الف: در منابع روایی قابل دسترس دانشمندان شیعی، شاید بتوان گفت که شیخ صدوق اولین فردی است که این حدیث به صورت برجسته ای در کتاب های مختلف او روایت شده است. او در کتاب های "الأمالی" [1] ، "التوحید" [2] ، "ثواب الأعمال" [3] و "عیون أخبار الرضا (ع)" [4] این روایت را با اسناد مختلف نقل نموده است و بیشتر کتاب های بعدی نیز روایت خود را مستند به ایشان ساخته اند. [5] ب: با توجه به این که اسناد مختلفی برای این روایت نقل شده با مراجعه به آدرس های فوق می توانید تعداد راویان را مشاهده کنید. در این زمینه می توانید از نرم افزارهای علوم اسلامی نیز کمک بگیرید. ج: نامیده شدن این حدیث به "سلسلة الذهب" به این دلیل است که امام رضا(ع) این حدیث را از پدران معصومش و از ملائکه و آنان نیز از خدا نقل کرده اند و به همین علت، سلسله سند این حدیث را "سلسله طلایی" نامیده اند. البته گزارشی تاریخی حکایت از آن می کند که حدیث یاد شده با همین سند به دست یکی از فرمانروایان سامانی رسید و او آن حدیث را با طلا نوشته و وصیت کرد که با او به خاک سپرده شود. [6] بنابر این محتمل است که این کار او موجب شده تا عنوان "سلسلة الذهب" در عرف مردم برای این روایت در نظر گرفته شود. برای اطلاع از محتوای این حدیث می توانید پرسش 11028 (سایت: 10886) آرشیو را مطالعه فرمایید. این پرسش، پاسخ تفصیلی ندارد. [1] . صدوق، امالی، ص 234، ح 7 و 8، انتشارات اسلامیه، تهران، 1362 ش. [2] . صدوق، توحید، ص 25-24، ح 23-21، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1398 ق. [3] . صدوق، ثواب الأعمال، ص 6، انتشارات شریف رضی، قم، 1364 ش. [4] . صدوق، عیون أخبار الرضا(ع) ج 2، ص 137-134، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق. [5] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 3، ص 6، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق. [6] إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج 2، ص 308، بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق.
الف: به دنبال معتبرترین نقل از "حدیث سلسلة الذهب" با آدرس منابع روایی مربوطه هستم؟ ب: هم چنین تعداد راویان این حدیث چند نفرند؟ ج: علت نام گذاری این حدیث به "سلسلة الذهب" چیست؟
الف: در منابع روایی قابل دسترس دانشمندان شیعی، شاید بتوان گفت که شیخ صدوق اولین فردی است که این حدیث به صورت برجسته ای در کتاب های مختلف او روایت شده است. او در کتاب های "الأمالی" [1] ، "التوحید" [2] ، "ثواب الأعمال" [3] و "عیون أخبار الرضا (ع)" [4] این روایت را با اسناد مختلف نقل نموده است و بیشتر کتاب های بعدی نیز روایت خود را مستند به ایشان ساخته اند. [5] ب: با توجه به این که اسناد مختلفی برای این روایت نقل شده با مراجعه به آدرس های فوق می توانید تعداد راویان را مشاهده کنید. در این زمینه می توانید از نرم افزارهای علوم اسلامی نیز کمک بگیرید. ج: نامیده شدن این حدیث به "سلسلة الذهب" به این دلیل است که امام رضا(ع) این حدیث را از پدران معصومش و از ملائکه و آنان نیز از خدا نقل کرده اند و به همین علت، سلسله سند این حدیث را "سلسله طلایی" نامیده اند. البته گزارشی تاریخی حکایت از آن می کند که حدیث یاد شده با همین سند به دست یکی از فرمانروایان سامانی رسید و او آن حدیث را با طلا نوشته و وصیت کرد که با او به خاک سپرده شود. [6] بنابر این محتمل است که این کار او موجب شده تا عنوان "سلسلة الذهب" در عرف مردم برای این روایت در نظر گرفته شود. برای اطلاع از محتوای این حدیث می توانید پرسش 11028 (سایت: 10886) آرشیو را مطالعه فرمایید. این پرسش، پاسخ تفصیلی ندارد.
[1] . صدوق، امالی، ص 234، ح 7 و 8، انتشارات اسلامیه، تهران، 1362 ش. [2] . صدوق، توحید، ص 25-24، ح 23-21، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1398 ق. [3] . صدوق، ثواب الأعمال، ص 6، انتشارات شریف رضی، قم، 1364 ش. [4] . صدوق، عیون أخبار الرضا(ع) ج 2، ص 137-134، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق. [5] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 3، ص 6، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق. [6] إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج 2، ص 308، بنی هاشمی، تبریز، 1381 ق.
- [سایر] در روایتی نقل شده که در زمان امام صادق، روزی امام کاظم (علیهما السّلام) در جلوی دری مشغول نماز بودند. برخی از اصحاب به امام صادق اعتراض کردند (زیرا این کار مکروه است و تردّد افراد باعث حواسپرتی میشود). حضرت صادق بعد از خود امام کاظم پرسیدند که چرا جلوی در نماز میخواندی. امام کاظم پاسخ دادند که آن خدایی که من با او صحبت میکنم از این مردمی که از جلوی من رد میشوند به من نزدیکتر است. الف. اصل این روایت چیست و در کجا نقل شده؟ ب. آیا این روایت از نظر سند قابل اعتماد است؟ ج. آیا این روایت از نظر محتوا اشکالی ندارد؟ زیرا در واقع اثبات عمل فعل مکروه یا مرجوح برای معصوم میکند؟
- [سایر] باسلام. در تفسیر تسنیم مجلد 12 ذیل آیه 7 سوره آل عمران و در بخش روایی روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است؛ این روایت از جمله روایات طینت است و مضمون آن چنین است: کارهای خیر نواصب به حساب شیعیان نوشته میشود و دشمنان ولایت از کارهای خوب خویش سودی نخواهند برد، چنانکه کارهای بد مؤمن در پرونده اعمال نواصب ثبت میشود و هر یک به اصل خود باز می گردد. (تسنیم، ج 12، ص 218؛ بحار الانوار، ج 5، ص 231 ؛ علل الشرایع، ج 2، ص 334). سؤال من این است که چگونه این روایت را توجیه میکنید؟ آیا ما اگر کار بدی انجام دهیم به حساب نمیآید و برعکس اگر دشمنان ولایت کار خوبی کنند به حساب ما میآید؟ آیا کسی وزر دیگری را حامل است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] لطفاً درباره بحث قسامه بفرمایید: الف) آیا مرد بودن سوگند خورندگان شرط است؟ آیا در این مورد میان مدّعی وقوم او فرقی می باشد؟ ب) در صورت عدم اشتراط مرد بودن، چنانچه در میان مدّعیان و قوم او به تعداد کافی مرد باشد، آیا زنی که یکی از مدّعی ها است می تواند از جمله سوگند خورندگان به حساب آید؟ اگر به تعداد کافی مرد وجود نداشته باشد چطور؟ ج) در صوت جواز تکرار سوگند به وسیله قسم خورندگان، زنان مدّعی نیز می توانند قسم را تکرار نمایند؟
- [سایر] در مورد سال تولّد حضرت زهرا سلام الله علیها ظاهراً بین علماء و مورّخین اختلاف زیادی است که باعث حیرت بنده شده و میخواهم بدانم قویترین احتمال کدام است؟ الف. ظاهراً روایتی از امام صادق علیه السّلام هست که حضرت زهرا هنگام وفات 18 سال داشتند، و در نتیجه در سال 5 بعثت متولّد شدهاند. این روایت از نظر سند و وثاقت در چه حدّ است؟ ب. شیخ طوسی در مصباح المتهجّد آورده که حضرت زهرا در سال 2 بعثت متولّد شدهاند، امّا روایت سال 5 بعد از بعثت را نیز نقل کرده (چ بیروت 1411، ص 793). ج. اختلاف بین مورّخین شیعه و سنّی و اینکه اکثر اهل سنّت سال تولّد ایشان را سال 5 قبل از بعثت نقل کردهاند از چه روست و از نظر تاریخی چگونه بین این دو قول قضاوت کنیم؟
- [سایر] با سلام؛ روایت نسبتاً معروفی است که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که دروغ گفتن در چند مورد را تجویز کردهاند، از جمله دروغ شوهر به زنِ خود. الف. این روایت از نظر سند در چه حدّ است؟ ب. از نظر دلالت و محتوا چطور؟ آیا مخالف قرآن کریم نیست؟ ج. اگر این روایت و تجویز آن صحیح است، منظور چه نوع دروغ و در چه مواردی است؟ مخصوصاً با توجّه به اینکه غالب دروغها (اعمّ از خرد و کلان) بالآخره منکشف و فاش میشود، آیا دروغ گفتن به همسر در واقع گامی به سوی سست شدن رابطه و بنیان زناشویی و محبّت و اعتماد طرفین نیست؟
- [سایر] 1. فرضاً چندین روایت درباره یک موضوع با جزئیات مختلف (و در بعضی ، متناقض) در کتب روائی ما وارد شده است. و فرضاً بسیاری از این روایات اسنادشان دارای روات مهمل یا ضعیفی باشند. آیا کثرت اسانید این روایات همدیگر را تقویت می کنند؟ آیا این روایات به حد تواتر معنوی یا ا جمالی می رسند؟ 2. با توجه به سؤال اولی بنده ، اخبار ولادت حضرت امام زمان از بسیاری از اصحاب امام حسن عسکری نقل شده است (بعضی خبر را از امام یازدهم شنیدند، بعضی خود حضرت ولی عصر را دیدند، و بعضی دعایشان به وسیله ناحیه مقدسه مستجاب شده بود). ضمناً، با توجه به این که بسیاری از این اسانید ضعیف هستند (چون روات مهمل و یا ضعیف دارند) و تعداد کمی از این روایات صحیح الاسناد هستند، آیا همدیگر را تقویت می کنند و خبر ولادت امام زمان از اصحاب امام حسن عسکری (و یا از خود حضرت امام عسکری) را متواتر معنوی یا اجمالی و قطعی الصدور می کنند؟
- [آیت الله نوری همدانی] الف: برهنه شدن مردان در حال سینه زدن و زنجیر زدن در منظر زنان چگونه میباشد؟ ب: آیا تعزیه و شبیه خوانی در مراسم عزاداری جایز میباشد؟ ه: آیا تعزیه خوانی که مشتمل بر تشبّه مرد به زن و کوچک نمودن حضرت زینب (س) و معرفی حضرت سجاد علیهالسلام به یک فرد بیمار و پاشیدن نقل و نبات و زدن ساز و امثال آنها جایز میباشد؟ و شرکت در آن چه حکمی دارد؟ ج- آیا تشبّه به اهل بیت علیهالسلام در نمایش و تعزیه و غیره جایز میباشد؟ د: آیا پوشیدن لباس زنان توسط مردان در شبیه خوانی و استفاده از دهل و شیپور جایز میباشد؟
- [سایر] سؤالی دارم که مدت هاست ذهنم را به خود مشغول نموده است: فرضاً به دنبال مطلب یا روایتی در خصوص یک موضوع به یکی از کتب حاضر از علماء متأخرین مراجعه می کنم، به عنوان مثال مؤلف مذکور این حدیث یا روایت را از کتاب غررالحکم یا دیگر کتب اصلی نقل می کند. اینجانب خود به کتاب اصلی مراجعه می کنم باب مذکور را پیدا نموده و از آنجا آدرس حدیث مربوطه را بدست می آورم. در انتهاء این حدیث و روایت را مستقیماً بدون ذکر منبع اولی که فلان مولف متأخر در کتاب خود ذکر کرده بود، در مقاله یا کتاب خود می آورم. حال با توجه به حقوق معنوی ای که برای مؤلفین موجود است اشکالی ندارد که واسطه ها را در ذکر حدیث و روایت حذف کنم و تنها بدون اشاره به آنها منبع اصلی را بیان نمایم. با توجه به این که هرگز گمان نمی کردم که روایت مذکور در این منبع اصلی باشد. همانند حدیث ذیل: قال أمیر المؤمنین علی علیه السلام: اَلْمُؤمِنُ مَنْ وَقی دینَهُ بدُنیاهُ وَ الْفاجِرُ مَنْ وَقی دُنیاهُ بِدینِهِ. غررالحکم، ح 1546.
- [آیت الله مکارم شیرازی] همان گونه که مستحضرید بر اساس برخی روایات وارده در باب دیات، خوب شدن بعضی جراحات یا نقص عضوها (نظیر شکستگی استخوان در اعضایی که دیه مقدّره دارد یا شکافتن لب) میزان دیه را تغییر میدهد. با توجه به این که امروز به خاطر پیشرفت علم پزشکی تعداد قابل ملاحظهای از جراحات و نقص عضوها قابل درمان میباشد؛ بفرمایید: الف. آیا تأثیر درمان در میزان دیه را به غیر موارد مصرّح در فقه نیز میتوان تعمیم داد؟ ب. آیا پیوند عضو مقطوع در میزان دیه تأثیر دارد یا خیر (در صورتی که انگشت یا دست شخصی در اثر جنایت قطع شود، اگر به موقع اقدام گردد میتوان عضو مقطوع را پیوند زد)؟
- [آیت الله علوی گرگانی] همانگونه که مستحضرید بر اساس برخی از روایات وارده در باب دیات، خوب شدن بعضی جراحات یا نقص عضوها (نظیر شکستگی استخوان در اعضایی که دیه مقدّره دارد یا شکافتن لب) میزان دیه را تغییر میدهد، با توجّه به این که امروزه به خاطر پیشرفت علم پزشکی تعداد قابل ملاحظهای از جراحات و نقص عضوها قابل درمان میباشد; بفرمائید : الف - آیا تأثیر درمان در میزان دیه را به غیر موارد مصرّح در فقه نیز میتوان تعمیم داد؟ ب - آیا پیوند عضو مقطوع در میزان دیه تأثیر دارد یا خیر؟ (در صورتی که انگشت یا دست شخصی در اثر جنایت قطع شود، اگر به موقع اقدام گردد میتوان عضو مقطوع را پیوند زد)
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان در اسلام ارضای غریزه جنسی مرد از غیر زن خود، یا زن از غیر شوهر خود میباشد و قرآن شریف چنین شخصی را متجاوز و ظالم میداند: (فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَاولئِکَ هُمُ الْعادُون)[1] (پس هر که به دنبال فراتر از این (راههای حلال) رود، او از ظالمان است.) و آن اقسامی دارد: الف) زنا دادن یا زنا کردن که عقوبت و کیفر آن بسیار بزرگ است. ب) لواط که در روایات آمده است عرش خدای متعال از آن به لرزه درمیآید. ج) خود ارضایی (استمناء) که علاوه بر اینکه حرام است، مفسده روحی و جسمی بسیاری دارد. د) نگاه شهوتانگیز یا دیدن عکسها و فیلمهای شهوتانگیز و نوشتن یا خواندن داستانهای شهوتانگیز، و گفتن و یا شنیدن و یا خواندن آهنگها و یا اشعار شهوتانگیز به طور غنا و یا به طور عادی و هر چیزی که موجب تحریک او شود، حتّی خیالهای شهوتانگیز.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام فرار از جنگ است و در نظر قرآن و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) گناه آن خیلی بزرگ است، و آن اقسامی دارد: الف) فرار از جنگ مخصوصاً اگر موجب تضعیف جبهه و یا تقویت دشمن شود، و مخصوصاً اگر فرار از خطِّ مقدّم جبهه باشد. ب) تخلّف از فرمان فرمانده مخصوصاً اگر این تخلّف، موجب سرکشی دیگران و یا تضعیف فرمانده و یا تضعیف دیگران و یا تقویت دشمن باشد. ج) کمکاری یا بیکاری یا تخلّف از وظیفه مخصوصاً اگر موجب تضعیفی در جبهه یا تقویتی برای دشمن گردد. د) شرکت نکردن در جنگ در صورت احتیاج به او، مخصوصاً اگر تخلّف او موجب تضعیف دیگران یا تقویت دشمن باشد. ه) کمک نکردن به جبهه از جهت مالی و فکری و تبلیغی و مانند اینها مخصوصاً اگر تخلّف او موجب تضعیف دیگران و یا تقویت دشمن باشد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام عاقّ پدر و مادر است، و در روایات فراوانی از گناه کبیره شمرده است، و در بعضی از آیات و روایات، گناه آن را در حدّ کفر دانسته است و آن اقسامی دارد: الف) ناراحت کردن پدر و مادر در عدم پرداخت نفقه آنها، زیرا اداره پدر و مادر در معیشت به طور متعارف اگر فقیر باشند، بر اولاد واجب است و ترک آن، گناهش خیلی بزرگ است. ب) غصب مال پدر و مادر و ممنوع نمودن آنها از حقّ خودشان، و این قسم علاوه بر اینکه گناهش خیلی بزرگ است، حقّالنّاس نیز میباشد و گناه حقّالنّاس، بسیار سنگین است. ج) بردن آبروی پدر و مادر یا غیبت آنان، یا تهمت زدن به آنها، یا مکر و خدعه و یا دشمنی و امثال اینها با آنان، و این قسم علاوه بر اینکه گناه بزرگ عاقّ پدر و مادر را دارد، گناه آبروریزی و تهمت و غیبت و امثال اینها را نیز دارد. د) تندی و پرخاشگری و یا- العیاذ باللَّه- فحش به آنها، حتّی قهر و داد زدن بر سر آنها، و این قسم همان عاقّی است که در قرآن و روایات از گناهان کبیره شمرده شده است و حتّی قرآن شریف اظهار ناراحتی نسبت به آنها را منع فرموده است: (وَ لا تَقُلْ لَهُما افّ)[1] (پس به پدر و مادر (حتّی) افّ هم نگویید.)
- [آیت الله مظاهری] نمّامی و فتنهگری از گناهان کبیرهای است که قرآن آن را بالاتر از قتل دانسته است؛ خداوند در قرآن شریف میفرماید: (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)[1] (و فتنه از قتل شدیدتر است.) (وَ الْفِتْنَةُ اکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ)[2] (و فتنه از قتل بزرگتر است.) و آن اقسامی دارد: الف) فتنهگری در دین خدا، نظیر افرادی که با گفتار یا کردار خود مردم را از دین و فضائل اخلاقی منحرف میکنند، و این صورت، گناه مفسد فی الارض را نیز دارد. ب) کسانی که با تهمت زدن و دروغپردازی مردم را به یکدیگر بدبین میکنند، و به رابطه و اخوّت اسلامی مسلمین ضربه میزنند، و این صورت گناه تهمت را نیز دارد. ج) کسانی که با سعایت و سخنچینی، غیبت کسی را که از او غیبت شده به او برسانند، و این قسم گناه غیبت را نیز دارد، زیرا عیب کسی را که غیبت نموده، نقل کرده است. د) کسانی که با نقل گفتاری یا کرداری مردم را به یکدیگر بدبین و دشمنی را میان آنان ایجاد میکنند، مثلاً ازدواج مجدد کسی را برای زنش بگویند یا تماس زنی را با نامحرم برای شوهرش بگویند، و این صورت از مصادیق همان فتنهگری است که در اسلام از آن منع شدید شده است.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام احتکار است، و در روایات آمده است که پروردگار عالم از محتکر بیزار است، و گناه آن در حدّ قتل نفس است، و معنای آن این است که چیزی را که امّت اسلامی به آن احتیاج دارند نگاه دارد و آن را در معرض فروش قرار ندهد، و آن اقسامی دارد: الف) نگاهداری چیزی برای اینکه بازار سیاه درست شود و آن را به قیمت گران بفروشد. و این قسم، فرد بارز احتکار است و قطعاً روایات حرمت، شامل آن میشود. ب) نگاهداری برای اینکه مردم یا حکومت اسلامی را در مضیقه قرار دهد و یا ضرر به اقتصاد مملکت اسلامی بزند، و معلوم است که این قسم گناهش خیلی بالاتر از گناه قسم اوّل است و گاهی محتکر مصداق مفسد فی الارض محسوب میشود. ج) نگاهداشتن چیزی که بازار آن کساد است، گرچه مردم احتیاج به آن هم دارند، برای اینکه آن چیز رونقی پیدا کند، این قسم نیز حرام است، گرچه حرمت آن به اندازه قسم اوّل و دوّم نیست. د) نگاه داشتن چیزی که به اندازه تقاضای مردم موجود است و عرضه نکردن آن، ضرر اقتصادی یا غیراقتصادی ندارد، این قسم حرام نیست، گرچه سزاوار است از این قسم هم پرهیز نماید. ه) نگاه داشتن چیزی که خود احتیاج به آن دارد، نظیر نگاهداشتن گندم برای مصرف سال خود، و این قسم نیز حرام نیست، گرچه مردم به آن احتیاج داشته باشند؛ ولی در صورت احتیاج شدید مردم، سزاوار نیست که نگاه دارد، زیرا ایثار و فداکاری باید از جمله سجایای مسلمان باشد.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان بزرگ در اسلام ظلم است و عقلًا و شرعاً گناهی بزرگتر از ظلم نداریم، و از نظر قرآن و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) ظلم اقسامی دارد: الف) ظلم به خداوند متعال، و کفر و شرک و کفران نعمت از مصادیق بارز این قسم است، چنانکه مخالفت با خدای متعال و ظلم به بندگان او از مصادیق خفیّه این قسم است. ب) ظلم به بندگان خدای متعال بلکه به مخلوقات او، و از مصادیق بارز آن تجاوز به جان و مال دیگران است که به آن حقّالنّاس گفته میشود و پروردگار عالم از ذرّهای از آن نخواهد گذشت. ج) ظلم به بندگان در جهت آبروی آنها، و از مصادیق بارز آن غیبت، تهمت، استهزا و سرزنش است و در روایات آن را از رباخواری بدتر دانسته است، در حالی که رباخواری در اسلام جنگ با خداست. د) ظلم به دیگران در جهت عرض و ناموس آنها، و در اسلام و نزد متشرّعه بلکه نزد همه مردم، این قسم قبیحتر از اقسام گذشته است.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله مظاهری] تهمت اقسام و مراتبی دارد: الف) افترا بر خدا و پیامبران و اوصیای گرامی صلوات اللَّه علیهم اجمعین و قرآن شریف این قسم افترا و تهمت را بالاترین ظلمها میداند: (وَ مَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ الْکَذِب)[2] (و چه کسی ستمگرتر از آن کس که به خدا دروغ میبندد؟) ب) افترای زنا به زنها و مردان پاکدامن که این افترا و تهمت علاوه بر گناه بزرگی که دارد، اگر منجر به دادگاه شود، حاکم اسلامی باید او را حدّ قذف که هشتاد تازیانه است بزند. ج) افترا و تهمت به افرادی که تهمت به آنان موجب تضعیف دین میشود، نظیر تهمت به علما و افرادی که وابسته به دین میباشند که گناه این قسم تهمت، مضاعف و نظیر افترا بر خدا و پیامبر و ائمّه طاهرین است. د) افترا و تهمت به افراد معمولی، که این قسم تهمت گرچه گناه مضاعف ندارد، ولی در روایات آمده است که در روز قیامت آن تهمتزننده را بر روی چرکها و خونها نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند سپس او را به جهنّم میبرند.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله مظاهری] یکی از گناهان در اسلام کوتاهی در رفع حوائج مسلمین است، و از قرآن و روایات بسیاری استفاده میشود که هر کسی باید به انداز? وسعش در رفع حوائج مسلمانها کوشا باشد: (لِیُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهٍ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا اتاهُ اللَّه)[1] (بر توانگر است که از دارایی خود هزینه کند، و هر که روزی او تنگ باشد، باید از آنچه خدا به او داده بخشش کند.) و حوائج مسلمین اقسامی دارد: الف) حوائج ضروری نظیر آن چیزی از خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج که اگر رفع حاجت او نشود در خطر واقع میشود. این قسم از حوائج را هر کس که قدرت دارد باید رفع کند، و قدر متیقّن از آیات و روایات همین است، و کوتاهی برای کسی که قدرت دارد حرام است. ب) اگر آبروی کسی در خطر باشد، بر همه واجب است که برای حفظ آبروی او کوشا باشند و قطعاً آیات و روایات شامل این قسم نیز میشود، و کوتاهی در این امر نیز از گناهان بزرگ در اسلام است. ج) حوائج لازم ولی غیر ضروری، نظیر آنچه از خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج که اگر رفع حاجت او نشود گرچه در خطر واقع نمیشود، ولی در مشکل و مضیقه است، و این قسم را نیز هر کس میتواند باید در رفع آن بکوشد، و آیات و روایات شامل این قسم نیز میشود، و از این قسم است ادای دیونی که وقت آن رسیده باشد و طلبکار مطالبه کند، و از این قسم است اداره جبهه اگر جنگی برای مسلمانها پیش بیاید و نظیر اینها که فراوان است. د) حوائج غیر لازم و غیر ضروری که به آن حوائج رفاهی نیز میگویند، نظیر گوشت و میوه و مانند آن در خوراک، و لباس که حافظ آبرو و کرامت اوست در پوشاک، و خانهای که موجب آسایش اوست در مسکن، و همسری که موجب آسایش اوست در ازدواج، و این قسم از اقسامی است که میتواند از بابت خمس یا زکات تهیه شود، و رفع اینگونه حوائج گرچه واجب نیست، ولی از مستحبّات مؤکّد است، و ثواب آن از هر عمل مستحبّی بیشتر است، صفحه 426 حتّی در بعضی از روایات آمده است که رفع اینگونه حوائج ثوابش از بیست حجّ و عمره و دو ماه اعتکاف در مسجدالحرام بالاتر است.