اگر عملی از لحاظ علم پزشکی یا روانپزشکی و یا روانشناسی برای انسان مفید باشد ممکن است که از لحاظ دینی و مذهبی مخالفتی و مغایریتی با آن داشته باشد یا مذهب آن را تأیید می کند؟
اگر عملی از لحاظ علم پزشکی یا روانپزشکی و یا روانشناسی برای انسان مفید باشد ممکن است که از لحاظ دینی و مذهبی مخالفتی و مغایریتی با آن داشته باشد یا مذهب آن را تأیید می کند؟ احتمال دارد عملی به لحاظ روانشناسی یا پزشکی مفید تلقَی شود، ولی از لحاظ مذهبی مفید نبوده و مذهب آن را تایید نکند.مثلاً برخی اطبا در مواردی شراب را به عنوان دارو تجویز می کنند ولی در روایات اهل بیت (ع) به صراحت بیان شده که از امور حرام درمان نجویید.چرا که شراب اگر چه در موردی مفید است ولی در مقابل ، مضرّات فراوانی نیز دارد و مهمتر از همه آنکه راه ورود شیطان به قلب آدمی و از وسائل غلبه ی اوست. حتی با توجه به اینکه مکاتب متعددی در روانشناسی و پزشکی موجود است، احتمال دارد مطلبی را برخی از مکاتب روانشناسی بپذیرند و برخی مکاتب دیگر آن را رد کنند.کما اینکه مکاتب طبّ نیز ممکن است در مواردی با یکدیگر اتّفاق نظر نداشته باشند. مثلاً روانشناسی فروید تفاوتهای فراوانی با روانشناسی آبراهم مزلو دارد. یا مبانی طبّ سنّتی مسلمین یا چینی ها و هندی ها با مبانی طبّ غربی بسیار متفاوت می باشد. آموزه های دینی با برخی از این گزاره‌های علوم تجربی هماهنگی دارند. ولی ممکن است با برخی دیگر از گزاره‌های علوم تجربی مطابقت نداشته باشند. مثلا برخی از روانشناسان خود ارضایی را تجویز کرده و مفید می دانند هرچند بسیاری دیگر از روانشناسان آن را مضر می‌دانند، ولی از نظر دینی این کار حرام بوده و تایید نمی‌شود. حال ممکن است در اینجا سوالی به ذهن بیاید که اگر عملی مورد تایید علوم تجربی باشد ولی دین با آن مخالفت کند ، چکار باید کرد؟ در این تعارض کدام را باید مقدم کرد؟ برای پاسخ به این سوال بهتر است؛ ویژگی‌های علوم تجربی را ذکر کرده و رابطه ی آنها با آموزه های دین را بررسی کنیم. تا شما بزرگوار بتوانید به پاسخ دقیق‌تری دست یابید 1- یکی از مسائلی که در علوم تجربی مشاهده می‌شود این است که در این علوم نظریات متعدد و گاها متعارض همدیگر وجود دارد. در علوم تجربی انسانی مثل روانشناسی یا روان پزشکی همواره چندین نظریه در عرض هم در جامعه ی علمی حضور دارند و چه بسا برخی از این نظریات در تضادّ با نظریه ی دیگر نیز می باشند. مثلاً برخی از مکاتب روانشناسی وجود روح را انکار نموده تمام رفتارها و حالات انسان را ناشی از خواصّ مغز و بدن می دانند ؛ در حالی که برخی مکاتب دیگر وجود روح را قبول دارند. همچنین برخی مکاتب روانشناسی انسان را موجودی مختار می دانند ولی مکاتب دیگری هم هستند که وجود اختیار را از ریشه انکار کرده ، انسان را ماشینی زنده فرض می کنند. لذا در اینجا بهتر است به‌جای علم روانشناسی بگوییم ، مکاتب گوناگون روانشناسی وجود دارند که گاه متضادّ با یکدیگر نیز می باشند. با توجه به این مقدمه توجه داشته باشید که حتی همان عملی که بیان کردید از نظر روانشناسی مفید باشد احتمال دارد از نظر برخی مکاتب دیگر ر وانشناسی و یا پزشکی مفید نباشد. 2- بطور کلی علوم تجربی (مانند پزشکی، روانشناسی، روانپزشکی و .. ) دارای ویژگی‌های زیر است: الف) کاملا غیر قابل خدشه نبوده و مانند علوم فلسفی و ریاضیات مبتنی بر براهین قطعی نمی‌باشد. ب) دارای متد تجربی (experimental) است. ج) مرکب از گزاره‌های صحیح و سقیم است. اگر به دقت ویژگی‌های علوم تجربی مورد بررسی قرار گیرد به خوبی می‌توان فهمید که آیا بین گزاره‌های دینی و علمی تعارضی می‌تواند وجود داشته باشد یا نه؟ داده‌های علوم تجربی در نگاهی ابتدایی به دو بخش تقسیم پذیرند: 1-قوانین علمی: این بخش از گزاره‌های علمی تا حدی از قطعیت برخوردار است و تأثیرپذیری کمتری از عوامل ظنی دارد. این گونه قضایا اگر حقیقتاً وجود داشته باشند با گزاره‌های قطعی دینی هیچگونه برخورد و تعارضی ندارد. البته مقصود ما از دین در این بحث خصوص اسلام است، نه هر دینی، زیرا چه بسا بر اثر تحریفات پدید آمده در ادیانی چون مسیحیت تعارضات جدی در این مرحله نیز یافت شود.2-نظریات علمی (Theories) ؛ با توجه به این‌که نظریات علمی از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیاری این نظریات دچار ابطال و دگرگونی می‌شوند ، بنابراین نباید انتظار داشت که همیشه نظریات علمی با داده‌های دینی هماهنگ و کاملاً سازگار باشد، زیرا لازمه آن این است که دین نیز مانند آرای ظنی و تجربی دانشمندان همواره دستخوش تغییر و دگرگونی شود. بنابراین ممکن است برخی از گزاره‌های دینی با برخی از گزاره‌های علمی در زمانی معارض افتد و در زمان دیگری موافق شود. به عنوان نمونه می‌توان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیک جنین با والدین را در نظر گرفت. که تا اواخر قرن نوزدهم مغایر نگرش علمی رایج در زیست‌شناسی بود، ولی در نیمه دوم قرن 19 نظریات مبتنی بر پیوند یکسویه فرزند با پدر یا مادر همگی منسوخ گردید و علم جدید نیز با دیدگاه قرآن در این زمینه همسو شد. از طرف دیگر باید توجه داشت که کاروان علمی بشر هنوز در نیمه راه است و بسیاری از نظریات علمی موجود نیز در آینده دگرگون خواهد شد، طبیعی است در میان این آرا ، اندیشه‌های صحیح و سقیم بسیاری وجود خواهد داشت، بنابراین انتظار هماهنگی کامل دین و علم به معنای دانش تجربی انتظاری نابجاست، لیکن آنچه مسلم است این است که بین قطعیات دین و علم تعارضی نبوده، و نخواهد بود. اما در موراد غیر قطعی اگر میان علوم تجربی که احتمال خطا دارد و احکام قطعی اسلام(که از آیات و روایات صحیح بدست آمده‌اند) تعارضی بوجود آید، اشتباه است که قطعی را رها کرده و ظنی را قبول کنیم. لذا نظریات قطعی دین همیشه مقدم می‌شوند. در پایان مقاله زیر را میآوریم تا بتوانید با مطالعه آن به اطلاعات بیشتری دست یابید. نقد علوم تجربی از دیدگاه فلسفه علوم تجربی. بر خلاف نظر اکثر مردم ، که علوم تجربی را علومی قطعی و تغییرناپذیر می انگارند ، از نظر فیلسوفان علم ، که کارشان ارزیابی روش تحقیق علوم می باشد ، اساساً در علوم تجربی چیزی به نام قانون قطعی و یقینی وجود ندارد ؛ و هر چه در علوم تجربی است همگی نظریه اند و قوانین آنها صرفاً ارزش کاربردی دارند و ارزش هستی شناسانه ی آنها کمتر از آن چیزی است که معمولاً گمان می شود. البته دقّت شود که علوم حسّی غیر از علوم تجربی می باشند. علوم حسّی ، اطّلاعاتی جزئی هستند که مستقیماً از راه حواسّ به دست می آیند و هیچ گونه استدلالی در آنها وجود ندارد ، تا سخن از درستی یا نادرستی آنها باشد. بر این اساس ، اینکه کره ی ماه گرد است یا سطح آن پوشیده از گودالهایی می باشد یا اینکه فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند یا اینکه نور سفید بعد از گذر از منشور ، به هفت رنگ تجزیه می شود و ... ، هیچکدام جزء مسائل علوم تجربی محسوب نمی شوند ؛ بلکه همگی علوم حسّی می باشند. امّا اینکه چرا کره ی ماه گرد است؟ یا اینکه علّت پیدایش چاله های آن چیست؟ یا چرا فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند و در جای دیگر یافت نمی شود؟ یا اینکه علّت تجزیه شدن نور سفید به طیف هفت رنگ چیست؟ مسائلی هستند که علوم تجربی باید به آنها پاسخ دهد ، و اینجاست که پای نظریه ها و مدلهای ذهنی به میان می آیند و همینجاست که استدلال مطرح می شود ؛ و همینجاست که علوم تجربی از استدلال غیر یقینی استفاده می کند. برای روشن شدن مقصود به اجمال ، چند مثال ذکر می شود. الف اوّلین کسی که نظریه ی اتم (ذرّه ی بنیادی و نشکن ) را مطرح ساخت دموکریتوس ، فیلسوف یونانی بود. این نظریه در قرون اخیر دوباره مطرح شد تا بوسیله ی آن برخی مشاهدات ما در عالم فیزیک و شیمی توجیه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم نه از راه مشاهده ی حسّی بود و نه از راه برهان عقلی وجودش اثبات شده است. فرض وجود اتم صرفاً برای این بود که می توانست برخی از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتی دانشمندان متوجّه شدند که فرضیه ی اتم به تنهایی نمی تواند همه ی سوالات را جواب دهد ، لذا این نظریه مطرح شده که شاید اتم هم اجزایی دارد. باز این مساله نیز نه حسّی است نه عقلی ؛ و فقط فرضی مفید است که در یافتن پاسخ برخی سوالات ما ، کار آیی دارد. در این زمان تامسون مدل کیک کشمشی را ارائه داد که در آن اجزائی به نام الکترون مثل کشمش هایی در کیک کشمشی پراکنده اند. این مدل بسیاری از سوالات را جواب داد ولی در برابر برخی سوالات تازه تر نارسایی اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نیز مشکلات باز هم بیشتری را حلّ نمود ؛ ولی باز ناتوانی اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد. لاجرم مدل سیاره ای بور پیشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولی بالاخره آن نیز در برابر سوالات جدیدتر به زانو در آمد ؛ و مدل کوانتومی شرودینگر جای آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتید و دانشجویان فیزیک حکومت می کند. امّا این آخر ماجرا نیست. چون بر خلاف دانشجویان و اساتید مقلّدی که به غلط خود را مجتهد فیزیک می پندارند ، دانشمندان محقّق ، این مدل را هم به چالش کشیده اند. امروزه حتّی خود اتم زیر سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظریه نوظهور ابَرریسمان است که با مکانیک کوانتوم دست و پنجه نرم می کند. حاصل مطلب این که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزیترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را می پذیریم صرفاً از این جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را توجیه می کنند. و کارکرد داشتن یک نظریه منطقاً دلیل بر درستی آن نیست. در همین روندی که گفته شد ملاحظه فرمودید که مدلهای گوناگون اتم هر کدام کارکردهایی داشتند. پس آیا همه ی آنها درستند. روشن است که همه درست نیستند. اساساً کار علوم تجربی همین است که دنبال مدلهایی با کارکردهای هر چه بیشتر است. و هر گاه مدلی قویتر ارائه شد مدل قبلی بازنشسته می شود. ب شاهد دیگر در علم نجوم است. هیئت زمین مرکزی بطلمیوس که نتیجه ی سالها رصد ستارگان و محاسبات ریاضی بود ، سالیان درازی درست می نمود ، تا آنجا که با این نظریه حرکت تمام سیارات قابل توجیه بود و بر اساس آن می شد خسوف و کسوف را به دقّت پیش بینی نمود. لذا عدّه ی به خاطر کارکرد داشتن آن و پیش بینیهای درستش گمان می کردند که این نظریه کاملاً درست است ، تا اینکه ابوسعید سجزی در قرن چهارم هجری در درستی این نظریه تردید ایجاد نمود و گفت خورشید مرکز عالم است و زمین به گرد خورشید می گردد . ابوریحان بیرونی این نظریه را از ابوسعید سجزی در کتاب خود نقل نموده و گفته است من نیز شک دارم که آیا خورشید مرکز عالم است یا زمین ؛ ولی درستی هیچکدام قابل اثبات نیست چون محاسبات نجومی طبق هر دو نظریه به یک جواب منتهی می شوند. امّا کپرنیک بعد از حدود چهار صد سال از او ، باز نظریه ی وی را مطرح ساخت ؛ گالیله آن را تئوریزه نمود و شواهدی تجربی بر درستی آن ارائه نمود. کپلر مدارهای دایره ای سیارات را بیضوی کرد و نیوتن با قانون جاذبه اش این هیئت را محکم ساخت ؛ چنان که بعضی ادّعا کردند فیزیک به آخر خود رسیده است . و در حالی که این نگرش به عالم هستی ، حقیقتی و قطعی تلقّی می شد و بر اساس آن صدها مساله ی بشر حلّ می شد ، و به راحتی می شد با این نظریه بر روی کره ی ماه فرود آمد ، ناگهان آلبرت اینشتین با نظریه ی نسبیت عامّ و ادوین هابل با نظریه ی انبساط عالم از راه رسیدند و بساط هیئت نیوتنی را در هم فرو ریختند ، و تبیینی متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند. نظریه ی نسبیت و انبساط جهان نیز تنها نظریه ی مطرح در جهان امروز نیست بلکه اینها نیز رقیبهایی در عالم علم دارند که ممکن است روزی جای اینها را بگیرند. پس چگونه می توان این نظریات را قطعی دانست. خود دانشمندان طراز اوّل علوم تجربی برخلاف رده های پایین و مقلّد این علوم هیچگاه به علوم تجربی به عنوان علم قطعی نظر نمی کنند و الّا در پی کشف جدید نمی بودند. این افراد کم اطلاع از ماهیت علوم تجربی هستند که این علوم را یقینی می انگارند. مفاهیمی چون الکترون ، پرتون ، نوترون ، کوارک ، پوزیترون ، انحنای فضا ، نیرو ، فتون و ... همگی فرضیه هایی هستند برای توجیه مشاهدات حسّی انسان ، که خودشان هیچگاه محسوس نیستند. لذا امروزه در نظریه ی ابر ریسمان ، تمام این امور به چالش کشیده شده اند. اگر کسی با تاریخ علوم تجربی ، بخصوص فیزیک نظری ، آشنا باشد آنگاه متوجّه می شود که این مفاهیم چگونه زاده شده اند. در اینجا ذکر چند اعتراف از فیزیکدانان بزرگ نیز خالی از فایده نیست. هایزنبرگ: ( فرمولهای ریاضی جدید دیگر خود طبیعت را توصیف نمی کنند ، بلکه بیانگر دانش ما از طبیعت هستند. ما مجبور شده ایم که توصیف طبیعت را که قرنها هدف واضح علوم دقیقه به حساب می آمد کنار بگذاریم. تنها چیزی که فعلاً می توانیم بگوییم این است که در حوزه ی فیزیک اتمی جدید ، این وضعیت را قبول کرده ایم ؛ زیرا آن به حدّ کافی تجارب ما را توضیح می دهد. ) (دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، ص34) کمبل: ( حوزه ی کار فیزیک مطالعه ی یک جهان خارجی نیست ؛ بلکه مطالعه ی بخشی از جهان داخلی تجارب است. و دلیلی وجود ندارد که ساختارهایی نظیر W که ما وارد می کنیم تناظری با واقعیت خارجی داشته باشند.) (همان) هایزنبرگ: ( هستی شناسی ماتریالیسم مبنی بر این توهّم است که ... واقعیت مستقیم دنیای اطراف ما را می توان به حوزه ی اتمی تعمیم داد. امّا این تعمیم غیر ممکن است. اتمها شیء نیستند. ) (همان ، ص 42) آلبرت اینشتین گفته است: ( این فرض که موج و ذرّه ، تنها اشکال ممکن مادّه هستند اختیاری است و چیزی تضمین نمی کند که در آینده صورتهای دیگر مادّه کشف نشوند. حدّ اکثر می توان گفت که تا این زمان نتوانسته ایم به بیش از این دست یابیم.) (تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، نوشته دکتر مهدی گلشنی ، ص73) گذشته از اعترافات دانشمندان بزرگ علوم طبیعی ، تاریخ علوم تجربی نیز گواه صادقی است که نشان می دهد نظریات علوم تجربی دائماً در حال تحوّل و ابطال می باشند. مثلاً روزگاری قانون جاذبه ی نیوتن جزء یقینیات فیزیک شمرده می شود و حتّی کسی گمان نمی کرد که روزی ابطال گردد ولی ملاحظه فرمودید که نظریه ی نسبیت عامّ اینشتین ، نظریه ی نیوتن را از اساس باطل و طرحی دیگر در انداخت. باز قانون ترکیب سرعتها در فیزیک نیوتنی از قطعیات فیزیک شمرده می شد و تمام شواهد تجربی نیز آن را تأیید می کردند ، ولی نسبیت خاصّ اینشتین ، نشان داد که این قانون نادرست بوده ولی نادرستی آن در سرعتهای معمولی روشن نمی شود. خود نسبیت عامّ و خاصّ نیز هم اکنون در معرض نقد جدّی دانشمندان قرار دارند و ایرادات فراوانی بر آنها وارد نموده اند ؛ ولی هنوز نظریه ای جای آن را نگرفته است. فیزیکدانها حتّی نام نظریه جایگزین را هم تعیین نموده ، نظریه وحدت نامیده اند ؛ چرا که قرار است آن نظریه فرضی نسبیت و مکانیک کوانتوم را با هم متّحد نماید و نارسایی هر دو را برطرف سازد. همچنین وضع موجود برخی علوم تجربی مثل روانشناسی و جامعه شناسی ، خود گواه است که این روش ، یقین آور نیست. در عصر کنونی دهها مکتب روانشناسی و جامعه شناسی وجود دارند که برخی از آنها در تضادّ کامل با یکدیگر قرار دارند. همه ی این مکاتب ، از روش علوم تجربی استفاده می کنند ؛ حال اگر این روش یقین آور است ، پس همه ی این مکاتب باید درست باشند. امّا چگونه ممکن است این مکاتب متضادّ همه باهم درست باشند؟!!
عنوان سوال:

اگر عملی از لحاظ علم پزشکی یا روانپزشکی و یا روانشناسی برای انسان مفید باشد ممکن است که از لحاظ دینی و مذهبی مخالفتی و مغایریتی با آن داشته باشد یا مذهب آن را تأیید می کند؟


پاسخ:

اگر عملی از لحاظ علم پزشکی یا روانپزشکی و یا روانشناسی برای انسان مفید باشد ممکن است که از لحاظ دینی و مذهبی مخالفتی و مغایریتی با آن داشته باشد یا مذهب آن را تأیید می کند؟


احتمال دارد عملی به لحاظ روانشناسی یا پزشکی مفید تلقَی شود، ولی از لحاظ مذهبی مفید نبوده و مذهب آن را تایید نکند.مثلاً برخی اطبا در مواردی شراب را به عنوان دارو تجویز می کنند ولی در روایات اهل بیت (ع) به صراحت بیان شده که از امور حرام درمان نجویید.چرا که شراب اگر چه در موردی مفید است ولی در مقابل ، مضرّات فراوانی نیز دارد و مهمتر از همه آنکه راه ورود شیطان به قلب آدمی و از وسائل غلبه ی اوست.
حتی با توجه به اینکه مکاتب متعددی در روانشناسی و پزشکی موجود است، احتمال دارد مطلبی را برخی از مکاتب روانشناسی بپذیرند و برخی مکاتب دیگر آن را رد کنند.کما اینکه مکاتب طبّ نیز ممکن است در مواردی با یکدیگر اتّفاق نظر نداشته باشند. مثلاً روانشناسی فروید تفاوتهای فراوانی با روانشناسی آبراهم مزلو دارد. یا مبانی طبّ سنّتی مسلمین یا چینی ها و هندی ها با مبانی طبّ غربی بسیار متفاوت می باشد.

آموزه های دینی با برخی از این گزاره‌های علوم تجربی هماهنگی دارند. ولی ممکن است با برخی دیگر از گزاره‌های علوم تجربی مطابقت نداشته باشند. مثلا برخی از روانشناسان خود ارضایی را تجویز کرده و مفید می دانند هرچند بسیاری دیگر از روانشناسان آن را مضر می‌دانند، ولی از نظر دینی این کار حرام بوده و تایید نمی‌شود.
حال ممکن است در اینجا سوالی به ذهن بیاید که اگر عملی مورد تایید علوم تجربی باشد ولی دین با آن مخالفت کند ، چکار باید کرد؟ در این تعارض کدام را باید مقدم کرد؟
برای پاسخ به این سوال بهتر است؛ ویژگی‌های علوم تجربی را ذکر کرده و رابطه ی آنها با آموزه های دین را بررسی کنیم. تا شما بزرگوار بتوانید به پاسخ دقیق‌تری دست یابید
1- یکی از مسائلی که در علوم تجربی مشاهده می‌شود این است که در این علوم نظریات متعدد و گاها متعارض همدیگر وجود دارد.
در علوم تجربی انسانی مثل روانشناسی یا روان پزشکی همواره چندین نظریه در عرض هم در جامعه ی علمی حضور دارند و چه بسا برخی از این نظریات در تضادّ با نظریه ی دیگر نیز می باشند. مثلاً برخی از مکاتب روانشناسی وجود روح را انکار نموده تمام رفتارها و حالات انسان را ناشی از خواصّ مغز و بدن می دانند ؛ در حالی که برخی مکاتب دیگر وجود روح را قبول دارند. همچنین برخی مکاتب روانشناسی انسان را موجودی مختار می دانند ولی مکاتب دیگری هم هستند که وجود اختیار را از ریشه انکار کرده ، انسان را ماشینی زنده فرض می کنند. لذا در اینجا بهتر است به‌جای علم روانشناسی بگوییم ، مکاتب گوناگون روانشناسی وجود دارند که گاه متضادّ با یکدیگر نیز می باشند.
با توجه به این مقدمه توجه داشته باشید که حتی همان عملی که بیان کردید از نظر روانشناسی مفید باشد احتمال دارد از نظر برخی مکاتب دیگر ر وانشناسی و یا پزشکی مفید نباشد.
2- بطور کلی علوم تجربی (مانند پزشکی، روانشناسی، روانپزشکی و .. ) دارای ویژگی‌های زیر است:
الف) کاملا غیر قابل خدشه نبوده و مانند علوم فلسفی و ریاضیات مبتنی بر براهین قطعی نمی‌باشد.
ب) دارای متد تجربی (experimental) است.
ج) مرکب از گزاره‌های صحیح و سقیم است.
اگر به دقت ویژگی‌های علوم تجربی مورد بررسی قرار گیرد به خوبی می‌توان فهمید که آیا بین گزاره‌های دینی و علمی تعارضی می‌تواند وجود داشته باشد یا نه؟
داده‌های علوم تجربی در نگاهی ابتدایی به دو بخش تقسیم پذیرند: 1-قوانین علمی: این بخش از گزاره‌های علمی تا حدی از قطعیت برخوردار است و تأثیرپذیری کمتری از عوامل ظنی دارد. این گونه قضایا اگر حقیقتاً وجود داشته باشند با گزاره‌های قطعی دینی هیچگونه برخورد و تعارضی ندارد. البته مقصود ما از دین در این بحث خصوص اسلام است، نه هر دینی، زیرا چه بسا بر اثر تحریفات پدید آمده در ادیانی چون مسیحیت تعارضات جدی در این مرحله نیز یافت شود.2-نظریات علمی (Theories) ؛ با توجه به این‌که نظریات علمی از قطعیت برخوردار نیست و در موارد بسیاری این نظریات دچار ابطال و دگرگونی می‌شوند ، بنابراین نباید انتظار داشت که همیشه نظریات علمی با داده‌های دینی هماهنگ و کاملاً سازگار باشد، زیرا لازمه آن این است که دین نیز مانند آرای ظنی و تجربی دانشمندان همواره دستخوش تغییر و دگرگونی شود. بنابراین ممکن است برخی از گزاره‌های دینی با برخی از گزاره‌های علمی در زمانی معارض افتد و در زمان دیگری موافق شود. به عنوان نمونه می‌توان دیدگاه قرآن درباره پیوند بیولوژیک جنین با والدین را در نظر گرفت. که تا اواخر قرن نوزدهم مغایر نگرش علمی رایج در زیست‌شناسی بود، ولی در نیمه دوم قرن 19 نظریات مبتنی بر پیوند یکسویه فرزند با پدر یا مادر همگی منسوخ گردید و علم جدید نیز با دیدگاه قرآن در این زمینه همسو شد. از طرف دیگر باید توجه داشت که کاروان علمی بشر هنوز در نیمه راه است و بسیاری از نظریات علمی موجود نیز در آینده دگرگون خواهد شد، طبیعی است در میان این آرا ، اندیشه‌های صحیح و سقیم بسیاری وجود خواهد داشت، بنابراین انتظار هماهنگی کامل دین و علم به معنای دانش تجربی انتظاری نابجاست، لیکن آنچه مسلم است این است که بین قطعیات دین و علم تعارضی نبوده، و نخواهد بود.
اما در موراد غیر قطعی اگر میان علوم تجربی که احتمال خطا دارد و احکام قطعی اسلام(که از آیات و روایات صحیح بدست آمده‌اند) تعارضی بوجود آید، اشتباه است که قطعی را رها کرده و ظنی را قبول کنیم.
لذا نظریات قطعی دین همیشه مقدم می‌شوند.
در پایان مقاله زیر را میآوریم تا بتوانید با مطالعه آن به اطلاعات بیشتری دست یابید.

نقد علوم تجربی از دیدگاه فلسفه علوم تجربی.
بر خلاف نظر اکثر مردم ، که علوم تجربی را علومی قطعی و تغییرناپذیر می انگارند ، از نظر فیلسوفان علم ، که کارشان ارزیابی روش تحقیق علوم می باشد ، اساساً در علوم تجربی چیزی به نام قانون قطعی و یقینی وجود ندارد ؛ و هر چه در علوم تجربی است همگی نظریه اند و قوانین آنها صرفاً ارزش کاربردی دارند و ارزش هستی شناسانه ی آنها کمتر از آن چیزی است که معمولاً گمان می شود. البته دقّت شود که علوم حسّی غیر از علوم تجربی می باشند. علوم حسّی ، اطّلاعاتی جزئی هستند که مستقیماً از راه حواسّ به دست می آیند و هیچ گونه استدلالی در آنها وجود ندارد ، تا سخن از درستی یا نادرستی آنها باشد. بر این اساس ، اینکه کره ی ماه گرد است یا سطح آن پوشیده از گودالهایی می باشد یا اینکه فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند یا اینکه نور سفید بعد از گذر از منشور ، به هفت رنگ تجزیه می شود و ... ، هیچکدام جزء مسائل علوم تجربی محسوب نمی شوند ؛ بلکه همگی علوم حسّی می باشند. امّا اینکه چرا کره ی ماه گرد است؟ یا اینکه علّت پیدایش چاله های آن چیست؟ یا چرا فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند و در جای دیگر یافت نمی شود؟ یا اینکه علّت تجزیه شدن نور سفید به طیف هفت رنگ چیست؟ مسائلی هستند که علوم تجربی باید به آنها پاسخ دهد ، و اینجاست که پای نظریه ها و مدلهای ذهنی به میان می آیند و همینجاست که استدلال مطرح می شود ؛ و همینجاست که علوم تجربی از استدلال غیر یقینی استفاده می کند.
برای روشن شدن مقصود به اجمال ، چند مثال ذکر می شود.
الف اوّلین کسی که نظریه ی اتم (ذرّه ی بنیادی و نشکن ) را مطرح ساخت دموکریتوس ، فیلسوف یونانی بود. این نظریه در قرون اخیر دوباره مطرح شد تا بوسیله ی آن برخی مشاهدات ما در عالم فیزیک و شیمی توجیه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم نه از راه مشاهده ی حسّی بود و نه از راه برهان عقلی وجودش اثبات شده است. فرض وجود اتم صرفاً برای این بود که می توانست برخی از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتی دانشمندان متوجّه شدند که فرضیه ی اتم به تنهایی نمی تواند همه ی سوالات را جواب دهد ، لذا این نظریه مطرح شده که شاید اتم هم اجزایی دارد. باز این مساله نیز نه حسّی است نه عقلی ؛ و فقط فرضی مفید است که در یافتن پاسخ برخی سوالات ما ، کار آیی دارد. در این زمان تامسون مدل کیک کشمشی را ارائه داد که در آن اجزائی به نام الکترون مثل کشمش هایی در کیک کشمشی پراکنده اند. این مدل بسیاری از سوالات را جواب داد ولی در برابر برخی سوالات تازه تر نارسایی اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نیز مشکلات باز هم بیشتری را حلّ نمود ؛ ولی باز ناتوانی اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد. لاجرم مدل سیاره ای بور پیشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولی بالاخره آن نیز در برابر سوالات جدیدتر به زانو در آمد ؛ و مدل کوانتومی شرودینگر جای آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتید و دانشجویان فیزیک حکومت می کند. امّا این آخر ماجرا نیست. چون بر خلاف دانشجویان و اساتید مقلّدی که به غلط خود را مجتهد فیزیک می پندارند ، دانشمندان محقّق ، این مدل را هم به چالش کشیده اند. امروزه حتّی خود اتم زیر سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظریه نوظهور ابَرریسمان است که با مکانیک کوانتوم دست و پنجه نرم می کند.
حاصل مطلب این که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزیترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را می پذیریم صرفاً از این جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را توجیه می کنند. و کارکرد داشتن یک نظریه منطقاً دلیل بر درستی آن نیست. در همین روندی که گفته شد ملاحظه فرمودید که مدلهای گوناگون اتم هر کدام کارکردهایی داشتند. پس آیا همه ی آنها درستند. روشن است که همه درست نیستند. اساساً کار علوم تجربی همین است که دنبال مدلهایی با کارکردهای هر چه بیشتر است. و هر گاه مدلی قویتر ارائه شد مدل قبلی بازنشسته می شود.
ب شاهد دیگر در علم نجوم است. هیئت زمین مرکزی بطلمیوس که نتیجه ی سالها رصد ستارگان و محاسبات ریاضی بود ، سالیان درازی درست می نمود ، تا آنجا که با این نظریه حرکت تمام سیارات قابل توجیه بود و بر اساس آن می شد خسوف و کسوف را به دقّت پیش بینی نمود. لذا عدّه ی به خاطر کارکرد داشتن آن و پیش بینیهای درستش گمان می کردند که این نظریه کاملاً درست است ، تا اینکه ابوسعید سجزی در قرن چهارم هجری در درستی این نظریه تردید ایجاد نمود و گفت خورشید مرکز عالم است و زمین به گرد خورشید می گردد . ابوریحان بیرونی این نظریه را از ابوسعید سجزی در کتاب خود نقل نموده و گفته است من نیز شک دارم که آیا خورشید مرکز عالم است یا زمین ؛ ولی درستی هیچکدام قابل اثبات نیست چون محاسبات نجومی طبق هر دو نظریه به یک جواب منتهی می شوند. امّا کپرنیک بعد از حدود چهار صد سال از او ، باز نظریه ی وی را مطرح ساخت ؛ گالیله آن را تئوریزه نمود و شواهدی تجربی بر درستی آن ارائه نمود. کپلر مدارهای دایره ای سیارات را بیضوی کرد و نیوتن با قانون جاذبه اش این هیئت را محکم ساخت ؛ چنان که بعضی ادّعا کردند فیزیک به آخر خود رسیده است . و در حالی که این نگرش به عالم هستی ، حقیقتی و قطعی تلقّی می شد و بر اساس آن صدها مساله ی بشر حلّ می شد ، و به راحتی می شد با این نظریه بر روی کره ی ماه فرود آمد ، ناگهان آلبرت اینشتین با نظریه ی نسبیت عامّ و ادوین هابل با نظریه ی انبساط عالم از راه رسیدند و بساط هیئت نیوتنی را در هم فرو ریختند ، و تبیینی متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند. نظریه ی نسبیت و انبساط جهان نیز تنها نظریه ی مطرح در جهان امروز نیست بلکه اینها نیز رقیبهایی در عالم علم دارند که ممکن است روزی جای اینها را بگیرند. پس چگونه می توان این نظریات را قطعی دانست. خود دانشمندان طراز اوّل علوم تجربی برخلاف رده های پایین و مقلّد این علوم هیچگاه به علوم تجربی به عنوان علم قطعی نظر نمی کنند و الّا در پی کشف جدید نمی بودند. این افراد کم اطلاع از ماهیت علوم تجربی هستند که این علوم را یقینی می انگارند. مفاهیمی چون الکترون ، پرتون ، نوترون ، کوارک ، پوزیترون ، انحنای فضا ، نیرو ، فتون و ... همگی فرضیه هایی هستند برای توجیه مشاهدات حسّی انسان ، که خودشان هیچگاه محسوس نیستند. لذا امروزه در نظریه ی ابر ریسمان ، تمام این امور به چالش کشیده شده اند. اگر کسی با تاریخ علوم تجربی ، بخصوص فیزیک نظری ، آشنا باشد آنگاه متوجّه می شود که این مفاهیم چگونه زاده شده اند.
در اینجا ذکر چند اعتراف از فیزیکدانان بزرگ نیز خالی از فایده نیست.
هایزنبرگ: ( فرمولهای ریاضی جدید دیگر خود طبیعت را توصیف نمی کنند ، بلکه بیانگر دانش ما از طبیعت هستند. ما مجبور شده ایم که توصیف طبیعت را که قرنها هدف واضح علوم دقیقه به حساب می آمد کنار بگذاریم. تنها چیزی که فعلاً می توانیم بگوییم این است که در حوزه ی فیزیک اتمی جدید ، این وضعیت را قبول کرده ایم ؛ زیرا آن به حدّ کافی تجارب ما را توضیح می دهد. ) (دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، ص34)
کمبل: ( حوزه ی کار فیزیک مطالعه ی یک جهان خارجی نیست ؛ بلکه مطالعه ی بخشی از جهان داخلی تجارب است. و دلیلی وجود ندارد که ساختارهایی نظیر W که ما وارد می کنیم تناظری با واقعیت خارجی داشته باشند.) (همان)
هایزنبرگ: ( هستی شناسی ماتریالیسم مبنی بر این توهّم است که ... واقعیت مستقیم دنیای اطراف ما را می توان به حوزه ی اتمی تعمیم داد. امّا این تعمیم غیر ممکن است. اتمها شیء نیستند. ) (همان ، ص 42)
آلبرت اینشتین گفته است: ( این فرض که موج و ذرّه ، تنها اشکال ممکن مادّه هستند اختیاری است و چیزی تضمین نمی کند که در آینده صورتهای دیگر مادّه کشف نشوند. حدّ اکثر می توان گفت که تا این زمان نتوانسته ایم به بیش از این دست یابیم.) (تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، نوشته دکتر مهدی گلشنی ، ص73)
گذشته از اعترافات دانشمندان بزرگ علوم طبیعی ، تاریخ علوم تجربی نیز گواه صادقی است که نشان می دهد نظریات علوم تجربی دائماً در حال تحوّل و ابطال می باشند. مثلاً روزگاری قانون جاذبه ی نیوتن جزء یقینیات فیزیک شمرده می شود و حتّی کسی گمان نمی کرد که روزی ابطال گردد ولی ملاحظه فرمودید که نظریه ی نسبیت عامّ اینشتین ، نظریه ی نیوتن را از اساس باطل و طرحی دیگر در انداخت. باز قانون ترکیب سرعتها در فیزیک نیوتنی از قطعیات فیزیک شمرده می شد و تمام شواهد تجربی نیز آن را تأیید می کردند ، ولی نسبیت خاصّ اینشتین ، نشان داد که این قانون نادرست بوده ولی نادرستی آن در سرعتهای معمولی روشن نمی شود. خود نسبیت عامّ و خاصّ نیز هم اکنون در معرض نقد جدّی دانشمندان قرار دارند و ایرادات فراوانی بر آنها وارد نموده اند ؛ ولی هنوز نظریه ای جای آن را نگرفته است. فیزیکدانها حتّی نام نظریه جایگزین را هم تعیین نموده ، نظریه وحدت نامیده اند ؛ چرا که قرار است آن نظریه فرضی نسبیت و مکانیک کوانتوم را با هم متّحد نماید و نارسایی هر دو را برطرف سازد.
همچنین وضع موجود برخی علوم تجربی مثل روانشناسی و جامعه شناسی ، خود گواه است که این روش ، یقین آور نیست. در عصر کنونی دهها مکتب روانشناسی و جامعه شناسی وجود دارند که برخی از آنها در تضادّ کامل با یکدیگر قرار دارند. همه ی این مکاتب ، از روش علوم تجربی استفاده می کنند ؛ حال اگر این روش یقین آور است ، پس همه ی این مکاتب باید درست باشند. امّا چگونه ممکن است این مکاتب متضادّ همه باهم درست باشند؟!!





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین