سلام. در بحث واجب الوجود بودن خدا، گفته می‌شود که اگر خدا محدود باشد یعنی چیزهایی هست که خدا آنها را ندارد و برای داشتن‌شان نیازمند به آنها می‌شود و نیازمند بودن در خدا راه ندارد. سؤال من این است؛ چه اشکالی دارد که خداوند محدود باشد! و نیاز به بقیه چیزهایی را که نداره، نداشته باشد؟ چون نیاز وقتی مطرح می‌شود که ما چیزی را بخواهیم حالا خدا آن چیزهایی را که ندارد نخواهد، دیگر به آنها نیازمند نمی‌شود؛ مثلاً من قدرت ندارم و نیازی هم به قدرت ندارم، که حالا برای داشتنش بخواهم به غیر خودم نیاز پیدا کنم. خدا محدود باشد و یک بخشی را نداشته باشد، و به آن بخش هم نیاز نداشته باشد، چه اشکالی دارد؟ گفته می‌شود که برای داشتنش به آن نیازمند هست، من می‌گویم اصلاً آن‌را نخواهد چه اشکالی پیش می‌آید؟
واجب الوجود بالذات باید دارای تمام کمالات باشد؛ زیرا اگر کمالی از کمالات را نداشته نباشد نشانه نقص، نداری و در نتیجه فقر و نیاز واجب الوجود است. روشن است اگر موجودی کمالی از کمالات را نداشته نباشد برای تحصیل آن کمال نیاز به دیگری دارد؟ اما این اشکال و فرض که نیاز وقتی مطرح می‌شود که خواستن مطرح شود، اگر موجودی چیزی را نخواهد به او نیاز هم ندارد. به نظر می‌رسد چنین فرضی صحیح نمی‌باشد؛ زیرا: اولاً: این فرض براین اساس است که واجب الوجود مانند ما انسان‌ها و یکی از موجودات ضعیف و ممکن الوجود است که چنین فرضی را در مورد او می‌توان نمود. به بیان دیگر، این فرض بر این مبنا است که ملاک در دریافت حقیقت و کمالات، کیفیت وجودی موجودات ضعیف و امکانی است و خداوند را هم باید با این ملاکات سنجید. ثانیاً: نکته اساسی و مهم که باید دقت داشت؛ این است که بحث روی کمال و فضیلت وجودی است؛ در مورد واجب الوجود نمی‌توان گفت در عین حال که کمالی را ندارد، خواهان آن نیست؛ زیرا اگر موجودی خواهان کمالی نباشد این نخواستن کمال به یکی از این دلایل توجیه می‌شود؛ یا به دلیل عدم آگاهی از آن کمال است؛ یعنی آگاهی از اصل وجود آن کمال یا کمال بودن آن کمال ندارد؛ یا به این دلیل است که در خود ظرفیت و قابلیت برخورداری از چنین کمالی را نمی‌بیند و به همین جهت آرزوی داشتن آن کمال را ندارد؛ همه‌ی این فرض‌ها موجب تزلزل در اصل وجود واجب و درهم ریختن تمام کمالات واجب الوجود خواهد شد. ثالثاً: این فرض مستلزم ثنویت و تعدد واجب خواهد شد؛ زیرا همان‌گونه که اشاره کردیم محور بحث روی نداشتن کمال و فضیلت وجودی است؛ یعنی اگر فرض شود واجب الوجود خواهان کمالی از کمالات نیست به معنای آن است که چنین کمالی در جایی تحقق دارد و واجب الوجود از آن برخوردار نیست؛ زیرا اگر کمالی نه در واجب الوجود محقق باشد و نه در موجود دیگر، در این صورت کمال نخواهد بود، امر معدوم را کمال نمی‌گویند؛ بنابراین فرض کمالی که واجب الوجود از آن برخوردار نیست مستلزم تحقق دو واجب الوجود است.[1]   [1] . برای اطلاع بیشتر رجوع شود به پاسخ‌های: 12174(کمال مطلق) و 2944(دلایل نامحدود بودن خداوند).
عنوان سوال:

سلام. در بحث واجب الوجود بودن خدا، گفته می‌شود که اگر خدا محدود باشد یعنی چیزهایی هست که خدا آنها را ندارد و برای داشتن‌شان نیازمند به آنها می‌شود و نیازمند بودن در خدا راه ندارد. سؤال من این است؛ چه اشکالی دارد که خداوند محدود باشد! و نیاز به بقیه چیزهایی را که نداره، نداشته باشد؟ چون نیاز وقتی مطرح می‌شود که ما چیزی را بخواهیم حالا خدا آن چیزهایی را که ندارد نخواهد، دیگر به آنها نیازمند نمی‌شود؛ مثلاً من قدرت ندارم و نیازی هم به قدرت ندارم، که حالا برای داشتنش بخواهم به غیر خودم نیاز پیدا کنم. خدا محدود باشد و یک بخشی را نداشته باشد، و به آن بخش هم نیاز نداشته باشد، چه اشکالی دارد؟ گفته می‌شود که برای داشتنش به آن نیازمند هست، من می‌گویم اصلاً آن‌را نخواهد چه اشکالی پیش می‌آید؟


پاسخ:

واجب الوجود بالذات باید دارای تمام کمالات باشد؛ زیرا اگر کمالی از کمالات را نداشته نباشد نشانه نقص، نداری و در نتیجه فقر و نیاز واجب الوجود است. روشن است اگر موجودی کمالی از کمالات را نداشته نباشد برای تحصیل آن کمال نیاز به دیگری دارد؟ اما این اشکال و فرض که نیاز وقتی مطرح می‌شود که خواستن مطرح شود، اگر موجودی چیزی را نخواهد به او نیاز هم ندارد. به نظر می‌رسد چنین فرضی صحیح نمی‌باشد؛ زیرا:
اولاً: این فرض براین اساس است که واجب الوجود مانند ما انسان‌ها و یکی از موجودات ضعیف و ممکن الوجود است که چنین فرضی را در مورد او می‌توان نمود. به بیان دیگر، این فرض بر این مبنا است که ملاک در دریافت حقیقت و کمالات، کیفیت وجودی موجودات ضعیف و امکانی است و خداوند را هم باید با این ملاکات سنجید.
ثانیاً: نکته اساسی و مهم که باید دقت داشت؛ این است که بحث روی کمال و فضیلت وجودی است؛ در مورد واجب الوجود نمی‌توان گفت در عین حال که کمالی را ندارد، خواهان آن نیست؛ زیرا اگر موجودی خواهان کمالی نباشد این نخواستن کمال به یکی از این دلایل توجیه می‌شود؛ یا به دلیل عدم آگاهی از آن کمال است؛ یعنی آگاهی از اصل وجود آن کمال یا کمال بودن آن کمال ندارد؛ یا به این دلیل است که در خود ظرفیت و قابلیت برخورداری از چنین کمالی را نمی‌بیند و به همین جهت آرزوی داشتن آن کمال را ندارد؛ همه‌ی این فرض‌ها موجب تزلزل در اصل وجود واجب و درهم ریختن تمام کمالات واجب الوجود خواهد شد.
ثالثاً: این فرض مستلزم ثنویت و تعدد واجب خواهد شد؛ زیرا همان‌گونه که اشاره کردیم محور بحث روی نداشتن کمال و فضیلت وجودی است؛ یعنی اگر فرض شود واجب الوجود خواهان کمالی از کمالات نیست به معنای آن است که چنین کمالی در جایی تحقق دارد و واجب الوجود از آن برخوردار نیست؛ زیرا اگر کمالی نه در واجب الوجود محقق باشد و نه در موجود دیگر، در این صورت کمال نخواهد بود، امر معدوم را کمال نمی‌گویند؛ بنابراین فرض کمالی که واجب الوجود از آن برخوردار نیست مستلزم تحقق دو واجب الوجود است.[1]   [1] . برای اطلاع بیشتر رجوع شود به پاسخ‌های: 12174(کمال مطلق) و 2944(دلایل نامحدود بودن خداوند).





مسئله مرتبط یافت نشد
1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین