فیض اقدس و فیض مقدس که در کتاب کتابهای عرفانی به چشم می خورد ، به چه معناست؟ در پاسخ به تویح ذیل توجه کنید : حکیمان مسلمان، خداوند را تنها وجودبخش هستی میدانند. از آنجا که هستی از خدا فرا نمیگذرد و جز او همه چیز هیچ است، پس او هدف و غرضی مگر ذات خود ندارد و از آن روی که ذات هستی پیوسته و همیشه بوده، فاعلیت او نیز جاودانه است. این ویژگی را (فیض) خداوند مینامند. از آنجا که خداوند مراتب عالی توحید ذاتی و صفاتی دارد، بسیط و بیتکثر است؛ نخستین صادرش بیش از یکی نیست و این، نخستین خلیفه و واسطه تداوم فیض او بر دیگران به شمار میآید؛ زیرا فیض و واسطه، هر دو دایم هستند. بنابر متون دینی و نوشتههای دانشمندان حوزه دین، نخستین صادر که صلاحیت واسطه شدن میان خلق و خالق را داشته باشد، حقیقت محمدی(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، نور اهلبیت(علیهم السلام) و در عصر حاضر، امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. مستند و برهانی ساختن پیشفرضها در این موضوع، نیازمند بررسی دقیق آموزه فیض در لغت و اصطلاح (عرفان و فلسفه) و در آیینه آیات و روایات است. همینطور، فهم دقیق واسطه در فیض و تطبیق آن بر وجود حضرت حجت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز به بررسی تاریخچه و سیر بحث و معانی صحیح واسطه بودن نیاز دارد. تفکیک درست حوزه براهین انسان کامل، غایتمندی و واسطه در فیض که هر سه برای اثبات وجود و استمرار امام اقامه شده و نیز پاسخ به اشکالاتی که متوجه این براهین است، استحکام و کارآمدی چنین براهینی را بالا میبرد؛ چنانکه جستوجوی نظایر این براهین در کلام و فلسفه غرب به همگانی شدن آن کمک میکند. فیض در لغت (فیض)، مصدر باب (فاض یفیض) به معنای فزونی، جاری و در مقابل (غیض) به معنای اندک است. (فاض الماء)، یعنی آب آنقدر زیاد شد که در بیابان جاری گردید. (حوض فایض)، یعنی حوض پر آب. (رجل فیّاض)، یعنی مرد جواد و بخشنده. فوران، دفع، سرریزی و فزونی نیز از معانی جوهری ریشه فیض به شمار میآیند. فیض در متون دینی در قرآن کریم واژه فیض با مشتقاتش، یازده بار به کار رفته که در اکثر موارد به معنای لغوی آن توجه شده است، مانند: (تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ)؛ چشمهای آنها را میبینی که پر از اشک شده است. راغب، در ذیل همین آیه میگوید: أفاض إناءه؛ ظرفش تا آنجا پر شد که لبریز گردید. معنای لغوی فیض در متون روایی، به همان معنای زیادی، پری و لبریزی برمیگردد؛ هرچند به معانی دیگر هم به کار رفته است. در دعای نماز (وتر) میخوانیم: أیّ محتفر من فضلک لم یمهه فیض جودک؟ فیض در اصطلاح فیض، اصطلاحی عرفانی و فلسفی است و دو کاربرد اصلی دارد: به معنای اسم مصدر و حاصل کار و به معنای روند و فرآیند کار، مانند خلق که به معنای مخلوق و نتیجه فعل است. معنای دیگر فیض، روند آفریدن و صفت فعل خداوند بوده که در منابع عرفانی و فلسفی نیز تعاریفی با اشاره به این تفکیک وجود دارد. معنای اصطلاحی فیض در عرفان و تصوف فیض در منابع عرفانی، به چهار معنای اصلی به کار رفته که تنها یک معنای آن، مطابق اصطلاح فلسفی و مورد بحث است: 1. القای الهی در برابر وسوسه که القای شیطانی است؛ 2. جود و بخشش الهی؛ ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن 3. چیزی که از تجلی خداوند پدید میآید و بر حسب دریافتکننده فیض، محدود و معین میشود. 4. به فعل فاعلی گفته میشود که پیوسته و همیشه، بدون دریافت عوضی و بدون غرض انجام میشود؛ چنین فاعلی دائمالوجود خواهد بود: الفیض هو التجلّی الدائم الذی لم یزل و لا یزال؛ فیض تجلی دایم، پیوسته و همیشگی است. فیض به معنای اخیر به دو گونه تعریف میشود: یکی فیض اقدس که همان تجلی حق به حسب اولیت ذاتی و باطنیت است؛ تجلی حبی ذاتی که موجب وجود اشیا و استعدادهای آنها در حضرت علمیه میشود و شائبه کثرت اسماء و کاستی امکانی در آن راه ندارد. برای همین نیز آن حضرت را اقدس خواندهاند. دیگر، فیض مقدس است که همان تجلّی وجودی به شمار میآید و موجب ظهور (پیدایش) اشیا در خارج بر اساس اقتضای استعدادهایشان در فیض اقدس میشود. از فیض مقدس به (نَفَس رحمانی) و (وجود منبسط) نیز تعبیر میکنند. خلاصه کلام، فیض مقدس مترتب بر فیض اقدس است؛ با اوّلی اعیان ثابته و استعدادهای آنها در عالم علم، حاصل میشود و با دومی همین اعیان با لوازمشان در عالم خارج، موجود میشوند. فیض در نگاه فلاسفه و حکما، بیشتر متوجه تفسیر اخیر عرفا و در مقام تبیین فاعلیت خدا و کیفیت صدور آفرینش است. توضیح بیشتر: فیض اقدس و فیض مقدس عرفا نسبت به فیض حضرت حق تعالی دو مرتبه فیض قایل اند: فیض اقدس ، یعنی هویت ساریه در سراسر اعیان دار وجود که به نحو احدیث جمع بر همه محیط و مستولی است و تمام تعینات در او مستهلکنداین را فیض اقدس گویند یعنی اقدس از قید و بند وچون این فیض رابا تعینات و حدود اعتبار کنیم که همان اسماءالله تفصیلی می شود به آن فیض مقدس می گویند. در غزلی گفتم فیض اقدس به مقدس رسد از عالم غیب لیک آن دل که بود قابل دیدار کجاست ان یری اعیانها وان شئت قلت ان یری عینه فی کون جامع یحصر الامر کله لکونه متصفا بالوجود، ویظهر به سره الیه: فان رویه الشی نفسه بنفسه ما هی مثل رویته نفسه فی امر آخر یکون له کالمراه فانه تظهرله نفسه فی صوره یعطیها المحل المنظورفیه ممالم یکن یظهر له من غیر وجود هذا المحل ولاتجلیه له. چون حق سبحانه خواست از حیث اسماء حسنایش که آنها را احصا نمی توان کرد اعیان (آدم را آفرید)آنها را ببیند و اگر خواهی بگو عین خود را در مخلوق جامعی که همه را در بر دارد بنگرد زیرا آن کون جامع یعنی مخلوق کامل که انسان است به وجود متصف می باشد و به او سر حق برای حق ظاهر می شود یعنی اسرار الهی در مظهر هویدا می گردد وحق اسما خود را در مظهر می بیند چون رویت چیزی خودش را به خودش مانند رویت خودش در چیز دیگر نیست. مثلا رویت انسان خودش را و رویت خودش در آینه که آن احتزاز و التذاذ که مشاهده در مرات حاصل است در غیر آن نیست. به بیان دیگر می توان چنین گفت : الف)فیض اقدس: تجلی ذاتی است که موجب بروز و ظهور تفصیلی شوونات ذاتیه حق تعالی و اسمای حسنای او در مقام واحدایت گردیده و موجب پیدایش اعیان ثابته واستعدادات اشیا(که از لوازم کمالات وصفات حق می باشد)در حضرت عملیه حق می گردد و به اصطلاح موجب تنزل از احدیت به واحدیت است آن فیض را از آن جهت که از ماهیات و تقیدات وکثرات اسمایی وصفاتی منزه می باشد اقدس نامیده اند چرا که موطن ومنشا آن مقام احدیت است که بشرط لا از جمیع تعینات واسما می باشد. ب)فیض مقدس: تجلیی است که موجب بروز وظهور اعیان خارجیه اشیا بر طبق استعدادات غیر مجعول ومقتضیات اعیان ثابته به حسب آنچه در حضرت علمی حق نمودار است می گردد و به اصطلاح موجب تنزل از واحدیت به عوالم وجودی شهادی یعنی جبروت و مادون آن می باشد. این فیض گر چه از ماهیت و تعنیات امکانی منزه است اما از شائبه کثرات اسمایی و صفات معرا نیست چرا که منشاء و خاستگاه آن واحدیت است که مجمع جمیع اسما وصفات حق وشوونات ذاتیه می باشد مولانا در بیتی به خوبی به این دو فیض اشاره می نماید: آن یکی جوش گداآرد پدید وان دگر بخشد گدایان را مزید نکته: از آنچه گذشت در ضمن واضح می شود که : استعداد اولی وبه اصطلاح غیر مجعول که ذاتی اعیان و از لوازم اسما و صفات حق می باشد همراه با تحقق عین ثابته موجودات به نحو غیر متاخر از ذلت اعیان توسط فیض اقدس بروز می نماید و کمال برحسب این استعدادها و نیز استعداداتی که در عالم خارج کسب می نمایند به تبع اصل ظهور خارجی آنها به توسط فیض مقدس ظاهر می شود. قیصری می گوید. الفیض الالهی ینقسم بالفیض الاقدس والفیض المقدس وبالاول یحصل الاعیان الثابته واستعداداتها الاصلیه فی العلم وبالثانی یحصل تلک الاعیان فی الخارج فی الخارج مع لوازمها و توابعها. نکته مهم در اینجا این است که علی رغم آن که بسیاری از عرفا نفس رحمانی را مرادف با فیض مقدس ذکر کرده اند یعنی آن را تجلی ذات بر غیر در خارج از ذات وصقع ربوبی دانسته اند که به این اعتبار امر مباین با فیض اقدس وخارج از صقع ربوبی خواهد بود اما برخی عرفا از جمله صاحب تمهید القواعد (ابن ترکه) به این نکته اشاره نموده اندکه فیض اقدس و فیض مقدس هر دو تعیین نفس رحمانی اند واین نفس بر مقام احدیث واحدیت مشتمل است بدین نحو که: فیض اقدس کمون این نفس و فیض مقدس ظهور آن می باشد یعنی نفس رحمانی و وجود منبسط که تجلی اول است واگر به نحو تجلی ذات برغیر در خارج از ذات (یعنی در مقام فعل وظهور) باشد فیض مقدس می باشد. نکته دیگر این که فیض اقدس بدین جهت به اقدس بودن موصوف شده که اقدس ومنزه از تباین مفیض ومستفیض می باشد چرا که این فیض تجلیی است در صقع وذات حق اما فیض مقدس به معنای فیض مقدس از انفعال است که در عین حال چون از ناحیه ربوبی خارج است و عین فعل می باشد با علایم سوائیت و کثرت خارجی مقارن است. اما فیض عبارتست از افاده تجلی حضرت حق که بر اقتضای هراسمی از اسما الهی و استدعای عین مورد تجلی دارای تعیین وتقید خاصی است بدین معنی که فیض وجودی با صفاتی حضرت باریتعالی – جلت کبریائه- لایتناهی بوده وهر عینی ازاعیان ثابته اقتضاء نحوه ای خاص از آنراداشته ولذا اگر اعیان ثابت در موطن علم حق تقاضای خارجیت بوجودی متناسب با ذات خود کنند فیض الهی در این مورد وجودی است زیرا بدان عین بنفس رحمانی خود فیض هستی می بخشد ودر این خصوص تجلی حق وجودی می باشد و اگر آن عین متناسب بااستعداد ذاتی خود وقابلیت اخذ مستدعی صفتی از صفات کمالی مانند حیات وعلم و قدرت وغیره باشد بدو همین صفات درخواستی آن عین مستعد را اعطا کرده و فیض در این مورد صفاتی است و فیض بدو قسم اقدس و مقدس تقسیم گردیده است: یک: فیض اقدس وآن عبارتست از تجلی حبی وذاتی حضرت حق بر حسب اول و باطن بودن او و چون چنین فیضی مقدس تر از اینست که به شوائب کثرتهای اسمایی ونقایص امکان موجودات تعلق گیرد وبا این فیض اعیان ثابته و مقتضایات استعدادی و قابلیات آنان از غیب ذات در حضرت علمیه حق ظاهر می شود آنرا اقدس نامیده اند زیرا فیض در این مرتبه پاکتر از تلطخ و آمیزش بکثرات اسمائی و شوائب اعیان طبیعی می باشد و تنها از مرتبه ذات حق در علم او ظهور می یابد ونه در خارج پس بفیض اقدس ک همرتبه احدیت جمعی است جمیع اشیاء و اعیان از نور ازل وعقل اول یا حقیقت محمد یه که دره البیضاء است در حضرت علم الهی آشکارا گردیده و استعداد هر عینی وقابلیت اخذ فیض تجلی وجودی وصفاتی بدو اعطاء می شود تا ذره هبا وهیولای اولای عالم طبع و عناصر دوم فیض مقدس و آن عبارت از تجلی اسمائی حق است که موجب ظهور و وجود خارجی اعیان ثابته در حضرت علم بوده وبدین فیض هر شیئی از اشیا موجوده و هر عینی از اعیان ثابته وهر ماهیتی از ماهیات ممکنه از وجود علمی بظهور خارجی رسیده وبدرخواست ذاتی وصفاتی وافعالی خود برونق استعداد وقابلیت نائل می آیند ونیازی بتامل ندارد که فیض مقدس مترتب برفیض اقدس بوده وآن مقدار از وجود و کمالات وجودی بهر شیئی داده می شود که در مرتبه ثبوت علمی خود از حضرت حق استدعا کرده و برونق ذات آن عین بوده است و لذا فیض اقدس بخشنده استعداد اول بر اعیان ثابته می باشد و فیض مقدس مترتب بر استعداد اول بوده و بعبارت دیگر فیض اقدس استعداد می دهد و فیض مقدس متذتب بر استعداد اول بوده و بعبارت دیگر فیض اقدس استعداد می دهد و فیض مقدس مزبور را می پرورد و جامی در این معنی سروده است: چون قوابل نقاب بگشودند مستعدان سوال فرمودند طلب فعل نیک وبد کردند هر یکی فعل خود بخود کردند. گر درآتش روند گر در آب خود طلب کرده اند هان دریاب پس بفیض اقدس اعیان ثابته واستعداد هر یک مطابق قابلیت ودرخواست ذاتی آنها بمرتبه ثبوت در علم حق می رسند وبفیض مقدس با ضمیمه نفس رحمانی یا حق مخلوق به یا وجود مطلق باصطلاح حکما ویا معیت واقتران حضرت حق با اشیاء موجوده بلحاظ تعین در هر یک جمیع اعیان ثابته با لوازم و توابع آنها در خارج موجود بوجود عینی وعیانی گردیده ودر حوزه ممکنات ومنطقه امکانی قرار می گیرند و برخی از عرفای شامخ فیض مقدس را مرتبه تجلی اسمایی در اعیان خارجی مظاهر ممکنه دانند وآنرا با قیاس بتجلی ذاتی موجب فیض اقدس تجلی اسمائی خوانند وبالاخره خداوند تعالی با فیض اقدس بصورت استعداد و قابلیت اعیان علمی تجلی کرد و سپس مقدس اعیان قابل ومستعد را لباس وجود خارجی پوشاند ودر نتیجه قابل از فیض اقدس است ومقبول از فیض مقدس چنانکه مولوی گوید: بایکی جودش گدا آرد پدید بادگر بخشد گدایان رامزید عارفی دیگر سروده است: ای بود تو سرمایه بود همه کس از فیض وجو تو وجود همه کس گرفیض تو یک لحظه بعالم نرسد معلوم شود بود ونبود همه کس عارف وارف حضرت سید نعمت الله ولی در شرح خود بر لمعات فخرالدین عراقی وتفسیر کریمه قرآنی (وآتاکم من کل ماسالتموه) سروده است: شنیدم ساقی سرمست م گفت یکی از جام بخشم دیگری خم اگر جام می آری پر بری می وگر انبان بیاری پرزگندم بگفتم این تفاوت از چه افتاد؟ بگفتا این زاستعداد مردم پس استعداد قبول وجود را فیض اقدس نامند وتحقق خارجی انرا فیض مقدس ومراد عارف کامل شیخ ابوالحسن خرقانی که گفت (انا اصغرمن ربی بسنتین)یعنی همین دو مرتبه فیض اقدس و مقدس که حضرت حق بدو اعتبار مزبور بر خلق تقدم دارد وچون شیخ بارع ابوطالب مکی سخن خرقانی را شنید گفت(هوخالق العدم کما هو خالق الوجود)که مراد او از خلق عدم، تقدیر و تعیین اعیان ثابته در علم است وافریدن وجود و عدم کنایه از فیض اقدس ومقدس می باشد. شیخ کامل و عارف محقق موید الدین جندی در (نفحه الروح وتحفه الفتوح)گوید احدیت جمع عبارت از یکی و یگانه بودن آحاد وکثرات است در ذات وآن بردووجه است یکی استهلاک واضمحلال کثرت وعدد تفصیلی است قبل از تفصیل مانند یگانگی نسبت های ربوبیت در ذات الله که احدیت جمع خاص در قسم اول ودوم بظهور وبطون و عدم وصف بودن در اول و وصف بودن در قسم دوم است و مثال قسم اخیر مانند اجتماع حقایق الهی وموجودات واین وحدت در مقابل کثرت بکار رفته است. باری در باور حکما الهی که وجود منسبط را ساری در ماهیات اشیاء دانسته اند می توان این وجود را عین رحمانی وفیض مقدس الهی دانست که کثرات خیالی و وهمی وعقلی در وحدت ظلی وفعلی آن جمع آمده ومصداق حقیقی کریمه (وما امرنا الاواحده) می باشد.واگر با نظری عمیق تر بدان بنگریم خواهیم دریافت که این وحدت در مقام تطور وتشان ویا تجلی و تنزل و بسط و کثرت وحدتی جمعی از حضرت وجود مطلق است پس وحدت ذاتی باقتضای ذات خود هر غیری را که لایق حضرت وجود حقیقی نیست از خود نفی کرده وباحدیت ذاتی موسوم است ودر اینصورت از جمیع نسبت ها واضافات مجرد واز همه مفاهیم و عبارات منزه می باشد در حالیکه وحدت وصفی تنها مقتضی نفی شبیه ومماثل و همانند ومشارک در صفات حضرت حق بوده و بواحدایت نامیده می شود وبین ایندو وحدت جز باعتبار فرقی نمی باشد و در مقام تطبیق این واحدات با مفاد سوره اخلاص باید گفت که هویت مطلقه یا غیب الغیوب بمرتبه جمع الجمعی تجلی می کند وبالوهیت خوانده می شود ودگر باره باحدیت جمعی که موجب نفی شرک از ذات واجب است تجلی وظهور کرده وباحدیت جمعی نامیده می گردد و سه دیگر باسما و صفات تجلی می کند وبصور مفصله ظاهر شده و مورد حاجت ممکنات در تحقق ذوات خود می شود ودر این حالت موسوم بصمد و مطلوب هر طالبی است اما کثرت هم حقیقی است ویا اعتباری و حقیقی آن یا بر حسب ذات است و یا صفات ویا بهره دو ونیز بافعال هم متعلق می باشد اما نفی کثرت از ذات حق بکلمه هو برده و نفی کثرت از صفات بکلمه الله و نفی کثرت از ذاتی و صفات با هم بکلمه احد و افعالی آن بکلمه صمد است ولی کثرت اعتباری را می توان بکلمات ( لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد) منسوب دانست وبالمال امر کثیر وکثرت قائم بر واحد بوده و هر مرتبه ای از مراتب کثرات نیز مندک در وحدت حقه می باشند که در مقام ظهور و اعیان ممکنه و اشیاء و ماهیات و لوازم و توابع انها جز نمایشی از یک وجود احدی الذات و الصفات نبوده و کثرت و تفرقه در شهود اهل الله اعتباری محض وفاقد حقیقتند. منابع : 1- نام کتاب : عرفن و معرفت قدسی/ مولف: استاد یحیی کبیر 2- نام کتاب: ممد الههم در شرح خصوص الحکم/ مولف شیخ اکبر محیی الدین عربی 3- نام کتاب : تجلی و ظهور در عرفان نظری /مولف سعید رحیمیان 4- نام کتاب : لطائف حکمت و عرفان در روابط خدا و انسان / مولف غلامحسن رضا نژاد (نوشین)
فیض اقدس و فیض مقدس که در کتاب کتابهای عرفانی به چشم می خورد ، به چه معناست؟
در پاسخ به تویح ذیل توجه کنید :
حکیمان مسلمان، خداوند را تنها وجودبخش هستی میدانند. از آنجا که هستی از خدا فرا نمیگذرد و جز او همه چیز هیچ است، پس او هدف و غرضی مگر ذات خود ندارد و از آن روی که ذات هستی پیوسته و همیشه بوده، فاعلیت او نیز جاودانه است. این ویژگی را (فیض) خداوند مینامند.
از آنجا که خداوند مراتب عالی توحید ذاتی و صفاتی دارد، بسیط و بیتکثر است؛ نخستین صادرش بیش از یکی نیست و این، نخستین خلیفه و واسطه تداوم فیض او بر دیگران به شمار میآید؛ زیرا فیض و واسطه، هر دو دایم هستند.
بنابر متون دینی و نوشتههای دانشمندان حوزه دین، نخستین صادر که صلاحیت واسطه شدن میان خلق و خالق را داشته باشد، حقیقت محمدی(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، نور اهلبیت(علیهم السلام) و در عصر حاضر، امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است.
مستند و برهانی ساختن پیشفرضها در این موضوع، نیازمند بررسی دقیق آموزه فیض در لغت و اصطلاح (عرفان و فلسفه) و در آیینه آیات و روایات است. همینطور، فهم دقیق واسطه در فیض و تطبیق آن بر وجود حضرت حجت(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز به بررسی تاریخچه و سیر بحث و معانی صحیح واسطه بودن نیاز دارد. تفکیک درست حوزه براهین انسان کامل، غایتمندی و واسطه در فیض که هر سه برای اثبات وجود و استمرار امام اقامه شده و نیز پاسخ به اشکالاتی که متوجه این براهین است، استحکام و کارآمدی چنین براهینی را بالا میبرد؛ چنانکه جستوجوی نظایر این براهین در کلام و فلسفه غرب به همگانی شدن آن کمک میکند.
فیض در لغت
(فیض)، مصدر باب (فاض یفیض) به معنای فزونی، جاری و در مقابل (غیض) به معنای اندک است. (فاض الماء)، یعنی آب آنقدر زیاد شد که در بیابان جاری گردید. (حوض فایض)، یعنی حوض پر آب. (رجل فیّاض)، یعنی مرد جواد و بخشنده.
فوران، دفع، سرریزی و فزونی نیز از معانی جوهری ریشه فیض به شمار میآیند.
فیض در متون دینی
در قرآن کریم واژه فیض با مشتقاتش، یازده بار به کار رفته که در اکثر موارد به معنای لغوی آن توجه شده است، مانند:
(تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ)؛ چشمهای آنها را میبینی که پر از اشک شده است.
راغب، در ذیل همین آیه میگوید: أفاض إناءه؛ ظرفش تا آنجا پر شد که لبریز گردید.
معنای لغوی فیض در متون روایی، به همان معنای زیادی، پری و لبریزی برمیگردد؛ هرچند به معانی دیگر هم به کار رفته است.
در دعای نماز (وتر) میخوانیم: أیّ محتفر من فضلک لم یمهه فیض جودک؟
فیض در اصطلاح
فیض، اصطلاحی عرفانی و فلسفی است و دو کاربرد اصلی دارد: به معنای اسم مصدر و حاصل کار و به معنای روند و فرآیند کار، مانند خلق که به معنای مخلوق و نتیجه فعل است. معنای دیگر فیض، روند آفریدن و صفت فعل خداوند بوده که در منابع عرفانی و فلسفی نیز تعاریفی با اشاره به این تفکیک وجود دارد.
معنای اصطلاحی فیض در عرفان و تصوف
فیض در منابع عرفانی، به چهار معنای اصلی به کار رفته که تنها یک معنای آن، مطابق اصطلاح فلسفی و مورد بحث است:
1. القای الهی در برابر وسوسه که القای شیطانی است؛
2. جود و بخشش الهی؛
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
3. چیزی که از تجلی خداوند پدید میآید و بر حسب دریافتکننده فیض، محدود و معین میشود.
4. به فعل فاعلی گفته میشود که پیوسته و همیشه، بدون دریافت عوضی و بدون غرض انجام میشود؛ چنین فاعلی دائمالوجود خواهد بود: الفیض هو التجلّی الدائم الذی لم یزل و لا یزال؛ فیض تجلی دایم، پیوسته و همیشگی است.
فیض به معنای اخیر به دو گونه تعریف میشود: یکی فیض اقدس که همان تجلی حق به حسب اولیت ذاتی و باطنیت است؛ تجلی حبی ذاتی که موجب وجود اشیا و استعدادهای آنها در حضرت علمیه میشود و شائبه کثرت اسماء و کاستی امکانی در آن راه ندارد. برای همین نیز آن حضرت را اقدس خواندهاند.
دیگر، فیض مقدس است که همان تجلّی وجودی به شمار میآید و موجب ظهور (پیدایش) اشیا در خارج بر اساس اقتضای استعدادهایشان در فیض اقدس میشود. از فیض مقدس به (نَفَس رحمانی) و (وجود منبسط) نیز تعبیر میکنند.
خلاصه کلام، فیض مقدس مترتب بر فیض اقدس است؛ با اوّلی اعیان ثابته و استعدادهای آنها در عالم علم، حاصل میشود و با دومی همین اعیان با لوازمشان در عالم خارج، موجود میشوند.
فیض در نگاه فلاسفه و حکما، بیشتر متوجه تفسیر اخیر عرفا و در مقام تبیین فاعلیت خدا و کیفیت صدور آفرینش است.
توضیح بیشتر:
فیض اقدس و فیض مقدس
عرفا نسبت به فیض حضرت حق تعالی دو مرتبه فیض قایل اند: فیض اقدس ، یعنی هویت ساریه در سراسر اعیان دار وجود که به نحو احدیث جمع بر همه محیط و مستولی است و تمام تعینات در او مستهلکنداین را فیض اقدس گویند یعنی اقدس از قید و بند وچون این فیض رابا تعینات و حدود اعتبار کنیم که همان اسماءالله تفصیلی می شود به آن فیض مقدس می گویند. در غزلی گفتم
فیض اقدس به مقدس رسد از عالم غیب لیک آن دل که بود قابل دیدار کجاست
ان یری اعیانها وان شئت قلت ان یری عینه فی کون جامع یحصر الامر کله لکونه متصفا بالوجود، ویظهر به سره الیه: فان رویه الشی نفسه بنفسه ما هی مثل رویته نفسه فی امر آخر یکون له کالمراه فانه تظهرله نفسه فی صوره یعطیها المحل المنظورفیه ممالم یکن یظهر له من غیر وجود هذا المحل ولاتجلیه له.
چون حق سبحانه خواست از حیث اسماء حسنایش که آنها را احصا نمی توان کرد اعیان (آدم را آفرید)آنها را ببیند و اگر خواهی بگو عین خود را در مخلوق جامعی که همه را در بر دارد بنگرد زیرا آن کون جامع یعنی مخلوق کامل که انسان است به وجود متصف می باشد و به او سر حق برای حق ظاهر می شود یعنی اسرار الهی در مظهر هویدا می گردد وحق اسما خود را در مظهر می بیند چون رویت چیزی خودش را به خودش مانند رویت خودش در چیز دیگر نیست.
مثلا رویت انسان خودش را و رویت خودش در آینه که آن احتزاز و التذاذ که مشاهده در مرات حاصل است در غیر آن نیست.
به بیان دیگر می توان چنین گفت :
الف)فیض اقدس: تجلی ذاتی است که موجب بروز و ظهور تفصیلی شوونات ذاتیه حق تعالی و اسمای حسنای او در مقام واحدایت گردیده و موجب پیدایش اعیان ثابته واستعدادات اشیا(که از لوازم کمالات وصفات حق می باشد)در حضرت عملیه حق می گردد و به اصطلاح موجب تنزل از احدیت به واحدیت است آن فیض را از آن جهت که از ماهیات و تقیدات وکثرات اسمایی وصفاتی منزه می باشد اقدس نامیده اند چرا که موطن ومنشا آن مقام احدیت است که بشرط لا از جمیع تعینات واسما می باشد.
ب)فیض مقدس: تجلیی است که موجب بروز وظهور اعیان خارجیه اشیا بر طبق استعدادات غیر مجعول ومقتضیات اعیان ثابته به حسب آنچه در حضرت علمی حق نمودار است می گردد و به اصطلاح موجب تنزل از واحدیت به عوالم وجودی شهادی یعنی جبروت و مادون آن می باشد.
این فیض گر چه از ماهیت و تعنیات امکانی منزه است اما از شائبه کثرات اسمایی و صفات معرا نیست چرا که منشاء و خاستگاه آن واحدیت است که مجمع جمیع اسما وصفات حق وشوونات ذاتیه می باشد مولانا در بیتی به خوبی به این دو فیض اشاره می نماید:
آن یکی جوش گداآرد پدید وان دگر بخشد گدایان را مزید
نکته: از آنچه گذشت در ضمن واضح می شود که : استعداد اولی وبه اصطلاح غیر مجعول که ذاتی اعیان و از لوازم اسما و صفات حق می باشد همراه با تحقق عین ثابته موجودات به نحو غیر متاخر از ذلت اعیان توسط فیض اقدس بروز می نماید و کمال برحسب این استعدادها و نیز استعداداتی که در عالم خارج کسب می نمایند به تبع اصل ظهور خارجی آنها به توسط فیض مقدس ظاهر می شود.
قیصری می گوید.
الفیض الالهی ینقسم بالفیض الاقدس والفیض المقدس وبالاول یحصل الاعیان الثابته واستعداداتها الاصلیه فی العلم وبالثانی یحصل تلک الاعیان فی الخارج فی الخارج مع لوازمها و توابعها.
نکته مهم در اینجا این است که علی رغم آن که بسیاری از عرفا نفس رحمانی را مرادف با فیض مقدس ذکر کرده اند یعنی آن را تجلی ذات بر غیر در خارج از ذات وصقع ربوبی دانسته اند که به این اعتبار امر مباین با فیض اقدس وخارج از صقع ربوبی خواهد بود اما برخی عرفا از جمله صاحب تمهید القواعد (ابن ترکه) به این نکته اشاره نموده اندکه فیض اقدس و فیض مقدس هر دو تعیین نفس رحمانی اند واین نفس بر مقام احدیث واحدیت مشتمل است بدین نحو که:
فیض اقدس کمون این نفس و فیض مقدس ظهور آن می باشد یعنی نفس رحمانی و وجود منبسط که تجلی اول است واگر به نحو تجلی ذات برغیر در خارج از ذات (یعنی در مقام فعل وظهور) باشد فیض مقدس می باشد.
نکته دیگر این که فیض اقدس بدین جهت به اقدس بودن موصوف شده که اقدس ومنزه از تباین مفیض ومستفیض می باشد چرا که این فیض تجلیی است در صقع وذات حق اما فیض مقدس به معنای فیض مقدس از انفعال است که در عین حال چون از ناحیه ربوبی خارج است و عین فعل می باشد با علایم سوائیت و کثرت خارجی مقارن است.
اما فیض عبارتست از افاده تجلی حضرت حق که بر اقتضای هراسمی از اسما الهی و استدعای عین مورد تجلی دارای تعیین وتقید خاصی است بدین معنی که فیض وجودی با صفاتی حضرت باریتعالی – جلت کبریائه- لایتناهی بوده وهر عینی ازاعیان ثابته اقتضاء نحوه ای خاص از آنراداشته ولذا اگر اعیان ثابت در موطن علم حق تقاضای خارجیت بوجودی متناسب با ذات خود کنند فیض الهی در این مورد وجودی است زیرا بدان عین بنفس رحمانی خود فیض هستی می بخشد ودر این خصوص تجلی حق وجودی می باشد و اگر آن عین متناسب بااستعداد ذاتی خود وقابلیت اخذ مستدعی صفتی از صفات کمالی مانند حیات وعلم و قدرت وغیره باشد بدو همین صفات درخواستی آن عین مستعد را اعطا کرده و فیض در این مورد صفاتی است و فیض بدو قسم اقدس و مقدس تقسیم گردیده است:
یک: فیض اقدس وآن عبارتست از تجلی حبی وذاتی حضرت حق بر حسب اول و باطن بودن او و چون چنین فیضی مقدس تر از اینست که به شوائب کثرتهای اسمایی ونقایص امکان موجودات تعلق گیرد وبا این فیض اعیان ثابته و مقتضایات استعدادی و قابلیات آنان از غیب ذات در حضرت علمیه حق ظاهر می شود آنرا اقدس نامیده اند زیرا فیض در این مرتبه پاکتر از تلطخ و آمیزش بکثرات اسمائی و شوائب اعیان طبیعی می باشد و تنها از مرتبه ذات حق در علم او ظهور می یابد ونه در خارج پس بفیض اقدس ک همرتبه احدیت جمعی است جمیع اشیاء و اعیان از نور ازل وعقل اول یا حقیقت محمد یه که دره البیضاء است در حضرت علم الهی آشکارا گردیده و استعداد هر عینی وقابلیت اخذ فیض تجلی وجودی وصفاتی بدو اعطاء می شود تا ذره هبا وهیولای اولای عالم طبع و عناصر
دوم فیض مقدس و آن عبارت از تجلی اسمائی حق است که موجب ظهور و وجود خارجی اعیان ثابته در حضرت علم بوده وبدین فیض هر شیئی از اشیا موجوده و هر عینی از اعیان ثابته وهر ماهیتی از ماهیات ممکنه از وجود علمی بظهور خارجی رسیده وبدرخواست ذاتی وصفاتی وافعالی خود برونق استعداد وقابلیت نائل می آیند ونیازی بتامل ندارد که فیض مقدس مترتب برفیض اقدس بوده وآن مقدار از وجود و کمالات وجودی بهر شیئی داده می شود که در مرتبه ثبوت علمی خود از حضرت حق استدعا کرده و برونق ذات آن عین بوده است و لذا فیض اقدس بخشنده استعداد اول بر اعیان ثابته می باشد و فیض مقدس مترتب بر استعداد اول بوده و بعبارت دیگر فیض اقدس استعداد می دهد و فیض مقدس متذتب بر استعداد اول بوده و بعبارت دیگر فیض اقدس استعداد می دهد و فیض مقدس مزبور را می پرورد و جامی در این معنی سروده است:
چون قوابل نقاب بگشودند مستعدان سوال فرمودند
طلب فعل نیک وبد کردند هر یکی فعل خود بخود کردند.
گر درآتش روند گر در آب خود طلب کرده اند هان دریاب
پس بفیض اقدس اعیان ثابته واستعداد هر یک مطابق قابلیت ودرخواست ذاتی آنها بمرتبه ثبوت در علم حق می رسند وبفیض مقدس با ضمیمه نفس رحمانی یا حق مخلوق به یا وجود مطلق باصطلاح حکما ویا معیت واقتران حضرت حق با اشیاء موجوده بلحاظ تعین در هر یک جمیع اعیان ثابته با لوازم و توابع آنها در خارج موجود بوجود عینی وعیانی گردیده ودر حوزه ممکنات ومنطقه امکانی قرار می گیرند و برخی از عرفای شامخ فیض مقدس را مرتبه تجلی اسمایی در اعیان خارجی مظاهر ممکنه دانند وآنرا با قیاس بتجلی ذاتی موجب فیض اقدس تجلی اسمائی خوانند وبالاخره خداوند تعالی با فیض اقدس بصورت استعداد و قابلیت اعیان علمی تجلی کرد و سپس مقدس اعیان قابل ومستعد را لباس وجود خارجی پوشاند ودر نتیجه قابل از فیض اقدس است ومقبول از فیض مقدس چنانکه مولوی گوید:
بایکی جودش گدا آرد پدید بادگر بخشد گدایان رامزید
عارفی دیگر سروده است:
ای بود تو سرمایه بود همه کس از فیض وجو تو وجود همه کس
گرفیض تو یک لحظه بعالم نرسد معلوم شود بود ونبود همه کس
عارف وارف حضرت سید نعمت الله ولی در شرح خود بر لمعات فخرالدین عراقی وتفسیر کریمه قرآنی (وآتاکم من کل ماسالتموه) سروده است:
شنیدم ساقی سرمست م گفت یکی از جام بخشم دیگری خم
اگر جام می آری پر بری می وگر انبان بیاری پرزگندم
بگفتم این تفاوت از چه افتاد؟ بگفتا این زاستعداد مردم
پس استعداد قبول وجود را فیض اقدس نامند وتحقق خارجی انرا فیض مقدس ومراد عارف کامل شیخ ابوالحسن خرقانی که گفت (انا اصغرمن ربی بسنتین)یعنی همین دو مرتبه فیض اقدس و مقدس که حضرت حق بدو اعتبار مزبور بر خلق تقدم دارد وچون شیخ بارع ابوطالب مکی سخن خرقانی را شنید گفت(هوخالق العدم کما هو خالق الوجود)که مراد او از خلق عدم، تقدیر و تعیین اعیان ثابته در علم است وافریدن وجود و عدم کنایه از فیض اقدس ومقدس می باشد.
شیخ کامل و عارف محقق موید الدین جندی در (نفحه الروح وتحفه الفتوح)گوید احدیت جمع عبارت از یکی و یگانه بودن آحاد وکثرات است در ذات وآن بردووجه است یکی استهلاک واضمحلال کثرت وعدد تفصیلی است قبل از تفصیل مانند یگانگی نسبت های ربوبیت در ذات الله که احدیت جمع خاص در قسم اول ودوم بظهور وبطون و عدم وصف بودن در اول و وصف بودن در قسم دوم است و مثال قسم اخیر مانند اجتماع حقایق الهی وموجودات واین وحدت در
مقابل کثرت بکار رفته است.
باری در باور حکما الهی که وجود منسبط را ساری در ماهیات اشیاء دانسته اند می توان این وجود را عین رحمانی وفیض مقدس الهی دانست که کثرات خیالی و وهمی وعقلی در وحدت ظلی وفعلی آن جمع آمده ومصداق حقیقی کریمه (وما امرنا الاواحده) می باشد.واگر با نظری عمیق تر بدان بنگریم خواهیم دریافت که این وحدت در مقام تطور وتشان ویا تجلی و تنزل و بسط و کثرت وحدتی جمعی از حضرت وجود مطلق است پس وحدت ذاتی باقتضای ذات خود هر غیری را که لایق حضرت وجود حقیقی نیست از خود نفی کرده وباحدیت ذاتی موسوم است ودر اینصورت از جمیع نسبت ها واضافات مجرد واز همه مفاهیم و عبارات منزه می باشد در حالیکه وحدت وصفی تنها مقتضی نفی شبیه ومماثل و همانند ومشارک در صفات حضرت حق بوده و بواحدایت نامیده می شود وبین ایندو وحدت جز باعتبار فرقی نمی باشد و در مقام تطبیق این واحدات با مفاد سوره اخلاص باید گفت که هویت مطلقه یا غیب الغیوب بمرتبه جمع الجمعی تجلی می کند وبالوهیت خوانده می شود ودگر باره باحدیت جمعی که موجب نفی شرک از ذات واجب است تجلی وظهور کرده وباحدیت جمعی نامیده می گردد و سه دیگر باسما و صفات تجلی می کند وبصور مفصله ظاهر شده و مورد حاجت ممکنات در تحقق ذوات خود می شود ودر این حالت موسوم بصمد و مطلوب هر طالبی است اما کثرت هم حقیقی است ویا اعتباری و حقیقی آن یا بر حسب ذات است و یا صفات ویا بهره دو ونیز بافعال هم متعلق می باشد اما نفی کثرت از ذات حق بکلمه هو برده و نفی کثرت از صفات بکلمه الله و نفی کثرت از ذاتی و صفات با هم بکلمه احد و افعالی آن بکلمه صمد است ولی کثرت اعتباری را می توان بکلمات ( لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد) منسوب دانست وبالمال امر کثیر وکثرت قائم بر واحد بوده و هر مرتبه ای از مراتب کثرات نیز مندک در وحدت حقه می باشند که در مقام ظهور و اعیان ممکنه و اشیاء و ماهیات و لوازم و توابع انها جز نمایشی از یک وجود احدی الذات و الصفات نبوده و کثرت و تفرقه در شهود اهل الله اعتباری محض وفاقد حقیقتند.
منابع :
1- نام کتاب : عرفن و معرفت قدسی/ مولف: استاد یحیی کبیر
2- نام کتاب: ممد الههم در شرح خصوص الحکم/ مولف شیخ اکبر محیی الدین عربی
3- نام کتاب : تجلی و ظهور در عرفان نظری /مولف سعید رحیمیان
4- نام کتاب : لطائف حکمت و عرفان در روابط خدا و انسان / مولف غلامحسن رضا نژاد (نوشین)
- [سایر] کتاب اقدس که کتاب مقدس بهاییان است چه احکامی دارد؟ چه فلسفه ای دارد؟
- [سایر] خداوند متعال بر چه اساس و معیاری قابلیت و استعداد وجودی هر انسانی را به او عطا فرمود؟ آیا این اعطا در مرحله فیض اقدس بود؟
- [سایر] قاموس کتاب مقدس چگونه کتابی است و چه فرقی با خود کتاب مقدس دارد؟
- [سایر] کتابهای آسمانی کدامند؟ آیا انجیل کتاب آسمانی است؟ چرا؟
- [سایر] آیا تثلیث در کتاب مقدس وجود دارد؟
- [سایر] آیا خواندن کتاب های دکتر علی شریعتی به درد می خورد؟
- [آیت الله خامنه ای] خرید و فروش کتابهای گمراه کننده مانند کتاب آیات شیطانی چه حکمی دارد؟
- [سایر] نمونه هایی از تحریف در کتاب مقدس را بیان کنید.
- [سایر] آیا در کتاب مقدس اسامی پنج تن (ع) نوشته شده؟
- [سایر] زبور، کتاب مقدس کدام پیامبر و دین است؟
- [آیت الله سبحانی] قسم چند شرط دارد: اول :کسی که قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر می خواهد راجع به مال خودش قسم بخورد باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و خارج از اختیار درست نیست. دوم: کاری را که قسم می خورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قسم می خورد ترک کند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد. سوم: به یکی از اسم های خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند (خدا) و (الله) و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید; ذات مقدس حق در نظر می آید، مثل آنکه به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است بلکه اگر به لفظی قسم بخورد که بدون قرینه، خدا به نظر نمی آید ولی او قصد خدا را کند بنابر احتیاط باید به آن قسم عمل نماید. چهارم :قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. پنجم: عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود و یا عمل به آن برایش مشقت داشته باشد قسم او از وقتی که عاجز و یا مشقت زا شده به هم می خورد. 33. احکام وقف
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] قسم چند شرط دارد: اول کسی که قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد قسم بخورد؛ پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کرده اند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد. دوم کاری را که برای آن قسم می خورد باید حرام یا مکروه نباشد و کاری را که قسم می خورد ترک کند؛ باید واجب یا مستحب نباشد و اگر قسم بخورد کار مباحی را به جا آورد؛ باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند باید انجام آن بهتر از ترکش نباشد. سوم به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند خدا و اللّه. و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید؛ ذات مقدس حق در نظر می آید؛ مثل آنکه به خالق و رازق قسم بخورد؛ صحیح است؛ بلکه احتیاط وجوبی در غیر این صورت نیز عمل به قسم است. چهارم قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست؛ ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. پنجم عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعدا از عمل به آن عاجز شود؛ از وقتی که عاجز می شود قسم او به هم می خورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر یا قسم یا عهد به قدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد.
- [آیت الله وحید خراسانی] قسم چند شرط دارد اول کسی که قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که اکراهش کرده اند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد و قسم سفیه و مفلس در صورتی که مستلزم تصرف در مال باشد صحیح نیست دوم کاری را که برای انجام ان قسم می خورد باید حرام یا مکروه نباشد و کاری را که قسم می خورد ترک کند باید واجب یا مستحب نباشد و وجوب عمل به قسم متعلق به فعل یا ترک مباحی که مصلحتی در دین یا دنیا در ان نباشد محل اشکال است سوم به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند خدا و الله و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هروقت کسی ان اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر می اید مثل ان که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است بلکه به اسمی هم که بر خدا و بر غیر خدا گفته می شود اگر خدا را قصد کند و قسم بخورد بنا بر احتیاط واجب به ان قسم عمل کند چهارم قسم را به زبان بیاورد و اگر ان را بنویسد یا در قلبش قصد کند صحیح نیست ولی ادم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است پنجم عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعدا از عمل به ان عاجز شود از وقتی که عاجز می شود قسم او به هم می خورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر یا قسم یا عهد به قدری مشقت پیدا کند که نشود ان را تحمل کرد
- [آیت الله نوری همدانی] قَسَم چند شرط دارد : اوّل : کسی که قَسَم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر می خواهد راجع به مال خودش قَسَم بخورد باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاکم شرع او را از تصّرف در اموالش منع نکرده باشد و از روی قصد و اختیار قَسَم بخورد پس قَسَم خوردن بچّه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کرده اند ، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قَسَم بخورد . دوّم : کاری را که قَسَم می خورد انجام دهد ، باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قَسَم می خورد ترک کند ، باید واجب و مستحبّ نباشد و اگر قَسَم بخورد که کار مباحی را بجا آورد ، باید ترک آن را نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قَسَم بخورد کار مباحی را ترک کند باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد . سوّم : به یکی از اسمهای خداوند عالم قَسَم بخورد که به غیر ذات مقدّس او گفته نمی شود مانند ( خدا ) و ( اَلله ) و نیز اگر به اسمی قَسَم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ؛ ذات مقدّس حقّ در نظر می آید ، مثل آنکه به خالق و رازق قَسَم بخورد صحیح است بلکه اگر به لفظی قَسَم بخورد که بدون قرینه ، خدا به نظر نم آید ولی او قصد خدا را کند بنابر احتیاط باید به آن قَسَم نماید . چهارم : قَسَم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قَسَم بخورد است . پنجم : عمل کردن به قَسَم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قَسَم می خورد ممکن باشد و بعد تا آخر وقتی که برای قَسَم معیّن کرده عاجز شود یا برایش مشقّت داشته باشد قَسَم او از وقتی که عاجز شده بهم مس خورد .
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی با شرایط زیر قسم یاد کند باید به قسم خود عمل نماید و گرنه کفاره دارد: 1 کسی که قسم یاد می کند باید بالغ و عاقل باشد و اگر درباره مال خود قسم می خورد باید سفیه نباشد، همچنین حاکم شرع او را از تصرف در اموالش منع نکرده باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، بنابراین قسم خوردن بچه و دیوانه و کسی که مجبورش کرده اند درست نیست، همچنین اگر در حال عصبانی بودن بدون اراده و قصد قسم بخورد. 2 کاری را که برای انجام آن قسم می خورد باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قسم بر ترک آن می خورد واجب و مستحب نباشد و اگر برای انجام کار مباحی قسم می خورد باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد، همچنین اگر قسم برای ترک کار مباحی می خورد باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد. 3 به یکی از نامهای خداوند قسم یاد کند خواه نامی باشد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود، مانند (خدا) و (الله) یا نامی که به غیر او نیز گفته می شود، ولی از قرائن معلوم است که مقصودش خداست، بلکه اگر به نامهایی قسم یاد کند که بدون قرینه خدا به نظر نمی آید ولی او قصد خدا را کند بنابر احتیاط واجب باید به آن قسم عمل کند. 4 قسم را باید به زبان بیاورد، بنابراین اگر در قلبش بگذراند کافی نیست و در کتابت و نوشتن احتیاط، عمل به آن است، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. 5 عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد ولی بعداً عاجز شود یا مشقت شدید داشته باشد از همان وقت که چنین شده قسم او به هم می خورد.
- [آیت الله بهجت] در نماز چند چیز مکروه است: گرداندن صورت به مقدار کم به طرف راست یا چپ؛ بستن چشمها؛ گرداندن چشم به چپ و راست؛ فوت کردن محل سجده؛ خمیازه کشیدن؛ بازی کردن با ریش یا دست؛ داخل هم کردن انگشتان؛ آب دهان انداختن؛ گرفتن آب بینی و خلط سینه؛ نگاه کردن به خط قرآن یا کتاب یا خط انگشتری و هرکار دیگری که خضوع و خشوع را از بین ببرد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] پیوند قلب، یا کلیه، یا اعضای دیگر جایز است، خواه آن عضو از انسان زنده ای گرفته شده باشد یا از میت و خواه آن میت، میت مسلمان باشد یا غیر مسلمان، ولی در صورتی می توان آن عضو را از بدن (میت مسلمان) قطع کرد و به بدن دیگری پیوند زد که حفظ جان آن مسلمان موقوف بر این پیوند باشد، همچنین اگر حفظ عضو مهمی مانند چشم موقوف بر این کار باشد و در هر صورت احتیاط آن است که قطع کننده عضو میت مسلمان، دیه قطع عضو را مطابق آنچه در کتابهای فقهی مفصل آمده است، بپردازد.
- [آیت الله سبحانی] مکروه است در نماز صورت را کمی به طرف راست یا چپ بگرداند و چشم ها را هم بگذارد، یا به طرف راست و چپ بگرداند و با ریش و دست خود بازی کند و انگشت ها را داخل هم نماید و آب دهان بیندازد و به خط قرآن یا کتاب یا خط انگشتر نگاه کند و نیز مکروه است، موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذکر; برای شنیدن حرف کسی ساکت شود، بلکه هر کاری که خضوع و خشوع را از بین ببرد مکروه می باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مکروه است در نماز صورت را کمی بطرف راست یا چپ بگرداند، و چشم ها را به هم بگذارد، یا بطرف راست و چپ بگرداند، و با ریش و دست خود بازی کند و انگشت ها را داخل هم نماید، و آب دهان بیندازد، و به خط قرآن یا کتاب یا خط انگشتر نگاه کند، و نیز مکروه است، موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذکر، برای شنیدن حرف کسی ساکت شود، بلکه هر کاری که خضوع وخشوع را از بین ببرد، مکروه می باشد.
- [آیت الله اردبیلی] مکروه است در نماز صورت را کمی به طرف راست یا چپ بگرداند، چشمها را ببندد ولی بستن چشم در رکوع اشکال ندارد یا به طرف راست و چپ بگرداند، با ریش و دست خود بازی کند، انگشتان را داخل هم نماید، آب دهان بیندازد و به خط قرآن یا کتاب یا خط انگشتری نگاه کند و نیز مکروه است هنگام خواندن حمد و سوره و گفتن ذکر، برای شنیدن حرف کسی ساکت شود، بلکه هر کاری که خضوع و خشوع را از بین ببرد، مکروه میباشد.