سوالی در باره عبادت ما و خواندن نماز به سمت قبله دارم. چرا به سمت خانه کعبه که از سنگ ساخته شده عبادت می کنیم؟ خودم با این موضوع مشکلی ندارم ولی نمی دانم اگر کسی از من این سوال رو بپرسد و بگوید که کفار بتها رو عبادت می کردند و شما مسلمانان هم به سمت کعبه عبادت می کنید، چه جوابی بدهم؟ لطفا توضیح بفرمایید. در این زمینه توجهتان را به دو مسئله جلب می کینم: یک. ساخت کعبه براساس آیات قرآن و اسناد تاریخی در باب ساختن کعبه، مکه نمادی از برکات الهی، هدایت بشرآل عمران (3)، آیه 96. و محل اجتماعبقره (2)، آیه 125. برای عبودیت حضرت حق تلقی شده است. خداوند متعال با افاضه خیر فراوان بر این مکان، (رزّاقیت) خود را به نمایش درآوردابراهیم (14)، آیه 37. و با ارائه این حقیقت که آنجا محلی برای وصول به مقام قرب الهی است، چگونگی سلوک بندگی را برای هدایت جهانیان به تصویر کشید. چنان که با تعیین یک سلسله اعمال تشریعی در ایام خاص، کیفیت سیر عبودی را به انسانها خاطرنشان ساخت و آموخت که آدمی باید از نفس خود، هجرت کرده، با پاکسازی درون از هرگونه آلودگی، تعلّق، رنگ و هیئت غیرخدایی و با اخلاص، اقبال و توبه خاص، به مقام قرب ربوبی باریابد.طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 1، ص 298. علاوه بر آن، خانه خود را نشانگر مقام ابراهیم، حرم امن و حج توانمندان تلقی فرمود که هر یک نشان دهنده عظمت مقام حضرت حق است در واقع چه نشانی گویاتر و رساتر از اینکه هر سال میلیونها انسان در این مکان گرد آمده و با انجام دادن مناسک و اعمالی، عبودیت در پیشگاه خداوند را به نمایش گذارند. این خود برای دیگر مردمان نیز بیدارگر و تحوّلآفرین است.همان، ج 3، ص 354. خداوند، دستور ساخت این خانه را صادر فرمود تا به عنوان قبله در نماز، در کشتن گوسفندان و در مواجهه اموات، یادآور خویش به مردم باشد. علاوه بر آنکه همه دلهایِ به ظاهر متفرق را به یک سو جمع کرده است تا روح توحید و یکی بودن را در آنها بپروراند و به واسطه آن، دین خود را زنده و پایدار سازد.همان، ج 6، ص 142. پس هدف از برپایی چنین مکان شریفی، چیزی جز قرار دادن نماد و نشانی از حقایق معنوی و فرامادی نیست. دو. چرایی استقبال استقبال یا رو به قبله کردن در نماز، اسرار و حکمتهایی دارد. برخی از حکمتهای عرفانی، سیاسی و اجتماعی آن عبارت است از: 2-1. کعبه زمینی و جسمانی، نمادی از توجّه به کعبه حقیقی است که مرتبهای فراتر از عوالم جسمانی دارد. آیة اللَّه حسن زاده آملی در این باره مینویسد: ([در نماز] توجه به کعبه حقیقی مینمایی که عبارت از دل است که در عالم بدن انسان به منزله (کعبه) است، و به منزله (بیت المعمور) است در آسمان چهارم و به منزله عرش است).هزار و یک نکته، ص 100، نکته 103؛ دیلمی، حسین، هزار و یک نکته درباره نماز، (قم: پارسایان، چاپ پنجم، 1378)، ص 62. 2-2. کعبه از آن جهت که به خدای متعال انتساب یافته و به (بیت الله) مشهور است؛ شرافت خاصی دارد و رعایت و احترام آن، لازم است. به همین جهت سفارش شده که در حالتهای خوب معنوی، رو به قبله باشیم؛ لکن در حالتهای نامناسب (مانند تخلی و...) به جهتی باشیم که در راستای قبله قرار نگیریم. در شرح حال امام خمینیرحمه الله آمده است: ایشان هر وقت وضو میگرفت، تمام جزئیات وضو را رو به قبله انجام میداد. حتی اگر دستشویی رو به قبله نبود در هر مورد، پس از آنکه یک کف دست آب بر میداشت، شیر آب را میبست و رو به قبله آب را روی صورت یا دست میریخت.سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج، ص 31. در واقع رو به قبله کردن - به دلیل انتساب کعبه به خدا - موجب توجه دل به او است. امام باقرعلیه السلام فرمود: (هر گاه نماز گزار رو به قبله میایستد، به جانب خدای مهربان رو کرده است).نهاوندی، محمد فرید، رموز نماز یا اسرار الصلاة، ص 65. این نه بدان دلیل است که خداوند در جهت خاصی میباشد؛ بلکه به سبب محدودیت توجّه و اقبال دل است. به عبارت دیگر چون اشتغالات و خواطر نفسانی، توجه دل به خدا را کم میکند؛ قرار دادن یک پایگاه خاص عبادی و رو کردن به آن، زمینه توجه بیشتر دل به سوی صاحب خانه را فراهم میآورد. (سیسلاس) - مورخ مشهور رومانی به نقل از (کارلایل) انگلیسی در وصف کعبه - مینویسد: (این کعبه مقارن میلاد مسیح، اشرف معبدها بوده است. این معبد امروز مانند آهنربا از اقصای شرق تا انتهای غرب و یا از دهلی تا مراکش، از چهار سمت، روزی چند بار (برای اقامه نماز)، دلهای مسلمانان را به طرف خود جذب کرده و هر یک از آنان را به ساحت قدس صاحب خانه، متوجه میسازد).پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله از نظر دانشمندان شرق و غرب، ص 212. کعبه رمز حضور قلب است. امام خمینیرحمه الله در این زمینه مینویسد: (نکته باریکی در واژه قبله هست که باید از آن غافل نبود. (قبله) در اصل لغت، اسم عمل ما است، نه اسم خانه (کعبه)؛ ولی چون این عمل رو به روی با آن خانه انجام میگیرد، کم کم اسم خود خانه شده است. قبله بر وزن (جِلسه) و (وِجهه) طرز ایستادن و رو به رو شدن با چیزی است که با حضور ذهن انجام گیرد. مواجههای است که انسان به حال خبردار میایستد که گویی رژه میرود و سان میدهد. نهایت باید این رژه و سان در مورد خانه خدا با همه اعضا و تمام اندام بدن بوده باشد؛ آن هم به حال خبردار و با نظم و احترام و با حضور ذهن کلی. پس قبله به معنای اقبال کردن، به چیزی است؛ اما طوری که اقبال و روی آوردن به آن، همراه با گسستن از غیر باشد که رنگ پیوستن به آن و گسستن از غیر آن، در عمل آشکار باشدحسین انصاریان، عرفان اسلامی؛ ج 5 ص 172 و 173، به نقل از: آداب الصلاة.)!برای مطالعه بیشتر نگا: خمینی، روح اللَّه، آداب الصلاة، (مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1366)، ص 128 و 129. 2-3. دیگر از اسرار توجه به کعبه بعد سیاسی - اجتماعی آن است. جابر بنحیان از امام صادقعلیه السلام پرسید: آیا مرکز بودن کعبه برای نماز اهمیتش بیشتر است، یا برای حج؟ آن حضرت فرمود: مرکزیت آن برای نماز؛ زیرا بسیاری از مسلمانان نمیتوانند در تمام عمر حتی یک بار به مکه بروند؛ ولی هر مسلمان در هر نقطه از جهان، روزی پنج بار به سوی کعبه نماز میخواند. میتوان گفت در هر شبانه روز پنج بار، نگاه تمام مسلمین جهان در کعبه به هم میرسد و گویا تمام مسلمانان جهان، شبانه روزی پنج مرتبه در چشمان یکدیگر مینگرند و سخن آنان در آنجا به هم میرسد و تکبیر مسلمان در شرق و غرب دنیا، در کعبه شنیده میشود. این مرکزیت در هیچ یک از ادیان گذشته وجود نداشته و در آینده هم به وجود نخواهد آمد.ریشهری، محمد، مناظره در رابطه با مسائل ایدئولوژیک، ص 84 و 85. به عبارت دیگر کعبه مغناطیس دلهای اهل ایمان و رمز وحدت و استقلال مسلمانان است و ارتباط نماز و کعبه، ارتباطی دائمی است. (اگر کسی از فراز آسمانها به صفوف نماز گزاران کره زمین بنگرد، دایرههای متعددی را میبیند که مرکزیت همه آنها کعبه است و توحید، نقطه تمرکز فکر و دل و جان و صفوف مسلمین است).قرائتی، محسن، پرتوی از اسرار نماز، ص 109، (تهران: ستاد اقامه نماز، چاپ هفدهم 1378). (گلادستون) (نخست وزیر اسبق انگلستان) در پارلمان این کشور گفت: تا هنگامی که نام (محمدصلی الله علیه وآله) در مأذنهها بلند است و (کعبه) پابرجا و (قرآن) راهنما و پیشوای مسلمانان است؛ امکان ندارد پایههای سیاسی ما، در سرزمینهای اسلامی استوار و برقرار گردد.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 438. پروفسور (روژه گارودی) (دانشمند مسلمان و فیلسوف مشهور فرانسوی) مینویسد: (در نماز، انسان به خود باز میگردد و همه هستی را در وجود خویش احساس میکند و چنین است که انسان با ایمان، به ستایش وادار میشود. در نماز، همه مسلمانان جهان در برابر محرابهای تمام مساجد - که زاویه آنها به سوی کعبه ساخته شده است - در صفهای فشرده، با همدلی و حضور خود به طور گسترده و عمیقی مجذوب مرکز خویش و بنیاد خود میشوند).به نقل از محسن کازرونی، خلوتگه راز، ص 198. 2-4. ایستادن رو به قبله، یادآور خاطرهها و ارزشهای بسیاری است: مکه شکنجه گاه بلال، قربانگاه اسماعیل، زادگاه علی بن ابی طالبعلیه السلام، پایگاه قیام حضرت مهدی(عج)، محل آزمایش ابراهیمعلیه السلام و عبادت گاه تمامی پیامبران و اولیا است و چه زیبا است که نماز گزار آن گاه که رو به قبله میایستد، پیش از شروع نماز، مروری بر این ارزشها داشته باشد.محسن قرائتی، تفسیر نماز، ص 50. 2-5. یکی از برکات دستور قرآن به استقبال قبله، این است که موجب رشد علمی مسلمین گردید. قرآن کریم میفرماید: (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ...بقره (2)، آیه 144. ) ؛ (پس روی کن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمین نیز هر کجا باشید در نماز روی بدان جانب کنید) و نیز: (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ...) ؛ (ای رسول! از هر جا و به هر دیار بیرون شدی، روی به جانب کعبه کن و شما مسلمین هم به هر کجا بودید، روی بدان جانب کنید).همان، آیه 150. (شطر) در آیه شریفه، به معنای سمت و جانب است. ایستادن دقیق در محاذات خانه کعبه و حتی مسجدالحرام، برای کسانی که از دور نماز میخوانند، بسیار مشکل است؛ اما ایستادن به سمت آن برای همه آسان است. همین دستور قرآنی به نوبه خود، موجب پیشرفت علوم جغرافیا، هیئت، هندسه و ریاضی و اختراع قبله نما در بین مسلمین گردید؛ زیرا برای قبلهیابی و تشخیص جهت آن، نیازمند این علوم بودند. 2-6. همان طور که در امور دنیایی و مادی، انسان نیاز به نظم و برنامه خاص و معینی دارد، عبادات نیز از این مسئله مستثنا نیست. نماز و احکام آن - از جمله استقبال - قبله نمونهای عالی از نظم و انضباط در امور عبادی و معنوی است. اما در فرق کعبه و بت سخن فراوان است. تنها نکته ای که به اختصار اشاره می شود این است که کعبه معبد است و بت معبود. بت پرستان بت را معبود خویش قرار می دادند, اما هیچ مسلمانی کعبه را معبود قرار نمی دهد بلکه آن را معبد می داند و در استقبال قبله نیز دل به سوی خدا دارد و او را عبادت می کند نه کعبه را. درواقع ما خدا را عبادت می کنیم وکعبه را قبله خود می گیریم ونماز وعبادت را به آن سو می گزاریم پس با کعبه خدا عبادت می شود نه کعبه ومعلوم است که آیت خدا از آن نظر که آیه ونشانه است خودش اصلاً نفسیتی واستقلالی ندارد پس اگر سجده شود جز صاحب نشانه یعنی خدا عبادت نشود.
سوالی در باره عبادت ما و خواندن نماز به سمت قبله دارم. چرا به سمت خانه کعبه که از سنگ ساخته شده عبادت می کنیم؟ خودم با این موضوع مشکلی ندارم ولی نمی دانم اگر کسی از من این سوال رو بپرسد و بگوید که کفار بتها رو عبادت می کردند و شما مسلمانان هم به سمت کعبه عبادت می کنید، چه جوابی بدهم؟ لطفا توضیح بفرمایید.
سوالی در باره عبادت ما و خواندن نماز به سمت قبله دارم. چرا به سمت خانه کعبه که از سنگ ساخته شده عبادت می کنیم؟ خودم با این موضوع مشکلی ندارم ولی نمی دانم اگر کسی از من این سوال رو بپرسد و بگوید که کفار بتها رو عبادت می کردند و شما مسلمانان هم به سمت کعبه عبادت می کنید، چه جوابی بدهم؟ لطفا توضیح بفرمایید.
در این زمینه توجهتان را به دو مسئله جلب می کینم:
یک. ساخت کعبه
براساس آیات قرآن و اسناد تاریخی در باب ساختن کعبه، مکه نمادی از برکات الهی، هدایت بشرآل عمران (3)، آیه 96. و محل اجتماعبقره (2)، آیه 125. برای عبودیت حضرت حق تلقی شده است. خداوند متعال با افاضه خیر فراوان بر این مکان، (رزّاقیت) خود را به نمایش درآوردابراهیم (14)، آیه 37. و با ارائه این حقیقت که آنجا محلی برای وصول به مقام قرب الهی است، چگونگی سلوک بندگی را برای هدایت جهانیان به تصویر کشید.
چنان که با تعیین یک سلسله اعمال تشریعی در ایام خاص، کیفیت سیر عبودی را به انسانها خاطرنشان ساخت و آموخت که آدمی باید از نفس خود، هجرت کرده، با پاکسازی درون از هرگونه آلودگی، تعلّق، رنگ و هیئت غیرخدایی و با اخلاص، اقبال و توبه خاص، به مقام قرب ربوبی باریابد.طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 1، ص 298. علاوه بر آن، خانه خود را نشانگر مقام ابراهیم، حرم امن و حج توانمندان تلقی فرمود که هر یک نشان دهنده عظمت مقام حضرت حق است در واقع چه نشانی گویاتر و رساتر از اینکه هر سال میلیونها انسان در این مکان گرد آمده و با انجام دادن مناسک و اعمالی، عبودیت در پیشگاه خداوند را به نمایش گذارند. این خود برای دیگر مردمان نیز بیدارگر و تحوّلآفرین است.همان، ج 3، ص 354.
خداوند، دستور ساخت این خانه را صادر فرمود تا به عنوان قبله در نماز، در کشتن گوسفندان و در مواجهه اموات، یادآور خویش به مردم باشد. علاوه بر آنکه همه دلهایِ به ظاهر متفرق را به یک سو جمع کرده است تا روح توحید و یکی بودن را در آنها بپروراند و به واسطه آن، دین خود را زنده و پایدار سازد.همان، ج 6، ص 142. پس هدف از برپایی چنین مکان شریفی، چیزی جز قرار دادن نماد و نشانی از حقایق معنوی و فرامادی نیست.
دو. چرایی استقبال
استقبال یا رو به قبله کردن در نماز، اسرار و حکمتهایی دارد. برخی از حکمتهای عرفانی، سیاسی و اجتماعی آن عبارت است از:
2-1. کعبه زمینی و جسمانی، نمادی از توجّه به کعبه حقیقی است که مرتبهای فراتر از عوالم جسمانی دارد. آیة اللَّه حسن زاده آملی در این باره مینویسد: ([در نماز] توجه به کعبه حقیقی مینمایی که عبارت از دل است که در عالم بدن انسان به منزله (کعبه) است، و به منزله (بیت المعمور) است در آسمان چهارم و به منزله عرش است).هزار و یک نکته، ص 100، نکته 103؛ دیلمی، حسین، هزار و یک نکته درباره نماز، (قم: پارسایان، چاپ پنجم، 1378)، ص 62.
2-2. کعبه از آن جهت که به خدای متعال انتساب یافته و به (بیت الله) مشهور است؛ شرافت خاصی دارد و رعایت و احترام آن، لازم است. به همین جهت سفارش شده که در حالتهای خوب معنوی، رو به قبله باشیم؛ لکن در حالتهای نامناسب (مانند تخلی و...) به جهتی باشیم که در راستای قبله قرار نگیریم. در شرح حال امام خمینیرحمه الله آمده است: ایشان هر وقت وضو میگرفت، تمام جزئیات وضو را رو به قبله انجام میداد. حتی اگر دستشویی رو به قبله نبود در هر مورد، پس از آنکه یک کف دست آب بر میداشت، شیر آب را میبست و رو به قبله آب را روی صورت یا دست میریخت.سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج، ص 31.
در واقع رو به قبله کردن - به دلیل انتساب کعبه به خدا - موجب توجه دل به او است. امام باقرعلیه السلام فرمود: (هر گاه نماز گزار رو به قبله میایستد، به جانب خدای مهربان رو کرده است).نهاوندی، محمد فرید، رموز نماز یا اسرار الصلاة، ص 65. این نه بدان دلیل است که خداوند در جهت خاصی میباشد؛ بلکه به سبب محدودیت توجّه و اقبال دل است. به عبارت دیگر چون اشتغالات و خواطر نفسانی، توجه دل به خدا را کم میکند؛ قرار دادن یک پایگاه خاص عبادی و رو کردن به آن، زمینه توجه بیشتر دل به سوی صاحب خانه را فراهم میآورد.
(سیسلاس) - مورخ مشهور رومانی به نقل از (کارلایل) انگلیسی در وصف کعبه - مینویسد: (این کعبه مقارن میلاد مسیح، اشرف معبدها بوده است. این معبد امروز مانند آهنربا از اقصای شرق تا انتهای غرب و یا از دهلی تا مراکش، از چهار سمت، روزی چند بار (برای اقامه نماز)، دلهای مسلمانان را به طرف خود جذب کرده و هر یک از آنان را به ساحت قدس صاحب خانه، متوجه میسازد).پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله از نظر دانشمندان شرق و غرب، ص 212.
کعبه رمز حضور قلب است. امام خمینیرحمه الله در این زمینه مینویسد: (نکته باریکی در واژه قبله هست که باید از آن غافل نبود. (قبله) در اصل لغت، اسم عمل ما است، نه اسم خانه (کعبه)؛ ولی چون این عمل رو به روی با آن خانه انجام میگیرد، کم کم اسم خود خانه شده است. قبله بر وزن (جِلسه) و (وِجهه) طرز ایستادن و رو به رو شدن با چیزی است که با حضور ذهن انجام گیرد. مواجههای است که انسان به حال خبردار میایستد که گویی رژه میرود و سان میدهد. نهایت باید این رژه و سان در مورد خانه خدا با همه اعضا و تمام اندام بدن بوده باشد؛ آن هم به حال خبردار و با نظم و احترام و با حضور ذهن کلی.
پس قبله به معنای اقبال کردن، به چیزی است؛ اما طوری که اقبال و روی آوردن به آن، همراه با گسستن از غیر باشد که رنگ پیوستن به آن و گسستن از غیر آن، در عمل آشکار باشدحسین انصاریان، عرفان اسلامی؛ ج 5 ص 172 و 173، به نقل از: آداب الصلاة.)!برای مطالعه بیشتر نگا: خمینی، روح اللَّه، آداب الصلاة، (مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1366)، ص 128 و 129.
2-3. دیگر از اسرار توجه به کعبه بعد سیاسی - اجتماعی آن است. جابر بنحیان از امام صادقعلیه السلام پرسید: آیا مرکز بودن کعبه برای نماز اهمیتش بیشتر است، یا برای حج؟ آن حضرت فرمود: مرکزیت آن برای نماز؛ زیرا بسیاری از مسلمانان نمیتوانند در تمام عمر حتی یک بار به مکه بروند؛ ولی هر مسلمان در هر نقطه از جهان، روزی پنج بار به سوی کعبه نماز میخواند. میتوان گفت در هر شبانه روز پنج بار، نگاه تمام مسلمین جهان در کعبه به هم میرسد و گویا تمام مسلمانان جهان، شبانه روزی پنج مرتبه در چشمان یکدیگر مینگرند و سخن آنان در آنجا به هم میرسد و تکبیر مسلمان در شرق و غرب دنیا، در کعبه شنیده میشود. این مرکزیت در هیچ یک از ادیان گذشته وجود نداشته و در آینده هم به وجود نخواهد آمد.ریشهری، محمد، مناظره در رابطه با مسائل ایدئولوژیک، ص 84 و 85.
به عبارت دیگر کعبه مغناطیس دلهای اهل ایمان و رمز وحدت و استقلال مسلمانان است و ارتباط نماز و کعبه، ارتباطی دائمی است. (اگر کسی از فراز آسمانها به صفوف نماز گزاران کره زمین بنگرد، دایرههای متعددی را میبیند که مرکزیت همه آنها کعبه است و توحید، نقطه تمرکز فکر و دل و جان و صفوف مسلمین است).قرائتی، محسن، پرتوی از اسرار نماز، ص 109، (تهران: ستاد اقامه نماز، چاپ هفدهم 1378).
(گلادستون) (نخست وزیر اسبق انگلستان) در پارلمان این کشور گفت: تا هنگامی که نام (محمدصلی الله علیه وآله) در مأذنهها بلند است و (کعبه) پابرجا و (قرآن) راهنما و پیشوای مسلمانان است؛ امکان ندارد پایههای سیاسی ما، در سرزمینهای اسلامی استوار و برقرار گردد.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 438.
پروفسور (روژه گارودی) (دانشمند مسلمان و فیلسوف مشهور فرانسوی) مینویسد: (در نماز، انسان به خود باز میگردد و همه هستی را در وجود خویش احساس میکند و چنین است که انسان با ایمان، به ستایش وادار میشود. در نماز، همه مسلمانان جهان در برابر محرابهای تمام مساجد - که زاویه آنها به سوی کعبه ساخته شده است - در صفهای فشرده، با همدلی و حضور خود به طور گسترده و عمیقی مجذوب مرکز خویش و بنیاد خود میشوند).به نقل از محسن کازرونی، خلوتگه راز، ص 198.
2-4. ایستادن رو به قبله، یادآور خاطرهها و ارزشهای بسیاری است: مکه شکنجه گاه بلال، قربانگاه اسماعیل، زادگاه علی بن ابی طالبعلیه السلام، پایگاه قیام حضرت مهدی(عج)، محل آزمایش ابراهیمعلیه السلام و عبادت گاه تمامی پیامبران و اولیا است و چه زیبا است که نماز گزار آن گاه که رو به قبله میایستد، پیش از شروع نماز، مروری بر این ارزشها داشته باشد.محسن قرائتی، تفسیر نماز، ص 50.
2-5. یکی از برکات دستور قرآن به استقبال قبله، این است که موجب رشد علمی مسلمین گردید. قرآن کریم میفرماید: (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ...بقره (2)، آیه 144.
) ؛ (پس روی کن به طرف مسجدالحرام و شما مسلمین نیز هر کجا باشید در نماز روی بدان جانب کنید) و نیز: (وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ...) ؛ (ای رسول! از هر جا و به هر دیار بیرون شدی، روی به جانب کعبه کن و شما مسلمین هم به هر کجا بودید، روی بدان جانب کنید).همان، آیه 150.
(شطر) در آیه شریفه، به معنای سمت و جانب است. ایستادن دقیق در محاذات خانه کعبه و حتی مسجدالحرام، برای کسانی که از دور نماز میخوانند، بسیار مشکل است؛ اما ایستادن به سمت آن برای همه آسان است. همین دستور قرآنی به نوبه خود، موجب پیشرفت علوم جغرافیا، هیئت، هندسه و ریاضی و اختراع قبله نما در بین مسلمین گردید؛ زیرا برای قبلهیابی و تشخیص جهت آن، نیازمند این علوم بودند.
2-6. همان طور که در امور دنیایی و مادی، انسان نیاز به نظم و برنامه خاص و معینی دارد، عبادات نیز از این مسئله مستثنا نیست.
نماز و احکام آن - از جمله استقبال - قبله نمونهای عالی از نظم و انضباط در امور عبادی و معنوی است.
اما در فرق کعبه و بت سخن فراوان است.
تنها نکته ای که به اختصار اشاره می شود این است که کعبه معبد است و بت معبود. بت پرستان بت را معبود خویش قرار می دادند, اما هیچ مسلمانی کعبه را معبود قرار نمی دهد بلکه آن را معبد می داند و در استقبال قبله نیز دل به سوی خدا دارد و او را عبادت می کند نه کعبه را. درواقع ما خدا را عبادت می کنیم وکعبه را قبله خود می گیریم ونماز وعبادت را به آن سو می گزاریم پس با کعبه خدا عبادت می شود نه کعبه ومعلوم است که آیت خدا از آن نظر که آیه ونشانه است خودش اصلاً نفسیتی واستقلالی ندارد پس اگر سجده شود جز صاحب نشانه یعنی خدا عبادت نشود.
- [سایر] با سلام و خسته نباشید.مدتی قبل برایتان پیغام نوشتم و در آن چندین سوال پرسیده بودم (روح و مکه و...).ولی متاسفانه هر بار به سایت مراجعه کردم جوابی ندیدم.گو این که با این مراجعه ها و دیدن جواب های شما به بقیه دوستان مطالب بسیاری متوجه شدم و برایم مفید بود.این بار می خواستم سوالی در مورد افرادی که فوت شده اند از شما بپرسم و اینکه برایشان به جز قرآن خواندن و خیرات کردن چکار می توانم انجام دهم.با توجه به اینکه ایشان نماز و روزه قضا ندارند.ان شاءالله جواب تمام سوال های مرا یکدفعه بدهید.
- [سایر] سالهاست که با خود کلنجار می روم. 2 سال بعد از بلوغ نماز نمی خواندم. زیرا هر چه سعی می کردم نمی توانستم وجود اسلام را درک کنم. با وجود خدا مشکلی نداشتم اما درک اسلام برایم بسیار دشوار است. چندی است خداوند مرا پذیرفت و سعی می کنم مطابق با دستورات اسلام پیش بروم اما برایم خیلی سخت است زیرا ایمانم را ضعیف می دانم . سوالات زیاد مغزم را دیوانه کرده ! سوالاتی که اسلام می گوید از حد انسان خارج است اما من نمی توانم به آنها فکر نکنم. می گویند ابتدا به خدا ایمان بیاور بعد دیگر سوال نپرس اما مشکل من این است که نمی توانم ایمان بیاورم .خداوند را دوست دارم و دوست دارم که او را بشناسم و ببینم . ببخشید سوال من این است : چگونه به خدا ایمان بیاورم ؟ و چگونه ایمانم را قوی کنم ؟
- [سایر] سلام من پسرهستم 28 ساله و مجرد هستم. در مورد وسواس سوال داشتم. من کلا آدم وسواسی یی نیستم. فقط یک مورد هست که خواستم از شما سوال کنم که اولا آیا وسواسه یا نه و اگه مشکله چگونه اونو اصلاح کنم ! من در بیرون از منزل به راحتی با موبایل و پول و اینا مشکلی ندارم . منتها در خانه اگه به موبایل دست بزنم حتما باید دستمو بشورم . یا مثلا اگه بخوام به کسی پول بدهم حتما دستمو میشورم . حتی مثلا وقتی برای صبح موبایلمو بالای سرم میگذارم که زنگ بزنه کنارش یک دستمال میگذارم که با اون بهش دست بزنم و دستم به موبایلبرخورد نکنه . ولی دیده ام که خیلیها به راحتی از اینور در خانه پول میشمارند و از اونور کنترل تلویزیون را دستشان میگیرن یا به تلفن جواب میدهند . موبایلی که بیرون دستشان بوده در منزل هم دستشان است . نمیدانم آیا این یک مشکلی از طرف منه یا نه . یا زیاده روی میکنم ؟ در اموردیگه وسواسی نیستم . ولی اگه توی خونه یک اس ام اس بفرستم اگه دستمو نشورم اعصابم خورده . ممنون میشم راهنمایی بفرمایید ...
- [سایر] موضوع سوال : تربیت فرزند با سلام و خداقوت 3 سوال در مورد کودک دارم: 1) قبل از بجه دارشدن چه آمادگی هایی از نظر اسلام باید دارا بود که در جریان تربیت و رشد کودک موثر است؟ 2؟ آیا خواندن دعاهایی مثل جوشن کبیر,توسل,کمیل .... به عنوان لالایی برای کودک تأثیری دارد اگر دارد چه تأثیری و چگونه؟ 3) عکسها و پوسترهایی که در اتاق کودک نصب میشود آیا بر علایق و حالات او موثر است مثلا تصویر 1 کودکی که غذا یا میوه خاصی را میخورد 2 کودکی که در حال نماز خواندن است یا چادر به سر دارد ونظایر اینها آیامیتواند در علاقه کودکی که آن تصویر را می بیند تاثیری بگذارد؟ با تشکر -یاحق
- [سایر] مدتی است که سؤالی ذهن مرا درگیر خود کرده و جوابی قانع کننده برای آن نیافتم. با مطالعه قرآن کریم، در مییابیم که خداوند پس از خلقت آدم(ع)، فرشتگان را دستور داد تا به او سجده نمایند که در این بین ابلیس که از جنیان بود سر باز زد و کافر شد. حال سؤال این است که طبق آیات، خداوند فرشتگان را خطاب به سجده نمود، نه موجودات دیگر را. پس در این صورت شیطان که از جنیان بود و فرشته نبود؛ چرا ملزم به سجده شد؟ شاید در پاسخ بگویید که او به خاطر عبادت زیاد در این جایگاه(در میان فرشتگان) قرار گرفته بود، در این صورت سؤال این است که آیا فرشته بودن مقامی است که موجودات دیگر (از نژادهایی غیر از آدم-چون برتر از همه است) میتوانند به آن دست یابند؟ و ممکن است در میان فرشتگان موجودانی از نژادهای مختلف باشند که برای ما قابل شناسایی نیستند و علت اشاره خداوند به جن بودن ابلیس هم به گونه ای تذکر همین موضوع باشد؟ با تشکر از شما بزرگواران بی صبرانه منتظر پاسخ شما هستم در پناه حق، موفق و سربلند باشید
- [سایر] به نام خدا با سلام و تشکر از زحمات بی دریغتان سوالی داشتم ولی می خواهم قبل از آن کمی از خودم بگویم سپس سوالم را مطرح کنم من دختری 18ساله(البته وارد 19 شده ام یعنی 18سال و 5ماهه) که امسال در کنکور در رشته ی مهندسی کشاورزی دانشگاه شاهد (سراسری ) قبول شده ام ودر دانشگاه علوم حدیث هم به صورت مجازی و اینترنتی درس می خوانم . در یک خوانواده ی مذهبی بزرگ شده ام که البته فامیل مذهبی نداریم و فقط دوستان خوانوادگی که داریم مانند مامذهبی و معتقد به دین هستند حالا سوالم : در چند هفته ی قبل خواستگاری داشتم که از لحاظ مذهبی و اخلاقی مالی و شغل مناسب بود ولی مشکل اینجا است که این فرد شرطی دارد مبنی بر اینکه همسر شان نباید کار کند و درس دانشگاهی الان را هم رها کنم چون معتقد هستند که دانشگاه ها وضع مناسبی ندارند و ترجیح می دهند همسرشان از راه های مجازی وغیر حضوری درس بخوانند با کار نکردن مخالفتی ندارم ولی در رابطه با درس همه می گویند حیف است زحمت کشیده ای و پدرم هم از شخصی خواستند که در کنار کعبه استخاره کنند که البته من براساس حرف شما گفتم که استخاره بین دو چیز یکسان است نه اینکه با این شرایط چه جوابی بدهیم و به هر حال استخاره بد آمد و پدرم می خواهد که جواب منفی بدهم ولی من هنوز این مسئله را قابل فکر و تامل می دانم ( به نظرم شاید بتوانم درسم را رها کنم ولی می ترسم بعدا پشیمان شوم )
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی چندین سال قبل به ملک شخصی تجاوز کرده و تصرف عدوانی کرده است، صاحب ملک موضوع را به دادگاه ارجاع داده و پس از سالها محاکمه، بالأخره شخص متصرّف حاضر شده که اجاره سالهای قبل را بپردازد و ملک در تصرف او باشد ولی صاحب زمین راضی به این کار نیست و در اثر بیکاری خود و فرزندانش می خواهد خودش در آن کشت و زرع کند. چون در اسلام رضایت طرفین شرط است و صاحب زمین در این مدت راضی نبوده و نیست، لذا متمنی است بفرمایید که: اولا: آیا ملک به صاحب آن برمی گردد؟ یا اینکه باید در دست متجاوز باشد و او اجرت آن را بپردازد؟ ثانیاً: در این چند سال کارهایی که در آن زمین از قبیل خواندن نماز و غیره انجام داده حلال بوده یا حرام؟
- [سایر] چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟ اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟ اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است. اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛ اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛ که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟ می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست. می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود. و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟ که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟ می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم اینکه در توقیع امام عصر(عج)آمده که کسی که ادعای مشاهده کند کذاب و..است ،به چه معنی است؟ آیا کسانی را کذاب می دانند،که دکان باز کرده وخود را نائب خاص می داند ومثلا می گوید من امام عصر را می بینم، هر کسی سوالی دارد بپرسد ،تا من از ایشان پرسیده وجواب رابیاورم؟(که به نظرم منظور حضرت این افراد بوده واینها کذاب هستند) یا نه، حتی اگر من، امام زمان را دیدم وحضرت چیزهایی به من فرمودند که کاملا مطابق با احادیث وروایات است وهیچ کس نمی تواند ملاقات من را با حضرت(عج)رد کند ،من نیز دورغ گو هستم؟(که بعید می دانم منظور حضرت این گروه باشد،وگرنه باید همه تشرفات را انکار کرد) (البته منظور من نیابت نیست) بلکه مثلا من هم برایم تشرفی مثل علامه حلی یا آیت الله مرعشی واز این دست پیش آید وبیایم به مردم بگویم(وهیچ قصد مادی و دکان باز کردن نداشته باشم)اما چون عالمی شناخته شده نیستم باید ببینند که من چه چیزی می گویم وآن وقت اگر دیدند من هر چه می گویم مطابق با احکام اسلام است،آیا باید من را رد کنند،چون آمده ام به مردم گفته ام؟ در حالی که خود این امر(بازگو کردن تشرف)باعث دلگرمی شیعیان می شود ،وشیعیان می دانند امام زمانشان هست مهم"همچنین بفرمایید ،مردم چگونه از جریان تشرفات علما مثل علامه حلی،سید بن طاووس،علامه بحر العلوم و.....مطلع شده اند(مثلا مردم زمان خودشان)،آیا آنها خود گفته اند وتعریف کرده اند یا در کتب آنها ودست نوشته هایشان این تشرفات را دیده اند وآیا بعد از مرگ بوده؟"مهم است لطفا دقیق توضیح دهید ممنونم
- [سایر] آقای مرادی سلام.اول از همه جا داره یک خدا قوت به شما بگم که یک نهضت خوب را شروع کردین.صحبتهای شما در برنامه "مردم ایران سلام" این امیدواری را ایجاد کرده که لااقل نیم ساعتی بنشینیم و این نوید را به خودمان بدهیم که شاید اندکی والدین به خود بیایند. واقعا این مشکل بزرگی است که ما حرف های درست را بر اساس فطرت حقیقت جوی خودمان فقط گوش می کنیم اما هیچ وقت اجازه نمی دهیم که این حرف ها به عینیت در زندگی مون وارد بشود. شما در مورد ازدواج حرف می زنید در حالی که هنوز خیلی ها نمی دانند که ازدواج یعنی چه ؟دستور چه کسیه؟ برای چیه؟ و قطعا فرزندی که به سن شرعی ازدواج رسیده حداقل شعور برای درک این سوالات را داره.ببینید قسمت بزرگی از مشکلات ما از ایمان ماست. نه اینکه من خودم را مقید کرده و بقیه را خارج از آن بدانم این طور نیست.اما وقتی حرف از ایمان می زنیم یعنی یقین و اعتماد.پس ما مسلمانیم و ایمان به دستورات اسلام که همان دستورات خداست داریم. اما متاسفانه خیلی راحت دستورات آن را زیر پا می گذاریم پس چه طور ما مسلمانیم؟ من دختری هستم که با وجود 22 سال سن از نظر والدینم شاید یک بچه بیشتر نباشم. درست است که به پختگی نرسیده ام اما من از جنبه های بسیاری مستقل شده ام. 4 سال در دانشگاه درس خوانده ام .در مورد دینم مطالعه کرده ام وحداقل کاری که در موردش انجام دادم فکرکردن بوده . نمی خواهم با داشتن لیسانس تحصیلات والدینم را زیر سوال ببرم .اما متاسفانه شاید کم سوادی یا بی فکری یا تعصبات بیهوده بخشی از دین ما را هم زیر سوال ببرد.خدا خواندن قرآن که البته با فضیلت است را واجب نکرده تا شاید واقعا هر وقت توانستیم بخوانیم و در آن اندیشه کنیم حتی اگر یک آیه باشد .والدین من قرآن هم می خوانند اما انگار در حد نگاه کردن به صفحات نورانی آن.نمی دانم وقتی در سوره حجرات خدا اهل ایمان را به مسخره نکردن امر می کند چرا کسی نمی پذیرد؟ پدر من اگر اصولا حرف خواستگاری به میان بیاید یا من را مسخره می کنه یا طرف مورد نظر را .چرایش را من هم نمی دانم و اصولا چون شخصیت آدمها محترم است نباید کسی به خانه ما به قصد خواستگاری بیاید تا مورد تمسخر قرار بگیرد و اما مادرم که حتی در بسیاری موارد با من مشورت می کنه اما نمی دانم چرا در مورد ازدواج اصلا من را امین نمی داند.بار ها جلوی من یا دیگران، من را از ازدواج منع کرده هر بار هم به بهانه ای یک بار درس ، یک بار نبودن آدم خوب و ... .حتی وقتی خانمی به مادرم زنگ زد تا به خانه مان بیاین مادرم اصلا آنها را به خانه راه ندادو این موردی بود که من فهمیدم وگرنه در بقیه موارد اصلا من در جریان قرار نمی گیرم. و البته همین مادر من یک مواقعی حتی در جمع از ازدواج نکردن من در مواجهه با ازدواج هم سالانم افسوس می خورد که انگاربقیه به نظرم در مورد من کلی به شبهه می افتند که شاید واقعا من مشکلی دارم .و این دوگانگی و تعارض در رفتار واقعا برای من عجیبه. من دلسوزی مادرم را درک می کنم اما من احتیاج به مستقل شدن دارم کما اینکه تا الان هم خیلی مستقل بوده ام اما من هم دوست دارم تشکیل خانواده بدهم. آقای مرادی شما بهتر از من ،سختی های زندگی یک دختر مجرد را در سنین بالاتر درک می کنید. و البته با یک ازدواج درست هویت کامل می شود و از همه مهمتر آن آرامش و سکونی است که خدا برشمرده. و البته چه امر پسندیده ای که خدا وند وعده ی بی نیازی با فضل خود را داده.اما متاسفانه پدر و مادر با نا آگاهی خودشان آینده فرزندانی مثل من را در هاله ای از ابهام می برند. اقای مرادی من واقعا نگرانم هر روز که می گذرد با توجه به هشداری که شما در موورد کاهش تدریجی شانس ازدواج دختران بیان کردین من واقعا نگرانم.و البته خودتان بهتر می دانید که با تلقی که بسیاری افراد در مورد ازدواج دارند بیان نیاز من به ازدواج باعث کج فهمی فقط در حیطه مسائل جنسی می شود. با توجه به تاکید دینمان بر احسان به والدین من تا جایی که توانستم سعی کردم آنها را راضی کنم و حتی بسیاری از کارهایشان را انجام بدهم و از این امر خوشحالم اما من واقعا درمورد آینده ام نگرانم . من با این پدر و مادر چه کنم؟
- [آیت الله سیستانی] سربریدن حیوان چند شرط دارد : اول : کسی که سر حیوان را میبرد چه مرد باشد چه زن باید مسلمان باشد ، و بچه مسلمان هم اگر ممیّز باشد یعنی : خوب و بد را بفهمد میتواند سر حیوان را ببرد . و امّا کسی که از کفّار غیر کتابی ، یا از فرقههائی است که در حکم کفّارند ، مانند نواصب ، اگر سر حیوان را ببرد آن حیوان حلال نمیشود ، بلکه کافر کتابی نیز اگر سر حیوان را ببرد هر چند (بسم اللّه) هم بگوید ، بنابر احتیاط واجب آن حیوان حلال نمیشود . دوم : سر حیوان را در صورت امکان با چیزی ببرند که از آهن باشد ، و بریدن با چاقوی استیل بنابر احتیاط واجب کافی نیست . ولی چنانچه آهن پیدا نشود با چیز تیزی که چهار مجرای آن را جدا کند ، مانند شیشه و سنگ نیز میشود سر آن را برید ، هر چند ضرورتی مقتضی سربریدنش نباشد . سوم : در موقع سربریدن ، حیوان رو به قبله باشد ، پس اگر نشسته یا ایستاده باشد رو به قبله بودن آن همانند رو به قبله بودن انسان در نماز است ، و اگر حیوان بر طرف راست یا چپ خوابیده باشد باید محل بریدن و شکم حیوان رو به قبله باشد و لازم نیست پاها و دستها و صورت آن رو به قبله باشد . و کسی که میداند باید رو به قبله سر ببرد اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکند ، حیوان حرام میشود ، ولی اگر فراموش کند ، یا مسأله را نداند ، یا قبله را اشتباه کند ، اشکال ندارد ، و اگر نداند قبله کدام طرف است ، یا نتواند هر چند با کمک دیگری حیوان را رو به قبله کند ، در صورتی که حیوان چموش باشد ، یا در چاه ، یا چالهای افتاده باشد و ناچار باشد آن را ذبح کند ، به هر طرف ذبح کند اشکال ندارد . و همچنین اگر بترسد معطّلی برای رو به قبله کردن آن موجب مرگش شود . و ذبح مسلمانی که معتقد نیست باید رو به قبله ذبح شود ، صحیح است هر چند رو به قبله نکشد . و احتیاط مستحب آن است که کسی که حیوان را سر میبرد نیز رو به قبله باشد . چهارم : هنگام سربریدن یا پیش از آن در زمان متصل به آن به نیّت سربریدن ، خود ذابح نام خدا را ببرد ، و نام بردن غیر ذابح کافی نیست ، و همینقدر که بگوید : (بسم اللّه) یا (اللّه أکبر) کافی است ، بلکه اگر تنها بگوید : (اللّه) نیز کافی است گر چه خلاف احتیاط است . و اگر بدون قصد سربریدن نام خدا را ببرد ، یا از روی جهل به مسأله نام خدا را نبرد ، آن حیوان حلال نمیشود ، ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد . پنجم : حیوان بعد از سربریدن حرکتی بکند ، اگر چه مثلاً چشم ، یا دم خود را حرکت دهد ، یا پای خود را به زمین زند ، و این در صورتی لازم است که زنده بودن آن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و گرنه لازم نیست . ششم : از بدن حیوان به اندازه معمول خون بیرون آید ، پس اگر خون در رگهایش بسته شود و بیرون نیاید و یا آنکه خون بیرون آمده نسبت به نوع آن حیوان کم باشد ، آن حیوان حلال نمیشود ، ولی اگر کم بودن خون از این جهت باشد که حیوان پیش از سربریدن خونریزی کرده است اشکال ندارد . هفتم : آنکه بریده شدن گلو به قصد ذبح باشد ، پس اگر چاقو از دست کسی بیفتد و گلوی حیوان را ناخواسته ببرد ، یا ذابح خواب یا مست یا بیهوش یا کودک یا دیوانه غیر ممیز باشد ، یا برای مقصود دیگری چاقو را بر گلوی حیوان بکشد و اتفاقاً بریده شود ، حلال نمیشود .
- [آیت الله وحید خراسانی] قبل از ورود در احکام نماز اشاره به دو نکته لازم است اول اهمیت نماز در قران مجید نزدیک به صد مورد از نماز گفتگو شده و اشاره به دو مورد ان کافیست بعد از ان که خداوند متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به مقام نبوت و رسالت و خلت اختیار نمود و به کلمات ازمایش و مبتلا کرد و ان حضرت کلمات را اتمام نمود به مقام امامت نایل شد و ان قدر عظمت مقام امامت بعد از ان همه مقامات در نظرش جلوه کرد که قال و من ذریتی گفت و از برای فرزندان من هم جواب شنید لا ینال عهدی الظالمین پیمان من به ظالمین نمی رسد و در عظمت نماز همین اندازه بس که ان کس که خداوند متعال برای او مقام امامت را خواست و او برای ذریه اش مسالت کرد بعد از طی تمام مقامات در جوار خانه خدا از خداوند متعال خواست رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی پروردگارا مرا اقامه کننده نماز قرار بده و ذریه مرا و همچنین بعد از ان که ذریه خود را در نزد بیت مسکن داد گفت ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه پروردگار ما هر اینه من از ذریه خودم مسکن دادم به بیابان بدون زرع نزد خانه محترم تو پروردگارا برای این که اقامه نماز بنمایند در قران مجید یک سوره به نام مومنون است و در ان مومنان به خصوصیاتی معرفی شده اند و اول خصوصیتی که به ان ابتدا شده این است که الذین هم فی صلاتهم خاشعون انان که همانا در نمازشان خاشعند و اخر خصوصیتی هم که به ان ختم می شود و الذین هم علی صلواتهم یحافظون و ان چنان کسانی که همانها بر نمازهایشان محافظت دارند پس افتتاح ایمان و ختم ایمان به نماز است و ثمره ان هم این ایه است اولیک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون و از سنت همین اندازه بس است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند بعد از معرفت خدا چیزی را افضل از این صلوات پنجگانه نمی دانم و عدم علم از ان حضرت علم به عدم است و این روایت بیان کلام خداست و خداوند متعال هم در قران مجید می فرماید ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه بعد از ایمان به غیب اقامه نماز ذکر شده است و در عظمت نماز همین اندازه کفایت می کند که جامع تر از نماز بین عبادات عبادتی یافت نمی شود زیرا این عبادتی است مشتمل بر عبادت فعلی و بر عبادت قولی و عبادت فعلی ان شامل افعال عبادی از رکوع و سجود و قیام و قعود است و عبادت قولی ان شامل قرایت و ذکر و جامع جمیع معارف الهیه از تسبیح و تکبیر و تحمید و تهلیل که ارکان اربعه معارف حضرت حق سبحانه و تعالی است و مشتمل است بر تمام عبادات ملایکه مقربین که عده ای از انها عبادتشان در قیام است و عده ای در قعود و جمعی در رکوع و جمعی در سجود و عناوینی که برای نماز در روایات وارد شده زیاد است که از ان جمله است راس الدین و اخر وصایا الانبیاء و احب الاعمال و خیر الاعمال و قوام الاسلام و استقبال الرحمن منهاج الانبیاء و به یبلغ العبد الی الدرجه العلیا
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.