صحیح مسلم از صحاح شش‌گانه حدیثی اهل سنت است که توسط مسلم بن حجاج نیشابوری در قرن سوم[1] هجری به نگارش در آمده است. این کتاب به ابواب مختلفی تقسیم شده و در هر باب آن، مسلم؛ احادیث را که سند آن به خودش منتهی می‌شود، آورده است. از جمله ابواب این کتاب؛ می‌توان به باب الطهارة، باب الصلاة، باب الحج، باب الاعتکاف و باب النکاح اشاره کرد. در مقدمه‌ای که مسلم بر کتاب خود نوشت، به برخی از لطائف در موضوع نگارش حدیث اشاره کرده است. در یکی از آنها ذیل این مطلب ‌که روایت را فقط باید از راویان ثقه و مورد اعتماد نقل کرد، می‌گوید: «عثمان بن ابی شیبه برای من از جریر نقل کرد و او نیز از رقبه که ابوجعفر هاشمی مدنی؛ واضع حدیث است و سخنانی - هر چند درست و قابل پذیرش – را به پیامبر(ص) نسبت می‌دهد، با آن‌که چنین روایتی از پیامبر(ص) صادر نشده است».[2] حال سؤال این است که «ابوجعفر الهاشمی المدنی» چه کسی است؟ نسبت «الهاشمی المدنی»، نسبتی بوده است که به سادات داده می‌شد. در بین راویان امامیه هستند کسانی که چنین نسبتی برای آنان مشهور بوده است. «ابراهیم بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب الهاشمی المدنی» که از نوادگان امام مجتبی(ع) و از اصحاب امام صادق(ع) بوده، از جمله این افراد است.[3] «اسماعیل بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن ابی طالب الهاشمی المدنی»[4] و یا «عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب الهاشمی المدنی»[5] و عده دیگری که به این لقب مشهور بودند، همه از جمله سادات هاشمی بودند. در بین اهل سنت نیز به عده‌ای از راویان بر می‌خوریم که در کتاب‌های رجالی آنان جرح و تعدیل شده‌اند و مشهور به همین نسبت‌اند. از جمله آنان می‌توان به امام باقر(ع) اشاره کرد که مورد احترام اهل سنت بوده‌اند و کنیه ایشان هم ابوجعفر است. «مزی» از رجال‌نویسان اهل سنت درباره حضرت امام باقر(ع) می‌گوید: «محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب القُرَشی الهاشمی؛ ابوجعفر الباقر است».[6] سپس، کسانی را برمی‌شمرد که امام باقر(ع) از آنان روایت کرده! و یا آنان از امام(ع)؛ نقل روایت کرده‌اند. در آخر وارد بحث جرح و تعدیل می‌شود و با استفاده از نظر چندین نفر از بزرگان رجالی اهل سنت، وثاقت و مورد اعتماد بودن امام(ع) را می‌پذیرد.[7] با توجه به توضیحاتی که گذشت، ابوجعفر الهاشمی المدنی، که در مقدمه کتاب صحیح مسلم آمده است؛ اگر چه قابل تطبیق بر امام باقر(ع) است؛ زیرا کنیه ایشان؛ ابوجعفر و در بین اهل سنت به هاشمی مدنی نیز معروف‌اند ولی چون ایشان؛ در بین اهل سنت نیز مورد قبول و وثاقت‌اند؛[8] شخص مورد نظر؛ امام پنجم شیعیان نمی‌باشد. پس باید ابوجعفر الهاشمی المدنی؛ شخص دیگری باشد. در بین شروحی که بر صحیح مسلم نوشته شده است، شرح نووی، شخصیت این راوی را مشخص کرده است. او در شرحش می‌گوید: مراد از ابوجعفر؛ عبدالله بن مِسوَر است که بخاری در تاریخش می‌گوید: او عبد الله بن مسور بن عون بن جعفر بن أبی طالب ابوجعفر قرشی هاشمی است. سپس بخاری؛ کلام رقبه را درباره او می‌آورد. درباره این شخص گاهی نسبت «مدنی» و گاهی نسبت «مدینی» آمده است که هر دو؛ نسبت این شخص را به مدینه النبی(ص) تأیید می‌کند».[9] پس با توجه به توضیحی که نووی داده مشخص می‌شود که شخص مورد نظر: عبدالله بن مِسوَر بن عون بن جعفر بن ابی طالب است که البته در تراث و روایات شیعه، نامی از وی دیده نمی‌شود؛ لذا درباره صحت و سقم کلام مسلم بن حجاج درباره این شخصیت؛ قضاوت نمی‌کنیم. [1] . مسلم بن حجاج (204 - 261ق). [2] . قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق : عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 1، ص 12، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا. [3] . ر.ک: موسوی خویی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 248، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ق. [4] . همان، ج 3، ص 124. [5] . همان، ج 10، ص 312. [6] . المزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج 26، ص 137، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق. [7] . همان، ص 139. [8] . البته به‌کاربردن لفظ و واژه ثقه؛ اگرچه نشان از اعتماد به شخص مورد نظر را دارد ولی در مورد امام معصوم؛ کاربرد ناپسندی است. [9] . النووی، یحیی بن شرف، المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج 1، ص 108، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1392ق.
منظور از (أبو جعفر الهاشمی المدنی) در مقدمه صحیح مسلم کیست؟ متن صحیح مسلم: (أن أبا جعفر الهاشمی المدنی کان یضع أحادیث کلام حق و لیست من أحادیث النبی(ص) و کان یرویها عن النبی).
صحیح مسلم از صحاح ششگانه حدیثی اهل سنت است که توسط مسلم بن حجاج نیشابوری در قرن سوم[1] هجری به نگارش در آمده است. این کتاب به ابواب مختلفی تقسیم شده و در هر باب آن، مسلم؛ احادیث را که سند آن به خودش منتهی میشود، آورده است. از جمله ابواب این کتاب؛ میتوان به باب الطهارة، باب الصلاة، باب الحج، باب الاعتکاف و باب النکاح اشاره کرد.
در مقدمهای که مسلم بر کتاب خود نوشت، به برخی از لطائف در موضوع نگارش حدیث اشاره کرده است. در یکی از آنها ذیل این مطلب که روایت را فقط باید از راویان ثقه و مورد اعتماد نقل کرد، میگوید: «عثمان بن ابی شیبه برای من از جریر نقل کرد و او نیز از رقبه که ابوجعفر هاشمی مدنی؛ واضع حدیث است و سخنانی - هر چند درست و قابل پذیرش – را به پیامبر(ص) نسبت میدهد، با آنکه چنین روایتی از پیامبر(ص) صادر نشده است».[2]
حال سؤال این است که «ابوجعفر الهاشمی المدنی» چه کسی است؟
نسبت «الهاشمی المدنی»، نسبتی بوده است که به سادات داده میشد. در بین راویان امامیه هستند کسانی که چنین نسبتی برای آنان مشهور بوده است. «ابراهیم بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب الهاشمی المدنی» که از نوادگان امام مجتبی(ع) و از اصحاب امام صادق(ع) بوده، از جمله این افراد است.[3] «اسماعیل بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن ابی طالب الهاشمی المدنی»[4] و یا «عبدالله بن محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب الهاشمی المدنی»[5] و عده دیگری که به این لقب مشهور بودند، همه از جمله سادات هاشمی بودند.
در بین اهل سنت نیز به عدهای از راویان بر میخوریم که در کتابهای رجالی آنان جرح و تعدیل شدهاند و مشهور به همین نسبتاند. از جمله آنان میتوان به امام باقر(ع) اشاره کرد که مورد احترام اهل سنت بودهاند و کنیه ایشان هم ابوجعفر است. «مزی» از رجالنویسان اهل سنت درباره حضرت امام باقر(ع) میگوید: «محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب القُرَشی الهاشمی؛ ابوجعفر الباقر است».[6] سپس، کسانی را برمیشمرد که امام باقر(ع) از آنان روایت کرده! و یا آنان از امام(ع)؛ نقل روایت کردهاند. در آخر وارد بحث جرح و تعدیل میشود و با استفاده از نظر چندین نفر از بزرگان رجالی اهل سنت، وثاقت و مورد اعتماد بودن امام(ع) را میپذیرد.[7]
با توجه به توضیحاتی که گذشت، ابوجعفر الهاشمی المدنی، که در مقدمه کتاب صحیح مسلم آمده است؛ اگر چه قابل تطبیق بر امام باقر(ع) است؛ زیرا کنیه ایشان؛ ابوجعفر و در بین اهل سنت به هاشمی مدنی نیز معروفاند ولی چون ایشان؛ در بین اهل سنت نیز مورد قبول و وثاقتاند؛[8] شخص مورد نظر؛ امام پنجم شیعیان نمیباشد. پس باید ابوجعفر الهاشمی المدنی؛ شخص دیگری باشد.
در بین شروحی که بر صحیح مسلم نوشته شده است، شرح نووی، شخصیت این راوی را مشخص کرده است. او در شرحش میگوید: مراد از ابوجعفر؛ عبدالله بن مِسوَر است که بخاری در تاریخش میگوید: او عبد الله بن مسور بن عون بن جعفر بن أبی طالب ابوجعفر قرشی هاشمی است. سپس بخاری؛ کلام رقبه را درباره او میآورد. درباره این شخص گاهی نسبت «مدنی» و گاهی نسبت «مدینی» آمده است که هر دو؛ نسبت این شخص را به مدینه النبی(ص) تأیید میکند».[9]
پس با توجه به توضیحی که نووی داده مشخص میشود که شخص مورد نظر: عبدالله بن مِسوَر بن عون بن جعفر بن ابی طالب است که البته در تراث و روایات شیعه، نامی از وی دیده نمیشود؛ لذا درباره صحت و سقم کلام مسلم بن حجاج درباره این شخصیت؛ قضاوت نمیکنیم. [1] . مسلم بن حجاج (204 - 261ق). [2] . قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق : عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 1، ص 12، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا. [3] . ر.ک: موسوی خویی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 248، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ق. [4] . همان، ج 3، ص 124. [5] . همان، ج 10، ص 312. [6] . المزی، جمال الدین، تهذیب الکمال، ج 26، ص 137، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1400ق. [7] . همان، ص 139. [8] . البته بهکاربردن لفظ و واژه ثقه؛ اگرچه نشان از اعتماد به شخص مورد نظر را دارد ولی در مورد امام معصوم؛ کاربرد ناپسندی است. [9] . النووی، یحیی بن شرف، المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، ج 1، ص 108، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1392ق.
- [سایر] آیا حدیث (قَالَ النَّبِیُّ فِی جَوَابِ شَمْعُونَ بْنِ لَاوَی بْنِ یَهُودَا مِنْ حَوَارِیِّی عِیسَی حَیْثُ قَالَ: أَخْبِرْنِی عَنِ الْعَقْلِ مَا هُوَ وَ کَیْفَ هُوَ وَ ...)، در کتاب تحف العقول حدیث یازدهم و کتاب بحار الانوار ص 117، جزو احادیث معتبر است؟ راوی این حدیث کیست؟ متنش را توضیح دهید.
- [سایر] مگر در زیارت جامعه کبیره نمی خوانیم "و من حاربکم مشرک" و یا "من جحدکم کافر"؟ پس حضرت علی(ع) چرا هرگز کسانی را که با او جنگ کردند نه کافر دانست و نه فاسق و نه مشرک، بلکه می فرمود اینها برادران ما هستند که بر ما ستم کردند؟! نص روایت: عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیّاً ع لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا (وسائل الشیعة، ج15، باب حکم قتال البغاة).
- [سایر] با توجه به روایات زیر، (تتریب) را توضیح دهید. 1. (مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) أَنَّهُ کَانَ یُتَرِّبُ الْکِتَابَ وَ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ). 2. (عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ عَلِی بْنِ عَطِیةَ أَنَّهُ رَأَی کُتُباً لِأَبِی الْحَسَنِ مُتَرَّبَةً). 3. (عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی فِی قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا(ع) قَالَ کانَ أَبُو الْحَسَنِ(ع) یُتَرِّبُ الْکِتَابَ). 4. (مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ فِی الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْوَرَّاقِ عَنْ عَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ دَارِمِ بْنِ قَبِیصَةَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ(ع) عَنِ النَّبِی(ص) قَالَ بَاکِرُوا بِالْحَوَائِجِ فَإِنَّهَا مُیَسَّرَةٌ وَ تَرِّبُوا الْکِتَابَ فَإِنَّهُ أَنْجَحُ لِلْحَاجَةِ وَ اطْلُبُوا الْخَیْرَ عِنْدَ حِسَانِ الْوُجُوه).
- [سایر] پیامبر اکرم(ص) فرمود: (مجالس خود را به ذکر علی(ع) زینت دهید)، همچنین این حدیث: که رسول خدا فرمود: (کلام علی بالاترین کلامها است) صحیح است؟ متن کامل و منبع را ذکر نمایید.
- [سایر] روایات و مطالبی در کتب شیعه موجود است که شیعیان اسماعیلی برای اثبات امامت اسماعیل از آنها استفاده می کنند. لطفا کیفیت رد و یا مفهوم واقعی این روایات را بفرمایید. بخصوص روایت اول که در کتب شیعه برای نشان دادن امامت امام حسن عسکری (ع) استفاده می شود. ایضاً منابعی تاریخی نیز وجود دارد که بر حیات اسماعیل پس از شهادت پدر تأکید دارند، این مطالب چگونه رد می شوند. 1. روی الکلینی والمفید والطوسی عن أبی هاشم داود بن القاسم الجعفری قال : کنت عند أبی الحسن العسکری وقت وفاة ابنه أبی جعفر وقد کان أشار إلیه ودل علیه، وانی لأفکر فی نفسی وأقول هذه قصة أبی إبراهیم وقصة إسماعیل، فاقبل إلی أبو الحسن وقال: نعم یا أبا هاشم بدا لله فی أبی جعفر وصیر مکانه أبا محمد کما بدا له فی إسماعیل بعدما دل علیه أبو عبدالله ونصبه، وهو کما حدثتک نفسک وأنکره المبطلون .. أبو محمد ابنی الخلف من بعدی عنده ما تحتاجون إلیه، ومعه آلة الإمامة والحمد لله !! 3. ذکر الولید بن صبیح أن أباه قد أوصی إلیه وقال : کان بینی وبین رجل یقال له : عبد الجلیل صداقة فی قدم، فقال لی : إن أبا عبدالله أوصی إلی إسماعیل فی حیاته قبل موته بثلاث سنین !! انظر البحار : (48 / 22 ). 5. منابعی که بر حیات اسماعیل تاکید دارند: الجوینی .تاریخ جهان .لندن 1937-1912 م3 ص146.رشید الدین .اسماعیلیان.ص10 .دی غویه مذکرات قرامطة البحرین .لیدن 1886 ص203 .مقالة کازانوفا فی JA .سلسلة 11. 19. 1922 ص126.ص135
- [سایر] در روایتی که در ذیل ذکر میشود، امام سجاد(ع) خطاب به مسلم بن عقبه و بنا به نقلی دیگر خطاب به یزید میگوید: (من بنده تو هستم)، در حالیکه این کلام از امام معصوم جایز نیست. این روایت در کتاب (تشیّع علوی و تشیّع صفوی) آمده است. متن روایت: (ابن محبوب، عن أبی أیوب، عن بُرید بن معاویة قالَ: سَمِعتُ أبَا جعفرٍ(ع) یقولُ: إنَّ یَزیدَ بنَ مُعاویةَ دَخَلَ المَدینَةَ وَ هُوَ یُریدُ الحَجَّ، فَبَعَثَ إلَی رجُلٍ مَن قُریشٍ فَأتَاهُ فَقَالَ لَهُ یَزید: أَتُقِرُّلی أَنَکَ عَبدٌ لِی، إن شئتُ بِعتُک وَ إِن شئتُ استَرقَیتُکَ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: و الله یا یَزیدُ مَا أَنتَ بِأکرَمَ مِنِّی فی قُریشٍ حَسَباً و لا کَانَ أَبُوکَ أَفضَلَ مِن أَبی فی الجاهِلِیةِ وَ الإسلامِ وَ مَا أَنتَ بأَفضَلَ مِنِّی فی الدِینِ وَ لا بِخَیرٍ مِنِّی فَکَیفِ أُقِرُّ لکَ بما سأَلتَ؟ فَقالَ لَهُ یزید: إِن لَم تُقِرَّ لی و الله قَتَلتُکَ فقالَ لَهُ الرَّجُلُ: لیسَ قَتَلُکَ إیایَ بأعظَمَ مَن قَتلِکَ الحُسینَ بنَ عَلِیٍ(ع) ابنَ رسولُ الله صَلّی الله علیهِ و آلِه فأمَرَ بِهِ فَقُتِلَ. حَدیث عَلِی بن الحُسینِ(ع) مَعَ یَزید لعنَهُ الله ثُمَّ أرسَلَ إلی عَلی بن الحُسینِ(ع) فَقالَ لَهُ مَثلَ مَقالَتِهِ لِلقُرَشی؛ فَقَالَ لَهُ عَلِی بن الحُسینِ(ع): أرَأیتَ اِن لَم أُقرَّ لکَ أَلیس تقتلِنی کَما قَتَلتَ الرَّجُلَ بالامس؟ فَقالَ لَهُ یَزیدُ لَعَنَهُ الله : بَلی فَقَالَ لَهُ علیُّ بنُ الحُسین(ع): قَد أَقرَرتُ لکَ بما سألتَ؛ أَنا عبدٌ مُکرَه، فَاِن شَئتَ فأَمسِک وَ إن شئتَ فَبع، فَقالَ لهُ یزید لَعَنَهُ الله : أَوَلی لکَ حَقَنتَ دَمَکَ و لم ینقصکَ ذلکَ مَن شَرَفِک).
- [سایر] در حدیثی میخوانیم: رجعت برای همه مردم نیست و فقط مربوط به مؤمنین خالص و مشرکین خالص است؛ عن محمد بن مسلم قال: سمعت حمران بن أعین و أبا الخطاب یحدثان جمیعاً قبل أن یحدث أبو الخطاب ما أحدث أنهما سمعا أبا عبد الله(ع) یقول: (أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ یَرْجِعُ إِلَی الدُّنْیَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ(ع)، وَ إِنَّ الرَّجْعَةَ لَیْسَتْ بِعَامَّةٍ بَلْ هِیَ خَاصَّةٌ، لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْکَ مَحْضاً). اما در احادیث دیگری داریم که هر کس چهل روز دعای عهد را بخواند از اصحاب امام مهدی(عج) خواهد بود و اگر تا قبل از ظهور مرده باشد؛ زنده میشود تا در رکاب امام مهدی(عج) باشد، برای نمونه؛ روی عن جعفر بن محمد الصادق(ع) أنه قال: (مَنْ دَعَا إِلَی اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِهَذَا الْعَهْدِ کَانَ مِنْ أَنْصَارِ قَائِمِنَا عَلَیْهِ السَّلَامُ، فَإِنْ مَاتَ قَبْلَهُ أَخْرَجَهُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ قَبْرِهِ، وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِکُلِّ کَلِمَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ، وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ). حال طبق این حدیث ممکن است فردی که مؤمن عادی باشد؛ اما چون چهل روز دعای عهد خوانده در رکاب امام مهدی(عج) خواهد بود؛ در صورتی که طبق حدیث بالا این مؤمن فرضی نمیتواند از رجعت کنندگان باشد. این تعارض بین دو روایت را چگونه باید حل کرد؟! و در مجموع چه افرادی رجعت میکنند؟!
- [سایر] کلینی در کافی باب مستقلی با عنوان "زنان از زمین ارث نمیبرند" آورده است. وی در این مورد از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین سهمیه ارث ندارند) و طوسی در تهذیب از میسر نقل کرده که گفت: (از أبا عبدالله ؛ در مورد حق ارث زنان پرسیدم؟ او فرمود: قیمت خشت و بنا و چوب و نی به زنان داده میشود، ولی از زمین ارث نمیبرند)، و محمد بن مسلم از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: (زنان از زمین ارث نمیبرند)، هم چنین عبدالملک بن اعین از ابو جعفر یا از ابو عبدالله (ع) روایت میکند که گفت: (زنان از خانه، ملک، و زمین سهمیه ارث ندارند). در این روایت فاطمه یا کسی دیگر استثنا نشده است. پس بنابراین طبق روایات مذهب شیعه فاطمه حق ندارد خواهان ارث از پیامبر (ص) باشد. همچنین همه داراییهای پیامبر از آن امام است، محمد بن یحیی از احمد بن محمد و از عمرو بن شمر، از جابر از ابی جعفر؛ روایت میکند که گفت: پیامبر خدا (ص) فرمود: (خداوند آدم را آفرید و دنیا را به عنوان ملک به او داد، پس آنچه از آدم بوده است به پیامبر خدا تعلق دارد و آنچه از آنِ پیامبر خدا است به ائمه آل محمد تعلق دارد). طبق عقیده شیعه اولین امام بعد از پیامبر خدا علی (ع) است، بنابر این علی به مطالبه زمین فدک مستحقتر است نه فاطمه، و علی چنین نکرد، بلکه او گفت: اگر بخواهم راه رسیدن به عسل ناب و گندم و پارچههای ابریشمی را بلدم، ولی هرگز چنین نیست که هوای نفس من بر من غالب آید و آز و طمع مرا به انتخاب خوراکیها بکشاند، در حالی که شاید در حجاز و یمامه افرادی هستند که یک تکه نان گیرشان نمیآید و هرگز سیر نشدهاند).
- [سایر] معنا و منظور امام صادق(ع) در روایت زیر در مورد عایشه و حفصه چیست؟ آیا این روایت از نظر سند اعتبار دارد؟ (مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْکَشِّیُّ فِی کِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ الله عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ دَخَلَ زُرَارَةُ عَلَی أَبِی عَبْدِ الله فَقَالَ یَا زُرَارَةُ مُتَأَهِّلٌ أَنْتَ قَالَ لَا قَالَ وَ مَا یَمْنَعُکَ مِنْ ذَلِکَ قَالَ لِأَنِّی لَا أَعْلَمُ تَطِیبُ مُنَاکَحَةُ هَؤُلَاءِ أَمْ لَا فَقَالَ فَکَیْفَ تَصْبِرُ وَ أَنْتَ شَابٌّ قَالَ أَشْتَرِی الْإِمَاءَ قَالَ وَ مِنْ أَیْنَ طَابَ لَکَ نِکَاحُ الْإِمَاءِ قَالَ لِأَنَّ الْأَمَةَ إِنْ رَابَنِی مِنْ أَمْرِهَا شَیْءٌ بِعْتُهَا قَالَ لَمْ أَسْأَلْکَ عَنْ هَذَا وَ لَکِنْ سَأَلْتُکَ مِنْ أَیْنَ طَابَ لَکَ فَرْجُهَا قَالَ لَهُ فَتَأْمُرُنِی أَنْ أَتَزَوَّجَ فَقَالَ لَهُ ذَلِکَ إِلَیْکَ قَالَ فَقَالَ لَهُ زُرَارَةُ هَذَا الْکَلَامُ یَنْصَرِفُ عَلَی ضَرْبَیْنِ إِمَّا أَنْ لَا تُبَالِیَ أَنْ أَعْصِیَ الله إِذْ لَمْ تَأْمُرْنِی بِذَلِکَ وَ الْوَجْهُ الْآخَرُ أَنْ یَکُونَ مُطْلَقاً لِی قَالَ فَقَالَ لِی عَلَیْکَ بِالْبَلْهَاءِ قَالَ فَقُلْتُ مِثْلُ الَّذِی یَکُونُ عَلَی رَأْیِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ وَ سَالِمِ بْنِ أَبِی حَفْصَةَ قَالَ لَا الَّتِی لَا تَعْرِفُ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ لَا تَنْصِبُ قَدْ زَوَّجَ رَسُولُ الله أَبَا الْعَاصِ بْنَ الرَّبِیعِ وَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ وَ تَزَوَّجَ عَائِشَةَ وَ حَفْصَةَ وَ غَیْرَهُمَا قُلْتُ لَسْتُ أَنَا بِمَنْزِلَةِ النَّبِیِّ ص الَّذِی کَانَ یَجْرِی عَلَیْهِمْ حُکْمُهُ وَ مَا هُوَ إِلَّا مُؤْمِنٌ أَوْ کَافِرٌ قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ الله فَأَیْنَ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ وَ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ وَ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً وَ أَیْنَ الَّذِینَ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ...).
- [سایر] هنگام مطالعه کتاب شریف کافی به نکته ای برخورده ام که امیدوارم شما بزرگواران اینجانب را در رسیدن به پاسخ سوالاتم یاری فرمایید. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع کَیْفَ أَقُولُ لَهَا إِذَا خَلَوْتُ بِهَا قَالَ تَقُولُ أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَةً عَلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ ص لَا وَارِثَةً وَ لَا مَوْرُوثَةً کَذَا وَ کَذَا یَوْماً وَ إِنْ شِئْتَ کَذَا وَ کَذَا سَنَةً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ تُسَمِّی مِنَ الْأَجْرِ مَا تَرَاضَیْتُمَا عَلَیْهِ قَلِیلًا کَانَ أَمْ کَثِیراً فَإِذَا قَالَتْ نَعَمْ فَقَدْ رَضِیَتْ فَهِیَ امْرَأَتُکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی النَّاسِ بِهَا قُلْتُ فَإِنِّی أَسْتَحْیِی أَنْ أَذْکُرَ شَرْطَ الْأَیَّامِ قَالَ هُوَ أَضَرُّ عَلَیْکَ قُلْتُ وَ کَیْفَ قَالَ إِنَّکَ إِنْ لَمْ تَشْتَرِطْ کَانَ تَزْوِیجَ مُقَامٍ وَ لَزِمَتْکَ النَّفَقَةُ فِی الْعِدَّةِ وَ کَانَتْ وَارِثَةً وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی أَنْ تُطَلِّقَهَا إِلَّا طَلَاقَ السُّنَّةِ از طرفی با جستجویی که در کتب روایی کردم، متوجه شدم متن صیغه ای که در رساله های عملیه آمده در هیچ روایتی ذکر نشده. 1- با توجه به این نکته که، صیغه ای که در رساله های عملیه آمده در هیچ یک از کتب معتبر روایی نیست، لطفا بفرمایید متن این صیغه و دستور اجرای آن از کجاست؟ 3- اگر کسی زنی را مطابق با دستورات روایت فوق به عقد موقت خود در بیاورد و بعدا متوجه تفاوت آن با حکم مرجع بشود وظیفه اش چیست؟ آیا آن زن همچنان به او حلال است یا باید صیغه رساله را هم جاری کند؟