چرا قطع دست دزد در ایران اجرا نمی شود؟
پاسخ اجمالی: همان طور که در پرسش اشاره شد قرآن و روایات قطع کردن دستان دزد را با تحقق شرایطش واجب می دانند، اما گفتنی است که در مورد اجرای این حکم در عصر غیبت امام زمان (عج) می توان سخنان فقها و دانشمندان اسلامی را به سه بخش تقسیم نمود: 1. برخی از فقها مانند علامه حلی در مورد اجرای حدود الاهی از سوی فقها در عصر غیبت توقف نموده و رأی خاصی ندارند. 2. بعضی هم مانند مرحوم خوانساری بر این باورند که در عصر غیبت اجرای حدود جایز نیست. 3. اما نظر سوم که دیدگاه برخی از فقهای پیشین و اکثر فقهای معاصر است، این است که در این زمینه فرقی بین زمان حضور و غیبت نیست همان طور که در زمان حضور امام (ع) (در صورت تحقق شرایط) حدود اجرا می شود، در زمان غیبت امام نیز باید حدود را اجرا نمود. لازم به ذکر است که احکام الاهی بر اساس مصالح و مفاسد صادر شده است، در برخی از موارد اجرای حدود چه در زمان حضور امام یا در زمان غیبت ممکن است بنابر دلایل و یا مصالحی موقتا متوقف شود که امروزه نیز چنین است. پاسخ تفصیلی: پیش از پرداختن به پاسخ بیان نکته ای لازم به نظر می رسد. همان طور که در پرسش اشاره شد، قرآن[1] و روایات[2] قطع کردن دستان دزد را با تحقق شرایطش واجب می دانند، اما گفتنی است که در مورد اجرای این حکم در عصر غیبت امام زمان (عج) می توان سخنان فقها و دانشمندان اسلامی را به سه بخش تقسیم نمود. 1. برخی از فقها در این مورد که آیا فقها در عصر غیبت می توانند حدود الاهی را اجرا کنند، یا این که چنین حقی ندارند، توقف نموده و رأی خاصی را اتخاذ ننمودند. یکی از کسانی که در این موضوع توقف نموده علامه حلی است. وی می گوید: آیا در زمان غیبت امام زمان فقها می توانند اجرای حدود کنند، شیخین (شیخ مفید و شیخ طوسی) بر اساس روایت[3] فتوا به جواز دادند و من در این روایت و فتوا توقف می کنم.[4] 2. بعضی نیز بر این باور هستند که در عصر غیبت نباید اجرای حدود نمود. یکی از کسانی که جایز نمی داند مرحوم خوانساری است وی می گوید: اما معروف بین متقدمین این است که اجرای حدود در زمان غیبت جایز نیست، بلکه در نوشته های برخی ادعای اجماع شده است که اجرای حد توسط امام باشد یا کسی که شخصا از جانب امام معصوم انتخاب شده است.[5] و برخی نیز اجرای حدود را در زمان غیبت فقط در مورد صاحب برده نسبت به برده اش و برخی نیز در مورد پدر نسبت به فرزند و شوهر نسبت به همسر جایز دانستند.[6] 3. اما نظر سوم که دیدگاه برخی از فقهای پیشین و اکثر فقهای معاصر است، این است که در این زمینه فرقی بین زمان حضور و غیبت نیست همان طور که در زمان حضور امام (ع) (در صورت تحقق شرایط) حدود اجرا می شود، در زمان غیبت امام نیز باید حدود را اجرا نمود. از جمله کسانی که رأیش بر اجرای حدود در زمان غیبت استوار است، شیخ مفید می باشد که می گوید: اما اقامه حدود به دست رهبر اسلام که از طرف خدا بر این مقام نصب شده می باشد که ایشان امامان هدایت از آل محمد هستند و نیز کسانی که از جانب ایشان منصوب هستند و هم چنین این امر به فقهای شیعه واگذار شده که در صورت امکان آن را اقامه نمایند.[7] اما پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که بر این مبنا نیز باز هم می بینیم که در برخی از مواقع حدود اجرا نشده و یا دست دزد قطع نمی شود که این به دو دلیل می تواند باشد. الف. برای اقامه حد سرقت شرایطی در روایات و به دنبال آن در کتاب های فقهی بیان شده که بدون تحقق آن حد سرقت جاری نخواهد شد و آن عبارت است از: بلوغ، عقل، اختیار، عدم اضطرار، این که دزد آن کالا را از جایی دزدیده باشد که خودش آن را شکسته یا دریده و یا پاره کرده باشد، این که خودش یا با کمک دیگری آن را از محلش بدزدد، این که دزد پدر مال باخته نباشد، یا در پنهان و مخفیانه دزدیده باشد.[8] بنابراین با توجه به این شرایطی که بیان شد اگر دزد غیر بالغ، یا دیوانه باشد، یا شخصی او را مجبور به دزدی نموده باشد یا از روی اضطرار و ناچاری دست به دزدی زده یا این که آن کالا را از جایی دزدیده که دیگران آن محل شکسته یا پاره کرده باشد؛ مثلاً دو نفر به دزدی بروند یکی از آن دو محل آن شی ء؛ مثل گاو صندوق را باز یا سوراخ کند و دیگری آن را از آن جا بدزددیا این که خودش یا با کمک دیگری آن را از محلش ندزدد؛ مثلا کسی آن را از محلش خارج نموده و او بدزدد یا این که دزد پدر مال باخته باشد، یا این که دزدی در پنهان و مخفیانه نباشد، دست دزد قطع نمی شود. [9] ب. شیعه بر این باور است که احکام الاهی بر اساس مصالح و مفاسد صادر شده است؛ یعنی به اصطلاح فقهی "احکام تابع مصالح و مفاسد است"،[10] اما باید توجه داشت که در برخی از موارد در اجرای واجب مفسده و یا در انجام حرام مصلحتی قوی تر و مهم تر مترتب است که برای حفظ این اهم باید از این واجب دست کشید و یا آن حرام را مرتکب شد. در این رابطه به چند مورد از نمونه ها که در تاریخ اسلام وجود دارد اشاره می کنیم. الف. مسعدة بن صدقه می گوید: به امام صادق (ع) عرض شد: مردم عقیده دارند که علی (ع) بر منبر کوفه فرموده است: ای مردم شما را به ناسزا گفتن به من می خوانند، مرا ناسزا بگوئید، سپس به بیزاری از من می خوانند، از من بیزاری نجوئید، امام فرمود: مردم چه بسیار بر علی (ع) دروغ می بندند، سپس فرمود: علی فرموده است: (شما را به ناسزا گفتن به من می خوانند، مرا ناسزا بگوئید، سپس به بیزاری از من می خوانند، و من به دین محمدم) و نفرمود. از من بیزاری نجوئید. سائل عرض کرد: به من بفرما اگر کشته شدن را اختیار کند و بیزاری نجوید چگونه است؟ فرمود به خدا این تکلیف را ندارد. تکلیف او همان است که عمار بن یاسر کرد زمانی که اهل مکه او را مجبور به بیزاری از پیغمبر (ص) کردند. ولی دلش به ایمان مطمئن بود، سپس خدای عز و جل در باره‌ او نازل فرمود: (جز کسی که مجبور شود، ولی دلش به ایمان مطمئن باشد[11] آن گاه پیامبر (ص) به او فرمود: ای عمار! اگر دوباره مجبورت کردند تو هم چنان کن که کردی (به زبان از دینت بیزاری بجو) که خدای عز و جل عذر تو را نازل فرموده و دستورت داده که تکرار کنی اگر تکرار کردند.[12] ب. در حدیبیه (نام چاهی است در نزدیکی مکه) سهیل بن عمرو (یکی از فرستادگان قریش و بزرگان ایشان) از طرف قریش نزد پیامبر (ص) آمد و پیشنهاد صلح نمود و به رسول خدا (ص) نیز وحی رسید که پیشنهاد صلح را بپذیرد و أمیر المؤمنین (ع) را نویسنده صلح نامه و تنظیم‌ کننده قرار داد صلح سازد، پس پیامبر (ص) به علی فرمود: یا علی بنویس (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، سهیل بن عمرو گفت: ای محمد این نامه صلحی است که میان ما و تو نوشته می‌شود آن را به نام کسی آغاز کن که ما او را بشناسیم (و بپذیریم و ما خدای رحمان و رحیم‌ نمی شناسیم) بنویس: (باسمک اللهم) (یعنی به نام تو بار خدایا) پیامبر (ص) به أمیر المؤمنین (ع) فرمود: آن چه نوشتی پاک کن و (چنان چه سهیل می گوید) بنویس: (بسمک اللهم) أمیر المؤمنین (ع) عرض کرد: ای رسول خدا اگر اطاعت و پیروی از شما نبود (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) را پاک نمی کردم! سپس آن را پاک کرد و به جای آن نوشت: (بسمک اللهم) پس پیغمبر (ص) به او فرمود: بنویس: این چیزی است که بدان پیمان می بندد محمد رسول خدا با سهیل بن عمرو، سهیل گفت: اگر ما در آن چه میان ما و تو نوشته می‌شود به این صورت (که می گوئی) بپذیریم (و در صلح نامه نوشته شود (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ)) در نتیجه ما رسالت و پیامبری تو را پذیرفته‌ایم، و چه من در نامه صلح نبوت تو را بپذیرم و چه بر زبان بگویم برای من یکسان است (و چون ما نبوت تو را نپذیرفته‌ایم در نامه صلح نیز نباید (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ) نوشته شود) این نام را پاک کن و به جای آن بنویس: این چیزی است که محمد بن عبد اللَّه بدان پیمان می بندد، امیر المؤمنین (ع) فرمود: به خدا سوگند او به حقیقت فرستاده و رسول خدا است گر چه بینی تو بر خاک مالیده شود، سهیل گفت: اگر می خواهی شروط صلح برقرار شود آن گونه که می گویم نام او را به تنهائی بنویس، امیر المؤمنین (ع) فرمود: ای سهیل و ای بر تو، از ستیزه‌جوئی دست بدار پیغمبر (ص) فرمود: یا علی آن را پاک کن، عرض کرد: ای رسول خدا دست من به سوی پاک کردن نام تو از نبوت نمی رود (و در این باره به من یاری نمی ندهد) پیامبر فرمود: دست مرا بدان جا بگذار تا آن را پاک کنم، علی (ع) دست پیامبر (ص) را روی نامه گذارد و آن حضرت آن جمله ((رسول اللَّه)) را پاک کرد، و به امیر المؤمنین (ع) فرمود: به زودی تو خود دچار چنین ماجرائی خواهی شد و تو به ناچار و ناراحتی شدید آن را خواهی پذیرفت ( اشاره است به داستان جنگ صفین و حکمیت نامبارکی که به دنبال آن قرار شد صلح نامه برای مدت یک سال میان طرفین نوشته شود، و هنگام نوشتن، علی (ع) فرمود: بنویسید این پیمانی است میان علی بن ابی طالب أمیر مؤمنان و معاویة بن ابی سفیان، عمرو عاص گفت: (امیر المؤمنین را) از دنبال نام خویش پاک کن زیرا ما امارت و فرمانروائی تو را بر خود نپذیرفته‌ایم و پس از سخن هائی که رد و بدل شد علی (ع) به ناچار پذیرفت، و همین فرمایش رسول خدا (ص) را در آن جا یاد آوری فرمود[13]) سپس علی (ع) دنباله صلح نامه را به پایان رسانید.[14] ج. یکی از راویان به نام عمَّارٍ می گوید از امام صادق (ع) در مورد نمازی (تراویح) که در ماه رمضان در مساجد به صورت جماعت خوانده می شود پرسیدم حضرت فرمود: زمانی که امیر مؤمنان علی (ع) وارد کوفه شد به فرزندش امام حسن فرمود به مردم اعلام کن در ماه رمضان در مساجد نماز (تراویح) نباید به جماعت خوانده شود امام حسن نیز حسب الامر پدرش اعلام نمود وقتی که مردم سخنان امام حسن را شنیدند فریاد زدند وای عمر وای عمر (سنت عمر تباه می شود) وقتی امام حسن فریاد مردم را به امیر مؤمنان گفت حضرت فرمود: به آنان بگو بخوانند. [15] با توجه به نمونه هایی که بیان شد ملاحظه می شود با توجه به این که یقیناً ناسزا گفتن به حضرت علی (ع) و بیزای جستن از ایشان(ع) حرام است و "بسم الله الرحمن الرحیم" و "محمد رسول الله" که در حقانیت و لزوم بیان آن تردیدی نیست اما در عین حال می بینیم که به دلیل مصلحت مهم تر حضرت اجازه به بیزاری دادند و در صلح نامه حدیبیه بسم الله حذف می شود و هم چنین با توجه به این که نماز تراویح (هزار رکعت نماز در مدت شب های ماه مبارک رمضان) مستحب بوده و اقامه آن به صورت جماعت بدعت و حرام می باشد اما در عین حال با توجه به مفسده ای که به دنبال جلوگیری از آن وجود داشت حضرت از این کار دست کشیده و به فرزند گرامیشان می فرمایند برو به مردم بگو این نماز را به جماعت بخوانید یعنی این بدعت را انجام دهید. با نمونه هایی که بیان شد روشن می شود که امروزه با توجه به هجوم همه جانبه دشمنان اسلام از هر سو به اسلام و تشیع برخی از حدودها برداشته شده و اقامه نمی شود و حتی اخیراً بر اساس قانون مصوب مجلس شورای اسلامی و تأیید شورای نگهبان حکم حد رجم نیز از احکام مدون قوانین جمهوری اسلامی ایران برداشته شد که می توان این برداشته شدن را در همان راستا ارزیابی نمود. پی نوشتها: [1] مائده، 38، مرد و زن دزد را به جزای کاری که انجام داده‌اند دستشان را قطع کنید. [2] محدث نوری، مستدرک‌الوسائل ج : 18 ص : 125، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه ق. [3] صدوق، من ‌لا یحضره‌ الفقیه، ج 4، ص 71 و 72، انتشارات جامعه مدرسین، قم، سال 1413 ه ق، رَوَی سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیُّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ سَأَلْتُ‌ أبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ یُقِیمُ الْحُدُودَ السُّلْطَانُ أَوِ الْقَاضِی فَقَالَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ إِلَی مَنْ إِلَیْهِ الْحُکْم‌. [4] حلی، حسن، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ص 994، ‌ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد- ایران، چاپ اول‌، 1412 ه ق.‌‌ [5] خوانساری، سید احمد، جامع المدارک فی شرح مختصر النافع، ج ‌5، ص 411، ناشر: مؤسسه اسماعیلیان‌، قم- ایران، چاپ دوم‌، 1405 ه ق‌‌؛ طوسی، ابو جعفر، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص 300 و 301، ناشر: دار الکتاب العربی‌، بیروت- لبنان، چاپ دوم ؛ السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج‌2، ص: 24، حلّی، ابن ادریس، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، قم- ایران‌، چاپ دوم‌؛ محقق حلّی، نجم الدین، شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌1، ص: 312 و 313، ناشر: مؤسسه اسماعیلیان‌، قم- ایران، چاپ دوم‌ ؛ محقق حلّی، نجم الدین‌، نکت النهایة، ج‌2، ص 16، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، قم- ایران‌، چاپ اول‌؛ شهید ثانی، زین الدین، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج‌3، ص 105، ناشر: مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم- ایران‌، چاپ اول. [6] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌1، ص: 312 و 313 ؛ مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج ‌3، ص 105. [7] شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص 810، ناشر: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید- رحمة الله علیه‌، قم- ایران‌، چاپ اول؛ سلار، حمزه، المراسم العلویة و الأحکام النبویة، ص 261، ناشر: منشورات الحرمین‌، قم- ایران، چاپ اول‌‌. [8] موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیلة، ج‌2، ص 482 و 483، ناشر: مؤسسه دار العلم‌، قم- ایران، چاپ اول‌‌. [9] موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیلة، ج‌2، ص 482 و 483، ناشر: مؤسسه دار العلم‌، قم- ایران، چاپ اول‌‌. [10] برای اطلاع بیشتر در رابطه با این موضوع به نمایه " شماره " که در همین سایت موجود است مراجعه نمایید. [11] نحل، 106. [12]کلینی، کافی، ج‌2، ص 219، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش. [13] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ، ج‌1، ص 122، ناشر: کنگره شیخ مفید، چاپ قم‌، چاپ اول. ‌ [14]الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج‌1، ص 119. [15] شیخ طوسی، تهذیب‌الأحکام، ج 3، ص 70، ح 30، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

چرا قطع دست دزد در ایران اجرا نمی شود؟


پاسخ:

پاسخ اجمالی:
همان طور که در پرسش اشاره شد قرآن و روایات قطع کردن دستان دزد را با تحقق شرایطش واجب می دانند، اما گفتنی است که در مورد اجرای این حکم در عصر غیبت امام زمان (عج) می توان سخنان فقها و دانشمندان اسلامی را به سه بخش تقسیم نمود:
1. برخی از فقها مانند علامه حلی در مورد اجرای حدود الاهی از سوی فقها در عصر غیبت توقف نموده و رأی خاصی ندارند.
2. بعضی هم مانند مرحوم خوانساری بر این باورند که در عصر غیبت اجرای حدود جایز نیست.
3. اما نظر سوم که دیدگاه برخی از فقهای پیشین و اکثر فقهای معاصر است، این است که در این زمینه فرقی بین زمان حضور و غیبت نیست همان طور که در زمان حضور امام (ع) (در صورت تحقق شرایط) حدود اجرا می شود، در زمان غیبت امام نیز باید حدود را اجرا نمود.
لازم به ذکر است که احکام الاهی بر اساس مصالح و مفاسد صادر شده است، در برخی از موارد اجرای حدود چه در زمان حضور امام یا در زمان غیبت ممکن است بنابر دلایل و یا مصالحی موقتا متوقف شود که امروزه نیز چنین است.

پاسخ تفصیلی:
پیش از پرداختن به پاسخ بیان نکته ای لازم به نظر می رسد.
همان طور که در پرسش اشاره شد، قرآن[1] و روایات[2] قطع کردن دستان دزد را با تحقق شرایطش واجب می دانند، اما گفتنی است که در مورد اجرای این حکم در عصر غیبت امام زمان (عج) می توان سخنان فقها و دانشمندان اسلامی را به سه بخش تقسیم نمود.
1. برخی از فقها در این مورد که آیا فقها در عصر غیبت می توانند حدود الاهی را اجرا کنند، یا این که چنین حقی ندارند، توقف نموده و رأی خاصی را اتخاذ ننمودند. یکی از کسانی که در این موضوع توقف نموده علامه حلی است. وی می گوید: آیا در زمان غیبت امام زمان فقها می توانند اجرای حدود کنند، شیخین (شیخ مفید و شیخ طوسی) بر اساس روایت[3] فتوا به جواز دادند و من در این روایت و فتوا توقف می کنم.[4]
2. بعضی نیز بر این باور هستند که در عصر غیبت نباید اجرای حدود نمود. یکی از کسانی که جایز نمی داند مرحوم خوانساری است وی می گوید: اما معروف بین متقدمین این است که اجرای حدود در زمان غیبت جایز نیست، بلکه در نوشته های برخی ادعای اجماع شده است که اجرای حد توسط امام باشد یا کسی که شخصا از جانب امام معصوم انتخاب شده است.[5]
و برخی نیز اجرای حدود را در زمان غیبت فقط در مورد صاحب برده نسبت به برده اش و برخی نیز در مورد پدر نسبت به فرزند و شوهر نسبت به همسر جایز دانستند.[6]
3. اما نظر سوم که دیدگاه برخی از فقهای پیشین و اکثر فقهای معاصر است، این است که در این زمینه فرقی بین زمان حضور و غیبت نیست همان طور که در زمان حضور امام (ع) (در صورت تحقق شرایط) حدود اجرا می شود، در زمان غیبت امام نیز باید حدود را اجرا نمود. از جمله کسانی که رأیش بر اجرای حدود در زمان غیبت استوار است، شیخ مفید می باشد که می گوید: اما اقامه حدود به دست رهبر اسلام که از طرف خدا بر این مقام نصب شده می باشد که ایشان امامان هدایت از آل محمد هستند و نیز کسانی که از جانب ایشان منصوب هستند و هم چنین این امر به فقهای شیعه واگذار شده که در صورت امکان آن را اقامه نمایند.[7]
اما پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که بر این مبنا نیز باز هم می بینیم که در برخی از مواقع حدود اجرا نشده و یا دست دزد قطع نمی شود که این به دو دلیل می تواند باشد.
الف. برای اقامه حد سرقت شرایطی در روایات و به دنبال آن در کتاب های فقهی بیان شده که بدون تحقق آن حد سرقت جاری نخواهد شد و آن عبارت است از: بلوغ، عقل، اختیار، عدم اضطرار، این که دزد آن کالا را از جایی دزدیده باشد که خودش آن را شکسته یا دریده و یا پاره کرده باشد، این که خودش یا با کمک دیگری آن را از محلش بدزدد، این که دزد پدر مال باخته نباشد، یا در پنهان و مخفیانه دزدیده باشد.[8]
بنابراین با توجه به این شرایطی که بیان شد اگر دزد غیر بالغ، یا دیوانه باشد، یا شخصی او را مجبور به دزدی نموده باشد یا از روی اضطرار و ناچاری دست به دزدی زده یا این که آن کالا را از جایی دزدیده که دیگران آن محل شکسته یا پاره کرده باشد؛ مثلاً دو نفر به دزدی بروند یکی از آن دو محل آن شی ء؛ مثل گاو صندوق را باز یا سوراخ کند و دیگری آن را از آن جا بدزددیا این که خودش یا با کمک دیگری آن را از محلش ندزدد؛ مثلا کسی آن را از محلش خارج نموده و او بدزدد یا این که دزد پدر مال باخته باشد، یا این که دزدی در پنهان و مخفیانه نباشد، دست دزد قطع نمی شود. [9]
ب. شیعه بر این باور است که احکام الاهی بر اساس مصالح و مفاسد صادر شده است؛ یعنی به اصطلاح فقهی "احکام تابع مصالح و مفاسد است"،[10] اما باید توجه داشت که در برخی از موارد در اجرای واجب مفسده و یا در انجام حرام مصلحتی قوی تر و مهم تر مترتب است که برای حفظ این اهم باید از این واجب دست کشید و یا آن حرام را مرتکب شد.
در این رابطه به چند مورد از نمونه ها که در تاریخ اسلام وجود دارد اشاره می کنیم.
الف. مسعدة بن صدقه می گوید: به امام صادق (ع) عرض شد: مردم عقیده دارند که علی (ع) بر منبر کوفه فرموده است: ای مردم شما را به ناسزا گفتن به من می خوانند، مرا ناسزا بگوئید، سپس به بیزاری از من می خوانند، از من بیزاری نجوئید، امام فرمود: مردم چه بسیار بر علی (ع) دروغ می بندند، سپس فرمود: علی فرموده است: (شما را به ناسزا گفتن به من می خوانند، مرا ناسزا بگوئید، سپس به بیزاری از من می خوانند، و من به دین محمدم) و نفرمود. از من بیزاری نجوئید.
سائل عرض کرد: به من بفرما اگر کشته شدن را اختیار کند و بیزاری نجوید چگونه است؟ فرمود به خدا این تکلیف را ندارد. تکلیف او همان است که عمار بن یاسر کرد زمانی که اهل مکه او را مجبور به بیزاری از پیغمبر (ص) کردند. ولی دلش به ایمان مطمئن بود، سپس خدای عز و جل در باره‌ او نازل فرمود: (جز کسی که مجبور شود، ولی دلش به ایمان مطمئن باشد[11] آن گاه پیامبر (ص) به او فرمود: ای عمار! اگر دوباره مجبورت کردند تو هم چنان کن که کردی (به زبان از دینت بیزاری بجو) که خدای عز و جل عذر تو را نازل فرموده و دستورت داده که تکرار کنی اگر تکرار کردند.[12]
ب. در حدیبیه (نام چاهی است در نزدیکی مکه) سهیل بن عمرو (یکی از فرستادگان قریش و بزرگان ایشان) از طرف قریش نزد پیامبر (ص) آمد و پیشنهاد صلح نمود و به رسول خدا (ص) نیز وحی رسید که پیشنهاد صلح را بپذیرد و أمیر المؤمنین (ع) را نویسنده صلح نامه و تنظیم‌ کننده قرار داد صلح سازد، پس پیامبر (ص) به علی فرمود: یا علی بنویس (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ)، سهیل بن عمرو گفت: ای محمد این نامه صلحی است که میان ما و تو نوشته می‌شود آن را به نام کسی آغاز کن که ما او را بشناسیم (و بپذیریم و ما خدای رحمان و رحیم‌ نمی شناسیم) بنویس: (باسمک اللهم) (یعنی به نام تو بار خدایا) پیامبر (ص) به أمیر المؤمنین (ع) فرمود: آن چه نوشتی پاک کن و (چنان چه سهیل می گوید) بنویس: (بسمک اللهم) أمیر المؤمنین (ع) عرض کرد: ای رسول خدا اگر اطاعت و پیروی از شما نبود (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) را پاک نمی کردم! سپس آن را پاک کرد و به جای آن نوشت: (بسمک اللهم) پس پیغمبر (ص) به او فرمود: بنویس: این چیزی است که بدان پیمان می بندد محمد رسول خدا با سهیل بن عمرو، سهیل گفت: اگر ما در آن چه میان ما و تو نوشته می‌شود به این صورت (که می گوئی) بپذیریم (و در صلح نامه نوشته شود (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ)) در نتیجه ما رسالت و پیامبری تو را پذیرفته‌ایم، و چه من در نامه صلح نبوت تو را بپذیرم و چه بر زبان بگویم برای من یکسان است (و چون ما نبوت تو را نپذیرفته‌ایم در نامه صلح نیز نباید (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ) نوشته شود) این نام را پاک کن و به جای آن بنویس: این چیزی است که محمد بن عبد اللَّه بدان پیمان می بندد، امیر المؤمنین (ع) فرمود: به خدا سوگند او به حقیقت فرستاده و رسول خدا است گر چه بینی تو بر خاک مالیده شود، سهیل گفت: اگر می خواهی شروط صلح برقرار شود آن گونه که می گویم نام او را به تنهائی بنویس، امیر المؤمنین (ع) فرمود: ای سهیل و ای بر تو، از ستیزه‌جوئی دست بدار پیغمبر (ص) فرمود: یا علی آن را پاک کن، عرض کرد: ای رسول خدا دست من به سوی پاک کردن نام تو از نبوت نمی رود (و در این باره به من یاری نمی ندهد) پیامبر فرمود: دست مرا بدان جا بگذار تا آن را پاک کنم، علی (ع) دست پیامبر (ص) را روی نامه گذارد و آن حضرت آن جمله ((رسول اللَّه)) را پاک کرد، و به امیر المؤمنین (ع) فرمود: به زودی تو خود دچار چنین ماجرائی خواهی شد و تو به ناچار و ناراحتی شدید آن را خواهی پذیرفت ( اشاره است به داستان جنگ صفین و حکمیت نامبارکی که به دنبال آن قرار شد صلح نامه برای مدت یک سال میان طرفین نوشته شود، و هنگام نوشتن، علی (ع) فرمود: بنویسید این پیمانی است میان علی بن ابی طالب أمیر مؤمنان و معاویة بن ابی سفیان، عمرو عاص گفت: (امیر المؤمنین را) از دنبال نام خویش پاک کن زیرا ما امارت و فرمانروائی تو را بر خود نپذیرفته‌ایم و پس از سخن هائی که رد و بدل شد علی (ع) به ناچار پذیرفت، و همین فرمایش رسول خدا (ص) را در آن جا یاد آوری فرمود[13]) سپس علی (ع) دنباله صلح نامه را به پایان رسانید.[14]
ج. یکی از راویان به نام عمَّارٍ می گوید از امام صادق (ع) در مورد نمازی (تراویح) که در ماه رمضان در مساجد به صورت جماعت خوانده می شود پرسیدم حضرت فرمود: زمانی که امیر مؤمنان علی (ع) وارد کوفه شد به فرزندش امام حسن فرمود به مردم اعلام کن در ماه رمضان در مساجد نماز (تراویح) نباید به جماعت خوانده شود امام حسن نیز حسب الامر پدرش اعلام نمود وقتی که مردم سخنان امام حسن را شنیدند فریاد زدند وای عمر وای عمر (سنت عمر تباه می شود) وقتی امام حسن فریاد مردم را به امیر مؤمنان گفت حضرت فرمود: به آنان بگو بخوانند. [15]
با توجه به نمونه هایی که بیان شد ملاحظه می شود با توجه به این که یقیناً ناسزا گفتن به حضرت علی (ع) و بیزای جستن از ایشان(ع) حرام است و "بسم الله الرحمن الرحیم" و "محمد رسول الله" که در حقانیت و لزوم بیان آن تردیدی نیست اما در عین حال می بینیم که به دلیل مصلحت مهم تر حضرت اجازه به بیزاری دادند و در صلح نامه حدیبیه بسم الله حذف می شود و هم چنین با توجه به این که نماز تراویح (هزار رکعت نماز در مدت شب های ماه مبارک رمضان) مستحب بوده و اقامه آن به صورت جماعت بدعت و حرام می باشد اما در عین حال با توجه به مفسده ای که به دنبال جلوگیری از آن وجود داشت حضرت از این کار دست کشیده و به فرزند گرامیشان می فرمایند برو به مردم بگو این نماز را به جماعت بخوانید یعنی این بدعت را انجام دهید.
با نمونه هایی که بیان شد روشن می شود که امروزه با توجه به هجوم همه جانبه دشمنان اسلام از هر سو به اسلام و تشیع برخی از حدودها برداشته شده و اقامه نمی شود و حتی اخیراً بر اساس قانون مصوب مجلس شورای اسلامی و تأیید شورای نگهبان حکم حد رجم نیز از احکام مدون قوانین جمهوری اسلامی ایران برداشته شد که می توان این برداشته شدن را در همان راستا ارزیابی نمود.

پی نوشتها:
[1] مائده، 38، مرد و زن دزد را به جزای کاری که انجام داده‌اند دستشان را قطع کنید.
[2] محدث نوری، مستدرک‌الوسائل ج : 18 ص : 125، مؤسسه آل البیت، قم، 1408 ه ق.
[3] صدوق، من ‌لا یحضره‌ الفقیه، ج 4، ص 71 و 72، انتشارات جامعه مدرسین، قم، سال 1413 ه ق، رَوَی سُلَیْمَانُ بْنُ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیُّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ قَالَ سَأَلْتُ‌ أبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ یُقِیمُ الْحُدُودَ السُّلْطَانُ أَوِ الْقَاضِی فَقَالَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ إِلَی مَنْ إِلَیْهِ الْحُکْم‌.
[4] حلی، حسن، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ص 994، ‌ناشر: مجمع البحوث الإسلامیة، مشهد- ایران، چاپ اول‌، 1412 ه ق.‌‌
[5] خوانساری، سید احمد، جامع المدارک فی شرح مختصر النافع، ج ‌5، ص 411، ناشر: مؤسسه اسماعیلیان‌، قم- ایران، چاپ دوم‌، 1405 ه ق‌‌؛ طوسی، ابو جعفر، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص 300 و 301، ناشر: دار الکتاب العربی‌، بیروت- لبنان، چاپ دوم ؛ السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج‌2، ص: 24، حلّی، ابن ادریس، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، قم- ایران‌، چاپ دوم‌؛ محقق حلّی، نجم الدین، شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌1، ص: 312 و 313، ناشر: مؤسسه اسماعیلیان‌، قم- ایران، چاپ دوم‌ ؛ محقق حلّی، نجم الدین‌، نکت النهایة، ج‌2، ص 16، ناشر: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، قم- ایران‌، چاپ اول‌؛ شهید ثانی، زین الدین، مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج‌3، ص 105، ناشر: مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم- ایران‌، چاپ اول.
[6] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌1، ص: 312 و 313 ؛ مسالک الأفهام إلی تنقیح شرائع الإسلام، ج ‌3، ص 105.
[7] شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص 810، ناشر: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید- رحمة الله علیه‌، قم- ایران‌، چاپ اول؛ سلار، حمزه، المراسم العلویة و الأحکام النبویة، ص 261، ناشر: منشورات الحرمین‌، قم- ایران، چاپ اول‌‌.
[8] موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیلة، ج‌2، ص 482 و 483، ناشر: مؤسسه دار العلم‌، قم- ایران، چاپ اول‌‌.
[9] موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیلة، ج‌2، ص 482 و 483، ناشر: مؤسسه دار العلم‌، قم- ایران، چاپ اول‌‌.
[10] برای اطلاع بیشتر در رابطه با این موضوع به نمایه " شماره " که در همین سایت موجود است مراجعه نمایید.
[11] نحل، 106.
[12]کلینی، کافی، ج‌2، ص 219، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش.
[13] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ، ج‌1، ص 122، ناشر: کنگره شیخ مفید، چاپ قم‌، چاپ اول. ‌
[14]الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج‌1، ص 119.
[15] شیخ طوسی، تهذیب‌الأحکام، ج 3، ص 70، ح 30، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین