بازار روش های عرفانی داغ است، خیلی از کلاس های عرفانی سخن از عرفان اسلامی می گویند، از کجا می شود فهمید که روش های آن ها درست است؟
بازار روش های عرفانی داغ است، خیلی از کلاس های عرفانی سخن از عرفان اسلامی می گویند، از کجا می شود فهمید که روش های آن ها درست است؟ در پاسخ به سوال شما به برخی مؤلفه های عرفان ناب اسلامی اشاره می کنیم: 1. خدا محوری عرفان اصیل اسلامی، عرفانی (خدامحور) است، آیا (سلوک منهی خدا) و عرفان خداگزیرانه ممکن است؟ عرفان هی بدون خدا و سلوک منهی حق سبحانه گرفتاری نفسانی و ابلیسی می آورد و (انسان در تاریکی) خود را در (روشنایی) می بینید!! باید هوشیار بود که ایمان به خدا داری دو رکن است: 1. باور قلبی پایدار، 2. عمل مؤمنانه(1). و البته (ایمان) ذو مراتب است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا)(2) یا فرمود: (لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ)(3) و ایمان عقلی-شهودی، ایمان ناب و خالص می تواند مأمن و مصونیت بخش باشد. (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)(4). پس عرفان نباید سکولار و منهی خدا باشد که (سرابی) بیش نیست. 2. ولایت گرایی سالک الی اللَّه در عرفان اصیل اسلامی (اهل ولایت) است یعنی معرفت و محبت به انسان کامل معصوم و تعبد و التزام عملی به سنت و سیره و اولیی دین را نصب العین خویش قرار می دهد، زیرا انسان کامل هم (صراط مستقیم) است که قرآن کریم فرمود: (إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)(5). و امام صادق علیه السلام در تفسیر (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)(6) (واللَّه نحن الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)(7). و امام سجاد علیه السلام نیز فرمود: (نحن ابواب اللَّه و نحن الصراط المستقیم).(8) زیرا سلوک (صراط مستقیم) می طلبد که تخلف پذیر باشد و نه (اختلاف بردار) و این هم خصوصا باید تبیین شود و هم مصداقا که در احادیث یاد شده انسان کامل و مکمل مصادیث عینی و حقیقی صراط مستقیم اند و سلوک منهی ولایت آنان معنا نداشته و نتیجه بخش نیست چنان که در تفسیر آیه: (ثُمَّ اهْتَدی)(9) از سه امام یعنی امام زین العابدین، امام محمدباقر و امام صادق علیهما السلام آمده: (ثم اهتدن، الی ولایتنا اهل البیت، فواللَّه او ان رجلا عبداللَّه عمرا، ما بین الرکن و المقام، ثم مات و لم یجئی بولایتنا لاکبر اللَّه فی النار علی وجهه).(10) و... . 3. نیاز به استاد به تعبیر استاد مطهری سالک بری رسیدن به (توحید) باید مراحل و منازل را طی کند و در طی مراحل و مقامات که با واردات قلبی همراه است محتاج (پیر)، (راهنما)، (مرغ سلیمان) و (خضر طریق) یا انسان کامل است که او را مراقبت نماید و از راه و رسم نزل ها آگاهش نماید.(11) در (عرفان عملی) پس از طرح ضرورت استاد سلوکی از شرائط مرید و مراد و شاگرد و استاد گفته اند مثلا در شرائط استاد گفته اند: 1. جامع باشد، 2. به مقام فناء رسیده باشد، 3. صاحب نظر و داری ولایت باطنی باشد، 4. اسلام شناس کامل باشد. حال با توجه به ویژگی آن علمی و عملی یاد شده آیا بهتر نیست انسان سالک در پرتو انسان کامل معصوم که سنت و سیره اش حضور دارد سلوک نماید و از جاده حق و مستقیم (ولایت گرایی) خارج نشود و اگر دنبال استادان عرفانی و سلوکی می رود استادانی که ویژگی ها یاد شده را داشته و غرق در ولایت باشند، مجتهد، مجاهد، صاحب ولایت باشند. با توجه به نکات یاد شده است که بزرگان فرموده اند: (اگر انسان عمری را در پیدا کردن استاد کامل صرف کند جا دارد).(12) یا فرمودند: (کسی که به استاد رسید نصف راه را طی کرده است).(13) کسانی مانند: آیت اللَّه بهجت، علامه حسن زاده آملی، علامه جوادی آملی، و... علم هدایت و چراغ ارشادند و سیره عارفانی چون: ملا حسینقلی همدانی، میزرا علی آقا قاضی طباطبائی، آیة اللَّه شاه آبادی، میزرا جوادآقا ملکی تبریزی، و... که همه اهل فقاهت و اجتهاد و سلوک عمیق عرفانی بوده اند موجود است چرا اگر اهل راه هستیم به آن ها توجه نمی کنیم؟! آری (در خانه اگر کس است یک حرف بس است) و... 4. شریعت گرایی شریعت در اینجا به معنی مجموعه باید و نبایدها یا احکام فقهی اسلام است که در وجوب، حرمت، اباحه، مستحب و کراهت ظهور یافت می باشد چنان که گفته اند: (شرع از ماده شرع (بر وزن زرع) در اصل به معنی (راه روشن) است، راه ورود به نهرها را نیز (شریعه) می گویند سپس این کلمه در مورد ادیان الهی و شرایع آسمانی به کار رفته است. زیرا راه روشن سلوک و سعادت در آن است و طریق وصول به آب حیات و زندگی حقیقی، معقول و سازنده است پس شریعت هرگاه در مورد آئین حق به کار برود به خاطر آن است که انسان را به سرچشمه وحی و رضایت الهی و سعادت جاودان که هم چون آب حیات است می رساند.(14) (سلوک عرفان) بدون التزام عملی به شریعت یعنی واجب و حرام نتیجه بخش نیست و شریعت گروی بری همه اصحاب سیر و سلوک چه سالکان مجذوب و چه مجذوبان سالک در همه شرائط روحی و معنوی مطرح و با توجه به ساحت ها و لایه هی گوناگونی که دارد قابل اجراء و کارآمد است عرفان منهی شریعت نه ممکن و نه سودمند است نه تنها (سقوط تکلیف) در هیچ مرتبه ی از مراتب و منزلی از منازل معنوی اعتبار ندارد بلکه تکلیف بیشتر و وظائف دشوارتر می شود و به تعبیری سلوک با انجام واجب و ترک حرام شروع و هر چه جلوتر می رود انجام مستحبات و ترک مکروهات و مباحات نیز بر آن اضافه شده به گونه ایی که اهل معرفت خاص به مرتبه ی می رسند که تنها دو وظیفه شرعی یعنی (واجب و حرام) می شناسند یعنی (مستحب) را بر خود واجب و مباح و مکروه را حرام می دانند تا رابطه آنها با خدا عمیق تر و نیل به مقامات معنوی و فتوحات غیبی دسترس پذیرتر و شفاف تر گردد که به تعبیر علامه طباطبائی: (افراد هر چه به خداوند تقرب بیشتری داشته باشند تکالیف سنگین تری است که حسنات الابرار، سیئات المقربین).(15) عرفان منهی شریعت عرفان منهی عرفان است و ضلالت و فساد و نهایتش نیز ندامت و پشیمانی است و علی علیه السلام فرمود: (الا و ان شرائع الدین واحده وسبله قاصده فمن اخذبها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم)(16). و استاد جوادی آملی فرمودند: (البته اگر عارفان در سیر و سلوک تابع شریعت و ولایت اهل بیت علیه السلام باشند و راه صحیح را طی کنند گوشه ی از علم شهودی انبیاء و اولیا به آنها می رسد(17). یا در موضعی دیگر فرمودند: (معلوم می شود اگر تهذیب و تزکیه، برخلاف مسیر شرع باشد، چنین ریاضتی باطل است، یعنی سیر و سلوک جز با انجام واجبات و مستحبات از یک سو و ترک محرمات و مکروهات از سوی دیگر، قابل قبول نیست و بازدهی ندارد...).(18) و هم ایشان در تفسیر آیه: (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ)(19) نوشته اند: یقین در آیه (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ) همان یقین معرفتی است و اگر به مرگ تفسیر شده از باب جری و تطبیق است نه تفسیر مفهوم یقین و حتی (غایت) نیست تا گفته شود که وصول به یقین غایت عبادت است پس عبادت کن تا به یقین برسی و با دستیابی به یقین می توانی عبادت را رها کنی. هرگز بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت، یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی میسور نیست.(20) و مرحوم علامه طباطبائی نیز پندار برخی را که در تفسیر آیه می گویند رهایی از عبادت پس از وصول به یقین دست می دهد را نقد و نفی کرده اند.(21) 5. عقل گرایی و خردورزی عرفان اسلامی بری عقل و خرد اصالت و اهمیت قائل است و برهان و عرفان را مانعه الجمعیه ندانسته و به بهانه (شهود) از (فهم) و به بهانه عرفان از برهان و استدلال گریزان نیست. به تعبیر استاد مطهری: (در اسلام اصالت با عقل و معرفت عقلی است که به واسطه آن و با چنین کلیدی، انسان به دامان معرفت شهودی و معارف قلبی وارد می شود).(22) به هر تقدیر عرفان عقل را از کار نمی اندازد و از مصدر تشخیص عزل نمی کند بلکه آن را شکوفا نموده و به مراحل بالاتر و مراتب والاتر دعوت می کند و معرفت شهودی - سلوکی در طول معرفت عقلی و برهانی است نه در عرض آن و کافی است اندکی به آیات ذیل و تفسیرهایش توجه نمائیم: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدی وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ)(23)، (لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)(24) و (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ)(25) و به تعبیر استاد شهید مطهری: (به نظر ما، سخن از ترجیح آن راه بر این راه بیهوده است، هر یک از این دو راه مکمل دیگری است و به هر حال، عارف منکر ارزش راه استدلال نیست).(26) پس در معرفت شناسی جامع قرآنی و حدیثی جایگاه هر کدام از (عقل و دل) و برهان و عرفان معلوم و حضور یکی عامل غیبت دیگری نیست چه زیبا مطهری عزیز و شهید فرمود: (از کانون دل حرارت و حرکت بر می خیزد و از کانون عقل هدایت و روشنایی...).(27) البته در این که میان اهل تصوف و عرفان نسبت به عقل افراط شده و عقل را تحقیر کرده اند نیز تردیدی نیست لکن مقام عشق بالاتر از مقام عقل است اما ضدیت با هم نداشته و عقل خالص با شهود ناب قابل اجتماع هستند.(28) نتیجه آنکه: - عقل و خرد داری ارزش معرفتی و شرط لازم ورود به عرفان و سلوک عرفانی است. - عقل سلیم معیار سنجش مکاشفات و مشاهدات عرفانی است و در طول هم اند نه در عرض هم. - عقل استعلاء یافته و برین خود ره آورد شهود عرفانی و دوران پختگی (عرفان عملی) است و... 6. ریاضت معقول، مشروع و معتدل در عرفان عملی اسلام (ریاضت) نقش مهم و سرنوشت داشته تا درون انسان نورانی و پاک گردد و (ریاضت) در مراتب و مراحل سلوکی بار معنایی و معرفتی خاص به خود را داراست. (ریاضت سلوکی) حداقل باید سه ویژگی کلی و کلان داشته باشد که عبارتند از: الف. عقلانی بودن، ب. شرعی بودن، ج. معتدل بودن. امام علی علیه السلام فرمود: (هی نفسی اروضها بالتقوی)(29)؛ (آن نفس من است که با تقوا آن را ریاضت می دهم). و در قرآن کریم بهترین تعریف از ریاضت (معقول و معتدل) آمده است: (وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی)(30) ؛ (و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوس باز داشت... پس جایگاه او همان بهشت است). و بوعلی سینا نیز ریاضت را بری تحصیل سه هدف مطرح کرده اند: الف. مانع زدایی با تزکیه و تخلیه. ب. مطیع سازی جنبه سفلی یا نفس اماره نسبت به جنبه علوی و نفس مطمئنه. ج. تلطیف سازی روح بری دریافت انوار و تجلیات و زهدورزی نیز که به معنی عدم وابستگی به دنیا و ترک و اعراض از اعتبارات و اضافات است و کوتاه کردن آرزوها یکی از عوامل مهم ریاضت و سیر و سلوک اسلامی است. وجود داستان هی عبرت انگیزی در صدر اسلام از جمله: داستان عثمان بن مظعون، عبداللَّه بن عمرو.... سخن پیامبر اکرم در نقد و ستیز با زهد افراطی: (لارهبانیه فی الاسلام، لیس فی امتی رهبانیه، ان اللَّه تعالی لم یکبت علینا الرهبانیه و انما رهبانیة امتی الجهاد فی سبیل اللَّه).(31) می تواند تحمل تفسیر درستی از ریاضت و زهدگرایی باشد به تعبیر استاد شهید مطهری: (زهد برای آدمی تمرین است، اما تمرین روح، روح با زهد ورزش می یابد و تعلقات اضافی را می ریزد سبکبال و سکببار می گردد و در میدان فضایل، سبک به پرواز در می آید).(32) اینک چند روایت پیرامون زهد: 1. علی علیه السلام فرمود: (ایها الناس، الزهد قصر الامل)(33)؛ (ی مردم، زهد کوتاه کردن آرزوست). 2. (الزهد کله بین کلمتین من القرآن، قال اللَّه سبحانه: (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)(34) و من لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالاتی فقد أخذ الزهد بطرفیه)(35)؛ (تمام زهد در دوکلمه قرآن آمده است: (بر آنچه از دستتان رفته اندوهگین نشوید و به آنچه به دست آورده اید سرخوش نباشید). 3. امام صادق علیه السلام فرمود: (الزاهد فی الدنیا الذی یترک حلال ها مخافة حسابه و یترک حرامها مخافة عذابه)(36)؛ (زاهد در دنیا کسی است که حلال دنیا را از ترس حسابرسی آن کنار بگذارد و حرام دنیا از ترس عذاب آن کنار بگذارد). 4. معنی زهد را می توان از برخورد قاطع علی علیه السلام با جریان (عاصم بن قاسم) فهمید. هنگامی که او ترک دنیا کرده و اهل و عیال را رها نموده و نفقه زندگی او و عیال او را برادرش (علاء بن زیاد) می داد حضرت او را نکوهش کرد. برای شبهه زدایی و دادن فرمول و معیار صحیح برای همیشه تاریخ فرمود: (ویحک، انی لست کانت، ان اللَّه تعالی فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس)(37)؛ (وای بر تو، من مانند تو نیستم همانا خداوند متعال بر امامان عادل که در حد ضعیف ترین مردم بر خود سخت بگیرند). پس در ریاضت و زهد ناب اسلامی نکات ذیل قابل تأمل و راه گشا خواهد بود: الف. زهدورزی و عدم وابستگی به دنیا با بهره مندی به قدر کفاف و نیاز منافات ندارد. ب. سرچشمه ریاضت اسلامی (شریعت) است که ریاضت معتدل و معقول و مقبول را در یک هندسه سلوکی تعریف شده ارائه می دهد. ج. سنت و سیره انسان کامل معصوم، الگوهی جامع و کامل برای ریاضت و زهدگرایی است د. ریاضت و زهد به معنی ترک وظائف فردی، خانوادگی و اجتماعی نیست. ه . زهدورزی باید آثاری چون: وظیفه گرایی، معنویت و نورانیت درونی، جهاد و مبارزه با انحراف ها و تحریف ها، کرامت نفس و فروتنی و... را داشته باشد.(38) 7. عرفان عبودیت محور عرفان اسلامی در بعد علمی و عینی عرفانی است که از رهگذر بندگی و عبودیت شکل و شالکه می یابد و سیر و سلوک نه برای رسیدن به کشف و کرامات و شطح و غیب گویی و پیدا کردن موقعیت اجتماعی و مریدپروری بلکه تنها و تنها بری بندگی خدا خواهد بود. قرآن کریم با آیه: (رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ)(39) منطق و معیاری را ارائه فرمود که جهان بینی محدود صوفیانه و تفکر خلوت گرایانه و بینش درون گرایانه محض را، نقد و عرفان را با انگیزه الهی بودن، قصد خدایی داشتن و بری خدا عمل کردن بر خلوت و جلوت و در هنگام عبادت و تجارت را تأیید می کند. در نگاه عرفان اسلامی بندگی خدا را در همه ساحت هی زندگی دیده می شود؛ یعنی خوردن، آشامیدن، مهروزی، به زن و فرزند و تأمین معیشت و نفقه آنها، تحصیل علم و تولید اندیشه، سیاست ورزی و عدالت گستری و... مشمول حکم عبادت می تواند باشد. عبودیت جوهره اصلی سیر و سلوک از آغاز تا انجام و از بدایت تا نهایت است؛ عبودیت سرمایه جاودانه شدن و ماندگاری و برکت زایی انسان سالک است. عبودیت سرچشمه ربوبیت است یعنی خدایی بودن، خدایی شدن، خدایی ماندن و عبداللَّه، عنداللَّه شدن است. 8. عرفان سیاسی با توجه به مطالب پیش گفته در خصوص زهد و ریاضت و عبودیت درعرفان اسلامی، حاصل می شود که عرفان عملی اسلام نه تنها با سیاست ورزی در تضاد و چالش نیست بلکه سیاست در دل عرفان قرآنی و ولایی نهفته و به سیاست نیز جهت خدایی و الهی می دهد و رهبری جامعه در حقیقت سامان دهی و نظام بخشی امت در راستی اهداف عالیه الهی است. به تعبیر علامه جعفری: (رهبر یک جامعه بزرگ ترین وسیله رسیدن به حیات معقول و زندگی هدف دار تکاملی جامعه است، لذا خود باید در عالی ترین حد ممکن، از حیات معقول و زندگی هدف دار تکاملی که بر مبنی (عرفان مثبت اسلامی) استوار شده است برخوردار باشد).(40) اگر عرفان اسلامی عبارت از تنظیم رابطه ی چهارگانه: 1. رابطه انسان با خود. 2. رابطه انسان با خدا. 3. رابطه انسان با جامعه. 4. رابطه انسان با جهان. امام خمینی دارند خطاب به فرزندش مرحوم احمدآقا فرموده اند: (پسرم! نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشکیل حکومت، گسستن از حق است، میزان در اعمال، انگیزه هی آنها است. چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر با آنچه متناسب او است. چون خودبینی و خودخواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق اللَّه و شرک خفی و امثال آنها او را از حق دور و به شرک می کشاند و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل میشود).(41) و به تعبیر استاد شهید مطهری: (عرفان هیچ وقت در نهایت امر سر از خدمت به خلق در نمی آورد، در وسط راه و بلکه در مقدمه راه سر از خدمت به خلق در می آورد. خدمت به خلق در عرفان هست و باید هم باشد، ولی حدمت به خلق نهایت راه نیست، خدمت به خلق مقدمه ایی از مقدمات عرفان است).(42) ناگفته نماند که از جهت تئوریک نیز بین عرفان و سیاست، دنیا و آخرت، عبادت خدا و خدمت به خلق، تضاد نیست، بلکه تعاضد است و مهم تفسیر و طرز تلقی ما از هر کدام از عرفان و سیاست و مقوله هی یاد شده دیگر است. 9. ذکر و یاد خدا بحث ذکر از بحث هی دامنه دار و مهم عرفان عملی است. ذکر نقطه آغازین سلوک و حرکت عرفانی است و در همه مراحل و مقامات نیز حضور جدی و سرنوشت ساز دارد. با ذکر انسان از ماده به معنا و از مُلک به ملکوت و از فرش به عرش هجرت می کند و ذکر در واقع از قید خودپرستی و انانیت به در آمدن است و در همه حال یاد خدا بودن است: ذکر آن باشد که اندر هر زمان ×××× خویش را در نزد حق بین عیان ذکر داری اقسامی است که عبارتند از: 1. ذکر قلبی، 2. ذکر عملی. ذکر عملی از همه مهم تر است زیرا دوری از گناه و لغزش و روی آوری به تعبد و تدین و عمل مبتنی بر شریعت است و ذکر حالتی نفسانی و کیفیتی درونی است که معارف را از گزند خطا و لغزش، دل را از فراموشی خدا باز می دارد و ذکر خدا زمان و مکان نمی شناسد و حد خاصی ندارد و در قرآن آمده است. 1. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً). (43) 2. (الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ...). (44) 3. (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً). (45) - ذکر کثیر و در حدیثی امام صادق علیه السلام به ابی عبیده می فرمایید: (و ذکراللَّه کثیرا ثم قال لا اعنی: سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لااله اللَّه و اللَّه اکبر، و ان کان منه و لکن ذکر اللَّه عند ما احل و حرم، فان کان طاعته عمل بها و ان کان معصیه ترکها).(46) درباره ذکر بسیار خداوند، منظورم (سبحان اللَّه والحمدللَّه ولا اله الا اللَّه واللَّه اکبر) به نسبت اگر چه این هم از آن است ولیکن منظورم یاد خدا نزد آنچه حلال یا حرام کرده است. پس اگر طاعت خدا بود به آن عمل کند و اگر نافرمانی خدا بود آن را ترک کند. گاهی ذکر خدا، ذکر انسان کامل، و اسوه گیری از آنها در تمام شئون زندگی است مثل (ذکر علی عباده)(47) یا (ذکر فضائله عباده)(48) که در حقیقت (علی شناسی) اسلام شناسی و عرفان شناسی است و یاد فضائل بی شمار او وادار کننده انسان به سوی خوبی هاست. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (ذکر اللَّه عز و جل عبادة و ذکری عبادة و ذکر علی عبادة و ذکر الائمه من ولده عبادة)(49). 10. عشق و محبت عرفان و عشق سرنوشتی توأمان داشته به گونه ی که جدایی ناپذیرند و نام یکی نام دیگری را تداعی می نماید. خدی سبحان از باب حب به ذات تجلی کرد و این همه عوالم پیدا و پنهان را آفرید و همه هستی نیز عاشق و شیدی او هستند: همه هستی سرگردان چو پرگار ×××× پدید آرنده خود را طلبکار و چه زیبا امام علی علیه السلام می فرماید: (اللهم انی اسئلک ان تملا قلبی حباً لک)(50)؛ (خدایا از تو خواهانم که قلبم را از محبت خودت لبریز گردانی). قرآن مجید هندسه محبت خدا را چنین ترسیم می نماید: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ)(51)؛ (اگر [به راستی] خدا را دوست می دارید مرا پیروی کنید خدا شما را دوست می دارد). و سپس دوستی عترت طاهره پیامبر اکرم معیار اساسی است. (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)(52). ناگفته نماند که عشق تعریف نابردار و تفسیر ناشدنی است زیرا از جنس چشیدنی هاست نه شنیدنی ها که با فناء عاشق در معشوق درک کردنی و شناخته شدنی است و (الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ)(53). هر چه گویم عشق را شرح و بیان ×××× چون به عشق آیم خجل باشیم از آن گر چه تفسیر زبان روشنگر است ×××× لیک عشق بی زبان روشن تر است چون قلم اندر نوشتن می شتافت ×××× چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت - نکاتی چند پیرامون عشق و محبت الف. عشق مرتبه عالی محبت است(54) و مشتق از (عشقه) به معنی (میل فراوان) باشد(55) و نه محسوس است و نه معقول اما در هر دو قلمرو تأثیر گذارد(56) و این عشق ساری و جاری در همه موجودات و در انسان شدت بیشتری دارد زیرا معرفت و عشق با هم هستند.(57) ب. برخی نیز گفته اند عشق دو قسم کلی است: 1. عشق اکبر که عشق به بود مطلق است. 2. عشق اصغر که عشق به نمودها است و اگر عشق را با متعلق هی دیگر که واقعی تر است بسنجیم به تعبیری سه قسم است: 1. عشق حقیقی، 2. عشق مجازی، 3. عشق کاذب و دروغین که در حقیقت عشق نیست. ج. اساس دین خدا نیز حب است. حب به خدا و حب به محبوبان راستین خدا قال ابو جعفر: (و هل الدین الا الحب)(58). استاد جوادی آملی نیز فرمود: (اساس دین، محبت به خداست، محبت اولیی الهی و احکام دینی وسیله نیل به آن حب والاست)(59). در روایتی آمده است: (نوجوانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر سلام کرد و از خوشحالی دیدن ایشان، چهره اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: ی جوان! مرا دوست داری؟ گفت: ی رسول خدا! به خدا قسم آری، فرمود: هم چون خودت؟ گفت ی رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: هم چون پروردگارت. گفت: خدا را، خدا را، ی رسول خدا! این مقام نه بری توست و نه دیگری. در حقیقت ترا بری خدا دوست می دارم. در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روی کرد و فرمود: این گونه باشید، خدا را به سبب احسان و نیکی اش به شما دوست بدارید و مرا بری دوستی خدا دوست بدارید)(60). بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای ×××× که میان تو و او جز تو کسی حائل نیست نتیجه گیری عرفان اسلامی با مبانی و مؤلفه هایی که دارد و به بخشی از اهم آنها اشاراتی اجمالی و گذرا شد عرفان توحید و ولایت است، عرفانی که در آن بار امانت الهی یعنی ولایت مطلقه الهیه(61) را انسان عارف دردمند به دوش می کشد و در فرجام کار نیز از این نعیم الهی پرسش می شود که (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ)(62). عرفانی که سالک عارف را به مرز خلوص ذاتی و فناء بلکه فناءالفناء می کشاند و او جز خدا نمی بیند و راه وصول به چنین منزلت منیع و مقام رفیع تنها طی صراط مستقیم خدا و راهنمایی انسان کامل معصوم و عبودیت محض در برابر محبوب و معبود حقیقی است. و معرفت نفس در عرفان اصیل قرآنی طریقت داشته نه موضوعیت: (و تکون النفس طریقا سلوکا و اللَّه سبحانه هوالغایه التی یسلک الیها و ان الی ربک المنتهی).(63) و مراقبت نفس و محاسبه نفس در یک ریاضت مبتنی بر شریعت حقه محمدی است که انسان عاشق کمال و وصال را به توحید ناب و لقاءرب می رساند که مبنی آن ایمان و عمل صالح می باشد. عرفان اصیل اسلامی خداگرایی و خداباوری تا خداخو شدن است و رنگ و رائحه رحمانی یافتن که در اثر تقوی الهی رزق معنوی انسان می شود. و علم لدنی و افاضی و رحمت خاصه الهی شامل حال او می گردد.(64) و مقامات عارفان راستین و اولیاء حقیقی به دلیل فنی فعلی، صفاتی و ذاتی آنها در خدا بری ما دور افتادگان وادی حیرت و ضلالت و واماندگان کوی سرگشتگی و طبیعت میسور نیست(65).(66) و در پایان گفتنی است؛ که تنها با انسان کامل معصوم و مظاهر حقیقت محمدیه و معارف صائب و صادق و آموزه هی وحیانی - عقلانی آنهاست که انسان به مقامات فوق تصور و تصدیق عقلی نائل شده و با محبت و توسل و تأسی به آنها به فلاح و فوز و صلاح و سداد و سعادت می رسد و بس: ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند ×××× هر آن کس که خدمت جام جهان نما بکند پی نوشت ها: 1) ر.ک: مطهری، حکمت ها و اندرزها، ج 1، ص 50-47. 2) نساء (4)، آیه 136. 3) فتح 48)، آیه . 4) انعام (6)، آیه 122. 5) یس (36)، آیه 3 و 4. 6) حمد (1)، آیه 6. 7) نور الثقلین، ج 1، ص 21. 8) همان، ص 22. 9) طه (20)، آیه 81. 10) مجمع البیان، ج 7، ص 35؛ المیزان، ج 14، ص 199. 11) ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج 23، ص 27-36. 12) حسن زاه آملی، در آسمان معرفت، ص 26. 13) تهرانی، سیدمحمدحسین، رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص 116-115. 14) ر.ک: مکارم شیرازی، ج 21، ص 268، طباطبائی، تفسیرالمیزان، ج 5، ص 574، ج 18، ص 252. 15) رساله الولایه، ص 20-17. 16) نهج البلاغه، خطبه 12. 17) دین شناسی، ص 268. 18) تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 11، ص 295. 19) حجر (15)، آیه 99. 20) دین شناسی، ص 70-69، (با اندکی تصرف، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 11، ص 138-137؛ سرچشمه اندیشه،113-04. 21) ر.ک: تفسیر المیزان، ج 8، ص 289-288. 22) ر.ک: مجموعه آثار، ج 4، ص 961-960؛ ج 21، ص 485-484؛ ج 23، ص 186-184 و... 23) حج (22)، آیه 9-8. 24) نحل (16)، آیه 78. 25) ق (50)، آیه 37. 26) مجموعه آثار، ج 6، ص . 27) مجموعه آثار، ج 23، ص 772-771. 28) ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج 22، ص 214. 29) نهج البلاغه، نامه 45. 30) نازعات (79)، آیات 40 و 41. 31) بحار، ج 8، ص 17، ج 68، ص 317، ج 70، ص 115. 32) مجموعه آثار، ج 16، ص 541-539. 33) نهج البلاغه، خطبه 79. 34) حدید (57)، آیه 23. 35) نهج البلاغه، خطبه 439. 36) جامع السعادت، ج 2، ص 52. 37) نهج البلاغه، خ 209، اصول کافی، ج 1، ص 401. 38) ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج 23 ؛ ناظم زاده قمی، علی علیه السلام در آینه عرفان، ص 328-281 ؛ جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 1، ص 190-171. 39) نور (24)، آیه 37. 40) عرفان اسلامی، ص 102 و 108. 41) نامه هی عرفانی، ص 120-119. 42) م.ل، ج 23، ص 389. 43) احزاب (33)، آیه 41. 44) سوره آل عمران، آیه 191. 45) سوره اعراف، آیه 200. 46) وسائل الشیعه، ج 11، کتاب الجهاد باب 23، ح 2، ص 200. 47) بحارالانوار، ج 38، ص 199. 48) همان، ص 195. 49) همان، ج 26، ص 371، اختصاص مفید، ص 223. 50) همان. 51) آل عمران (3)، آیه 31. 52) شوری (42)، آیه 23. 53) بقره (2)، آیه 165. 54) ابی عربی، فتوحات مکیه، ج 2، ص 121. 55) ابن شطور، لسان العرب، ج 9، ص 224. 56) جعفری، نقد و تحلیل مثنوی معنوی، ج 3، ص 147. 57) صدری شیرازی، اسفار اربعه، ج 7، فصل 15. 58) الکافی، ج 8، ص 80. 59) تفسیر تسنیم، ج 8، ص 311. 60) ارشاد القلوب، دیلمی، ص 161، ح 898. 61) تفسیرالمیزان، ج 16، ص 342. 62) تکاثر (102)، آیه 8 ؛ ر.ک: علامه تهرانی، مهرتابان، ص 219. 63) المیزان فی التفسیر القرآن، ج 17، ص 194-193. 64) همان، ج 11، ص 249، ج 19، ص 528-529، ج 20، ص 143. 65) حسن زاده آملی، در آسمان معرفت، ص 62. 66) رساله الولایه، فصل پنجم.
عنوان سوال:

بازار روش های عرفانی داغ است، خیلی از کلاس های عرفانی سخن از عرفان اسلامی می گویند، از کجا می شود فهمید که روش های آن ها درست است؟


پاسخ:

بازار روش های عرفانی داغ است، خیلی از کلاس های عرفانی سخن از عرفان اسلامی می گویند، از کجا می شود فهمید که روش های آن ها درست است؟

در پاسخ به سوال شما به برخی مؤلفه های عرفان ناب اسلامی اشاره می کنیم:

1. خدا محوری
عرفان اصیل اسلامی، عرفانی (خدامحور) است، آیا (سلوک منهی خدا) و عرفان خداگزیرانه ممکن است؟
عرفان هی بدون خدا و سلوک منهی حق سبحانه گرفتاری نفسانی و ابلیسی می آورد و (انسان در تاریکی) خود را در (روشنایی) می بینید!!
باید هوشیار بود که ایمان به خدا داری دو رکن است:
1. باور قلبی پایدار، 2. عمل مؤمنانه(1).
و البته (ایمان) ذو مراتب است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا)(2) یا فرمود: (لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ)(3) و ایمان عقلی-شهودی، ایمان ناب و خالص می تواند مأمن و مصونیت بخش باشد. (الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ)(4).
پس عرفان نباید سکولار و منهی خدا باشد که (سرابی) بیش نیست.

2. ولایت گرایی
سالک الی اللَّه در عرفان اصیل اسلامی (اهل ولایت) است یعنی معرفت و محبت به انسان کامل معصوم و تعبد و التزام عملی به سنت و سیره و اولیی دین را نصب العین خویش قرار می دهد، زیرا انسان کامل هم (صراط مستقیم) است که قرآن کریم فرمود: (إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)(5).
و امام صادق علیه السلام در تفسیر (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)(6) (واللَّه نحن الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)(7).
و امام سجاد علیه السلام نیز فرمود: (نحن ابواب اللَّه و نحن الصراط المستقیم).(8)
زیرا سلوک (صراط مستقیم) می طلبد که تخلف پذیر باشد و نه (اختلاف بردار) و این هم خصوصا باید تبیین شود و هم مصداقا که در احادیث یاد شده انسان کامل و مکمل مصادیث عینی و حقیقی صراط مستقیم اند و سلوک منهی ولایت آنان معنا نداشته و نتیجه بخش نیست چنان که در تفسیر آیه: (ثُمَّ اهْتَدی)(9) از سه امام یعنی امام زین العابدین، امام محمدباقر و امام صادق علیهما السلام آمده: (ثم اهتدن، الی ولایتنا اهل البیت، فواللَّه او ان رجلا عبداللَّه عمرا، ما بین الرکن و المقام، ثم مات و لم یجئی بولایتنا لاکبر اللَّه فی النار علی وجهه).(10) و... .

3. نیاز به استاد
به تعبیر استاد مطهری سالک بری رسیدن به (توحید) باید مراحل و منازل را طی کند و در طی مراحل و مقامات که با واردات قلبی همراه است محتاج (پیر)، (راهنما)، (مرغ سلیمان) و (خضر طریق) یا انسان کامل است که او را مراقبت نماید و از راه و رسم نزل ها آگاهش نماید.(11)
در (عرفان عملی) پس از طرح ضرورت استاد سلوکی از شرائط مرید و مراد و شاگرد و استاد گفته اند مثلا در شرائط استاد گفته اند:
1. جامع باشد،
2. به مقام فناء رسیده باشد،
3. صاحب نظر و داری ولایت باطنی باشد،
4. اسلام شناس کامل باشد.
حال با توجه به ویژگی آن علمی و عملی یاد شده آیا بهتر نیست انسان سالک در پرتو انسان کامل معصوم که سنت و سیره اش حضور دارد سلوک نماید و از جاده حق و مستقیم (ولایت گرایی) خارج نشود و اگر دنبال استادان عرفانی و سلوکی می رود استادانی که ویژگی ها یاد شده را داشته و غرق در ولایت باشند، مجتهد، مجاهد، صاحب ولایت باشند.
با توجه به نکات یاد شده است که بزرگان فرموده اند: (اگر انسان عمری را در پیدا کردن استاد کامل صرف کند جا دارد).(12) یا فرمودند: (کسی که به استاد رسید نصف راه را طی کرده است).(13)
کسانی مانند: آیت اللَّه بهجت، علامه حسن زاده آملی، علامه جوادی آملی، و... علم هدایت و چراغ ارشادند و سیره عارفانی چون: ملا حسینقلی همدانی، میزرا علی آقا قاضی طباطبائی، آیة اللَّه شاه آبادی، میزرا جوادآقا ملکی تبریزی، و... که همه اهل فقاهت و اجتهاد و سلوک عمیق عرفانی بوده اند موجود است چرا اگر اهل راه هستیم به آن ها توجه نمی کنیم؟! آری (در خانه اگر کس است یک حرف بس است) و...

4. شریعت گرایی
شریعت در اینجا به معنی مجموعه باید و نبایدها یا احکام فقهی اسلام است که در وجوب، حرمت، اباحه، مستحب و کراهت ظهور یافت می باشد چنان که گفته اند: (شرع از ماده شرع (بر وزن زرع) در اصل به معنی (راه روشن) است، راه ورود به نهرها را نیز (شریعه) می گویند سپس این کلمه در مورد ادیان الهی و شرایع آسمانی به کار رفته است. زیرا راه روشن سلوک و سعادت در آن است و طریق وصول به آب حیات و زندگی حقیقی، معقول و سازنده است پس شریعت هرگاه در مورد آئین حق به کار برود به خاطر آن است که انسان را به سرچشمه وحی و رضایت الهی و سعادت جاودان که هم چون آب حیات است می رساند.(14)
(سلوک عرفان) بدون التزام عملی به شریعت یعنی واجب و حرام نتیجه بخش نیست و شریعت گروی بری همه اصحاب سیر و سلوک چه سالکان مجذوب و چه مجذوبان سالک در همه شرائط روحی و معنوی مطرح و با توجه به ساحت ها و لایه هی گوناگونی که دارد قابل اجراء و کارآمد است عرفان منهی شریعت نه ممکن و نه سودمند است نه تنها (سقوط تکلیف) در هیچ مرتبه ی از مراتب و منزلی از منازل معنوی اعتبار ندارد بلکه تکلیف بیشتر و وظائف دشوارتر می شود و به تعبیری سلوک با انجام واجب و ترک حرام شروع و هر چه جلوتر می رود انجام مستحبات و ترک مکروهات و مباحات نیز بر آن اضافه شده به گونه ایی که اهل معرفت خاص به مرتبه ی می رسند که تنها دو وظیفه شرعی یعنی (واجب و حرام) می شناسند یعنی (مستحب) را بر خود واجب و مباح و مکروه را حرام می دانند تا رابطه آنها با خدا عمیق تر و نیل به مقامات معنوی و فتوحات غیبی دسترس پذیرتر و شفاف تر گردد که به تعبیر علامه طباطبائی: (افراد هر چه به خداوند تقرب بیشتری داشته باشند تکالیف سنگین تری است که حسنات الابرار، سیئات المقربین).(15)
عرفان منهی شریعت عرفان منهی عرفان است و ضلالت و فساد و نهایتش نیز ندامت و پشیمانی است و علی علیه السلام فرمود: (الا و ان شرائع الدین واحده وسبله قاصده فمن اخذبها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم)(16).
و استاد جوادی آملی فرمودند: (البته اگر عارفان در سیر و سلوک تابع شریعت و ولایت اهل بیت علیه السلام باشند و راه صحیح را طی کنند گوشه ی از علم شهودی انبیاء و اولیا به آنها می رسد(17). یا در موضعی دیگر فرمودند: (معلوم می شود اگر تهذیب و تزکیه، برخلاف مسیر شرع باشد، چنین ریاضتی باطل است، یعنی سیر و سلوک جز با انجام واجبات و مستحبات از یک سو و ترک محرمات و مکروهات از سوی دیگر، قابل قبول نیست و بازدهی ندارد...).(18) و هم ایشان در تفسیر آیه: (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ)(19) نوشته اند: یقین در آیه (وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ) همان یقین معرفتی است و اگر به مرگ تفسیر شده از باب جری و تطبیق است نه تفسیر مفهوم یقین و حتی (غایت) نیست تا گفته شود که وصول به یقین غایت عبادت است پس عبادت کن تا به یقین برسی و با دستیابی به یقین می توانی عبادت را رها کنی. هرگز بلکه مراد آن است که یکی از منافع عبادت، یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگی میسور نیست.(20)
و مرحوم علامه طباطبائی نیز پندار برخی را که در تفسیر آیه می گویند رهایی از عبادت پس از وصول به یقین دست می دهد را نقد و نفی کرده اند.(21)

5. عقل گرایی و خردورزی
عرفان اسلامی بری عقل و خرد اصالت و اهمیت قائل است و برهان و عرفان را مانعه الجمعیه ندانسته و به بهانه (شهود) از (فهم) و به بهانه عرفان از برهان و استدلال گریزان نیست.
به تعبیر استاد مطهری: (در اسلام اصالت با عقل و معرفت عقلی است که به واسطه آن و با چنین کلیدی، انسان به دامان معرفت شهودی و معارف قلبی وارد می شود).(22)
به هر تقدیر عرفان عقل را از کار نمی اندازد و از مصدر تشخیص عزل نمی کند بلکه آن را شکوفا نموده و به مراحل بالاتر و مراتب والاتر دعوت می کند و معرفت شهودی - سلوکی در طول معرفت عقلی و برهانی است نه در عرض آن و کافی است اندکی به آیات ذیل و تفسیرهایش توجه نمائیم: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدی وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ)(23)، (لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)(24) و (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ)(25)
و به تعبیر استاد شهید مطهری: (به نظر ما، سخن از ترجیح آن راه بر این راه بیهوده است، هر یک از این دو راه مکمل دیگری است و به هر حال، عارف منکر ارزش راه استدلال نیست).(26) پس در معرفت شناسی جامع قرآنی و حدیثی جایگاه هر کدام از (عقل و دل) و برهان و عرفان معلوم و حضور یکی عامل غیبت دیگری نیست چه زیبا مطهری عزیز و شهید فرمود: (از کانون دل حرارت و حرکت بر می خیزد و از کانون عقل هدایت و روشنایی...).(27) البته در این که میان اهل تصوف و عرفان نسبت به عقل افراط شده و عقل را تحقیر کرده اند نیز تردیدی نیست لکن مقام عشق بالاتر از مقام عقل است اما ضدیت با هم نداشته و عقل خالص با شهود ناب قابل اجتماع هستند.(28) نتیجه آنکه:
- عقل و خرد داری ارزش معرفتی و شرط لازم ورود به عرفان و سلوک عرفانی است.
- عقل سلیم معیار سنجش مکاشفات و مشاهدات عرفانی است و در طول هم اند نه در عرض هم.
- عقل استعلاء یافته و برین خود ره آورد شهود عرفانی و دوران پختگی (عرفان عملی) است و...

6. ریاضت معقول، مشروع و معتدل
در عرفان عملی اسلام (ریاضت) نقش مهم و سرنوشت داشته تا درون انسان نورانی و پاک گردد و (ریاضت) در مراتب و مراحل سلوکی بار معنایی و معرفتی خاص به خود را داراست.
(ریاضت سلوکی) حداقل باید سه ویژگی کلی و کلان داشته باشد که عبارتند از:
الف. عقلانی بودن، ب. شرعی بودن، ج. معتدل بودن.
امام علی علیه السلام فرمود: (هی نفسی اروضها بالتقوی)(29)؛ (آن نفس من است که با تقوا آن را ریاضت می دهم).
و در قرآن کریم بهترین تعریف از ریاضت (معقول و معتدل) آمده است: (وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی)(30) ؛ (و اما کسی که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید، و نفس خود را از هوس باز داشت... پس جایگاه او همان بهشت است).
و بوعلی سینا نیز ریاضت را بری تحصیل سه هدف مطرح کرده اند:
الف. مانع زدایی با تزکیه و تخلیه.
ب. مطیع سازی جنبه سفلی یا نفس اماره نسبت به جنبه علوی و نفس مطمئنه.
ج. تلطیف سازی روح بری دریافت انوار و تجلیات و زهدورزی نیز که به معنی عدم وابستگی به دنیا و ترک و اعراض از اعتبارات و اضافات است و کوتاه کردن آرزوها یکی از عوامل مهم ریاضت و سیر و سلوک اسلامی است.
وجود داستان هی عبرت انگیزی در صدر اسلام از جمله: داستان عثمان بن مظعون، عبداللَّه بن عمرو.... سخن پیامبر اکرم در نقد و ستیز با زهد افراطی: (لارهبانیه فی الاسلام، لیس فی امتی رهبانیه، ان اللَّه تعالی لم یکبت علینا الرهبانیه و انما رهبانیة امتی الجهاد فی سبیل اللَّه).(31) می تواند تحمل تفسیر درستی از ریاضت و زهدگرایی باشد به تعبیر استاد شهید مطهری: (زهد برای آدمی تمرین است، اما تمرین روح، روح با زهد ورزش می یابد و تعلقات اضافی را می ریزد سبکبال و سکببار می گردد و در میدان فضایل، سبک به پرواز در می آید).(32) اینک چند روایت پیرامون زهد:
1. علی علیه السلام فرمود: (ایها الناس، الزهد قصر الامل)(33)؛ (ی مردم، زهد کوتاه کردن آرزوست).
2. (الزهد کله بین کلمتین من القرآن، قال اللَّه سبحانه: (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)(34) و من لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالاتی فقد أخذ الزهد بطرفیه)(35)؛ (تمام زهد در دوکلمه قرآن آمده است: (بر آنچه از دستتان رفته اندوهگین نشوید و به آنچه به دست آورده اید سرخوش نباشید).
3. امام صادق علیه السلام فرمود: (الزاهد فی الدنیا الذی یترک حلال ها مخافة حسابه و یترک حرامها مخافة عذابه)(36)؛ (زاهد در دنیا کسی است که حلال دنیا را از ترس حسابرسی آن کنار بگذارد و حرام دنیا از ترس عذاب آن کنار بگذارد).
4. معنی زهد را می توان از برخورد قاطع علی علیه السلام با جریان (عاصم بن قاسم) فهمید. هنگامی که او ترک دنیا کرده و اهل و عیال را رها نموده و نفقه زندگی او و عیال او را برادرش (علاء بن زیاد) می داد حضرت او را نکوهش کرد. برای شبهه زدایی و دادن فرمول و معیار صحیح برای همیشه تاریخ فرمود: (ویحک، انی لست کانت، ان اللَّه تعالی فرض علی ائمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس)(37)؛ (وای بر تو، من مانند تو نیستم همانا خداوند متعال بر امامان عادل که در حد ضعیف ترین مردم بر خود سخت بگیرند).
پس در ریاضت و زهد ناب اسلامی نکات ذیل قابل تأمل و راه گشا خواهد بود:
الف. زهدورزی و عدم وابستگی به دنیا با بهره مندی به قدر کفاف و نیاز منافات ندارد.
ب. سرچشمه ریاضت اسلامی (شریعت) است که ریاضت معتدل و معقول و مقبول را در یک هندسه سلوکی تعریف شده ارائه می دهد.
ج. سنت و سیره انسان کامل معصوم، الگوهی جامع و کامل برای ریاضت و زهدگرایی است
د. ریاضت و زهد به معنی ترک وظائف فردی، خانوادگی و اجتماعی نیست.
ه . زهدورزی باید آثاری چون: وظیفه گرایی، معنویت و نورانیت درونی، جهاد و مبارزه با انحراف ها و تحریف ها، کرامت نفس و فروتنی و... را داشته باشد.(38)

7. عرفان عبودیت محور
عرفان اسلامی در بعد علمی و عینی عرفانی است که از رهگذر بندگی و عبودیت شکل و شالکه می یابد و سیر و سلوک نه برای رسیدن به کشف و کرامات و شطح و غیب گویی و پیدا کردن موقعیت اجتماعی و مریدپروری بلکه تنها و تنها بری بندگی خدا خواهد بود.
قرآن کریم با آیه: (رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ)(39) منطق و معیاری را ارائه فرمود که جهان بینی محدود صوفیانه و تفکر خلوت گرایانه و بینش درون گرایانه محض را، نقد و عرفان را با انگیزه الهی بودن، قصد خدایی داشتن و بری خدا عمل کردن بر خلوت و جلوت و در هنگام عبادت و تجارت را تأیید می کند.
در نگاه عرفان اسلامی بندگی خدا را در همه ساحت هی زندگی دیده می شود؛ یعنی خوردن، آشامیدن، مهروزی، به زن و فرزند و تأمین معیشت و نفقه آنها، تحصیل علم و تولید اندیشه، سیاست ورزی و عدالت گستری و... مشمول حکم عبادت می تواند باشد.
عبودیت جوهره اصلی سیر و سلوک از آغاز تا انجام و از بدایت تا نهایت است؛ عبودیت سرمایه جاودانه شدن و ماندگاری و برکت زایی انسان سالک است.
عبودیت سرچشمه ربوبیت است یعنی خدایی بودن، خدایی شدن، خدایی ماندن و عبداللَّه، عنداللَّه شدن است.

8. عرفان سیاسی
با توجه به مطالب پیش گفته در خصوص زهد و ریاضت و عبودیت درعرفان اسلامی، حاصل می شود که عرفان عملی اسلام نه تنها با سیاست ورزی در تضاد و چالش نیست بلکه سیاست در دل عرفان قرآنی و ولایی نهفته و به سیاست نیز جهت خدایی و الهی می دهد و رهبری جامعه در حقیقت سامان دهی و نظام بخشی امت در راستی اهداف عالیه الهی است.
به تعبیر علامه جعفری: (رهبر یک جامعه بزرگ ترین وسیله رسیدن به حیات معقول و زندگی هدف دار تکاملی جامعه است، لذا خود باید در عالی ترین حد ممکن، از حیات معقول و زندگی هدف دار تکاملی که بر مبنی (عرفان مثبت اسلامی) استوار شده است برخوردار باشد).(40)
اگر عرفان اسلامی عبارت از تنظیم رابطه ی چهارگانه:
1. رابطه انسان با خود.
2. رابطه انسان با خدا.
3. رابطه انسان با جامعه.
4. رابطه انسان با جهان.
امام خمینی دارند خطاب به فرزندش مرحوم احمدآقا فرموده اند: (پسرم! نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود به جامعه و تشکیل حکومت، گسستن از حق است، میزان در اعمال، انگیزه هی آنها است. چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر با آنچه متناسب او است. چون خودبینی و خودخواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق اللَّه و شرک خفی و امثال آنها او را از حق دور و به شرک می کشاند و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل میشود).(41)
و به تعبیر استاد شهید مطهری: (عرفان هیچ وقت در نهایت امر سر از خدمت به خلق در نمی آورد، در وسط راه و بلکه در مقدمه راه سر از خدمت به خلق در می آورد. خدمت به خلق در عرفان هست و باید هم باشد، ولی حدمت به خلق نهایت راه نیست، خدمت به خلق مقدمه ایی از مقدمات عرفان است).(42)
ناگفته نماند که از جهت تئوریک نیز بین عرفان و سیاست، دنیا و آخرت، عبادت خدا و خدمت به خلق، تضاد نیست، بلکه تعاضد است و مهم تفسیر و طرز تلقی ما از هر کدام از عرفان و سیاست و مقوله هی یاد شده دیگر است.

9. ذکر و یاد خدا
بحث ذکر از بحث هی دامنه دار و مهم عرفان عملی است. ذکر نقطه آغازین سلوک و حرکت عرفانی است و در همه مراحل و مقامات نیز حضور جدی و سرنوشت ساز دارد. با ذکر انسان از ماده به معنا و از مُلک به ملکوت و از فرش به عرش هجرت می کند و ذکر در واقع از قید خودپرستی و انانیت به در آمدن است و در همه حال یاد خدا بودن است:

ذکر آن باشد که اندر هر زمان ×××× خویش را در نزد حق بین عیان

ذکر داری اقسامی است که عبارتند از: 1. ذکر قلبی، 2. ذکر عملی.
ذکر عملی از همه مهم تر است زیرا دوری از گناه و لغزش و روی آوری به تعبد و تدین و عمل مبتنی بر شریعت است و ذکر حالتی نفسانی و کیفیتی درونی است که معارف را از گزند خطا و لغزش، دل را از فراموشی خدا باز می دارد و ذکر خدا زمان و مکان نمی شناسد و حد خاصی ندارد و در قرآن آمده است.
1. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً). (43)
2. (الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ...). (44)
3. (وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً). (45)

- ذکر کثیر
و در حدیثی امام صادق علیه السلام به ابی عبیده می فرمایید: (و ذکراللَّه کثیرا ثم قال لا اعنی: سبحان اللَّه و الحمدللَّه و لااله اللَّه و اللَّه اکبر، و ان کان منه و لکن ذکر اللَّه عند ما احل و حرم، فان کان طاعته عمل بها و ان کان معصیه ترکها).(46)
درباره ذکر بسیار خداوند، منظورم (سبحان اللَّه والحمدللَّه ولا اله الا اللَّه واللَّه اکبر) به نسبت اگر چه این هم از آن است ولیکن منظورم یاد خدا نزد آنچه حلال یا حرام کرده است. پس اگر طاعت خدا بود به آن عمل کند و اگر نافرمانی خدا بود آن را ترک کند.
گاهی ذکر خدا، ذکر انسان کامل، و اسوه گیری از آنها در تمام شئون زندگی است مثل (ذکر علی عباده)(47) یا (ذکر فضائله عباده)(48) که در حقیقت (علی شناسی) اسلام شناسی و عرفان شناسی است و یاد فضائل بی شمار او وادار کننده انسان به سوی خوبی هاست. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: (ذکر اللَّه عز و جل عبادة و ذکری عبادة و ذکر علی عبادة و ذکر الائمه من ولده عبادة)(49).

10. عشق و محبت
عرفان و عشق سرنوشتی توأمان داشته به گونه ی که جدایی ناپذیرند و نام یکی نام دیگری را تداعی می نماید. خدی سبحان از باب حب به ذات تجلی کرد و این همه عوالم پیدا و پنهان را آفرید و همه هستی نیز عاشق و شیدی او هستند:

همه هستی سرگردان چو پرگار ×××× پدید آرنده خود را طلبکار

و چه زیبا امام علی علیه السلام می فرماید: (اللهم انی اسئلک ان تملا قلبی حباً لک)(50)؛ (خدایا از تو خواهانم که قلبم را از محبت خودت لبریز گردانی). قرآن مجید هندسه محبت خدا را چنین ترسیم می نماید: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ)(51)؛ (اگر [به راستی] خدا را دوست می دارید مرا پیروی کنید خدا شما را دوست می دارد). و سپس دوستی عترت طاهره پیامبر اکرم معیار اساسی است. (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)(52).
ناگفته نماند که عشق تعریف نابردار و تفسیر ناشدنی است زیرا از جنس چشیدنی هاست نه شنیدنی ها که با فناء عاشق در معشوق درک کردنی و شناخته شدنی است و (الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ)(53).

هر چه گویم عشق را شرح و بیان ×××× چون به عشق آیم خجل باشیم از آن
گر چه تفسیر زبان روشنگر است ×××× لیک عشق بی زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن می شتافت ×××× چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

- نکاتی چند پیرامون عشق و محبت
الف. عشق مرتبه عالی محبت است(54) و مشتق از (عشقه) به معنی (میل فراوان) باشد(55) و نه محسوس است و نه معقول اما در هر دو قلمرو تأثیر گذارد(56) و این عشق ساری و جاری در همه موجودات و در انسان شدت بیشتری دارد زیرا معرفت و عشق با هم هستند.(57)
ب. برخی نیز گفته اند عشق دو قسم کلی است:
1. عشق اکبر که عشق به بود مطلق است.
2. عشق اصغر که عشق به نمودها است و اگر عشق را با متعلق هی دیگر که واقعی تر است بسنجیم به تعبیری سه قسم است:
1. عشق حقیقی، 2. عشق مجازی، 3. عشق کاذب و دروغین که در حقیقت عشق نیست.
ج. اساس دین خدا نیز حب است. حب به خدا و حب به محبوبان راستین خدا قال ابو جعفر: (و هل الدین الا الحب)(58).
استاد جوادی آملی نیز فرمود: (اساس دین، محبت به خداست، محبت اولیی الهی و احکام دینی وسیله نیل به آن حب والاست)(59).
در روایتی آمده است: (نوجوانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر سلام کرد و از خوشحالی دیدن ایشان، چهره اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: ی جوان! مرا دوست داری؟ گفت: ی رسول خدا! به خدا قسم آری، فرمود: هم چون خودت؟ گفت ی رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: هم چون پروردگارت. گفت: خدا را، خدا را، ی رسول خدا! این مقام نه بری توست و نه دیگری. در حقیقت ترا بری خدا دوست می دارم.
در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روی کرد و فرمود: این گونه باشید، خدا را به سبب احسان و نیکی اش به شما دوست بدارید و مرا بری دوستی خدا دوست بدارید)(60).

بگذر از خویش اگر عاشق دلباخته ای ×××× که میان تو و او جز تو کسی حائل نیست

نتیجه گیری
عرفان اسلامی با مبانی و مؤلفه هایی که دارد و به بخشی از اهم آنها اشاراتی اجمالی و گذرا شد عرفان توحید و ولایت است، عرفانی که در آن بار امانت الهی یعنی ولایت مطلقه الهیه(61) را انسان عارف دردمند به دوش می کشد و در فرجام کار نیز از این نعیم الهی پرسش می شود که (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ)(62).
عرفانی که سالک عارف را به مرز خلوص ذاتی و فناء بلکه فناءالفناء می کشاند و او جز خدا نمی بیند و راه وصول به چنین منزلت منیع و مقام رفیع تنها طی صراط مستقیم خدا و راهنمایی انسان کامل معصوم و عبودیت محض در برابر محبوب و معبود حقیقی است.
و معرفت نفس در عرفان اصیل قرآنی طریقت داشته نه موضوعیت: (و تکون النفس طریقا سلوکا و اللَّه سبحانه هوالغایه التی یسلک الیها و ان الی ربک المنتهی).(63)
و مراقبت نفس و محاسبه نفس در یک ریاضت مبتنی بر شریعت حقه محمدی است که انسان عاشق کمال و وصال را به توحید ناب و لقاءرب می رساند که مبنی آن ایمان و عمل صالح می باشد.
عرفان اصیل اسلامی خداگرایی و خداباوری تا خداخو شدن است و رنگ و رائحه رحمانی یافتن که در اثر تقوی الهی رزق معنوی انسان می شود. و علم لدنی و افاضی و رحمت خاصه الهی شامل حال او می گردد.(64) و مقامات عارفان راستین و اولیاء حقیقی به دلیل فنی فعلی، صفاتی و ذاتی آنها در خدا بری ما دور افتادگان وادی حیرت و ضلالت و واماندگان کوی سرگشتگی و طبیعت میسور نیست(65).(66)
و در پایان گفتنی است؛ که تنها با انسان کامل معصوم و مظاهر حقیقت محمدیه و معارف صائب و صادق و آموزه هی وحیانی - عقلانی آنهاست که انسان به مقامات فوق تصور و تصدیق عقلی نائل شده و با محبت و توسل و تأسی به آنها به فلاح و فوز و صلاح و سداد و سعادت می رسد و بس:

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند ×××× هر آن کس که خدمت جام جهان نما بکند

پی نوشت ها:
1) ر.ک: مطهری، حکمت ها و اندرزها، ج 1، ص 50-47.
2) نساء (4)، آیه 136.
3) فتح 48)، آیه .
4) انعام (6)، آیه 122.
5) یس (36)، آیه 3 و 4.
6) حمد (1)، آیه 6.
7) نور الثقلین، ج 1، ص 21.
8) همان، ص 22.
9) طه (20)، آیه 81.
10) مجمع البیان، ج 7، ص 35؛ المیزان، ج 14، ص 199.
11) ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج 23، ص 27-36.
12) حسن زاه آملی، در آسمان معرفت، ص 26.
13) تهرانی، سیدمحمدحسین، رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم، ص 116-115.
14) ر.ک: مکارم شیرازی، ج 21، ص 268، طباطبائی، تفسیرالمیزان، ج 5، ص 574، ج 18، ص 252.
15) رساله الولایه، ص 20-17.
16) نهج البلاغه، خطبه 12.
17) دین شناسی، ص 268.
18) تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 11، ص 295.
19) حجر (15)، آیه 99.
20) دین شناسی، ص 70-69، (با اندکی تصرف، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 11، ص 138-137؛ سرچشمه اندیشه،113-04.
21) ر.ک: تفسیر المیزان، ج 8، ص 289-288.
22) ر.ک: مجموعه آثار، ج 4، ص 961-960؛ ج 21، ص 485-484؛ ج 23، ص 186-184 و...
23) حج (22)، آیه 9-8.
24) نحل (16)، آیه 78.
25) ق (50)، آیه 37.
26) مجموعه آثار، ج 6، ص .
27) مجموعه آثار، ج 23، ص 772-771.
28) ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج 22، ص 214.
29) نهج البلاغه، نامه 45.
30) نازعات (79)، آیات 40 و 41.
31) بحار، ج 8، ص 17، ج 68، ص 317، ج 70، ص 115.
32) مجموعه آثار، ج 16، ص 541-539.
33) نهج البلاغه، خطبه 79.
34) حدید (57)، آیه 23.
35) نهج البلاغه، خطبه 439.
36) جامع السعادت، ج 2، ص 52.
37) نهج البلاغه، خ 209، اصول کافی، ج 1، ص 401.
38) ر.ک: مطهری، مجموعه آثار، ج 23 ؛ ناظم زاده قمی، علی علیه السلام در آینه عرفان، ص 328-281 ؛ جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ج 1، ص 190-171.
39) نور (24)، آیه 37.
40) عرفان اسلامی، ص 102 و 108.
41) نامه هی عرفانی، ص 120-119.
42) م.ل، ج 23، ص 389.
43) احزاب (33)، آیه 41.
44) سوره آل عمران، آیه 191.
45) سوره اعراف، آیه 200.
46) وسائل الشیعه، ج 11، کتاب الجهاد باب 23، ح 2، ص 200.
47) بحارالانوار، ج 38، ص 199.
48) همان، ص 195.
49) همان، ج 26، ص 371، اختصاص مفید، ص 223.
50) همان.
51) آل عمران (3)، آیه 31.
52) شوری (42)، آیه 23.
53) بقره (2)، آیه 165.
54) ابی عربی، فتوحات مکیه، ج 2، ص 121.
55) ابن شطور، لسان العرب، ج 9، ص 224.
56) جعفری، نقد و تحلیل مثنوی معنوی، ج 3، ص 147.
57) صدری شیرازی، اسفار اربعه، ج 7، فصل 15.
58) الکافی، ج 8، ص 80.
59) تفسیر تسنیم، ج 8، ص 311.
60) ارشاد القلوب، دیلمی، ص 161، ح 898.
61) تفسیرالمیزان، ج 16، ص 342.
62) تکاثر (102)، آیه 8 ؛ ر.ک: علامه تهرانی، مهرتابان، ص 219.
63) المیزان فی التفسیر القرآن، ج 17، ص 194-193.
64) همان، ج 11، ص 249، ج 19، ص 528-529، ج 20، ص 143.
65) حسن زاده آملی، در آسمان معرفت، ص 62.
66) رساله الولایه، فصل پنجم.





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین