سلام/ غیبت نیست. اتفاقا آقا در درس خارج فقه در بحث غیبت به این شرح این موضوع پرداختند. متن کامل بیانات معظم له را بخوانید: (متأسفانه یک کار زشتی در بین مردم رایج است که از لهجههای بعضی از ولایات تقلید میکنند؛ این آیا غیبت محسوب می شود یا نه؟ حالا این را هم من به شما عرض بکنم؛ غالب این شهرهایی که لهجههای آن ها تقلید میشود، شهرهایی هستند که دارای مردم غیرتمندی هستند که در حوادث مهم صد سال پیش، در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستادهاند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد؛ یعنی توی هیچ یک از این کتابهای ادبی و طنز و غیره، ما ندیدیم که یک حرفی باشد که نشان دهندهی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف؛ یعنی از وقتی که کشور ما در مواجههی با این دشمنیها قرار گرفته. یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده، مناطق شمال است، منطقهی گیلان؛ یکی از مناطق، منطقهی خراسان است؛ یکی از مناطق، مناطق آذربایجان است. اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند؛ اتفاقاً سعی شده است که همینها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند. یعنی تقلید میشود. پس ضمناً در پرانتز، به این نکته هم توجه داشته باشید. این مسلماً حرام است. در حرمت این عمل هیچ شکی نیست. لکن غیبت نیست. چون قیودی که در غیبت ذکر شد -که مقوّم معنای غیبت محرم شرعی است- در این جا وجود ندارد. یکی از قیود، مستور بودن بود. خب، این مستور نیست. علاوه بر این که عیب نیست اصلاً. کسی این را به عنوان عیب ذکر میکند، ولی اصلاً عیب نیست! بنابراین وقتی عیب نبود، پس غیبت نیست. مثل این است که مثلاً بگویند: آقا عمامه سرش است؛ این (عمامه به سر بودن) عیب نیست. ذکرش بنابراین غیبت نیست. علاوه بر این که امر ظاهری است، امر واضحی است. پس تعریف غیبت بر این صدق نمیکند. اما مسلماً حرام است. این از باب تمسخر و از باب استهزاء و اینهاست. اینجا دیگر فرقی نمیکند که علی نحو عام استغراقی مورد نظرش باشد؛ یا نه، مثلا فرض کنید فرد خاصی را مورد نظر قرار بدهد و لهجهی یک شخصی را –به عنوان اینکه لهجهی او، لهجهی عموم است- تقلید بکند. این صور مختلفی دارد. همهی اینها محرّم است. منتها تفاوتش این است که اگر غرض او لهجهی عموم باشد، این میشود اهانت به همهی آن جمعیت؛ که خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرمایید اگر بخواهد استحلال بکند، بایستی از یکایک اینها استحلال بکند. آنجایی که یک نفر باشد، نه، از یک نفر استحلال میکند. این بحث عیبجوئی است. اگر چنانچه نه، تمسخر  وجود نداشت، این از محل کلام خارج است. گاهی از این تقلیدها انجام  می گیرد، اما هیچ قصد تمسخری هم نیست. یک وقتی چند سال قبل از این، در رادیو یک گویندهای تقریبا تمام لهجات ایران را در یک برنامهی  رادیویی بیان میکرد! بعد هم ما آن شخص را دیدیم. گفتیم بالاخره تو کجایی هستی؟! چون هم ترکی را مثل خود ترکها حرف میزد که ما میفهمیدیم، هم مشهدی را مثل خود مشهدیها حرف میزد! نفهمیدیم بالاخره کجایی است، نگفت آخرش هم که کجایی است؛ گفت من ایرانی هستم. پس بنابراین گاهی تقلید لهجه به عنوان تمسخر نیست. کما این که تقلید لهجهی یک فرد هم به عنوان تمسخر نیست. یک عمل شیرینی است. خود آن فرد هم گاهی مینشیند و تماشا میکند که تقلیدش را دارند میکنند. خودش هم می خندد، خوشش می آید. پیداست که پس تمسخر نیست. این از محل کلام خارج است. آن جایی که قصد، استهزاء باشد، تمسخر باشد، آن جا میشود محرّم.) منبع
سلام من گاهی در جمع دوستام با لهجه های مختلف حرف می زنم و اصلا قصدم مسخره کردن و تحقیر کردن نیست. لهجه ها را دوست دارم و این را برای خودم یک هنر می دانم و دوستانم هم خوششان می آید یکی از دوستام می گه این غیبته نظر شما چیه؟ نظر اسلام؟
سلام/ غیبت نیست. اتفاقا آقا در درس خارج فقه در بحث غیبت به این شرح این موضوع پرداختند. متن کامل بیانات معظم له را بخوانید: (متأسفانه یک کار زشتی در بین مردم رایج است که از لهجههای بعضی از ولایات تقلید میکنند؛ این آیا غیبت محسوب می شود یا نه؟
حالا این را هم من به شما عرض بکنم؛ غالب این شهرهایی که لهجههای آن ها تقلید میشود، شهرهایی هستند که دارای مردم غیرتمندی هستند که در حوادث مهم صد سال پیش، در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستادهاند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد؛ یعنی توی هیچ یک از این کتابهای ادبی و طنز و غیره، ما ندیدیم که یک حرفی باشد که نشان دهندهی تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است؛ یعنی مثلاً از صد سال پیش به این طرف؛ یعنی از وقتی که کشور ما در مواجههی با این دشمنیها قرار گرفته. یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده، مناطق شمال است، منطقهی گیلان؛ یکی از مناطق، منطقهی خراسان است؛ یکی از مناطق، مناطق آذربایجان است. اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند؛ اتفاقاً سعی شده است که همینها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند. یعنی تقلید میشود. پس ضمناً در پرانتز، به این نکته هم توجه داشته باشید.
این مسلماً حرام است. در حرمت این عمل هیچ شکی نیست. لکن غیبت نیست. چون قیودی که در غیبت ذکر شد -که مقوّم معنای غیبت محرم شرعی است- در این جا وجود ندارد. یکی از قیود، مستور بودن بود. خب، این مستور نیست. علاوه بر این که عیب نیست اصلاً. کسی این را به عنوان عیب ذکر میکند، ولی اصلاً عیب نیست! بنابراین وقتی عیب نبود، پس غیبت نیست. مثل این است که مثلاً بگویند: آقا عمامه سرش است؛ این (عمامه به سر بودن) عیب نیست. ذکرش بنابراین غیبت نیست. علاوه بر این که امر ظاهری است، امر واضحی است. پس تعریف غیبت بر این صدق نمیکند. اما مسلماً حرام است. این از باب تمسخر و از باب استهزاء و اینهاست. اینجا دیگر فرقی نمیکند که علی نحو عام استغراقی مورد نظرش باشد؛ یا نه، مثلا فرض کنید فرد خاصی را مورد نظر قرار بدهد و لهجهی یک شخصی را –به عنوان اینکه لهجهی او، لهجهی عموم است- تقلید بکند. این صور مختلفی دارد. همهی اینها محرّم است. منتها تفاوتش این است که اگر غرض او لهجهی عموم باشد، این میشود اهانت به همهی آن جمعیت؛ که خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرمایید اگر بخواهد استحلال بکند، بایستی از یکایک اینها استحلال بکند. آنجایی که یک نفر باشد، نه، از یک نفر استحلال میکند. این بحث عیبجوئی است.
اگر چنانچه نه، تمسخر وجود نداشت، این از محل کلام خارج است. گاهی از این تقلیدها انجام می گیرد، اما هیچ قصد تمسخری هم نیست. یک وقتی چند سال قبل از این، در رادیو یک گویندهای تقریبا تمام لهجات ایران را در یک برنامهی رادیویی بیان میکرد! بعد هم ما آن شخص را دیدیم. گفتیم بالاخره تو کجایی هستی؟! چون هم ترکی را مثل خود ترکها حرف میزد که ما میفهمیدیم، هم مشهدی را مثل خود مشهدیها حرف میزد! نفهمیدیم بالاخره کجایی است، نگفت آخرش هم که کجایی است؛ گفت من ایرانی هستم. پس بنابراین گاهی تقلید لهجه به عنوان تمسخر نیست. کما این که تقلید لهجهی یک فرد هم به عنوان تمسخر نیست. یک عمل شیرینی است. خود آن فرد هم گاهی مینشیند و تماشا میکند که تقلیدش را دارند میکنند. خودش هم می خندد، خوشش می آید. پیداست که پس تمسخر نیست. این از محل کلام خارج است. آن جایی که قصد، استهزاء باشد، تمسخر باشد، آن جا میشود محرّم.)
