«تفویض» در لغت به معنای رد و واگذاری یک امر به دیگری و حاکم قرار دادن وی در آن امر است.[1] در اصطلاح قرآنی، تفویض به معنای برگرداندن و واگذاری کارها به خداوند متعال است. در نتیجه تفویض با توکل و تسلیم معنای نزدیک به هم دارند. آنچه سبب تفاوت است، اعتبارهای مختلف است؛ یعنی به این اعتبار که بنده آنچه را که به ظاهر، منسوب به خودش بوده، به خدا بر‏گرداند و خود را از همۀ امور برکنار بداند و هیچ کاری را به خود بر نگرداند. چنین حالتی را تفویض می‌‏گویند. اما توکل نامیدن این واگذاری به این اعتبار است که بنده پروردگار متعال را به عنوان وکیل خود می‌‏گیرد تا هر تصرفی که خواست، در کارهای او انجام دهد. نامیدن این مقام به تسلیم هم به این اعتبار است که بنده خاضع و تسلیم محض در برابر هر اراده‌‏ای است که خدای سبحان در باره‌‏اش بکند، و هر کاری را که از او بخواهد اطاعت می‏‌کند. پس تفویض، توکل و تسلیم مقامات سه‌‏گانه‌‏ای از مراحل عبودیت هستند. در سلسله مراتب، توکل از همه پایین‌‏تر و سطحی‏‌تر است و از آن دقیق‌تر و بالاتر تفویض و دقیق‏‌تر و مهم‌‏تر از آن تسلیم است.[2] در نگاه خواجه طوس، تفویض یکی از مقامات سلوکی است که سالک در سیر الی الله آن‌را طی می‌کند؛ بدین صورت که چون در ابتدا به انسان وجود داده‌‏اند، سپس آگاهی، سپس قدرت، و بعد اراده،[3] برای سلوک الی الله و عود به فطرت اوّلی، می‏‌بایست که این صفات در او، به عکس ترتیب مذکور، منتفی شود. پس اول باید اراده او در اراده الهی مضمحل شود به گونه‌ای که هیچ چیزی از خود اراده نکند و هر چه پیش آید مطلوب او باشد. این درجه رضا نامیده می‌شود و صاحب این درجه همیشه در بهشت رضوان خواهد بود. بعد از آن باید قدرتش در قدرت الهی منتفی شود تا قدرت خود را به هیچ عنوان مغایر قدرت او نداند. به این مرتبه توکل می‌گویند. سپس باید علمش در علم پروردگار مضمحل شود تا به خودی خود، هیچ نداند که این مرتبه را مقام تسلیم‏ نامیده‌اند.[4] از دیدگاه مولی محمد مهدی نراقی، تسلیم همان تفویض است که به مقام رضا نزدیک است، بلکه فوق رضا و خشنودی است؛ چرا که تفویض عبارت است از ترک خواهش‌ها در امور زندگی و واگذاری همه آنها به خدا. پس آن بالاتر از رضا است؛ زیرا در مرتبه رضا، افعال خدا موافق طبع او است و او راضی به اموری است که برایش پیش آمده، پس طبع او لحاظ شده است، ولی در مرتبه تسلیم، طبع و موافقت و مخالفت آن به کلّی به خدای سبحان واگذار شده است، به همین دلیل بالاتر از مرتبه توکّل نیز هست؛ زیرا توکل، عبارت است از اعتماد در امور خویش به خدا، و آن به منزله وکیل نمودن خدا است در امور خود، و گوئی خدا را به مثابه وکیل خود قرار داده است، پس تعلّق او به امور خود باقی است، ولی در مرتبه تسلیم قطع کلّی علاقه از امور متعلّق به خویش است.[5] در نگاه غزالی، توکل که تفویض و تسلیم از لواحق آن‌اند، دارای دو مرتبه است؛ یکی علمی که موجب توکل می‌شود که عبارت است از علم به این‌که خداوند متعال غیر محتاج به غیر است، ولی همه نیازمند او هستند. دیگری حالتی ناشی از این علم که عبارت است از اعتماد قلبی به خداوند متعال و سکون و عدم اضطراب قلب به خاطر تعلقش به او. اما تفویض و تسلیم با وجود این‌که از لواحق توکل‌اند، از آن بالاترند؛ چرا که غایت و هدف توکل، جلب نفع و دفع ضرر است، در حالی‌که حقیقت تفویض و تسلیم انقیاد و اذعان به امر و نهی الهی و ترک اختیار در آنچه خدا به آن حکم کرده است، می‌باشد.[6] [1] . ر.ک. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏7، ص 210، دار صادر، بیروت‏، چاپ سوم‏، بی‌تا. [2] . ر.ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏17 ص 334، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق. [3] . چرا که در ابتدا مدتی موجود بود به صورت سلاله و نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم تا این‌که بعد از آن، زنده و خبردار شد. سپس مدتی زنده بود تا نیروی حرکت در او ظهور کرد و مدتی متحرک بود تا نیروی تشخیص مفید از مضر در او پدیدار شد و خواهان مفید و دوری کننده از مضر گشت. [4] ر.ک: طوسی، خواجه نصیر الدین، آغاز و انجام (به ضمیمه تعلیقات)، ص 63و 64، وزارت ارشاد، تهران‏، چاپ چهارم، 1374ش‏. [5] . ر.ک: مجتبوی، سید جلال الدین، علم اخلاق اسلامی(ترجمه جامع السعادات)، ج ‏3، ص 269، حکمت‏، تهران‏، چاپ چهارم، 1377ش‏. [6] . ر.ک: ابو حامد الغزالی، مجموعة رسائل الامام الغزالی، ص 152، دارالفکر، بیروت، 1416ق.
«تفویض» در لغت به معنای رد و واگذاری یک امر به دیگری و حاکم قرار دادن وی در آن امر است.[1]
در اصطلاح قرآنی، تفویض به معنای برگرداندن و واگذاری کارها به خداوند متعال است. در نتیجه تفویض با توکل و تسلیم معنای نزدیک به هم دارند. آنچه سبب تفاوت است، اعتبارهای مختلف است؛ یعنی به این اعتبار که بنده آنچه را که به ظاهر، منسوب به خودش بوده، به خدا برگرداند و خود را از همۀ امور برکنار بداند و هیچ کاری را به خود بر نگرداند. چنین حالتی را تفویض میگویند. اما توکل نامیدن این واگذاری به این اعتبار است که بنده پروردگار متعال را به عنوان وکیل خود میگیرد تا هر تصرفی که خواست، در کارهای او انجام دهد. نامیدن این مقام به تسلیم هم به این اعتبار است که بنده خاضع و تسلیم محض در برابر هر ارادهای است که خدای سبحان در بارهاش بکند، و هر کاری را که از او بخواهد اطاعت میکند. پس تفویض، توکل و تسلیم مقامات سهگانهای از مراحل عبودیت هستند.
در سلسله مراتب، توکل از همه پایینتر و سطحیتر است و از آن دقیقتر و بالاتر تفویض و دقیقتر و مهمتر از آن تسلیم است.[2]
در نگاه خواجه طوس، تفویض یکی از مقامات سلوکی است که سالک در سیر الی الله آنرا طی میکند؛ بدین صورت که چون در ابتدا به انسان وجود دادهاند، سپس آگاهی، سپس قدرت، و بعد اراده،[3] برای سلوک الی الله و عود به فطرت اوّلی، میبایست که این صفات در او، به عکس ترتیب مذکور، منتفی شود. پس اول باید اراده او در اراده الهی مضمحل شود به گونهای که هیچ چیزی از خود اراده نکند و هر چه پیش آید مطلوب او باشد. این درجه رضا نامیده میشود و صاحب این درجه همیشه در بهشت رضوان خواهد بود. بعد از آن باید قدرتش در قدرت الهی منتفی شود تا قدرت خود را به هیچ عنوان مغایر قدرت او نداند. به این مرتبه توکل میگویند. سپس باید علمش در علم پروردگار مضمحل شود تا به خودی خود، هیچ نداند که این مرتبه را مقام تسلیم نامیدهاند.[4]
از دیدگاه مولی محمد مهدی نراقی، تسلیم همان تفویض است که به مقام رضا نزدیک است، بلکه فوق رضا و خشنودی است؛ چرا که تفویض عبارت است از ترک خواهشها در امور زندگی و واگذاری همه آنها به خدا. پس آن بالاتر از رضا است؛ زیرا در مرتبه رضا، افعال خدا موافق طبع او است و او راضی به اموری است که برایش پیش آمده، پس طبع او لحاظ شده است، ولی در مرتبه تسلیم، طبع و موافقت و مخالفت آن به کلّی به خدای سبحان واگذار شده است، به همین دلیل بالاتر از مرتبه توکّل نیز هست؛ زیرا توکل، عبارت است از اعتماد در امور خویش به خدا، و آن به منزله وکیل نمودن خدا است در امور خود، و گوئی خدا را به مثابه وکیل خود قرار داده است، پس تعلّق او به امور خود باقی است، ولی در مرتبه تسلیم قطع کلّی علاقه از امور متعلّق به خویش است.[5]
در نگاه غزالی، توکل که تفویض و تسلیم از لواحق آناند، دارای دو مرتبه است؛ یکی علمی که موجب توکل میشود که عبارت است از علم به اینکه خداوند متعال غیر محتاج به غیر است، ولی همه نیازمند او هستند. دیگری حالتی ناشی از این علم که عبارت است از اعتماد قلبی به خداوند متعال و سکون و عدم اضطراب قلب به خاطر تعلقش به او. اما تفویض و تسلیم با وجود اینکه از لواحق توکلاند، از آن بالاترند؛ چرا که غایت و هدف توکل، جلب نفع و دفع ضرر است، در حالیکه حقیقت تفویض و تسلیم انقیاد و اذعان به امر و نهی الهی و ترک اختیار در آنچه خدا به آن حکم کرده است، میباشد.[6] [1] . ر.ک. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 7، ص 210، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، بیتا. [2] . ر.ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج17 ص 334، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق. [3] . چرا که در ابتدا مدتی موجود بود به صورت سلاله و نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم تا اینکه بعد از آن، زنده و خبردار شد. سپس مدتی زنده بود تا نیروی حرکت در او ظهور کرد و مدتی متحرک بود تا نیروی تشخیص مفید از مضر در او پدیدار شد و خواهان مفید و دوری کننده از مضر گشت. [4] ر.ک: طوسی، خواجه نصیر الدین، آغاز و انجام (به ضمیمه تعلیقات)، ص 63و 64، وزارت ارشاد، تهران، چاپ چهارم، 1374ش. [5] . ر.ک: مجتبوی، سید جلال الدین، علم اخلاق اسلامی(ترجمه جامع السعادات)، ج 3، ص 269، حکمت، تهران، چاپ چهارم، 1377ش. [6] . ر.ک: ابو حامد الغزالی، مجموعة رسائل الامام الغزالی، ص 152، دارالفکر، بیروت، 1416ق.
