وقتی در علوم تخصصی، صحبت از تعریف اصطلاحات به میان می‌‌آید، بدون ‌تردید با تعریف‌‌های مختلفی از دیدگاه اندیشمندان و متخصصان آن علوم روبرو هستیم. فن بلاغت و علوم پیرامون آن نیز که در میان اندیشمندان عرب دارای جایگاه ویژه‌‌ای است، از این اختلاف به دور نبوده و نظریه‌‌پردازان بسیاری در تعریف اصطلاحات این علم سخن گفته‌‌‌اند. دانشورانی؛ نظیر جاحظ، سکاکی، علامه قزوینی، تفتازانی و بسیاری دیگر از بزرگان فن بلاغت، تعریف‌‌های دقیقی را ارائه نموده‌‌اند.[1] ما به جهت سهولت فهم مخاطبان و پرهیز از تکلف به بیان تعریفی که مورد پذیرش اکثر آن بزرگان باشد اکتفا نموده و محققان عزیزی که تشنه‌‌ی مطالب عمیق‌تر هستند را به منابع اصیل ارجاع می‌‌دهیم.[2] فصاحت: این کلمه که در معنای لغوی به معنای آشکار شدن و بیان کردن است، در معانی مختلفی استعمال شده است که بی‌‌تردید برخی از آنها حقیقی و برخی نیز مجازی است.[3] فصاحت پدیده‌­ای است که هم وصف کلمه و کلام قرار گیرد و هم وصف متکلم. چنانچه در اصطلاح نیز برای کلمه فصیح و کلام فصیح دو تعریف مستقل بیان نموده و فرق‌­هایی را شمرده‌اند که به اختصار به آن اشاره می‌‌شود. کلمه فصیح: به کلمه‌‌ای می‌‌گویند که جاری بر قوانین به دست آمده از استقرای کلام عرب باشد و همچنین دارای تناسب حروف و کثرت استعمال در بین عرب زبان‌ها. در حقیقت وقتی کلمه‌‌ای را فصیح می‌‌دانیم که از سه عیب بر حذر باشد: 1. تنافر در حروف؛ یعنی ناهنجاری و دشواری در گفتن و ناخوشایندی در شنیدن. 2. عیب در هیبت و مخالفت قیاس لغوی. 3. غرابت و ناآشنایی در معنا. تنها معیار موجود در شناخت تنافر، ذوق سلیم است که در ادبیات فارسی نیز نمونه‌‌های فراوانی دارد مانند برخی کلمات این بیت در اشعار ناصرخسرو: از پس دیوی دوان چو کودک لیکن رود و می است و زلیبیا و لکانه در زبان عربی نیز می‌‌توان به این نمونه از شعر امرؤالقیس اشاره نمود که کلمه «مستشزرات» دارای سختی در بیان است: «غَدائره مستَشزِرات الی العُلی».[4] مخالفت قیاس نیز به این معنا است که کلمه بر اساس قانون وضع واژه‌‌ها نباشد؛ مانند واژه «مطلّا» که به غلط از طلای فارسی و به شیوه اسم مفعول عربی پرداخته‌شده: شهریارا چه بجا زد فلکت سنگ محک تا تو باشی که طلا خرج کنی مطلّا نکنی و یا مانند کلمه «أجلل» که بر خلاف قوانین صرف عربی ادغام نشده است: الحمد لله العلیّ الأجلل؛ که از شاعری با نام ابو النجم نقل شده است. غرابت نیز بدان معنا است که کلمه دارای کاربرد مأنوس با ذهن نباشد؛ مانند واژه «خُلُّخ» در این شعر حافظ: گوی خوبی برید از خوبان خُلخ شاد باش جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی با این اوصاف هیچ کلمه‌­‌ای را نمی‌‌توان در قرآن یافت که اندیشمندان و بلیغان زبان عربی تصریح به عدم فصاحت آن نمایند؛ و تمامی کلمات قرآن فصاحت خود را برای آنان که درکی از زبان عربی دارند حفظ کرده است. کلام فصیح: این‌که یک کلام فصیح باشد، وابسته به این است که از بسیاری از عیوب لفظی و معنوی به دور بوده و دارای چهار قید مهم باشد: 1. نداشتن ضعف تألیف؛ یعنی عاری باشد از اشکالات ترکیبی و نحوی؛ مانند آنچه گاه به اشتباه گفته می‌‌شود «سنگ حجر الاسود را بوسیدم»! و یا مانند شعر مولوی که با تأخیر گنگ و لال، خلاف مقصود او فهمیده می‌‌شود: مستمع چون تازه آمد بی ملال صد زبان گردد به گفتن گنگ و لال 2. خالی بودن کلام از دشواری بیان؛ مانند این شعر: تیر و تبر ببر ببر مرد تیز گر گو تیر تیز کن تبر از تیر تیزتر 3. خالی بودن از پیچیدگی‌‌های لفظی و معنوی؛ مانند این شعر که فهم مقصود شاعر بسیار سخت و پیچیده است: شمس اگر واقعه کرب و بلا را می‌‌دید هشت از آن پنج معین به یقین گم می‌‌کرد که مراد شاعر این است که هشت رکعت از نمازهای پنج‌‌گانه کم می‌‌شد. 4. فصاحت تمامی واژه‌‌ها که در مطلب قبل گذشت. از این‌رو در تمامی عبارات قرآنی نیز این قوانین رعایت شده و هیچ عبارتی را که اندیشمندان زبان عربی آن‌را فاقد فصاحت بدانند یافت نمی‌‌شود؛ چنانچه غیر مسلمانان نیز در مبارزه‌‌طلبی چند صد ساله قرآن ناموفق مانده‌‌اند. بلاغت: بلاغت یعنی یک عبارت در کنار فصاحت آن، به نوعی بیان شود که مطابق با مقتضای حال باشد؛ یعنی با سنجش شرایط و زمینه‌‌های گوناگون سخن، مانند شرایط زمانی و مکانی، شرایط گوینده و شنوندگان به نحو زیبا و صحیح ادا گردد. به قول حافظ شیرازی: حکایت بر مزاج مستمع گوی اگر دانی که دارد با تو حالی از این‌رو گاهی شرایط به گونه‌‌ای اقتضا می­‌کند که ما مطلب را با توضیح کامل بیان می‌‌کنیم و گاه ایجاز به خرج داده و مختصر و مفید ادا می‌‌نماییم. گاه کلمه‌‌ای را مقدم نموده و نکره می‌‌آوریم و گاه معرفه آورده و بر آن تأکید ویژه‌‌ای می‌‌ورزیم. به طور مثال در مورد مخاطبی که گمان به مخالفت او می‌­رود باید کلاممان را با تأکید و شدت بیان کنیم. در قرآن در تمامی موارد حال مخاطب و گوینده رعایت شده است. به عنوان نمونه در مورد فرستادگان عیسی چنین آمده است که وقتی در بار اول توسط مردم تکذیب شدند، گفتند: «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون‏»،[5] که عبارت «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون‏» با إنّ و اسمیت جمله تأکید شده است؛ و وقتی برای بار دوم نیز مورد انکار واقع می­‌شوند می‌‌گویند: «قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُون‏»[6] که این بار علاوه بر تأکیدات قبلی، لام تأکید نیز بر کلمه مرسلون اضافه شده است. در نهایت دریافتیم که با علم لغت، صرف، نحو و ذوق برخی پایه‌‌ها و منابع بلاغت مشخص می‌‌گردد و تنها دو چیز باقی می‌‌ماند که باید برای شناخت منبع و مرجع آن فکری نمود: 1. اشتباه نکردن در ادای مقصود، 2. گریز از تعقید و پیچیدگی معنوی. علم معانی: بلاغیون علم معانی را برای احتراز از اشتباه اول یعنی اشتباه در ادای مقصود بنا نهاده‌‌اند؛ یعنی علم معانی علمی است که با آن، حالات هماهنگی الفاظ عربی با مقتضای حال شناخته می‌‌شود؛ از این‌رو در علم معانی به مباحثی؛ چون: قصر و حصر، فصل و وصل، ایجاز و اطناب، برخی احوالات متعلقات فعل و غیره که معمولاً در هشت باب جمع‌‌آوری شده است، پرداخته می‌‌شود. از مشهورترین این موارد، آن مطالبی است که در مورد استفهام، امر و نهی مجازی بیان می‌‌گردد. مثلاً گاهی استفهامی بیان می‌‌شود و مقصود آن توبیخ و محکوم کردن طرف مقابل است؛ مانند: «قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَ صَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ».[7] و یا مانند آن‌جا که فعل امر به جهت بیان عجز مخاطب به کار می‌­رود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِین».[8] که در این‌جا فعل امر به معنای درخواست حقیقی نیست، بلکه برای بیان عجز و ناتوانی بشر در آوردن مثل و مانند برای قرآن است. علم بیان: علم بیان برای پرهیز از اشتباه دوم، یعنی پرهیز از پیچیدگی معنوی وضع شده است. در حقیقت علم بیان، دانشی است که به وسیله آن، ایراد یک معنا با شیوه‌‌ها و ترکیب‌‌های گوناگون شناخته می‌‌شود، ترکیب‌‌هایی که وضوح دلالتشان بر آن معنا متفاوت است؛ از این‌رو در علم بیان به موضوعاتی؛ چون حقیقت و مجاز، تشبیه، کنایه و استعاره و مسائل آن پرداخته می‌‌شود. تشبیه مانند: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً».[9] و یا مجازی که در این آیه به کار رفته و دست خداوند مجاز از قدرت او آمده است: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم».[10] علم بدیع: علم بدیع، دانشی است به متعلقات علم بلاغت می‌‌پردازد؛ یعنی پس از مراعات تمامی موارد؛ مانند فصاحت کلمه و کلام و مراعات حال مخاطب و ادای کلام مطابق با مقتضای حال، چگونه بتوانیم عبارت را به شکلی زیباتر بیان نماییم؛ مانند استفاده از آرایه‌‌هایی؛ چون مراعات نظیر، جناس، تضمین، استخدام و غیره که در قرآن کریم نیز نمونه‌‌های مشابه بسیاری دارد؛ مانند جناسی که بین حروف این آیه قرار دارد: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة».[11] برخی از اندیشمندان علم بلاغت این محسنات کلام را تا بیش از 50 مورد شمرده­‌اند. یکی از آیات قرآن که بسیاری از بلاغیون را متحیر ساخته و در آن علاوه بر مجازات زیبایی که وجود دارد، دارای بیش از 20 مورد از فنون بلاغی مختلف است، آیه 44 سوره هود است: «وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی‏ ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی‏ وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمین»،[12] که جهت فهم و بررسی آن فنون می‌‌توانید به کتب مفصل­تر رجوع نمایید.[13] [1] . برای مشاهده این نظریات می‌توانید به این کتاب مراجعه نمایید: فوال عکاری، انعام، المعجم المفصل فی علوم البلاغه، ذیل هر یک از مداخل، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2006م. [2] . غالب مطالب مطرح شده در این نوشتار از کتاب مختصر تفتازانی و شرح فارسی نوشته شده بر آن؛ یعنی کرانه‌ها می‌باشد؛ تفتازانی، سعد الدین، مختصر المعانی علی تلخیص المفتاح، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1383ش؛ عرفان، حسن، کرانه‌ها شرح فارسی کتاب مختصر المعانی، انتشارات هجرت، قم، چاپ پنجم، 1389ش. [3] . فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج 1، ص 329، ذیل ریشه فصح، دار الکتب العلمیه، بیروت؛ نزدیک به 11 معنا برای آن شمرده است. [4] . گیسوان گرد شده اش به سوی بلندی‌ها بر آمده بود. [5] . «زمانی که دو فرستاده را به سوی آنان فرستادیم، ولی آن دو را انکار کردند و با پیامبر سومی آنان را تقویت کردیم، پس [همگی] گفتند: ما را به سوی شما فرستاده‌‏اند». یس، 14. [6] . «گفتند: پروردگارمان می‏‌داند که یقیناً ما به سوی شما فرستاده شده‌‏ایم». یس،16. [7] . «گفتند: «ای شعیب، آیا نماز تو به تو دستور می‌‏دهد که آنچه را پدران ما می‌‏پرستیده‏‌اند رها کنیم، یا در اموال خود به میل خود تصرّف نکنیم؟». هود، 87. [8] . «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کرده‏‌ایم شک دارید، پس - اگر راست می‌‏گویید- سوره‌‏ای مانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیر خدا- فرا خوانید». بقره، 23. [9] . «و کسانی که کفر ورزیدند، کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آن‌را آبی می‌‏پندارد». نور، 39. [10] . «دست خدا بالای دست‌های آنان است». فتح، 10. [11] . «وای بر هر بدگوی عیب‌جویی». همزه، 1. [12] . «و گفته شد: «ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان، [از باران‏] خودداری کن.» و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی‏] بر جودی قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار.». هود، 44. [13] . درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 4، ص360، دار الارشاد، سوریه، 1415ق.
تعریف فصاحت و بلاغت و علم معانی و بیان و بدیع در قرآن؟ و مثال در این موارد از آیات قرآنی را بیان کنید.
وقتی در علوم تخصصی، صحبت از تعریف اصطلاحات به میان میآید، بدون تردید با تعریفهای مختلفی از دیدگاه اندیشمندان و متخصصان آن علوم روبرو هستیم. فن بلاغت و علوم پیرامون آن نیز که در میان اندیشمندان عرب دارای جایگاه ویژهای است، از این اختلاف به دور نبوده و نظریهپردازان بسیاری در تعریف اصطلاحات این علم سخن گفتهاند. دانشورانی؛ نظیر جاحظ، سکاکی، علامه قزوینی، تفتازانی و بسیاری دیگر از بزرگان فن بلاغت، تعریفهای دقیقی را ارائه نمودهاند.[1] ما به جهت سهولت فهم مخاطبان و پرهیز از تکلف به بیان تعریفی که مورد پذیرش اکثر آن بزرگان باشد اکتفا نموده و محققان عزیزی که تشنهی مطالب عمیقتر هستند را به منابع اصیل ارجاع میدهیم.[2]
فصاحت: این کلمه که در معنای لغوی به معنای آشکار شدن و بیان کردن است، در معانی مختلفی استعمال شده است که بیتردید برخی از آنها حقیقی و برخی نیز مجازی است.[3] فصاحت پدیدهای است که هم وصف کلمه و کلام قرار گیرد و هم وصف متکلم. چنانچه در اصطلاح نیز برای کلمه فصیح و کلام فصیح دو تعریف مستقل بیان نموده و فرقهایی را شمردهاند که به اختصار به آن اشاره میشود.
کلمه فصیح: به کلمهای میگویند که جاری بر قوانین به دست آمده از استقرای کلام عرب باشد و همچنین دارای تناسب حروف و کثرت استعمال در بین عرب زبانها. در حقیقت وقتی کلمهای را فصیح میدانیم که از سه عیب بر حذر باشد: 1. تنافر در حروف؛ یعنی ناهنجاری و دشواری در گفتن و ناخوشایندی در شنیدن. 2. عیب در هیبت و مخالفت قیاس لغوی. 3. غرابت و ناآشنایی در معنا.
تنها معیار موجود در شناخت تنافر، ذوق سلیم است که در ادبیات فارسی نیز نمونههای فراوانی دارد مانند برخی کلمات این بیت در اشعار ناصرخسرو:
از پس دیوی دوان چو کودک لیکن
رود و می است و زلیبیا و لکانه
در زبان عربی نیز میتوان به این نمونه از شعر امرؤالقیس اشاره نمود که کلمه «مستشزرات» دارای سختی در بیان است: «غَدائره مستَشزِرات الی العُلی».[4]
مخالفت قیاس نیز به این معنا است که کلمه بر اساس قانون وضع واژهها نباشد؛ مانند واژه «مطلّا» که به غلط از طلای فارسی و به شیوه اسم مفعول عربی پرداختهشده:
شهریارا چه بجا زد فلکت سنگ محک
تا تو باشی که طلا خرج کنی مطلّا نکنی
و یا مانند کلمه «أجلل» که بر خلاف قوانین صرف عربی ادغام نشده است:
الحمد لله العلیّ الأجلل؛ که از شاعری با نام ابو النجم نقل شده است.
غرابت نیز بدان معنا است که کلمه دارای کاربرد مأنوس با ذهن نباشد؛ مانند واژه «خُلُّخ» در این شعر حافظ:
گوی خوبی برید از خوبان خُلخ شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی
با این اوصاف هیچ کلمهای را نمیتوان در قرآن یافت که اندیشمندان و بلیغان زبان عربی تصریح به عدم فصاحت آن نمایند؛ و تمامی کلمات قرآن فصاحت خود را برای آنان که درکی از زبان عربی دارند حفظ کرده است.
کلام فصیح: اینکه یک کلام فصیح باشد، وابسته به این است که از بسیاری از عیوب لفظی و معنوی به دور بوده و دارای چهار قید مهم باشد:
1. نداشتن ضعف تألیف؛ یعنی عاری باشد از اشکالات ترکیبی و نحوی؛ مانند آنچه گاه به اشتباه گفته میشود «سنگ حجر الاسود را بوسیدم»! و یا مانند شعر مولوی که با تأخیر گنگ و لال، خلاف مقصود او فهمیده میشود:
مستمع چون تازه آمد بی ملال
صد زبان گردد به گفتن گنگ و لال
2. خالی بودن کلام از دشواری بیان؛ مانند این شعر:
تیر و تبر ببر ببر مرد تیز گر
گو تیر تیز کن تبر از تیر تیزتر
3. خالی بودن از پیچیدگیهای لفظی و معنوی؛ مانند این شعر که فهم مقصود شاعر بسیار سخت و پیچیده است:
شمس اگر واقعه کرب و بلا را میدید
هشت از آن پنج معین به یقین گم میکرد
که مراد شاعر این است که هشت رکعت از نمازهای پنجگانه کم میشد.
4. فصاحت تمامی واژهها که در مطلب قبل گذشت.
از اینرو در تمامی عبارات قرآنی نیز این قوانین رعایت شده و هیچ عبارتی را که اندیشمندان زبان عربی آنرا فاقد فصاحت بدانند یافت نمیشود؛ چنانچه غیر مسلمانان نیز در مبارزهطلبی چند صد ساله قرآن ناموفق ماندهاند.
بلاغت: بلاغت یعنی یک عبارت در کنار فصاحت آن، به نوعی بیان شود که مطابق با مقتضای حال باشد؛ یعنی با سنجش شرایط و زمینههای گوناگون سخن، مانند شرایط زمانی و مکانی، شرایط گوینده و شنوندگان به نحو زیبا و صحیح ادا گردد. به قول حافظ شیرازی:
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر دانی که دارد با تو حالی
از اینرو گاهی شرایط به گونهای اقتضا میکند که ما مطلب را با توضیح کامل بیان میکنیم و گاه ایجاز به خرج داده و مختصر و مفید ادا مینماییم. گاه کلمهای را مقدم نموده و نکره میآوریم و گاه معرفه آورده و بر آن تأکید ویژهای میورزیم. به طور مثال در مورد مخاطبی که گمان به مخالفت او میرود باید کلاممان را با تأکید و شدت بیان کنیم.
در قرآن در تمامی موارد حال مخاطب و گوینده رعایت شده است. به عنوان نمونه در مورد فرستادگان عیسی چنین آمده است که وقتی در بار اول توسط مردم تکذیب شدند، گفتند: «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون»،[5] که عبارت «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون» با إنّ و اسمیت جمله تأکید شده است؛ و وقتی برای بار دوم نیز مورد انکار واقع میشوند میگویند: «قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُون»[6] که این بار علاوه بر تأکیدات قبلی، لام تأکید نیز بر کلمه مرسلون اضافه شده است.
در نهایت دریافتیم که با علم لغت، صرف، نحو و ذوق برخی پایهها و منابع بلاغت مشخص میگردد و تنها دو چیز باقی میماند که باید برای شناخت منبع و مرجع آن فکری نمود: 1. اشتباه نکردن در ادای مقصود، 2. گریز از تعقید و پیچیدگی معنوی.
علم معانی: بلاغیون علم معانی را برای احتراز از اشتباه اول یعنی اشتباه در ادای مقصود بنا نهادهاند؛ یعنی علم معانی علمی است که با آن، حالات هماهنگی الفاظ عربی با مقتضای حال شناخته میشود؛ از اینرو در علم معانی به مباحثی؛ چون: قصر و حصر، فصل و وصل، ایجاز و اطناب، برخی احوالات متعلقات فعل و غیره که معمولاً در هشت باب جمعآوری شده است، پرداخته میشود.
از مشهورترین این موارد، آن مطالبی است که در مورد استفهام، امر و نهی مجازی بیان میگردد. مثلاً گاهی استفهامی بیان میشود و مقصود آن توبیخ و محکوم کردن طرف مقابل است؛ مانند: «قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَ صَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ».[7]
و یا مانند آنجا که فعل امر به جهت بیان عجز مخاطب به کار میرود: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِین».[8] که در اینجا فعل امر به معنای درخواست حقیقی نیست، بلکه برای بیان عجز و ناتوانی بشر در آوردن مثل و مانند برای قرآن است.
علم بیان: علم بیان برای پرهیز از اشتباه دوم، یعنی پرهیز از پیچیدگی معنوی وضع شده است. در حقیقت علم بیان، دانشی است که به وسیله آن، ایراد یک معنا با شیوهها و ترکیبهای گوناگون شناخته میشود، ترکیبهایی که وضوح دلالتشان بر آن معنا متفاوت است؛ از اینرو در علم بیان به موضوعاتی؛ چون حقیقت و مجاز، تشبیه، کنایه و استعاره و مسائل آن پرداخته میشود. تشبیه مانند: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً».[9]
و یا مجازی که در این آیه به کار رفته و دست خداوند مجاز از قدرت او آمده است: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِم».[10]
علم بدیع: علم بدیع، دانشی است به متعلقات علم بلاغت میپردازد؛ یعنی پس از مراعات تمامی موارد؛ مانند فصاحت کلمه و کلام و مراعات حال مخاطب و ادای کلام مطابق با مقتضای حال، چگونه بتوانیم عبارت را به شکلی زیباتر بیان نماییم؛ مانند استفاده از آرایههایی؛ چون مراعات نظیر، جناس، تضمین، استخدام و غیره که در قرآن کریم نیز نمونههای مشابه بسیاری دارد؛ مانند جناسی که بین حروف این آیه قرار دارد: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة».[11] برخی از اندیشمندان علم بلاغت این محسنات کلام را تا بیش از 50 مورد شمردهاند.
یکی از آیات قرآن که بسیاری از بلاغیون را متحیر ساخته و در آن علاوه بر مجازات زیبایی که وجود دارد، دارای بیش از 20 مورد از فنون بلاغی مختلف است، آیه 44 سوره هود است: «وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمین»،[12] که جهت فهم و بررسی آن فنون میتوانید به کتب مفصلتر رجوع نمایید.[13] [1] . برای مشاهده این نظریات میتوانید به این کتاب مراجعه نمایید: فوال عکاری، انعام، المعجم المفصل فی علوم البلاغه، ذیل هر یک از مداخل، دار الکتب العلمیه، بیروت، 2006م. [2] . غالب مطالب مطرح شده در این نوشتار از کتاب مختصر تفتازانی و شرح فارسی نوشته شده بر آن؛ یعنی کرانهها میباشد؛ تفتازانی، سعد الدین، مختصر المعانی علی تلخیص المفتاح، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1383ش؛ عرفان، حسن، کرانهها شرح فارسی کتاب مختصر المعانی، انتشارات هجرت، قم، چاپ پنجم، 1389ش. [3] . فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج 1، ص 329، ذیل ریشه فصح، دار الکتب العلمیه، بیروت؛ نزدیک به 11 معنا برای آن شمرده است. [4] . گیسوان گرد شده اش به سوی بلندیها بر آمده بود. [5] . «زمانی که دو فرستاده را به سوی آنان فرستادیم، ولی آن دو را انکار کردند و با پیامبر سومی آنان را تقویت کردیم، پس [همگی] گفتند: ما را به سوی شما فرستادهاند». یس، 14. [6] . «گفتند: پروردگارمان میداند که یقیناً ما به سوی شما فرستاده شدهایم». یس،16. [7] . «گفتند: «ای شعیب، آیا نماز تو به تو دستور میدهد که آنچه را پدران ما میپرستیدهاند رها کنیم، یا در اموال خود به میل خود تصرّف نکنیم؟». هود، 87. [8] . «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید، پس - اگر راست میگویید- سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیر خدا- فرا خوانید». بقره، 23. [9] . «و کسانی که کفر ورزیدند، کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه، آنرا آبی میپندارد». نور، 39. [10] . «دست خدا بالای دستهای آنان است». فتح، 10. [11] . «وای بر هر بدگوی عیبجویی». همزه، 1. [12] . «و گفته شد: «ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان، [از باران] خودداری کن.» و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت.» و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار.». هود، 44. [13] . درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 4، ص360، دار الارشاد، سوریه، 1415ق.
- [سایر] آیا نمونههای وجود دارد که نشان دهنده تأثیر فصاحت و بلاغت قرآن کریم در جذب قلوب افراد به اسلام باشد؟
- [سایر] (سوالات به منظور پاسخ به شبهه قرآن و اسلام از سلمان فارسی طرح شده اند. در صورتی که پاسخ به سوالات غیر ازین به پاسخ به این شبهه بی اساس کمک می کند بفرمایید) سلمان فارسی چقدر به زبان عربی مسلط بود؟ آیا آیات مکی و مدنی قرآن از دید فصاحت و بلاغت یا اعجازعلمی با یکدیگر تفاوت دارند؟! تفاوت نهچ البلاغه به عنوان کلامی فصیح از امام علی (ع) با کلام خدا در قرآن چقدر است؟ و این برای یک فرد عربی نابلد چگونه قابل تشخیص یا اثبات فردی است؟ آیا مصداقی مبنی بر این فصاحت و بلاغت قرآن می فرمایید؟ با تشکرفراوان
- [سایر] لطفاً با استفاده از آیات قرآنی به طور واضح "مسلمان" را تعریف و معنا کنید.
- [سایر] چه دلیل قرآنی بر هماهنگی آیات قرآن وجود دارد؟
- [سایر] سلام یک کتاب میخواستم که معانی ایات قران را به صورت کلمه به کلمه معنی کرده باشد و فقط معانی در ان باشد نه خود ایات قران . مثلآ یا ایها الذین امنو: یاایها:ای الذین:کسانی که امنو:ایمان اوردید لطفآ نام کتاب- نویسنده-و قیمت ان را بگویید؟ با تشکر
- [سایر] بر اساس آیات قرآن و فرهنگ قرآنی، تبلیغ و تربیت انسان ها باید چگونه باشد؟
- [آیت الله خوئی] اگر آیات قرآن شریف در پارههای کاغذ یافت شود و میخواهند در اماکن غیر محترمه مانند آشغالدان بیاندازند آیا جایز است آیات قرآن را پاک کرد یا آنکه روی آیات خط کشید به طوری که آیات قرآنی از بین برود؟
- [آیت الله اردبیلی] گاهی آیات کریمه قرآن مجید را در فرشهای ابریشمی میبافند. آیا هنگام بافتن آیات کریمه، دست زدن به کلمات و حروف بافته شده آیات قرآنی حرام است؟
- [سایر] با توجه به این که قرآن کلام خداست، آیا ممکن نیست خداوند تمامی معانی را که الفاظ قرآن کریم به مرور زمان به خود می گیرد، اراده کند؟
- [سایر] با توجه به اینکه معانی متعددی برای دین ذکر کرده اند کاملترین تعریف دین کدام است؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] قرآن خواندن در سجده مکروه است و نیز مکروه است برای برطرف کردن گرد و غبار، جای سجده را فوت کند و اگر در اثر فوت کردن، دو حرف از دهان بیرون آید چنانچه این کار از روی علم و عمد باشد نماز باطل است. غیر از اینها مکروهات دیگری هم در کتب مفصّل گفته شده است. سجده واجب قرآن
- [آیت الله جوادی آملی] .مستحب است پیش از شروع در قرائت رکعت اول نماز بگوید : (أعوذ باالله من الشیطان الرجیم ). حمد و سوره را شمرده بخواند و آخر هر آیه را وقف نماید . درصورتی که مأموم است ; یا خود به تنهایی نماز اقامه میکند, بعد از حمد بگوید: (الحمد الله رب العالمین). در رکعت اول هر نماز سوره إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ و در رکعت دوم آن قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌّ بخواند. پس ازقُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌّ ّبگوید: (کذلک االله ربّی) (یک تا سه بار). معانی آیات و اذکار را به ذهن آورده و خواهان نعمت الهی و برکناری از نقمت او باشد. (بسم االله...) را در نمازهایی که آهسته خوانده میشود, بلند بخواند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . برای شش عمل وضو گرفتن واجب است: اول برای نمازهای واجب غیر از نماز میت و در نمازهای مستحب وضو شرط صحت است. دوم برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز، حدثی از او سر زده، مثلاً بول کرده باشد، و احتیاط واجب آن است که برای سجده سهو هم وضو بگیرد. سوم برای طواف واجب خانه کعبه. چهارم اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد. پنجم اگر نذر کرده باشد که جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده، یا بیرون آوردن آن از محلی که بودن قرآن در آنجا اهانت به قرآن باشد در صورتی که مجبور باشد، دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولی چنان چه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد، باید بدون این که وضو بگیرد، قرآن را از آنجا بیرون آورد و اگر نجس شد آب بکشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] برای شش چیز وضو گرفتن لازم است: اوّل: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت. دوّم: برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز، حدثی از او سرزده مثلاً بول کرده باشد. سوّم: برای طواف واجب خانه کعبه. چهارم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد. پنجم: اگر نذر کرده باشد که جائی از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو، بی احترامی به قرآن باشد باید بدون این که وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد یا اگر نجس شده آب بکشد و تا ممکن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری کند.
- [آیت الله مظاهری] برای شش چیز باید وضو گرفت: اوّل: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت. دوّم: برای سجده و تشهّد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلاً بول کرده باشد. سوّم: برای طواف واجب کعبه. چهارم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد. پنجم: اگر نذر کرده باشد که جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد باید بدون اینکه وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بکشد و تا ممکن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری کند.
- [آیت الله نوری همدانی] برای شش چیز باید وضو گرفت : اول:برای نمازهای واجب غیر از نماز میت . دوم : برای سجده و تشهد فراموش شده ، اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلاً بول کرده باشد ، ولی برای سجده سهو واجب نیست وضو بگیرد . سوم: برای طواف واجب خانه کعبه . چهارم : اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد . پنجم : اگر نذر کرده باشد که جائی از بدن خود را به خط قرآن برساند . ششم : برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن ، درصورتی که مجبور باشد دست یاجای دیگر بدن خود رابه خط قرآن برساند ، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد ، باید بدون اینکه وضو بگیرد ، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بکشد و تا ممکن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری کند.
- [امام خمینی] برای شش چیز وضو گرفتن واجب است: اول: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت. دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز حَدَثی از او سرزده مثلاً بول کرده باشد. سوم: برای طواف واجب خان? کعبه. چهارم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد. پنجم: اگر نذر کرده باشد که جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده یا بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو، بیاحترامی به قرآن باشد باید بدون این که وضو بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بکشد و تا ممکن است از دست گذاشتن به خط قرآن خودداری کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] برای شش چیز وضو گرفتن واجب است: اول: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت. و در نمازهای مستحب شرط صحت است. دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده؛ اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلا بول کرده باشد؛ ولی برای سجده سهو واجب نیست وضو بگیرد. سوم: برای طواف واجب خانه کعبه. چهارم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد. پنجم: اگر نذر کرده باشد که جائی از بدن خود را به خط قرآن برساند. ششم: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده؛ یا برای بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن؛ در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند؛ ولی چنانچه معطل شدن به مقدار وضو بی احترامی به قرآن باشد؛ باید بدون اینکه وضو بگیرد؛ قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد؛ یا اگر نجس شده آب بکشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] برای پنج چیز وضو گرفتن واجب است: اوّل برای نمازهای واجب غیر از نماز میّت، دوم برای سجده وتشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده مثلاً بول کرده باشد و احتیاط واجب آن است که برای سجده سهو هم وضو بگیرد، سوم برای طواف واجب خانه کعبه، چهارم اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد، پنجم برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده، یا بیرون آوردن آن از مستراح ومانند آن، در صورتی که مجبور باشد، دست یا جای دیگر بدن خود را بخط قرآن برساند، ولی چنانچه معطّل شدن به مقدار وضو بیاحترامی به قرآن است، باید بدون این که وضو بگیرد، قرآن را از مستراح ومانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بکشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] برای شش چیز وضو گرفتن واجب است: اول: برای نمازهای واجب غیر از نماز میت و در نمازهای مستحب وضو شرط صحت است. دوم: برای سجده و تشهد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز واجب حدثی از او سر زده، مثلاً بول کرده باشد و احتیاط آن است که برای سجده سهو هم وضو بگیرد. سوم: برای طواف واجب خانه خدا، خواه در عمره باشد یا حج، عمره یا حج واجب باشد یا مستحب. چهارم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضو بگیرد یا به جهت اجاره یا شرط یا دستوری که اطاعت آن لازم است، وضو واجب شده باشد. پنجم: اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که جایی از بدن خود را به خط قرآن و مانند آن که مس آنها بدون وضو جایز نیست، یا به جهت اجاره یا شرط یا دستوری که اطاعت آن لازم است، رساندن جایی از بدن خود به خط قرآن و مانند آن بر او لازم شده باشد. ششم: برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده، یا بیرون آوردن آن از مزبله و مانند آن، در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند. ولی چنانچه معطّل شدن به مقدار وضو بیاحترامی به قرآن باشد باید تیمم کند و اگر معطّل شدن به مقدار تیمم هم بیاحترامی به قرآن باشد، باید بدون تیمم قرآن را از مزبله و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بکشد.