منبع
- [سایر] سلام در یک سایت اینترنتی از قول یک نفر نوشته شده بود که چون عده ای می گویند که خدا وجود ندارد و عده ای می گویند که وجود دارد و اختلاف نظر دارند در نتیجه ما می گوییم وجود ندارد چون اگر وجود داشت همه قبول داشتند. من می دانم که این حرف مسخره است ولی دوست دارم شما هم یک جواب خوب وبا زدن مثال توضیح بدهید با تشکر
- [سایر] با سلام خدمت مشاور محترم بنده در بیان کلماتی که دارای حروف (س) و (ز) دچار مشکل هستم یعنی سر زبانی صحبت میکنم و از دوران بچگی دچار این مشکل هستم که والدینم علت آن را تزریق دارو برای درمان زردی در دوران نوزادی بیان کرده اند من به این مشکل زیاد اهمیت نمی دادم هر چند که دوستانم گاهی مرا مسخره می کردند اما توجه نمی کردم تا زمانی که وارد دبیرستان شدم و پدرم اصرار داشت که به نزد متخصص گفتار درمانی بروم اوایل از رفتن به گفتار درمانی طفره می رفتم اما با اصرار پدرم حساسیت من نسبت به این موضوع زیاد شد و بالاخره به نزد متخصص رفتم و ایشان یکسری تمرین به من آموزش دادند و گفتند که بعد از 2یا 3 ماه به صورت عادی صحبت میکنم هفته اول این تمرینها را انجام میدادم اما به خودم میگفتم که من که به اختیار خودم ایطور حرف نمی زنم برای چه به خودم سختی بدهم و دیگر تمرین نکردم حدود یکسالی از رفتن به گفتار درمانی می گذرد از آن زمان من اعتماد به نفس را تا حدودی از دست داده ام به گونه ای که سعی میکنم در محافل عمومی زیاد صحبت نکنم زیرا فکر میکنم دیگران مرا مسخره میکنند بعد از اتمام امتحانانات مدرسه تصمیم گرفته ام که تمرینات رو شروع کنم اما نمیتوانم و میگویم من که نمی خواستم اینگونه حرف بزنم لطفا مرا راهنمایی کنید و بگویید برای رفع این مشکل چه کنم و چگونه اراده ام را قوی کنم
- [سایر] سلام. جواب سوالمو ندادین و من مجبور شدم دوباره بنویسم. من دانشجوی فقه و حقوق فردوسی ام و تو کلاس ما دختری هست که از اول ترم بهم علاقه مند شدیم. هر دو مشهدی هستیم و خانواده هامونم تقریبا یک سطحا فقط تنها مشکلم اینه که این خانم از من حدود 20 روز بزرگتره. آیا این میتونه مشکله بهم خوردن ازدواج بشه؟ در ضمن میخواستم بدونم این خانم که دوست نداره تا موقع عقد شرعی نه تلفنی حرف بزنه و نه ملاقاتی داشته باشه و تا اون موقع فقط در حد همکلاسی باشه میتونه دختره خوب و پاکی باشه؟؟؟ در ضمن از نظر حجاب هم شرایط ایده آل را داراست. و چون پدر من روحانی و پدر ایشون سپاهین بیشتر رو این قضیه تکیه کنند. نظر شما چیه؟؟ واسه آخرین سوال من الان سنم 20 ساله ازدواج در سن 22 سالگی زود نیست؟؟ ممنون از شما خواهشا زودتر و اورژانسی جوابمو بدین.
- [سایر] سلام حاج آقا،نمی دونم برای شنیدن حرفام وقت دارید یا نه ،اما خواهش می کنم مثل یه پدر راهنماییم کنید،من الان 20 سالمه و 6 سال پیش عاشق یکی از بازیگرها شدم که 13 سال بزرگتر است و ازدواج کرده و بچه دارد می دانم که از اشتباه هم اشتباهتر است اما بعد از این همه مدت من نمی توانم او را فراموش کنم یا غیر از او را دوست داشته باشم؛می دونم که به نظر شما من توهم عشق دارم یا خیالاتی شدم اما من با این عشق مسخره به خدا رسیدم ،جالب اینجاست که من با خیلی ها مثل خودم برخورد داشتم که عاشق همون بازیگر هستند ،الان هم به عشق او رفتم دنبال کار فیلمسازی و بازیگری در حالی که خودم مهندسی کامپیوتر می خونم ،حالا از شما کمک می خواهم لطفا راهنماییم کنید.با تشکر
- [سایر] مجرد-مشهد-خواهش میکنم سوال من توی سایت گذاشته نشه. سلام من یه مشکلی دارم که شاید به نظر خیلی ها و هم چنین شما مسخره باشه اما چند سال از زندگی منو گرفته و تلف کرده من نمی دونم که چه طور شد که یه چیزهایی در مورد ائمه توی ذهن من اومده که واقعا مزخرف منتها همیشه یادم و هر روز اشک من رو در میاره مخصوصا وقت هایی که نماز میخونم -دعا می کنم و حاجتی دارم و بعد این توی ذهنم میاد که خدا اصلا به حرف من گوش نمیکنه و به این خاطر اصلا منو دوست نداره و از من قطع امید کرده و اون وقت که فقط گریه می کنم خواهش میکنم به من کمک کنید.
- [سایر] سلام آقای مرادی من یه بنه ی خدا هستم که 22 سالمه . می خواستم بگم همیشه و همه جا در مودره اینکه حق پدر و مادر رو باید رعایت کنیم می گن ولی این درست نیست که ما بچه ها هم حقی داریم . می دونین من پدری دارم که تا اونجایی که هست بهشون احترام می ذارم می دونم حتی اگه کافر هم باشن باید احترامشونو رعایت کرد اما دریغ از یه ذره محبت من دخترم می دونین همیشه می گن پدرا دختراشونو خیلی دوست دارن اما من اینو هیچ وقت درک نکردم از نظر محبت از طرفه پدرم صفر صفر هستم حتی جرات اینکه باهاشون دردول کنم ندارم با مادرم حرف می زنم اما دلم می خواد به یه مرد تکیه بدم اما هیچ وقت نمی تونم به پدرم تکیه بدم شما می گین چیکار کنم؟
- [سایر] سلام 1- هم کلاسی فوق من نزدیک 30 ساله هست پیشنهاد داده که آشنا بشیم 2- میگه قول ازدواج نمیدم که اگر آشنا شدیم و نخواستم مشکلی نداشته باشه. اما مطرح میکنه که چون تو دختری نیستی که دوست پسر داشته باشی و این تیپی باشی مسلما من هم ازت همچین چیزی نمیخوام اما میخوام که آشنا شیم. 3- با 5 نفر دیگه هم در طی این سالهای جوانی اش به همین ترتیب مدتی آشنا شدن و به هم زده و میگه که فهمیدم واسه ازدواجم خوب نبودند. 4- میگه باید تو شرایط مختلف حتی تو جمع های مهمانی و ... همدیگرو بشناسیم. 5- نماز نمیخونه و روزه نمیگیره اما نسبت به خواستگارهای دیگه ام که نمازو روزه براشون مهم بوده به نظر با اخلاقتر هست!و همش سعی میکنه خیلی منطقی حرف بزنه. 6- میگه اگر بخوای سنتی ازدواج کنی یا نشناخته سر خودت کلاه میره. حیف دختری مثل تو هست که سرش کلاه بره. 7- من ایشون رو به پدرم نشون دادم به خاطر سربازی نرفتن و اینکه تحصیلاتش کمتر از من هست فعلا نظر مثبتی ندارند. خودمم به خاطر اینکه اعتقاداتش شبیه من نیست نظرم به ازدواج نیست. 8- دو تا مشکل عمده دارم: تنهایی بیش از حد که با قرص های افسردگی هم رفع نشده و بدتر هم داره میشه، و اینکه از اینکه سنم داره بالا میره و همه دوستام ازدواج کردند میترسم همین موقعیت ها رو هم از دست بدم و آینده بدتری پیش روم باشه. بهم میگید چیکار کنم؟ خیلی ممنون.
- [سایر] سلام. ممکن است توضیحاتم طولانی شود،معذرت میخواهم. سال اول دبیرستان هستم و در مدرسه استعداد های درخشان اصفهان درس میخوانم...همیشه پسر درسخوانی بوده ام(البته آرام آرام میلم به درس کاهش یافته) و از نظر ظاهر و اینجور چیز ها مشکلی ندارم از این رو همیشه دورم پر از آدم های جور واجور بوده که باهاشون در ارتباط بوده ام... اما در بیشتر مواقع افرادی که با آن ها خیلی گرم می گیرم و دوست می شوم چه از نظر درسی و چه از نظر اخلاقی از خودم پایینتر هستند به جز دو تن از دوستانم که از سال سوم دبستان تا سوم راهنمایی با هم بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم.یک جورایی شباهت های بسیاری با هم داشتیم... اما با رفتن به دبیرستان مدت زیادی است که با وجود دوستی بسیارمان از هم فاصله گرفته ایم. اما تا اینجا هم مشکل اصلی ام نیست... از حدود 9 ماه پیش که پا به دبیرستان جدیدم گذاشتم با چند نفری دوست شده ام که با یکی از آن ها نوعی احساس عاطفی قدرتمند برقرار کرده ام... به گونه ای که در اس ام اس هایی که برای همدیگر می فرستیم از کلمات عاشقانه و خیلی صمیمی استفاده می کنیم و حتی بارها دوستم به من گفته که ای کاش با هم برادر بودیم تا همیشه در کنار یکدیگر بودیم. ازبابت اینکه هر دو یکدیگر را دوست داریم مطمئنم اما مشکل اینجاست که دوستم زمانی که در برابر جمع و دیگران قرار می گیرد در مورد من چیزهایی میگوید که دیگران بخندند...بارها با هم در این باره صحبت کرده ایم و حتی قهرهای طولانی مدتی هم داشته ایم ولی به دلیل همان حس قوی،توان دوری از یکدیگر را نداشته ایم... به نوعی او زمانی که در برابر جمع قرار میگیرد با زمانی که تنها هستیم،از زمین تا آسمان تفاوت دارد! مخواستم ببینم باید چگونه با او رفتار کنم تا اصلاح شود؟چرا که رفتارش در جمع واقعا عذابم می دهد... مورد دوم اینکه پدر و مادرم به رفت و آمد زیاد من با او راضی نیستند...من میدانم که او اگرچه از نظر درسی از من ضعیفتر است ولی از نظر اخلاقی همانند خودم است ولی والدینم میگویند که باید از سلامت او و خانواده اش مطمئن شوند... و این را هم میدان که مادرش چندان حجاب خوبی ندارد و می ترسم اگر خانواده ام متجه شوند اجازه ندهند با او رفت و آمد داشته باشم... چگونه باید با این موضوع برخورد کنم؟ ممنون میشم پاسخ بدهید... ببخشید که طولانی شد...
- [سایر] باعرض سلام و خسته نباشید. درسن19 سالگی ازدواج کردم ولی متآسفانه در سن 22 سالگی از همسرم جداشدم درحالی که شدیدا دوستش داشتم و وابستگی شدیدی داشتم.از ابتدا خانواده ام با ازدواج ما مخالف بودند. من عاشق همسرم بودم و همسرم در21سالگی به من خیانت کرد با دختری دوست شد و بعد از طلاق ما بااو ازدواج کرد که بعد از 6 ماه اون دختر خانم طلاق گرفت ومدتی بعد از طلاق اون 2 نفر- باهم بودیم ولی با تمام علاقه ای که داشتم رهایش کردم با وجود اصرار همسرم برای بازگشت من.من فقط میخاستم به زندگی سرشار از امید وموفقیت برگردم.دختر خاله ام در یکی از شرکت های نتورک ایرانی که با مجوز کار میکرد مشغول بود و مرا به آنجا برد وچون کار گروهی بود پذیرفتم برای فراموش کردن همسرم که خداروشکر توانستم ولی من نزدیک 3000000پولم را صرف آنجا کردم و تابلو خریدم تا بازاریاب آنجا شوم و پدرم این مبلغ را به من داد و الآن واقعا همش خودم را تحقیر میکنم که چرا پولمو حروم کردم تپش قلب گرفتم که هیچی در نیاوردم.شوهرم را فراموش کردم ولی هفته پیش رفته بودم مسافرت با1دختر خانوم دیدم دست تو دست که ازاون روز بهم ریختم که چقد دروغ میگفت بدون تو میمیرم تابرگردم و کلی حرف دیگه.منم خیلی هوایی شدم دلم براش تنگ شده.پولمم که از دست دادم واز دختر خالم بدم اومد که اونم خیلی در حقم نامردی کردولی بخاطر خاله و مادرم حرمت حفظ کردم.تورو خدا آرومم کنید هم بخاطر تجربه تلخ کاریم وحروم کردن وقتو زمانم سرخورده شدم و هم چگونه شوهرمو فراموش کنم. من لیسانس مدیریت خوندم و دنبال کارم و از نظر هوش و استعداد در سطح تقریبا بالا هستم. ولی مخصوصا بخاطر این کار مسخره و هزینه خیلی خودمو اذیت میکنم که چرا گول خوردم.از بعد طلاق وسواس شدید گرفتم.ولی خوشبختانه مردم دار هستم و تقریبا می تونم بگم همه اطرافیانم منو دوست دارن.خواهش میکنم آرومم کنید
- [سایر] سلام حاج آقا خسته نباشید ببخشید اگر مزاحم شدم من از ارادتمندان شما ( درامامزاده علی اکبر چیذر) هستم. حاج آقا یه دفعه جواب منو دادید ولی چون جواب پیام اصلی رو ندادید دوباره می نویسم حاج آقا من پسری 27 ساله هستم با شرایط خوب مالی و شغلی و تحصیلاتی و... از خانواده ای خیلی مذهبی، من تا کنون به خواستگاری 8 دختر خانم رفته ام و 7 تای اونها رو نپسندیدم و خودم تمایلی نشون ندادم ولی حاج آقا بعد از اینکه به خواستگاری هشتمین نفر رفتم دیگه حال خودمو نمی دونم. پاک زده به سرم. دوست ندارم از یه واژه هایی استفاده کنم که سوء برداشت بشه اما من انتخاب خودم رو کردم من ایشان رو پسندیدم و همچنین خانواده من هم بسیار مشتاقند و همچنین پدر و مادر ایشان، اما خودشان رضایت نمیدهند. من تاکنون 15 بار به خواستگاری ایشان رفتم و هر بار تحقیر شدم و جواب منفی گرفتم. حاج آقا نمی دونم دلیل ایشون چیه. من از شرایط خوب مالی و شغلی برخوردارم. و دانشجوی دکترای مهندسی هستم. نمیخوام از خودم تعریف کنم منتهی دلیلی برای رد خودم از طرف ایشون نمی بینم. از نظر ظاهری هم مشکلی ندارم.حاج آقا ایشون حافظ قرآن هستند. انس با قرآن در رفتار و وجنات و سکناتشون تأثیر گذاشته. متانت و نجابت و خوش برخوردی و دارا بودن دلی پاک، من رو به ایشون علاقه مند کرده حالا بعد از 15 بار باز هم جواب منفی گرفتم . من ایشون رو میخوام.البته نمیگم که صورت ظاهرشون تأثیر نداشته ولی من از دیدن حرکات ایشون لذت میبرم و دوست دارم همسر آینده من ایشون باشند. ولی ایشون قبول نمیکنند. حاج آقا من با دوستام که صحبت و درددل میکنم به من میگن چون تو تو خیابون و دانشگاه به صورت دخترا نگاه نمیکنی حالا با دیدن یه دختر خودت رو باختی و نمیتونی خودت رو کنترل کنی. حاج آقا مگه نگاه کردن به نامحرم گناه نیست. آیا این دلدادگی من از نگاه کردن من به صورت ایشون ناشی میشه اصلا مگه گناه داره آدم از یکی خوشش بیاد. حاج آقا دیگه خیلی دارم تحقیر میشم ولی تمی تونم دست از اصرار بردارم. من چی کار باید بکنم تا ایشون رو به خودم علاقه مند کنم؟ چرا ایشون قبول نمیکنند؟ من چیزی کم ندارم. حاج آقا تورو خدا بگید من چه طوری میتونم ایشون رو مجاب کنم. ما قراره یه بار دیگه بریم به خواستگاری ایشون حاج آقا خیلی طولانی شد ببخشید برام خیلی دعا کنید