در مورد پرسش مطرح شده روایاتی وجود دارد، اما در این فرصت با بیان یکی از آنها، موضوع را تحلیل و بررسی می‌کنیم. امام صادق(ع) می‌فرماید: «سه گروه هستند که دعایشان مستجاب نمی‌شود: یک. کسی مالی داشته باشد و بی‌مورد تمام آن‌را انفاق کند، بعد بگوید پروردگارا به من روزی عطا کن. خداوند -عزّ و جلّ- می‌فرماید: آیا به تو روزی نداده بودم. دو. کسی در خانه‌اش بنشیند و برای به دست آوردن روزی تلاش نکند و از خدا درخواست روزی کند خداوند -عزّ و جلّ- می‌فرماید: آیا راه به دست آوردن روزی را برایت قرار ندادم. سه. مردی که همسرش او را اذیت می‌کند[1] و او می‌گوید: خدایا! مرا از دست او نجات بده، خداوند می‌فرماید: آیا کار او را به تو واگذار نکردم».[2] با توجه به این روایت و روایات مشابه باید گفت: 1. نفرینی که در این‌‌جا مطرح شده به معنای رها و خلاص شدن از همسر با آن اوصاف است که از جمله آن می‌‌تواند تقاضای مرگ همسر و حتی مرگ خودش باشد. 2. عصبانیت‌‌هایی که منجر به نفرین‌‌های سخت مثل آرزوی مرگ، می‌‌شود یا به صورت غیر جدّی بوده که در این صورت اصلاً استحقاق استجابت ندارد و یا این‌‌که آن قدر فشار از ناحیه همسر بر او زیاد است که به طور جدّی به مرگ راضی است و این زمانی است که به اصطلاح کارد به استخوان رسیده باشد. 3. در این صورت بهترین راهکار چیست؟ یا باید بسوزد و بسازد که این خود دو صورت دارد: الف. در برخی از موارد مانعی وجود دارد که چاره‌‌ای جز صبر ندارد؛ مثلاً فرزندانی از آن همسر دارد برای خراب نشدن آینده آنان مجبور است تحمّل کند که در این صورت نفرین هم معنا ندارد که در هر صورت وجود وی لازم است. ب. یا این‌‌که مانعی وجود ندارد؛ لذا دلیلی برای صبر نمی‌‌بیند. به سخن دیگر، از یک طرف آن قدر فشار و سختی زیاد است که به مرگ راضی است و از طرف دیگر دلیلی موجّه برای تحمّل این همه سختی وجود ندارد، در این صورت که راهی برای اصلاح وجود ندارد، به هیچ وجه با هم تفاهم نداشتند، راهکار آن است که از طلاق - که بدترین حلال است[3] - کمک گیرد، نه آن‌‌که زن را همچنان در قید ازدواج خود نگه ‌داشته و آرزوی مرگ برای او کند. [1] . در روایتی دیگر دارد: به گونه‌ای که آن زن او را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد، دنیا را برای او تنگ و تار می‌کند و آخرتش را تباه می‌کند: «فَهِیَ تُؤْذِیهِ وَ تُضَارُّهُ، وَ تَعِیبُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ، وَ تُنَغِّصُهَا، وَ تُکَدِّرُهَا، وَ تُفْسِدُ عَلَیْهِ آخِرَتَهُ»، تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص 652، انتشارات مدرسه امام مهدی(عج)، قم، 1409ق. [2] . «أَحَدُهُمْ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَنْفَقَهُ فِی غَیْرِ وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَرْزُقْکَ وَ رَجُلٌ جَلَسَ فِی بَیْتِهِ وَ لَا یَسْعَی فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ یَقُولُ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَجْعَلْ لَکَ سَبِیلًا إِلَی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ رَجُلٌ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِیهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ خَلِّصْنِی مِنْهَا فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا بِیَدِکَ»؛ شیخ صدوق، من ‏لا یحضره ‏الفقیه، ج 2، ص 69، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم‏، قم، 1404ق‏. [3] . «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاقِ»؛ از امام صادق (ع) نقل شده است: از چیزهایی که خداوند حلال نموده چیزی مبغوض‌تر از طلاق نیست. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 54، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
روایتی شنیدم مبنی بر اینکه نفرین مرد بر همسرش مستجاب نمیشود؟ 1. آیا صحیح است یا خیر؟ 2. چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ آیا میتوان گفت به دلیل حق بزرگی که مرد بر همسرش دارد... خداوند نفرین او را مستجاب نمیکند؛ زیرا که به دلیل این حق بزرگ این نفرین به استجابت بسیار نزدیک است و خداوند مانع این موضوع شده است؟
در مورد پرسش مطرح شده روایاتی وجود دارد، اما در این فرصت با بیان یکی از آنها، موضوع را تحلیل و بررسی میکنیم.
امام صادق(ع) میفرماید: «سه گروه هستند که دعایشان مستجاب نمیشود:
یک. کسی مالی داشته باشد و بیمورد تمام آنرا انفاق کند، بعد بگوید پروردگارا به من روزی عطا کن. خداوند -عزّ و جلّ- میفرماید: آیا به تو روزی نداده بودم.
دو. کسی در خانهاش بنشیند و برای به دست آوردن روزی تلاش نکند و از خدا درخواست روزی کند خداوند -عزّ و جلّ- میفرماید: آیا راه به دست آوردن روزی را برایت قرار ندادم.
سه. مردی که همسرش او را اذیت میکند[1] و او میگوید: خدایا! مرا از دست او نجات بده، خداوند میفرماید: آیا کار او را به تو واگذار نکردم».[2]
با توجه به این روایت و روایات مشابه باید گفت:
1. نفرینی که در اینجا مطرح شده به معنای رها و خلاص شدن از همسر با آن اوصاف است که از جمله آن میتواند تقاضای مرگ همسر و حتی مرگ خودش باشد.
2. عصبانیتهایی که منجر به نفرینهای سخت مثل آرزوی مرگ، میشود یا به صورت غیر جدّی بوده که در این صورت اصلاً استحقاق استجابت ندارد و یا اینکه آن قدر فشار از ناحیه همسر بر او زیاد است که به طور جدّی به مرگ راضی است و این زمانی است که به اصطلاح کارد به استخوان رسیده باشد.
3. در این صورت بهترین راهکار چیست؟ یا باید بسوزد و بسازد که این خود دو صورت دارد:
الف. در برخی از موارد مانعی وجود دارد که چارهای جز صبر ندارد؛ مثلاً فرزندانی از آن همسر دارد برای خراب نشدن آینده آنان مجبور است تحمّل کند که در این صورت نفرین هم معنا ندارد که در هر صورت وجود وی لازم است.
ب. یا اینکه مانعی وجود ندارد؛ لذا دلیلی برای صبر نمیبیند. به سخن دیگر، از یک طرف آن قدر فشار و سختی زیاد است که به مرگ راضی است و از طرف دیگر دلیلی موجّه برای تحمّل این همه سختی وجود ندارد، در این صورت که راهی برای اصلاح وجود ندارد، به هیچ وجه با هم تفاهم نداشتند، راهکار آن است که از طلاق - که بدترین حلال است[3] - کمک گیرد، نه آنکه زن را همچنان در قید ازدواج خود نگه داشته و آرزوی مرگ برای او کند. [1] . در روایتی دیگر دارد: به گونهای که آن زن او را مورد آزار و اذیت قرار میدهد، دنیا را برای او تنگ و تار میکند و آخرتش را تباه میکند: «فَهِیَ تُؤْذِیهِ وَ تُضَارُّهُ، وَ تَعِیبُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ، وَ تُنَغِّصُهَا، وَ تُکَدِّرُهَا، وَ تُفْسِدُ عَلَیْهِ آخِرَتَهُ»، تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص 652، انتشارات مدرسه امام مهدی(عج)، قم، 1409ق. [2] . «أَحَدُهُمْ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَنْفَقَهُ فِی غَیْرِ وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَرْزُقْکَ وَ رَجُلٌ جَلَسَ فِی بَیْتِهِ وَ لَا یَسْعَی فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ یَقُولُ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ الرَّبُّ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَجْعَلْ لَکَ سَبِیلًا إِلَی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ رَجُلٌ لَهُ امْرَأَةٌ تُؤْذِیهِ فَیَقُولُ یَا رَبِّ خَلِّصْنِی مِنْهَا فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا بِیَدِکَ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 69، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، قم، 1404ق. [3] . «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ مَا مِنْ شَیْءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّلَاقِ»؛ از امام صادق (ع) نقل شده است: از چیزهایی که خداوند حلال نموده چیزی مبغوضتر از طلاق نیست. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 54، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
- [سایر] بنده سؤالی فرستادم به مضمون ذیل و پاسخ شما نیز به شرح ذیل است: در این اشکال مجموعه (ب) از 1 تا 10 فرض شده و مجموعه (الف) از 3 تا 5. بعد بیان شد که (تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 هستند). ولی مشکل همین جا است؛ زیرا تمام غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 داخل ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند؛ زیرا مثلاً عدد 11، 12، 13 و...، غیر الف یعنی غیر 3 تا 5 هستند ولی داخل در ب یعنی داخل در 1 تا 10 نیستند. بنابراین قانونی که بیان شد مشکل ندارد. اما در این پاسخ اشکالی هست که دقت نشده است و آن اینکه ما مجموعه 1 تا 10 را مجموعه مرجع گرفتهایم. به توضیح ذیل توجه فرمایید: اگر شما مجموع مرجع داشتید که اعضای آن از 1 تا 10 بود و اسم این مجموعه ب و مجموعه الفی داشتید که زیر مجموعه همین مجموعه ب بود و از 3 تا 5 بود؛ حال میگوییم (هر زیر مجموعه الفی زیر مجموعه ب است). حال این را نقض تام کنیم: (بعض غ زیر مجموعه عضو الف، غ زیر مجموعه ب است) که این قضیه کاذب میشود؛ چون تمام غ الف همگی داخل در ب هستند. اگر شکل هندسی باشد راحتتر نشان میدادم و این قضیه واضحی است. البته این اشکال به نقض موضوع هم وارد است. شما در دفاع نکاتی فرمودید که منطق دانان مجموعه مرجع را فرض میگیرند و... ولی جوابتان قانع کننده نبود؛ چون این توجیهی که فرمودید اولاً استفاده از این قاعده را در علوم ریاضی زیر سؤال بردید و تصریح کردید که کاربرد آن مخدوش است در حالی که ما این قوانین منطق را باید در همه علوم مخصوصاً علوم عقلی مثل ریاضیات نیاز داریم. ثانیاً اگر در علوم ریاضیات هم کاربرد آنرا نپذیریم حتی در عالم واقع هم مثالهایی دیگری میتوانیم بزنیم که کل مجموعه مرجع را پوشش بدهد؛ مثلاً هر حیوانی دارای موجودیت چه ذهنی و چه خارجی هستند. صادق نقض موضوع: (بعضی از غیر حیوانات دارای موجودیت نیستند) و این کاذب است. البته این مثال را میتوان تغییر داد و بهطور کلی هر جا محمول ما مجموعه مرجع را پوشاند این قاعده، جواب کاذب میدهد 2. حال به اشکالات دیگر نقض موضوع در این مثالها توجه فرمایید. مثال نقض این قاعده: هیچ ریاضی دانی نمیتواند دایره را تربیع کنند. برخی غیر ریاضی دانها میتوانند دایره را تربیع کنند. و یا هیچ ریاضی دانی، 2 را بزرگتر از 3 نمیداند. برخی غیر ریاضی دانها، 2 را بزرگتر از 3 میدانند. و یا مثال الهیات: هیچ انسانی خالق خدا نیست. برخی غیر انسانها خالق خدا هستند. در این سه مثال مشاهده میشود که صدق سه قضیه پس از اجرای قاعده نقض موضوع تبدیل به کذب شده است.
- [سایر] سؤال من در مورد قانون علیت است. آیا این قانون بدیهی است یا نیاز به برهان دارد؟ و آیا اینکه (هر معلولی علت دارد دور(مصادره به مطلوب) و همانگویی است)، درست است؟ زیرا معلول به معنای صاحب علت(علتدار) است و در واقع این جمله یعنی: (هر دارای علتی دارای علت است) و قضیهای که موضوع و محمول(در اینجا معلول و علتدار) یا مقدم و تالیاش یکی باشد دور و مصادره به مطلوب است. قیاس برهان علیت بدین قرار است: صغری: هر معلولی علت دارد. کبری: این جهان معلول است. نتیجه: این جهان علتی دارد به نام خدا. در واقع میتوان همین قیاس را بدین شکل مطرح نمود: صغری: هر دارای علتی، دارای علت است. کبری: جهان دارای علت است. نتیجه: این جهان دارای علت است که نام آن خداست. در واقع، گزارهی اول که دور و باطل و بیارزش است، دارای سخن و استدلال جدید نمیباشد و تنها نوعی همانگویی است و در بهترین حالت میتوان گفت که بیانگر قانون هوهویت است به شکل(الف=الف) و کبری و نتیجه باقی میماند که آن دو نیز یکی میباشند و هر دو تنها میگویند جهان دارای علت است و آیا این جمله که جهان دارای علت است برهان است؟ این برهان اصلاً برهان نمیباشد و تنها نوعی ادعاست؛ زیرا برهان به معنای دفاع عقلانی از ادعا به کمک استدلال است، ولی این قضیه تنها ادعا میباشد که هیچ استدلالی در آن موجود نیست و این، زمانی میتواند برهان باشد که با دلیل توضیح داده شود که به چه دلیلی جهان دارای علت است و متکی بذات خویش نمیباشد.
- [سایر] با سلام من موضوع حجاب رو در متون مختلف بررسی کردم اخیرا مقاله دیدم که بسیار متفاوت می باشد دوست دارم نظر خود را با دلیل بیان کنید توسعهی عورت به سراپای زنان در متون قدیمی ادبیات فارسی از اصطلاح عورت علاوه بر معنی رایج آن برای اشاره به زن نیز استفاده شده است: 1. چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زُهره کرد عورتی را زُهره کردن مسخ بود خاک و گل گشتن نه مسخ است ای عنود؟ روح میبُردت سوی چرخ برین سوی آب و گل شدی در اسفلین (مثنوی، دفتر اول) شاید از ابیات فوق استنباط شود که عورت کلمهای تحقیرآمیز است و برای اشاره به زنی بدکاره به کار رفته است، اما شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاق عورت به زن مفهومی منفی ندارد و از این کلمه حتی به معنی ناموس نیز استفاده شده است: گفت حق زَ اهل نفاق ناسدید بَأسُهُم ما بَینَهُم بَأسٌ شَدید در میان همدگر مردانهاند در غزا چون عورتان خانهاند گفت پیغمبر سپهدار غیوب لا شجاعه یا فتی قبل الحروب (مثنوی، دفتر سوم) آنکه دزدد مال تو، گویی بگیر دست و پایش را ببُر، سازَش اسیر وآنکه قصد عورت تو میکند صد هزاران خشم از تو سر زند گر بیاید سیل و رخت تو برد هیچ با سیل آورد کینی خرد؟ (مثنوی، دفتر پنجم) کاربرد عادی عورات به معنی زنان در متون زیر بیشتر مشخص است. در زبان فارسی قدیم اهل شهر شامل اطفال و عورات بودهاند و اگر مردی میمرده است اطفال او یتیم و عورات او بیوه میشدهاند: تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و اطفال و عورات،… (ترجمهی محاسن اصفهان) …و بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمیبخشاید، … (سندباد نامه) عورتانه و عورتینه نیز از اصطلاحات مرتبط به زنان در زبان فارسی قدیم است و نگرش فرهنگی نیاکان ما را به زن منعکس میکند. در لغتنامهی دهخدا آمده است: عورتانه: منسوب و متعلق به زن و متشابه و مانند آن, زنانه. عورتینه: جنس زن و دختر. در مقابل مردینه و پسرینه. …و باقی آنچه عورتینه بودند از بنات و اخوات و خواتین که با ترکان به هم بودند. (جهانگشای جوینی) بنات و اخوات و خواتین به معنی دختران و خواهران و بانوان (خاتونها) است. علاوه بر متون فارسی قدیم، زن در روایاتی منسوب به پیامبر و اصحاب و نزدیکان او نیز عورت خوانده شده است. این روایات را در اینجا نقل میکنیم و پس از مقایسه با قرآن اعتبار و اصالت آنها را بررسی میکنیم. 1. رسول خدا از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ گفتند: عورت. گفت: زن کی به خدا نزدیکتر است؟ ندانستند. فاطمه این را شنید و گفت: زن آنگاه به خدا نزدیکتر است که در قعر خانه باشد. (بحار الأنوار, ج 43, ص 92) 2. رسول خدا گفت: زنان عورتند، آنها را در خانه حبس کنید. (بحار الأنوار, ج 100, ص 250) در فقه به تمام مواضعی از بدن زن که باید پوشیده شود عورت میگویند که تقریباً تمام بدن زن را در بر میگیرد. مرتضی مطهری در کتاب مسألهی حجاب از قول ابن رشد میگوید: (عقیدهی اکثر علما بر این است که بدن زن -جز چهره و دو دست تا مچ- عورت است. ابوحنیفه معتقد است که قدمین نیز عورت شمرده نمیشود، و ابوبکر بن عبدالرحمن بن هشام معتقد است که تمام بدن زن بلا استثنا عورت است.)[1] عورت کلمهای عربی است. در فرهنگ عربی منجد الطلاب معانی زیر برای این کلمه بیان شده است: -رخنهگاهی که موجب نگرانی است -شکاف کوه -جای طلوع و غروب خورشید -کمینگاهی که در آن پنهان شوند -آنچه موجب شرم است -اعضایی از بدن که انسان به سبب شرم میپوشاند. در قرآن از اصطلاح عورت برای اشاره به زنان استفاده نشده است، اما عورت علاوه بر معنای رایج آن در معانی دیگری نیز به کار رفته است: 1. "ای کسانی که ایمان آوردید، باید مملوکان شما و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند سه بار از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز صبح، و هنگام ظهر که لباستان را در میآورید، و بعد از نماز عشا که سه عورت برای شماست. بعد از این بر شما و آنها گناهی نیست که گرد یکدیگر بگردید. خدا این گونه آیات را برای شما تبیین میکند. و خدا علیم و حکیم است." (نور 58) 2. "و آنگاه که گروهی از آنها گفتند: ای اهل یثرب، شما را جای ماندن نیست،برگردید. و گروهی از آنها از پیامبر اجازه میخواستند و میگفتند خانههای ما عورت است با اینکه عورت نبود. فقط میخواستند فرار کنند." (احزاب 13) 3. در آیهی 31 سورهی نور که آیهای مهم در تعیین حدود پوشش زنان است، عورت در مفهومی نزدیک یا منطبق بر معنی رایج امروزی آن به کار رفته است: "به زنان مؤمن بگو که غض بصر کنند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را جز آنچه از آن پیداست آشکار نکنند، و خِمارشان را بر جیوبشان بزنند، و زینتشان را آشکار نکنند مگر بر شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنانشان یا مملوکانشان یا مردان تابعی که اِربه ندارند یا کودکانی که بر عورتهای زنان اظهار ندارند، و پایشان را نزنند که آنچه از زینتشان پنهان میکنند دانسته شود. و ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید تا رستگار شوید." در این آیه عورات از نظر دستوری به زنان اضافه شده است, بنا بر این عورات در اصطلاح قرآن بخش یا بخشهایی از اندام زنان است، نه تمام بدن آنان. علاوه بر این اندام هایی همچون سر و صورت و دست و پای زن نمیتواند مصداق عورت زن در اصطلاح قرآن باشد, چرا که اینها مواضعی نیستند که کودکان بر آن (اظهار) نداشته باشند. عورات زنان را در این آیه میتوان به اندام های جنسی یا شرم گاه های زنان ترجمه کرد. دیده میشود که زن در ادبیات فارسی، فقه سنتی، و روایات عورت خوانده شده است و در قرآن از چنین اصطلاحی استفاده نشده است. در اعتبار و اصالت روایاتی که زن را عورت میخوانند به دلایل زیر میتوان تردید کرد: 1. زن از موضوعات مهم در قرآن است. قرآن سورهای به نام زنان (نسا) دارد و سورهای از قرآن نیز به نام مریم نامگذاری شده است. کلمات بنت, بنات, امرأه, نساء, زوج, أزواج، أخت، أخوات و دیگر کلمات مترادف نزدیک به صد و پنجاه بار در قرآن تکرار شده است. قرآن اصطلاح عورت را برای اشاره به زن به کار نبرده است. بنا به روایات فوق پیامبر و اصحاب متفقالقولند که زن عورت است و باید بپذیریم که اطلاق اصطلاح عورت به زنان در عصر پیامبر رایج بوده است. چگونه ممکن است که با وجود اشارهی مکرر قرآن به زنان، این اصطلاح هیچ انعکاسی در قرآن نداشته باشد؟ 2. قرآن در توصیف زنان تعبیرات خاصی دارد: الف ." زنان لباس شمایند و شما لباس آنهایید (بقره 178) -زنان شما حرث شمایند (بقره 223) ب."-از آیاتش آن است که برایتان از خودتان زنانی آفرید که با آنان آرام گیرید (روم 21) پیامبر در مقام معلم به اصحاب آموخته است که زن لباس است، حرث است و مایهی آرامش است. قرآن مرجع اصلی در تعالیم پیامبر است. با این حال بنا به روایات فوق وقتی پیامبر از اصحاب میپرسد زن چیست، میگویند عورت است. گویا اصحاب با قرآن و تعالیم و اصطلاحات آن آشنا نیستند، یا آن را در درجهی دوم اهمیت قرار میدهند. 3. لحن روایاتی که زن را عورت میخواند و به حبس آنان در خانه تشویق میکند فراتر از یک توصیهی اخلاقی است و از عقلانیت و انسانیت فاصله دارد. چرا به جای ماندن زن در خانه، از ماندن زن در قعر خانه سخن گفته میشود؟ و چرا حبس در خانه؟ تأمل در لحن و کلماتی که در این روایات به کار رفته است نشان میدهد که سازندهی این روایات با هر گونه حضور اجتماعی زن به شدت مخالف بوده است و به مخفی کردن زن در خانه میاندیشیده است. مرتضی مطهری در بخشی از کتاب مسألهی حجاب تحت عنوان (نه حبس و نه اختلاط) میگوید: از آنچه مجموعاً بیان شد معلوم گشت آنچه اسلام میگوید نه آن چیزی است که مخالفان اسلام، اسلام را بدان متهم میکنند، یعنی محبوسیت زن در خانه و نه نظامی است که دنیای جدید آن را پذیرفته است و عواقب شوم آن را میبیند، یعنی اختلاط زن و مرد در جوامع.[2] سخن فوق در حالی بیان میشود که در کتب حدیث روایاتی به پیامبر و دیگر پیشوایان دینی نسبت داده شده است که مردان را به حبس کردن زنان در خانه فرامیخواند. وقتی کتب حدیث ما حاوی چنین روایاتی است، مخالفان اسلام سخن بیجایی نگفتهاند. عورت خواندن زن و حبس او در خانه را نمیتوان مستقل از فرهنگ ایران باستان تحلیل کرد. مورخان و باستانشناسان در تحلیل جایگاه زن در مقاطعی از تاریخ ایران باستان به نقوش به جا مانده در آثار باستانی استناد میکنند. در این نقوش زنان دیده نمیشوند. بخش زیر از کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت نقل شده است و در کتاب مسألهی حجاب نیز به آن اشاره شده است: پس از داریوش مقام زن مخضوصاً در طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشهنشینی زمان حیض که برایشان واجب بود رفتهرفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعیشان را فرا گرفت، و این امر خود مبنای پردهپوشی در میان مسلمانان به شمار میرود. زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را ولو پدر یا برادرشان ببینند. در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زنی دیده نمیشود و نامی از ایشان به نظر نمیرسد.[3] حتی در میان ایرانیان امروز سنتی وجود دارد که میتوان آن را ناشی از عورتانگاری زنان در ایران قدیم دانست. این سنت مبنای عقلی و شرعی ندارد، اما همچنان وجود دارد. در این فرهنگ مرد از ذکر مستقیم نام زن خود نزد دیگران شرم میکند و از او با تعابیر غیرمستقیمی همچون خانواده و بچهها نام میبرد،پ همان گونه که معمولاً برای رعایت ادب، از ذکر مستقیم نام اعضایی از بدن پرهیز میشود و عبارات غیرمستقیمی به کار میرود. لغتنامهی فارسی دهخدا اصطلاح ستر عورت را پوشاندن موضع های مستقبح الذکر معنی کرده است. زن نیز در فرهنگ سنتی مستقبح الذکر است و جایگاهی همچون عورت دارد. اگر زن عورت باشد پوشاندن او معقول و نمایاندنش شرمآور است. از اقلیتی ناچیز که بگذریم، عموم مردم جهان بنا به عقل عرفی در زندگی اجتماعی عورت را میپوشانند و از نمایاندن آن شرم میکنند. یکی از انتقادات مکرر قرآن به اهل کتاب این است که آنان کلمات را از مواضع خود تحریف میکنند. با تحریف کلمات از مواضع آنها میتوان حکمی را تغییر داد. تحریف کلمات از مواضع آنها لزوماً این نیست که در متنی دست ببریم، بلکه میتوانیم معنی کلمهای را عوض کنیم یا آن را نابجا به کار ببریم. اطلاق عورت به سرتاپای زن، در حالی که نه عقل به آن حکم میکند نه از قرآن برداشت میشود، مصداق بارزی از تحریف کلمات از مواضع آن است. حجاب و حدود پوشش زنان در فقه سنتی بر بستر کلمات و اصطلاحاتی تحریف شده به قرآن نسبت داده میشود. اگر اولین منبع فقه اسلامی قرآن است، لازم است که اصطلاحات فقهی با محوریت قرآن پالایش شود.1 اکثر مثالها از لغتنامه فارسی دهخدا نقل شده است. [1] مسأله حجاب، ص 225. [2] مسأله حجاب، ص 218 [3] تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام، جلد اول، ص 552
- [سایر] باز هم سلام شما جواب سلام و احوالپرسی و حرف های نه چندان مهم و..رو میدید اما اگه یکی یه سؤال مهم داشته باشه هزار بار باید براتون پیام بفرسته تا شاید جواب بدین. میدونم طولانیه و پیامها زیاد و وقت شما برای پاسخگویی کم، اما ما هم به جواب شما نیاز داریم. باور کنید کسی رو ندارم که باتجربه باشه وگرنه مزاحم شما نمی شدم. دوباره می فرستم به امید اینکه این بار جوابمو بدین: (لطفا همه پیام رو در سایت نذارید) من دختری 23 ساله هستم و خانواده ای مذهبی دارم(البته نه از نوع افراطیش). سال گذشته در راه دانشگاه پسری که اصلا نمی شناختمش جلوی من را گرفت و گفت که از در خانه تا اینجا(یعنی نزدیک دانشگاه)دنبال من برای امر خیر اومده و من به او گفتم که خیلی کار اشتباهی کرده و گذاشتم رفتم. حدود 1 ماه بعد خواهرش را فرستاد دم در خانه و با مادرم صحبت کرد و معلوم شد که خواهرش در کوچه ما می نشیند و این آقا حدود 1 ماه من را تحت نظر داشته و بعد برای خواستگاری اقدام کرده. آن زمان ما جواب رد دادیم به خاطر اینکه می خواستم درس بخوانم و قصد ازدواج نداشتم اما ناگفته نماند که بدم نمی آمد یک بار بیایند و بیشتر درباره اش بدانم و درباره اش فکر کنم. چون تقریبا موارد ظاهری و اولیه اش خوب بود: به گفته خواهرش فوق دیپلم ریاضی داشت و در یک شرکت عمرانی کار می کرد،اهل رفیق بازی و سیگار نبود و نماز و روزه اش هم به جا بود. یک خانه و ماشین هم داشت. اما مهم ترین دلیل ما برای رد کردن او این بود که من را در خیابان دیده و انتخاب کرده بود و این شیوه انتخاب او از نظر من و خانواده ام اصلا درست نبود. به نظر ما کسی که اینقدر راحت و از روی ظاهر همسرش رو انتخاب کنه و درباره زندگیش تصمیم بگیره، درباره مسائل مهمتر زندگیش هم مسلما همین طور تصمیم خواهد گرفت. خلاصه که گذشت و من پیش خودم فکر کردم که حتما کس دیگری رو میبینه و دنبال اون میره. اما بعد از یک سال دوباره دو تا از خواهرهاش اومدند دم در خانه(البته خودش و مادرش هم آمده بودند اما جلو نیامدند) و دوباره همان حرف ها را به مادرم زدند. نگو که آقا تو این 1 ساله تو فکر من بوده و هرچی دخترای دیگه رو بهش پیشنهاد می دادند قبول نمیکرده و خواهرش رو مقصر میدونسته که ما جواب رد دادیم وگفته که حتما خواهرش طوری صحبت کرده که ما قبول نکردیم. مادرم طبق حرف هایی که همیشه وقتی حرف ازدواج به میان می آمد، من می گفتم، به آنها گفته بود که من قصد ازدواج ندارم(اما مدتی است که این نظر من عوض شده ولی به مادرم هنوز نگفته ام). خلاصه، قرار شد که مادرم با من صحبت کند و به آنها جواب دهد. وقتی موضوع را با من درمیان گذاشت ازش پرسیدم نمیشه حالا بیایند و صحبت کنیم و درباره اش فکر کنیم؟ دلیلم هم این بود که مسائل اولیه که لازم است را ظاهرا این شخص دارد، و مادرم موافقت کرد اما وقتی موضوع را با پدرم درمیان گذاشت او مخالفت کرد و گفت کسی که همین طوری یکی رو می بینه و به همین راحتی انتخاب می کنه به درد زندگی نمی خوره. پدرم همون دلیلی رو آورد که پارسال خودم آوردم ولی الان اصلا بهش فکر نکردم. به نظر شما آیا این تفکر درسته؟ از طرفی فکر می کنم که کسی که یک سال سر تفکرش مونده و با اینکه جواب رد شنیده باز هم نظرش عوض نشده این انتخابش از روی احساس نبوده، چون بالاخره رفتار من رو در مدتی که تحت نظرم گرفته بوده، دیده و همین هم، تا حدی ولو کم، خصوصیات من رو نشونش داده. اما از طرفی هم حرف پدرم درست به نظر می رسه و الان نمیدونم چی کار کنم؟ 1- من چادری هستم و وقتی بیرون می روم آرایش نمی کنم و کلا ظاهری ندارم که توجه دیگران را جلب کنم و فکر نمی کنم که این آقا از روی قیافه من را انتخاب کرده باشد، و مسلما یکی از ملاک های ایشان همین چادری بودنم است و...، کسی را بخاطر چادرش و مذهبی بودنش انتخاب کند، لا اقل ارزش فکر کردن را دارد. آیا این نظرم درست است؟ 2- آیا پدرم درست میگه و دیگر نباید به این آقا فکر کنم یا اینکه نظر پدرم درست نیست و باید روی این مورد کمی بیشتر فکر کنیم؟ 3- اگر نظر پدرم (که زمانی نظر من هم بود و الان هم تا حدودی هست)درست نیست چه دلایل منطقی می تونم برایش بیارم تا هم خودم مطمئن تر قدم بردارم و هم پدرم راضی بشه که آنها بیایند و بیشتر با هم آشنا بشیم و بعد تصمیم بگیریم. پدرم آدم منطقی است و با دلیل و برهان میشه راضی اش کرد. 4- از طرفی اطراف ما در فامیل پسری که سن و سالش به من بخوره وجود نداره و کسی که در آینده همسر من میشه مسلما از فامیل نیست، یا از همکارانم خواهد بود که فعلا همچین آدمی در محل کارم نیست، یا از هم دانشگاهی هام، یا کسانی که توی مجالس و جاهای دیگه من رو می بینند، می خوام بگم این اتفاق ممکنه باز هم برام بیفته و بالاخره یکی از همین آدم هایی که یا خودشون یا خانواده شان منو می بینند و می پسندند، همسرم میشه و اگه ما بخوایم همشونو با همین تفکر رد کنیم که نمیشه، درسته؟ بالاخره یک اولین باری باید وجود داشته باشه، نه ؟ 5- یک مشکل دیگه هم دارم و اون اینه که چطوری می تونم به مادرم بگم که نظر من درباره ازدواج فرق کرده و قصد ازدواج دارم؟ نمی دونم چه طوری بهش بگم که خواستگارام رو رد نکنه، آخه همشونو که مثل این مورد من نمی فهمم که بخوام نظرم رو بگم. اصلا روم نمیشه و نمیدونم که چه طوری باهاش این موضوع رو مطرح کنم که یه وقت فکر نکنه من برای ازدواج عجله دارم و هول شدم. در ضمن اصلا دوست ندارم که دیر ازدواج کنم، چون در اطرافم می بینم کسانی که سنشون بالاست و هنوز ازدواج نکردند اولا توقعاتشون بالاتر میره یا اینکه از لحاظ فکری توی انتخاب دچار وسواس میشن، ثانیا افرادی که می آیند خواستگاریشون اغلب کسانی هستند که سنشون خیلی از اون ها بیشتره و من اصلا با فاصله سنی زیاد نمی تونم کنار بیام، ثالثا این افراد آخرش هم کسی رو که انتخاب می کنند کسی نیست که همیشه می خواستند، و من نمی خوام دچار این مشکلات بشم. باز هم متشکرم. اجرتون با خدا، چه جوابمو بدید چه نه.
- [سایر] سلام لطفا به این مقاله که در سایت ایرانیکا درج شده بود و توسط رهام برکچی زاده نوشته شده است پاسخ بدهید که به نوعی فلسفه اسلامی را ( به قول نویسنده مقاله ) زیر سؤال می برد. متن مقاله: برهان نظم از منظر شهید مطهری: مقدمه: عمومی ترین و ساده ترین طریقت در اثبات وجود خداوند برهانی است که از آن به برهان نظم یا غایت شناختی یاد می کنند. معمول ترین ادله بر وجود خداوند در تمامی ادیان و مذاهب الهی در طول تاریخ همواره برهان نظم بوده است. از این رو چه در تفکر اسلامی و چه در تفکر غربی مناظرات و جدلهای فراوانی حول این برهان شده است. بسیاری بر این اعتقادند که برهان نظم اساسا یک برهان فلسفی نیست بلکه ریشه و پایه ی تجربی دارد. زیرا اساس شکل گیری برهان نظم را روش تمثیل می دانند. از اینرو ادله ی نظم را دارای استحکام کمتری نسبت به سایر براهین خداشناختی می دانند. ویلیام پالی معاون اسقف کارلیسل و فیلسوف برجسته ی قرن هجدهم برهان نظم را در کتاب " الاهیات طبیعی " اینگونه تقریر کرده است: " فرض کنید در حال عبور از صحرایی پای من به سنگی برخورد کند و با این سوال رو برو شوم که چگونه این سنگ در آنجا قرار گرفته است. ممکن است پاسخ دهم که تا آنجا که من می دانم، این سنگ همواره اینجا بوده است. احتمالا اثبات نامعقول بودن این پاسخ چندان آسان نخواهد بود. اما فرض کنید که بر روی زمین ساعتی یافته ام و باید بررسی شود که بودن ساعت در آن مکان چگونه اتفاق افتاده است. بسیار بعید است که پاسخ قبلی به ذهن من خطور کند. یعنی اینکه تا آنجا که می دانم این ساعت همواره اینجا بوده است. اما چرا این جواب نباید آنگونه که برای سنگ مفید بود برای ساعت مفید باشد؟ چرا جواب مذکور آنگونه که در مورد اول قابل قبول بود در مورد دوم پذیرفتنی نیست؟ تنها دلیل آن است که وقتی ساعت را وارسی می کنیم می بینیم اجزای گوناگون آن برای هدفی پرداخته و به یکدیگر مرتبط شده اند. ( چیزی که در مورد سنگ نمی توان کشف نمود. ) مثلا این هدف که اجزای مذکور آنگونه طرح ریزی و به هم پیوند داه شده اند که تولید حرکت کنند و حرکت مذکور چنان تنظیم شده است که زمان را در شبانه روز نشان دهد. یعنی اگر اجزای مختلف به گونه ای متفاوت از آنچه هستند ساخته می شدند، مثلا در اندازه ای متفاوت با آنچه که دارند یا به هر روش یا ترتیب دیگری غیر از وضعیت کنونی تعبیه شده بودند، در این صورت یا اساسا هیچ حرکتی در ساعت به وقوع نمی پیوست و یا هیچ حرکتی که تامین کننده ی کاربرد کنونی آن باشد، واقع نمی شد. " در حقیقت پالی برهان خود را اینگونه مطرح می کند: او می پرسد اگر ساعتی را در بیابان ببینید در مورد آن چه فکری می کنید؟ مسلما هیچوقت فکر شما به این سمت سوق پیدا نمی کند که به طور اتفاقی این ساعت در بیابان و با کمک پدیده های طبیعی ساخته شده است. بلکه تصور می کنید این ساعت با این نظم و هماهنگی بین اعضایش باید صانعی آگاه و مدبر داشته باشد. زیرا عوامل طبیعی دارای خصیصه و ابزار مناسبی برای ایجاد این تدبیر نیستند. مهمترین عاملی که وجود صانع را تایید می کند وجود هدف و غایت به خصوصی ( نمایش زمان ) برای این شئ است که تعیین آن تنها از عهده ی شعوری آگاه بر می آید و امکان شکل گیری تصادفی این ساعت را منتفی می کند. بدین سبب حتی اگر هماهنگی و نظم موجود در شئ تصادفی و وابسته به خصائل ذاتی طبیعت باشد غایتمندی آن تنها می تواند معلول شعوری مدبر باشد. بنابراین هماهنگی ای که غایتمند باشد دلالت بر وجود ناظمی آگاه دارد و این هماهنگی متناسب با نوع و میزان آگاهی و تدبیر ناظم است. در نتیجه نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم آگاه تر است. با توجه به این دانسته ها پیلی به اقامه ی برهانی می پردازد: 1- هر نظمی (هماهنگی غایتمندی ) دال بر وجود ناظمی است و نظم گسترده تر حاکی از وجود ناظم بزرگتر است. 2- با توجه و دقت به ساختار اجزای عالم به این نتیجه می رسیم که نظمی بس عظیم و سترگ در عالم موجوداست. 3- بنابراین وجود عالم حاکی از وجود ناظم بزرگی است. روش تمثیل در تفکر غربی دست مایه ی انتقادات محکم بسیاری از فیلسوفان برجسته ی اروپایی شد و این باعث شد تا از قدرت برهان نظم به مرور زمان بیشتر و بیشتر کاسته شود. بسیاری از فلاسفه از هیوم گرفته تا میل و راسل معتقد بودند که تمثیل مورد استفاده در برهان نظم از لحاظ منطقی، قیاس معتبری نیست و مسلما نمی تواند ضامن یک نتیجه ی یقینی و الزامی باشد. آنها معتقد هستند استفاده از روش تمثیل تنها در شرایطی مقدور است که بتوان از منظر موضوع مورد بحث شباهتی اساسی بین مثال مطرح شده و شئ مورد بررسی پیدا کرد و اگر شباهت اساسی و مبتنی بر موضوع مورد بحث یافت نشود کارآمد نخواهد بود. نظر آنها این است که در برهان نظم این شباهت اساسی میان ساختار عالم و اشیاء مورد بررسی، مانند ساعت مصداق پیدا نمی کند.آنها این عدم شباهت را در نوع تجربه ای می داند که ما از عالم و اشیای مثال زده شده (مثلا ساعت ) داریم. در نگاه این دسته از فلاسفه، تجربه ی ما نسبت به ساعت و دیگر ابزار و مصنوعات انسان ساز پیشینی است اما مسلما ما چنین تجربه ای نسبت به عالم نداریم. مقصود از تجربه ی پیشینی حافظه ی ما درباره ی منشا شئ مورد نظر است. مثلا ما به خوبی می دانیم که ساعت شئی انسان ساز است زیرا واجد این تجربه هستیم که همیشه ساعتها به دست انسان ساخته شده اند و هیچ وقت خلاف این، مشاهده یا گزارش نشده است. بنابراین ذهن ما به روش استقراء و با تکیه بر تجربیات قبلی نتیجه می گیرد که ساعت شئی انسان ساز است و این می تواند ناشی از نظم ذاتی موجود در ساعت نباشد و فقط تجربه ی پیشینیمان ما را به این نتیجه برساند. اما ما هیچ وقت ناظر پیدایش جهان نبوده ایم که چنین تجربه ی پیشینی ای داشته باشیم. در نتیجه دلیلی وجود ندارد که بر مبنای آن نتیجه بگیریم در جهان نوعی نظم ذاتی غایتمند وجود دارد که مصنوع شعور آگاه و مدبر است. از اینرو این عدم مشابهت ضعف بزرگی در برهان نظم به حساب می آید. این دیدگاه خدشه ای به روش استقرائی برهان نظم وارد نمی کند و تنها روش تمثیل را از لحاظ منطقی نامعتبر می شمارد. در نتیجه می توان پذیرفت که احتمال شکل گیری تصادفی عالم بعید است و این هماهنگی و دقت موجود در پدیده ها باید هدفمند باشد. این انتقاد موجب می شود که دیگر دلیلی برای قائل شدن به علت فاعلی برای پدیده های عالم نداشته باشیم و احتمال قائم به ذات بودن پدیده ها را منتفی نشماریم در حالی که فلسفه ی الهی علت غایی را متضمن وجود علت فاعلی قائم به غیر می داند. برای مثال دیوید هیوم، فیلسوف تجربه گرای انگلیسی در کتاب " محاورات درباره ی دین طبیعی " از زبان فیلون شکاک که مظهر دیدگاههای شک گرایانه ی خود هیوم است نظریه ی کلئانتس، شخصیت دیگر داستان را که به برهان نظم معتقد است، چنین نقد می کند: " اگر ما خانه ای ببینیم، کلئانتس! با بزرگترین یقین و اطمینان نتیجه می گیریم که آن خانه معمار یا بنایی داشته، زیرا این دقیقا آن نوع معلولی است که تجربه کرده ایم که از آن نوع علت ناشی و صادر می شود. اما مطمانا تصدیق نخواهیم کرد که جهان چنین شباهتی به یک خانه دارد که ما بتوانیم با همان یقین و اطمینان، یک علت مشابه استنباط کنیم. یا بگوییم شباهت در اینجا تمام و کامل است. این عدم شباهت طوری روشن است که بیشترین ادعایی که می توانی بکنی فقط یک حدس و ظن و فرضی درباره ی یک علت مشابه است. ممکن است ماده، علاوه بر روح، در اصل منشا یا سرچشمه ی نظم در درون خود باشد و تصور اینکه چندین عنصر به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ممکن است به عالی ترین نظم و ترتیب در آید، از تصور اینکه صور و معانی آنها در روح بزرگ جهانی به واسطه ی یک علت درونی ناشناخته ی همانند به نظم و ترتیب درآِید مشکل تر نیست. آیا کسی جدا به من خواهد گفت که یک جهان منظم باید ناشی از فکر و صنعتی انسان وار باشد، زیرا که ما آن را تجربه کرده ایم؟ برای محقق ساختن این استدلال لازم است که درباره ی مبدا جهانها تجربه داشته باشیم و مطمانا این کافی نیست که دیده باشیم که کشتی ها و شهرها ناشی از صنعت و اختراع انسانی است. ...آیا می توانی ادعا کنی که چنین شباهتی را میان ساخت یک خانه و پیدایش یک جهان نشان دهی؟ آیا طبیعت را در چنان وضعی همانند نخستین نظم و ترتیب عناصر دیده ای؟ آیا جهانها زیر چشم تو صورت پذیرفته اند وآیا فرصت و مجال آن را داشته ای که تمام پیشرفت ( فنومن ) را از نخستین ظهور نظم تا کمال نهایی آن مشاهده کنی؟ اگر داشته ای پس تجربه ی خود را ذکر کن و نظریه ی خویش را ارائه ده. ثانیا تو بنا به نظریه ی خودت دلیلی نداری برای اسناد کمال به خدا، یا برای این فرض که او از هر خطا و اشتباه یا بی نظمی در افعال خود منزه و مبرا است... لااقل باید اعتراف کنی که برای ما غیر ممکن است که با افکار و انظار محدود خود بگوییم که آیا این نظام اگر با سایر نظامهای ممکن و حتی واقعی مقایسه شود، شامل اشتباهات و خطاهای بزرگ است یا شایسته ی تحسین و تقدیری شگرف؟ آیا یک روستایی اگر " انئید " ( شعر حماسی ویرژیل ) برای او خوانده شود می تواند اظهار نظر کند که آن شعر مطلقا بی عیب است، یا مقام شایسته ی آن را در میان محصولات هوش انسانی تعیین کند در حالی که وی هیچ محصول دیگری هرگز ندیده است؟ اما اگر این عالم محصول کاملی باشد باز هم نامعلوم و مشکوک است که همه ی خوبی های آن اثر را بتوان به حق به سازنده ی آن نسبت داد. اگر یک کشتی را بررسی کنی، البته اندیشه ی عالی و بلند درباره ی هوشمندی سازنده ی چنین ماشین پیچیده و سودمند و زیبایی پیدا خواهیم کرد، اما وقتی دانستیم که آن مکانیک دان کودنی است که به دیگران تاسی کرده و از صنعتی تقلید نموده که طی ادوار و اعصار متوالی پس از بسی آزمایشها و اشتباهات و تصحیحات و سنجشها و گفتگوها تدریجا اصلاح شده و پیشرفت کرده است، آیا باز نسبت به او همان احساس را خواهیم داشت؟ پیش از اینکه نظام موجود رقم زده شود، ممکن است عوالم بسیار در سراسر ازل سرهم بندی شده باشد و پیشرفت و بهبود، آهسته اما مداوم در طی ادوار و اعصار نامتناهی، صنعت ساخت جهان را پیش برده باشد. در چنین مسائلی چه کسی می تواند تعیین کند که حقیقت چیست و حتی که می تواند حدس بزند که در میان بسی فرضها که ممکن است پیشنهاد یا تصور شود، فرضی که بیشتر احتمال وقوع دارد کدام است؟ ما هیچ معلوماتی برای اظهار نظر درباره ی تکوین جهان ( نظر درباره ی مبادی جهان ) نداریم. تجربه ی ما که خود، هم از جهت قلمرو و هم از حیث دوام و استمرار، این قدر ناقص و محدود است نمی تواند هیچ فرضیه ای درباره ی کل اشیا به ما تلقین کند. اما اگر ما ناگزیر و لزوما باید فرضیه ای برگزینیم، بر حسب چه قاعده ای بایستی انتخاب خود را معیین کنیم؟ آیا قاعده ی دیگری غیر از بیشتر بودن شباهت میان اشیای مورد مقایسه وجود دارد؟ و آیا یک گیاه یا یک حیوان که با رویش و زایش بوجود می آید بیش از یک ماشین مصنوعی که از عقل و تدبیر ناشی می شود، شباهت قوی تری به عالم ندارد؟ استدلال تمثیلی که در آن برهان بکار رفته، به فرض اینکه وجود ناظمی را ثابت کند به هیچ وجه مشعر بر صفات پسندیده ای که به آن ناظم نسبت می دهند نیست. تصور خداوندی نیکوکار و عادل و مهربان از مقایسه ی آثار طبیعی با اعمال انسان نتیجه نمی شود. اگر آن ناظم فرض شود که مانند انسان است، دیگر دلیل نداریم برای این فرض که صفت اخلاقی خاصی وجود دارد که متعلق به خالق طبیعت است. وقتی کسی محصول ( یعنی طبیعت )
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در سجده چند چیز مستحب است: 1. کسی که ایستاده نماز می خواند بعد از آن که سر از رکوع برداشت، و کاملا ایستاد، و کسی که نشسته نماز می خواند، بعد از آن که کاملا نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2. موقعی که می خواهد به سجده برود، مرد اول دست ها را، و زن اول زانوها را به زمین بگذارد. 3. بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است، بگذارد. 4. در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، بطوری که سر آنها رو به قبله باشد. 5. در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد، و این دعا را بخواند: یا خَیْرَ الْمَسْئوُلِینَ وَیا خَیْرَ الْمُعْطِینَ ارْزُقْنی وَارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِکَ فَإنَّک ذوُ الْفَضْلِ الْعَظِیمْ ای بهترین کسی که از او سؤال می کنند، و ای بهترین عطا کنندگان روزی بده به من و عیال من از فضل خودت، پس بدرستی که تو دارای فضل بزرگی هستی. 6 بعداز سجده بر ران چپ بنشیند، و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد. 7 بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت، تکبیر بگوید. 8 بعد از سجده اول بدنش که آرام گرفت "أسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّی وَاَتوُبُ اِلَیْه" بگوید. 9 سجده را طول بدهد، و در موقع نشستن دست ها را روی ران ها بگذارد. 10 برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن "اللهُ اَکْبَر" بگوید. 11 در سجده ها صلوات بفرستد. 12 در موقع بلند شدن، مرد اول زانوها، و زن اول دست ها را از زمین بردارد. 13 مرد آرنج ها و شکم را به زمین نچسباند، و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارد، و زن آرنج ها و شکم را بر زمین بگذارد، و اعضاء بدن را به یکدیگر بچسباند، و مستحبات دیگر سجده در کتاب های مفصل گفته شده است.
- [آیت الله علوی گرگانی] در سجده چند چیز مستحبّ است: 1 - کسی که ایستاده نماز میخواند، بعد از آن که سر از رکوع برداشت وکاملاً ایستاد و کسی که نشسته نماز میخواند، بعد از آن که کاملاً نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2 - موقعی که مرد میخواهد به سجده برود، اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را بر زمین بگذارد. 3 - بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد. 4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند وبرابر گوش بگذارد، به طوری که سر آنها روبه قبله باشد. 5 - در سجده دعا کند و از خداوند حاجت بخواهد واین دعا رابخواند: )یا خَیْرَ المَسْؤُلینَ وَیا خَیْرَ المُعْطِینَ ارْزُقْنی وَارْزُقْ عِیالِی مِنْ فِضْلِکَ فَاًّنَّکَ ذو الفَضْلِ العَظیم( یعنی ای بهترین کسی که از او سؤال میکنند وای بهترین عطا کنندگان، روزی بده به من وعیال من از فضل خودت، پس بدرستی که تو دارای فضل بزرگی. 6 - بعد از سجدهبر ران چپ بنشیند وروی پایراسترا بر کف پای چپ بگذارد. 7 - بعد از هر سجده وقتی نشست وبدنش آرام گرفت، تکبیر بگوید. 8 - بعد از سجده اوّل بدنش که آرام گرفت )استَغْفِرُ اللّهَ رَبِّی وَأَتوبُ اًّلَیْه( بگوید. 9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد. 10 - برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن، )اللّهُ أکْبَر( بگوید. 11 - در سجدهها بعد از ذکر واجب صلوات بفرستد. 12 - در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد. 13 - مردها آرنجها وشکم را به زمین نچسبانند وبازوها را از پهلو جدا نگاه دارند، و زنها آرنجها وشکم را بر زمین بگذارند واعضأ بدن را بیکدیگر بچسبانند ومستحبّات دیگر سجده در کتابهای مفصّل گفته شده است.
- [آیت الله مظاهری] در سجده سیزده مورد مستحب است: 1 - کسی که ایستاده نماز میخواند بعد از آنکه سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد و کسی که نشسته نماز میخواند بعد از آنکه کاملاً نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2 - موقعی که مرد میخواهد به سجده برود، اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را به زمین بگذارد. 3 - بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد. 4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به طوری که سر آنها رو به قبله باشد. 5 - در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: (یا خَیْرَ الْمَسْؤُولینَ وَ یا خَیْرَ الْمُعْطینَ اُرْزُقْنی وَ ارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِکَ فَاِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ). (یعنی ای بهترین کسی که از او سؤال میکنند و ای بهترین عطا کنندگان، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی هستی). 6 - بعد از سجده، بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد. 7 - بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید. 8 - بعد از سجده اوّل بدنش که آرام گرفت بگوید: (اَسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبّی وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ). 9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد. 10 - برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن )اَللَّهُ اَکْبَرُ( بگوید. 11 - در سجده صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذکری که در سجدهها دستور دادهاند بگوید، اشکال ندارد. 12 - در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد. 13 - مردها آرنجها را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یکدیگر بچسبانند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] در سجده چند چیز مستحب است: 1 - کسی که ایستاده نماز می خواند بعد از آنکه سر از رکوع برداشت و کاملا ایستاد و کسی که نشسته نماز می خواند بعد از آنکه کاملا نشست؛ برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2 - موقعی که می خواهد به سجده برود؛ مرد اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد. 3 - بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد. 4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به طوری که سر آنها رو به قبله باشد. 5 - در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند یا خیر المسؤولین و یا خیر المعطین؛ ارزقنی وارزق عیالی من فضلک فانک ذو الفضل العظیم یعنی: ای بهترین کسی که از او سؤال می کنند و ای بهترین عطا کنندگان؛ از فضل خودت روزی بده به من و عیال من؛ پس بدرستی که تو دارای فضل بزرگی. 6 - بعد از سجده؛ بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد. 7 - بعد از هر سجده؛ وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید. 8 - بعد از سجده اول بدنش که آرام گرفت استغفر اللّه ربی و اتوب الیه بگوید. 9 - سجده را طول بدهد و در موقع نشستن؛ دستها را روی رانها بگذارد. 10 - برای رفتن به سجده دوم؛ در حال آرامی بدن اللّه اکبر بگوید. 11 - در سجده ها صلوات بفرستد. 12 - در موقع بلند شدن؛ دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد. 13 - مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضاء آن را به یکدیگر بچسبانند. و مستحبات دیگر سجده در کتابهای مفصل گفته شده است.
- [آیت الله نوری همدانی] در سجده چند چیز مستحب است : 1- کسی که ایستاده نماز می خواند بعد از آنکه سر از رکوع بر داشت و کاملاً ایستاد و کسی که نشسته نماز می خواند ، بعد از آنکه کاملاً نشست ، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید . 2-موقعی که مرد می خواهد به سجده برود ، اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد . 3-بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد . 4-در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذرد ، به طوری که سر آنها رو به قبله باشد . 5-در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند : یا خیرَ المسؤولینَ و یا خیرَ المعطینَ اُرزُقنی و ارُزق عیالی من فضلکَ فانکَ ذُو الفصلِ العظیم . یعنی : ای بهترین کسی که از او سؤال می کنند و ای بهترین عطا کنندگان ، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت ، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی . 6-بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را برکف پای چپ بگذرد . 7-بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت ، تکبیر بگوید . 8-بعد از سجدة اول بدنش که آرام گرفت استغفراللهَ رَبی و اتوبُ الیهِ بگوید . 9-سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد . 10-برای رفتن به سجد ة دوم ، در حال آرامی بدن (اللهُ اکبرُ ) بگوید . 11-در سجده ها صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذکری که در سجد ه ها دستور داده اند بگوید ، اشکال ندارد . 12-در موقع بلند شدن ، دستها را بعد از زانوها از زمین بر دارد . 13-مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسبانند و بازو ها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضاء بدن را به یکدیگر بچسبانند و مستحبات دیگر سجده در کتابهای مفصل گفته شده است .
- [آیت الله بروجردی] در سجده چند چیز مستحب است:1. کسی که ایستاده نماز میخواند بعد از آن که سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد و کسی که نشسته نماز میخواند بعد از آن که کاملاً نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید.2. موقعی که مرد میخواهد به سجده برود اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را به زمین بگذارد.3. بینی را به مُهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد.4. در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به طوری که سر آنها رو به قبله باشد.5. در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند:(یا خَیرَ المَسئُولینَ وَ یا خَیرَ الْمُعْطینَ اُرْزُقْنِی وَ ارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِکَ فَاِنَّکَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ). یعنی ای بهترین کسی که از او سؤال میکنند و ای بهترین عطا کنندگان، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی.6. بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد.7. بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید.8. بعد از سجدهی اوّل بدنش که آرام گرفت (اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّی وَ اَتُوبُ اِلَیهِ) بگوید.9. سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد.10 - برای رفتن به سجدهی دوم، در حال آرامی بدن (اَللهُ اَکبَر) بگوید.11. در سجدهها صلوات بفرستد ولی آن را به قصد ذکری که در سجده دستور دادهاند نگوید.12. در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد.13. مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شکم را به زمین بگذارند و اعضاءِ بدن را به یکدیگر بچسبانند.و مستحبات دیگر سجده در کتابهای مفصل گفته شده است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در سجده چند چیز مستحب است: 1 - کسی که ایستاده نماز میخواند بعد از آن که سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد و کسی که نشسته نماز میخواند، بعد از آن که کاملاً نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2 - موقعی که مرد میخواهد به سجده برود، اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد. 3 - بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد، بلکه این امر مطابق احتیاط استحبابی مؤکد است. 4 - در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به طوری که سر آنها رو به قبله باشد. 5 - در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و خوب است این دعا را بخواند: (یا خَیْرَ المَسْؤُولینَ ویا خیْرَ المُعْطینَ ارْزُقْنی وارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِکَ فإنَّک ذُو الفَضْلِ العَظِیم)؛ یعنی ای بهترین کسی که از او سؤال میکنند و ای بهترین عطاکنندگان، از فضل خودت به من و عیال من روزی ده، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی. 6 - بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد. 7 - بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید. 8 - بعد از سجده اول بدنش که آرام گرفت (أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ ربّی وأتُوبُ إلیه) بگوید. 9 - سجده را طول بدهد. 10 - موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد. 11 - برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن (اَللَّهُ اَکْبَر) بگوید. 12 - در سجده صلوات بفرستد. 13 - در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد. 14 - مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و بانوان آرنجها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یکدیگر بچسبانند. مستحبات دیگر سجده در کتب مفصّل گفته شده است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در سجده چند چیز مستحب است: 1) کسی که ایستاده نماز می خواند بعد از آنکه سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد، و کسی که نشسته نماز می خواند بعد از آنکه کاملاً نشست برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2) موقعی که مرد می خواهد به سجده برود، اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را به زمین بگذارد. 3) علاوه بر پیشانی، بینی را به مُهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد. 4) در حال سجده انگشتان دست را بهم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به طوری که سر انگشتان رو به قبله باشد. 5) در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد، یکی از دعاهای مناسب در سجده این است: یا خَیر المسئوُلینَ وَیا خَیْرَ الْمُعْطینَ اُرزُقْنی وَارْزُقْ عِیالی مِنْ فَضْلِکَ فَاِنَّکَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمِ. یعنی: ای بهترین کسی که از او سئوال می کنند و ای بهترین عطا کنندگان، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی. 6) بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد، (و این را تورّک گویند). 7) بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید. 8) بعد از سجده اوّل بدنش که آرام گرفت اَسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَاَتُوبُ الیه بگوید. 9) سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد. 10) برای رفتن به سجده دوّم، در حال آرامی بدن (الله اکبر) بگوید. 11)در سجده ها صلوات بفرستد. 12)در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد. 13)مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شکم را به زمین بگذارند و اعضاء بدن را به یکدیگر بچسبانند. و مستحبّات دیگر سجده در کتابهای مفصّل گفته شده است.
- [آیت الله خوئی] در سجده چند چیز مستحب است: 1- کسی که ایستاده نماز میخواند بعد از آن که سر از رکوع برداشت و کاملا ایستاد، و کسی که نشسته نماز میخواند، بعد از آن که کاملا نشست برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2- موقعی که میخواهد به سجده برود، مرد اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد. 3- بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد. 4- در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد بطوری که سر آنها رو به قبله باشد. 5- در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: (یا خیر المسؤلین و یا خیر المعطین ارزقنی و ارزق عیالی من فضلک فانک ذو الفضل العظیم)، (یعنی ای بهترین کسی که از او سؤال میکنند و ای بهترین عطا کنندگان، از فضل خود روزی بده به من و عیال من پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی). 6- بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد. 7- بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید. 8- بعد از سجده اول بدنش که آرام گرفت (استغفر الله ربی و اتوب الیه) بگوید. 9- سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد. 10- برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن (الله اکبر) بگوید. 11- در سجدهها صلوات بفرستد. 12- در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد. 13- مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یکدیگر بچسبانند و مستحبات دیگر سجده در کتابهای مفصل گفته شده است.
- [امام خمینی] در سجده چند چیز مستحب است: 1- کسی که ایستاده نماز می خواند بعد از آنکه سر از رکوع برداشت و کاملا ایستاد و کسی که نشسته نماز می خواند بعد از آن که کاملا نشست برای رفتن به سجده تکبیر بگوید. 2- موقعی که مرد می خواهد به سجده برود اول دستها را و زن اول زانوها را به زمین بگذارد. 3- بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد. 4- در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد بطوری که سر آنها رو به قبله باشد. 5- در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: (یا خیر المسؤولین و یا خیر المعطین ارزقنی و ارزق عیالی من فضلک فانک ذو الفضل العظیم )، یعنی ای بهترین کسی که از او سؤال می کنند و ای بهترین عطا کنندگان، روزی بده به من و عیال من از فضل خودت، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی. 6- بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد. 7- بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید. 8- بعد از سجده اول بدنش که آرام گرفت (استغفر الله ربی و اتوب الیه ) بگوید. 9- سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روی رانها بگذارد. 10- برای رفتن به سجده دوم در حال آرامی بدن (الله اکبر) بگوید. 11- در سجده ها صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذکری که در سجده ها دستور داده اند بگوید اشکال ندارد. 12- در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمین بردارد . 13- مردها آرنجها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضای بدن را به یکدیگر بچسبانند.و مستحبات دیگر سجده در کتابهای مفصل گفته شده است.