آیا طبیعت که علامه طباطبایی و علمای اخلاق از قدیم بدان معتقد بوده اند همان وراثت است؟ وراثت به این معنا که نه تنها ویژگی های بدنی بلکه ویژگی های روحی را نیز شامل می شود. در علم اخلاق طبیعت به معنای جسم فیزیک یا عالم طبیعت نیست بلکه به معنای طبع یا ویژگی ای است که خصوصیتی را باعث می شود؛ مثلا می گوئیم: طبیعت فلان چیز چنین است که در زمستان هم رشد می کند یعنی این که ویژگی ای در آن وجود دارد که این خصوصیت را باعث می شود. طبیعت با دو اصطلاح دیگر یعنی غریزه و فطرت قابل فهم است. اینها سه ویژگی ای اند که در انسان وجود دارد. در مورد وراثت باید گفت که وراثت منتقل کننده ویژگی های فیزیکی و جسمی است هر چند که روح و جسم رابطه ای بسیار نزدیک با هم دارند اما بدین معنای خاصش که در علوم طبیعی به کار می رود، طبیعت مورد بحث در اخلاق همان وراثت نیست، بلکه طبیعت یا طبع، سرشت درونی و ذاتی انسان است چیزی که باعث سرزدن افعال و اعمال با غیر اخلاقی می شود. حال اگر معنای وراثت را کمی گسترده تر کنیم بدین معنا که ویژگی های روحی را نیز شامل می شود شاید بتوان گفت: این یعنی طبیعت و وراثت معنایی نزدیک به هم دارند. البته این وراثت دیگر آن وراثت مورد بحث در علوم طبیعی نخواهد بود. خلاصه این که طبیعت یعنی سرشت، ذاتی و ویژگی درونی انسان است که باعث ایجاد یک فعل اخلاقی می شود.
آیا طبیعت که علامه طباطبایی و علمای اخلاق از قدیم بدان معتقد بوده اند همان وراثت است؟ وراثت به این معنا که نه تنها ویژگی های بدنی بلکه ویژگی های روحی را نیز شامل می شود.
آیا طبیعت که علامه طباطبایی و علمای اخلاق از قدیم بدان معتقد بوده اند همان وراثت است؟ وراثت به این معنا که نه تنها ویژگی های بدنی بلکه ویژگی های روحی را نیز شامل می شود.
در علم اخلاق طبیعت به معنای جسم فیزیک یا عالم طبیعت نیست بلکه به معنای طبع یا ویژگی ای است که خصوصیتی را باعث می شود؛ مثلا می گوئیم: طبیعت فلان چیز چنین است که در زمستان هم رشد می کند یعنی این که ویژگی ای در آن وجود دارد که این خصوصیت را باعث می شود.
طبیعت با دو اصطلاح دیگر یعنی غریزه و فطرت قابل فهم است. اینها سه ویژگی ای اند که در انسان وجود دارد.
در مورد وراثت باید گفت که وراثت منتقل کننده ویژگی های فیزیکی و جسمی است هر چند که روح و جسم رابطه ای بسیار نزدیک با هم دارند اما بدین معنای خاصش که در علوم طبیعی به کار می رود، طبیعت مورد بحث در اخلاق همان وراثت نیست، بلکه طبیعت یا طبع، سرشت درونی و ذاتی انسان است چیزی که باعث سرزدن افعال و اعمال با غیر اخلاقی می شود. حال اگر معنای وراثت را کمی گسترده تر کنیم بدین معنا که ویژگی های روحی را نیز شامل می شود شاید بتوان گفت: این یعنی طبیعت و وراثت معنایی نزدیک به هم دارند. البته این وراثت دیگر آن وراثت مورد بحث در علوم طبیعی نخواهد بود.
خلاصه این که طبیعت یعنی سرشت، ذاتی و ویژگی درونی انسان است که باعث ایجاد یک فعل اخلاقی می شود.
- [سایر] نظر علمای بزرگ مثل امام خمینی و مقام معظم رهبری و علامه طباطبایی و آیت الله جوادی و مصباح یزدی در باب نهضت های اسلامی و مثلا انقلاب اسلامی و ماهیت آن و معنا، چرایی و چگونگی اصلاح اجتماعی چیست؟ لطف کنی
- [سایر] آقا این بحث دانش و ارزش که آقای سروش مطرح کرده چیست و ایشان مقصودش از این حرفها چیست؟ آیا همان بحث شناخت است ... که شهید مطهری و امثال ایشان معتقدند که بایدها و نبایدها ریشه در هستها و نیستها دارد ... ایدئولوژی ریشه در جهان بینی دارد و جهان بینی ریشه در جهان شناسی و نوع تفسیر انسان از عالم طبیعت؟<BR>تفاوت دیدگاه مطهری و مصباح یزدی و جوادی آملی و علامه طباطبایی و حتی آقای سید مهدی میرباقری مدیر فرهنگستان علوم دراین زمینه چیست؟ و تفاوت آنها با نظر آقای سروش چیست؟ نتایج عملی که از اعتقاد به هر یک از این نظرات آقایانی که اسم آوردم چیست؟ آیا تفاوت ماهوی دارد اعتقاد به نظر آقای سروش با آقای مطهری؟ یا اعتقاد به نظر استاد مطهری تفاوت دارد با اعتقاد به نظر استاد مصباح؟ منظور تفاوت عملی است؟ در نوع برنامه ریزی انسان برای زندگی و هدف گذاریها و نوع تعریف سعادت و کمال برای خود.
- [سایر] با عرض سلام و ارادت خدمت برادر و دوست بزرگوارم جناب حاج آقای مرادی. غرض از مزاحمت، عرض ادب و بیشتر از آن تشکر از شما به خاطر تلاش و کوشش های خالصانه و بی شائبه شما در راه ارتباط با مردم و مخصوصاً جوانان عزیز این مرز و بوم و توجه به مشکلات و دغدغه های آنها و پاسخ به پرسش های مختلف آنها بود. توفیق پیدا کردم، تمام سخنرانی های شما را در هامبورگ و وین به دقت تمام و با عشق و علاقه گوش دادم و بسیار استفاده کردم. همچنین سخنرانی های شما در حرم امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام را هم پی گیری کردم و از کم و کیف آنها مطلع شدم. این حقیر که به اندازه بضاعت اندک خود تجربه سخنرانی و روضه خواندن را دارم به دلایل ذیل، گوش دادن به این سخنرانی ها را به کاربران عزیز و مراجعه کنندگاه این سایت وزین و تأثیرگذار توسیعه می کنم: 1. انگیزه قوی برای انتقال مفاهیم به شنونده. 2. دوری از حرف های کلیشه ای و منبر پر کن 3.ارتباط بسیار خوب با مخاطبین و شنوندگان 4.دغدغه توجه به نیازها و پرسش های مخاطبین و پاسخ به آنها 5. وادار کردن مخاطبین به تفکر و اندیشه و نه صرفاً گوش دادن 6.حرف های کاربردی و عینی و واقعی و مورد نیاز نه حرف های پر طمطراق اما کم فایده و حتی بی فایده 7. توجه به این نکته که اگر مخاطبی فقط همین یک منبر راگوش می دهد حتی المقدور نکته های اساسی در دین داری و اخلاق نیکو در امور فردی و روابط خانوادگی و اجتماعی را بشنود. 8. صراحت بیان و انتفادهای سازنده و دوری از تعارف ها و خوش بینی های غیرسازنده. 10. جمع بین تبشیر و انذار، و در عین حال پررنگ کردن رحمت و مهربانی خداوند. 11. توجه دائمی و همیشگی به بحث های مهمی همچون، توبه، دعا، تقوا، اخلاق نیکو، مهربانی، میانه روی و دوری از افراط و تفریط... 12. تأکید بر روضه و عرض ارادت به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام. بحمدالله، درک محضر اساتید بزرگواری همچون مقام معظم رهبری، آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی( استاد معقول و منقول و شاگرد علامه طباطبائی) و آیت الله مجتهدی و دیگران در دو محیط حوزه و دانشگاه، به بار نشسته و شخصتی روحانی و متفکر و متخلق و دوست داشتنی و جذاب مخصوصاً برای قشر جوان جامعه ما شکل گرفته است. سربلندی و عزت مستدام شما دوست بزرگوارم که توفیق آشنائی بیست و پنج ساله با شما دارم آرزوی قلبی بنده است.
- [سایر] سلام جناب استاد مرادی شما رو به خدا این دفعه سوم که سوال می پرسم و جواب نمی گیرم. وقتی می تونید با 3 دقیقه وقت گذاشتن مشکل یه نفرو حل کنید چرا نکنید؟ جوان 25 ساله ای هستم دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته عمران، معتقد،مهربان،بذله گو که تا الان هیچ نامحرمی را حتی لمس نکرده و رابطه ای (چه کلامی ،چه غیر آن) نداشته ام. پدرم کارمند و مادرم خانه دار است و به همراه سه خواهر اعضای خانواده 6 نفری هستیم. همانطور که متوجه شدید من {یکی یه دونه (خل و دیونه، عزیز خونه ،...!!!!!)} بوده و الحمدلله دارای خانواده ای شاد و مهربان و صمیمی هستم. وضع مالی نسبتا خوبی داریم و خودم هم مشغول کار هستم. با توجه به شرایط اجتماعی،خانوادگی و اخلاقی راه ازدواج سنتی را انتخاب کردم ولی حدود 4 سال است دنبال همسر مناسب گشته و موفق به انتخاب نشده ام.اوائل حدود 12 شرط و معیار داشتم که اکنون به 4 شرط زیر تقلیل پیدا کرده است. 1.خانواده هم کفو ( که به تبع آن اعتقادات را هم شامل می شود) 2.همشهری بودن(آداب و رسوم وزبان مشترک) 3.چادری بودن 4.سفید بودن رنگ پوست هر چه بیشتر میگردیم بیشتر نا امید می شویم. انگار طلسم شده باشیم.لازم به ذکر است تمایلی به ازدواج فامیلی ندارم. بسیار خاستگاری رفته و مایوس بازگشته ایم. فکر می کنم موارد زیر اهم دلایل شکست من است: 1.ترس زیادم از انتخاب و باز کردن این هندونه در بسته و نداشتن هیچ شناختی از طرف مقابل 2.تعدد مراجع تصمیم گیری(مادر و 3 خواهرو خودم و...) شما را به خدا کمکم کنید. 4 سال زمان کمی برای گشتن نیست، چه باید بکنم؟ سوال بعدی این است که کدام معیار را باید ( می شود ) کنار بگذارم؟ آیا اگر از سفیدی پوست بگذرم بعدا مشکلی از لحاظ روحی و جسمی برایم پیش نمی آید؟ لازم به ذکر است کسانی هستند که آن 3 شرط دیگر (جز سفیدی) را دارند و اخلاق و خانواده خوبی دارند از شما بسیار متشکرم. خدایتان بیامرزاد.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552