پاسخ شما به نظریه زیر چیست؟ (انسان نوعی حیوان است که فقط قدرت تعقلش از حیوانات دیگر بالاتر است؟) اگر انسان با حیوان تفاوت دارد لطفا این تفافت ها را با استدلال بگویید؟
پاسخ شما به نظریه زیر چیست؟ (انسان نوعی حیوان است که فقط قدرت تعقلش از حیوانات دیگر بالاتر است؟) اگر انسان با حیوان تفاوت دارد لطفا این تفافت ها را با استدلال بگویید؟ انسان با همة وجوه مشترکی که با جانداران دیگر دارد، یک سلسله تفاوتهای اصیل و عمیق با آنها دارد که هریک از آنها بُعدی جداگانه به او می‌بخشد و رشته‌ای جداگانه در بافت هستی او به شمار می‌رود. این تفاوتها در سه ناحیه است: 1. ناحیة ادراک و کشف خود و جهان. 2. ناحیة جاذبه‌هایی که بر انسان احاطه دارد. 3. ناحیة کیفیّت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه‌ها و انتخاب آنها. اما در ناحیة ادراک و کشف جهان، حواسّ حیوان راهی و وسیله‌ای است برای آگاهی حیوان به جهان. انسان در این جهت با حیوانهای دیگر شریک است و احیاناً برخی حیوانات از انسان در این ناحیه قوی‌ترند. آگاهی و شناختی که حواس به حیوان و یا انسان می‌دهد سطحی و ظاهری است؛ به عمق ماهیّت و ذات اشیاء و روابط منطقی آنها نفوذ ندارد. ولی در انسان نیروی دیگری برای درک و کشف خود و جهان وجود دارد که در جانداران دیگر وجود ندارد و آن نیروی مرموز تعقّل است. انسان با نیروی تعقّل، قوانین کلّی جهان را کشف می‌کند. اما در ناحیة جاذبه‌ها، انسان مانند جانداران دیگر تحت تأثیر جاذبه‌ها و کششهای مادّی و طبیعی است؛ میل به غذا، میل به خواب، میل به امور جنسی، میل به استراحت و آسایش و امثال اینها او را به سوی مادّه و طبیعت می‌کشد. اما جاذبه‌هایی که انسان را به خود می‌کشد، منحصر به اینها نیست؛ جاذبه‌ها و کششهای دیگر، انسان را به سوی کانونهای غیرمادی، یعنی اموری که نه حجم دارد و نه سنگینی و نتوان آنها را با اموری مادّی سنجید، می‌کشاند. اصول جاذبه‌های معنوی که تا امروز شناخته شده و مورد قبول است امور ذیل است: 1. علم و دانایی انسان، دانش و آگاهی را تنها از آن جهت که او را بر طبیعت مسلّط می‌کند و به سود زندگی مادّی اوست، نمی‌خواهد. در انسان غریزة حقیقت‌جویی و تحقیق وجود دارد؛ نفسِ دانایی و آگاهی برای انسان مطلوب و لذّت‌بخش است. علمْ گذشته از اینکه وسیله‌ای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهدة مسؤولیّت برآمدن، فی حدّ نفسه نیز مطلوب بشر است. انسان اگر بداند رازی در ورای کهکشانها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثیری در زندگی او ندارد، باز هم ترجیح می‌دهد که آن را بداند. انسان طبعاً از جهل فرار می‌کند و به سوی علم می‌شتابد. بنابراین، علم و آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است. 2. خیر اخلاقی پاره‌ای از کارها را انسان انجام می‌دهد نه به منظور سودی از آنها و یا دفع زیانی به وسیلة آنها، بلکه صرفاً جهت تأثیر یک سلسله عواطف که عواطف اخلاقی نامیده می‌شود؛ از آن جهت انجام می‌دهد که معتقد است انسانیّت چنین حکم می‌کند. فرض کنید انسانی در شرایطی سخت، در بیابانی وحشتناک قرار گرفته است، بی‌آذوقه و بی‌وسیله، و هر لحظه خطر مرگ او را تهدید می‌کند. در این بین، انسانی دیگر پیدا می‌شود و به او کمک می‌کند و او را از چنگال مرگ قطعی نجات می‌بخشد. بعد این دو انسان از یکدیگر جدا می‌شوند و یکدیگر را نمی‌بینند. سالها بعد آن فردی که روزی گرفتار شده بود، نجات دهندة قدیمی خود را می‌بیند که به حال نزاری افتاده است؛ به یادش می‌افتد که روزی همین شخص او را نجات داده است. آیا وجدان این فرد در اینجا هیچ فرمانی نمی‌دهد؟ آیا به او نمی‌گوید که پاداش نیکی، نیکی است؟ آیا نمی‌گوید سپاسگزاری احسان کننده واجب و لازم است؟ پاسخ مثبت است. آیا اگر این فرد به آن شخص کمک کرد، وجدان انسانهای دیگر چه می‌گوید؟ و اگر بی‌اعتنا گذشت و کوچکترین عکس‌العملی نشان نداد، وجدانهای دیگر چه می‌گویند؟ مسلّماً در صورت اول وجدانهای دیگر او را تحسین می‌کنند و آفرین می‌گویند، و در صورت دوم ملامت می‌کنند و نفرین می‌گویند. اینکه وجدان آن انسان حکم می‌کند (پاداش احسان، احسان است) (الرحمن / 60.) و هم اینکه وجدان انسانها حکم می‌کند که (پاداش دهندة نیکی را به نیکی، باید آفرین گفت و بی‌اعتنا را باید مورد ملامت و شماتت قرار داد) از وجدان اخلاقی ناشی می‌شود و این گونه اعمال را خیر اخلاقی می‌گویند. معیار بسیاری از کارهای انسان (خیر اخلاقی) است، و به عبارت دیگر، بسیاری از کارها را انسان به جهت (ارزش اخلاقی) انجام می‌دهد نه به جهت امور مادّی. این نیز از مختصّات انسان است و مربوط است به جنبة معنوی انسان و یک بُعد از ابعاد معنویّت اوست. سایر جانداران هرگز چنین معیاری ندارند؛ برای حیوان (خیر اخلاقی) مفهوم ندارد و (ارزش اخلاقی) بی‌معنی است. 3. جمال و زیبایی یک بُعد دیگر از ابعاد معنوی انسان علاقه به جمال و زیبایی است. قسمت مهمّی از زندگی انسان را جمال و زیبایی تشکیل می‌دهد. انسان جمال و زیبایی را در همة شؤون زندگی دخالت می‌دهد: جامه می‌پوشد برای سرما و گرما، به همان اندازه هم به زیبایی رنگ و دوخت اهمیت می‌دهد؛ خانه می‌سازد برای سکونت، و بیش از هر چیز به زیبایی خانه توجه دارد؛ حتی سفره‌ای که برای غذا خوردن پهن می‌کند و ظرفی که در آن غذا می‌ریزد و حتّی ترتیب چیدن غذا در ظرفها و بر سفره، همه روی اصول زیبایی است. انسان دوست دارد قیافه‌اش زیبا باشد، نامش زیبا باشد، جامه‌اش زیبا باشد، خطّش زیبا باشد، خیابانش و شهرش زیبا باشد، مناظر جلو چشمش زیبا باشد و خلاصه می‌خواهد هاله‌ای از زیبایی تمام زندگی‌اش را فراگیرد. برای حیوان مسألة زیبایی مطرح نیست. برای حیوان آنچه مطرح است محتوای آخور است، اما اینکه آخور زیبا باشد یا نازیبا دیگر مطرح نیست. برای حیوان پالان زیبا، منظرة زیبا، مسکن زیبا و غیره مطرح نیست. 4. تقدیس و پرستش یکی از پایدارترین و قدیمی‌ترین تجلّیات روح آدمی و یکی از اصیل‌ترین ابعاد وجود آدمی، حسّ نیایش و پرستش است. مطالعة آثار زندگی بشر نشان می‌دهد، هر زمان و هرجا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است؛ چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مجموعه آثار شهید مطهری ج2 – انسان در قرآن، شهید مطهری
عنوان سوال:

پاسخ شما به نظریه زیر چیست؟ (انسان نوعی حیوان است که فقط قدرت تعقلش از حیوانات دیگر بالاتر است؟) اگر انسان با حیوان تفاوت دارد لطفا این تفافت ها را با استدلال بگویید؟


پاسخ:

پاسخ شما به نظریه زیر چیست؟ (انسان نوعی حیوان است که فقط قدرت تعقلش از حیوانات دیگر بالاتر است؟) اگر انسان با حیوان تفاوت دارد لطفا این تفافت ها را با استدلال بگویید؟

انسان با همة وجوه مشترکی که با جانداران دیگر دارد، یک سلسله تفاوتهای اصیل و عمیق با آنها دارد که هریک از آنها بُعدی جداگانه به او می‌بخشد و رشته‌ای جداگانه در بافت هستی او به شمار می‌رود. این تفاوتها در سه ناحیه است:
1. ناحیة ادراک و کشف خود و جهان.
2. ناحیة جاذبه‌هایی که بر انسان احاطه دارد.
3. ناحیة کیفیّت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه‌ها و انتخاب آنها. اما در ناحیة ادراک و کشف جهان، حواسّ حیوان راهی و وسیله‌ای است برای آگاهی حیوان به جهان. انسان در این جهت با حیوانهای دیگر شریک است و احیاناً برخی حیوانات از انسان در این ناحیه قوی‌ترند.
آگاهی و شناختی که حواس به حیوان و یا انسان می‌دهد سطحی و ظاهری است؛ به عمق ماهیّت و ذات اشیاء و روابط منطقی آنها نفوذ ندارد. ولی در انسان نیروی دیگری برای درک و کشف خود و جهان وجود دارد که در جانداران دیگر وجود ندارد و آن نیروی مرموز تعقّل است. انسان با نیروی تعقّل، قوانین کلّی جهان را کشف می‌کند. اما در ناحیة جاذبه‌ها، انسان مانند جانداران دیگر تحت تأثیر جاذبه‌ها و کششهای مادّی و طبیعی است؛ میل به غذا، میل به خواب، میل به امور جنسی، میل به استراحت و آسایش و امثال اینها او را به سوی مادّه و طبیعت می‌کشد. اما جاذبه‌هایی که انسان را به خود می‌کشد، منحصر به اینها نیست؛ جاذبه‌ها و کششهای دیگر، انسان را به سوی کانونهای غیرمادی، یعنی اموری که نه حجم دارد و نه سنگینی و نتوان آنها را با اموری مادّی سنجید، می‌کشاند.
اصول جاذبه‌های معنوی که تا امروز شناخته شده و مورد قبول است امور ذیل است:
1. علم و دانایی انسان، دانش و آگاهی را تنها از آن جهت که او را بر طبیعت مسلّط می‌کند و به سود زندگی مادّی اوست، نمی‌خواهد. در انسان غریزة حقیقت‌جویی و تحقیق وجود دارد؛ نفسِ دانایی و آگاهی برای انسان مطلوب و لذّت‌بخش است. علمْ گذشته از اینکه وسیله‌ای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهدة مسؤولیّت برآمدن، فی حدّ نفسه نیز مطلوب بشر است. انسان اگر بداند رازی در ورای کهکشانها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثیری در زندگی او ندارد، باز هم ترجیح می‌دهد که آن را بداند. انسان طبعاً از جهل فرار می‌کند و به سوی علم می‌شتابد. بنابراین، علم و آگاهی یکی از ابعاد معنوی وجود انسان است.
2. خیر اخلاقی پاره‌ای از کارها را انسان انجام می‌دهد نه به منظور سودی از آنها و یا دفع زیانی به وسیلة آنها، بلکه صرفاً جهت تأثیر یک سلسله عواطف که عواطف اخلاقی نامیده می‌شود؛ از آن جهت انجام می‌دهد که معتقد است انسانیّت چنین حکم می‌کند. فرض کنید انسانی در شرایطی سخت، در بیابانی وحشتناک قرار گرفته است، بی‌آذوقه و بی‌وسیله، و هر لحظه خطر مرگ او را تهدید می‌کند. در این بین، انسانی دیگر پیدا می‌شود و به او کمک می‌کند و او را از چنگال مرگ قطعی نجات می‌بخشد. بعد این دو انسان از یکدیگر جدا می‌شوند و یکدیگر را نمی‌بینند. سالها بعد آن فردی که روزی گرفتار شده بود، نجات دهندة قدیمی خود را می‌بیند که به حال نزاری افتاده است؛ به یادش می‌افتد که روزی همین شخص او را نجات داده است. آیا وجدان این فرد در اینجا هیچ فرمانی نمی‌دهد؟ آیا به او نمی‌گوید که پاداش نیکی، نیکی است؟ آیا نمی‌گوید سپاسگزاری احسان کننده واجب و لازم است؟ پاسخ مثبت است. آیا اگر این فرد به آن شخص کمک کرد، وجدان انسانهای دیگر چه می‌گوید؟ و اگر بی‌اعتنا گذشت و کوچکترین عکس‌العملی نشان نداد، وجدانهای دیگر چه می‌گویند؟ مسلّماً در صورت اول وجدانهای دیگر او را تحسین می‌کنند و آفرین می‌گویند، و در صورت دوم ملامت می‌کنند و نفرین می‌گویند. اینکه وجدان آن انسان حکم می‌کند (پاداش احسان، احسان است) (الرحمن / 60.) و هم اینکه وجدان انسانها حکم می‌کند که (پاداش دهندة نیکی را به نیکی، باید آفرین گفت و بی‌اعتنا را باید مورد ملامت و شماتت قرار داد) از وجدان اخلاقی ناشی می‌شود و این گونه اعمال را خیر اخلاقی می‌گویند.
معیار بسیاری از کارهای انسان (خیر اخلاقی) است، و به عبارت دیگر، بسیاری از کارها را انسان به جهت (ارزش اخلاقی) انجام می‌دهد نه به جهت امور مادّی. این نیز از مختصّات انسان است و مربوط است به جنبة معنوی انسان و یک بُعد از ابعاد معنویّت اوست. سایر جانداران هرگز چنین معیاری ندارند؛ برای حیوان (خیر اخلاقی) مفهوم ندارد و (ارزش اخلاقی) بی‌معنی است.
3. جمال و زیبایی یک بُعد دیگر از ابعاد معنوی انسان علاقه به جمال و زیبایی است. قسمت مهمّی از زندگی انسان را جمال و زیبایی تشکیل می‌دهد. انسان جمال و زیبایی را در همة شؤون زندگی دخالت می‌دهد: جامه می‌پوشد برای سرما و گرما، به همان اندازه هم به زیبایی رنگ و دوخت اهمیت می‌دهد؛ خانه می‌سازد برای سکونت، و بیش از هر چیز به زیبایی خانه توجه دارد؛ حتی سفره‌ای که برای غذا خوردن پهن می‌کند و ظرفی که در آن غذا می‌ریزد و حتّی ترتیب چیدن غذا در ظرفها و بر سفره، همه روی اصول زیبایی است. انسان دوست دارد قیافه‌اش زیبا باشد، نامش زیبا باشد، جامه‌اش زیبا باشد، خطّش زیبا باشد، خیابانش و شهرش زیبا باشد، مناظر جلو چشمش زیبا باشد و خلاصه می‌خواهد هاله‌ای از زیبایی تمام زندگی‌اش را فراگیرد. برای حیوان مسألة زیبایی مطرح نیست. برای حیوان آنچه مطرح است محتوای آخور است، اما اینکه آخور زیبا باشد یا نازیبا دیگر مطرح نیست. برای حیوان پالان زیبا، منظرة زیبا، مسکن زیبا و غیره مطرح نیست. 4. تقدیس و پرستش یکی از پایدارترین و قدیمی‌ترین تجلّیات روح آدمی و یکی از اصیل‌ترین ابعاد وجود آدمی، حسّ نیایش و پرستش است. مطالعة آثار زندگی بشر نشان می‌دهد، هر زمان و هرجا که بشر وجود داشته است، نیایش و پرستش هم وجود داشته است؛ چیزی که هست شکل کار و شخص معبود متفاوت شده است. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: مجموعه آثار شهید مطهری ج2 – انسان در قرآن، شهید مطهری





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین