در بحث «وجود ذهنی» از مطلبی که آن نیز مربوط به تحقیق در اطراف علم و ادراک است بحث می‌شود و آن مسئله معروف و کهنی است به نام «اتّحاد عاقِل‌ْ و مَعْقول‌». این مسئله، مورد اختلاف و بیان دیدگاه‌های متفاوت فلاسفه قرار گرفته است. بخش مهمی از نظریّه معرفت و شناخت بر همین مبنا استوار شده است. اتّحاد عاقل و معقول، نخست در مورد علم خدا به اشیا، سپس علوم مجرّدات -از عقول و نفوس- مورد بحث قرار می‌گیرد.[1] توضیح این‌که؛ در مورد هر ادراکی ذهن ما ابتدا سه عامل را تشخیص می‌دهد. عامل اوّل «مدرِک» یا ادراک‌ کننده، عامل دوم «مدرَک» یا ادراک شده، و عامل سوم خود «ادراک» است. به عنوان نمونه، در ادراک مفهوم «فضا» ابتدا چنین به نظر می‌رسد که هنگام ادراک سه عامل دخالت دارد: اوّل خود ما که ادراک کننده هستیم، دوم مفهوم فضا که به ادراک ما درآمده است و سوم خود عمل ادراک که حالتی است از احوال ما. این امور سه‌گانه به حسب اصطلاح و به ترتیب «عاقل»، «معقول» و «عقل» نامیده می‌شوند. اما شکی نیست که در مورد هر تعقّل و ادراکی واقعاً سه عامل به معنای سه واحد وجود ندارد؛ زیرا مقصود ما از معقول وجود خارجی آن نیست، بلکه وجود آن در ظرف ذهن است. همچنین ادراک و مُدرَک، علم و معلوم و عقل و معقول در ظرف ذهن دو وجود ندارند، بلکه در ظرف ذهن، علم عین معلوم و عقل عین معقول است؛ و اگر مثلاً به وجود خارجی فضا احیاناً «معقول» و «معلوم» گفته شده است، مقصود معقول و معلوم بالعرض است، نه معقول و معلوم بالذات. بنابر این، عقل و معقول در ظرف ذهن یقیناً دو واحد نیستند. باقی می‌ماند این مطلب که آیا عاقل با معقول- که عین عقل است- عینیّت دارد یا نه؟ یعنی آیا عاقل و معقول مجموعاً یک واحد را تشکیل می‌دهند و اختلاف این دو صرفاً اختلاف مفهومی است، یا آن‌که دو واحد را تشکیل می‌دهند و در مفهوم و در مصداق با یکدیگر اختلاف دارند؟ بحث اصلی اتّحاد عاقل و معقول درباره همین مطلب است؛ لذا اختلافی که در باب اتّحاد عاقل و معقول است مربوط به تعقّل انسان به غیر ذات خود می‌باشد؛ یعنی بحث در این است؛ هنگامی که انسان مثلاً فضا را تعقّل می‌کند، آیا وجود خودش و وجود این معقول [فضا] یک واحد است یا دو واحد؟ ولی در مورد تعقّل انسان به ذات خود و این‌که در این مورد عاقل و معقول یکی است اختلافی نیست؛ زیرا بدون شک انسان به خودش عالم است؛ به این نحو که خودش پیش خودش حاضر است، و خودش هم عالم است و هم معلوم و این علم از قبیل علم حضوری است، نه علم حصولی؛ یعنی عالم، علم به خودش را به وسیله یک صورت پیدا نکرده است، بلکه خودش را به وسیله ذات خود پیدا کرده است.[2] با توجه به مطالب بالا، عقل قوّه‌ای نفسانی است و عاقل، همان نفس می‌باشد و به حکم بساطت نفس، عقل و عاقل یکی بیش نیست. و از آن سو، معقول و مدرَک بالذات، صورت حاصل شده در نفس است که مجرّد و غیر مادی می‌باشد و موجودات خارجی معلوم بالعرض هستند. در این‌جا هم به حکم بساطت نفس، صورت معقوله و نفس یکی است. در نتیجه، اتحاد عقل و عاقل و معقول ثابت می‌شود. بنابر این، نفس آدمی و قوّه عاقله و معقولاتش یک واحد تجزیه ناپذیر است.[3] ، [4] در مورد نقش مبحث اتحاد عاقل و معقول در زندگی انسان و تأثیر آن در پیشرفت، آنچه به صورت اجمال می‌توان بیان کرد؛ این است که مباحث مربوط به روح و روان و انسان‌شناسی نقش بسزایی در زندگی انسان دارد؛ بویژه بحث اتحاد عاقل و معقول که انسان را متحد با معلومات می‌داند و بر این اساس حقیقت انسان همان فکر و اندیشه او است. در نتیجه اگر چنین اندیشه‌ای در فرد و جامعه نهادینه شود موجب تغییر در نگرش‌ها، اهداف و به تبع آن تغییر سبک زندگی می‌گردد؛ و در آن صورت تحولات زیادی رخ می‌دهد. بسیاری از اموری که الآن هدف درجه اول هستند به اهداف درجه دوم و سوم تنزل پیدا می‌کنند و بسیاری از اموری که در درجه دوم و سوم از ارزش‌گذاری قرار دارند، به درجه اول صعود می‌کنند. به عبارت دیگر، این‌که گفته می‌شود برای هر گونه پیشرفت و تغییر وضعیت ابتدا باید فرهنگ تغییر کند، بحث اتحاد عاقل و معقول تأمین کننده مبانی و پایه‌های این ادعا است؛ زیرا فرهنگ را متحد با ذات انسان معرفی می‌کند که عینیت و اتحاد ذاتی با هم دارند؛ چنان‌که در مباحث روبنایی و کاربردی نیز مبحث اتحاد عاقل و معقول نقش اساسی دارد؛ به این بیان که اگر انسان توجه داشته باشد که با تفکر و اندیشه، حقیقت خود را می‌سازد و به آن سمت و سو می‌دهد، قهراً فکر و اندیشه خود را به سمت و سوی علوم و اموری سوق می‌دهد که دارای فایده بیشتر است و توجه خود را معطوف اموری می‌کند که اثر آن دارای بقا و دوام بیشتری است. [1] . ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 5، ص 238 – 265، تهران، صدرا؛ حسن زاده آملی، حسن، اتحاد عاقل به معقول، ص 119، تهران، حکمت، چاپ دوم، 1366ش. [2] . مجموعه آثار، ج 5، ص 239 – 241. [3] . ر. ک: حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص 222، 227، 342 و 434، قم، الف لام میم، چاپ سوم، 1385ش. [4] . اقتباس از پاسخ 9983.
منظور از اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول چیست؟ تقاضا میشود این را با زبان ساده بیان بفرماید و اثر آن در زندگی انسان چیست؟ چگونه انسان میتواند با این مطلب پیشرفت کند؟
در بحث «وجود ذهنی» از مطلبی که آن نیز مربوط به تحقیق در اطراف علم و ادراک است بحث میشود و آن مسئله معروف و کهنی است به نام «اتّحاد عاقِلْ و مَعْقول». این مسئله، مورد اختلاف و بیان دیدگاههای متفاوت فلاسفه قرار گرفته است. بخش مهمی از نظریّه معرفت و شناخت بر همین مبنا استوار شده است. اتّحاد عاقل و معقول، نخست در مورد علم خدا به اشیا، سپس علوم مجرّدات -از عقول و نفوس- مورد بحث قرار میگیرد.[1]
توضیح اینکه؛ در مورد هر ادراکی ذهن ما ابتدا سه عامل را تشخیص میدهد. عامل اوّل «مدرِک» یا ادراک کننده، عامل دوم «مدرَک» یا ادراک شده، و عامل سوم خود «ادراک» است. به عنوان نمونه، در ادراک مفهوم «فضا» ابتدا چنین به نظر میرسد که هنگام ادراک سه عامل دخالت دارد: اوّل خود ما که ادراک کننده هستیم، دوم مفهوم فضا که به ادراک ما درآمده است و سوم خود عمل ادراک که حالتی است از احوال ما. این امور سهگانه به حسب اصطلاح و به ترتیب «عاقل»، «معقول» و «عقل» نامیده میشوند.
اما شکی نیست که در مورد هر تعقّل و ادراکی واقعاً سه عامل به معنای سه واحد وجود ندارد؛ زیرا مقصود ما از معقول وجود خارجی آن نیست، بلکه وجود آن در ظرف ذهن است. همچنین ادراک و مُدرَک، علم و معلوم و عقل و معقول در ظرف ذهن دو وجود ندارند، بلکه در ظرف ذهن، علم عین معلوم و عقل عین معقول است؛ و اگر مثلاً به وجود خارجی فضا احیاناً «معقول» و «معلوم» گفته شده است، مقصود معقول و معلوم بالعرض است، نه معقول و معلوم بالذات. بنابر این، عقل و معقول در ظرف ذهن یقیناً دو واحد نیستند.
باقی میماند این مطلب که آیا عاقل با معقول- که عین عقل است- عینیّت دارد یا نه؟ یعنی آیا عاقل و معقول مجموعاً یک واحد را تشکیل میدهند و اختلاف این دو صرفاً اختلاف مفهومی است، یا آنکه دو واحد را تشکیل میدهند و در مفهوم و در مصداق با یکدیگر اختلاف دارند؟ بحث اصلی اتّحاد عاقل و معقول درباره همین مطلب است؛ لذا اختلافی که در باب اتّحاد عاقل و معقول است مربوط به تعقّل انسان به غیر ذات خود میباشد؛ یعنی بحث در این است؛ هنگامی که انسان مثلاً فضا را تعقّل میکند، آیا وجود خودش و وجود این معقول [فضا] یک واحد است یا دو واحد؟ ولی در مورد تعقّل انسان به ذات خود و اینکه در این مورد عاقل و معقول یکی است اختلافی نیست؛ زیرا بدون شک انسان به خودش عالم است؛ به این نحو که خودش پیش خودش حاضر است، و خودش هم عالم است و هم معلوم و این علم از قبیل علم حضوری است، نه علم حصولی؛ یعنی عالم، علم به خودش را به وسیله یک صورت پیدا نکرده است، بلکه خودش را به وسیله ذات خود پیدا کرده است.[2]
با توجه به مطالب بالا، عقل قوّهای نفسانی است و عاقل، همان نفس میباشد و به حکم بساطت نفس، عقل و عاقل یکی بیش نیست. و از آن سو، معقول و مدرَک بالذات، صورت حاصل شده در نفس است که مجرّد و غیر مادی میباشد و موجودات خارجی معلوم بالعرض هستند. در اینجا هم به حکم بساطت نفس، صورت معقوله و نفس یکی است. در نتیجه، اتحاد عقل و عاقل و معقول ثابت میشود. بنابر این، نفس آدمی و قوّه عاقله و معقولاتش یک واحد تجزیه ناپذیر است.[3] ، [4]
در مورد نقش مبحث اتحاد عاقل و معقول در زندگی انسان و تأثیر آن در پیشرفت، آنچه به صورت اجمال میتوان بیان کرد؛ این است که مباحث مربوط به روح و روان و انسانشناسی نقش بسزایی در زندگی انسان دارد؛ بویژه بحث اتحاد عاقل و معقول که انسان را متحد با معلومات میداند و بر این اساس حقیقت انسان همان فکر و اندیشه او است. در نتیجه اگر چنین اندیشهای در فرد و جامعه نهادینه شود موجب تغییر در نگرشها، اهداف و به تبع آن تغییر سبک زندگی میگردد؛ و در آن صورت تحولات زیادی رخ میدهد. بسیاری از اموری که الآن هدف درجه اول هستند به اهداف درجه دوم و سوم تنزل پیدا میکنند و بسیاری از اموری که در درجه دوم و سوم از ارزشگذاری قرار دارند، به درجه اول صعود میکنند. به عبارت دیگر، اینکه گفته میشود برای هر گونه پیشرفت و تغییر وضعیت ابتدا باید فرهنگ تغییر کند، بحث اتحاد عاقل و معقول تأمین کننده مبانی و پایههای این ادعا است؛ زیرا فرهنگ را متحد با ذات انسان معرفی میکند که عینیت و اتحاد ذاتی با هم دارند؛ چنانکه در مباحث روبنایی و کاربردی نیز مبحث اتحاد عاقل و معقول نقش اساسی دارد؛ به این بیان که اگر انسان توجه داشته باشد که با تفکر و اندیشه، حقیقت خود را میسازد و به آن سمت و سو میدهد، قهراً فکر و اندیشه خود را به سمت و سوی علوم و اموری سوق میدهد که دارای فایده بیشتر است و توجه خود را معطوف اموری میکند که اثر آن دارای بقا و دوام بیشتری است. [1] . ر. ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 5، ص 238 – 265، تهران، صدرا؛ حسن زاده آملی، حسن، اتحاد عاقل به معقول، ص 119، تهران، حکمت، چاپ دوم، 1366ش. [2] . مجموعه آثار، ج 5، ص 239 – 241. [3] . ر. ک: حسن زاده آملی، حسن، دروس معرفت نفس، ص 222، 227، 342 و 434، قم، الف لام میم، چاپ سوم، 1385ش. [4] . اقتباس از پاسخ 9983.
- [سایر] اتحاد عاقل به معقول در فلسفه به چه معناست و چه اهمیتی دارد؟
- [سایر] دیدگاه فلاسفه در باب عقل چیست؟ اتحاد عقل، عاقل و معقول را از دیدگاه فلسفی و اینکه آیا آیات و روایات ما این مبنا را می پذیرد؟ به چه دلیل؟
- [سایر] منظور از جهان بینی چیست؟(لطفا به زبان ساده توضیح دهید)
- [سایر] استاد حسنزاده در مورد مُثُل الهیّه (مثل افلاطونی) میفرماید: (أنّ المُثُل موضوعاتٌ حقیقیّة للعلوم أی صور علمیّة حققة للأشیاء کما یعتنی و یهتمّ بها فی البحث عن الوجود الظّلّی الذّهنی، و فی البحث عن اتّحاد عاقل بمعقوله، و لا یتمّ البحثا الاّ بنیل ما هو مکتومٌ فی المُثُل الإلهیّة) (شرح المنظومة سبزواری، نشر ناب، ج 3 ص 704، پاورقی شمارۀ 5 از غرر 91). اینجا 2 مدّعا وجود دارد: یکی اینکه مبحث وجود ذهنی مبتنی بر مثل الهیّه است، و دیگر اینکه مبحث اتّحاد عاقل و معقول نیز چنین است. هر کدام از این دو مبحث چگونه با مثل الهیّه مربوط میشوند، و از چه رو است که برای تمام بودن این دو مبحث نیاز به مثل الهیّه است؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] به منظور پیشرفت علم داروسازی و اطمینان از تأثیر آن در بدن نیاز به آزمایش روی حیوانات و احیاناً بر روی انسان است، وظیفه چیست؟ و چنانچه راه آزمایش منحصر در انسان باشد حکم چیست؟
- [سایر] آیا هنگامی که انسان وحشی، در جامعه ابتدائی زندگی می کرده و خط و زبان نمی دانسته است، پیامبران نیز بوده اند یا نه؟
- [سایر] برخی از نکات کلیدی و آموزنده زندگی مقام معظم رهبری، خاطرات، تائیدات و صلاحیت های وی از زبان انسان های بزرگی مثل امام خمینی را بیان کنید.
- [آیت الله نوری همدانی] آیا انسان میتواند با نیّت از حساب مشترک پول مخمّس و غیر مخمّس نیازمندیهای زندگی را تأمین نماید؟
- [آیت الله مظاهری] منظور از تقدیرات الهی چیست و تسلیم بودن در برابر تقدیرات الهی چگونه است؟ آیا تقدیرات الهی برای انسان ثابت است یا انسان میتواند با دعا تقدیرات الهی را تغییرداده و آن را آن گونه که خود بخواهد رقم بزند؟!
- [سایر] با سلام سوالی داشتم از خدمتتون اگر انسان یک دانگ از شش دانگ منزل یا زمین خود را وقف کند تکلیف 5 دانگ دیگر که به وراث می رسد برای خرید و فروش و ساخت و ساز به چه صورت است.فقط لطفا با زبان ساده جواب دهیدکه متوجه شوم ممنون
- [آیت الله مکارم شیرازی] چند چیز است که سفر را قطع می کند و باید نماز را تمام خواند: اول رسیدن به (وطن) منظور از وطن چیست منظور از وطن محلی است که انسان آن را برای اقامت و زندگی خود انتخاب کرده، خواه در آنجا متولد شده باشد یا نه و خواه وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را انتخاب کرده است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] سرمایهای که مورد نیاز انسان است و با کمتر از آن زندگی او در حدّ آبرو و شؤونش اداره نمیشود خمس ندارد، یعنی میتواند از درآمد خود برداشته و جزء سرمایه کند، همچنین است اموالی که برای تأمین مخارج آتیه زندگی خود، پسانداز میکند ولی اگر با پرداختن خمس این اموال، مشکلی در اداره زندگی او پدید نمیآید باید خمس آن را بدهد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مجتهدی که انسان از او تقلید میکند در مسألهای فتوی دهد مقلّد آن مجتهد یعنی کسیکه از او تقلید میکند نمیتواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوی ندهد وبفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلاً بفرماید احتیاط آن است که در رکعت سوم وچهارم نماز سه مرتبه تسبیحات اربعه یعنی: )سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَر( بگویند، مقلّد باید یا به این احتیاط، که احتیاط واجبش میگویند عمل کند وسه مرتبه بگوید، و یا آن که به فتوای مجتهدی که علم او از مجتهد اعلم کمتر و از مجتهدهای دیگر بیشتر است عمل نماید، پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، میتواند یک مرتبه بگوید و همچنین است اگر مجتهدی که انسان از او تقلید میکند بفرماید مسأله محل تأمل یا محل اشکال است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که در دو محل زندگی میکند چنانچه در هر یک تقریبا شش ماه از سال را زندگی میکند، هر دو وطن او محسوب میشود، ولی اگر در یکی از آن دو کمتر از شش ماه بماند آنجا وطن وی به حساب نمیآید؛ بنابراین انسان تنها میتواند دو وطن داشته باشد و بیشتر از دو وطن امکان ندارند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] بنابر احتیاط واجب باید انسان از پوشیدن لباس شهرت خودداری کند، منظور از لباس شهرت لباسی است که جنبه ریاکاری دارد و می خواهد به وسیله آن مثلاً به زهد و ترک دنیا مشهور شود، خواه از جهت پارچه یا رنگ آن باشد یا دوخت آن، اما اگر واقعا قصدش ساده پوشیدن است و جنبه ریا کاری ندارد نه تنها جایز است بلکه عملی است شایسته و اگر کسی با لباس شهرت نماز بخواند نماز او باطل نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] در مصرف زکات، طفل یا دیوانه، همچون عاقل بالغ است پس چنانچه طفل و دیوانه از مصارف زکات باشند، انسان میتواند به ولیّ آنها زکات بدهد، به قصد این که آنچه میدهد ملک طفل یا دیوانه باشد، یا ولیّ آن را به مصرف طفل یا دیوانه برساند، یا با احراز رضایت ولیّ، خودش آن را به مصرف طفل یا دیوانه برساند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] (ودیعه) آن است که انسان مال خود را به دیگری به عنوان امانت و به منظور حفظ و نگهداری بسپارد هر گاه این مطلب را با صیغه لفظی بگوید، یا بدون این که صیغه ای بخواند به شخص امانتدار بفهماند که مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به همین قصد بگیرد، باید به احکام ودیعه و امانت که بعداً گفته می شود عمل نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] حجّ زیارت کردن خانه خدا و انجام اعمالیست که دستور دادهاند در آنجا به جا آورده شود و در تمام عمر بر کسی که این شرایط را دارا باشد یک مرتبه واجب میشود: اوّل: آن که بالغ باشد. دوم: آن که عاقل باشد. سوم: به واسطه رفتن به حجّ مجبور نشود که کار حرامی را (که اهمیتش در شرع به اندازه حجّ یا بیشتر از حجّ است) انجام دهد، یا عمل واجبی را (که به اندازه حجّ یا مهمتر از حجّ است) ترک نماید؛ بلی در صورتی که عمل واجب را ترک کند، یا عمل حرام را مرتکب شود، با داشتن شرایط دیگر حجّ بر او واجب است. چهارم: آن که مستطیع باشد؛ و مستطیع بودن به چند چیز است: اوّل: آن که توشه راه و مرکب سواری یا مالی که بتواند آنها را تهیّه کند داشته باشد. دوم: توانایی بدنی داشته باشد؛ یعنی از نظر شرایط جسمی توانایی آن را داشته باشد که مکّه رود و حجّ را به جا آورد. سوم: در راه مانعی از رفتن نباشد، پس اگر راه بسته باشد یا انسان بترسد که در راه، خطر جانی باشد یا آبروی وی در خطر افتد یا مالی را که بردن آن مشقّت شدید برای او ایجاد میکند ببرند، حجّ بر او واجب نیست ولی اگر بتواند از راه دیگری برود - اگر چه دورتر باشد - در صورتی که مشقّت شدید نداشته باشد، حجّ بر او واجب است. چهارم: به مقدار به جا آوردن حجّ وقت داشته باشد. پنجم: انجام حجّ موجب اختلال در تأمین اقتصادی زندگی خود یا کسانی که شرعاً یا عرفاً خرجی آنها بر او واجب است، نگردد. ششم: انجام حجّ موجب اختلال در سائر جهات زندگی او نگردد؛ مثلاً کسی که میترسد با رفتن حجّ زندگی او به جدایی کشیده شود، حجّ بر او واجب نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] حج: زیارت کردن خانه خدا و انجام اعمالی است که دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر کسی که شرایط زیر را دارا باشد، یک مرتبه واجب می شود. اوّل: بالغ باشد. دوّم: عاقل و آزاد باشد. سوّم: بواسطه حجّ مجبور نشود کار حرامی که اهمیتش در شرع از حج بیشتر است انجام دهد یا عمل واجبی را که از حجّ مهمتر است ترک کند. چهارم: مستطیع باشد، و مستطیع بودن به چند چیز است: اوّل: آنکه توشه راه و چیزهایی را که بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است و در کتابهای مفصّل گفته شده دارا باشد، و نیز مالی که بتواند بلیط سفر یا وسیله سفر را تهیّه کند داشته باشد. دوّم: سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد که بتواند مکّه رود و حج را بجا آورد. سوّم: در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر راه بسته است یا انسان بترسد که در راه جان او از بین برود حجّ بر او واجب نیست ولی اگر از راه دیگری بتواند برود اگر چه دورتر باشد در صورتی که مشقّت زیاد نداشته باشد و خیلی غیر متعارف نباشد باید از آن راه برود. چهارم: بقدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. پنجم: مخارج کسانی را که خرجی آنان بر او واجب است مثل زن و بچّه و مخارج کسانی را که مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند داشته باشد. ششم: بعد از برگشتن کسب یا زراعت یا عایدی ملک یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگی کند و اگر کسی که آنچه دارد در راه حج خرج کند زندگی او قبل و بعد از حج فرق نکند حج بر او واجب است پس کسانی که زندگیشان از طریق وجوهات شرعیه تأمین می شود و حج رفتن وضع زندگی آنها را مختل نمی کند اگر به اندازه حج مالی داشته باشند حج بر آنها واجب می شود.
- [آیت الله اردبیلی] انسان میتواند زکات را در هشت مورد مصرف کند: اوّل: فقیر و آن کسی است که مخارج سال خود و افراد تحت تکفّلش را ندارد و کسی که صنعت، ملک یا سرمایهای دارد که میتواند از منافع سرمایه، مخارج سال خود را به دست آورد، فقیر نیست. دوم: مسکین و آن کسی است که زندگی را سختتر از فقیر میگذراند. سوم: کسی که از طرف امام علیهالسلام یا نایب امام مأمور است که زکات را جمع آوری و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی کند و آن را به امام علیهالسلام یا نایب امام یا مصرف فقرا برساند. چهارم: کافرهایی که اگر زکات به آنان بدهند، به دین اسلام مایل میشوند یا در جنگ و دفاع به مسلمانان کمک میکنند. پنجم: خریداری بردگان و آزاد کردن آنان. ششم: بدهکاری که نمیتواند قرض خود را بدهد؛ به شرط آن که قرض در معصیت مصرف نشده باشد. هفتم: سبیل اللّه؛ یعنی کاری مانند ساختن مسجد که منفعت عمومی دینی دارد یا مثل ساختن پل و اصلاح راه که نفع آن به عموم مسلمانان میرسد و آنچه برای اسلام و مسلمین نفع داشته باشد، به هر نحو که باشد. هشتم: ابن السّبیل، یعنی مسافری که در سفر درمانده شده است، اگرچه در وطن خود غنی باشد. احکام این موارد در مسائل آینده گفته میشود.