در ارتباط با منافقان سخنان بسیاری از پیامبر خدا(ص)، امام علی(ع) و دیگر ائمه اطهار(ع) وجود دارد. در دوران امام علی(ع) منافقان خسارت‌های بسیاری به حکومت امام(ع) وارد کردند و سبب شکست و حتی شکل‌گیری برخی جنگ‌ها شدند؛ لذا امام به مناسبت‌هایی در توصیف و نکوهش آنان مطالبی بیان نمود که در این‌جا به تعدادی از آنها که در نهج البلاغه آمده؛‌ اشاره می‌کنیم. 1. گمراه بودن و به گمراهی کشاندن دیگران: «أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّون‏ ...»؛[1] شما را از اهل نفاق می‌ترسانم؛ چرا که آنان‏ گمراه و گمراه کننده‌اند، دچار لغزش و لغزاننده‌اند. به هر وسیله کوبنده‌ای برای گمراه کردن شما متوسل می‌شوند، و در هر کمین‌گاهی کمین می‌کنند. برای فریب مردم به دور از دیده حرکت می‌کنند، و چون روباه در میان جنگل انبوه از درخت می‌جهند. ... راه سخت و دشوار باطل را آسان جلوه می‌دهند، و از راه حق بر این پایه که راهی سخت و تنگ است می‌ترسانند. اینان یاران شیطان، و زبانه‌های آتش‌اند، آنان حزب شیطان‌اند، و بدانید حزب شیطان زیانکارانند. 2. سخن گفتن بدون فکر و اندیشه: «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِه‏...»؛[2] قطعاً زبان مؤمن پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان او است؛ زیرا مؤمن چون بخواهد سخنی گوید درباره آن در دل خود اندیشه نماید، اگر خیر بود آشکارش کند، و اگر شر بود نهفته‌اش دارد. و منافق هرچه به زبانش آید بگوید، نمی‌فهمد چه سخنی برای او سودمند و کدام گفتار برای او زیان‌آور است. 3. هراس و پروا نداشتن از انجام گناه: «رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا یَتَأَثَّمُ...»؛[3] مردی که منافق است و تظاهر به ایمان دارد، خود را در پوشش اسلام نشان می‌دهد، گناه را گناه نمی‌داند (از انجام آن ابائی ندارد) و از معصیت پروا ننماید. 4. دوروئی و دو رنگ بودن: «پیامبر(ص) به من گفت:... لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون‏ ...»؛[4] ولی بر شما از کسی که در دل منافق و در زبان دانا است می‏ترسم، که می‏گوید آنچه را خوب می‏دانید، و انجام می‏دهد آنچه را زشت به شمار می‏آورید». «رنگ به رنگ می‌شوند، و به حالات گوناگون ظاهر می‌گردند، ... وصفشان به ظاهر دوای درد، و گفتارشان شفا است، امّا عملشان دردی است بی‌دوا. باطل می‌گویند ولی حق جلوه می‌دهند. بد وصف می‌کنند و زیبا می‌نمایانند».[5] 5. دشمنانی بدون بازگشت: «اگر با این شمشیر بر بن بینی مؤمن زنم که با من دشمنی ورزد دشمنی نخواهد کرد. و (لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی‏...) اگر تمام جهان را در کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت؛ زیرا قضا جاری شده و بر زبان پیامبر(ص) گذشته که فرمود: یا علی، مؤمن تو را دشمنی نکند، و منافق تو را دوست ندارد».[6] 6. دروغ‌گو و جعل کننده احادیث برای رسیدن به منافع دنیایی: «...لَا یَتَحَرَّجُ یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدا ...»؛[7] عمداً به رسول خدا(ص) دروغ می‌بندد. اگر مردم بدانند که او منافق و دروغ‌گو است حدیث را از او نمی‌پذیرند، و گفتارش را باور نمی‌کنند، ولی می‌گویند: صحابی پیامبر(ص) است که رسول خدا را دید، از او حدیث شنید و از او فرا گرفت. بنابراین گفتارش را فرا می‌گیرند. خداوند در قرآن شما را از منافقان خبر داده، و آنان را چنان‌که شایسته است، معرفی نموده است. اینان پس از پیامبر ماندند، و با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراه و دعوت کنندگان به آتش، تقرّب جستند، پس [با جعل احادیث] آنها را صاحب اختیار کارها و حاکم بر مال و جان مردم گردانیدند، و به‌وسیله ایشان دنیا را خوردند و بدون شک مردم برای دنیای خود همراه حاکمانند مگر کسی که خداوند او را حفظ کند. 7. حسادت نسبت به آسایش و راحتی مردم: «حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ و ...»؛[8] بر راحت بودن مردمان حسد می‌برند، بر گرفتاری دیگران می‌افزایند، و امیدواران را نومید می‌کنند. در هر راهی برای ایشان به خاک افتاده‌ای است (برای تباه کردن، راه‌ها در نظر گرفته‌اند) و نزد هر دلی وسیله‌ای دارند (می‌توانند با هر کسی به میل و خواست او سخن گویند) و در هر غمّ و اندوهی اشک‌ها ریزند [تا به‌وسیله آن به مقصود خود برسند]. 8. آسیب رساندن به مردم در هر شرایطی: «قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحا»؛[9] برابر هر حقّی باطلی، و برای هر راستی کژی‌ای، و برای هر زنده‌ای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی آماده کرده‌اند. در سؤال اصرار ورزند، و به وقت سرزنش، پرده دری کنند. 9. زیبا نشان دادن داشته‌های خود: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُم‏...»؛[10] بی‌نیازی [به مال مردم] را برای طمع و آز خود وسیله قرار می‌دهند تا بازارشان را نگاه داشته و کالاهای بی‌ارزش خود را که نفیس و پاکیزه می‌پندارند رواج دهند (از راه تزویر، خود را بی‌علاقه به دنیا نشان داده اظهار بی‌نیازی می‌نمایند تا به هدفشان برسند). [1] . شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج البلاغة، محقق، مصحح، صبحی صالح، خ 194، ص 307، قم،‌ هجرت‏، چاپ اول‏، 1414ق‏. [2] . همان، خ 176، ص 253. [3] . همان، خ 210، ص 325. [4] . همان، نامه 27، ص 385. [5] . همان، خ 194، ص 307. [6] . همان، ح 45، ص 477. [7] . همان، خ 210، ص 326. [8] . همان، خ 194، ص 307. [9] . همان. [10] . همان.
در ارتباط با منافقان سخنان بسیاری از پیامبر خدا(ص)، امام علی(ع) و دیگر ائمه اطهار(ع) وجود دارد. در دوران امام علی(ع) منافقان خسارتهای بسیاری به حکومت امام(ع) وارد کردند و سبب شکست و حتی شکلگیری برخی جنگها شدند؛ لذا امام به مناسبتهایی در توصیف و نکوهش آنان مطالبی بیان نمود که در اینجا به تعدادی از آنها که در نهج البلاغه آمده؛ اشاره میکنیم.
1. گمراه بودن و به گمراهی کشاندن دیگران: «أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّون ...»؛[1] شما را از اهل نفاق میترسانم؛ چرا که آنان گمراه و گمراه کنندهاند، دچار لغزش و لغزانندهاند. به هر وسیله کوبندهای برای گمراه کردن شما متوسل میشوند، و در هر کمینگاهی کمین میکنند. برای فریب مردم به دور از دیده حرکت میکنند، و چون روباه در میان جنگل انبوه از درخت میجهند. ... راه سخت و دشوار باطل را آسان جلوه میدهند، و از راه حق بر این پایه که راهی سخت و تنگ است میترسانند. اینان یاران شیطان، و زبانههای آتشاند، آنان حزب شیطاناند، و بدانید حزب شیطان زیانکارانند.
2. سخن گفتن بدون فکر و اندیشه: «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِه...»؛[2] قطعاً زبان مؤمن پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان او است؛ زیرا مؤمن چون بخواهد سخنی گوید درباره آن در دل خود اندیشه نماید، اگر خیر بود آشکارش کند، و اگر شر بود نهفتهاش دارد. و منافق هرچه به زبانش آید بگوید، نمیفهمد چه سخنی برای او سودمند و کدام گفتار برای او زیانآور است.
3. هراس و پروا نداشتن از انجام گناه: «رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا یَتَأَثَّمُ...»؛[3] مردی که منافق است و تظاهر به ایمان دارد، خود را در پوشش اسلام نشان میدهد، گناه را گناه نمیداند (از انجام آن ابائی ندارد) و از معصیت پروا ننماید.
4. دوروئی و دو رنگ بودن: «پیامبر(ص) به من گفت:... لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون ...»؛[4] ولی بر شما از کسی که در دل منافق و در زبان دانا است میترسم، که میگوید آنچه را خوب میدانید، و انجام میدهد آنچه را زشت به شمار میآورید».
«رنگ به رنگ میشوند، و به حالات گوناگون ظاهر میگردند، ... وصفشان به ظاهر دوای درد، و گفتارشان شفا است، امّا عملشان دردی است بیدوا. باطل میگویند ولی حق جلوه میدهند. بد وصف میکنند و زیبا مینمایانند».[5]
5. دشمنانی بدون بازگشت: «اگر با این شمشیر بر بن بینی مؤمن زنم که با من دشمنی ورزد دشمنی نخواهد کرد. و (لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی...) اگر تمام جهان را در کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت؛ زیرا قضا جاری شده و بر زبان پیامبر(ص) گذشته که فرمود: یا علی، مؤمن تو را دشمنی نکند، و منافق تو را دوست ندارد».[6]
6. دروغگو و جعل کننده احادیث برای رسیدن به منافع دنیایی: «...لَا یَتَحَرَّجُ یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدا ...»؛[7] عمداً به رسول خدا(ص) دروغ میبندد. اگر مردم بدانند که او منافق و دروغگو است حدیث را از او نمیپذیرند، و گفتارش را باور نمیکنند، ولی میگویند: صحابی پیامبر(ص) است که رسول خدا را دید، از او حدیث شنید و از او فرا گرفت. بنابراین گفتارش را فرا میگیرند. خداوند در قرآن شما را از منافقان خبر داده، و آنان را چنانکه شایسته است، معرفی نموده است. اینان پس از پیامبر ماندند، و با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراه و دعوت کنندگان به آتش، تقرّب جستند، پس [با جعل احادیث] آنها را صاحب اختیار کارها و حاکم بر مال و جان مردم گردانیدند، و بهوسیله ایشان دنیا را خوردند و بدون شک مردم برای دنیای خود همراه حاکمانند مگر کسی که خداوند او را حفظ کند.
7. حسادت نسبت به آسایش و راحتی مردم: «حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ و ...»؛[8] بر راحت بودن مردمان حسد میبرند، بر گرفتاری دیگران میافزایند، و امیدواران را نومید میکنند. در هر راهی برای ایشان به خاک افتادهای است (برای تباه کردن، راهها در نظر گرفتهاند) و نزد هر دلی وسیلهای دارند (میتوانند با هر کسی به میل و خواست او سخن گویند) و در هر غمّ و اندوهی اشکها ریزند [تا بهوسیله آن به مقصود خود برسند].
8. آسیب رساندن به مردم در هر شرایطی: «قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحا»؛[9] برابر هر حقّی باطلی، و برای هر راستی کژیای، و برای هر زندهای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی آماده کردهاند. در سؤال اصرار ورزند، و به وقت سرزنش، پرده دری کنند.
9. زیبا نشان دادن داشتههای خود: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُم...»؛[10] بینیازی [به مال مردم] را برای طمع و آز خود وسیله قرار میدهند تا بازارشان را نگاه داشته و کالاهای بیارزش خود را که نفیس و پاکیزه میپندارند رواج دهند (از راه تزویر، خود را بیعلاقه به دنیا نشان داده اظهار بینیازی مینمایند تا به هدفشان برسند). [1] . شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، مصحح، صبحی صالح، خ 194، ص 307، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. [2] . همان، خ 176، ص 253. [3] . همان، خ 210، ص 325. [4] . همان، نامه 27، ص 385. [5] . همان، خ 194، ص 307. [6] . همان، ح 45، ص 477. [7] . همان، خ 210، ص 326. [8] . همان، خ 194، ص 307. [9] . همان. [10] . همان.
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] امام علی(ع) در نهج البلاغه (خطبه هفت) برخی پیروان شیطان را چگونه توصیف میکند؟
- [سایر] 1. در خطبهای از نهج البلاغه امیرالمؤمنین علی(ع)، عثمان را به عنوان داماد پیامبر معرفی میکند. آیا آن دو دختر واقعاً دختر پیامبر بودهاند یا ربیبه آن حضرت؟ 2. آیا در این خطبه، حضرت علی(ع)؛ ابوبکر و عمر را عمل کننده به سنت و به حق میداند؟
- [سایر] در خطبه 233 نهج البلاغه حضرت علی(ع) مردم این دوره را چگونه توصیف میکند؟ و چه نتیجهای میتوان گرفت؟
- [سایر] در خطبه اشباح خطبه 91 نهج البلاغه حضرت علی(ع) علت پیدایش شب و روز را حرکت خورشید و ماه معرفی کرده، در حالیکه امروزه علم، حرکت دورانی زمین را عامل آن میداند! پاسخ شما چیست؟
- [سایر] با سلام؛ آیا امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه، در بخش نشانههای رحمت الهی فرزندش امام حسن(ع) را از برگزیدن شفیع و واسطه منع میکند؟ یعنی درست برعکس اعتقاد ما شیعیان؟
- [سایر] با توجه به کلام امام علی(ع) در نهج البلاغه؛ چگونه عبادتی، عبادت آزادگان خواهد بود؟
- [سایر] آیا حضرت علی ع در خطبه 228 نهج البلاغه عمر را ستایش کرده است؟
- [سایر] خطبه بدون نقطه امام علی(ع) کدام است؟ و چرا در نهج البلاغه سید رضی نیامده است؟
- [سایر] خطبه بدون نقطه امام علی(ع) کدام است؟ و چرا در نهج البلاغه سید رضی نیامده است؟
- [آیت الله اردبیلی] اذان دارای هیجده جمله است که به ترتیب عبارتند از: (اَللّهُ أکْبَرُ)(1) چهار مرتبه و (أَشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ(2)، أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّهِ(3)، حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ(4)، حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ(5)، حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ(6)، اَللّهُ أکْبَرُ، لا إلهَ إلاَّ اللّهُ(7)) هر یک دو مرتبه و اقامه دارای هفده جمله است، یعنی دو مرتبه (اَللّهُ أکْبَرُ) از اوّل اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلاَّ اللّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ)(8) به آن اضافه نمود.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.