- [سایر] بزرگان اهل سنت در مورد مقام و منزلت امام رضا علیه السلام چه دیدگاهی دارند؟
- [سایر] آیا امضای حکم ریاستجمهوری توسط رهبری به منزله صحه گذاشتن به حسن انتخاب مردم است یا تفویض بخشی از اختیارات ایشان به عبارت دیگر این امضاء جزء وظایف رهبری است یا از شمار اختیارات این مقام؟
- [آیت الله سبحانی] در صورت تفویض مهر یا تفویض بضع یا فساد مهر، در عقد دائم، آیا زوجه می تواند تمکین ننماید؟
- [سایر] چه چیزهایی باعث توکل نکردن می شود؟ و چگونه می توان توکل کرد؟
- [سایر] منظور از «تفویض» چیست؟
- [سایر] آیا ولایت تکوینی امام به معنای تفویض است ؟
- [سایر] معانی تفویض و حکم آنرا بیان فرمائید؟
- [آیت الله سبحانی] آیا تفویض مهر در ازدواج موقت جایز است؟
- [آیت الله جوادی آملی] آیا اجازات کتبی از حضرت امام (رض) را تفویض میفرمائید؟
- [سایر] عوامل توکل برخدا کدامند؟
- [آیت الله بهجت] اگر با وجود تسلیم زمین، زارع اختیاراً زراعت نکرد، و یا با حاضر بودن زارع، مالک زمین را تسلیم ننمود، هر کدام به مقداری که حق دیگری را ضایع کرده ضامن است. همچنین اگر عامل کوتاهی کند و بهسبب زراعت نکردن نقصی در زمین حاصل شود، بیوجه نیست که مالک حق گرفتن خسارت را داشته باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر کسی به زور یا به حیله ای بدهکاررا از دست طلبکار رها کند چنانچه طلبکار دسترسی به او نداشته باشد کسی که بدهکار را رها کرده باید اورا به طلبکار تسلیم کند و اگر تسلیم نکرد باید طلب او را بپردازد
- [آیت الله مظاهری] هرگاه تسلیم عین مغصوبه به مالک برای غاصب متعذّر باشد، بر غاصب واجب است بدل آن را به مالک بدهد، و این را بدل حیلوله میگویند و مالک گرچه مالک این بدل نمیشود ولی میتواند تصرّف مالکانه بنماید و اگر بدل را تلف کرد عین مغصوبه ملک غاصب میشود، و هر وقت تسلیم عین مغصوبه برای غاصب ممکن شد باید آن را به مالک بدهد و بدل را پس بگیرد و همه منافع بدل در تمام مدتی که تسلیم عین مغصوبه متعذّر است مال مالک است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] خوردن ماهی های کوچک زنده اشکال دارد، مگر برای درمان در مقام ضرورت.
- [آیت الله وحید خراسانی] کفالت در صورتی صحیح است که کفیل به هر لفظی اگرچه عربی نباشد یا به عملی به طلبکار بفهماند که من متعهدم هر وقت بدهکار خودرا بخواهی به تو تسلیم کنم و طلبکار یا ولی او هم قبول نماید
- [آیت الله خوئی] بعد از آنکه زکات تعلق گرفت میتواند عین زراعت یا خرما یا انگور پیش از درو کردن یا چیدن به مستحق یا حاکم شرع یا وکیل اینها مشاعاً تسلیم نماید و پس از آن در مصارف شریک میباشند.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر کسی که وصیّت کرده بمیرد، وصی نمیتواند دیگری را برایانجام کارهای میّت معیّن کند وخود را از کار کناره وعزل نماید، ولی وصیّ میتواند کسی دیگر را وکیل برای انجام کارهای میّت بنماید اگر مصلحت میّت اقتضا کند وکالت دیگری را یا این که کارهای میّت را به کسی دیگر تفویض نماید که دیگری انجام دهد، اشکالی ندارد.
- [آیت الله مظاهری] قضاوت قابل تفویض، نیابت و توکیل نیست بنابراین کسی را که دارای شرایط قضاوت نیست نمیتوان برای قضاوت نصب نمود مگر ضرورتی در کار باشد که در این صورت حکومت اسلامی میتواند کسانی را که بعضی از شرایط را ندارند منصوب به قضاوت نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] کفالت ان است که انسان متعهد شود هر وقت طلبکار بدهکار را خواست به او تسلیم کند و به کسی که این طور متعهد می شود کفیل می گویند
- [آیت الله سیستانی] بعد از آنکه زکات تعلق گرفت میتواند عین زراعت یا خرما و انگور را پیش از درو کردن یا چیدن به مستحق یا حاکم شرع یا وکیل آنها مشاعاً تسلیم نماید و پس از آن در مصارف شریک میباشند .