان خود را روشن کرده و آن ها را منتظر برنامه عملی نمی گذارد؛ چنان که می گوید: ( حقیقت سرزمینی است بدون معبر، راهی به سوی آن نیست..) (تعالیم کریشنا مورتی ص 14) از این جمله به خوبی روشن است که وی اگر هم (حقیقت) را قبول داشته باشد؛ آن را مسدود می داند و کسی که هدفی را مسدود بداند، معلوم است که برنامه ای هم برای رسیدن به آن پیشنهاد نمی دهد؛ چرا که اساسا راه را بسته می بیند و رسیدن و اتصال را محال می داند. در این جا یک سوال را باید از مورتی پرسید که اگر واقعا حقیقت راهش مسدود است؛ پس خود وی در کتاب هایش دنبال چیست؟ سخنرانی ها و کارگاه هایی که وی برگزار می نمود با چه هدفی بوده است؟ اگر راه حقیقت بسته است، وی تلاش می کند که مخاطبین خود را به چه تشویق کند؟ آیا به غیر حقیقت؟ غیر حقیقت که گمراهی و اتلاف وقت است. طبق این مبنا، آیا بهتر نبود وی دیگران را آزاد بگذارد، که بیش تر درگیر یک کار بی نتیجه نشوند؟ وی در جای دیگر می گوید: ( حقیقت سرزمین است بدون راه و بدون معبر. شما نمی توانید بر اساس هیچ مکتب، مسلک، سیستم و فلسفه ای راهی برای آن بسازید. این نظر من است و تحت هیچ شرایطی از آن دست بر نمی دارم.) ( تعالیم کریشنا مورتی، محمد جعفر مصفا، ص 41) همه می دانیم که مورتی موسسات و مدارس و مراکز مختلف فرهنگی و علمی در کشورهای مختلف بنا نهاد. هر ناظر بی طرفی حق دارد یک سوال را از مورتی بپرسد که نظام تعلیم و تربیتی که وی در موسسات خود اجرا می کرد، طبق کدام مبنا و ایده شکل گرفته است؟ اگر هیچ سیستم و فلسفه ای نمی تواند انسان را به سعادت برساند؛ پس مورتی چرا خود مراکزی را بنا نهاد و تعدادی را تحت پوشش این مراکز قرار داد؟ بالاتر این که اگر هیچ فلسفه ای نمی تواند راهبر به حقیقت باشد؛ باور ها و نظام فکری که مورتی آن را تبلیغ می کند؛ به چه دلیل شامل همین حکم نمی شود؟ چرا باید نظام معرفتی کریشنا مورتی از دیگر مکتب ها و آیین ها استثنا شود؟ کریشنا مورتی می گوید: (متوجه باشید که هیچ نوع فلسفه و الهیات و بحث درباره تصورات و مفاهیم ماوراء الطبیعه را تجویز نمی کنم. به نظر من همه ایدئولوژی ها کاملا احمقانه است.) ( رهایی از دانستگی، ترجمه مرسده لسانی، ص43) مناسب است اندیشه های مورتی را از زبان علامه جعفری چنین به ترازوی سنجش بریم. مرحوم علامه استاد محمد تقی جعفری در کتابی که با عنوان ( کریشنا مورتی و سفسطه هایش) نگاشته است، جملات بالا را چنین ابطال کرده اند: (نخستین مسئله ای که متوجه نویسنده است این است که اگر اثار قلمی شما بر هیچ مبنا و اصل و قانونی مستند نیست، چه طور واجب می دانید که مردم این آثار گسیخته و پاشیده را مورد مطالعه قرار دهند و ابعاد زندگی خود را بر اساس آن تنظیم نمایند؟ اگر هم آثار قلمی شما بر پایه اصول و قوانین خاصی استوار است، پس خود یک دستگاه ایدئولوژی است.) ( کریشنا مورتی و سفسطه هایش، علامه محمد تقی جعفری، ص 5)
عنوان سوال:

سوال: نظرتان در مورد گفته های کریشنا مورتی چیست؟ شما وی را قبول دارید؟


پاسخ:

سوال: نظرتان در مورد گفته های کریشنا مورتی چیست؟ شما وی را قبول دارید؟

پاسخ:
در مورد کریشنا مورتی باید گفت که وی بیش از آن که تعالیم روشن و واضحی داشته باشد، مراد خود را در در الفاظی که ابهام و پیچیدگی در آن موج می زند، پنهان می کند.
کسانی که اندک آشنایی با کتاب های کریشنا مورتی دارند، کاملا متوجه ابهام گویی و مطالب غبارآلود مورتی شده اند.
اگر بخواهیم واقعیتِ اندیشه های مورتی را به صورت خلاصه بازگو نماییم؛ باید بگوییم که مورتی هیچ برنامه عملی پیشنهاد نمی دهد و خواننده کتب مورتی دست آخر تکلیف خود را نمی فهمد که چه کار باید انجام دهد؟
البته مورتی گاهی شعارهایی را در ضمن گفته هایش به عنوان هدف و مقصد، یاداور می شود؛ مانند این جمله که انسان باید به موکشا ( رهایی و آزادی ) دست یابد، ولی نه این مفهوم را به روشنی تعریف می کند و نه راهی به سوی آن پیشنهاد می کند. وی در مورد آزادی می گوید:
( آزادی کیفیتی است فی نفسه کامل و غیر وابسته... آزادی یعنی سکوت، خلوص و خلوت کامل ذهن). (نگاه در سکوت، ص 65)
آیا به راستی این تعریف از یک مفهوم پذیرفتنی است؟ کدام یک از مخاطبین کریشنا مورتی با شنیدن این جمله که ( آزادی یعنی سکوت، خلوص و خلوت کامل ذهن)، به تصویر روشنی از آزادی می رسند؟
این جور کلی گویی و نظریه پردازی اگر هم یک خواننده کم اطلاع را قانع کند، برای کسی که می خواهد یک تعریف عملی و روشن و دارای حد و مرز دقیق از یک اندیشمند بشنود، نه فقط قانع کننده نیست، بلکه مغالطه به حساب می آید.
ذکر یک نکته در این جا لازم است که تمام نظام اعتقادی کریشنا مورتی در یک مفهوم خلاصه می گردد؛ و آن هم ( شرطیت ذهن) است. ( دقت کنید!) وی در جای جای کتبش این مفهوم را مورد اشاره و تحلیل قرار داده است.
شرطیت ذهن از نگاه وی یعنی تمام تصویر ها و برداشت هایی که ذهن آدمی از پدیده های عالم دارد. وی تمامی پریشانی ها، ترس ها، استرس ها و اختلالات روحی و روانی را ناشی از ذهن شرطی می داند.
اما اگر کسی همین مفهوم را در کتب وی ردیابی کند و آن را مورد کنکاش و تامل قرار دهد؛ متوجه می شود هر چند وی برخی از آثارِ ذهن شرطی را بیان کرده است ( مثل موارد بالا)؛ اما خود این فرایند را بدون تعریف دقیق رها کرده است و بعلاوه راه فرار از ذهن شرطی را هم متعرض نشده است.

البته وی به نوعی تکلیف مریدان خود را روشن کرده و آن ها را منتظر برنامه عملی نمی گذارد؛ چنان که می گوید:
( حقیقت سرزمینی است بدون معبر، راهی به سوی آن نیست..) (تعالیم کریشنا مورتی ص 14)
از این جمله به خوبی روشن است که وی اگر هم (حقیقت) را قبول داشته باشد؛ آن را مسدود می داند و کسی که هدفی را مسدود بداند، معلوم است که برنامه ای هم برای رسیدن به آن پیشنهاد نمی دهد؛ چرا که اساسا راه را بسته می بیند و رسیدن و اتصال را محال می داند.
در این جا یک سوال را باید از مورتی پرسید که اگر واقعا حقیقت راهش مسدود است؛ پس خود وی در کتاب هایش دنبال چیست؟ سخنرانی ها و کارگاه هایی که وی برگزار می نمود با چه هدفی بوده است؟ اگر راه حقیقت بسته است، وی تلاش می کند که مخاطبین خود را به چه تشویق کند؟ آیا به غیر حقیقت؟ غیر حقیقت که گمراهی و اتلاف وقت است. طبق این مبنا، آیا بهتر نبود وی دیگران را آزاد بگذارد، که بیش تر درگیر یک کار بی نتیجه نشوند؟
وی در جای دیگر می گوید:
( حقیقت سرزمین است بدون راه و بدون معبر. شما نمی توانید بر اساس هیچ مکتب، مسلک، سیستم و فلسفه ای راهی برای آن بسازید. این نظر من است و تحت هیچ شرایطی از آن دست بر نمی دارم.) ( تعالیم کریشنا مورتی، محمد جعفر مصفا، ص 41)
همه می دانیم که مورتی موسسات و مدارس و مراکز مختلف فرهنگی و علمی در کشورهای مختلف بنا نهاد. هر ناظر بی طرفی حق دارد یک سوال را از مورتی بپرسد که نظام تعلیم و تربیتی که وی در موسسات خود اجرا می کرد، طبق کدام مبنا و ایده شکل گرفته است؟ اگر هیچ سیستم و فلسفه ای نمی تواند انسان را به سعادت برساند؛ پس مورتی چرا خود مراکزی را بنا نهاد و تعدادی را تحت پوشش این مراکز قرار داد؟
بالاتر این که اگر هیچ فلسفه ای نمی تواند راهبر به حقیقت باشد؛ باور ها و نظام فکری که مورتی آن را تبلیغ می کند؛ به چه دلیل شامل همین حکم نمی شود؟ چرا باید نظام معرفتی کریشنا مورتی از دیگر مکتب ها و آیین ها استثنا شود؟
کریشنا مورتی می گوید:
(متوجه باشید که هیچ نوع فلسفه و الهیات و بحث درباره تصورات و مفاهیم ماوراء الطبیعه را تجویز نمی کنم. به نظر من همه ایدئولوژی ها کاملا احمقانه است.) ( رهایی از دانستگی، ترجمه مرسده لسانی، ص43)
مناسب است اندیشه های مورتی را از زبان علامه جعفری چنین به ترازوی سنجش بریم.
مرحوم علامه استاد محمد تقی جعفری در کتابی که با عنوان ( کریشنا مورتی و سفسطه هایش) نگاشته است، جملات بالا را چنین ابطال کرده اند:
(نخستین مسئله ای که متوجه نویسنده است این است که اگر اثار قلمی شما بر هیچ مبنا و اصل و قانونی مستند نیست، چه طور واجب می دانید که مردم این آثار گسیخته و پاشیده را مورد مطالعه قرار دهند و ابعاد زندگی خود را بر اساس آن تنظیم نمایند؟ اگر هم آثار قلمی شما بر پایه اصول و قوانین خاصی استوار است، پس خود یک دستگاه ایدئولوژی است.) ( کریشنا مورتی و سفسطه هایش، علامه محمد تقی جعفری، ص 5)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین