در برخی منابع از ابوذر غفاری نقل شده است: همراه جعفر بن ابی‌طالب به حبشه مهاجرت کردیم، در آن‌جا کنیزی به ارزش چهارهزار دهم به جعفر هدیه داده شد که بعد از بازگشت به مدینه، او آن کنیز را به برادرش علی(ع) هدیه داد تا در خدمت آن‌حضرت باشد. علی(ع) کنیز را در خانه فاطمه(س) گذاشت. روزی فاطمه(س) وارد منزل شد و دید سر علی(ع) در دامن آن کنیز است، پرسید: «یا ابا الحسن! با او تماس برقرار کرده‌ای؟» علی(ع) فرمود: «به خدا سوگند! نه، ای دختر پیامبر ...؛ منظور تو از این سؤال چیست؟!» فاطمه(س) گفت: «اجازه می‌دهی به منزل پدرم رسول خدا(ص) بروم؟» علی(ع) فرمود: «می‌توانی بروی». فاطمه(س) چادر به سر نمود، روبند و نقاب انداخت و به سمت منزل پیامبر اکرم(ص) رفت. قبل از این‌که فاطمه(س) به منزل پدرش برسد جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمّد! خداوند به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «فاطمه(س) نزدت خواهد آمد و از علی(ع) شکایت خواهد کرد، از او درباره علی(ع) چیزی قبول‏ مکن»، در این هنگام فاطمه(س) داخل شد، پیامبر(ص) به او فرمود: «آمده‌ای از علی(ع) شکایت کنی؟» فاطمه(س): به خدای کعبه قسم که برای چنین کاری آمده‌ام. پیامبر(ص): «به سوی علی بازگرد و به او بگو: هر طور که تو بخواهی مطیعت خواهم بود». فاطمه(س) بازگشت و به آن‌حضرت سه بار گفت: یا ابا الحسن! رضایت و خشنودی تو را می‌خواهم. علی(ع) فرمود: «شکایتم را نزد دوستم رسول خدا بردی، آبرویم پیش ایشان رفت! ای فاطمه! خدا را شاهد می‌گیرم که کنیز را در راه خدا آزاد کرده و چهارصد درهمی که از غنیمت نصیب من شده را به فقرای مدینه صدقه دهم». سپس لباس و کفش پوشیده به طرف پیامبر(ص) حرکت کرد، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمّد! خدا به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «به علی بگو: در مقابل آزادی این کنیز و تحصیل رضایت فاطمه، بهشت را و در مقابل چهار صد درهم صدقه‌ات دوزخ را در اختیارت گذاردم. پس هر کس را که خواهی به برکت رحمتم داخل بهشت نما و با عفو و بخششم از دوزخ بیرون آور»، در این‌جا بود که علی(ع) فرمود: «من به اذن خدا مردم را بین بهشت و دوزخ تقسیم می‌کنم‏». این روایت در برخی کتب قدیمی شیعه - و در دو مورد با ذکر سلسله سند - نقل شده است: 1. شیخ صدوق از اولین دانشمندان شیعی است که این روایت را نقل کرده است.[1] وی این روایت را از پدر خود و با استناد به راویان دیگر این‌گونه آورده است: «سَعد بن عبد الله» از «حسن بن عَرَفَة» از «وَکیع» از «محمَّد بن إِسرائیل» از «أَبو صالِح» از «أَبی‌ذَرّ». منظور از وکیع در این سند،‌ وکیع بن جراح بن ملیح است که ظاهراً از اهل سنت بوده و کتاب‌های رجالی اهل سنت درباره‌اش صحبت کرده‌اند.[2] که البته آنها نیز در موثّق بودن او اختلاف نظر دارند.[3] علاوه بر این؛ محمد بن إسرائیل؛ با این‌که نامش در یکی از منابع رجالی ذکر شده، ولی توثیقی برای او وجود ندارد.[4] از حسن بن عرفه و أَبُو صَالِحٍ نیز ذکری در منابع رجالی موجود نیست و از افراد مجهول می‌باشند. 2. سند این روایت در منبع دیگری چنین است: «محمَّد بن الحسن» از «محمّد بن جعفر» از «حَمزة بن إِسماعیل» از «أَحمد بن خَلیل» از «یَحیی بن عبد الحَمید» از «شَریک بن لَیْث المُرادیّ بن أَبی‌سُلَیم» از «مجاهد» از «ابنِ عبَّاس».[5] از یَحیی بن عبد الحمید در کتاب‌های رجالی نام برده شده با این حال، در مورد او سکوت کرده و نه او را توثیق می‌کنند و نه او را غیر ثقه می‌خوانند.[6] با این حال؛ عموم راویان این حدیث در این سلسله سند؛ از جمله احمد بن خلیل و حَمزة بن إِسماعیل افرادی می‌باشند که نامی از آنها در کتاب‌های رجالی شیعه وجود ندارد. 3. همچنین ابن شهر آشوب نیز این روایت را بدون هیچ سندی از کتاب روح و ریحان نقل می‌کند.[7] علاوه بر همه اینها؛ منابع متأخر نیز عموماً با استناد به این کتاب‌ها، این روایت را نقل کرده‌اند.[8] در نتیجه، تمام نقل‌هایی که از این روایت وجود دارد، ضعیف می‌باشند و هر سه نقل موجود دارای اشکالات متعدد سندی است؛ و به همین دلیل، نمی‌توان این روایت را پذیرفت و شاید بتوان آن‌را از جمله روایاتی دانست که - مانند ازدواج امام علی(ع) با دختر ابوجهل - در راستای تخریب چهره حضرتشان جعل شده است.[9] [1] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 163- 164، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش. [2] . ر .ک: أبو نصر بخاری کلاباذی، أحمد بن محمد، الهدایة و الإرشاد فی معرفة أهل الثقة و السداد، محقق، لیثی، عبد الله، ج 2، ص 767، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1407ق؛ ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 140، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق. [3] . بدر الدین عینی، أبو محمد محمود بن أحمد، مغانی الأخیار فی شرح أسامی رجال معانی الآثار، ج 1، ص 142، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1427ق. [4] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأبواب(رجال طوسی)، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 277، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق. [5] . طبری آملی، عماد الدین محمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج 2، ص 101، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1383ق. [6] . نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 446، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش؛ شیخ طوسی، الفهرست، محقق، مصحح، آل بحر العلوم، سید محمد صادق، ص 501، نجف، المکتبة المرتضویه، چاپ اول، بی‌تا. [7] . ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 3، ص 342 - 343، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق. [8] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 147، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ بحرانی، سید هاشم، حلیة الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار(ع)، ج 2، ص 278، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق. [9] . ر ک: علت صدور حدیث «فاطمة بضعة منی»، 33561.
نقل میکنند: (کسی به حضرت علی(ع) کنیزی هدیه داد. روزی حضرت زهرا(س) وارد منزل شد و مشاهده کرد که علی(ع) سر بر پای کنیز گذاشته و خوابیده است. حضرت زهرا(س) به نشانه اعتراض پیش پیامبر اکرم(ص) رفتند که جبرئیل نازل شد و گفت: حضرت فاطمه حق ندارد که اعتراض کند و باید برگردد). حال سؤال این است که؛ آیا چنین رفتاری از یک بانوی دارای عصمت تعجبآور نیست؟ مخصوصاً که عصمت از اشتباه نیز دارند.
در برخی منابع از ابوذر غفاری نقل شده است: همراه جعفر بن ابیطالب به حبشه مهاجرت کردیم، در آنجا کنیزی به ارزش چهارهزار دهم به جعفر هدیه داده شد که بعد از بازگشت به مدینه، او آن کنیز را به برادرش علی(ع) هدیه داد تا در خدمت آنحضرت باشد. علی(ع) کنیز را در خانه فاطمه(س) گذاشت. روزی فاطمه(س) وارد منزل شد و دید سر علی(ع) در دامن آن کنیز است، پرسید: «یا ابا الحسن! با او تماس برقرار کردهای؟» علی(ع) فرمود: «به خدا سوگند! نه، ای دختر پیامبر ...؛ منظور تو از این سؤال چیست؟!» فاطمه(س) گفت: «اجازه میدهی به منزل پدرم رسول خدا(ص) بروم؟» علی(ع) فرمود: «میتوانی بروی». فاطمه(س) چادر به سر نمود، روبند و نقاب انداخت و به سمت منزل پیامبر اکرم(ص) رفت.
قبل از اینکه فاطمه(س) به منزل پدرش برسد جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمّد! خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: «فاطمه(س) نزدت خواهد آمد و از علی(ع) شکایت خواهد کرد، از او درباره علی(ع) چیزی قبول مکن»، در این هنگام فاطمه(س) داخل شد، پیامبر(ص) به او فرمود: «آمدهای از علی(ع) شکایت کنی؟» فاطمه(س): به خدای کعبه قسم که برای چنین کاری آمدهام. پیامبر(ص): «به سوی علی بازگرد و به او بگو: هر طور که تو بخواهی مطیعت خواهم بود». فاطمه(س) بازگشت و به آنحضرت سه بار گفت: یا ابا الحسن! رضایت و خشنودی تو را میخواهم. علی(ع) فرمود: «شکایتم را نزد دوستم رسول خدا بردی، آبرویم پیش ایشان رفت! ای فاطمه! خدا را شاهد میگیرم که کنیز را در راه خدا آزاد کرده و چهارصد درهمی که از غنیمت نصیب من شده را به فقرای مدینه صدقه دهم». سپس لباس و کفش پوشیده به طرف پیامبر(ص) حرکت کرد، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمّد! خدا به تو سلام میرساند و میفرماید: «به علی بگو: در مقابل آزادی این کنیز و تحصیل رضایت فاطمه، بهشت را و در مقابل چهار صد درهم صدقهات دوزخ را در اختیارت گذاردم. پس هر کس را که خواهی به برکت رحمتم داخل بهشت نما و با عفو و بخششم از دوزخ بیرون آور»، در اینجا بود که علی(ع) فرمود: «من به اذن خدا مردم را بین بهشت و دوزخ تقسیم میکنم».
این روایت در برخی کتب قدیمی شیعه - و در دو مورد با ذکر سلسله سند - نقل شده است:
1. شیخ صدوق از اولین دانشمندان شیعی است که این روایت را نقل کرده است.[1] وی این روایت را از پدر خود و با استناد به راویان دیگر اینگونه آورده است: «سَعد بن عبد الله» از «حسن بن عَرَفَة» از «وَکیع» از «محمَّد بن إِسرائیل» از «أَبو صالِح» از «أَبیذَرّ».
منظور از وکیع در این سند، وکیع بن جراح بن ملیح است که ظاهراً از اهل سنت بوده و کتابهای رجالی اهل سنت دربارهاش صحبت کردهاند.[2] که البته آنها نیز در موثّق بودن او اختلاف نظر دارند.[3]
علاوه بر این؛ محمد بن إسرائیل؛ با اینکه نامش در یکی از منابع رجالی ذکر شده، ولی توثیقی برای او وجود ندارد.[4] از حسن بن عرفه و أَبُو صَالِحٍ نیز ذکری در منابع رجالی موجود نیست و از افراد مجهول میباشند.
2. سند این روایت در منبع دیگری چنین است: «محمَّد بن الحسن» از «محمّد بن جعفر» از «حَمزة بن إِسماعیل» از «أَحمد بن خَلیل» از «یَحیی بن عبد الحَمید» از «شَریک بن لَیْث المُرادیّ بن أَبیسُلَیم» از «مجاهد» از «ابنِ عبَّاس».[5]
از یَحیی بن عبد الحمید در کتابهای رجالی نام برده شده با این حال، در مورد او سکوت کرده و نه او را توثیق میکنند و نه او را غیر ثقه میخوانند.[6] با این حال؛ عموم راویان این حدیث در این سلسله سند؛ از جمله احمد بن خلیل و حَمزة بن إِسماعیل افرادی میباشند که نامی از آنها در کتابهای رجالی شیعه وجود ندارد.
3. همچنین ابن شهر آشوب نیز این روایت را بدون هیچ سندی از کتاب روح و ریحان نقل میکند.[7]
علاوه بر همه اینها؛ منابع متأخر نیز عموماً با استناد به این کتابها، این روایت را نقل کردهاند.[8]
در نتیجه، تمام نقلهایی که از این روایت وجود دارد، ضعیف میباشند و هر سه نقل موجود دارای اشکالات متعدد سندی است؛ و به همین دلیل، نمیتوان این روایت را پذیرفت و شاید بتوان آنرا از جمله روایاتی دانست که - مانند ازدواج امام علی(ع) با دختر ابوجهل - در راستای تخریب چهره حضرتشان جعل شده است.[9] [1] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 163- 164، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش. [2] . ر .ک: أبو نصر بخاری کلاباذی، أحمد بن محمد، الهدایة و الإرشاد فی معرفة أهل الثقة و السداد، محقق، لیثی، عبد الله، ج 2، ص 767، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1407ق؛ ذهبی، محمد بن أحمد، سیر أعلام النبلاء، ج 9، ص 140، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ سوم، 1405ق. [3] . بدر الدین عینی، أبو محمد محمود بن أحمد، مغانی الأخیار فی شرح أسامی رجال معانی الآثار، ج 1، ص 142، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1427ق. [4] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، الأبواب(رجال طوسی)، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 277، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق. [5] . طبری آملی، عماد الدین محمد، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج 2، ص 101، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1383ق. [6] . نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 446، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش؛ شیخ طوسی، الفهرست، محقق، مصحح، آل بحر العلوم، سید محمد صادق، ص 501، نجف، المکتبة المرتضویه، چاپ اول، بیتا. [7] . ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 3، ص 342 - 343، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق. [8] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 43، ص 147، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق؛ بحرانی، سید هاشم، حلیة الأبرار فی أحوال محمّد و آله الأطهار(ع)، ج 2، ص 278، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق. [9] . ر ک: علت صدور حدیث «فاطمة بضعة منی»، 33561.
- [سایر] در روایات تاریخی آمده است که حضرت زهرا(س) در منزل زحمات زیادی را متحمل میشد. امام علی(ع) نزد پیامبر اکرم(ص) رفت تا از ایشان کنیزی جهت کمک در کار منزل برای حضرت زهرا در خواست نمایند. اینجا بود که پیامبر تسبیحات حضرت زهرا را تعلیم نمودند. بر همین اساس سؤالی مطرح میشود که حضرت زهرا چگونه میتواند کنیزانی به نام فضه و اسماء داشته باشند. اگر کنیز لازم بود پیامبر برای حضرت زهرا کسانی را معرفی مینمودند؟
- [سایر] با توجه به معصوم بودن حضرت زهرا (س) نقل انجام بعضی از کارها که باعث اعتراض و نگاه تند پیامبر اکرم (ص) شده، چگونه قابل توجیه است؟
- [سایر] با توجه به معصوم بودن حضرت زهرا (س) نقل انجام بعضی از کارها که باعث اعتراض و نگاه تند پیامبر اکرم (ص) شده، چگونه قابل توجیه است؟
- [سایر] آیا تعریف و تمجید پیامبر اکرم (ص) از خود و امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) دلیل برتری جویی نیست؟
- [سایر] آیا تعریف و تمجید پیامبر اکرم (ص) از خود و امام علی ع و حضرت زهرا (س) دلیل برتری جویی نیست؟
- [سایر] آیا دوران حیات پیامبر اکرم(ص) نیز جبرئیل یا فرشتگان دیگری به حضور حضرت فاطمه(س) می آمدند؟
- [سایر] چه مصائبی بر حضرت زهرا(س) پس از پیامبر اکرم(ص) وارد شد؟
- [سایر] شواهد موجود بر سنخیت روحی لازم امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین (ع) برای اهل بیت پیامبر اکرم(ص) بودن کدامند؟
- [سایر] آیا پیامبر اسلام(ص) حضرت فاطمه(س) را در روز ازدواج به عنوان امانت به امام علی(ع) سپردند و حضرت علی(ع) در روز وفات ایشان نتوانستند امانتداری کنند؟
- [سایر] آیا حضرت علی(ع) در یمن، در زمان حضرت فاطمه(س) کنیز اختیار کرده بودند؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر زن کسی را وکیل کند که مهریّه او را به شوهر او ببخشد و شوهر، همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر (محمّد) و اسم زن (فاطمه) باشد، وکیل صیغه طلاق را این طور میخواند: (عَنْ مُوکِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَکِّلِی مُحَمَّدٍ لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ) یعنی: (از جانب موکّل خودم فاطمه مهریّه او را به موکّل خودم محمد بخشیدم تا او را طلاق خلع دهد) پس از آن بدون فاصله میگوید: (زَوْجَةُ مُوَکِّلِی خَالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زن موکّل خودم را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست) و اگر زن کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جای کلمه (مَهرَها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باشد بگوید: (بَذَلْتُ مأةَ تُومان).
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد، و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد، وکیل صیغه طلاق را اینطور میخواند: عَنْ مُوَکِّلَتِی فَاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکِّلی مُحَمَّد لِیَخْلَعَهَا عَلَیْه پس از آن بدون فاصله میگوید: زَوْجَةُ مُوَکِّلی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر، چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جای کلمه (مَهْرَها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید: بَذَلْتُ مِأةَ توُمَان
- [آیت الله سیستانی] اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد ، و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد ، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد ، وکیل ، صیغه طلاق را اینطور میخواند : (عَنْ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکّلِی مُحَمَّدٍ لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ) پس از آن میگوید : (زَوْجَةُ مُوَکّلِی خَلَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ فَهِیَ طالِقٌ) ، و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد ، وکیل باید بجای کلمه (مَهْرَها) آن چیز را بگوید ، مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید (بَذَلَتْ مِأَةَ تُومانٍ) . طلاق مبارات
- [امام خمینی] اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر،همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل صیغه را این طور می خواند: "عن موکلتی فاطمة بذلت مهرها لموکلی محمد لیخلعها علیه" پس از آن بدون فاصله می گوید: "زوجة موکلی خالعتها علی ما بذلت هی طالق" و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر ببخشد که او را طلاق دهد وکیل به جای کلمه " مهرها" آن چیز را بگوید، مثلا اگر صد تومان داده باید بگوید: "بذلت ماة تومان".
- [آیت الله بروجردی] اگر زنی کسی را وکیل کند که مَهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وکیل صیغهی طلاق را این طور میخواند:(عَنْ مُوَکِلتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَکِّلِی مُحَمَّدٍ لِیخْلِعَها عَلَیهِ).پس از آن بدون فاصله میگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِقٌ) و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مَهر، چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جای کلمة (مهرها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید:(بَذَلْتُ مَأَةَ تُومانْ).طلاق مبارات
- [آیت الله بهجت] اگر زنی، شخصی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان شخص را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغه طلاق را به این صورت میخواند: (عَنْ مُوَکلَتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکّلِی مُحَمَّد، لَیَخْلَعَهَا عَلَیه)، پس از آن بلافاصله میگوید: (زَوْجَةُ مُوَکّلِی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جای کلمه (مَهرَها) آن چیز را بگوید؛ مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید: (بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان).
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر زن کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلا اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل صیغه طلاق را اینطور می خواند: عَنْ مُوکِّلَتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَکِّلِی مُحَمَّد لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ پس از آن بدون فاصله می گوید: زَوْجَةُ مُوَکِّلی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِقٌ و اگر زن کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جای کلمه (مهرها) آن چیز را بگوید، مثلا اگر صد تومان داده باید بگوید: بَذَلْتُ مَأَةَ تُومانْ. طلاق مبارات
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است نام خوبی برای نوزاد انتخاب نمایند و بهترین نامها، نامی است که معنای بندگی خداوند را برساند، مانند: (عبداللّه) و (عبدالرحیم) و (عبدالکریم)، یا نامهای انبیای عظام و ائمه معصومین علیهمالسلام به ویژه نام (محّمد) و (علی) را برای پسر برگزینند و برای دختر نامهای زنان صالح و شایسته به ویژه نام (فاطمه) بهتر است. حضرت امام صادق علیهالسلام از رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل میکنند که آن حضرت فرمودند: (نامهای خوب را انتخاب کنید، زیرا شما را در قیامت با همان نامها مخاطب میسازند.)(1)
- [آیت الله سبحانی] اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغه طلاق را این طور می خواند: عَنْ مُوَکِّلَتِی فاطِمَة بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکِّلِی مُحَمَّد لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ پس از آن بدون فاصله می گوید: زَوجَةُ مَوَکِّلِی خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جای کلمه (مهرها) آن چیز را بگوید مثلاً اگر صدهزار تومان داده، باید بگوید: بَذَلْتُ مِأَةَ الف تُومان. سپس از طرف شوهر قبول کند و بگوید قبلت ذلک بعداً بگوید زوجة موکّلی خلعتها علی ما بذلت هی طالق. طلاق مُبارات
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد وشوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد واسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغه طلاق را این طور میخواند: )عَنْ مُوَکِّلَتی فاطِمََْ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکِّلی مُحَمَّدً لِیَخْلَعَها عَلَیْه(، پس از آن بدون فاصله میگوید: )زَوْجَُْ مُوَکِّلیخَلَعْتُها یا خالَعْتُها عَلی مابَذَلَتْ هِیَ طالِق( و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جای کلمه )مهرها( آن چیز را بگوید مثلاً اگر صد تومان داده، باید بگوید: )بذلت مأْ تومان(.