مقدمه: آیا سِحر و جادو میتواند بخشی از عرفان باشد؟ آیا میتوان عرفانی را یافت که ریشه در سحر و جادوگری داشته باشد؟ نخست باید عرفان و معنویت را صحیح و شفاف تعریف کرد و بر اساس آن قضاوت نمود. کدام عرفان؟ کدام معنویت؟! اگر در عرفان، اصالت به قدرت و امور خارقالعاده لحاظ گردد، سِحر و جادو جایگاه والایی مییابد زیرا ساحران و جادوگران نسبت به بعضی از انسان ها قدرت بیشتری دارند و از امور اسرارآمیز سخن میگویند. اما اگر بگوییم عرفان حقیقتی است که عارف را به خدا نزدیک کرده و آرامش و اطمینان قلب برای وی حاصل میکند و عارفِ سالک، با پی بردن به گوشهای از عظمت،قدرت،علم و صفات خداوند، خود را قطرهای از اقیانوس بیکران هستی می نگرد و چنان از حلاوت این معرفت و قُرب مسرور میگردد که قلم و بیان،عاجز از توصیف حالِ معنوی وِی می باشد، چنین عرفانی با جادوگری هیچ سنخیتی نداشته و کاملاً با سِحر و جادو در تناقض است. کابالیسم و جادوگری: سِحر و جادو از آن جهت که اسرارآمیز است در عرفان یهود، بسیار حائز اهمیت است. تأملات عرفانی در تَلمود عمدتاً بر محور مَعسه برشیت (فعل آفرینش) و مَعسه مرکاوا (عرابۀ الهی) است. مَعسه برشیت موجب اندیشه کیهان شناختی و کیهان آفرینی گردید و معسه مرکاوا در توصیف رؤیای حزقیال استوار است و نقش ثمربخشی در تأملات در باب اسرار و صفات ذات الوهیت دارد. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 271) شواهد درون مایههای عرفانی (نظری و عملی) یا عرفان آمیخته با سحر و جادو به فراوانی در ادبیات تلمودی یافت میشوند. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 271) یکی از اهداف بسیار مهم عارفان یهودی در سیر و سلوک، ورود به تالارهای آسمانی (هخالوت:(Hekaloth است. برای عروج به تالارهای آسمانی، عرفای مرکاوا که یورده مرکاوا (کسانی که در عَرابه فرود میآیند) نامیده میشوند باید دورهای سخت از اَعمال و ریاضتهای شاق مانند غسل و روزههای طولانی را انجام دهند و به نامهای سرّی خداوند و فرشتگان او متوسل شوند و سرانجام خود را برای حالات خلسه و شور و جذبهی عرفانی آماده سازند که به نوعی استحاله منتهی میشود و در آن جسم تبدیل به آتش می گردد. پس از این مرحله عارف تصور میکند که به هفت تالار آسمانی پذیرفته شده است و اگر شایستگی کافی داشته باشد (با مشاهدهی عَرابه الهی) پاداش داده میشود و نیز در همان زمان با رازهای آینده یا اسرار جهان عِلوی آشنا میگردد. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 272) (گرشوم شولم)[1] میگوید: (آنان که از آزمون ورودی میگذشتند حائز ارزش تلقی میشدند تا (نزول) به مرکاوا یا عرش را تجربه کنند ولی می بایست مُهتدی گردند تا از خطرات فراوان در طیّ هفت قصر آسمانی بگذرند...) (کتاب هخالوت اکبر عناوین صعود را در خلال هفتآسمان شرح نمیدهد بلکه در خلال هفت قصر بیان میکند که در قلل مرتفع آسمان قرار دارند)... میزبانان یا (محافظان دروازه) مانع از ورود نفس به تالارهای آسمانی میشوند. یک مُهر جادویی ساخته شده از اسم اعظم خداوند یا اسم مکنون وی وجود دارد که [عارف] به مدد آن با شیاطین و ملائکهی دوزخ به ستیز میپردازد. در هر مرحلهی صعود مُهری جدید نیاز است که سالک باید آن مُهر را بر خود بزند ، بر طبق نقل یک قطعه از شرح مزبور: (او به آتش و شعلهی آن فرو نخواهد افتاد و در گرداب و طوفان که در اطراف حضرت توست، غرق نخواهد شد،ای حضرت حق و کبریای متعالی) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 98-100) شولم میگوید: (در هخالوت اکبر آمده است، همه مُهرها و نامهای مکنون از عرش اشتقاق مییابند. یعنی جایی که جملگی (شبیه ستونهای آتش در اطراف عرش آتشین) حضرت خالق قائم است... این نیاز روحی برای طی سفرش [سفر کابالیست] است که موجب پدید آمدن این مُهرها شده است و کار آنها دو چیز است: 1- مانند سپر محافظتی میباشند. 2- به عنوان اسلحه جادویی به کار میروند. در طی منازل، همین که قوای وی [سالک] کاسته میگردد قوت جادویی فرونی مییابد و ایماء و اشارت جادویی، منزل به منزل بیشتر میشود) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص 100) گرشوم شولم بیان میکند: (این حقیقت، مبیّن وفور عناصر جادویی در لابلای متون هِخالوت است... کهنترین اسناد در این میان، یعنی کتاب (هِخالوت اصغر) مملوّ از این مباحث [جادو] است... فرشتگان و اولیاء کِبار بر ضدّ سالک طوفان و وِلوله برپا میکنند تا او را از رسیدن به مقصود دور کنند. آتشی که از بدن سالک به بیرون، سَر [شعله] میکشد، تهدیدی است که او را به کام خود میبلعد. در کتاب عبری خَنوخ، شماری از توصیفات و تبینات وجود دارد که عالِم مذهبی، ربی اسماعیل از مسخ یا استحالهی شخص خویش به درون فرشتهی دوزخ یا متاترون Metatron به دست داده است [اتفاق افتاده است] که در آن هنگام گوشت بدن او مبدل به (شعلههای آتشین) شد. بر طبق کتاب هخالوت اکبر، هر عارفی باید این استحاله را بگذراند... این استحاله امری ضروری و گریزناپذیر است) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 101- 102) گِرهارد شولم، بسیار زیبا سیر و سلوک و مشکلات یک کابالیست را از متون کهن عرفان یهودی نقل میکند: (بر طبق فقرههای دیگر از کتاب [هخالوت اکبر] عارف میبایست بتواند بدون دستها و پاها راست بایستد زیرا هر دو دست و پا خواهند سوخت. این ایستادن بدون پاها در فضای بیانتها، در جای دیگر به عنوان خصیصهای یاد شده است که بسیاری از مجذوبان آن را تجربه کرده اند؛ به یک مرحلهی عرفانی بسیار شبیه و نزدیک به این، در کتاب مکاشفه ابراهیم اشاره شده است... در دروازهی قصر ششم چنین به نظر میرسد که صدها و هزارها و میلیونها موج آب بر ضدّ وی[سالک]، موّاج میگردد اما حتی یک قطره آب وجود ندارد... او از فرشتگان میپرسد: این آبها به چه معناست؟ آنان وی را به سنگ و ستون مبدل میکنند... خطرات مشابه این مورد را میتوان در ادبیات عرفانی به نام (مراسم آئین پرستش میترا) بر گرفته از پاپیروس کبیر جادویی پاریس مشروحاً یافت) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 102-103) عرفان عملی که مکتب آلمانی به رشد و ترویج آن کمک کرد، عمدتاً بر ذکر دعا و تأمل درونی تأکید داشت. درعین حال به کرّات خود را در اَعمال جادویی به نمایش میگذاشت و در آنها تأویل عرفانی حروف الفبا و اعداد نقش مهمی ایفا میکرد. (یهودیت بررسی ناریخی، ص 278) صعود به عرش الهی، تنها عنصر مقوّم این عرفان نیست زیرا افزون بر این، روشهای متنوع دیگری نیز وجود دارد که بسیار نزدیک به سحر و جادو است. به عنوان نمونه (پوشیدن نام یا تلبیس اسم) یکی از آن هاست که منظور از آن مراسم جشن فوقالعادهای است که در آن جادوگر، به مَدد اسم اعظم خداوند، خود را از آن حیث که هست غنی و بارور میسازد به این معنا که یک عمل سمبولیک را انجام میدهد، یعنی جامهای بر تن میکند که نسوج آن از اسم اعظم بافته شده است.(جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص131) عرفان معسه برشیت ارتباط تنگاتنگی با سحر دارد و این چیز عجیبی نیست زیرا میان عرفان و جادو در سنتهای عرفانی دیگر نیز ارتباط نزدیکی برقرار است. (باورها و آئین های یهودی، ص 150) نقد و تحلیل: 1- در سیر و سلوک عرفانی کابالیستها و عروج آنها به تالارهای آسمانی، سخنان متناقضی وجود دارد؛ در یک جا میگویند عارف به نامهای سرّی خداوند و فرشتگان متوسل میشود و خود را برای حالات خلسه و شور و جذبهی عرفانی آماده میکند. (یهودیت بررسی ناریخی، ص 272)و در جایی دیگر میگویند: (فرشتگان و اولیای کِبار) بر ضد سالک طوفان و وِلوِله برپا میکنند تا او را از رسیدن به مقصود دور کنند! (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 101- 102) چرا فرشتگان و اولیاء کِبار مانع راه سالک میشوند؟ اگر کابالیستها ادعا کنند شیاطین برای عارف مزاحمت ایجاد میکنند قابل پذیرش است اما چرا فرشتگان؟! به چه دلیل فرشتگان کابالیست را تبدیل به سنگ میکنند؟! چرا عارف یهودی باید تبدیل به آتش شود و دست و پای وی بسوزد؟! چگونه او باید بدون دست و پا راست قامت بایستد؟! 2- تبدیل و استحاله چیز مهمی نیست که عارف نمایان یهودی آن را به عنوان عرفان مطرح می کنند. (میرچا اِلیاده) در کتاب (شَمنیسم فنون کهن خلسه) جادو و جادوگری را مفصل بیان کرده و چنین توصیف می کند: صعود و پرواز جادویی در میان اعتقادات مردمی و فنون عرفانی هند جایگاه اصلی را دارد. در هوا بالا رفتن، پرواز کردن شبیه پرنده، پیمودن مسافتهای وسیع در یک چشم به هم زدن، غیب شدن – اینها برخی از قدرتهای جادویی هستند که بودیسم و هندوئیسم به ارهتها (arhat)، پادشاهان و جادوگران نسبت میدهند. افسانههای زیادی راجع به پرواز پادشاهان و جادوگران وجود دارد. تنها کسانی قادرند به دریاچهی اعجابآور آناوآتاپتا (Anavaatapta) برسند که از قدرت جادویی پرواز برخوردارند. بودا و رهروان بودائی در یک چشم به هم زدن به آناوآتاپتا میروند چنانکه ریشیهای (rishi) افسانه هند و به سرعت در هوا به سوی سرزمین الهی و اسرارآمیز در شمال، که شوتادویپا (svetadvipa) نام دارد، بالا میرفتند. البته این مفهوم، همان مفهوم (سرزمینهای پاک) و فضای رازآمیز است که در عین حال، ویژگی (بهشت) و (فضای درونی) را دارا است و تنها برای مبتدیان قابل دسترسی است. دریاچهی آناوآتاپتا، شوتادویپا، یا سایر (بهشتهای) بودایی، همگی اشکال مختلف از هستی و وجود هستند، که از طریق یوگا، ریاضت، یا تفکر و مراقبه بدست میآیند.... متون بودایی از چهار قدرت جادویی مختلف تبدیل و استحاله (گَمَنه gamana) و ... سخن به میان آوردند، که توانایی پرواز شبیه پرنده، اولین مورد آن است. (شمنیسم فنون کهن خلسه ، ص 597-598) 3- سحر و جادو در ادیان اسلام و مسیحیت و یهودیت از گناهان بزرگ شمرده شده و برای جادوگر و ساحر مجازات دردناکی ذکر شده است. الف): (مستر هاکس) در (قاموس کتاب مقدس)ذیل واژه (جادوگر) می نویسد : موسی شریعت را اعلان نمود [به] محض آنکه امیال فاسد بنی اسرائیل را اصلاح نماید... قوم بسیار مایل به جادوگری و ساحری و تعبیر و اخبار غیب گویی بودند و در عوض آن روح نبوت حقیقی را به ایشان وعده فرمود که بسیار اعلی و اهم و اکرم میباشد. خروج 18:22، لاویان 26:19 و 31 و : 27:20. جادوگری[دارای] اقسام مختلف بود چنانکه به توسط آب و آتش و خاک و هوا و به توسط پرواز دادن و خواندن پرندگان و به توسط قرعه و خوابها و تیرها و ابرها و رودههای قربانیها و ادعای تسخیر ارواح جادوگری میکردند. خروج 21:21. بسی واضح است که فن جادوگری دارای اهمیت نیست...(قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس ) همچنین ایشان (مِستر هاکس) با استناد به کتاب تورات به صراحت بیان می کند که سحر و جادو در شریعت موسی راه نداشت اما این جرثومه فساد در میان قوم یهود داخل گردید و گروهی بدان معتقد شدند.در بخشی از (قاموس کتاب مقدس) با موضوعی تحت عنوان (سحر و ساحر) چنین می خوانیم: [جادو] یکی از فنون اشخاصی بود که مدعی شفا دادن امراض و به جا آوردن خارق عادت بودند خروج 11:7 و کتاب مقدس ساحران و تابعان ایشان را به شدیدترین عذابها تهدید میفرماید ملاکی 5:3، مکاشفه یوحنا 8:21 و 15:22. این اشخاص مدعی بودند که بر واقعات آینده تسلط تامی دارند به حدی که به طور نامعلوم وقوع آنها را غیر واقع توانند نمود و چنان گمان مینمودند که ساحر علاقهی با أجنّه بلکه با خود خدایان دارد و هر نوع که بخواهد ایشان را مسخر خواهد ساخت و کتاب مقدس ساحران مصر را به خوبی تعریف مینماید خروج 11:7 . 12 و 22 و 7:8 پر واضح است که سحر در شریعت موسی راه نداشت... لاویان 31:19 و 6:20 لکن با وجود اینها این مادهی فاسده در میان قوم یهود داخل گردیده و قوم بدان معتقد شدند و در وقت حاجت بدان پناه بردند از جمله شاؤل و آن زنی که ساحره بود. اول سموئیل 3:28 – 20. (قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس ) ب):در کتاب مقدس آمده است: زن جادوگر را زنده نگذارید (خروج، 18:22) اگر شخصی از ارواح و جادوگران کمک طلب کند گناهکار است و من به ضد او برمیخیزیم و از بین قوم طردش میکنم. (لاویان، 6:20) هر مرد یا زنی که ارواح مردگان را احضار میکند، باید سنگسار شود و خونش به گردن خودش خواهد بود. (لاویان،20: 27) از فالگیری، غیبگویی و رمّالی و جادوگری بپرهیزید خداوند خدایتان از مردمی که این کارهای زشت را انجام میدهند بیزار است. (تثنیه، 10:18- 12) با این حال، چگونه سحر و جادو اساس عرفان یهود قرار گرفته است؟!! خاتمه: عرفان تنها علم مظلومی است که دو گروه از دو سو به آن یورش آورده اند؛ زاهدان مُتنسّک و شیادان مُتهتّک. آنان با تازیانه شریعت، بدن ظریف عرفان را مجروح و کبود نموده و اینان با شیادی و نیرنگ این عرصه را میدان تاخت و تاز خود قرار داده اند. شیادان، یعنی همان خفاشانی که از ظلمت شب بهره جسته و کام عاشقان حقیقت را تلخ کرده اند. باید با خورشید فروزان حقیقت، ظلمت را شکست و خفاش صفتان را به زاویه کشاند و مانع یکِّه تازی آنان شد. تنفس در چنین فضایی بسی جانفرسا و ناگوار است. در این آشفته بازار، شیطانگرایی و سحر و جادو نیز با نام عرفان عرضه میشود! از آن جا که عرصه سیمرغ جولانگه سیمرغیان است و بس، مدعیان عرفان ومعرفت که تیغ جادو بر حلقوم معنویت نهاده اند بدانند که با این ادعای گزاف، عِرضِ خود میبرند و زحمت ما می دارند. [1]-گرشوم شولم در سال 1923 نخستین پروفسور دانشگاه عبری اورشلیم در رشته ی عرفان یهودی بود. کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی یکی از تألیفات مهم اوست. رضایی 18/1/90 منابع: 1- اَلن آنترمن، باورها و آئینهای یهودی، ترجمه رضا فرزین، نشر: دانشگاه ادیان و مذاهب، چ 1385. 2- ایزیدور اپستاین، یهودیت بررسی تاریخی، ترجمه: بهزاد سالکی، نشر: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چ دوم 1388. 3- کتاب مقدس، نشر: ایلام. 4- کتاب مقدس، نشر:Istanbul 5- گرشوم شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه: فریدالدین رادمهر، نشر نیلوفر (تهران)، چ اول، زمستان 1385. 6- میرچاالیاده، شمنیسم فنون کهن خلسه، ترجمه: محمد کاظم مهاجری، نشر ادیان،چ دوم1388 7- مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، نشر اساطیر، چاپ دوم 1383 نوشته شده توسط: رضائی
مقدمه:
آیا سِحر و جادو میتواند بخشی از عرفان باشد؟ آیا میتوان عرفانی را یافت که ریشه در سحر و جادوگری داشته باشد؟
نخست باید عرفان و معنویت را صحیح و شفاف تعریف کرد و بر اساس آن قضاوت نمود.
کدام عرفان؟ کدام معنویت؟! اگر در عرفان، اصالت به قدرت و امور خارقالعاده لحاظ گردد، سِحر و جادو جایگاه والایی مییابد زیرا ساحران و جادوگران نسبت به بعضی از انسان ها قدرت بیشتری دارند و از امور اسرارآمیز سخن میگویند.
اما اگر بگوییم عرفان حقیقتی است که عارف را به خدا نزدیک کرده و آرامش و اطمینان قلب برای وی حاصل میکند و عارفِ سالک، با پی بردن به گوشهای از عظمت،قدرت،علم و صفات خداوند، خود را قطرهای از اقیانوس بیکران هستی می نگرد و چنان از حلاوت این معرفت و قُرب مسرور میگردد که قلم و بیان،عاجز از توصیف حالِ معنوی وِی می باشد، چنین عرفانی با جادوگری هیچ سنخیتی نداشته و کاملاً با سِحر و جادو در تناقض است.
کابالیسم و جادوگری:
سِحر و جادو از آن جهت که اسرارآمیز است در عرفان یهود، بسیار حائز اهمیت است. تأملات عرفانی در تَلمود عمدتاً بر محور مَعسه برشیت (فعل آفرینش) و مَعسه مرکاوا (عرابۀ الهی) است. مَعسه برشیت موجب اندیشه کیهان شناختی و کیهان آفرینی گردید و معسه مرکاوا در توصیف رؤیای حزقیال استوار است و نقش ثمربخشی در تأملات در باب اسرار و صفات ذات الوهیت دارد. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 271)
شواهد درون مایههای عرفانی (نظری و عملی) یا عرفان آمیخته با سحر و جادو به فراوانی در ادبیات تلمودی یافت میشوند. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 271)
یکی از اهداف بسیار مهم عارفان یهودی در سیر و سلوک، ورود به تالارهای آسمانی (هخالوت:(Hekaloth است.
برای عروج به تالارهای آسمانی، عرفای مرکاوا که یورده مرکاوا (کسانی که در عَرابه فرود میآیند) نامیده میشوند باید دورهای سخت از اَعمال و ریاضتهای شاق مانند غسل و روزههای طولانی را انجام دهند و به نامهای سرّی خداوند و فرشتگان او متوسل شوند و سرانجام خود را برای حالات خلسه و شور و جذبهی عرفانی آماده سازند که به نوعی استحاله منتهی میشود و در آن جسم تبدیل به آتش می گردد. پس از این مرحله عارف تصور میکند که به هفت تالار آسمانی پذیرفته شده است و اگر شایستگی کافی داشته باشد (با مشاهدهی عَرابه الهی) پاداش داده میشود و نیز در همان زمان با رازهای آینده یا اسرار جهان عِلوی آشنا میگردد. ( یهودیت بررسی تاریخی، ص 272)
(گرشوم شولم)[1] میگوید:
(آنان که از آزمون ورودی میگذشتند حائز ارزش تلقی میشدند تا (نزول) به مرکاوا یا عرش را تجربه کنند ولی می بایست مُهتدی گردند تا از خطرات فراوان در طیّ هفت قصر آسمانی بگذرند...) (کتاب هخالوت اکبر عناوین صعود را در خلال هفتآسمان شرح نمیدهد بلکه در خلال هفت قصر بیان میکند که در قلل مرتفع آسمان قرار دارند)...
میزبانان یا (محافظان دروازه) مانع از ورود نفس به تالارهای آسمانی میشوند. یک مُهر جادویی ساخته شده از اسم اعظم خداوند یا اسم مکنون وی وجود دارد که [عارف] به مدد آن با شیاطین و ملائکهی دوزخ به ستیز میپردازد.
در هر مرحلهی صعود مُهری جدید نیاز است که سالک باید آن مُهر را بر خود بزند ، بر طبق نقل یک قطعه از شرح مزبور:
(او به آتش و شعلهی آن فرو نخواهد افتاد و در گرداب و طوفان که در اطراف حضرت توست، غرق نخواهد شد،ای حضرت حق و کبریای متعالی) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 98-100)
شولم میگوید:
(در هخالوت اکبر آمده است، همه مُهرها و نامهای مکنون از عرش اشتقاق مییابند. یعنی جایی که جملگی (شبیه ستونهای آتش در اطراف عرش آتشین) حضرت خالق قائم است...
این نیاز روحی برای طی سفرش [سفر کابالیست] است که موجب پدید آمدن این مُهرها شده است و کار آنها دو چیز است: 1- مانند سپر محافظتی میباشند. 2- به عنوان اسلحه جادویی به کار میروند.
در طی منازل، همین که قوای وی [سالک] کاسته میگردد قوت جادویی فرونی مییابد و ایماء و اشارت جادویی، منزل به منزل بیشتر میشود) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی،ص 100)
گرشوم شولم بیان میکند:
(این حقیقت، مبیّن وفور عناصر جادویی در لابلای متون هِخالوت است... کهنترین اسناد در این میان، یعنی کتاب (هِخالوت اصغر) مملوّ از این مباحث [جادو] است...
فرشتگان و اولیاء کِبار بر ضدّ سالک طوفان و وِلوله برپا میکنند تا او را از رسیدن به مقصود دور کنند.
آتشی که از بدن سالک به بیرون، سَر [شعله] میکشد، تهدیدی است که او را به کام خود میبلعد.
در کتاب عبری خَنوخ، شماری از توصیفات و تبینات وجود دارد که عالِم مذهبی، ربی اسماعیل از مسخ یا استحالهی شخص خویش به درون فرشتهی دوزخ یا متاترون Metatron به دست داده است [اتفاق افتاده است] که در آن هنگام گوشت بدن او مبدل به (شعلههای آتشین) شد.
بر طبق کتاب هخالوت اکبر، هر عارفی باید این استحاله را بگذراند... این استحاله امری ضروری و گریزناپذیر است) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 101- 102)
گِرهارد شولم، بسیار زیبا سیر و سلوک و مشکلات یک کابالیست را از متون کهن عرفان یهودی نقل میکند:
(بر طبق فقرههای دیگر از کتاب [هخالوت اکبر] عارف میبایست بتواند بدون دستها و پاها راست بایستد زیرا هر دو دست و پا خواهند سوخت.
این ایستادن بدون پاها در فضای بیانتها، در جای دیگر به عنوان خصیصهای یاد شده است که بسیاری از مجذوبان آن را تجربه کرده اند؛ به یک مرحلهی عرفانی بسیار شبیه و نزدیک به این، در کتاب مکاشفه ابراهیم اشاره شده است...
در دروازهی قصر ششم چنین به نظر میرسد که صدها و هزارها و میلیونها موج آب بر ضدّ وی[سالک]، موّاج میگردد اما حتی یک قطره آب وجود ندارد... او از فرشتگان میپرسد: این آبها به چه معناست؟ آنان وی را به سنگ و ستون مبدل میکنند...
خطرات مشابه این مورد را میتوان در ادبیات عرفانی به نام (مراسم آئین پرستش میترا) بر گرفته از پاپیروس کبیر جادویی پاریس مشروحاً یافت) (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 102-103)
عرفان عملی که مکتب آلمانی به رشد و ترویج آن کمک کرد، عمدتاً بر ذکر دعا و تأمل درونی تأکید داشت. درعین حال به کرّات خود را در اَعمال جادویی به نمایش میگذاشت و در آنها تأویل عرفانی حروف الفبا و اعداد نقش مهمی ایفا میکرد. (یهودیت بررسی ناریخی، ص 278)
صعود به عرش الهی، تنها عنصر مقوّم این عرفان نیست زیرا افزون بر این، روشهای متنوع دیگری نیز وجود دارد که بسیار نزدیک به سحر و جادو است.
به عنوان نمونه (پوشیدن نام یا تلبیس اسم) یکی از آن هاست که منظور از آن مراسم جشن فوقالعادهای است که در آن جادوگر، به مَدد اسم اعظم خداوند، خود را از آن حیث که هست غنی و بارور میسازد به این معنا که یک عمل سمبولیک را انجام میدهد، یعنی جامهای بر تن میکند که نسوج آن از اسم اعظم بافته شده است.(جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص131)
عرفان معسه برشیت ارتباط تنگاتنگی با سحر دارد و این چیز عجیبی نیست زیرا میان عرفان و جادو در سنتهای عرفانی دیگر نیز ارتباط نزدیکی برقرار است. (باورها و آئین های یهودی، ص 150)
نقد و تحلیل:
1- در سیر و سلوک عرفانی کابالیستها و عروج آنها به تالارهای آسمانی، سخنان متناقضی وجود دارد؛ در یک جا میگویند عارف به نامهای سرّی خداوند و فرشتگان متوسل میشود و خود را برای حالات خلسه و شور و جذبهی عرفانی آماده میکند. (یهودیت بررسی ناریخی، ص 272)و در جایی دیگر میگویند:
(فرشتگان و اولیای کِبار) بر ضد سالک طوفان و وِلوِله برپا میکنند تا او را از رسیدن به مقصود دور کنند! (جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ص 101- 102)
چرا فرشتگان و اولیاء کِبار مانع راه سالک میشوند؟ اگر کابالیستها ادعا کنند شیاطین برای عارف مزاحمت ایجاد میکنند قابل پذیرش است اما چرا فرشتگان؟!
به چه دلیل فرشتگان کابالیست را تبدیل به سنگ میکنند؟!
چرا عارف یهودی باید تبدیل به آتش شود و دست و پای وی بسوزد؟! چگونه او باید بدون دست و پا راست قامت بایستد؟!
2- تبدیل و استحاله چیز مهمی نیست که عارف نمایان یهودی آن را به عنوان عرفان مطرح می کنند. (میرچا اِلیاده) در کتاب (شَمنیسم فنون کهن خلسه) جادو و جادوگری را مفصل بیان کرده و چنین توصیف می کند:
صعود و پرواز جادویی در میان اعتقادات مردمی و فنون عرفانی هند جایگاه اصلی را دارد. در هوا بالا رفتن، پرواز کردن شبیه پرنده، پیمودن مسافتهای وسیع در یک چشم به هم زدن، غیب شدن – اینها برخی از قدرتهای جادویی هستند که بودیسم و هندوئیسم به ارهتها (arhat)، پادشاهان و جادوگران نسبت میدهند. افسانههای زیادی راجع به پرواز پادشاهان و جادوگران وجود دارد.
تنها کسانی قادرند به دریاچهی اعجابآور آناوآتاپتا (Anavaatapta) برسند که از قدرت جادویی پرواز برخوردارند. بودا و رهروان بودائی در یک چشم به هم زدن به آناوآتاپتا میروند چنانکه ریشیهای (rishi) افسانه هند و به سرعت در هوا به سوی سرزمین الهی و اسرارآمیز در شمال، که شوتادویپا (svetadvipa) نام دارد، بالا میرفتند. البته این مفهوم، همان مفهوم (سرزمینهای پاک) و فضای رازآمیز است که در عین حال، ویژگی (بهشت) و (فضای درونی) را دارا است و تنها برای مبتدیان قابل دسترسی است.
دریاچهی آناوآتاپتا، شوتادویپا، یا سایر (بهشتهای) بودایی، همگی اشکال مختلف از هستی و وجود هستند، که از طریق یوگا، ریاضت، یا تفکر و مراقبه بدست میآیند....
متون بودایی از چهار قدرت جادویی مختلف تبدیل و استحاله (گَمَنه gamana) و ... سخن به میان آوردند، که توانایی پرواز شبیه پرنده، اولین مورد آن است. (شمنیسم فنون کهن خلسه ، ص 597-598)
3- سحر و جادو در ادیان اسلام و مسیحیت و یهودیت از گناهان بزرگ شمرده شده و برای جادوگر و ساحر مجازات دردناکی ذکر شده است.
الف): (مستر هاکس) در (قاموس کتاب مقدس)ذیل واژه (جادوگر) می نویسد :
موسی شریعت را اعلان نمود [به] محض آنکه امیال فاسد بنی اسرائیل را اصلاح نماید... قوم بسیار مایل به جادوگری و ساحری و تعبیر و اخبار غیب گویی بودند و در عوض آن روح نبوت حقیقی را به ایشان وعده فرمود که بسیار اعلی و اهم و اکرم میباشد. خروج 18:22، لاویان 26:19 و 31 و : 27:20.
جادوگری[دارای] اقسام مختلف بود چنانکه به توسط آب و آتش و خاک و هوا و به توسط پرواز دادن و خواندن پرندگان و به توسط قرعه و خوابها و تیرها و ابرها و رودههای قربانیها و ادعای تسخیر ارواح جادوگری میکردند. خروج 21:21. بسی واضح است که فن جادوگری دارای اهمیت نیست...(قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس )
همچنین ایشان (مِستر هاکس) با استناد به کتاب تورات به صراحت بیان می کند که سحر و جادو در شریعت موسی راه نداشت اما این جرثومه فساد در میان قوم یهود داخل گردید و گروهی بدان معتقد شدند.در بخشی از (قاموس کتاب مقدس) با موضوعی تحت عنوان (سحر و ساحر) چنین می خوانیم:
[جادو] یکی از فنون اشخاصی بود که مدعی شفا دادن امراض و به جا آوردن خارق عادت بودند خروج 11:7 و کتاب مقدس ساحران و تابعان ایشان را به شدیدترین عذابها تهدید میفرماید ملاکی 5:3، مکاشفه یوحنا 8:21 و 15:22. این اشخاص مدعی بودند که بر واقعات آینده تسلط تامی دارند به حدی که به طور نامعلوم وقوع آنها را غیر واقع توانند نمود و چنان گمان مینمودند که ساحر علاقهی با أجنّه بلکه با خود خدایان دارد و هر نوع که بخواهد ایشان را مسخر خواهد ساخت و کتاب مقدس ساحران مصر را به خوبی تعریف مینماید خروج 11:7 . 12 و 22 و 7:8
پر واضح است که سحر در شریعت موسی راه نداشت... لاویان 31:19 و 6:20 لکن با وجود اینها این مادهی فاسده در میان قوم یهود داخل گردیده و قوم بدان معتقد شدند و در وقت حاجت بدان پناه بردند از جمله شاؤل و آن زنی که ساحره بود. اول سموئیل 3:28 – 20. (قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس )
ب):در کتاب مقدس آمده است:
زن جادوگر را زنده نگذارید (خروج، 18:22)
اگر شخصی از ارواح و جادوگران کمک طلب کند گناهکار است و من به ضد او برمیخیزیم و از بین قوم طردش میکنم. (لاویان، 6:20)
هر مرد یا زنی که ارواح مردگان را احضار میکند، باید سنگسار شود و خونش به گردن خودش خواهد بود. (لاویان،20: 27)
از فالگیری، غیبگویی و رمّالی و جادوگری بپرهیزید خداوند خدایتان از مردمی که این کارهای زشت را انجام میدهند بیزار است. (تثنیه، 10:18- 12)
با این حال، چگونه سحر و جادو اساس عرفان یهود قرار گرفته است؟!!
خاتمه:
عرفان تنها علم مظلومی است که دو گروه از دو سو به آن یورش آورده اند؛ زاهدان مُتنسّک و شیادان مُتهتّک. آنان با تازیانه شریعت، بدن ظریف عرفان را مجروح و کبود نموده و اینان با شیادی و نیرنگ این عرصه را میدان تاخت و تاز خود قرار داده اند.
شیادان، یعنی همان خفاشانی که از ظلمت شب بهره جسته و کام عاشقان حقیقت را تلخ کرده اند. باید با خورشید فروزان حقیقت، ظلمت را شکست و خفاش صفتان را به زاویه کشاند و مانع یکِّه تازی آنان شد.
تنفس در چنین فضایی بسی جانفرسا و ناگوار است. در این آشفته بازار، شیطانگرایی و سحر و جادو نیز با نام عرفان عرضه میشود!
از آن جا که عرصه سیمرغ جولانگه سیمرغیان است و بس، مدعیان عرفان ومعرفت که تیغ جادو بر حلقوم معنویت نهاده اند بدانند که با این ادعای گزاف، عِرضِ خود میبرند و زحمت ما می دارند.
[1]-گرشوم شولم در سال 1923 نخستین پروفسور دانشگاه عبری اورشلیم در رشته ی عرفان یهودی بود. کتاب جریانات بزرگ در عرفان یهودی یکی از تألیفات مهم اوست.
رضایی
18/1/90
منابع:
1- اَلن آنترمن، باورها و آئینهای یهودی، ترجمه رضا فرزین، نشر: دانشگاه ادیان و مذاهب، چ 1385.
2- ایزیدور اپستاین، یهودیت بررسی تاریخی، ترجمه: بهزاد سالکی، نشر: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چ دوم 1388.
3- کتاب مقدس، نشر: ایلام.
4- کتاب مقدس، نشر:Istanbul
5- گرشوم شولم، جریانات بزرگ در عرفان یهودی، ترجمه: فریدالدین رادمهر، نشر نیلوفر (تهران)، چ اول، زمستان 1385.
6- میرچاالیاده، شمنیسم فنون کهن خلسه، ترجمه: محمد کاظم مهاجری، نشر ادیان،چ دوم1388
7- مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، نشر اساطیر، چاپ دوم 1383
نوشته شده توسط: رضائی
- [آیت الله خامنه ای] سحر و جادوگری
- [سایر] یکی از اتهام های مخالفان پیامبران بر آنان، «تهمت سحر و جادوگری» است قرآن این مسئله را چگونه بیان میکند؟
- [سایر] عرفان های نوظهور در مورد عشق و آزادی و شادی چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] چگونه سخن چینی، نوعی جادوگری است؟
- [سایر] منظور از تناسخ در کابالیسم چیست؟
- [سایر] منظور از کابالا و کابالیسم چیست؟
- [سایر] هدف و نحوه تاثیر کابالیسم بر جوانان، چیست؟
- [سایر] لطفا درباره عقائد و اصول کابالیسم توضیح دهید؟
- [سایر] فرق عرفان نظری و عرفان عملی چیست؟
- [سایر] فرق عرفان نظری و عرفان عملی چیست؟
- [آیت الله اردبیلی] یاد گرفتن سحر و عمل به آن حرام است، مگر این که به وسیله افراد متعهد و لایقی برای باطل کردن سحر و یا روشن کردن اذهان مردم نسبت به کسی که با توسّل به سحر، ادّعای نبوّت یا امامت و امثال آن را دارد، باشد که در حدّ ضرورت اشکال ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] وقت نافله شب بنابر احتیاط از نصف شب است تا اذان صبح، ولی بهتر است در موقع سحر یعنی در ثلث آخر شب بخواند.
- [آیت الله اردبیلی] قرار دادن هر فعل حرام به عنوان شغل و راه کسب و درآمد، حرام است؛ بنابر این ساختن هر چیزی که برای عبادت غیر خدا ساخته میشود و نیز ساختن هر چیزی که منفعت اختصاصی یا منفعت عمومی آن حرام باشد و همچنین شراب فروشی و جادوگری و نظایر آن جایز نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] . وقت نافله شب , از اول نصف شب تا اول صبح صادق است و افضل, آن است که در سحر و نزدیک به اذان صبح انجام شود, چنانکه تفریق آن در مدت نیمه شب, فضیلت دارد.
- [آیت الله مظاهری] استفاده از خوابهای مغناطیسی و یا احضار روح و جن و رمل و اسطرلاب و سحر و جادو و مانند اینها برای شنود و تفحّص حرام است؛ چنانکه استفاده از مطلق علوم غریبه، گرچه برای تجسّس و شنود هم نباشد نیز حرام است و آنچه از این راهها به دست میآید حجّت نیست، مگر اینکه با قرائن دیگر یقین پیدا شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] روزهدار تا اطمینان به مغرب پیدا نکند، نباید افطار کند، هر چند گمان به مغرب داشته باشد، ولی در هنگام سحر تا اطمینان به صبح شدن نداشته باشد جایز است کاری که روزه را باطل میکند انجام دهد و لازم نیست تحقیق کند، ولی در صورتی که بدون اطمینان به صبح شدن کاری که روزه راباطل میکند انجام دهد، بعد معلوم شود که صبح شده بوده، قضای روزه واجب است ولی کفاره واجب نیست.
- [آیت الله اردبیلی] بر اساس احکام اسلام، باید به آبادی دنیا و رفاه خانواده و جامعه، کمال توجّه را داشت و با دیدگاهی اُخروی و عادلانه و نیز با تدبیر و آگاهی از احکام معاملات، به تجارت و زراعت و کسب حسنات دنیا و رشد اقتصادی و وسعت در رزق و معاش رسید. در روایت آمده است که تجارت موجب توانگری و فزونی عقل وعزت است(1) و نیز آن کسی که به جهت بینیازی از مردم و تأمین خانواده و نیکی به همسایگان به طلب دنیا رود، در روز قیامت چهرهای چون ماه درخشنده خواهد داشت(2) و نیز در روایات، بازرگانان و کسبه به آموختن فقه و پرهیز از ربا و راستگویی و مدارا امر شدهاند (3).
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام که قرآن آن را در حدّ کفر میداند، تعلیم سحر و تحصیل و به کارگیری آن است، و اگر اجرتی برای تعلیم و یا به کارگیری آن بگیرد، در حکم میته و حرام است و مالک نمیشود، و آن اقسامی دارد و کلّیه اقسام آن حرام است، چه مضر برای دیگران باشد نظیر تفرقه بین زن و شوهر، یا نافع برای دیگران باشد نظیر ایجاد محبّت بین زن و شوهر، و چه تصرّف در جسم یا جان یا مال کسی باشد نظیر ایجاد عداوت بین دو نفر یا دلسرد نمودن کسی را از کارش، و یا گرهانداختن در کسب و کار و امثال اینها، و چه تصرف، نباشد، نظیر احضار ارواح یا اجنّه و یا خواب مغناطیستی برای تجسّس از کار کسی و یا خواندن افکار بهواسطه آنها.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زن بعد از عقد بفهمد که شوهر او دیوانه بوده است یا بعد از عقد دیوانه شود (خواه پیش از نزدیکی کردن با او باشد یا بعد از آن) یا بعد از عقد بفهمد که آلت مردی ندارد یا بعد از عقد و پیش از نزدیکی کردن آلت مردی وی بریده شود یا بعد از عقد بفهمد که مرضی دارد که نمیتواند وطی و نزدیکی نماید یا تخمهای او را کشیدهاند میتواند عقد را به هم بزند و اگر بعد از عقد و پیش از نزدیکی کردن بفهمد که مرد عنّین است و نمیتواند نزدیکی کند اگر به حاکم شرع مراجعه کند و با دستور او یک سال بعد از آن صبر کند و در این مدّت شوهر نتواند با زن خود یا با زن دیگری نزدیکی کند، زن میتواند عقد را به هم بزند و اگر شوهر بعد از نزدیکی کردن عنّین شود، زن نمیتواند عقد را به هم بزند و اگر شوهر را قبل از نزدیکی کردن سحر کرده باشند که نتواند نزدیکی کند، زن میتواند عقد را به هم بزند. در تمامی عیبها اگر مرد یا زن با توجه به این عیبها به ازدواج راضی شوند، پس از آن نمیتوانند عقد را به هم بزنند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در چند صورت فقط قضای روزه واجب است و کفاره واجب نیست: اول: آن که در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی که در مسأله (1639) گفته شد تا اذان صبح از خواب دوم یا بیشتر بیدار نشود و کسی که در خواب محتلم شود و بعد بیدار شود و ببیند جنب شده و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود باید روزه آن روز را قضا کند چنانچه در مسأله 1640 گفته شد. دوم: عملی که روزه را باطل میکند بجا نیاورد ولی نیت روزه نکند، یا ریا کند، یا قصد کند که روزه نباشد، یا قصد کند که کاری که متوجّه است روزه را باطل میکند انجام دهد. سوم: آن که در ماه رمضان، غسل جنابت را فراموش کند و بعد از گذشتن ماه رمضان متوجه شود و اگر در ماه رمضان بعد از گذشتن یک هفته متوجّه شود به احتیاط مستحب روزه را قضا نماید. چهارم: آن که کسی بگوید صبح نشده و انسان به گفته او کاری که روزه را باطل میکند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. پنجم: آن که کسی بگوید صبح شده و انسان به گفته او اطمینان نکند، یا خیال کند که شوخی میکند و کاری که روزه را باطل میکند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است. ششم: آن که برای خنک شدن یا بیجهت مضمضه کند؛ یعنی آب در دهان بگرداند و بیاختیار فرو رود و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر مضمضه برای وضوی غیر نماز واجب باشد، ولی اگر فراموش کند که روزه است و آب را فرو دهد، یا برای وضوی نماز واجب مضمضه کند و بیاختیار فرو رود، قضا بر او واجب نیست. هفتم: آن که افطار کردن به جهتی؛ چون اکراه یا اضطرار یا تقیه یا رعایت واجب مهمتر یا مساوی، جایز یا واجب باشد. هشتم: اگر در سحر ماه رمضان افق ابری باشد و افطار کند، بعد معلوم شود که در روز، افطار کرده است، در این صورت باید روزه آن روز را قضا نماید؛ هر چند یقین داشته که صبح نشده است. نهم: آن که در سحر ماه رمضان افق صاف باشد و بدون نگاه کردن به افق، کاری را که روزه را باطل میکند انجام دهد مثلاً غذا بخورد، همچنین اگر نگاه کرده و در حالی که تردید داشته که صبح شده یا نه، کاری را انجام دهد که روزه را باطل میکند و در هر دو صورت؛ بعد معلوم شود صبح بوده است. دهم: اگر در ماه رمضان گمان کند که مغرب شده و به خیال این که میتواند به گمان خود اعتماد کند، یکی از کارهایی که روزه را باطل میکند به جا آورد، که در این صورت باید روزه خود را قضا کند. مگر بعداً معلوم شود که مغرب بوده است و در این مسأله فرقی نیست که هوا صاف باشد یا ابری، مکلّف بینا باشد یا کور و روزه نذر معیّن در سه مورد اخیر حکم روزه ماه رمضان را دارد.