هر دین برای حفظ کیان خود تدابیری اندیشیده و دستوراتی صادر کرده است که اگر آن دستورات عملی نشود اصل دین به خطر خواهد افتاد. از دیدگاه اسلام کسی که دین اسلام را پذیرفته و درخانواده دینی رشد و نمود کرده، و بعد از آن یکی از اصول دین را انکار کند، مرتد شده است و تا زمانی که کسی از ارتداد او آگاه نشده باشد مجازاتی بر او نیست. اما اگر ارتداد خود را از یک اعتقاد فردی به حیطه اجتماعی بکشاند و در برابر دین بایستد و با فتنه انگیزی اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کند، مرتکب جرمی شده است که مجازات آن را نیز باید تحمل کند ؛ زیرامجازات مرتد به دلیل جرم و گناه اجتماعی او یعنی مبارزه با دین اسلام است. همان طور که در صدر اسلام عدهای از دشمنان اسلام نقشه کشیده بودند که به ظاهر اسلام بیاورند و سپس مرتد شوند، تا با این کار، ایمان مسلمانان را تضعیف کنند که با تشریع قانون مجازات ارتداد حیله آنان خنثی شد . اما مسلمانی که با تحقیق دینی دیگر (غیر از اسلام) را انتخاب کند پیرو آن دین خواهد شد و باید رفتارش را طبق آموزه های آن دین تنظیم کند، اگر دین جدید وظیفه تبلیغ را بر عهده او گذاشته است، بدیهی است باید جان خود را به خطر بیندازد و بدون هیچ واهمه ای جان خود را فدا کند؛ زیرا دین دارای چنان ارزشی است که پیروان آن باید جان خود را در راه تبلیغ و حفظ آن فدا کنند. همان طور مسلمانان واقعی از صدر اسلام تاکنون در شرایطی که ایجاب می کرده است چنین عمل کرده اند. از نظر اسلام کسی به خاطر حفظ جان دست از دین یا تبلیغ آن بردارد در حقیقت دین دار نیست.
اگر کسی دینی را با تحقیق بر حق یافته باشد و از دین خود برگردد در آن صورت اولین کاری که به نظرش می رسد این است که دیگران را هم از خواب غفلت بیدار کند. آیا این درست است که ارشاد دیگران به سبب آنچه بر حق یافته موجب مرگش شود؟ آیا مسیحی که مسلمان شده هم حق مسلمان کردن مسیحیان را ندارد؟ اگر این حکم در تمام ادیان وجود دارد، پس همان بهتر که هرکس در دین پدران خود باقی بماند. چون فکر می کنم هیچ انسان از دین برگشته ای حاضر به سکوت در برابر حق نیست.
هر دین برای حفظ کیان خود تدابیری اندیشیده و دستوراتی صادر کرده است که اگر آن دستورات عملی نشود اصل دین به خطر خواهد افتاد. از دیدگاه اسلام کسی که دین اسلام را پذیرفته و درخانواده دینی رشد و نمود کرده، و بعد از آن یکی از اصول دین را انکار کند، مرتد شده است و تا زمانی که کسی از ارتداد او آگاه نشده باشد مجازاتی بر او نیست. اما اگر ارتداد خود را از یک اعتقاد فردی به حیطه اجتماعی بکشاند و در برابر دین بایستد و با فتنه انگیزی اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کند، مرتکب جرمی شده است که مجازات آن را نیز باید تحمل کند ؛ زیرامجازات مرتد به دلیل جرم و گناه اجتماعی او یعنی مبارزه با دین اسلام است. همان طور که در صدر اسلام عدهای از دشمنان اسلام نقشه کشیده بودند که به ظاهر اسلام بیاورند و سپس مرتد شوند، تا با این کار، ایمان مسلمانان را تضعیف کنند که با تشریع قانون مجازات ارتداد حیله آنان خنثی شد . اما مسلمانی که با تحقیق دینی دیگر (غیر از اسلام) را انتخاب کند پیرو آن دین خواهد شد و باید رفتارش را طبق آموزه های آن دین تنظیم کند، اگر دین جدید وظیفه تبلیغ را بر عهده او گذاشته است، بدیهی است باید جان خود را به خطر بیندازد و بدون هیچ واهمه ای جان خود را فدا کند؛ زیرا دین دارای چنان ارزشی است که پیروان آن باید جان خود را در راه تبلیغ و حفظ آن فدا کنند. همان طور مسلمانان واقعی از صدر اسلام تاکنون در شرایطی که ایجاب می کرده است چنین عمل کرده اند. از نظر اسلام کسی به خاطر حفظ جان دست از دین یا تبلیغ آن بردارد در حقیقت دین دار نیست.
- [سایر] اگر کسی بخواهد سوالات و راه ارشاد را از امام زمان یا حضرت خضر بپرسد هیچ راهی ندارد وبه علت دخالت سلیقه مراجع دینی در دین پس دین کنونی اسلام دچار انحراف شده !
- [سایر] سلام من و خواهرم در شب سال نو به مسجد رفتیم و با برخورد بد اهل مسجد روبرو شدیم خواهر من 23 ساله است و من 18 خواهرم اولین باری بود که به مسجد می رفت و شاید در نظر بعضیها بد حجاب خلاصه 4 نفری ریختند سر ما برای ارشاد و امر به معروف از اون موقع خواهر من به مسجد نمی اید تو رو خدا بهتر نیست درست ارشاد کنند تا جوانها از مسجد فرار نکنند مرسی
- [آیت الله خامنه ای] اگر یکی از طلاب علوم دینی قصد داشته باشد تبلیغ را شغل خود قرار دهد، آیا با این فرض می تواند در سفر نماز خود را تمام بخواند و روزه هم بگیرد؟ اگر شخصی برای کاری غیر از تبلیغ و ارشاد یا امر به معروف و نهی از منکر مسافرت نماید، نماز و روزه اش چه حکمی دارد؟
- [آیت الله خامنه ای] برخی افراد وقتی از کاری نهی میشوند آن را به دستور یا مجوزی که از بالاتر دارند نسبت داده و لذا خود را معذور میدانند؛ مانند بعضی صاحبان مغازههای ویدئو کلوپ که فروش فیلمهای مشتمل بر حرام را به مجوز ارشاد مستند میکنند. لطفاً حکم دین اسلام را درباره دستور یا تجویز مقام بالاتر و همچنین عمل فرد زیردست، بیان فرمایید.
- [سایر] با سلام؛ چرا در اسلام امر به معروف و نهی از منکر از واجبات است و همه خود را موظف میدانند مرا به راه راست هدایت کنند؟ به طور مثال منظورم عوامل گشت ارشاد است که از جوانها به خاطر پوشش و روابط ایراد گرفته و ... البته اگر موضوع امنیتی بود درست، ولی اگر من بخواهم عقیدهام را راحت سر کلاس درس بیان کنم، یا آنطور که میخواهم زندگی خودم را بسازم؛ چرا باید با مخالفت مسلمانان مواجه شوم؟
- [سایر] یکی از مواردی که در کتب عرفانی مثل رساله لب اللباب" و "رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم" از لوازم قطعی برای سیر الی الله، شمرده شده است؛ عزلت می باشد. ظاهراً این عزلت، عزلت از دنیاپرستان و عدم برقراری مودت و دوستی با آنان است، تا صبر و اراده سالک متزلزل نشود؛ و از این رو تا سالک "سیر من الخلق الی الحق" و" سیر فی الحق بالحق" را تمام کند، لازم است که این عزلت نسبی را ادامه دهد: (فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاه الدنیا) نجم، آیه 29 و حاصل آنکه: کسی که از نفس خود مطمئن نباشد که مخالطه با مردم آن را فاسد نسازد و از آمد و شد ایشان اخلاق ردیه از برای او هم نرسد خلوت و تنهایی از برای او افضل است. بلکه هر که از قدر ضروری از کسب علم و عمل خود فارغ شود لا محاله ابتدا خلوت و تنهایی از برای او افضل است تا نفس خود را به اخلاق حسنه بیاراید و ازمفاسد اختلاط با مردم ایمن شود. و بعد از آن اگر در اختلاط با ایشان فایده ببیند اختلاط کند. و همچنین کسی که به مقام انس با پروردگار رسید و مرتبه استغراق از برای او حاصل شد و هنوز نفس او به مقامی نرسیده که با وجود مخالطه با مردم، انس و استغراق را ازدست ندهد و آمد و شد با ایشان مانع امر او نشود، خلوت و عزلت از برای او بهتر؛ زیرا از فواید مخالطه با مردم هیچ نیست که با این، مقاومت تواند کرد. و به این جهت بود که بسیاری از دوستان خدا کنج خلوت را گزیده و در خود را بهروی خلق بستهاند. و به آشنایی یک کس از همه بی گانه شدهاند. و در گوشه تنهایی سر بهخود فرو برده میگویند: ما را هوس انجمنی نیست که عشاق جز خلوت و در دل گله از یار نخواهند. علاوه بر این عزلت که خاص سالکان است؛ دستوراتی در احادیث برای دوری از اهل فسق آمده که عمومی است و دائمی. از طرف دیگر با توجه به توصیه های اولیای خدا، تا سالک از سیر الی الله و فی الله، فارغ نشده است، نباید به ارشاد و موعظه دیگران به طور عمومی و رودررو بپردازد. البته خود می دانید که در هر صورت امر به معروف که به معنای واکنشی در برابر کوتاهی دیگران در اتیان واجبات یا دوری از گناهان است، با وجود شرایطش بر همگان واجب است؛ و بحثش با ارشاد که امری ابتدا به ساکن و کنشی است؛ فرق دارد. از طرف دیگر بنابر گفته یکی از استادان اخلاق؛ کارهای فرهنگی که نیاز به ارتباط تنگاتنگ و رو در رو با مخاطبان ندارد از بحث ممنوعیت ارشاد، مستثنا است، پس با توجه به لزوم عزلت عام و خاص برای سالک، آنچه عجیب است این عبارت (بند اول) از کتاب ارزشمند "معراج السعاده" می باشد؛ که ملا احمد نراقی (ره)، نه تنها عزلت خاص، بلکه به نوعی عزلت عام را نیز منتفی کرده است. علاوه بر این، بین دو بند این عبارت، ربطی نیست؛ چنان که اولی مربوط به امر به معروف و دومی مربوط به مراحل ارشاد می باشد. فصل: مختصری از محرمات شایعه در میان مردم صفت پنجم: کوتاهی و مسامحه کردن در امر به معروف و نهی از منکر پس اگر از برای مؤمن دین داری میسر شود که: بعضی از اینها را دفع کند، از برای او جایز نیست که در خانه خود بنشیند و از مردم کناره جوید، بلکه بر او واجب است که بیرون آید و دامن بر میان بندد و دین خدا را اعانت کند. بلکه از برای هر مسلمی سزاوار آن است که: ابتدا از خودشروع کند و خود را به صلاح آورد. و مواظبت بر طاعات نماید. و محرمات را ترک کند، بعد از آن، به اهل و اولاد و اقارب و خویشان خود پردازد. و ایشان را ارشاد کند، و از اعمال ناشایسته باز دارد. و چون از ایشان فارغ شد تعدی به همسایگان و اهل محله خود کند. و از ایشان به اهل شهر خود. و همچنین تا به هر جای از عالم که دست اوبرسد. و چنانچه کسی با وجود قدرت در یکی از اینها، اهمال و مسامحه کند باید مستعد مؤاخذه پروردگار در موقف قیامت باشد.(معراج السعاده با ویرایش محمد نقدی،انتشارات هجرت). با عذر خواهی از طولانی شدن سوال، خواهشمندم که بند اول عبارت بالا را توضیح داده و ارتباط آن را با عزلت عام و خاص شرح دهید؛ زیرا در صورت درست دانستن عبارت بالا، همواره باید حضور در محیط هایی را که احتمال انجام گناه بیشتر است را بر محیط های سالم (در صورت تاثیر امر و نهی و عدم تاثیر پذیری بد ما از محیط) ترجیح دهیم و مثلا در این صورت سکونت در شهرهایی چون تهران بر شهرهای مذهبی چون قم و مشهد، ترجیح دارد یا رفت و آمد از مسیرهایی که منکرات بیشتری در آن اتفاق می افتد لازم است، یا هم نشینی با گناهکاران برای اصلاحشان واجب می شود و... "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل".
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا دین مقیاس عدالت است، یا عدالت مقیاس دین؟ به بیان دیگر، آیا دین به هر چه که عدالت باشد امر می کند، یا هر چه که دین به آن امر کند، عدالت است؟ و به بیان فنّی، آیا عدالت در سلسله علل احکام است، یا در سلسله معالیل آن؟ توضیح بیشتر این که: آیا انسانها، مصادیق بارز ظلم و عدالت را از طریق شریعت می شناسند، یا عدالت و ظلم برای همه روشن است، و توصیه های دین ارشاد به حکم عقل است؟ مستحضرید شیعه نیز مثل معتزله معتقد است که عدالت، مقیاس دین است، و اشاعره دین را مقیاس عدالت می دانند. حال سؤال این است که اگر شیعه عدالت را مقیاس دین می داند، چرا در استنتاجات فقهی به احکامی می رسد که هر عُرفی آن را مصداق بیّن ظلم می داند. بعضی از احکام نکاح چنین است; توجّه فرمایید: 1 اجماعی است که طلاق به دست مرد است، و مرد می تواند هرگاه که اراده کند زنش را طلاق بدهد، هر چند هیچ عذر موجّهی نداشته باشد! طلاق غیابی و بدون هیچ عذر موجّه، در هر عرفی ظلم محسوب می شود. 2 در بحث عیوب زوجین می گویند: (اگر مرد بعد از عقد بفهمد زنش کور یا شل است، خوره یا برص دارد، می تواند عقد را فسخ کند. ولی اگر زن بعد از عقد بفهمد که شوهرش یکی از این عیوب را دارد حق فسخ ندارد; باید بسوزد و بسازد!) 3 مرد هر وقت تمایل داشته باشد زن باید خود را در اختیار او قرار دهد; حتّی اگر وسط نماز باشد. ولی زن فقط سالی سه مرتبه حقّ آمیزش دارد، آن هم چنان کوتاه و مختصر که مجال بیان آن نیست! 4 اگر مرد در شب عروسی همسرش را ترک کند و مسافرت برود، و بعد از ده سال برگردد (در صورتی که نفقه داده باشد،) زن حق اعتراض ندارد! چگونه می توان با حفظ مبنای کلامی شیعه، این قبیل احکام را پذیرفت؟ آیا می گویید همه عقلا اشتباه می کنند که می گویند طلاقِ مبنی بر هوس و بدون عذر موجّه ظلم است؟ همه عقلا که برای زن نیز (در شرایط تدلیس مرد در موارد فوق) حق فسخ قائلند اشتباه می کنند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] تعدادی از بیماران به دلیل ضایعات مغزی غیر قابل بازگشت و غیر قابل جبران، فعالیتهای قشر مغز خود را از دست داده، در حالت اغمای کامل بوده و به تحریکات داخلی و خارجی پاسخ نمی دهند، ضمناً فعالیتهای ساقه مغز خود را نیز از دست داده، فاقد تنفس و پاسخ به تحریکات متفاوت نوری و فیزیکی می باشند. در این گونه موارد احتمال بازگشت فعالیتهای مورد اشاره مطلقاً وجود ندارد، بیمار دارای ضربان خودکار قلب بوده که ادامه این ضربان هم موقتی و تنها به کمک دستگاه تنفس مصنوعی به مدت چند ساعت و حداکثر چند روز مقدور می باشد. این وضعیت در اصطلاح پزشکی مرگ مغزی نامیده می شود. از طرفی نجات جان عده دیگری از بیماران منوط به استفاده از اعضای مبتلایان به مرگ مغزی است. با عنایت به این که این اشخاص فاقد تنفس، شعور، احساس و حرکت ارادی هستند و هیچ گاه حیات خود را باز نمی یابند، مستدعی است ارشاد فرمایید (لطفاً با اشاره اجمالی به دلیل):نجات بیماران دیگر استفاده کرد؟ 2 آیا صرف ضرورتِ نجاتِ جان مسلمانان نیازمند به پیوند عضو، برای جواز قطع عضو، کافی است، یا اذن قبلی و وصیت صاحب عضو، لازم است؟ 3 آیا اطرافیان این فرد می توانند پس از مرگ، چنین اجازه ای بدهند؟ 4 آیا انسان می تواند در زمان حیات خود با امضای کارتی رضایت خود را برای برداشت اعضای بدنش، در صورت عارضه مرگ مغزی، جهت پیوند به مسلمان نیازمند اعلام کند؟ 5 آیا در موارد جواز قطع اعضا، دیه ثابت است یا ساقط می شود؟ 6 در صورت ثبوت دیه، پرداخت آن بر عهده کیست؟ پزشک یا بیمار؟ 7 موارد مصرف دیه مذکور کدام است؟
- [سایر] سلام .نمی دونم چی بگم قبل از این که ارسال پیام را باز نمایم خیلی حرف ها برای گفتن داشتم اما وقتی تومار موارد ممنوعه شما را ملاحظه کردم شاید بیشتر برای خودم متأسف شدم برای این که هنوز هم ذره ای خوش بینی در من باقی مانده بود مثل این که همین ذره را هم باید به صفر برسانم . اصلا\" از گفتن حرفهایی که می خواستم بزنم پشیمان شدم . ما زیاران چشم یاری داشتیم!!!شنیدم ائمه خیلی راحت با مردم زمان خودشان ارتباط برقرارمی کردند .شنیدم امام رضا(ع) حتی به بالین مسیحی برای عیادت هم رفتند. اما واقعا\" برای خودم و امثال خودم متأسفم که در اخر الزمان حتی از برقراری تلفن و تماس حضوری هم با کسانی که راه ائمه را می خواهند ادامه دهند ،معذوریم . آقای؟ وقت ندارند آقای؟ سمت جدید گرفتند نمی توانند وقتشان را به مردم عادی بدهند . آقای؟ سفر خارج رفتند برای ارشاد و تبلیغ !! شاید بگویید این همه مشاور دیگه این همه روحانی دیگه!آقای شهاب از بین چند نفری که حرفهاشون روی من اثر می گذارد و قبولشون دارم شما آخرین نفری بودید که با تومار ملاقات و حرف و تلفن ممنوعتان و که این جوابتان را نمی دهم آب پاکی را روی دستم ریختید . به نظر من اگر شما فقط در روز یک ساعت از وقتتان را به پاسخگویی به سئوالات و برقراری ارتباط خصوصا\" با قشر جوانی که به خاطر عدم همین ارتباطات مفید سردرگم شدند اختصاص دهید فکر می کنم ازهزار سال عبادت هم ارزشش بیشتره . آقای شهاب الان همه فقط شعار می دهند که چرا جوانان این طوری شدند چرا حتی اون عده هم که اعتقاد داردند دچار تضاد شدند ؟ ولی هیچ کس حاضرنیست قدمی در این راه بردارد .صحبت های شما صبح درتلویزیون وقتی همه گرفتار کار و در آوردن یک لقمه نون هستند زمان مناسبی نیست . وقت شمارا بیش از این نمی گیرم .ملاقات ما پل صراط اماخدارا شکر اون جا جوابی دارم برای این که به خداوند متعال بدهم !!! موفق و سلامت باشید.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552