سلام علیکم؛ آیا در رابطه با این‌که گفته می‌شود (حق، گرفتنی است نه دادنی) روایتی از معصومین(ع) رسیده است؟ آیا اساساً چنین سخنی صحیح است؟ با تشکر از شما.
با مروری در آموزه­های اسلامی، می­توانیم به این نتیجه برسیم که عبارت «حق، گرفتنی است نه دادنی» که به عنوان باوری عمومی مطرح می­شود، به صورت قاعده و اصلی مطلق و غیر قابل استثنا قابل پذیرش نیست، بلکه این سخن از یک نگاه، صحیح و از نگاهی دیگر نادرست است. توضیح مطلب آن‌که هر فرد با توجه به شرایط و مصالح پیرامونی باید تصمیم بگیرد که سکوت را پیشه ساخته تا حق به حقدار برسد و یا آن‌که برای گرفتن حق به تلاش و کوشش روی آورد. به عبارتی، گاه «حق، دادنی است و نه گرفتنی» و گاه «حق گرفتنی است و نه دادنی». در همین راستا، هر دو مورد اشاره شده را می­توان در سخنان امیرالمؤمنین(ع) در «نهج البلاغه» یافت. 1. حضرتشان هنگامی که خلافت را از ایشان دریغ کرده و به خانه نشینی مجبورشان ساختند و وضعیت جهان اسلام آن‌گونه بود که هرگونه درگیری داخلی به از بین رفتن اصل اسلام می­انجامید، در بیانی می­فرمایند: «ما حقی داریم. اگر به ما دادند چه بهتر! و اگر هم ندادند (مانند اسیران و بردگان)، شخص دومی خواهیم بود که پشت سر فرد اول و در انتهای شتر، سوار می­شود!، گرچه مدت‌ها این وضعیت به طول انجامد».[1] در این سخن، امام علی(ع) مصلحت اسلام را در آن نمی­بینند که برای گرفتن حقشان اقدامی صورت دهند، بلکه منتظر می­مانند تا جامعه اسلامی به این نتیجه برسد که حق را به ایشان تحویل دهد. به عبارتی در این‌جا «حق دادنی است و نه گرفتنی»! 2. زمانی هم فرا می­رسد که بعد از تثبیت اصل اسلام و امکان پذیر نبودن ریشه­کنی آن از اساس، جامعه، حق امامت و خلافت حضرتشان را به رسمیت شناخته و ایشان به عنوان فرمانروای ظاهری مسلمانان نیز برگزیده می­شوند. بعد از آن، معاویه سر به شورش برداشته و جنگ‌هایی میان او و امام علی(ع) رخ می­دهد. یقیناً امیرالمؤمنین(ع) حق است و معاویه باطل! اما سستی برخی سپاهیان آن‌حضرت، بدان می­انجامد که حقّی که به ایشان بازگردانده شده مجدّداً در معرض خطر قرار می­گیرد. ایشان پیروان خویش را توبیخ کرده و اعلام می­دارند که با سستی و کاهلی نمی­توان حقّ را در جایگاه خود تثبیت کرد، بلکه در این راه، باید تلاش و کوشش نمود. ایشان خطاب به لشگر خویش می­فرمایند: «آگاه باشید، قسم به آن‌که جانم به دستان او است، دشمن بر شما پیروز خواهد شد! نه به دلیل آن‌که آنها سزاوارتر از شما نسبت به حق هستند، بلکه به این دلیل که آنان در باطل خود ثابت­قدمند و شما در نگهداری حق من کوتاهی می­کنید».[2] به عبارتی، ایشان اعلام می­دارد که حقّی که اکنون در معرض خطر قرار گرفته «گرفتنی است و نه دادنی»! نتیجه آن‌که برای رسیدن به حق، نباید همواره و بدون در نظر گرفتن شرایط و مصالح، شیوه­ای قهرآمیز را دنبال کرد، بلکه گاه چنین شیوه­ای مطلوب است و گاه شیوه­ای همراه با نرمش و سکوت، البته نه نرمشی که دلیلش ترس و هراس باشد، بلکه نرمشی قهرمانانه!   [1] . نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 472، حکمت 22، قم، هجرت، 1414ق. [2] . همان، ص 141، خ 97.
عنوان سوال:

سلام علیکم؛ آیا در رابطه با این‌که گفته می‌شود (حق، گرفتنی است نه دادنی) روایتی از معصومین(ع) رسیده است؟ آیا اساساً چنین سخنی صحیح است؟ با تشکر از شما.


پاسخ:

با مروری در آموزه­های اسلامی، می­توانیم به این نتیجه برسیم که عبارت «حق، گرفتنی است نه دادنی» که به عنوان باوری عمومی مطرح می­شود، به صورت قاعده و اصلی مطلق و غیر قابل استثنا قابل پذیرش نیست، بلکه این سخن از یک نگاه، صحیح و از نگاهی دیگر نادرست است.
توضیح مطلب آن‌که هر فرد با توجه به شرایط و مصالح پیرامونی باید تصمیم بگیرد که سکوت را پیشه ساخته تا حق به حقدار برسد و یا آن‌که برای گرفتن حق به تلاش و کوشش روی آورد. به عبارتی، گاه «حق، دادنی است و نه گرفتنی» و گاه «حق گرفتنی است و نه دادنی».
در همین راستا، هر دو مورد اشاره شده را می­توان در سخنان امیرالمؤمنین(ع) در «نهج البلاغه» یافت.
1. حضرتشان هنگامی که خلافت را از ایشان دریغ کرده و به خانه نشینی مجبورشان ساختند و وضعیت جهان اسلام آن‌گونه بود که هرگونه درگیری داخلی به از بین رفتن اصل اسلام می­انجامید، در بیانی می­فرمایند: «ما حقی داریم. اگر به ما دادند چه بهتر! و اگر هم ندادند (مانند اسیران و بردگان)، شخص دومی خواهیم بود که پشت سر فرد اول و در انتهای شتر، سوار می­شود!، گرچه مدت‌ها این وضعیت به طول انجامد».[1]
در این سخن، امام علی(ع) مصلحت اسلام را در آن نمی­بینند که برای گرفتن حقشان اقدامی صورت دهند، بلکه منتظر می­مانند تا جامعه اسلامی به این نتیجه برسد که حق را به ایشان تحویل دهد. به عبارتی در این‌جا «حق دادنی است و نه گرفتنی»!
2. زمانی هم فرا می­رسد که بعد از تثبیت اصل اسلام و امکان پذیر نبودن ریشه­کنی آن از اساس، جامعه، حق امامت و خلافت حضرتشان را به رسمیت شناخته و ایشان به عنوان فرمانروای ظاهری مسلمانان نیز برگزیده می­شوند.
بعد از آن، معاویه سر به شورش برداشته و جنگ‌هایی میان او و امام علی(ع) رخ می­دهد. یقیناً امیرالمؤمنین(ع) حق است و معاویه باطل! اما سستی برخی سپاهیان آن‌حضرت، بدان می­انجامد که حقّی که به ایشان بازگردانده شده مجدّداً در معرض خطر قرار می­گیرد. ایشان پیروان خویش را توبیخ کرده و اعلام می­دارند که با سستی و کاهلی نمی­توان حقّ را در جایگاه خود تثبیت کرد، بلکه در این راه، باید تلاش و کوشش نمود. ایشان خطاب به لشگر خویش می­فرمایند:
«آگاه باشید، قسم به آن‌که جانم به دستان او است، دشمن بر شما پیروز خواهد شد! نه به دلیل آن‌که آنها سزاوارتر از شما نسبت به حق هستند، بلکه به این دلیل که آنان در باطل خود ثابت­قدمند و شما در نگهداری حق من کوتاهی می­کنید».[2]
به عبارتی، ایشان اعلام می­دارد که حقّی که اکنون در معرض خطر قرار گرفته «گرفتنی است و نه دادنی»!
نتیجه آن‌که برای رسیدن به حق، نباید همواره و بدون در نظر گرفتن شرایط و مصالح، شیوه­ای قهرآمیز را دنبال کرد، بلکه گاه چنین شیوه­ای مطلوب است و گاه شیوه­ای همراه با نرمش و سکوت، البته نه نرمشی که دلیلش ترس و هراس باشد، بلکه نرمشی قهرمانانه!   [1] . نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 472، حکمت 22، قم، هجرت، 1414ق. [2] . همان، ص 141، خ 97.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین