نقل می‌کنند: (کسی به حضرت علی(ع) کنیزی هدیه داد. روزی حضرت زهرا(س) وارد منزل شد و مشاهده کرد که علی(ع) سر بر پای کنیز گذاشته و خوابیده‌ است. حضرت زهرا(س) به نشانه اعتراض پیش پیامبر اکرم(ص) رفتند که جبرئیل نازل شد و گفت: حضرت فاطمه حق ندارد که اعتراض کند و باید برگردد). حال سؤال این است که؛ آیا چنین رفتاری از یک بانوی دارای عصمت تعجب‌‌آور نیست؟ مخصوصاً که عصمت از اشتباه نیز دارند.
در برخی منابع از ابوذر غفاری نقل شده است: همراه جعفر بن ابی‌طالب به حبشه مهاجرت کردیم، در آن‌جا کنیزی به ارزش چهارهزار دهم به جعفر هدیه داده شد که بعد از بازگشت به مدینه، او آن کنیز را به برادرش علی(ع) هدیه داد تا در خدمت آن‌حضرت باشد. علی(ع) کنیز را در خانه فاطمه(س) گذاشت. روزی فاطمه(س) وارد منزل شد و دید سر علی(ع) در دامن آن کنیز است، پرسید: «یا ابا الحسن! با او تماس برقرار کرده‌ای؟» علی(ع) فرمود: «به خدا سوگند! نه، ای دختر پیامبر ...؛ منظور تو از این سؤال چیست؟!» فاطمه(س) گفت: «اجازه می‌دهی به منزل پدرم رسول خدا(ص) بروم؟» علی(ع) فرمود: «می‌توانی بروی». فاطمه(س) چادر به سر نمود، روبند و نقاب انداخت و به سمت منزل پیامبر اکرم(ص) رفت. قبل از این‌که فاطمه(س) به منزل پدرش برسد جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمّد! خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «فاطمه(س) نزدت خواهد آمد و از علی(ع) شکایت خواهد کرد، از او درباره علی(ع) چیزی قبول‏ مکن»، در این هنگام فاطمه(س) داخل شد، پیامبر(ص) به او فرمود: «آمده‌ای از علی(ع) شکایت کنی؟» فاطمه(س): به خدای کعبه قسم که برای چنین کاری آمده‌ام. پیامبر(ص): «به سوی علی بازگرد و به او بگو: هر طور که تو بخواهی مطیعت خواهم بود». فاطمه(س) بازگشت و به آن‌حضرت سه بار گفت: یا ابا الحسن! رضایت و خشنودی تو را می‌خواهم. علی(ع) فرمود: «شکایتم را نزد دوستم رسول خدا بردی، آبرویم پیش ایشان رفت! ای فاطمه! خدا را شاهد می‌گیرم که کنیز را در راه خدا آزاد کرده و چهارصد درهمی که از غنیمت نصیب من شده را به فقرای مدینه صدقه دهم». سپس لباس و کفش پوشیده به طرف پیامبر(ص) حرکت کرد، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمّد! خدا به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «به علی بگو: در مقابل آزادی این کنیز و تحصیل رضایت فاطمه، بهشت را و در مقابل چهار صد درهم صدقه‌ات دوزخ را در اختیارت گذاردم. پس هر کس را که خواهی به برکت رحمتم داخل بهشت نما و با عفو و بخششم از دوزخ بیرون آور»، در این‌جا بود که علی(ع) فرمود: «من به اذن خدا مردم را بین بهشت و دوزخ تقسیم می‌کنم‏». این روایت در برخی کتب قدیمی شیعه - و در دو مورد با ذکر سلسله سند - نقل شده است: 1. شیخ صدوق از اولین دانشمندان شیعی است که این  روایت را نقل کرده است.[1] وی این روایت را از پدر خود و با استناد به راویان دیگر این‌گونه آورده است: «سَعد بن عبد الله» از «حسن بن عَرَفَة» از «وَکیع» از «محمَّد بن إِسرائیل» از «أَبو صالِح» از «أَبی‌ذَرّ». منظور از وکیع در این سند،‌ وکیع بن جراح بن ملیح است که ظاهراً از اهل سنت بوده و کتاب‌های رجالی اهل سنت درباره‌اش صحبت کرده‌اند.[2] که البته آنها نیز در موثّق بودن او اختلاف نظر دارند.[3] علاوه بر این؛ محمد بن إسرائیل؛ با این‌که نامش در یکی از منابع رجالی ذکر شده، ولی توثیقی برای او وجود ندارد.[4] از حسن بن عرفه و أَبُو صَالِحٍ نیز ذکری در منابع رجالی موجود نیست و از افراد مجهول می‌باشند. 2. سند این روایت در منبع دیگری چنین است: «محمَّد بن الحسن» از «محمّد بن جعفر» از «حَمزة بن إِسماعیل» از «أَحمد بن خَلیل» از «یَحیی بن عبد الحَمید» از «شَریک بن لَیْث المُرادیّ بن أَبی‌سُلَیم» از «مجاهد» از «ابنِ عبَّاس».[5] از یَحیی بن عبد الحمید در کتاب‌های رجالی نام برده شده با این حال، در مورد او سکوت کرده و نه او را توثیق می‌کنند و نه او را غیر ثقه می‌خوانند.[6] با این حال؛ عموم راویان این حدیث در این سلسله سند؛ از جمله احمد بن خلیل و حَمزة بن إِسماعیل افرادی می‌باشند که نامی از آنها در کتاب‌های رجالی شیعه وجود ندارد. 3. همچنین ابن شهر آشوب نیز این روایت را بدون هیچ سندی از کتاب روح و ریحان نقل می‌کند.[7] علاوه بر همه اینها؛ منابع متأخر نیز عموماً با استناد به این کتاب‌ها، این روایت را نقل کرده‌اند.[8] در نتیجه، تمام نقل‌هایی که از این روایت وجود دارد، ضعیف می‌باشند و هر سه نقل موجود دارای اشکالات متعدد سندی است؛ و به همین دلیل، نمی‌توان این روایت را پذیرفت و شاید بتوان آن‌را از جمله روایاتی دانست که - مانند ازدواج امام علی(ع) با دختر ابوجهل - در راستای تخریب چهره حضرتشان جعل شده است.[9]   [1] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 163- 164، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش. [2] . ر .ک: أبو نصر بخاری کلاباذی، أحمد بن محمد، الهدایة و الإرشاد فی معرفة أهل الثقة و السداد، محقق، لیثی، عبد الله، ج 2، ص 767، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1407ق؛ ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 140، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق. [3] . بدر الدین عینی، أبو محمد محمود بن أحمد، مغانی الأخیار فی شرح أسامی رجال معانی الآثار، ج 1، ص 142، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1427ق. [4] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأبواب(رجال طوسی)، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 277، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق. [5] . طبری آملی، عماد الدین محمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج 2، ص 101، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1383ق. [6] . نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 446، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش؛ شیخ طوسی، الفهرست، محقق، مصحح، آل بحر العلوم، سید محمد صادق، ص 501، نجف، المکتبة المرتضویه، چاپ اول، بی‌تا. [7] . ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 3، ص 342 - 343، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق. [8] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 147، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ بحرانی، سید هاشم، حلیة الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار(ع)، ج 2، ص 278، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق. [9] . ر ک: علت صدور حدیث «فاطمة بضعة منی»، 33561.
عنوان سوال:

نقل می‌کنند: (کسی به حضرت علی(ع) کنیزی هدیه داد. روزی حضرت زهرا(س) وارد منزل شد و مشاهده کرد که علی(ع) سر بر پای کنیز گذاشته و خوابیده‌ است. حضرت زهرا(س) به نشانه اعتراض پیش پیامبر اکرم(ص) رفتند که جبرئیل نازل شد و گفت: حضرت فاطمه حق ندارد که اعتراض کند و باید برگردد). حال سؤال این است که؛ آیا چنین رفتاری از یک بانوی دارای عصمت تعجب‌‌آور نیست؟ مخصوصاً که عصمت از اشتباه نیز دارند.


پاسخ:

در برخی منابع از ابوذر غفاری نقل شده است: همراه جعفر بن ابی‌طالب به حبشه مهاجرت کردیم، در آن‌جا کنیزی به ارزش چهارهزار دهم به جعفر هدیه داده شد که بعد از بازگشت به مدینه، او آن کنیز را به برادرش علی(ع) هدیه داد تا در خدمت آن‌حضرت باشد. علی(ع) کنیز را در خانه فاطمه(س) گذاشت. روزی فاطمه(س) وارد منزل شد و دید سر علی(ع) در دامن آن کنیز است، پرسید: «یا ابا الحسن! با او تماس برقرار کرده‌ای؟» علی(ع) فرمود: «به خدا سوگند! نه، ای دختر پیامبر ...؛ منظور تو از این سؤال چیست؟!» فاطمه(س) گفت: «اجازه می‌دهی به منزل پدرم رسول خدا(ص) بروم؟» علی(ع) فرمود: «می‌توانی بروی». فاطمه(س) چادر به سر نمود، روبند و نقاب انداخت و به سمت منزل پیامبر اکرم(ص) رفت.
قبل از این‌که فاطمه(س) به منزل پدرش برسد جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمّد! خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «فاطمه(س) نزدت خواهد آمد و از علی(ع) شکایت خواهد کرد، از او درباره علی(ع) چیزی قبول‏ مکن»، در این هنگام فاطمه(س) داخل شد، پیامبر(ص) به او فرمود: «آمده‌ای از علی(ع) شکایت کنی؟» فاطمه(س): به خدای کعبه قسم که برای چنین کاری آمده‌ام. پیامبر(ص): «به سوی علی بازگرد و به او بگو: هر طور که تو بخواهی مطیعت خواهم بود». فاطمه(س) بازگشت و به آن‌حضرت سه بار گفت: یا ابا الحسن! رضایت و خشنودی تو را می‌خواهم. علی(ع) فرمود: «شکایتم را نزد دوستم رسول خدا بردی، آبرویم پیش ایشان رفت! ای فاطمه! خدا را شاهد می‌گیرم که کنیز را در راه خدا آزاد کرده و چهارصد درهمی که از غنیمت نصیب من شده را به فقرای مدینه صدقه دهم». سپس لباس و کفش پوشیده به طرف پیامبر(ص) حرکت کرد، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمّد! خدا به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «به علی بگو: در مقابل آزادی این کنیز و تحصیل رضایت فاطمه، بهشت را و در مقابل چهار صد درهم صدقه‌ات دوزخ را در اختیارت گذاردم. پس هر کس را که خواهی به برکت رحمتم داخل بهشت نما و با عفو و بخششم از دوزخ بیرون آور»، در این‌جا بود که علی(ع) فرمود: «من به اذن خدا مردم را بین بهشت و دوزخ تقسیم می‌کنم‏».
این روایت در برخی کتب قدیمی شیعه - و در دو مورد با ذکر سلسله سند - نقل شده است:
1. شیخ صدوق از اولین دانشمندان شیعی است که این  روایت را نقل کرده است.[1] وی این روایت را از پدر خود و با استناد به راویان دیگر این‌گونه آورده است: «سَعد بن عبد الله» از «حسن بن عَرَفَة» از «وَکیع» از «محمَّد بن إِسرائیل» از «أَبو صالِح» از «أَبی‌ذَرّ».
منظور از وکیع در این سند،‌ وکیع بن جراح بن ملیح است که ظاهراً از اهل سنت بوده و کتاب‌های رجالی اهل سنت درباره‌اش صحبت کرده‌اند.[2] که البته آنها نیز در موثّق بودن او اختلاف نظر دارند.[3]
علاوه بر این؛ محمد بن إسرائیل؛ با این‌که نامش در یکی از منابع رجالی ذکر شده، ولی توثیقی برای او وجود ندارد.[4] از حسن بن عرفه و أَبُو صَالِحٍ نیز ذکری در منابع رجالی موجود نیست و از افراد مجهول می‌باشند.
2. سند این روایت در منبع دیگری چنین است: «محمَّد بن الحسن» از «محمّد بن جعفر» از «حَمزة بن إِسماعیل» از «أَحمد بن خَلیل» از «یَحیی بن عبد الحَمید» از «شَریک بن لَیْث المُرادیّ بن أَبی‌سُلَیم» از «مجاهد» از «ابنِ عبَّاس».[5]
از یَحیی بن عبد الحمید در کتاب‌های رجالی نام برده شده با این حال، در مورد او سکوت کرده و نه او را توثیق می‌کنند و نه او را غیر ثقه می‌خوانند.[6] با این حال؛ عموم راویان این حدیث در این سلسله سند؛ از جمله احمد بن خلیل و حَمزة بن إِسماعیل افرادی می‌باشند که نامی از آنها در کتاب‌های رجالی شیعه وجود ندارد.
3. همچنین ابن شهر آشوب نیز این روایت را بدون هیچ سندی از کتاب روح و ریحان نقل می‌کند.[7]
علاوه بر همه اینها؛ منابع متأخر نیز عموماً با استناد به این کتاب‌ها، این روایت را نقل کرده‌اند.[8]
در نتیجه، تمام نقل‌هایی که از این روایت وجود دارد، ضعیف می‌باشند و هر سه نقل موجود دارای اشکالات متعدد سندی است؛ و به همین دلیل، نمی‌توان این روایت را پذیرفت و شاید بتوان آن‌را از جمله روایاتی دانست که - مانند ازدواج امام علی(ع) با دختر ابوجهل - در راستای تخریب چهره حضرتشان جعل شده است.[9]   [1] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 163- 164، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش. [2] . ر .ک: أبو نصر بخاری کلاباذی، أحمد بن محمد، الهدایة و الإرشاد فی معرفة أهل الثقة و السداد، محقق، لیثی، عبد الله، ج 2، ص 767، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1407ق؛ ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 140، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق. [3] . بدر الدین عینی، أبو محمد محمود بن أحمد، مغانی الأخیار فی شرح أسامی رجال معانی الآثار، ج 1، ص 142، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1427ق. [4] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأبواب(رجال طوسی)، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 277، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق. [5] . طبری آملی، عماد الدین محمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج 2، ص 101، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1383ق. [6] . نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 446، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش؛ شیخ طوسی، الفهرست، محقق، مصحح، آل بحر العلوم، سید محمد صادق، ص 501، نجف، المکتبة المرتضویه، چاپ اول، بی‌تا. [7] . ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 3، ص 342 - 343، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق. [8] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 147، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ بحرانی، سید هاشم، حلیة الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار(ع)، ج 2، ص 278، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق. [9] . ر ک: علت صدور حدیث «فاطمة بضعة منی»، 33561.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین