سلام/ مشکل شما نحوه ی برخورد دیگران نیست، مشکل اصلی این است که شما مدام تایید خودتان را از دیگران می خواهید حال اینکه باید خودت در درون خودت با منطق و استدلال خودت را نقد، تایید و تشویق و تقویت کنی. تو به عنوان یک دختر خانم مومنه، باهوش، درسخوان و دارای موفقیت های علمی (که نوشته بودید و...) باید ارزش و هویتت برای خودت روشن و ثابت باشد و اگر همه گفتند تو بی سوادی، نباید ناراحت شوی و... ظاهرا به دیگران در شکل گیری و شناخت هویتت زیادی نقش دادی نقش آنها را کمرنگ کن تا راحت شوی. هرچه نقش دیگران در هویت ما کمرنگتر ما راحت تریم. تازه اغلب مردم تشویقهایشان هم تاریخ مصرف دارد حتی 3-2 روز یا یک لحظه! مثلا جنابعالی در این پیام که اول شهریور ارسال کردید با مبالغه از من تعریف کردید و در پیام سوم شهریور که پیگیر پاسخ بودید با 8 تا علامت سوال انتقاد و گله . شوخی کردم ولی این خودش یک عبرت است!
سلام حاج آقا.من از طرفدارای جدی شما و حرفاتونم.چون شما خیلی زیبا با جوونا ارتباط برقرار کردین یعنی فقط شعار نمی دین و خیلی زیبا باهامون حرف می زنید.شما با زدن این سایت ثابت کردید که واقعا قصدتون حل مشکله. حاج آقا از این قسمت می خوام خصوصی باشه.حاج آقا من یه جوون میشه گفت تقریبا موفقم آخه من هم توی دانشگاه دولتی خیلی خوب ... ممنون میشم اگه منو کمک کنید.خدانگهدارتون باشه
سلام/ مشکل شما نحوه ی برخورد دیگران نیست،
مشکل اصلی این است که شما مدام تایید خودتان را از دیگران می خواهید حال اینکه باید خودت در درون خودت با منطق و استدلال خودت را نقد، تایید و تشویق و تقویت کنی.
تو به عنوان یک دختر خانم مومنه، باهوش، درسخوان و دارای موفقیت های علمی (که نوشته بودید و...) باید ارزش و هویتت برای خودت روشن و ثابت باشد و اگر همه گفتند تو بی سوادی، نباید ناراحت شوی و...
ظاهرا به دیگران در شکل گیری و شناخت هویتت زیادی نقش دادی نقش آنها را کمرنگ کن تا راحت شوی. هرچه نقش دیگران در هویت ما کمرنگتر ما راحت تریم.
تازه اغلب مردم تشویقهایشان هم تاریخ مصرف دارد حتی 3-2 روز یا یک لحظه! مثلا جنابعالی در این پیام که اول شهریور ارسال کردید با مبالغه از من تعریف کردید و در پیام سوم شهریور که پیگیر پاسخ بودید با 8 تا علامت سوال انتقاد و گله . شوخی کردم ولی این خودش یک عبرت است!
- [سایر] سلام حاج آقا من و بچه های کلاسمون توی یه سایت قسمت تالار گفتگو بحث دوستی پسر و دختر رو گذاشتیم حتی من (جناب سروان) رو هم گذاشتم با اجازه ی شما. حالا می خوایم نظر شما رو هم بدونیم اگه میشه همین جا بفرمایید تا من تو سایت بذارم ممنون فقط اگه میشه جوابمون رو بدید کلی جوون منتظر جواب شماهستن
- [سایر] سلام حاج آقای خوش تیپ خداوکیلی پیامهای من نمی رسه؟ لا اقل یه جوابی بدین ببینم مشکل از منه یا شما سرتون شلوغه. اگه قرار باشه همه روحانیون محترم اینقدر سرشون شلوغ باشه چطور میشه با هاشون ارتباط برقرار کرد؟!! راهنمائی فرمائید ممنون میشم.
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت آقا شهاب گل. حاج آقا از سایت شما خیلی خوشم اومد. از زحماتت واقعاً ممنون. انشا الله که خدا خیر دنیا و آخرت رو بهت عطا کنه. من راستش همین امروز باهات آشنا شدم. تلویزیون روشن بود که رسیدم خونه. همین طوری داشتم بین شبکه ها سویچ می کردم که یه هویی تو شبکه دو دیدم شما دارین صحبت می کنین. دیدم که بله! مبحث، مبحث شیرین ازدواجه! این بود که نشستم و به حرفاتون گوش کردم. همونجا هم بود که اسمتونو تو پا ورقی تصویر نوشت، شما هم که گفتین سایت دارین! منم سه سوت اومدم سرچ کردم پیدا کردم. بگذریم، میرم سر اصل حرفم. ...خصوصی... راستی آقا شهاب، اگه لطف کنین و داستان خصوصی زندگی منو تو سایت نذارین و فقط سوال مطرح شده رو تو سایت بذارین و پاسخش رو اعلام کنید خیلی لطف کردین در حقّم. حاج آقا یه خواهش دیگه هم داشتم، اینم حتما از دستتون بر میاد. خواهش دارم تو شبای فاطمیه برای من و امثال من خیلی دعا کنین. خودتون بهتر از من تو این جامعه هستین و با اوضاع اون با خبرید، میدونید گه گناه نکردن خیلی سخته! خلاصه هم دعا برای سر به راه شدن ما جوونا و هم برای اینکه خدا درک معنوی ما رو بالا ببره و هم برای ازدواجی موفق. ممنونم. راستی فراموش کردم سنمو بگم. من الان 22 سالمه و در رشته مهندسی کامپیوتر در تهران مشغول به تحصیل هستم. خواهش می کنم کمکم کنید. بازم عذر می خوام که سرتون رو درد آوردم. واقعاً شرمنده. به امید دیدار. خدا نگهدار عباس.خ.
- [سایر] سلام حاج آقا. از اینکه دارم این پیغام رو می ذارم واقعا متاسفم. من همیشه از اینکه از کسی که دوستش داشتم انتقاد کنم بدم اومده اما اینو دیگه نمی تونم نگم به دلیل اینکه من قرار بود شما رو به کسی معرفی کنم تا کمکش کنید.به یه جوون خودم هم تصمیم داشتم درباره یکی از موضوعاتی که صحبت کردین ازتون یه سوال کنم.می دونم باید خلاصه بگم اما خوب باید کامل هم باشه پس لطفا دندون رو جیگر بذارین این چند خط رو. بعد از کلی فکر کردن یاد شما افتادم.از مردم ایران سلام با شمااْشنا شدم. اما وقتی اومدم که پیامم رو بذارم و این قوانین عریض و طویل رو دیدم خیلی بهم برخورد.اینطور باید شما رو معرفی کنم؟ حاج اقا شنیدن حرف دل کسی یا درد دل کسی این همه چفت و بست نیاز داره؟کمک به پایان نامه دانشجویی اینقدر سخته؟ خلاصه ولی کاملش میشه اینکه این عکستون با این لبخند دلنشین با این لوح حمورابی تناسبی نداره. ز اینکه حرف غیر مرتبط زدم ازتون عذر می خوام.
- [سایر] سلام حاج آقا.واقعا دسستتون درد نکنه و خدا قوت (از اینکه وقت میذارین و پیام ها رو می خونید و جواب میدین) حاج آقا چند ماهیه یه مسایلی برام پیش اومده اگه لطف کنید حرفای منم بخونیدو راهنماییم کنید یه دنیا ازتون ممنون میشم.اجرتون با آقا امام حسین(ع) ... من یه دختره...ساله ام و سال ... دانشگاه و تقریبا معتقد و مذهبی . چند وقتی بود برای سرگرمی چت میکردم میدونم که شاید گناه داشته باشه ولی من که هدف خاصی نداشتم تا اینکه نمیدونم چی شد که یه دفعه خر شدم با یه پسره دوست شدم .البته از همون فرداش پشیمون بودم و به پسره گفتم بیا تا شروع نشده تمومش کنیم اما اون قبول نکرد . پیش خودم گفتم بذار همدیگرو ببینیم اون خودش بی خیال میشه چون من ازون دخترایی نیستم که به درد دوستی بخورم...اما اون ول کن نبود. تا اینکه ما 4-3 ماهی با هم بودیم ولی در تمام این مدت من احساس گناه می کردم و هر چند وقت یکبار جوابشو نمیدادم و می خواستم تموم بشه اما نمی دونم چرا نمی شد . بهش می گفتم این با اعتقادات من جور در نمی یاد که با یه پسر دوست باشم یه غلطی کردم و حالا پشیمونم ولی اون می گفت تو اعتقاداتت هست که با یه آدم این طوری رفتار کنی تو داری با احساسات من بازی میکنی دل منو میشکنی من واقعا به تو علاقه مندم و از اینجور چرت و پرتا که من هیچ وقت حرفاش باورم نشد میدونید حاج آقا من یه گناه دیگه ام کردم که هنوزم باورم نمیشه اون من بودم که دستم تو دست یه نامحرم بود البته الان توبه کردم و یک هفته است که دیگه جوابشو نمیدم . این همه نوشتم که از شما بخوام بهم بگید الان چیکار کنم ؟به نظرتون خدا منو میبخشه؟ خیلی از خودم بدم اومده همش عذاب وجدان دارم . پیشاپیش از راهنمایی شما متشکرم
- [سایر] با سلام اقای مرادی از اینکار بسیار قشنگتون ممنون،از اینکه بی ریا و خالصانه پای حرفها و درد دلهای ادمهای کشورتون میشینید ممنون.اما گله ای از شما دارم،من کوچیکتر از اون هستم که بخوام به شما پیشنهاد و یا انتقادی بکنم،اما احساس کردم اگه حرف نزنم اشتباه کردم،شما دارید همه تلاشتونو میکنید که کمک کنید،خوشبختانه از منابعی که در یادداشت هاتون ازش نام میبرید میشه فهمید مطالعات روانشناسی هم دارید،اما فکر نمیکنید بعضی از امور احتیاج داره که یه متخصص راجع بهش حرف بزنه؟وقتی یه خانمی واسه شما دردل میکنه که خواستگار نداره،وقتی اونهمه رنج و ازارو توی حداقل یه پاراگراف سرهم بندی میکنه و براتون مینویسه به نظر شما اینکه شما در جواب بهش میگید فعالیت اجتماعیتونو زیاد کنید،این حرف شما یعنی اینکه شما مشکل اون شخصو جدی گرفتید،یعنی اره تو حق داری،اونوقت این دختر جوون که واسه خاطر شریک ایندش پا تو اجتماع میذاره چی جوری باید راجع به ادمای اطرافش فکر کنه؟هر کی نگاش کرد فکر میکنه طرف هدفی داره،شما دنیای پاک درون خودتون رو نگاه نکنید ،ما زنها همیشه قربانی جاه طلبی های اقایون بودیم،البته نه همه اقایون،منو میبخشید که این نقل قول زشتو بیان میکنم اما دلم میخواد ذره ای از افکار ادمهای کشورتون رو بدونید،یه اقایی میگفت پسرها عقیده دارن تا زمانی که شیر تازه هست نیازی به خریدن یه گاو نیست،یه نگاه به امار طلاق بندازید،فکر میکنید علت نا اگاهی های جوون های ما فقط خودشونن؟من توی برنامه مردم ایران سلام داستانی از امیرکبیر شنیدم که منو تحت تاثیر گذاشت،وقتی برای جلوگیری ازآبله دستور به زدن واکسن شد یه مرد امی از اینکار در مورد بچش صرف نظر کرد،و بچش مرد،امیرکبیر وقتی شنید گریه کرد و در جواب کسی که علت گریشو پرسید گفت:من در جهل این مرد مسئولم.اقای مرادی عزیز،مشکل ادمها مخصوصا دختر خانمهای دم بخت که به خاط ازدواج نکردن دنیا رو تیره میبینن 2 جمله نیست،اگه واقعا براتون مهمه لطفا برای این مساله که میدونم و دارم میبینم همه جایی هم شده یه جواب اساسی تری بدید،من به ندای درونم گوش کردم و براتون نوشتم، ،امیدو.ارم از حرفام ناراحت نشده باشید،با یه جمله از اندره ژید ازتون خداحافظی میکنم:عظمت در نگاه تو باشد نه آن چیزی که تو به ان مینگری. اگه بخوام به زبان عامیانه ازش استنباط کنم باید بگم نبین کی میگه ببین چی میگه.خداوند نگهدارتون باشه آرزوی سلامتی برای خانوادتون میکنم.
- [سایر] با سلام و عرض خسته نباشید. من چند تا مشکل دارم که با اجازتون همه رو اینجا مطرح می کنم. من یه دوستی دارم که خیلی باهاش صمیمی هستم. ولی یکی از مشکلات من با اون کم توجهی اون نسبت به منه. البته خیلی مواقع هم فکر اینکه دوستی اون با من به خاطر منافع خودشه منو آزار میده. چند بار هم به فکر تموم کردن دوستیمون افتادم ولی چون خیلی دوسش دارم نتونستم. چند بار هم باهاش صحبت کردم ولی دوباره همون کارهاشو تکرار کرد. خواهش می کنم کمکم کنید. مشکل بعدی من مربوط به درسم میشه. من تو دوران مدرسه درسم خیلی عالی بود و مدرک دیپلمم رو با معدل 17 گرفتم. ولی تو دانشگاه درسم خیلی افت کرد به طوری که معدل کاردانیم 13 شد. و الانم امیدی به قبول شدن واسه کارشناسی ندارم. مشکل بعدی من اینه که همش فکر می کنم اگه یه جا برم استخدام بشم واسه کار نمی تونم موفق بشم(رشته من حسابداریه). و همش فکر شکست تو سرمه. حتی فکر می کنم تو ازدواجم هم موفق نمیشم. فکر شکست همیشه باهامه. و اینکه من قبلا به راحتی با همه ارتباط بر قرار میکردم. ولی الان به سختی می تونم با دیگران ارتباط برقرار کنم. و همش تو خودمم. میدونم بیشتر اینا به شاخه شما مربوط نمیشه ولی اگر کمکم کنید ممنون میشم. این مشکلات خیلی منو درگیر خودش کرده به طوری که احساس میکنم از زندگیم موندم. پیشاپیش از کمکتون ممنون
- [سایر] سلام باتوجه به اینکه گفتید دارید کم کم خسته می شید بازهم جرئت کردم که باهاتون مشورت کنم.انشاءالله که می بخشید.چه چاره؟! من یه دختر 19ساله هستم فرزند یه خانواده مذهبی با سطح مالی نرمال،دانشجوی سال اول نمی خوام وقتتون رو بگیرم بنابراین از توضیح حاشیه می گذرم و مشخصات شخصی که بعداز دقتهای زیاد خانواده ام از بین موردهای مختلف ومتفاوت بالاخره کاندید جدی برای ازدواج شده رو خدمتتون عرض می کنم. شخصی ست 23ساله،دانشجوی سال سوم و از نظر اعتقادی شبیه خودم.خانواده ی اصیلی دارن که خانواده ام با تحقیقات زیاد وپی در پی در موردشون به مورد منفی ای برخورد نکردن ولی این آقا پسر هنوز سربازی نرفته! -چون بلافاصله دانشگاه قبول شده - واینکه کار ثابت و با پشتوانه داری نداره!من مسائل مادی برام اهمیت زیادی نداره ولی استقلال مالی برام خیلی مهمه.ازاینکه طرف مقابلم دستش توی جیب پدرش باشه بیزارم چون تبعات منفی بعدیش رو دیده ام. ایشون معتقده که می تونه یه زندگی رو به تنهایی بچرخونه ولی حاج آقا من نگران روزی هستم که این عدم پشتوانه ی شغلی و خدای نکرده بیکاری کار دست زندگیم بده و پدرایشون بخوان خرج زندگی مارو بدن واین بشه زمینه ساز مشکلات! خیلی مرددم؛از همه نظر کیس مناسبیه ولی ازاین جهت ...! ممنون می شم راهنماییم کنید
- [سایر] سلام حاج آقا از اینکه لطف کردین و جواب من رو دادین ممنون (راستش وقتی دیدم جواب نمیدین با خودم فکر کردم که فقط به اونایی جواب می دین که بشناسید یعنی یه جورایی فکر کردم که این سوال ها و جواب ها از قبل مشخصه ؛ خلاصه حلال بفرمایید) راستش من شما رو قبل از اینکه تو تلویزیون ببینم از نزدیک زیارت کرده بودم ، سال 82 تو سفر عمره ،هم پرواز بودیم (همون پروازی که قرار بود 7شب باشه ولی شد12 ظهرروزبعد!)،از اون موقع هروقت شما رو تو تلویزیون می بینم که دارین راجع به مسائل خانواده حرف می زنین به اطرافیان این توضیح رو می دم که این حاج آقا عملا این توصیه های خودشون رو اجرا می کنن ، تو فرودگاه دیدم که تو اون مدت تاخیر پرواز که همه عصبانی شده بودند چقدر با دخترخودتون(فکر کنم هانیه [هدی]بود اسمشون)و بچه ها مهربون بودین و توی پرواز هم بچه بغل راه میرفتین که همسرتون اذیت نشن خیلی اتفاقی با سایتتون آشنا شدم و همه ش فکر می کنم که اگر زودتر اینجا رو دیده بودم اوضاع و احوالم خیلیی بهتر از این بود برای همه جوون ها دعا بفرمایید التماس دعا اجرتون با خدا
- [سایر] بازم سلام. امیدوارم از اومدنهای زیاد من اول کاری خسته نشده باشین. مطالب وبلاگتون رو کم و بیش خوندم. نظر: - یه جاهایی دلم میگرفت (پوست موز) که اگه واقعا اینو درک میکردیم دیگه چی میخواستیم. - مطلب (یکی بود یکی نبود) هم برام جالب بود. - مطلب خدا و ناخدا. - مطلبی که راجع به ارتباط پدر و مادر با بچهها بود ووووو - پیام (... از تهران) خیلی ناراحتم کرد. نمیدونم هنوز هم براتون پیام میده یانه؟؟؟ آخه گفته بود: ( که این آخرین باری هستش که براتون پیام میدم.) میشه بگید مشکلش حل شده یانه؟ امیدوارم هر جا هست شاد باشه و پر از امید. خوب بگذریم. اما یه پیشنهاد راجع به وبلاگتون (البته با اجازه) مطالب وبلاگ موضوع خاصی رو دنبال نمی کنه. شما که خوب حرف میزنید (تو مردم ایران سلام دیدمتون) اگه بتونید جدا از مناسبتها یه سیر مطالب رو جفت و جور کنید و راجع به چیزایی که می دونید لازمه تا ماها بدونیم حرف بزنید و ذهن ماها رو به کنکاش بگیرید خیلی خوب میشه. البته از این تیپ مطالب تو وبلاگتون بود اما---- نمی دونم چطور بگم. به نظر من کسایی مثل شما بیش از این میتونن خودشون رو نشون بدن... در کل لذت بردم، خوب بود. خدا قوت. بازم سر میزنم. راستی میخوام که منو دعا کنید. به دوستاتون هم بگید. در آخر به قول شما یا علی و یه هدیهی کوچولو برای همهی کسایی که میان اینجا تا حال و هوایی عوض کنن. می دونی وقتی خدا داشت بدرقت میکرد بهت چی گفت؟گفت: جایی که داری میری مردمی داره که میشکننت، نکنه غصه بخوری. من همه جا باهاتم. تو تنها نیستی. تو کوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جابدی، اشک می دم که همراهیت کنه، و مرگ که بدونی برمیگردی پیشم.