عبارت «ما ادراک» لزوماً همه جا به معنای ندانستن نیست، بلکه در مواقعی بیانگر عظمت است؛ یکی از آن موارد، آیه شریفه «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ»[1] می‌باشد که برای بیان عظمت شب قدر است؛[2] اشاره به اهمیت و بزرگی و شرافت شب قدر است که چه اندازه اهمیت و شرافت دارد؛ همان شرافتی که قرآن بر سایر کتب آسمانی دارد، و دین اسلام بر سایر ادیان، و پیامبر اسلام(ص) بر سایر انبیاء، و مؤمن بر سایر طبقات دارد که قابل مقایسه نیست، همین نحو شب قدر بر سایر شب‌ها دارد.[3] با این‌که برخی از مفسران[4] و علمای ادبیات عرب،[5] مای موجود در «ما ادراک» را مای نافیه ندانسته‌اند، بلکه آن‌را اسم استفهام می‌دانند (یعنی: «و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟»)؛ ولی به هر حال این تعبیر نشان می‌دهد که عظمت شب قدر به اندازه‌ای است که حتی پیغمبر اکرم(ص) با آن علم وسیع و گسترده‌اش قبل از نزول این آیات به آن واقف نبود.[6] سپس برای پیامبر(ص) مقام شب قدر را بیان کرد و فرمود: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛[7] «شب قدر بهتر از هزار ماه است». با استناد به روایات؛ وجود مقدّس فاطمه زهرا(س)، حقیقت و باطن لیلة القدر (شب قدر) است؛ و معرفت آن‌حضرت، هم‌طراز درک شب قدر معرفی شده است: از امام صادق(ع) درباره تفسیر «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» پرسیده شد، آن‌حضرت فرمود: «معنای کلمه "لیلة" فاطمه و معنای کلمه "قدر" یعنی خدا، پس کسی که فاطمه را آن‌طور که باید و شاید بشناسد لیلة القدر را درک نموده است».[8] در روایتی دیگر چنین آمده است: مردی نصرانی خدمت امام کاظم(ع) آمد و تفسیر باطن این آیات را جویا شد: «حم، سوگند به این کتاب روشنگر، که ما آن‌را در شبی پر برکت نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده بوده‏ایم! در آن شب هر امری بر اساس حکمت (الهی) تدبیر و جدا می‏گردد»؛[9] امام(ع) در پاسخ فرمودند: «حم»، محمّد(ص) و «کتاب مبین»، علی(ع) و «اللیلة»، فاطمه(س) است.[10] درباره رابطه میان شب قدر و حضرت فاطمه(س) می‌توان گفت: دلیل نام‌گذاری حضرت زهرا(س) فاطمه در روایتی این‌طور عنوان شده است: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»؛[11] «نام فاطمه را فاطمه نهادند برای این‌که آفریدگان بریده و جدا شدند از کُنه معرفتش»؛ یعنی حقیقت وجود فاطمه مانند شب قدر پنهان است و کُنه ذات فاطمه(س) قابل معرفت برای همه آفریدگان نیست. اما عده‌ای از خواص خلق که پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) هستند که می‌دانند لیلة القدر چیست و مقام فاطمه را هم درک می‌کنند. بنابراین، این روایت به معنای آن نیست که هیچ انسانی نمی‌تواند مقام فاطمه(س) را بشناسد؛ بلکه انسان کامل می‌تواند مقام انسان کامل را بشناسد، پس پیامبر خدا(ص) به عنوان انسان کامل و برترین مخلوق خداوند مقام شامخ فاطمی را درک کرده است. البته، اگر نخواهیم معرفت مقام حضرت فاطمه(س) را منحصر به پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) کنیم؛ می‌توان گفت معرفت مقام مطهر فاطمه زهرا(س) دارای مراتبی است. عده‌ای از اولیای الهی بخشی از آن‌را درک می‌کنند، اما معرفت و درک عمیق‌تر آن مخصوص پیامبر خدا(ص) و ائمه(ع) است و هر مقداری که مقام فاطمه زهرا(س) درک شود به همان مقدار لیلة القدر هم درک می‌شود.‌[12] [1] . قدر، 2. [2] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏10، ص 385، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا؛ طباطبائی، سید محمد حسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏20، ص 332، قم، دفتر انتشارات اسلامی‏، چاپ پنجم‏، 1417ق؛ اندلسی، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج ‏10، ص 514، بیروت، دار الفکر، 1420ق؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ‏5، ص 283، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق. [3] . طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏14، ص 179، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378ش [4] . شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج ‏4، ص 832، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، 1373ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏27، ص 182، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش؛ قاسمی، محمد جمال الدین، محاسن التأویل، ج ‏9، ص 516، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق. [5] . دعاس، حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج ‏3، ص 459، دمشق، دارالمنیر، دارالفارابی، چاپ اول، 1425ق؛ درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج ‏10، ص 537، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، 1415ق. [6] . تفسیر نمونه، ج ‏27، ص 183. [7] . قدر، 3. [8] . کوفی، فرات بن ابراهیم‏، تفسیر فرات الکوفی، ص 581، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی‏، چاپ اول‏، 1410ق. [9] . دخان، 1 – 4. [10] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 547، دار الحدیث، قم، چاپ اول ‏1429ق. [11] . تفسیر فرات الکوفی، ص 581. [12] . از آن‌جایی که این احادیث دارای مضامین و حقایق بلند معرفتی است؛ برای آگاهی بیشتر از آن ر. ک: حسن زاده آملی‏، حسن، هزار و یک کلمه‏، ج ‏2، ص 372 – 376، قم، بوستان کتاب‏، چاپ سوم‏، 1381ش.
در روایت آمده است که؛ (هر کس حضرت فاطمه(س) را درک کند شب قدر را درک کرده است)، و در قرآن آمده که خداوند به رسول خدا(ص) میگوید: (و ما ادراک ما لیلة القدر)، این را توضیح دهید؟ یعنی رسول خدا هم مقام حضرت فاطمه را درک نمیکند؟ مگر مقام حضرت فاطمه پایینتر نیست؟
عبارت «ما ادراک» لزوماً همه جا به معنای ندانستن نیست، بلکه در مواقعی بیانگر عظمت است؛ یکی از آن موارد، آیه شریفه «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ»[1] میباشد که برای بیان عظمت شب قدر است؛[2] اشاره به اهمیت و بزرگی و شرافت شب قدر است که چه اندازه اهمیت و شرافت دارد؛ همان شرافتی که قرآن بر سایر کتب آسمانی دارد، و دین اسلام بر سایر ادیان، و پیامبر اسلام(ص) بر سایر انبیاء، و مؤمن بر سایر طبقات دارد که قابل مقایسه نیست، همین نحو شب قدر بر سایر شبها دارد.[3]
با اینکه برخی از مفسران[4] و علمای ادبیات عرب،[5] مای موجود در «ما ادراک» را مای نافیه ندانستهاند، بلکه آنرا اسم استفهام میدانند (یعنی: «و تو چه میدانی شب قدر چیست؟»)؛ ولی به هر حال این تعبیر نشان میدهد که عظمت شب قدر به اندازهای است که حتی پیغمبر اکرم(ص) با آن علم وسیع و گستردهاش قبل از نزول این آیات به آن واقف نبود.[6] سپس برای پیامبر(ص) مقام شب قدر را بیان کرد و فرمود: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛[7] «شب قدر بهتر از هزار ماه است».
با استناد به روایات؛ وجود مقدّس فاطمه زهرا(س)، حقیقت و باطن لیلة القدر (شب قدر) است؛ و معرفت آنحضرت، همطراز درک شب قدر معرفی شده است:
از امام صادق(ع) درباره تفسیر «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» پرسیده شد، آنحضرت فرمود: «معنای کلمه "لیلة" فاطمه و معنای کلمه "قدر" یعنی خدا، پس کسی که فاطمه را آنطور که باید و شاید بشناسد لیلة القدر را درک نموده است».[8]
در روایتی دیگر چنین آمده است: مردی نصرانی خدمت امام کاظم(ع) آمد و تفسیر باطن این آیات را جویا شد: «حم، سوگند به این کتاب روشنگر، که ما آنرا در شبی پر برکت نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده بودهایم! در آن شب هر امری بر اساس حکمت (الهی) تدبیر و جدا میگردد»؛[9] امام(ع) در پاسخ فرمودند: «حم»، محمّد(ص) و «کتاب مبین»، علی(ع) و «اللیلة»، فاطمه(س) است.[10]
درباره رابطه میان شب قدر و حضرت فاطمه(س) میتوان گفت:
دلیل نامگذاری حضرت زهرا(س) فاطمه در روایتی اینطور عنوان شده است: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»؛[11] «نام فاطمه را فاطمه نهادند برای اینکه آفریدگان بریده و جدا شدند از کُنه معرفتش»؛ یعنی حقیقت وجود فاطمه مانند شب قدر پنهان است و کُنه ذات فاطمه(س) قابل معرفت برای همه آفریدگان نیست. اما عدهای از خواص خلق که پیامبر اکرم(ص) و اهلبیت عصمت و طهارت(ع) هستند که میدانند لیلة القدر چیست و مقام فاطمه را هم درک میکنند.
بنابراین، این روایت به معنای آن نیست که هیچ انسانی نمیتواند مقام فاطمه(س) را بشناسد؛ بلکه انسان کامل میتواند مقام انسان کامل را بشناسد، پس پیامبر خدا(ص) به عنوان انسان کامل و برترین مخلوق خداوند مقام شامخ فاطمی را درک کرده است.
البته، اگر نخواهیم معرفت مقام حضرت فاطمه(س) را منحصر به پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) کنیم؛ میتوان گفت معرفت مقام مطهر فاطمه زهرا(س) دارای مراتبی است. عدهای از اولیای الهی بخشی از آنرا درک میکنند، اما معرفت و درک عمیقتر آن مخصوص پیامبر خدا(ص) و ائمه(ع) است و هر مقداری که مقام فاطمه زهرا(س) درک شود به همان مقدار لیلة القدر هم درک میشود.[12] [1] . قدر، 2. [2] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 385، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا؛ طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 332، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ اندلسی، ابو حیان محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج 10، ص 514، بیروت، دار الفکر، 1420ق؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 283، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1420ق. [3] . طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 179، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378ش [4] . شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، ج 4، ص 832، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، 1373ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 27، ص 182، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش؛ قاسمی، محمد جمال الدین، محاسن التأویل، ج 9، ص 516، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1418ق. [5] . دعاس، حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 3، ص 459، دمشق، دارالمنیر، دارالفارابی، چاپ اول، 1425ق؛ درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 10، ص 537، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، 1415ق. [6] . تفسیر نمونه، ج 27، ص 183. [7] . قدر، 3. [8] . کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص 581، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، چاپ اول، 1410ق. [9] . دخان، 1 – 4. [10] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 547، دار الحدیث، قم، چاپ اول 1429ق. [11] . تفسیر فرات الکوفی، ص 581. [12] . از آنجایی که این احادیث دارای مضامین و حقایق بلند معرفتی است؛ برای آگاهی بیشتر از آن ر. ک: حسن زاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، ج 2، ص 372 – 376، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، 1381ش.
- [سایر] حضرت فاطمه س در نظر رسول خدا ص چه مقام و منزلتی داشتند؟
- [سایر] رابطه حضرت زهرا(س) با شب قدر چیست؟ اینکه می فرمایند: کسی که مقام فاطمه را درک کرد، شب قدر را درک کرده؛ به چه معنا است؟
- [سایر] قرآن در دیدگاه پیامبر اکرم(ص) و حضرت زهرا(س) چگونه توصیف شده است؟
- [سایر] چه مصائبی بر حضرت زهرا(س) پس از پیامبر اکرم(ص) وارد شد؟
- [سایر] آیا درجه و رتبه پیامبر اکرم(ص) پایینتر از امام علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است؛ زیرا از حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک...» چنین استنباط میشود؟
- [سایر] معنی فرمایش پیامبر اکرم(ص) که: رضایت خدا در گرو رضایت فاطمه(س) است (کشف الغمه ج 2 ص 84)؛ یعنی چه؟
- [سایر] مشکوة یعنی چه؟ چرا در احادیث گاهی به پیامبر اسلام (ص) و گاهی به حضرت زهرا (س) نسبت داده شده است؟
- [سایر] مشکوة یعنی چه؟ چرا در احادیث گاهی به پیامبر اسلام (ص) و گاهی به حضرت زهرا (س) نسبت داده شده است؟
- [سایر] آیا دوران حیات پیامبر اکرم(ص) نیز جبرئیل یا فرشتگان دیگری به حضور حضرت فاطمه(س) می آمدند؟
- [سایر] رابطة حضرت فاطمه (س) با پیامبر اکرم (ص) و تأثیر آن بعد از رحلت آن بزرگوار در زندگی زهرا به چه شکلی بوده است؟
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [آیت الله اردبیلی] اگر زن کسی را وکیل کند که مهریّه او را به شوهر او ببخشد و شوهر، همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر (محمّد) و اسم زن (فاطمه) باشد، وکیل صیغه طلاق را این طور میخواند: (عَنْ مُوکِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَکِّلِی مُحَمَّدٍ لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ) یعنی: (از جانب موکّل خودم فاطمه مهریّه او را به موکّل خودم محمد بخشیدم تا او را طلاق خلع دهد) پس از آن بدون فاصله میگوید: (زَوْجَةُ مُوَکِّلِی خَالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زن موکّل خودم را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست) و اگر زن کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جای کلمه (مَهرَها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باشد بگوید: (بَذَلْتُ مأةَ تُومان).
- [آیت الله مکارم شیرازی] احتیاط واجب آن است که صیغه طلاق خلع به صورت زیر باشد: اگر خود شوهر می خواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن مثلاً (فاطمه) است می گوید: (زوْجتی فاطمة خلعْتها علی ما بذلتْ هی طالقٌ) یعنی زنم فاطمه را در برابر چیزی که بخشیده است طلاق دادم، او رهاست و اگر وکیل او بخواهد صیغه را بخواند احتیاط واجب آن است که یک نفر از طرف زن وکیل شود و دیگری از طرف مرد، چنانچه مثلاً اسم شوهر (محمد) و اسم زن (فاطمه) است، وکیل زن می گوید: (عنْ موکلتی فاطمة بذلْت مهْرها لموکلک محمد لیخْلعها علیْه) پس از آن وکیل مرد بدون فاصله می گوید: (زوْجة موکلی خلعْتها علی ما بذلتْ هی طالقٌ) (و اگر زن چیز دیگری غیر از مهر را به شوهر ببخشد باید نام همان را در موقع خواندن صیغه ببرد).
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد، و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد، وکیل صیغه طلاق را اینطور میخواند: عَنْ مُوَکِّلَتِی فَاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکِّلی مُحَمَّد لِیَخْلَعَهَا عَلَیْه پس از آن بدون فاصله میگوید: زَوْجَةُ مُوَکِّلی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر، چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جای کلمه (مَهْرَها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید: بَذَلْتُ مِأةَ توُمَان
- [آیت الله سیستانی] اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد ، و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد ، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد ، وکیل ، صیغه طلاق را اینطور میخواند : (عَنْ مُوَکِّلَتِی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکّلِی مُحَمَّدٍ لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ) پس از آن میگوید : (زَوْجَةُ مُوَکّلِی خَلَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ فَهِیَ طالِقٌ) ، و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد ، وکیل باید بجای کلمه (مَهْرَها) آن چیز را بگوید ، مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید (بَذَلَتْ مِأَةَ تُومانٍ) . طلاق مبارات
- [آیت الله بروجردی] اگر زنی کسی را وکیل کند که مَهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وکیل صیغهی طلاق را این طور میخواند:(عَنْ مُوَکِلتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَهَا لِمُوَکِّلِی مُحَمَّدٍ لِیخْلِعَها عَلَیهِ).پس از آن بدون فاصله میگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِقٌ) و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مَهر، چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جای کلمة (مهرها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید:(بَذَلْتُ مَأَةَ تُومانْ).طلاق مبارات
- [آیت الله بهجت] اگر زنی، شخصی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر، همان شخص را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغه طلاق را به این صورت میخواند: (عَنْ مُوَکلَتی فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکّلِی مُحَمَّد، لَیَخْلَعَهَا عَلَیه)، پس از آن بلافاصله میگوید: (زَوْجَةُ مُوَکّلِی خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جای کلمه (مَهرَها) آن چیز را بگوید؛ مثلاً اگر صد تومان داده باید بگوید: (بَذَلْتُ مِأَةَ تُومان).
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: )زَوْجَتی فاطِمَُْ خَلَعْتُها یا خالَعْتُها عَلی مابَذَلَتْ هِیَ طالِقٌ یا بگوید فاطِمَْ مُخْتَلَعٌَْ هِیَ طالِقٌ( یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها شد.
- [آیت الله سیستانی] اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند ، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد ، پس از بذل میگوید : (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ) و بنابر احتیاط مستحب نیز بگوید : (فَهِیَ طالِقٌ) یعنی زنم فاطمه را در مقابل چیزی که بذل نموده طلاق خلع دادم او رها است . و در صورتی که زن معیّن باشد ، بردن نامش لازم نیست ، و همچنین در مبارات .