راه آغازین تشیع شاید همان گفتن شهادتین باشد ولی مقصد و آخره راه کجاست و قرار است به کجا برسیم و از کجا میتوان فهمید که به مقصد نزدیک شده ایم یا دور؟ در پاسخ به این پرسش که هدف ومقصد چیست، ابتدا باید به چند نکته توجه کرد: یکم. معنای هدف هدف، یعنی (برای هر کار و فرمان و هر راهی، نقطهای است که به آن ختم میشود). ژرف نگری در این نکته، ما را از خطاهای بسیاری ایمنی میبخشد. در طول تاریخ بشر، خطاکنندگان به معنایِ صحیح (هدف)، نیندیشیده و یا آن را درنیافتهاند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگی و یا از اجزای حیات دنیایی بشر بوده و در مواردی ایدهآل برای بخشی از زندگی به حساب آمده است با هدف برای کل حیات تلقی کرده و براین اساس دچار زیان در زندگی یا شکستهای روحی شدهاند. در این باب، میتوان به کسانی اشاره کرد که بهرهمندی از لذّتها و شهوتها را هدف دانستهاند! به هر حال این تصوّر نادرست است؛ چرا که آنچه جزء زندگی است، نمیتواند هدف آن باشد. برای چنین افرادی پس از پایان زندگی (حیات دنیوی)، رسیدن به هدف، هیچ تصویری ندارد. به طور مثال کسانی که رسیدن به مدارج عالی علمی را هدف زندگی خود دانستهاند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب، ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفی و مأیوسانهای نسبت به زندگی بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگی دنیوی، نیل به هدف برای آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین باید (زندگی) و (هدف از آن)، از یکدیگر متمایز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگی است، هدف زندگی تلقی نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگی، باید مافوق حیات طبیعی قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعی و شئون آن نگیریم برای آگاهی بیشتر: عبداللّه نصری، تکاپوگر اندیشهها (زندگی، آثار و اندیشههای استاد محمدتقی جعفری)، ص 220.. دوم. درستی هدف روشن است که عالمان و اندیشمندان، هدفهای متفاوتی برای زندگی ترسیم و ارائه کردهاند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها و هدفها صحیح بوده و به دیگران درست شناسانده شده است. ضدیّت و یا تناقض بسیاری از این هدفها، نشانگر صحت این مدعا است. به عنوان مثال، بیماری نیاز فوری به دارویی خاص دارد. شما میدانید که این دارو تنها در یک داروخانه عرضه میشود؛ ولی آنجا را نمیشناسید. اکنون درمییابید که دانستن نام و یافتن نشانی آنجا، تا چه حد ضروری و جدی است؛ یعنی، همان قدر که دانستن این مشخصات مهم است، یافتن خیابان و نحوه رفتن به آنجا نیز اهمیت دارد. بدون شک اگر نام و نشانی و چگونگی رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمهای جانسوز و جبرانناپذیر برای بیمار در پی خواهد داشت. در اولین قدم کاوش برای یافتن هدف زندگی و راه رسیدن به آن، پای ما به زنگ خطری برخورد میکند که برای هوشیاری و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. این زنگ به ما چنین میگوید: (تنها یک بار این راه را خواهی رفت و یک بار زندگی را تجربه خواهی کرد)! این اخطار و گوشزد مهم و جدّی، ما را بر آن میدارد که با دقّتی متناسب با اهمیت موضوع و موشکافی بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایی برای یافته خود، دست و پا کنیم. پس شناخت هدف زندگی، کار آسانی نیست تا در توان ما یا امثال ما - که خود برای اولین و آخرین بار از این راه میگذریم - بگنجد. گویی باید دستی از آستین غیب برآید و با انگشت اشارهای، هدف و سمت و سوی آن را به ما بنمایاند. خوشبختانه باید بگوییم: این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگی رسیدن به آن، کاری کارستان کرده است. خداوند بلندمرتبه، در حالی که به همه جهان هستی احاطه دارد، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام میداند و هدف زندگی و راه رسیدن به آن را به خوبی و پله پله به ما میآموزد. او در آیات قرآن، این حقیقت را بازگفته است که همه جهان هستی و از جمله انسان، به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامی امور و پایان زندگی، به سوی خداوند و از آنِ او است: (وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ)؛ لقمان (31)، آیه 22.؛ (و فرجام کارها به سوی او است) و (إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ)؛ آل عمران (3)، آیه 109.؛ ([ همه ]کارها به سوی خدا بازگردانده میشود). بر این اساس هدف، فرجام و آرمانی که اسلام برای بشر تصویر کرده، فقط (خدا) است و بس و این غایتی است که ورای آن هدف برتری تصورپذیر نیست. آدمی به سوی خداوند در حرکت است و در واقع تمامی جهان به سوی آن، در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوی آن هدف و غایت داریم. این هدف ماورای زندگی و عالم مادی؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر و برتر است. بنابراین هدف از زیستن آدمی در این دنیا، حرکت، صعود و بازگشت به سوی خداوند است. خداوند، چگونگی رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را روشن ساخته و رسالت تبیین آن را بر دوش پیامبران نهاده است. در واقع در پرتو پیروی از ایشان و عمل به هدایتها و تعالیم آنان، آدمی میتواند به حقیقت انسانیت و قرب حضرت حق دست یازد: ( ... فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ...)؛ طلاق (65)، آیه 10 و 11.؛ (پس ای خردمندانی که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید؛ به راستی که خدا سوی شما تذکاری فرو فرستاده است: پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت میکند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون برد). (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً)؛ احزاب (33)، آیه 45 و 46.؛ (ای پیامبر! ما تو را [ به سِمت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم و دعوتکننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک). این عبارات بیانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران، برای دعوت به سوی حضرت حق است و آنان همچون چراغی تابناک، روشنگر راه آدمی در رسیدن به مقصود و هدف زندگیاند. چون رسید اندر سبا این نور شرقغلغلی افتاد در بلقیس و خلق روحهای مرده جمله پر زدندمردگان از گور تن سر بر زدند یکدگر را مژده میدادند، هان تک ندایی میرسد از آسمان زان ندا دینها همی گردند گبزشاخ و برگ دل همی گردند سبز از سلیمان آن نفس چون نفخ صورمردگان را وا رهانید از قبور مثنوی معنوی، دفتر 4، ابیات 839 - 843. قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسی و دو ره توشه مهم، برای رسیدن به هدف حقیقی و اصلی انسان در زندگی میداند: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ)؛ تین (95)، آیات 4-6.؛ (بهراستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پستترین [ مراتب] پستی بازگردانیدیم؛ مگر کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند که پاداشی بیمنّت خواهند داشت). و (إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ)؛ عصر (103)، آیه 2 و 3.؛ (در حقیقت انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند). بنابراین، بر اساس آیات قرآن چند امر روشن میشود: یکم. هدف برین زندگی، خارج از چند روزه زندگی این دنیا قرار دارد و در سرانجام آن است، نه در متن آن. دوم. هدف زندگی، رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلی؛ یعنی، خداوند متعال است. سوم. خداوند، چگونگی و کیفیت رسیدن به این هدف را، به وسیله پیامبران الهی برای ما روشن ساخته است. او در کنار عقل - که حجت درونی است و در راه رسیدن به هدف زندگی، ما را به کلیاتی رهنمون میکند - انبیا و کتابهای آسمانی را به منظور راهنمایی و معرفی جزئیات این راه و مسیر، فرستاده است. چهارم. ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلی و مهم برای نیل به هدف حقیقی زندگی تلقی شده است. از همه این مطالب روشن میشود که هدف زندگی برای دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه (انسان)، یکسان است و البته هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، میتواند به هدف حقیقی زندگی دست یابد. با این نگاه به هدف زندگی، تلاش در جهت ایمان و عمل صالح، هر چند سخت؛ ولی بسیار لذت بخش است. رو به سوی خدا آوردن، بسیار آرام بخش و آمیخته با انس و لطف است و نرسیدن به این وصال، بسیار جانسوز است؛ چنان که عبدالرحمان جامی در شرح دو بیت زیر از مولانا جلال الدین رومی: بشنو از نی چون حکایت میکندو زجداییها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهانددر نفیرم مرد و زن نالیدهاند چنین میسراید: حبذا روزی که پیش از روز و شبفارغ از اندوه و آزاد از طرب متحد بودیم با شاه وجودحکم غیریت به کلّی محو بود بود اعیانِ جهان بیچند و چونز امتیاز علمی و عینی مصون نی به لوح علمشان نقش ثبوتنی ز فیض خوان هستی خورده قوت نی ز حق ممتاز و نی از یکدگرغرقه دریای وحدت سربهسر ناگهان در جنبش آمد بحر جودجمله را در خود ز خود بیخود نمود امتیاز علمی آمد در میانبینشانی را نشانها شد عیان واجب و ممکن ز هم ممتاز شدرسم و آیین دویی آغاز شد بعد از آن، یک موج دیگر زد محیط سوی ساحل آمد ارواح بسیط موج دیگر زد پدید آمد از آنبرزخ جامع میان جسم و جان پیش آن کز زمره اهل حق استنام آن برزخ مثال مطلق است موج دیگر نیز در کار آمدهجسم و جسمانی پدیدار آمده جسم هم گردید طورا بعد طورتا به نوع آخرش افتاده دور نوع آخر آدم است و آدمیگشته محروم از مقام محرمی بر مراتب سرنگون کرده عبورپایه پایه ز اصل خویش افتاده دور گر نگردد باز مسکین زین سفرنیست از وی هیچکس مهجورتر نی که آغاز حکایت میکندزین جداییها شکایت میکند امید آنکه خداوند همه انسانهای حقیقتجو را در شناخت هدف زندگی و رسیدن به آن، یاری دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند برای آشنایی بیشتر با مباحث پیش گفته، کتابهای ذیل خواندنی است:.
راه آغازین تشیع شاید همان گفتن شهادتین باشد ولی مقصد و آخره راه کجاست و قرار است به کجا برسیم و از کجا میتوان فهمید که به مقصد نزدیک شده ایم یا دور؟
راه آغازین تشیع شاید همان گفتن شهادتین باشد ولی مقصد و آخره راه کجاست و قرار است به کجا برسیم و از کجا میتوان فهمید که به مقصد نزدیک شده ایم یا دور؟
در پاسخ به این پرسش که هدف ومقصد چیست، ابتدا باید به چند نکته توجه کرد:
یکم. معنای هدف
هدف، یعنی (برای هر کار و فرمان و هر راهی، نقطهای است که به آن ختم میشود). ژرف نگری در این نکته، ما را از خطاهای بسیاری ایمنی میبخشد. در طول تاریخ بشر، خطاکنندگان به معنایِ صحیح (هدف)، نیندیشیده و یا آن را درنیافتهاند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگی و یا از اجزای حیات دنیایی بشر بوده و در مواردی ایدهآل برای بخشی از زندگی به حساب آمده است با هدف برای کل حیات تلقی کرده و براین اساس دچار زیان در زندگی یا شکستهای روحی شدهاند.
در این باب، میتوان به کسانی اشاره کرد که بهرهمندی از لذّتها و شهوتها را هدف دانستهاند! به هر حال این تصوّر نادرست است؛ چرا که آنچه جزء زندگی است، نمیتواند هدف آن باشد. برای چنین افرادی پس از پایان زندگی (حیات دنیوی)، رسیدن به هدف، هیچ تصویری ندارد. به طور مثال کسانی که رسیدن به مدارج عالی علمی را هدف زندگی خود دانستهاند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب، ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفی و مأیوسانهای نسبت به زندگی بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگی دنیوی، نیل به هدف برای آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین باید (زندگی) و (هدف از آن)، از یکدیگر متمایز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگی است، هدف زندگی تلقی نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگی، باید مافوق حیات طبیعی قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعی و شئون آن نگیریم برای آگاهی بیشتر: عبداللّه نصری، تکاپوگر اندیشهها (زندگی، آثار و اندیشههای استاد محمدتقی جعفری)، ص 220..
دوم. درستی هدف
روشن است که عالمان و اندیشمندان، هدفهای متفاوتی برای زندگی ترسیم و ارائه کردهاند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها و هدفها صحیح بوده و به دیگران درست شناسانده شده است. ضدیّت و یا تناقض بسیاری از این هدفها، نشانگر صحت این مدعا است.
به عنوان مثال، بیماری نیاز فوری به دارویی خاص دارد. شما میدانید که این دارو تنها در یک داروخانه عرضه میشود؛ ولی آنجا را نمیشناسید. اکنون درمییابید که دانستن نام و یافتن نشانی آنجا، تا چه حد ضروری و جدی است؛ یعنی، همان قدر که دانستن این مشخصات مهم است، یافتن خیابان و نحوه رفتن به آنجا نیز اهمیت دارد. بدون شک اگر نام و نشانی و چگونگی رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمهای جانسوز و جبرانناپذیر برای بیمار در پی خواهد داشت.
در اولین قدم کاوش برای یافتن هدف زندگی و راه رسیدن به آن، پای ما به زنگ خطری برخورد میکند که برای هوشیاری و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. این زنگ به ما چنین میگوید: (تنها یک بار این راه را خواهی رفت و یک بار زندگی را تجربه خواهی کرد)! این اخطار و گوشزد مهم و جدّی، ما را بر آن میدارد که با دقّتی متناسب با اهمیت موضوع و موشکافی بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایی برای یافته خود، دست و پا کنیم.
پس شناخت هدف زندگی، کار آسانی نیست تا در توان ما یا امثال ما - که خود برای اولین و آخرین بار از این راه میگذریم - بگنجد. گویی باید دستی از آستین غیب برآید و با انگشت اشارهای، هدف و سمت و سوی آن را به ما بنمایاند.
خوشبختانه باید بگوییم: این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگی رسیدن به آن، کاری کارستان کرده است. خداوند بلندمرتبه، در حالی که به همه جهان هستی احاطه دارد، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام میداند و هدف زندگی و راه رسیدن به آن را به خوبی و پله پله به ما میآموزد.
او در آیات قرآن، این حقیقت را بازگفته است که همه جهان هستی و از جمله انسان، به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامی امور و پایان زندگی، به سوی خداوند و از آنِ او است: (وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ)؛ لقمان (31)، آیه 22.؛ (و فرجام کارها به سوی او است) و (إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ)؛ آل عمران (3)، آیه 109.؛ ([ همه ]کارها به سوی خدا بازگردانده میشود).
بر این اساس هدف، فرجام و آرمانی که اسلام برای بشر تصویر کرده، فقط (خدا) است و بس و این غایتی است که ورای آن هدف برتری تصورپذیر نیست. آدمی به سوی خداوند در حرکت است و در واقع تمامی جهان به سوی آن، در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوی آن هدف و غایت داریم. این هدف ماورای زندگی و عالم مادی؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر و برتر است. بنابراین هدف از زیستن آدمی در این دنیا، حرکت، صعود و بازگشت به سوی خداوند است.
خداوند، چگونگی رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را روشن ساخته و رسالت تبیین آن را بر دوش پیامبران نهاده است. در واقع در پرتو پیروی از ایشان و عمل به هدایتها و تعالیم آنان، آدمی میتواند به حقیقت انسانیت و قرب حضرت حق دست یازد: ( ... فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ ...)؛ طلاق (65)، آیه 10 و 11.؛ (پس ای خردمندانی که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید؛ به راستی که خدا سوی شما تذکاری فرو فرستاده است: پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت میکند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون برد).
(یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً)؛ احزاب (33)، آیه 45 و 46.؛ (ای پیامبر! ما تو را [ به سِمت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم و دعوتکننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک).
این عبارات بیانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران، برای دعوت به سوی حضرت حق است و آنان همچون چراغی تابناک، روشنگر راه آدمی در رسیدن به مقصود و هدف زندگیاند.
چون رسید اندر سبا این نور شرقغلغلی افتاد در بلقیس و خلق
روحهای مرده جمله پر زدندمردگان از گور تن سر بر زدند
یکدگر را مژده میدادند، هان
تک ندایی میرسد از آسمان
زان ندا دینها همی گردند گبزشاخ و برگ دل همی گردند سبز
از سلیمان آن نفس چون نفخ صورمردگان را وا رهانید از قبور
مثنوی معنوی، دفتر 4، ابیات 839 - 843.
قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسی و دو ره توشه مهم، برای رسیدن به هدف حقیقی و اصلی انسان در زندگی میداند: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ)؛ تین (95)، آیات 4-6.؛ (بهراستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پستترین [ مراتب] پستی بازگردانیدیم؛ مگر کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند که پاداشی بیمنّت خواهند داشت).
و (إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ)؛ عصر (103)، آیه 2 و 3.؛ (در حقیقت انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند).
بنابراین، بر اساس آیات قرآن چند امر روشن میشود:
یکم. هدف برین زندگی، خارج از چند روزه زندگی این دنیا قرار دارد و در سرانجام آن است، نه در متن آن.
دوم. هدف زندگی، رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلی؛ یعنی، خداوند متعال است.
سوم. خداوند، چگونگی و کیفیت رسیدن به این هدف را، به وسیله پیامبران الهی برای ما روشن ساخته است. او در کنار عقل - که حجت درونی است و در راه رسیدن به هدف زندگی، ما را به کلیاتی رهنمون میکند - انبیا و کتابهای آسمانی را به منظور راهنمایی و معرفی جزئیات این راه و مسیر، فرستاده است.
چهارم. ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلی و مهم برای نیل به هدف حقیقی زندگی تلقی شده است.
از همه این مطالب روشن میشود که هدف زندگی برای دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه (انسان)، یکسان است و البته هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، میتواند به هدف حقیقی زندگی دست یابد.
با این نگاه به هدف زندگی، تلاش در جهت ایمان و عمل صالح، هر چند سخت؛ ولی بسیار لذت بخش است. رو به سوی خدا آوردن، بسیار آرام بخش و آمیخته با انس و لطف است و نرسیدن به این وصال، بسیار جانسوز است؛ چنان که عبدالرحمان جامی در شرح دو بیت زیر از مولانا جلال الدین رومی:
بشنو از نی چون حکایت میکندو زجداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهانددر نفیرم مرد و زن نالیدهاند
چنین میسراید:
حبذا روزی که پیش از روز و شبفارغ از اندوه و آزاد از طرب
متحد بودیم با شاه وجودحکم غیریت به کلّی محو بود
بود اعیانِ جهان بیچند و چونز امتیاز علمی و عینی مصون
نی به لوح علمشان نقش ثبوتنی ز فیض خوان هستی خورده قوت
نی ز حق ممتاز و نی از یکدگرغرقه دریای وحدت سربهسر
ناگهان در جنبش آمد بحر جودجمله را در خود ز خود بیخود نمود
امتیاز علمی آمد در میانبینشانی را نشانها شد عیان
واجب و ممکن ز هم ممتاز شدرسم و آیین دویی آغاز شد
بعد از آن، یک موج دیگر زد محیط
سوی ساحل آمد ارواح بسیط
موج دیگر زد پدید آمد از آنبرزخ جامع میان جسم و جان
پیش آن کز زمره اهل حق استنام آن برزخ مثال مطلق است
موج دیگر نیز در کار آمدهجسم و جسمانی پدیدار آمده
جسم هم گردید طورا بعد طورتا به نوع آخرش افتاده دور
نوع آخر آدم است و آدمیگشته محروم از مقام محرمی
بر مراتب سرنگون کرده عبورپایه پایه ز اصل خویش افتاده دور
گر نگردد باز مسکین زین سفرنیست از وی هیچکس مهجورتر
نی که آغاز حکایت میکندزین جداییها شکایت میکند
امید آنکه خداوند همه انسانهای حقیقتجو را در شناخت هدف زندگی و رسیدن به آن، یاری دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند برای آشنایی بیشتر با مباحث پیش گفته، کتابهای ذیل خواندنی است:.
- [سایر] اینجانب به اتفاق گروهی از دوستان همکار ماموریتی برایمان پیش آمده که می بایست هر یک از ما برای بازدید و انجام امور محوله به یکی از استان ها در ماه مبارک رمضان اعزام شویم، حال سوال این جا است با توجه به این که سقف مدت ماموریت برای هر استان دو روز است و نیز احتمالا به روستاها و نقاط دور افتاده نیز سرکشی نیاز خواهد بود، حکم روزه چیست؟ مشخصا آیا می توان روزه به نیت نذر به جا آورد؟ مسئله حد ترخص در صورتی که با هواپیما و یا اتومبیل پیش از ظهر به مقصد برسیم چگونه خواهد بود؟
- [سایر] دوباره سلام میخواستم بگم بحث شما در برنامه مردم ایران سلام از موضوع ازدواج و معیارهای انتخاب خارج شده شما راجع به جلسه اول خواستگاری و سوالهایی که باید پرسیده شود صحبت کردید که برایم خیلی جالب بود و از سایت ایران سیما دوباره دیدم و یادداشت هم برداشتم اما شما دیگه راجع به جلسات بعدی وپرسشهای دیگه برای شناخت متقابل حرفی نزدید گفتید با چه پرسشی میتوان فهمید طرف دست و دل باز است روش خوب و غیر مستقیمی بود لطفا در برنامه اشاره کنید با چه پرسشهایی میتوان به طور غیر مستقیم انتفاد پذیری و سایر صفات خوب و بد را هدف قرار داد؟ ممنون خدانگهدار
- [آیت الله مکارم شیرازی] مرحوم محدث قمی در مفاتیح از علامه مجلسی و شهید و سید بن طاووس درباره زیارت پیغمبر (علیه و آله السلام) از راه دور نقل کرده که؛ چیزی شبیه قبر مطهر ساخته و در مقابل خود قرار دهیم و سپس غسل و اعمال زیارت را انجام دهیم. آیا انجام این عمل در زیارت از راه دور برای حضرت زهراء و یازده امام معصوم (علیهم السلام)که به شهادت رسیده اند نیز جایز است؟
- [سایر] علمای شیعه همواره بیان می کنند که انصار -رضی الله عنهم- دوستداران علی بوده اند و در جنگ صفین در لشکر علی قرار داشتند. به شیعه می گوییم: اگر چنین است چرا خلافت را به علی ندادند و خلافت را به ابوبکر سپردند؟! هرگز پاسخ قانعکنندهای ندارند. دیدگاه و نظر انصار و مهاجرین از نظر و دیدگاههای همه ما درستتر است؛ و این گروه مؤمن بین خلافت و بین ارتباط عاطفی با خویشاوندان پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- فرق می گذارند. بنابراین می بینیم که کتاب های شیعه که انصار را می ستایند و دوشادوش ایستادن آنها را در کنار علی در جنگ صفین تمجید می کنند، همین کتاب ها آنها را مرتد می نامند و می گویند در واقعه سقیفه به عقب باز گشتند و مرتد شدند! با ترازو و مقیاس عجیبی اصحاب رسول خدا مورد سنجش و ارزیابی قرار می گیرند، اگر در کاری از کارها با علی باشند بهترین مردم خواهند بود، و اگر در کنار مخالفان علی باشند یا بهتر بگوییم در جهتی که علی می خواهند نباشند مرتد و منفعت طلب و منافق هستند! اگر بگویند ما به خاطر آن به ارتداد و بازگشت به عقب آنها حکم کردیم چون که نص خلافت علی را انکار کردند، به آنها می گوییم آیا مگر شیعه اثنا عشری نمی گویند که حدیث غدیر متواتر است، و صدها صحابه آن را روایت کرده اند؟ پس کجا آن را انکار کردند؟ وقتی من با زبان خودم می گویم که پیامبر -صلی الله علیه وآله وسلم- به علی گفت: (هر کس من مولا و دوست او هستم علی مولا و دوست اوست)، کجا نص را انکار کرده ام؟! اگر بگویند که آنها معنی و مفهوم نص را انکار کردند، به شیعه گفته می شود: چه کسی گفته که تفسیری که شما از این حدیث ارائه می دهید حق و درست است؟! آیا شما از اصحاب پیامبر خدا که در آن وقت بودند و با گوشهای خودشان حدیث را شنیدند عاقلتر هستید و بهتر می فهمید؟! یا اینکه شما زبان عربی را از آنها بهتر می فهمید بنابراین چیزی از حدیث فهمیده اند که آنها آن را نفهمیده اند.
- [سایر] چند روایت محدود (چهار یا پنچ) روایت به این مضمون وجود دارد که: حضرت امام حسن و امام حسین (ع) بر سینه پیامبر (ص) بازی می کردند یا در برخی از روایات وارد شده است که در هنگام کودکی بر سینه پیامبر (ص) بول (ادرار) می کردند، یا درباره امام صادق (ع) چنین وارد شده است که زمان کودکی بعضی از پرندگان مانند پرستو را در صحن مسجد الحرام اذیت می کردند، به طوری که امام سجاد یا امام باقر (ع) ایشان را از این کار نهی می کردند. این دسته از روایات که دلالت بر افعال بچه گانه از طرف امامان معصوم (ع) در زمان طفولیت آنان دارد چگونه است؟ با این که در برخی دیگر از روایات مانند روایت امام رضا (ع) یا در برخی از آیات قرآن که از انبیا و زندگی آنان صحبت به میان آمده است؛ مانند حضرت عیسی، حضرت یحیی، حضرت یوسف و حضرت سلیمان آیاتی وارد شده است که چنین مطالبی در آن نیست. آیا رویاتی نداریم که در آن در ضمن شمردن علامات امام معصوم (ع) می فرماید: طهارت ولادت (حلال زاده بودن)، داشتن آثار فضل و کمال از کودکی، و اهل لهو و لعب نبودن. یا امیر المؤمنین (ع) در بیان این خصوصیات می فرمایند: ( امامی که شایسته مقام امامت است دارای علاماتی است؛ از آن جمله این که از تمام گناهان کوچک و بزرگ معصوم باشد، لغزشی در فتوا نداشته باشد و جواب خطا ندهد و در نهایت سهو و نسیان نداشته و لهو و بازی در امور دنیا ندارد. همان طور که می دانیم بدرستی که برخی از امامان ما در کودکی به امامت رسیدند؛ از جمله امام جواد (ع) و حضرت حجت (عج) و ما هم در زیارت جامعه کبیره آنان را مورد خطاب قرار می دهیم که "او شما را بعلم خود برگزیده، و برای خزانه داری مخازن غیب خود پسندیده، و برای پاسداری سرّ خود انتخاب کرده، و بقدرت خود اختیار فرموده، و به هدایت خود عزیز ساخته، و به برهان خود اختصاص داده، و برای مشعل داری نور خود برگماشته، و به روح خود تأیید فرموده، و بخلافت شما در زمین خودش، رضایت داده، و شما را حجّت های خود بر خلق خویش و یاران دین و حافظان سرّ و خازنان علم، و ودیعت گاه حکمت، و مترجمان وحی، و ارکان توحید، و شاهدان بر خلق، و نشانههای راهنما برای بندگان، و نورافکنها در شهرها، و راهنمایان به صراط خود قرار داده است. او شما را از لغزش ها مصون داشته، و از دستبرد فتنهها ایمنی بخشیده، و از پلیدی ها پاک ساخته، و ناپاکی را از ساحت قدستان دور گردانده، و شما را بینهایت پاکیزه داشته، و از این رو، شما جلالش را عظیم داشتید، و شأنش را بزرگ ساختید، و کرمش را تمجید کردید، و ذکرش را دوام بخشیدید، و پیمانش را مؤکّد نمودید، و ..). امیدوارم به طور مفصل پاسخ دهید، چرا که این شبهه در میان شیعیان پخش شده و برخی که خودشان را به شیعه منسوب می کنند و مقام ائمه را در سطح یک مفتی یا مبلغ می دانند با تفسیر این روایات در صدد تقلیل مقام و شأن ائمه و امامان معصوم (ع) هستند. مجددا از شما می خواهم با دادن پاسخ دقیق و عمیق به این شبهه، آن را از اذهان شیعیان پاک کنید. با تشکر
- [آیت الله جوادی آملی] یکی از روستاهای شهرستان … قطعه زمین بزرگی وجود دارد که اختصاصا برای ایجاد قبرستان و دفن اموات توسط مالک آن از سالهای بسیار دور وقف گردیده است و وقف نامه آن نیز موجود است در درون این زمین مقبره ای وجود دارد که متعلق به یکی از بزرگ زادگان است که نسب وی با چندین واسطه به یکی از امامان عَلَیْهمُالسَّلَام میرسد این مقبره هیچ گونه زمین موقوفه ای ندارد و زمینهای اطراف این مقبره همانگونه که فوقا عرض شد دارای مالک بوده که جهت دفن اموات وقف گردیده است حال با توجه به مراتب فوق: 1 - آیا ایجاد ساختمان غسال خانه در زمین مذکور منافی با نیت واقف میباشد 2 - بر اثر بی اطلاعی عده ای و عدم کسب اجازه از مجتهد جامع الشرایط شاختمانهای به اسم تکیه و سقا تالار در زمین ساخته شده و قسمتی از محوطه نیز به عنوان آشپزخانه مورد استفاده قرار میگیرد که این مستحدثات قسمتهایی از زمین مذکور را از حیز انتفاع مورد نظر واقف انداخته است a. الف: آیا بقای چنین مستحدثاتی از نظر شرعی صحیح میباشد یا خیر؟ b. حکم نماز و سایر عبادات در این ساختمانها چیست؟ 3 - اخ
- [سایر] پرسش سلام بنده با دختری در حدود 4 سال است که آشنا هستم. ایشان دانشجوی دکتری هستند و بنده لیسانس. به یکدیگر علاقه شدید داریم. بنا به توصیه فردی که بنده ایشان را به شدت قبول دارم، حدود 6-7 ماه بنده با ایشان قطع رابطه کردم تا بتوانم به دور از احساسات تصمیم نهایی را بگیرم. پس ار آن 6 ماه، انتخاب مجدد من در مقایسه با کیس ها و موارد دیگر خود ایشان بود. حال که مسأله رو علنی کردم پدر من با ازدواج ما مخالف است. میگوید که پدربزرگ ایشان ( پدر مادرش) در زمان طاغوت، قمار میکرده است. دلیل اصلی مخالفت او هم این است که زمانی که او قمار میکرده پول حرام بر سر سفره آورده و فرزندش ( مادر دختر) هم از آن تناول کرده است. حال من هر بار که با او صحبت میکنم و مثال هایی از افرادی که در اسلام و مذهب شیعه هستند و بر اثرات لقمه حرام پیروز شده اند و فرد شایسته و صالحی شده اند، و گفته ام که اختیار آدمی تاثیرش بیشتر از اثرات لقمه حرام است ( ینی لقمه حرام در حد یک زمینه است، نه اینکه علت تامه) ایشان قانع نمیشوند. میگویید چه کاری باید بکنم پاسخ باسلام خوب است شرایطی فراهم کنید که پدرتان دخترخانم و خانواده اش را از نزدیک ببنید و اگر حقیقتا ایشان محسنات زیادی دارند در جریان بیشتری قرار بگیرند به هرحال باید سعی کنید با شناخت بیشتر از ایشان کم کم موافقت خود را اعلام کنند یا از بزرگی در فامیل برای پادرمیانی کمک بگیرید موفق باشید -------------------------------------------------------------------------------------------------- خانم بوالحسنی سلام باید عرض کنم که پدر بنده، خود بزرگ فامیل هستند و ایشان یه حد زیادی مغرورند. پدر بنده به واسطه یکی از بستگان خانواده آنها را رصد کرده و به قول خود تحقیق کرده اند. در حالی که من و دختر خانم کامل در جریانیم که آن خانواده از سر دشمنی و کدورتی که بینشان هست، هیچ وقت حرفی را درست به پدر من منتقل نکردند. پدرم به هیچ عنوان حاضر به دیدن خانواده دختر نیست. این راه را با مشاوری که قبلن حضوری راهنمایی ام کردند، پیگیری کردم اما به نتیجه ای نرسیدم. چاره ای به نظرتان میرسد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] خدمت مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته با سلام و احترام فروان اپراتور جدیدی در زمینه تلفن همراه در حال فراگیر شدن در کشور می باشد. این اپراتور علاوه بر ارتباط صوتی، امکان ایجاد ارتباط تصویری را بین طرفین مکالمه فراهم می سازد. همچنین به واسطه این اپراتور، مشترکین می توانند انواع تصاویر و فیلم ها را برای همدیگر ارسال کنند. راه اندازی این اپراتور مزایا و معایبی را به همراه دارد که در ذیل به برخی از آن مزایا و معایب اشاره می شود. مزایا: 1) امکان دریافت تصاویر تلویزیونی بر روی گوشی های تلفن همراه. 2) امکان دریافت کلیپ های تصویری بر روی گوشی تلفن همراه. 3) برقراری تماس تصویری ( به عنوان مثال با استفاده از این قابلیت، مادری که مدتهاست از فرزند خود دور است می تواند با او تماس تصویری بر قرار کند.) معایب: یکی از تفاوت های این اپراتور با اپراتور های قبلی، قابلیت تماس تصویری است که معایب عظیمی را در پی دارد. برخی از آن معایب عبارتنداز: 1) با توجه به اهمیت حریم بین زن و مرد نا محرم در اسلام، با آمدن این اپراتور بسیاری از مرزها و حریم ها مفهوم خود را از دست می دهند. 2) این اپراتور، زمینه دسترسی به گناه را برای فاسدان هموار می نماید. علاوه بر این، وسیله وسوسه انگیزی برای به فساد کشیده شدن دختران و پسران می باشد. و درنتیجه نگرانی ها و استرس های پدران و مادران صد چندان می شود. و در برخی موارد باعث سست شدن بنیان خانواده ها می گردد. 3) از آنجا که با برقراری تماس تصویری علاوه بر فرد مکالمه کننده، امکان رؤیت محیط و افراد دیگری که در اطراف فرد مکالمه کننده هستند وجود دارد جامعه زنان خصوصا زنان متدین احساس آرامش و امنیت نداشته و در هر جا که استفاده کننده از این اپراتور حضور داشته باشد باید با پوشش کامل باشند. 4) امکان ارسال فیلم به وسیله این اپراتور، بهترین موقعیت را برای فعالیت مخالفین فکری تشیع همچون وهابیت، مسیحیت، بهائیت و ... فراهم می سازد. آنها که تا به حال راه نفوذ جدّی غیر از ماهواره و اینترنت در کشور را نداشتند، با آمدن این اپراتور ، راه را برای فعالیت های خود هموار دیده و قطعا کمر همّت می بندند و تولیدات و فعالیت های خود را گسترش می دهند. 5) در آخر لازم به ذکر است که در صورت راه اندازی این اپراتور، به دلیل وجود فضای رقابتی اپراتور های دیگر نیز به احتمال قریب به یقین ، خود را به این امکانات تجهیز کنند، در این صورت تمام اپراتور ها مجهز به ارتباط صوتی تصویری خواهند شد. حال سؤال از آن مرجع عظیم الشأن این است که : با توجه به مفاسدی که برای این اپراتور ذکر شد و با توجه به اینکه اپراتور های قبلی نیاز های ضروری مشترکین را رفع می کنند، آیا جایز است شرکت های خصوصی یا نیمه دولتی اقدام به راه اندازی این اپراتور کنند؟ حکم مساعدت و معاونت در راه اندازی چنین اپراتوری چیست؟
- [سایر] روزگاری تصور می شد زمین در مرکز عالم قرار دارد و تخت است بعضی ها آنرا بر شاخ گاوی تصور می کردند و برای طول و عرض آن چه اوهامی که از خود نبافته بودند. روزگاری تصور می شد هنگامی که قطره بارانی در دهان یک صدف فرو افتد مروارید تشکیل می گردد. زمانی مردم عقیده داشتند سنگهای عالم در اثر سختیهائی که متحمل می شوند تبدیل به طلا می گردنند و در زمانی دیگر.... و عده ای اینها را به عنوان علوم حفظ می کردنند و کتابها درباره آن می نوشتند و اباطیل دیگری به آنها می افزودند. اما وقتی حقیقت روشن شد تمامی علم آنها تبدیل به جهل شد و معلوم گردید آنها در ظلماتی سخت به سر می بردند. پس حفظ اباطیل و انباشتن آنها در مغز علم نیست. اینکه عالم با قوانینی تغییر ناپذیر اداره می شود و برای وجود هر شئ بدنبال طرف مقابلی پیش از آن شئ می گردیم اثبات گر حاکمیت اصلی واحد بر جهان است . اصلی که همه اشیاء در دایره آن قرار دارند و خروج از آن ناممکن می باشد و آن اصل چیزی جز عدل نیست. پس عالم عدل محور است و در واقع عدل (اصل ما سوی الله) است و به خاطر وجود همین اصل بزرگ است که ما می توانیم صاحب علم باشیم چرا که هر اتفاقی در جهان بر اساس قانونی ثابت به وقوع می پیوندد که بر اشیاء مختلف در موقعیت های یکسان بصورت یکسان اعمال می شود. و وقتی ما از قوانین مطلع شدیم می فهمیم در گذشته برای اشیا چه پیش آمده و چه شیئی چه مسیری را چگونه طی کرده در کجا هست و به کجا و چگونه خواهد رفت و از برخورد اشیاع مختلف در آینده چه پیش خواهد آمد . و با استفاده از این دانش می توانیم دست به ساخت وسائل مختلف بزنیم و اشیا را در اختیار خود گرفته و آینده آنها را آنگونه که می خواهیم رقم بزنیم ودر نهایت می توانیم راه درست را برای رسیدن به موقعیت بهتر پیدا کنیم. و اگر اصول ثابت عالم نبودند و هر اتفاقی بر اثر یک قانون منحصر به فرد و یا بدون قانون به وقوع می پیوست ما هرگز قادر به جمع آوری علم نبودیم و هیچگاه نمی توانستیم وسیله ای بسازیم و هرگز برای آینده خود نمی توانستیم تصمیمی بگیریم. چرا که در آن صورت هیچ واقعه ای با واقعهٌ دیگر تشابهی نداشت و هرگز این همه موجودات همگون وجود نداشتند و ما هم اگر وجود داشتیم هرگز قادر به درک چیزی نبودیم و نمی توانستیم علوم را گردآوری کنیم چون دانسته های ما به درد دیگران نمی خورد چون برای آنها اتفاقات به گونه ای دیگر به وقوع می پیوست پس به واسطه اصل عدل است که عالم استوار گردیده و علوم شکل می گیرند. اما قوانین عالم به دو بخش عمده تقسیم می شوند که عبارتند از قوانین حاکم بین اشیاء عالم که بشر قدرت دخل و تصرف و تغیر آن را ندارد مانند ریاضیات و معادلات آن و قوانین فیزیک شیمی و....که می توان به آن قوانین تکوینی اطلاق کرد. و دیگر قوانین تشریعی که تنظیم کننده رفتار بشر در مورد خود و سایر اشیاء عالم وروابط بین آنهاست.و مجموعه ای است از دستوراتی مبنی بر بایدها و نبایدها که برسر راه حرکت بشر مانند تابلوهای راهنمائی نصب شده اند و پرتگاهها ومسیرهای انحرافی و پرخطر را نشان می دهند و مانع از گم شدن و سقوط و هلاکت او می شوند و آزادی او را تداوم می بخشند. که اتفاقا این قوانین نیز به طور ثابت در جهان وجود دارد وخالق هستی با اشراف کاملی که بر بشر داشته آن را برای سعادت آدمی وضع نموده و به بشر ارئه داشته. اما انسان از روی بی اطلاعی و عدم علم کافی برای ارتباط دهی خود با دیگران دست به وضع قوانینی ناقص زده که موجبات رنج ودر نهایت شقاوت خود را فراهم کرده. قوانین تشریعی قابل نقض شدن ورعایت نکردن می باشند و برای اینکه اصل کلی عالم یعنی عدل به هم نریزد، قوانین دیگری در ادامه قوانین تشریعی به وجود آمده که می توان به آنها قوانین کیفری اطلاق کرد. به عبارت دیگر می توان قوانین تشریعی را به صورت دوتائی در نظر گرفت که یکی به انسان می گوید چه کاری باید بکند ویا انجام ندهد ودیگری می گوید در صورتی که آن قانون اولی شکسته شود برای انسان چه اتفاقی خواهد افتاد. پس علم انسان در مورد قوانین عالم همانگونه که حضرت امام صادق می فرمایند به دو بخش تقسیم می گردد. العلم علمان علم الادیان و علم الابدان و می توان شرافت علم الادیان را بر دیگری بدون ورود خدشه به اهمیت علم الابدان به راحتی فهمید چرا که این متضمن سلامت و سعادت انسان است و انسان را به سوی رستگاری هدایت می کند و از سقوط و هلاکت او جلو گیری می کند. اما دانستن آن یکی هم به انسان توانائی و قدرت می بخشد و یقین او را می افزاید و عطش اورا برای دانستن سیراب می سازد و کمک می کند تا آسان تر به مقصد برسد.
- [سایر] سلام جناب آقای مرادی از شما خواهش می کنم بعد از خوندن حرف هام، به دور از هرگونه تعصب مذهبی و عرفی به من کمک کنید. این تعصبی که ازش حرف می زنم چیزیه که باعث شده من مجبور بشم حرف هایی رو که باید با مادرم درمیون بذارم تا به من راه حل نشون بده رو بیام اینجا و تو این سایت با شما درمیون بذارم. دختری 23 ساله هستم اهل یک خانواده ی مذهبی و دین دار. البته خودم خیلی وقته که فکر می کنم از خدا دور شدم اما در هر صورت هنوز به خیلی چیزها پایبندم. شاید نمازم رو یک خط در میان می خونم اما حجابم رو کاملا حفظ می کنم روزه هام رو کامل می گیرم و--- البته می دونم که گرفتن روزه یا حفظ حجاب ربطی به خوندن یا نخوندن نماز نداره و اینها فرایضی هستند که هرکدوم رو باید به جای خودشون انجام داد. من حدود سه سال پیش از طریق اینترنت و البته نه از طریق چت بلکه از طریق وبلاگ نویسی با پسری آشنا شدم، این پسر هم سن خودمه و دارای یک خانواده ی کاملا مذهبی و دیندار هستن. خودش هم انسانی بسیار معتقد و اهل دین و مذهبه. دارای خواهر و مادری محجبه و خودش هم دارای سر و وضعی ساده و معمولیه. بعد از گذشت این سه سال ما حس کردیم که به هم علاقه مند شدیم. البته راجع به این موضوع خیلی با هم بحث داشتیم که آیا این حس ما واقعا علاقه است یا نه فقط به همدیگه عادت کردیم و این باعث شده که فکر کنیم به هم علاقه مندیم. ما این موضوع رو هزاران بار حلاجی کردیم و در پایان به این نتیجه رسیدیم که مقدار بسیار زیادی از این حس رو علاقه ی واقعی تشکیل داده و خوب تا حد کمی هم به هم عادت کردیم که اجتناب ناپذیره. من از ابتدای آشناییم با این پسر مادرم رو در جریان گذاشتم و تقریبا همه چیزهایی که بینمون می گذشت رو براش تعریف می کردم. مادرم به دلیل همون تعصب مذهبی و دینی که گفتم همیشه من رو از برقراری ارتباط اینترنتی با این پسر منع می کرد و می گفت که این کار درستی نیست و این آدم ها معلوم نیست کی هستن و من از این ناراحت بودم که مادرم بدون اینکه از خانواده ی این پسر چیزی بدونن ، اون رو هم با بقیه ی پسرایی که در اینترنت به دنبال پیدا کردن وسیله ای برای ارضای امیال خودشون می گردن به یه چوب می روندن--- من حس می کنم چون مادرم چت کردن و یا هرگونه ارتباط اینترنتی رو بد می دونن دیگه هیچ کاری به این ندارن که طرفشون چه جور آدمیه و تنها به این دلیل که از طریق اینترنت با کسی آشنا شدم این رو بد می دونن! بگذریم شاید نظر شما هم همین باشه--- خلاصه به خاطر همین طرز برخورد مادرم درست در موقعی که من متوجه علاقم به این پسر شدم و می خواستم راهی پیدا کنم تا این موضوع رو هم مثل قبل با مادرم درمیون بذارم، این طرز فکر و برخورد، من رو از این کار منصرف کرد و درواقع جرات این کار رو از من گرفت. این آقا اهل تهران هستن و تابستون قبل فرصتی دست داد تا من به تهران برم و در مدتی که اونجا بودم چندبار ایشون رو دیدم و طی این دیدارها من تا حدی فهمیدم که آنچه از طریق اینترنت راجع به ایشون حس کرده بودم درست بوده و ایشون جزو دسته پسرهایی که قصد به دام انداختن طعمه رو دارن نیست. ایشون دارای سر و وضعی معمولی و مذهبی و ساده بود و حرفهاش هم بسیار منطقی بود و هیچگونه خطایی هم در رفتار و گفتار ازش سر نزد. که البته می دونم نمیشه آدم ها رو به سادگی و با سه سال ارتباط اینترنتی و چند نوبت ملاقات شناخت. اما حداقل چیزی که فهمیدم این بود که این آقا در هیچ موردی به من دروغ نگفته بود. این رو هم بگم که از ابتدای آشناییمون مادر این آقا در جریان ارتباط ما بود و حتی قضیه ی علاقه ی ما به هم رو هم می دونست. مسئله ی مهمی که من رو درگیر خودش کرده اینه که این آقا الان باید طبق موظفی به سربازی بره اما به دلیل مشکلاتی که داره از این کار امتناع می کنه و می گه که هیچوقت قدم به سربازخونه نمیزاره! چیزهایی راجع به سربازی دیده و شنیده که باعث شده این حالت براش بوجود بیاد. به دلیل اینکه نمی ره سربازی نمی تونه کار بگیره و از همه چی مونده و الان تمام فکر و ذکرش شده گشتن دنبال آشنا برای معافی گرفتن! ما با هم قرار گذاشتیم که هروقت تونست روی پای خودش وایسه بیاد خواستگاری و من می دونم که اگر به لجبازیش ادامه بده و سربازی نره شاید به این زودی ها نتونه روی پای خودش وایسه. ما چندین بار روی این موضوع با هم بحث کردیم و اون هربار گفته که به سربازی نمی ره. این موضوع انقدر بهش فشار آورده که با وجود علاقه ی شدیدی که به هم داریم چندین بار به من گفته که فکر می کنه نمی تونه من رو خوشبخت کنه و مشکلات انقدر زیادن که شاید نتونه به این زودی ها از پسشون بربیاد و نمی خواد که من به پای اون بسوزم . با وجود 23 سال سن حرف هایی می زنه که خیلی بالاتر از تجربه های این سن هست. یکبار که بحث کرده بودیم می گفت که الان که زیر یک سقف نیستیم همه چیز قشنگ و خوبه اما وقتی وارد زندگی بشیم و مشکلات سر راهمون قرار بگیرن اونوقت دیگه همه چیز به این خوبی و قشنگی نیست. وقتی که مجبور بشم برای یک لقمه نون شب و روز کار کنم اونوقت دیگه نمی تونم مثل الان عشقم رو با تو تقسیم کنم و می ترسم ازین که زندگیمون اونجوری بشه و اونوقت اگه حتی یک لحظه تو احساس بدبختی کنی من نمی تونم جوابگوی خدا و حساب و کتابش باشم . می گفت اگر هم بخوام رو پای خودم وایسم باید حداقل 6 تا 7 سال دیگه صبر کنیم تا من بتونم یک درآمد خوب و ثابت داشته باشم. اما من با 23 سال سن چه جوری می تونم خانوادم رو راضی کنم که 7 سال دیگه صبر کنم تا این پسر که از نظر مادرم هم مورد قبول نیست بیاد خواستگاریم؟ اگر دست خود من بود و اگر رنج و ناراحتی پدر و مادرم برای من مهم نبود، تا 10 سال دیگه هم صبر می کردم... آقای مرادی نمی دونم چی کار کنم. درمونده شدم. دلم می خواد موضوع علاقه م رو به این پسر با مادرم درمیون بذارم اما می ترسم و نمی تونم. از طرف دیگه نمی دونم که اگه به امید خدا این پسر تونست تا دو یا 3 سال دیگه به اوضاع خودش سر و سامون بده ، چه جوری به مادرم بگم و اونو راضی کنم که بذاره بیاد خواستگاری. دلم می خواد بهش کمک کنم و بتونم باری از دوشش بردارم تا بتونیم به هم برسیم. ما به هم خیلی علاقه مندیم ،خیلی زیاد اما مشکلات هم زیادن. دیروز که روز شهادت اما جواد(ع) بود با هم نذر کردیم که اگه تا سال دیگه همین موقع به یه ثبات مالی رسید، برای نیمه ی شعبان و عید غدیر و شهادت امام جواد به مقداری که برامون مقدور باشه در راه خیر خرج کنیم. آقای مرادی من از شما راهنمایی می خوام. من باید چی کار کنم؟ خواهش می کنم راهنماییم کنید. خیلی افسرده و ناراحتم. منتظر راهنمایی شما هستم.