امام علی(ع) در نهج البلاغه منافقان را چگونه معرّفی می‌کند و دارای چه مشخصاتی می‌داند؟
در ارتباط با منافقان سخنان بسیاری از پیامبر خدا(ص)، امام علی(ع) و دیگر ائمه اطهار(ع) وجود دارد. در دوران امام علی(ع) منافقان خسارت‌های بسیاری به حکومت امام(ع) وارد کردند و سبب شکست و حتی شکل‌گیری برخی جنگ‌ها شدند؛ لذا امام به مناسبت‌هایی در توصیف و نکوهش آنان مطالبی بیان نمود که در این‌جا به تعدادی از آنها که در نهج البلاغه آمده؛‌ اشاره می‌کنیم.  1. گمراه بودن و به گمراهی کشاندن دیگران: «أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّون‏ ...»؛[1] شما را از اهل نفاق می‌ترسانم؛ چرا که آنان‏ گمراه و گمراه کننده‌اند، دچار لغزش و لغزاننده‌اند. به هر وسیله کوبنده‌ای برای گمراه کردن شما متوسل می‌شوند، و در هر کمین‌گاهی کمین می‌کنند. برای فریب مردم به دور از دیده حرکت می‌کنند، و چون روباه در میان جنگل انبوه از درخت می‌جهند. ... راه سخت و دشوار باطل را آسان جلوه می‌دهند، و از راه حق بر این پایه که راهی سخت و تنگ است می‌ترسانند. اینان یاران شیطان، و زبانه‌های آتش‌اند، آنان حزب شیطان‌اند، و بدانید حزب شیطان زیانکارانند. 2. سخن گفتن بدون فکر و اندیشه: «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِه‏...»؛[2] قطعاً زبان مؤمن پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان او است؛ زیرا مؤمن چون بخواهد سخنی گوید درباره آن در دل خود اندیشه نماید، اگر خیر بود آشکارش کند، و اگر شر بود نهفته‌اش دارد. و منافق هرچه به زبانش آید بگوید، نمی‌فهمد چه سخنی برای او سودمند و کدام گفتار برای او زیان‌آور است. 3. هراس و پروا نداشتن از انجام گناه: «رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا یَتَأَثَّمُ...»؛[3] مردی که منافق است و تظاهر به ایمان دارد، خود را در پوشش اسلام نشان می‌دهد، گناه را گناه نمی‌داند (از انجام آن ابائی ندارد) و از معصیت پروا ننماید. 4. دوروئی و دو رنگ بودن: «پیامبر(ص) به من گفت:... لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون‏ ...»؛[4] ولی بر شما از کسی که در دل منافق و در زبان دانا است می‏ترسم، که می‏گوید آنچه را خوب می‏دانید، و انجام می‏دهد آنچه را زشت به شمار می‏آورید». «رنگ به رنگ می‌شوند، و به حالات گوناگون ظاهر می‌گردند، ... وصفشان به ظاهر دوای درد، و گفتارشان شفا است، امّا عملشان دردی است بی‌دوا. باطل می‌گویند ولی حق جلوه می‌دهند. بد وصف می‌کنند و زیبا می‌نمایانند».[5] 5. دشمنانی بدون بازگشت: «اگر با این شمشیر بر بن بینی مؤمن زنم که با من دشمنی ورزد دشمنی نخواهد کرد. و (لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی‏...) اگر تمام جهان را در کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت؛ زیرا قضا جاری شده و بر زبان پیامبر(ص) گذشته که فرمود: یا علی، مؤمن تو را دشمنی نکند، و منافق تو را دوست ندارد».[6] 6. دروغ‌گو و جعل کننده احادیث برای رسیدن به منافع دنیایی: «...لَا یَتَحَرَّجُ یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدا ...»؛[7] عمداً به رسول خدا(ص) دروغ می‌بندد. اگر مردم بدانند که او منافق و دروغ‌گو است حدیث را از او نمی‌پذیرند، و گفتارش را باور نمی‌کنند، ولی می‌گویند: صحابی پیامبر(ص) است که رسول خدا را دید، از او حدیث شنید و از او فرا گرفت. بنابراین گفتارش را فرا می‌گیرند. خداوند در قرآن شما را از منافقان خبر داده، و آنان را چنان‌که شایسته است، معرفی نموده است. اینان پس از پیامبر ماندند، و با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراه و دعوت کنندگان به آتش، تقرّب جستند، پس [با جعل احادیث] آنها را صاحب اختیار کارها و حاکم بر مال و جان مردم گردانیدند، و به‌وسیله ایشان دنیا را خوردند و بدون شک مردم برای دنیای خود همراه حاکمانند مگر کسی که خداوند او را حفظ کند. 7. حسادت نسبت به آسایش و راحتی مردم: «حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ و ...»؛[8] بر راحت بودن مردمان حسد می‌برند، بر گرفتاری دیگران می‌افزایند، و امیدواران را نومید می‌کنند. در هر راهی برای ایشان به خاک افتاده‌ای است (برای تباه کردن، راه‌ها در نظر گرفته‌اند) و نزد هر دلی وسیله‌ای دارند (می‌توانند با هر کسی به میل و خواست او سخن گویند) و در هر غمّ و اندوهی اشک‌ها ریزند [تا به‌وسیله آن به مقصود خود برسند]. 8. آسیب رساندن به مردم در هر شرایطی: «قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحا»؛[9] برابر هر حقّی باطلی، و برای هر راستی کژی‌ای، و برای هر زنده‌ای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی آماده کرده‌اند. در سؤال اصرار ورزند، و به وقت سرزنش، پرده دری کنند. 9. زیبا نشان دادن داشته‌های خود: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُم‏...»؛[10] بی‌نیازی [به مال مردم] را برای طمع و آز خود وسیله قرار می‌دهند تا بازارشان را نگاه داشته و کالاهای بی‌ارزش خود را که نفیس و پاکیزه می‌پندارند رواج دهند (از راه تزویر، خود را بی‌علاقه به دنیا نشان داده اظهار بی‌نیازی می‌نمایند تا به هدفشان برسند).   [1] . شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج البلاغة، محقق، مصحح، صبحی صالح، خ 194، ص 307، قم،‌ هجرت‏، چاپ اول‏، 1414ق‏. [2] . همان، خ 176، ص 253. [3] . همان، خ 210، ص 325. [4] . همان، نامه 27، ص 385. [5] . همان، خ 194، ص 307. [6] . همان، ح 45، ص 477. [7] . همان، خ 210، ص 326. [8] . همان، خ 194، ص 307. [9] . همان. [10] . همان.
عنوان سوال:

امام علی(ع) در نهج البلاغه منافقان را چگونه معرّفی می‌کند و دارای چه مشخصاتی می‌داند؟


پاسخ:

در ارتباط با منافقان سخنان بسیاری از پیامبر خدا(ص)، امام علی(ع) و دیگر ائمه اطهار(ع) وجود دارد. در دوران امام علی(ع) منافقان خسارت‌های بسیاری به حکومت امام(ع) وارد کردند و سبب شکست و حتی شکل‌گیری برخی جنگ‌ها شدند؛ لذا امام به مناسبت‌هایی در توصیف و نکوهش آنان مطالبی بیان نمود که در این‌جا به تعدادی از آنها که در نهج البلاغه آمده؛‌ اشاره می‌کنیم. 
1. گمراه بودن و به گمراهی کشاندن دیگران: «أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّون‏ ...»؛[1] شما را از اهل نفاق می‌ترسانم؛ چرا که آنان‏ گمراه و گمراه کننده‌اند، دچار لغزش و لغزاننده‌اند. به هر وسیله کوبنده‌ای برای گمراه کردن شما متوسل می‌شوند، و در هر کمین‌گاهی کمین می‌کنند. برای فریب مردم به دور از دیده حرکت می‌کنند، و چون روباه در میان جنگل انبوه از درخت می‌جهند. ... راه سخت و دشوار باطل را آسان جلوه می‌دهند، و از راه حق بر این پایه که راهی سخت و تنگ است می‌ترسانند. اینان یاران شیطان، و زبانه‌های آتش‌اند، آنان حزب شیطان‌اند، و بدانید حزب شیطان زیانکارانند.
2. سخن گفتن بدون فکر و اندیشه: «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِه‏...»؛[2] قطعاً زبان مؤمن پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان او است؛ زیرا مؤمن چون بخواهد سخنی گوید درباره آن در دل خود اندیشه نماید، اگر خیر بود آشکارش کند، و اگر شر بود نهفته‌اش دارد. و منافق هرچه به زبانش آید بگوید، نمی‌فهمد چه سخنی برای او سودمند و کدام گفتار برای او زیان‌آور است.
3. هراس و پروا نداشتن از انجام گناه: «رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا یَتَأَثَّمُ...»؛[3] مردی که منافق است و تظاهر به ایمان دارد، خود را در پوشش اسلام نشان می‌دهد، گناه را گناه نمی‌داند (از انجام آن ابائی ندارد) و از معصیت پروا ننماید.
4. دوروئی و دو رنگ بودن: «پیامبر(ص) به من گفت:... لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون‏ ...»؛[4] ولی بر شما از کسی که در دل منافق و در زبان دانا است می‏ترسم، که می‏گوید آنچه را خوب می‏دانید، و انجام می‏دهد آنچه را زشت به شمار می‏آورید».
«رنگ به رنگ می‌شوند، و به حالات گوناگون ظاهر می‌گردند، ... وصفشان به ظاهر دوای درد، و گفتارشان شفا است، امّا عملشان دردی است بی‌دوا. باطل می‌گویند ولی حق جلوه می‌دهند. بد وصف می‌کنند و زیبا می‌نمایانند».[5]
5. دشمنانی بدون بازگشت: «اگر با این شمشیر بر بن بینی مؤمن زنم که با من دشمنی ورزد دشمنی نخواهد کرد. و (لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی‏...) اگر تمام جهان را در کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت؛ زیرا قضا جاری شده و بر زبان پیامبر(ص) گذشته که فرمود: یا علی، مؤمن تو را دشمنی نکند، و منافق تو را دوست ندارد».[6]
6. دروغ‌گو و جعل کننده احادیث برای رسیدن به منافع دنیایی: «...لَا یَتَحَرَّجُ یَکْذِبُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدا ...»؛[7] عمداً به رسول خدا(ص) دروغ می‌بندد. اگر مردم بدانند که او منافق و دروغ‌گو است حدیث را از او نمی‌پذیرند، و گفتارش را باور نمی‌کنند، ولی می‌گویند: صحابی پیامبر(ص) است که رسول خدا را دید، از او حدیث شنید و از او فرا گرفت. بنابراین گفتارش را فرا می‌گیرند. خداوند در قرآن شما را از منافقان خبر داده، و آنان را چنان‌که شایسته است، معرفی نموده است. اینان پس از پیامبر ماندند، و با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراه و دعوت کنندگان به آتش، تقرّب جستند، پس [با جعل احادیث] آنها را صاحب اختیار کارها و حاکم بر مال و جان مردم گردانیدند، و به‌وسیله ایشان دنیا را خوردند و بدون شک مردم برای دنیای خود همراه حاکمانند مگر کسی که خداوند او را حفظ کند.
7. حسادت نسبت به آسایش و راحتی مردم: «حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ و ...»؛[8] بر راحت بودن مردمان حسد می‌برند، بر گرفتاری دیگران می‌افزایند، و امیدواران را نومید می‌کنند. در هر راهی برای ایشان به خاک افتاده‌ای است (برای تباه کردن، راه‌ها در نظر گرفته‌اند) و نزد هر دلی وسیله‌ای دارند (می‌توانند با هر کسی به میل و خواست او سخن گویند) و در هر غمّ و اندوهی اشک‌ها ریزند [تا به‌وسیله آن به مقصود خود برسند].
8. آسیب رساندن به مردم در هر شرایطی: «قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحا»؛[9] برابر هر حقّی باطلی، و برای هر راستی کژی‌ای، و برای هر زنده‌ای قاتلی، و برای هر دری کلیدی، و برای هر شبی چراغی آماده کرده‌اند. در سؤال اصرار ورزند، و به وقت سرزنش، پرده دری کنند.
9. زیبا نشان دادن داشته‌های خود: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَی الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُم‏...»؛[10] بی‌نیازی [به مال مردم] را برای طمع و آز خود وسیله قرار می‌دهند تا بازارشان را نگاه داشته و کالاهای بی‌ارزش خود را که نفیس و پاکیزه می‌پندارند رواج دهند (از راه تزویر، خود را بی‌علاقه به دنیا نشان داده اظهار بی‌نیازی می‌نمایند تا به هدفشان برسند).   [1] . شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج البلاغة، محقق، مصحح، صبحی صالح، خ 194، ص 307، قم،‌ هجرت‏، چاپ اول‏، 1414ق‏. [2] . همان، خ 176، ص 253. [3] . همان، خ 210، ص 325. [4] . همان، نامه 27، ص 385. [5] . همان، خ 194، ص 307. [6] . همان، ح 45، ص 477. [7] . همان، خ 210، ص 326. [8] . همان، خ 194، ص 307. [9] . همان. [10] . همان.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین