در قرآن آمده: (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) در واقع خداوند نیز به وجود راه های مختلف برای رسیدن به خدا اذعان دارد، اما شریعت یک راه ثابت بوده که حتی بخش اعظم آن در طول زمان ثابت است. لطفا توضیح دهید که آیا تنها صراط مستقیم مذهب تشیع است، پس سرنوشت غیر تشیع چه می شود؟ آیا همه اهل دوزخ هستند؟ خواهشا نگویید که چون حقیقت به گوششان نمی رسد معذورند. بحث بر سر کسانی است که مذهب خود را آگاهانه انتخاب می کنند. حل این مسال در گرودرکماهیت پلورالیم دینی و آموزه نجات و جایگاه تشیع در اسلام است. قرآن و پلورالیسم دینی دیدگاه اسلام و قرآن درباره حقانیت ادیان و پلورالیسم دینی چیست؟ قرآن حقانیت طولی شرایع انبیای الهی را میپذیرد و همه آنها را در عصر خود اسلام میداند؛ اما حقانیت عرضی ادیان معارض با اسلام را نمیپذیرد. آیات قرآنی علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفی پلورالیسم و تکثّرگرایی دینی، به صراحت با بعضی از اصول و مبانی پلورالیسم، مخالف است و آن را ابطال میکند . آیاتی که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم میشود : یک . امکان رسیدن به حقیقت آیاتی از قرآن با مبنای شکاکیت و نسبیتگرایی و عدم امکان دستیابی به حقیقت - که از مبانی و پیشفرضهای پلورالیسم دینی است - در تضاد و تقابل است و نشان میدهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به (حقیقت) امکانپذیر است . این آیات عبارت است از : 1-1 . آیاتی که شکورزان را مورد سرزنش قرار میدهد .(1) 1-2 . آیاتی که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بیوجه معرفی میکند .(2) برای مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام میفرماید : (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ )(3) ؛ (هیچ اکراهی در دین نیست ؛ به درستی که راه هدایت از گمراهی، روشن گردید) .(4) 1-3 . آیاتی که امر به تبعیت از علم و یقین و نهی از پیروی ظن و گمان دارد .(5) دو . عدم قبول غیر اسلام این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفی میکند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل دانسته و آنان را به پیروی از اسلام دعوت میکند : 2-1 . (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ )(6) ؛ (و هر کس جز اسلام، دینی [ دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیانکاران است) . البته اسلام همه پیامبران الهی را راهبر به سوی (حقیقت) دانسته و دین همه را اسلام میداند . بنابراین پیروی از پیامبران خدا، در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمی مرتبت، پیروی از آیین حضرت محمدصلی الله علیه وآله است(7) . 2-2 . (وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ )(8) ؛ (هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی . بگو : در حقیقت، تنها هدایت خدا است که هدایت [ واقعی ]است و چنانچه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، از هوسهای آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت) . 2-3 . (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ )(9) ؛ (و یهود گفتند : عُزَیر، پسر خدا است و نصارا گفتند : مسیح، پسر خدا است! این سخنی است [ باطل ]که به زبان میآورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند، شباهت دارد . خدا آنان را بکشد ؛ چگونه [ از حق] بازگردانده میشوند؟!) آیات فراوان دیگری از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمّل و تدبّر بیشتر در آنها ارجاع میدهیم .(10) سه . دین همه انسانها بسیاری از آیات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت نموده و قرآن و پیامبر اسلام را هادی همه انسانها معرفی کرده است . از جمله اینکه میفرماید : (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً )(11) ؛ (و ما تو را نفرستادیم، مگر برای همه مردم تا [ آنها را به پاداش الهی] بشارت دهی و [ از عذاب او ]بترسانی ...) . در جای دیگر میفرماید : (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً )(12) ؛ (بگو : ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم) . در رابطه با همگانی بودن قرآن در موارد مختلفی میفرماید : (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ )(13) ؛ (آن کتاب (قرآن ) نیست، مگر تذکری برای همه جهانیان) . چهار . فراخوانی اهل کتاب به اسلام قرآن مجید، اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و رویگردانی از آن را کفر و حق پوشی تلقی نموده و به شدت از آن توبیخ میکند : (ای اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمد ؛ در حالی که بسیاری از حقایق کتاب [ آسمانی] را که شما مخفی داشتید، روشن میسازد و از بسیاری از آنها صرف نظر میکند . آری از جانب خدا به سوی شما نور و کتاب آشکاری آورد . خداوند به برکت آن، کسانی که خشنودی او را پیروی کنند، به راههای سلامت هدایت میکند و به فرمان خود، از تاریکیها به سوی روشنایی میبرد و آنها را به راه راست هدایت میکند)(14) . قرآن در جای دیگر میفرماید : (یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ )(15) ؛ (ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر میشوید، در حالی که [ بر درستی آن] گواهید) . در این زمینه آیات فراوان دیگری وجود دارد که بر بطلان پلورالیسم دینی، به گونههای مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسی و شناخت اسلام و پیروی از آن فرا میخواند(16) . تفکیک حقیقت و معذور بودن دین حق و صراط مستقیم، واحد است و باید معذور بودن را از مسئله حقانیت، جدا کرد . پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهیاند ؛ اما چه بسا در صورت وجود شرایطی، از جمله : جهل غیرمقصّرانه نسبت به اسلام، طالب حقیقت بودن در سویدای دل، جست و جوی آن در حد مقدور و پای بندی به احکام عقل و فطرت، اهل نجات به شمار آیند . بر این اساس هر چند راهشان (صراط مستقیم) و دین حق نیست ؛ اما در روز قیامت، نزد خداوند معذوراند . قرآن از این گروه به (مستضعف) و (مرجون لامراللَّه) یاد کرده است . این گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنی و نوع عقاید و رفتار و به عبارت دیگر متناسب با میزان (حسن فاعلی) و (حسن فعلی)، بهرهای از سعادت برده و به درجهای از سعادت نائل خواهند شد . چکیده دیدگاه اسلام عبارت است از : 1 . دین حق، تنها اسلام است . اسلام همان آیین توحیدی به معنای کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه پیامبران الهی بوده و آنان، همگان را به سوی آن دعوت کردهاند . بنابراین آموزههایی چون تثلیث، ثنویت و ... هرگز بنیاد و اساس درستی ندارد . 2 . از نظر اسلام، شریعت دارای کثرت طولی است ؛ یعنی، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهی بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتی، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعت کاملتر و متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان، عرضه کرده است . بنابراین تکثّر طولی - نه عرضی - شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها دین مقبول، شریعت محمدیصلی الله علیه وآله است . 3 . نجات و رستگاری انسان، تابع حجتهایی است که خداوند بر انسان تمام کرده و پاسخ انسان به آنها است . هر کس در حد حجتهای درونی (عقل، فطرت و...) و بیرونی (تعالیم پیامبران ) - که به آنها دسترسی داشته و یا میتوانسته دست یابد - مسئول و ورای آن معذور است(17) . ...................) Anotates (................. 1) نحل (16 )، آیه 66 ؛ جاثیه (45 )، آیه 32 . 2) ابراهیم (14 )، آیه 9 و 10 . 3) همان، آیه 256 . 4) جهت آگاهی بیشتر نگا : الف . محمد حسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم دینی، (تهران :مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ؛ ب . مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، پلورالیسم دینی، (قم : چاپ اول، 1380 ) ؛ پ . علی، ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378 ) ؛ ت . کتاب نقد، ش 4، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378 ) . 5) اسراء (17 )، آیه 36 ؛ یونس (10 )، آیه 36 ؛ نجم (53 )، آیه 28 . 6) آلعمران(3 )، آیه 85 . 7) جهت آگاهی بیشتر نگا : محمد حسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم، صص 117 - 136 . 8) بقره(2 )، آیه 120 . 9) توبه(9 )، آیه 30 . 10) ر .ک : آلعمران(3 )، آیه 61 (مباهله با مسیحیان ) ؛ توبه(9 )، آیه 31 و 32 ؛ نساء(4 )، آیه 157و171 ؛ مائده(5 )، آیه 51و73 ؛ فتح(48 )، آیه28 ؛ صف(61 )، آیه9 ؛ مریم(19 )، آیات 88و91 ؛ بقره(2 )، آیه79 . 11) سبأ(34 )، آیه 28 . 12) اعراف(7 )،آیه158 . نیز نگا : نساء(4 )، آیه79 ؛ حج(22 )،آیه49 ؛ فرقان(25 )،آیه1 ؛ انبیاء(21 )،آیه 107 . 13) تکویر (81 )، آیه 27 ؛ یوسف (12 )، آیه 104 ؛ ص (38 )، آیه 87 ؛ انعام(6 )، آیه 90 . نیز نگا : ابراهیم (14 )، آیه 1 و 52 ؛ آل عمران(3 )، آیه 138 ؛ انعام(6 )، آیه 18 ؛ نساء(4 )، آیه 174 ؛ فرقان (25 ) آیه 1 . 14) مائده(5 ) آیه 15 - 16 و نیز نگا : همان، آیه 19 . 15) آل عمران(3 ) آیه 7 . نیز نگا : بقره(2 ) آیه 41 ؛ آل عمران(3 ) آیه 71 . 16) جهت آگاهی بیشتر نگا : محمد حسن قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم . 17) برای آشنایی بیشتر ر .ک : الف . مرتضی مطهری، عدل الهی، بخش نهم (عمل خیر از غیر مسلمانان )، (قم : صدرا ) ؛ ب . محمد حسن قدردان قراملکی، سویههای پلورالیزم، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378 )، صص 110 - 116 . ------ شیعه . آیا در اسلام حتماً باید پیرو فرقه خاصی بود یا این که انسان تابع کدام فرقه باشد تفاوتی ندارد؟ و اگر تنها یک گروه بر حق است به چه دلیل آن گروه شیعه است؟ یک. ملاک اصلی مسلمان بودن ایمان به حقیقت ناب اسلام و پیروی از آموزهها و تعالیم اسلام خالص و پیراسته از پیرایهها است. این مسأله در زمان پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در تبعیت و پیروی یکپارچه از آن حضرت تبلور مییابد. پس از رحلت پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله نیز تبعیت از اسلام ناب در گرو پیروی کامل از مسیری است که حضرتش برای امت ترسیم فرموده و بدان راهنمایی کرده است. دو. براساس آنچه در روایات متعدد و متواتری شیعه و سنی نقل کردهاند، پیامبر اکرم در موارد مختلفی مسیر آینده امت را ترسیم کرده و راه راست و ضلالتناپذیر را پیروی کامل از (ثقلین) یعنی قرآن و عترت دانستهاند. از جمله در صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل و سنن دارمی و سنن بیهقی و دیگر منابع معتبر روایی اهلسنت آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر فرمودند : (هان ای مردم! همانا من یک بشر هستم و انتظار میرود که فرستاده پروردگارم (ملکالموت) نزد من آید پس او را اجابت گویم. به درستی که من دو چیز گرانبها نزد شما میگذارم : یکی از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. پس کتاب خدا را دریابید و به آن چنگ زنید... و دیگری اهل بیت من است...).(1) نیز آن حضرت اضافه فرمودند : (آن دو (قرآن و عترت) جدایی ناپذیرند تا بر حوض کوثر به من بازگردند. پس بنگرید پس از من چسان آن دو را پی میگیرید).(2) و نیز بر این نکته تأکید کردند که : (اگر آن دو را پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد).(3) بنابراین گوهر هدایت اسلام ناب پس از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله جز از طریق پیروی قرآن و عترت به چنگ آمدنی نیست. از این احادیث نکاتی چند به شرح زیر به دست میآید : 2-1. قرآن و اهلبیتعلیهم السلام همیشه همراه یکدیگرند و جدایی ناپذیرند و طالبان حقایق قرآن باید به اهلبیتعلیهم السلام چنگ بزنند. 2-2. چنان که پیروی از قرآن بدون هیچ قید و شرطی بر همه واجب است پیروی از اهلبیتعلیهم السلام نیز چنین است. 2-3. اهلبیتعلیهم السلام معصومند، زیرا جداییناپذیر بودن آنها از قرآن، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از دلایل روشنی بر معصوم بودن آنها است، چرا که اگر گناه و خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان، مسلمانان را از ظلالت و گمراهی بیمه نمیکرد، و اینکه فرمودند با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنها است. 2-4. پیامبرصلی الله علیه وآله این برنامه را برای تمام ادوار تاریخ مسلمین تا روز قیامت تنظیم کرده، میفرماید : (این دو همیشه با هماند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند). این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیتعلیهم السلام به عنوان پیشوای معصومعلیه السلام وجود دارد، و همان گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. 2-5. جدا شدن یا پیشی گرفتن از اهلبیتعلیهم السلام مایه گمراهی است و هیچ انتخابی را نباید بر آنها مقدم داشت زیرا آنها از همه افضل و اعلم و برترند.(4) سه. پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله در موارد مکرر مصادیق اهل بیت را با نام و عدد معرفی نمودهاند. دراین دسته از روایات که در منابع مختلف شیعه و سنی نقل گریده است حضرت علیعلیه السلام به عنوان امام اول و جانشین بلافصل آن حضرت معرفی شده و آخرین امام که دوازدهمین آنان است حضرت مهدی خواهد بود.(5) چهار. بر اثر عللی که پیش از این گفته آمد امت اسلامی پس از آن حضرت به گروهای مختلفی تقسیم شدند. عمدهترین تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. شیعه کسانی را گویند که به لزوم پیروی از اهل بیت و امامت آنان به دلیل اشارت قرآنی و نصوص قطعی رسیده از پیامبر ایمان دارند. در مقابل اهل سنت و جماعت کسانی را گویند که منکر وابستگی امر امامت و رهبری دینی و سیاسی امت به نص بوده و لزوم پیروی از اهل بیتعلیهم السلام را انکار میکنند. گروه نخست به عنوان شیعه علیعلیه السلام شناخته شده و از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله به این نام خوانده شدهاند. از جمله پیامبر به حضرت علیعلیه السلام فرمود : (یا علی انت و اصحابک فی الجنه، انت و شیعتک فی الجنه)؛ ای علی تو و یارانت در بهشتید، تو و شیعیانت در بهشتید).(6) مشابه این روایت در منابع اهل سنت به تکرار یافت میشود.(7) پنج. همان طور که حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، حقانیت همه فرقهها در درون یک دین نیز ممکن نیست و به تناقض میانجامد. در روایات متعددی که شیعه و سنی از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نقل کردهاند امت پس از آن حضرت به فرقههای متعددی تقسیم شده و در این میان تنها یک گروه اهل نجات و رستگاریاند. نتیجه : براساس آنچه گذشت آیا میتوان غیر از تشیع راستین، یعنی پیروی حقیقی از قرآن و عترت را، راه حق و صراط مستقیم و نجات آفرین به حساب آورد؟ ...................) Anotates (................. 1) صحیح مسلم، باب فضائل علی ابن ابی طالب؛ مسند احمد، 4/364؛ سنن دارمی، 2/431؛ سنن بیهقی، 2/148 و 7/30؛ الطحاوی، 4/368. 2) الترمذی، 13/201؛ اسدالغابه، 2/12؛ الدر المنثور، تفسیر سوره شوری، آیه مودت. 3) مستدرک الصحیحین و تلخیصه، 3/109؛ فضائل الطائی، ص 30؛ مسند احمد، 3/17 و... . 4) جهت آگاهی بیشتر بنگرید : الف. آیه الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76، تهران : دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1377. ب. علی اصغر رضوانی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج 2. ج. حمیدرضا شاکرین، چرا تشیع (مق) معارف (ماهنامه)، ش 53 و 54. 5) جهت آگاهی بیشتر به پاسخ پرسشهای بعدی رجوع کنید. 6) جهت آگاهی بیشتر بنگرید : علی ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ص 31-28، قم : مرکز جهانی علوم اسلامی. 7) ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص 161، ط. مکتبه القاهره.
در قرآن آمده: (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) در واقع خداوند نیز به وجود راه های مختلف برای رسیدن به خدا اذعان دارد، اما شریعت یک راه ثابت بوده که حتی بخش اعظم آن در طول زمان ثابت است. لطفا توضیح دهید که آیا تنها صراط مستقیم مذهب تشیع است، پس سرنوشت غیر تشیع چه می شود؟ آیا همه اهل دوزخ هستند؟ خواهشا نگویید که چون حقیقت به گوششان نمی رسد معذورند. بحث بر سر کسانی است که مذهب خود را آگاهانه انتخاب می کنند.
در قرآن آمده: (والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) در واقع خداوند نیز به وجود راه های مختلف برای رسیدن به خدا اذعان دارد، اما شریعت یک راه ثابت بوده که حتی بخش اعظم آن در طول زمان ثابت است. لطفا توضیح دهید که آیا تنها صراط مستقیم مذهب تشیع است، پس سرنوشت غیر تشیع چه می شود؟ آیا همه اهل دوزخ هستند؟ خواهشا نگویید که چون حقیقت به گوششان نمی رسد معذورند. بحث بر سر کسانی است که مذهب خود را آگاهانه انتخاب می کنند.
حل این مسال در گرودرکماهیت پلورالیم دینی و آموزه نجات و جایگاه تشیع در اسلام است.
قرآن و پلورالیسم دینی
دیدگاه اسلام و قرآن درباره حقانیت ادیان و پلورالیسم دینی چیست؟
قرآن حقانیت طولی شرایع انبیای الهی را میپذیرد و همه آنها را در عصر خود اسلام میداند؛ اما حقانیت عرضی ادیان معارض با اسلام را نمیپذیرد.
آیات قرآنی علاوه بر دلالت بر انحصار دین حق در اسلام و نفی پلورالیسم و تکثّرگرایی دینی، به صراحت با بعضی از اصول و مبانی پلورالیسم، مخالف است و آن را ابطال میکند . آیاتی که در این زمینه وجود دارد، به چند بخش تقسیم میشود :
یک . امکان رسیدن به حقیقت
آیاتی از قرآن با مبنای شکاکیت و نسبیتگرایی و عدم امکان دستیابی به حقیقت - که از مبانی و پیشفرضهای پلورالیسم دینی است - در تضاد و تقابل است و نشان میدهد که از دیدگاه قرآن، به هیچ وجه شکاکیت و نسبیّت در دین، مورد پذیرش نیست و رسیدن به (حقیقت) امکانپذیر است . این آیات عبارت است از :
1-1 . آیاتی که شکورزان را مورد سرزنش قرار میدهد .(1)
1-2 . آیاتی که ادله پیامبران را روشن و آشکار و تردید شکاکان را بیوجه معرفی میکند .(2) برای مثال در رابطه با آشکار بودن حقیقت اسلام میفرماید : (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ )(3) ؛ (هیچ اکراهی در دین نیست ؛ به درستی که راه هدایت از گمراهی، روشن گردید) .(4)
1-3 . آیاتی که امر به تبعیت از علم و یقین و نهی از پیروی ظن و گمان دارد .(5)
دو . عدم قبول غیر اسلام
این آیات با صراحت، اسلام را تنها دین حق و صراط مستقیم معرفی میکند و عقاید پیروان سایر ادیان را باطل دانسته و آنان را به پیروی از اسلام دعوت میکند :
2-1 . (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ )(6) ؛ (و هر کس جز اسلام، دینی [ دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیانکاران است) . البته اسلام همه پیامبران الهی را راهبر به سوی (حقیقت) دانسته و دین همه را اسلام میداند . بنابراین پیروی از پیامبران خدا، در عصر رسالتشان، همان اسلام است و مصداق آن در زمان رسالت حضرت ختمی مرتبت، پیروی از آیین حضرت محمدصلی الله علیه وآله است(7) .
2-2 . (وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ )(8) ؛ (هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی . بگو : در حقیقت، تنها هدایت خدا است که هدایت [ واقعی ]است و چنانچه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، از هوسهای آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت) .
2-3 . (وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ )(9) ؛ (و یهود گفتند : عُزَیر، پسر خدا است و نصارا گفتند : مسیح، پسر خدا است! این سخنی است [ باطل ]که به زبان میآورند، و به گفتار کسانی که پیش از این کافر شدهاند، شباهت دارد . خدا آنان را بکشد ؛ چگونه [ از حق] بازگردانده میشوند؟!)
آیات فراوان دیگری از این سنخ وجود دارد که شما را به تأمّل و تدبّر بیشتر در آنها ارجاع میدهیم .(10)
سه . دین همه انسانها
بسیاری از آیات قرآن، همه انسانها را مخاطب قرار داده و به دین اسلام دعوت نموده و قرآن و پیامبر اسلام را هادی همه انسانها معرفی کرده است .
از جمله اینکه میفرماید : (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً )(11) ؛ (و ما تو را نفرستادیم، مگر برای همه مردم تا [ آنها را به پاداش الهی] بشارت دهی و [ از عذاب او ]بترسانی ...) .
در جای دیگر میفرماید : (قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً )(12) ؛ (بگو : ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم) .
در رابطه با همگانی بودن قرآن در موارد مختلفی میفرماید : (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ )(13) ؛ (آن کتاب (قرآن ) نیست، مگر تذکری برای همه جهانیان) .
چهار . فراخوانی اهل کتاب به اسلام
قرآن مجید، اهل کتاب را به اسلام فرا خوانده و رویگردانی از آن را کفر و حق پوشی تلقی نموده و به شدت از آن توبیخ میکند :
(ای اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمد ؛ در حالی که بسیاری از حقایق کتاب [ آسمانی] را که شما مخفی داشتید، روشن میسازد و از بسیاری از آنها صرف نظر میکند . آری از جانب خدا به سوی شما نور و کتاب آشکاری آورد . خداوند به برکت آن، کسانی که خشنودی او را پیروی کنند، به راههای سلامت هدایت میکند و به فرمان خود، از تاریکیها به سوی روشنایی میبرد و آنها را به راه راست هدایت میکند)(14) .
قرآن در جای دیگر میفرماید : (یا اهل الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ )(15) ؛ (ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر میشوید، در حالی که [ بر درستی آن] گواهید) .
در این زمینه آیات فراوان دیگری وجود دارد که بر بطلان پلورالیسم دینی، به گونههای مختلف دلالت دارد و همگان را به بررسی و شناخت اسلام و پیروی از آن فرا میخواند(16) .
تفکیک حقیقت و معذور بودن
دین حق و صراط مستقیم، واحد است و باید معذور بودن را از مسئله حقانیت، جدا کرد . پیروان سایر ادیان، خارج از شریعت حق و مطلوب الهیاند ؛ اما چه بسا در صورت وجود شرایطی، از جمله : جهل غیرمقصّرانه نسبت به اسلام، طالب حقیقت بودن در سویدای دل، جست و جوی آن در حد مقدور و پای بندی به احکام عقل و فطرت، اهل نجات به شمار آیند .
بر این اساس هر چند راهشان (صراط مستقیم) و دین حق نیست ؛ اما در روز قیامت، نزد خداوند معذوراند . قرآن از این گروه به (مستضعف) و (مرجون لامراللَّه) یاد کرده است . این گروه ضمن معذور بودن، به تناسب صدق باطنی و نوع عقاید و رفتار و به عبارت دیگر متناسب با میزان (حسن فاعلی) و (حسن فعلی)، بهرهای از سعادت برده و به درجهای از سعادت نائل خواهند شد .
چکیده دیدگاه اسلام عبارت است از :
1 . دین حق، تنها اسلام است . اسلام همان آیین توحیدی به معنای کامل کلمه و در همه ابعاد آن است که دین همه پیامبران الهی بوده و آنان، همگان را به سوی آن دعوت کردهاند . بنابراین آموزههایی چون تثلیث، ثنویت و ... هرگز بنیاد و اساس درستی ندارد .
2 . از نظر اسلام، شریعت دارای کثرت طولی است ؛ یعنی، آنچه در طول تاریخ تغییر کرده، شریعت الهی بوده است و هر پیامبر صاحب شریعتی، شریعت پیشین را نسخ نموده و شریعت کاملتر و متناسب با رشد بشر و مقتضیات زمان، عرضه کرده است . بنابراین تکثّر طولی - نه عرضی - شریعت وجود داشته است و با شریعت خاتم همه شرایع پیشین نقض شده و تنها دین مقبول، شریعت محمدیصلی الله علیه وآله است .
3 . نجات و رستگاری انسان، تابع حجتهایی است که خداوند بر انسان تمام کرده و پاسخ انسان به آنها است . هر کس در حد حجتهای درونی (عقل، فطرت و...) و بیرونی (تعالیم پیامبران ) - که به آنها دسترسی داشته و یا میتوانسته دست یابد - مسئول و ورای آن معذور است(17) .
...................) Anotates (.................
1) نحل (16 )، آیه 66 ؛ جاثیه (45 )، آیه 32 .
2) ابراهیم (14 )، آیه 9 و 10 .
3) همان، آیه 256 .
4) جهت آگاهی بیشتر نگا :
الف . محمد حسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم دینی، (تهران :مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ؛
ب . مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، پلورالیسم دینی، (قم : چاپ اول، 1380 ) ؛
پ . علی، ربانی گلپایگانی، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378 ) ؛
ت . کتاب نقد، ش 4، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378 ) .
5) اسراء (17 )، آیه 36 ؛ یونس (10 )، آیه 36 ؛ نجم (53 )، آیه 28 .
6) آلعمران(3 )، آیه 85 .
7) جهت آگاهی بیشتر نگا : محمد حسن، قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم، صص 117 - 136 .
8) بقره(2 )، آیه 120 .
9) توبه(9 )، آیه 30 .
10) ر .ک : آلعمران(3 )، آیه 61 (مباهله با مسیحیان ) ؛ توبه(9 )، آیه 31 و 32 ؛ نساء(4 )، آیه 157و171 ؛ مائده(5 )، آیه 51و73 ؛ فتح(48 )، آیه28 ؛ صف(61 )، آیه9 ؛ مریم(19 )، آیات 88و91 ؛ بقره(2 )، آیه79 .
11) سبأ(34 )، آیه 28 .
12) اعراف(7 )،آیه158 . نیز نگا : نساء(4 )، آیه79 ؛ حج(22 )،آیه49 ؛ فرقان(25 )،آیه1 ؛ انبیاء(21 )،آیه 107 .
13) تکویر (81 )، آیه 27 ؛ یوسف (12 )، آیه 104 ؛ ص (38 )، آیه 87 ؛ انعام(6 )، آیه 90 . نیز نگا : ابراهیم (14 )، آیه 1 و 52 ؛ آل عمران(3 )، آیه 138 ؛ انعام(6 )، آیه 18 ؛ نساء(4 )، آیه 174 ؛ فرقان (25 ) آیه 1 .
14) مائده(5 ) آیه 15 - 16 و نیز نگا : همان، آیه 19 .
15) آل عمران(3 ) آیه 7 . نیز نگا : بقره(2 ) آیه 41 ؛ آل عمران(3 ) آیه 71 .
16) جهت آگاهی بیشتر نگا : محمد حسن قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم .
17) برای آشنایی بیشتر ر .ک :
الف . مرتضی مطهری، عدل الهی، بخش نهم (عمل خیر از غیر مسلمانان )، (قم : صدرا ) ؛
ب . محمد حسن قدردان قراملکی، سویههای پلورالیزم، (تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول 1378 )، صص 110 - 116 .
------
شیعه
. آیا در اسلام حتماً باید پیرو فرقه خاصی بود یا این که انسان تابع کدام فرقه باشد تفاوتی ندارد؟ و اگر تنها یک گروه بر حق است به چه دلیل آن گروه شیعه است؟
یک. ملاک اصلی مسلمان بودن ایمان به حقیقت ناب اسلام و پیروی از آموزهها و تعالیم اسلام خالص و پیراسته از پیرایهها است. این مسأله در زمان پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در تبعیت و پیروی یکپارچه از آن حضرت تبلور مییابد. پس از رحلت پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله نیز تبعیت از اسلام ناب در گرو پیروی کامل از مسیری است که حضرتش برای امت ترسیم فرموده و بدان راهنمایی کرده است.
دو. براساس آنچه در روایات متعدد و متواتری شیعه و سنی نقل کردهاند، پیامبر اکرم در موارد مختلفی مسیر آینده امت را ترسیم کرده و راه راست و ضلالتناپذیر را پیروی کامل از (ثقلین) یعنی قرآن و عترت دانستهاند. از جمله در صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل و سنن دارمی و سنن بیهقی و دیگر منابع معتبر روایی اهلسنت آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله در خطبه غدیر فرمودند : (هان ای مردم! همانا من یک بشر هستم و انتظار میرود که فرستاده پروردگارم (ملکالموت) نزد من آید پس او را اجابت گویم. به درستی که من دو چیز گرانبها نزد شما میگذارم : یکی از آن دو کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. پس کتاب خدا را دریابید و به آن چنگ زنید... و دیگری اهل بیت من است...).(1) نیز آن حضرت اضافه فرمودند : (آن دو (قرآن و عترت) جدایی ناپذیرند تا بر حوض کوثر به من بازگردند. پس بنگرید پس از من چسان آن دو را پی میگیرید).(2) و نیز بر این نکته تأکید کردند که : (اگر آن دو را پیروی کنید هرگز گمراه نخواهید شد).(3)
بنابراین گوهر هدایت اسلام ناب پس از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله جز از طریق پیروی قرآن و عترت به چنگ آمدنی نیست. از این احادیث نکاتی چند به شرح زیر به دست میآید :
2-1. قرآن و اهلبیتعلیهم السلام همیشه همراه یکدیگرند و جدایی ناپذیرند و طالبان حقایق قرآن باید به اهلبیتعلیهم السلام چنگ بزنند.
2-2. چنان که پیروی از قرآن بدون هیچ قید و شرطی بر همه واجب است پیروی از اهلبیتعلیهم السلام نیز چنین است.
2-3. اهلبیتعلیهم السلام معصومند، زیرا جداییناپذیر بودن آنها از قرآن، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از دلایل روشنی بر معصوم بودن آنها است، چرا که اگر گناه و خطایی داشتند از قرآن جدا میشدند، و پیروی از آنان، مسلمانان را از ظلالت و گمراهی بیمه نمیکرد، و اینکه فرمودند با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید، دلیل روشنی بر عصمت آنها است.
2-4. پیامبرصلی الله علیه وآله این برنامه را برای تمام ادوار تاریخ مسلمین تا روز قیامت تنظیم کرده، میفرماید : (این دو همیشه با هماند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند). این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردی از اهلبیتعلیهم السلام به عنوان پیشوای معصومعلیه السلام وجود دارد، و همان گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند.
2-5. جدا شدن یا پیشی گرفتن از اهلبیتعلیهم السلام مایه گمراهی است و هیچ انتخابی را نباید بر آنها مقدم داشت زیرا آنها از همه افضل و اعلم و برترند.(4)
سه. پیامبر اعظمصلی الله علیه وآله در موارد مکرر مصادیق اهل بیت را با نام و عدد معرفی نمودهاند. دراین دسته از روایات که در منابع مختلف شیعه و سنی نقل گریده است حضرت علیعلیه السلام به عنوان امام اول و جانشین بلافصل آن حضرت معرفی شده و آخرین امام که دوازدهمین آنان است حضرت مهدی خواهد بود.(5)
چهار. بر اثر عللی که پیش از این گفته آمد امت اسلامی پس از آن حضرت به گروهای مختلفی تقسیم شدند. عمدهترین تقسیم به دو گروه شیعه و سنی است. شیعه کسانی را گویند که به لزوم پیروی از اهل بیت و امامت آنان به دلیل اشارت قرآنی و نصوص قطعی رسیده از پیامبر ایمان دارند. در مقابل اهل سنت و جماعت کسانی را گویند که منکر وابستگی امر امامت و رهبری دینی و سیاسی امت به نص بوده و لزوم پیروی از اهل بیتعلیهم السلام را انکار میکنند. گروه نخست به عنوان شیعه علیعلیه السلام شناخته شده و از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله به این نام خوانده شدهاند.
از جمله پیامبر به حضرت علیعلیه السلام فرمود : (یا علی انت و اصحابک فی الجنه، انت و شیعتک فی الجنه)؛ ای علی تو و یارانت در بهشتید، تو و شیعیانت در بهشتید).(6)
مشابه این روایت در منابع اهل سنت به تکرار یافت میشود.(7)
پنج. همان طور که حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، حقانیت همه فرقهها در درون یک دین نیز ممکن نیست و به تناقض میانجامد.
در روایات متعددی که شیعه و سنی از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله نقل کردهاند امت پس از آن حضرت به فرقههای متعددی تقسیم شده و در این میان تنها یک گروه اهل نجات و رستگاریاند.
نتیجه :
براساس آنچه گذشت آیا میتوان غیر از تشیع راستین، یعنی پیروی حقیقی از قرآن و عترت را، راه حق و صراط مستقیم و نجات آفرین به حساب آورد؟
...................) Anotates (.................
1) صحیح مسلم، باب فضائل علی ابن ابی طالب؛ مسند احمد، 4/364؛ سنن دارمی، 2/431؛ سنن بیهقی، 2/148 و 7/30؛ الطحاوی، 4/368.
2) الترمذی، 13/201؛ اسدالغابه، 2/12؛ الدر المنثور، تفسیر سوره شوری، آیه مودت.
3) مستدرک الصحیحین و تلخیصه، 3/109؛ فضائل الطائی، ص 30؛ مسند احمد، 3/17 و... .
4) جهت آگاهی بیشتر بنگرید :
الف. آیه الله مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76، تهران : دارالکتب الاسلامیه، چهارم، 1377.
ب. علی اصغر رضوانی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج 2.
ج. حمیدرضا شاکرین، چرا تشیع (مق) معارف (ماهنامه)، ش 53 و 54.
5) جهت آگاهی بیشتر به پاسخ پرسشهای بعدی رجوع کنید.
6) جهت آگاهی بیشتر بنگرید : علی ربانی گلپایگانی، درآمدی به شیعهشناسی، ص 31-28، قم : مرکز جهانی علوم اسلامی.
7) ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص 161، ط. مکتبه القاهره.
- [سایر] سلام لطفا توضیح دهید. با یکی از دشمنان شیعه بحث و گفت و گویی داشتم و سر انجام به بحث حدیثی درباره موسی (ع) رسیده که در حالت عریان به دنبال یک سنگی می گشت. آنچه برای من جالب توجه است این است که او می گفت این حدیث مورد پذیرش شیعه است که در کتب آنها آمده است. از باب مثال: قمی این حدیث را از ابی بصیر از عبد الله در تفسیر خود نقل می کند که بنی اسرایل پیامبر موسی (ع) را به عدم آلت رجولیت متهم کردند؛ زیرا به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد که کسی او را نبیند. یک روز موسی برای غسل به کنار رود خانه می رفت و لباس خود را روی سنگ گذاشت. خداوند به سنگ دستور داد که از موسی به دور شود تا بنی اسرائیل او را بیبنند. سپس آنها متوجه شدند که پندار آن درست نبود و خدواند آیه ای را نازل فرمود که: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا"؛ هان ای مردم با ایمان! بسان آن کسانی نباشید که با بافتههای ناروا و ناسنجیده خود موسی (ع) را رنجانیدند و خدا او را از بافتهها و پندارهای ناروا و ظالمانه آنان پاک و پاکیزه معرفی کرد. مرحوم طبرسی در مجمع البیان، این حدیث را ثابت و تقریر کرده که حضرت موسی بسیار انسان با حیا و آبرومندی بود، به گونهای که به هنگام شست و شوی بدن خویش و یا انجام غسل خلوت میکرد، و بهانهجویان برایشان این دروغ را ساختند و پخش کردند که او در بدن خویش عیب و نقصی دارد و از سلامت و زیبایی اندام بیبهره است، و به همین جهت خویشتن را به هنگام نظافت و شست و شو از چشمها نهان میدارد؛ زمانی که از آنان پرسیدند، او چه عیب و نقصی دارد؟ به دروغ و ناروا گفتند: او به بیماری (برص) و یا ناراحتی بیضه و باد فتق گرفتار است. پس از این بافتههای ظالمانه و ناروای آنان، روزی موسی در گوشهای لباس خود را برای انجام غسل بیرون آورد و روی سنگی نهاد، آن سنگ درغلطید و لباس وی را برد، او آمد تا لباس خود را برگیرد که چشم گروهی از بنیاسرائیل بر اندام برهنه او افتاد و دیدند که او زیباترین و متناسبترین اندامها را دارد؛ و بدین وسیله خدا دروغ و بافته بیاساس آنان را افشا ساخت و موسی را از تهمتهای آنان پاک و پاکیزه معرّفی نمود. آیا این حدیث حقیقت دارد که مرحوم طبرسی در مجمع البیان و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر القمی این روایت را نقل فرمودند؟ آیا تفسیر دیگری از مفسران شیعه در مورد آیه مورد بحث وجود دارد؟ در واقع تفسیر این آیه چگونه است؟ و کدام تفسیر از آن باید مورد پذیرش ما باشد؟
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )