شرح پرسش: خداوند می فرماید: (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی وَ القرآن الْعَظِیمَ)، (یس وَ القرآن الْحَکِیمِ)، (ق وَالقرآن الْمَجِیدِ) و (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ). سؤال این است که چرا در سورۀ یس، قرآن مقیّد شده به صفت حکیم و در مکان دیگر به عظیم موصوف شده است و در موضع دیگر متصف به مجید شده است؟ آیا این نوعی تفنّن در کلام است یا در هر مکان با توجه به مسائلی صفت خاصی آمده است که دیگر صفات در آنجا جایز نیست؟ (یا حداقل اولویت نداشته است). پاسخ: پاسخ از پرسش مزبور در بخش های زیر بیان می شود. الف. تقسیم بندی محتوایی عناوین و اوصاف قرآن‌ عناوین و اوصاف یاد شده را به صورت کوتاه می ‌توان به چند دسته تقسیم کرد: 1. صفات کلی قرآن به صورت اشاره است و هیچ‌ گونه دلالتی بر ویژگی‌ ها یا اهداف نزول آن ندارد؛ مانند: کتاب،[1] حدیث،[2] قرآن.[3] 2. اوصافی که بر ویژگی قرآن از نظر نحوۀ بیان دلالت دارد؛ مانند: عربی،[4] مبین،[5] متشابه،[6] مثانی،[7] تفصیل.[8] 3. اوصاف ستایش آمیزی که اجمالاً بر اهمیت و فراوانی فواید و برکات آن دلالت دارد؛ مانند: (عظیم،[9] کریم،[10] مجید،[11] مبارک[12] و احسن الحدیث.[13] صفت ‌های (حکیم[14] و عزیز[15]) را نیز می ‌توان در شمار این دسته از اوصاف قرار دارد و می‌ توان آنها را به لحاظ نکته‌ های خاصی که افاده می ‌کنند، دسته خاصی شمرد. 4. اوصافی که حال این کتاب را نسبت به سایر کتاب ‌های آسمانی بیان می ‌کند؛ مانند: تصدیق،[16] مصدّق.[17] 5. عناوینی که بر نزول آن از طرف خدای متعال دلالت دارد؛ مانند: کلام اللّه،[18] آیات اللّه.[19] 6. عناوینی که بر صحت محتوا و اتقان و محکمی مضامین و روشنی مفاهیم آن دلالت دارد؛ مفاهیمی که قوای فکری و عقلانی انسان را تغذیه و حق و باطل را از یکدیگر جدا می‌ سازد؛ مانند: برهان،[20] بیان،[21] بیّنات،[22] فرقان،[23] فصل،[24] غیر ذی عوج.[25] 7. عناوینی که بر نیروی بر انگیزنده قرآن دلالت دارند؛ نیرویی که انسان را برای حرکت تکاملی به فعالیت وا می ‌دارد؛ مانند بشری[26] و نذیر[27]. 8. عناوینی که دلالت دارند قرآن دل را بیدار، و از غفلت و ناهشیاری خارج و برای پذیرش حق آماده می‌سازد؛ مانند: ذکری،[28] ذی الذکر،[29] تذکره.[30] 9. عنوانی که بر رفع موانع و علاج امراض باطنی دلالت دارد؛ یعنی (شفاء).[31] 10. عناوینی مانند: نور،[32] بصائر،[33] هدی[34] و رحمت[35] که بر روشنگری قرآن نسبت به همه مراحل کمال یا ابعاد انسان دلالت دارند؛ یعنی هم فکر و عقل را در مرحله شناخت، هدایت کرده، بینش درست و یقینی به انسان می ‌بخشد، و هم به دل، روشنی و آگاهی داده، آن را برای گرایش و پذیرش حق مهیا می سازد، و هم روح را گام به گام در سیر صعودی، همراهی و راهنمایی می‌ کند تا درجات عالی کمال را یکی پس از دیگری بپیماید و به هدف نهایی برسد.[36] ب. علت و انتخاب اوصاف و اسامی قرآن کریم دربارۀ علت و انتخاب اوصاف و اسامی قرآن کریم، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. (حَرالی) یکی از دانشمندان بزرگ علوم قرآنی، کتابی در این باره نوشته و در آن، 90 (نود) اسم یا وصف برای قرآن ذکر کرده است.[37] هر کدام از اسم ها و صفات قرآن،[38] به ابعاد ویژه ای از عظمت وجودی معجزۀ ابدی خاتم پیامبران دلالت دارد. به عنوان نمونه به برخی از این اسما و اوصاف با توضیحی دربارۀ علت نام گذاری قرآن به آنها اشاره می شود: 1. حکیم: (وَ الْقُرْآنِ الْحَکیم)؛[39]‌ خدای تعالی در این آیۀ شریفه به قرآن حکیم سوگند می ‌خورد بر این که رسول خدا(ص) از فرستادگان است. و اگر قرآن را به وصف حکیم توصیف کرد، برای این است که حکمت در آن جای گرفته و مستقر شده، و حکمت عبارت است از معارف حقیقی و فروعات آن، از شرایع، عبرت ها و موعظه ها.[40] همچنین در این که چرا به قرآن، حکیم گفته شده، احتمالاتی دیگری ذکر کرده اند؛ مانند نبود اختلاف و تناقض در میان آیات، محفوظ ماندن آن از هر گونه تغییر و تحریف،[41] محکم بودن حلال و حرام و امر و نهی آن.[42] 2. هُدی: یکی دیگر از اوصاف قرآن که بیانگر جنبه هدایتگری آن است، (هُدی) است که به طور مکرر در قرآن آمده است؛ مانند (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ).[43] قرآن به این دلیل که وسیلۀ هدایت پرهیزگاران است؛ همان طور که هدایت برای عموم مردم است: (...هُدیً لِلنَّاس)؛[44]‌ و هیچ گونه گمراهی در آن راه ندارد، به (هدی) نام گذاری شده است. 3. مجید: (وَ الْقُرْآنِ الْمَجیدِ)؛[45] قرآن مجید چون نسبت به دیگر کتاب های آسمانی در پیشگاه خدای بزرگ از مجد و عظمت ویژه‌ای برخوردار است؛[46] همچنین دارای برکات و خیر فراوانی است،[47] به مجموعه آیات و معارف پر برکت آن مجید گفته شده است. 4. عظیم: (... وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ)؛[48] علت این که قرآن را به صفت عظمت یاد کرده، این است که همۀ امور دین را به نحو اختصار، با بهترین نظم و تمام ترین معنا، در بردارد.[49] گفتنی است که برخی از مفسّران، صفت مجید –مانند در ذیل آیۀ (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِید)-[50] را به معنای عظیم الشأن؛[51] یعنی دارای قدر و منزلت ویژه و بزرگ، دانسته اند. طبق این تفسیر، میان مجید و عظمت از جهت معنایی فرق آنچنانی وجود ندارد. بنابراین، هر یک از نام ها و صفاتی که قرآن مجید بدان نامیده شده بدون جهت و بدون تناسب نبوده، بلکه هر یک بنابر مناسبتی و به لحاظ خصوصیتی از خصوصیات قرآن نام گذاری شده است. به دیگر سخن؛ قرآن یگانه حقیقتی است دارای مراتب بسیار، و این نام ‌ها و وصف‌ های گوناگون به مراتب مختلف قرآن دلالت می ‌کنند و در تنافی و تضاد با یکدیگر نیستند. [52] با این همه، نمی توان ادعا کرد که برای اختلاف تعبیر، تقدّم و تأخّر، مفرد و جمع آمدن برخی از واژه ها، و دیگر موارد در همۀ آیات قرآن کریم علت خاصّی دارد، بلکه ممکن است علّتی داشته و به دست ما نرسیده باشد؛ هر چند در مواردی اشارات، نکته ها و فرق هایی را بیان کرده اند، اما دست کم می توان گفت تفاوت در تعبیر برخی از آیات، به جهت ایجاد راه ‌های مختلف برای رساندن معانی و یا گسترش شیوه‌ های فصاحت و بلاغت و تفنّن در عبارت و زیبایی کلام باشد. پی نوشت: [1]. نساء، 136؛ انعام، 89. [2]. جاثیه، 6. [3]. مائده، 101؛ انعام، 19؛ یونس، 37. [4]. نحل، 103. [5]. شعراء، 195. [6]. آل عمران، 7. [7]. حجر، 87؛ زمر، 23. [8]. یونس، 37. [9]. حجر، 87. [10]. واقعه، 77. [11]. بروج، 21. [12]. ص، 29. [13]. زمر، 23. [14]. یونس، 1؛ لقمان، 2. [15]. فصلت، 41. [16]. یونس، 37. [17]. انعام، 92. [18]. بقره، 75؛ فتح، 15. [19]. بقره، 252؛ آل عمران، 101. [20]. نساء، 174. [21]. آل عمران، 138. [22]. بقره، 99. [23]. بقره، 185. [24]. طارق، 13. [25]. زمر، 28. [26]. نمل، 2. [27]. نجم، 56. [28]. اعراف، 2؛ عنکبوت، 51. [29]. ص، 1. [30]. طه، 3. [31]. یونس، 57. [32]. مائده، 15. [33]. انعام، 104. [34]. بقره، 159. [35]. انعام، 157. [36]. مصباح یزدی، محمد تقی، قرآن ‌شناسی، ج 1، ص 61 و 62، (با اندکی تلخیص و ویرایش)، مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی، قم، چاپ دوم، 1380ش. [37]. به نقل از: معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص50، چاپ سوم، نشر یاران، قم، 1385ش. [38]. از جمله این اسماء و اوصاف: فصل، قَیِّم، تصدیق، مصدّق، متشابه، مَثانی، ثقیل، مبارک، عظیم، علیّ، وحی، رحمت، بشیر، بُشری، نذیر، عزیز، تذکره، ذکری، بصائر، تفصیل، بلاغ، حکمت، بیّنه، تبیان، علم، صدق، حقّ، حقّ الیقین، آیات، تنزیل، کلام اللّه، قول، حدیث، صُحف، مبین، حَبْل، عدل، امر، عُروة الوثقی، مرفوعة مطهّره، بیان، و.... [39]. یس، 2. [40]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌17، ص 62، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق. [41]. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 7، ص 366، دارالفکر، بیروت، بی تا. [42]. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، ج 3، 115، بی نا، بی جا، بی تا. [43]. بقره، 2. [44]. بقره، 185. [45]. ق، 1. [46]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 161 و 162، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377ش. [47]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه بلاغی، محمد جواد، ج ‌9، ص 21، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش. [48]. حجر، 87. [49]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‌6، ص 531. [50]. بروج، 21. [51]. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق: قصیر عاملی، احمد، ج 9، ص 357، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 1، ص 229، مطبعة الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق؛ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 366، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، بیروت، چاپ اول، 1419ق. [52]. ر.ک: رادمنش، سید محمد، آشنایی با علوم قرآنی، ص 226، نشر علوم نوین، جامی، تهران، چاپ چهارم، 1374ش؛ مهدوی راد، محمد علی، آفاق تفسیر مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، ص 173 و 174، هستی نما، تهران، چاپ اوّل، 1382ش. منبع:islamquest.net
شرح پرسش:
خداوند می فرماید: (وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعاً مِّنَ الْمَثَانِی وَ القرآن الْعَظِیمَ)، (یس وَ القرآن الْحَکِیمِ)، (ق وَالقرآن الْمَجِیدِ) و (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ). سؤال این است که چرا در سورۀ یس، قرآن مقیّد شده به صفت حکیم و در مکان دیگر به عظیم موصوف شده است و در موضع دیگر متصف به مجید شده است؟ آیا این نوعی تفنّن در کلام است یا در هر مکان با توجه به مسائلی صفت خاصی آمده است که دیگر صفات در آنجا جایز نیست؟ (یا حداقل اولویت نداشته است).
پاسخ:
پاسخ از پرسش مزبور در بخش های زیر بیان می شود.
الف. تقسیم بندی محتوایی عناوین و اوصاف قرآن
عناوین و اوصاف یاد شده را به صورت کوتاه می توان به چند دسته تقسیم کرد:
1. صفات کلی قرآن به صورت اشاره است و هیچ گونه دلالتی بر ویژگی ها یا اهداف نزول آن ندارد؛ مانند: کتاب،[1] حدیث،[2] قرآن.[3]
2. اوصافی که بر ویژگی قرآن از نظر نحوۀ بیان دلالت دارد؛ مانند: عربی،[4] مبین،[5] متشابه،[6] مثانی،[7] تفصیل.[8]
3. اوصاف ستایش آمیزی که اجمالاً بر اهمیت و فراوانی فواید و برکات آن دلالت دارد؛ مانند: (عظیم،[9] کریم،[10] مجید،[11] مبارک[12] و احسن الحدیث.[13]
صفت های (حکیم[14] و عزیز[15]) را نیز می توان در شمار این دسته از اوصاف قرار دارد و می توان آنها را به لحاظ نکته های خاصی که افاده می کنند، دسته خاصی شمرد.
4. اوصافی که حال این کتاب را نسبت به سایر کتاب های آسمانی بیان می کند؛ مانند: تصدیق،[16] مصدّق.[17]
5. عناوینی که بر نزول آن از طرف خدای متعال دلالت دارد؛ مانند: کلام اللّه،[18] آیات اللّه.[19]
6. عناوینی که بر صحت محتوا و اتقان و محکمی مضامین و روشنی مفاهیم آن دلالت دارد؛ مفاهیمی که قوای فکری و عقلانی انسان را تغذیه و حق و باطل را از یکدیگر جدا می سازد؛ مانند: برهان،[20] بیان،[21] بیّنات،[22] فرقان،[23] فصل،[24] غیر ذی عوج.[25]
7. عناوینی که بر نیروی بر انگیزنده قرآن دلالت دارند؛ نیرویی که انسان را برای حرکت تکاملی به فعالیت وا می دارد؛ مانند بشری[26] و نذیر[27].
8. عناوینی که دلالت دارند قرآن دل را بیدار، و از غفلت و ناهشیاری خارج و برای پذیرش حق آماده میسازد؛ مانند: ذکری،[28] ذی الذکر،[29] تذکره.[30]
9. عنوانی که بر رفع موانع و علاج امراض باطنی دلالت دارد؛ یعنی (شفاء).[31]
10. عناوینی مانند: نور،[32] بصائر،[33] هدی[34] و رحمت[35] که بر روشنگری قرآن نسبت به همه مراحل کمال یا ابعاد انسان دلالت دارند؛ یعنی هم فکر و عقل را در مرحله شناخت، هدایت کرده، بینش درست و یقینی به انسان می بخشد، و هم به دل، روشنی و آگاهی داده، آن را برای گرایش و پذیرش حق مهیا می سازد، و هم روح را گام به گام در سیر صعودی، همراهی و راهنمایی می کند تا درجات عالی کمال را یکی پس از دیگری بپیماید و به هدف نهایی برسد.[36]
ب. علت و انتخاب اوصاف و اسامی قرآن کریم
دربارۀ علت و انتخاب اوصاف و اسامی قرآن کریم، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. (حَرالی) یکی از دانشمندان بزرگ علوم قرآنی، کتابی در این باره نوشته و در آن، 90 (نود) اسم یا وصف برای قرآن ذکر کرده است.[37]
هر کدام از اسم ها و صفات قرآن،[38] به ابعاد ویژه ای از عظمت وجودی معجزۀ ابدی خاتم پیامبران دلالت دارد.
به عنوان نمونه به برخی از این اسما و اوصاف با توضیحی دربارۀ علت نام گذاری قرآن به آنها اشاره می شود:
1. حکیم: (وَ الْقُرْآنِ الْحَکیم)؛[39] خدای تعالی در این آیۀ شریفه به قرآن حکیم سوگند می خورد بر این که رسول خدا(ص) از فرستادگان است. و اگر قرآن را به وصف حکیم توصیف کرد، برای این است که حکمت در آن جای گرفته و مستقر شده، و حکمت عبارت است از معارف حقیقی و فروعات آن، از شرایع، عبرت ها و موعظه ها.[40]
همچنین در این که چرا به قرآن، حکیم گفته شده، احتمالاتی دیگری ذکر کرده اند؛ مانند نبود اختلاف و تناقض در میان آیات، محفوظ ماندن آن از هر گونه تغییر و تحریف،[41] محکم بودن حلال و حرام و امر و نهی آن.[42]
2. هُدی: یکی دیگر از اوصاف قرآن که بیانگر جنبه هدایتگری آن است، (هُدی) است که به طور مکرر در قرآن آمده است؛ مانند (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ).[43] قرآن به این دلیل که وسیلۀ هدایت پرهیزگاران است؛ همان طور که هدایت برای عموم مردم است: (...هُدیً لِلنَّاس)؛[44] و هیچ گونه گمراهی در آن راه ندارد، به (هدی) نام گذاری شده است.
3. مجید: (وَ الْقُرْآنِ الْمَجیدِ)؛[45] قرآن مجید چون نسبت به دیگر کتاب های آسمانی در پیشگاه خدای بزرگ از مجد و عظمت ویژهای برخوردار است؛[46] همچنین دارای برکات و خیر فراوانی است،[47] به مجموعه آیات و معارف پر برکت آن مجید گفته شده است.
4. عظیم: (... وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ)؛[48] علت این که قرآن را به صفت عظمت یاد کرده، این است که همۀ امور دین را به نحو اختصار، با بهترین نظم و تمام ترین معنا، در بردارد.[49]
گفتنی است که برخی از مفسّران، صفت مجید –مانند در ذیل آیۀ (بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِید)-[50] را به معنای عظیم الشأن؛[51] یعنی دارای قدر و منزلت ویژه و بزرگ، دانسته اند. طبق این تفسیر، میان مجید و عظمت از جهت معنایی فرق آنچنانی وجود ندارد.
بنابراین، هر یک از نام ها و صفاتی که قرآن مجید بدان نامیده شده بدون جهت و بدون تناسب نبوده، بلکه هر یک بنابر مناسبتی و به لحاظ خصوصیتی از خصوصیات قرآن نام گذاری شده است. به دیگر سخن؛ قرآن یگانه حقیقتی است دارای مراتب بسیار، و این نام ها و وصف های گوناگون به مراتب مختلف قرآن دلالت می کنند و در تنافی و تضاد با یکدیگر نیستند. [52]
با این همه، نمی توان ادعا کرد که برای اختلاف تعبیر، تقدّم و تأخّر، مفرد و جمع آمدن برخی از واژه ها، و دیگر موارد در همۀ آیات قرآن کریم علت خاصّی دارد، بلکه ممکن است علّتی داشته و به دست ما نرسیده باشد؛ هر چند در مواردی اشارات، نکته ها و فرق هایی را بیان کرده اند، اما دست کم می توان گفت تفاوت در تعبیر برخی از آیات، به جهت ایجاد راه های مختلف برای رساندن معانی و یا گسترش شیوه های فصاحت و بلاغت و تفنّن در عبارت و زیبایی کلام باشد.
پی نوشت:
[1]. نساء، 136؛ انعام، 89.
[2]. جاثیه، 6.
[3]. مائده، 101؛ انعام، 19؛ یونس، 37.
[4]. نحل، 103.
[5]. شعراء، 195.
[6]. آل عمران، 7.
[7]. حجر، 87؛ زمر، 23.
[8]. یونس، 37.
[9]. حجر، 87.
[10]. واقعه، 77.
[11]. بروج، 21.
[12]. ص، 29.
[13]. زمر، 23.
[14]. یونس، 1؛ لقمان، 2.
[15]. فصلت، 41.
[16]. یونس، 37.
[17]. انعام، 92.
[18]. بقره، 75؛ فتح، 15.
[19]. بقره، 252؛ آل عمران، 101.
[20]. نساء، 174.
[21]. آل عمران، 138.
[22]. بقره، 99.
[23]. بقره، 185.
[24]. طارق، 13.
[25]. زمر، 28.
[26]. نمل، 2.
[27]. نجم، 56.
[28]. اعراف، 2؛ عنکبوت، 51.
[29]. ص، 1.
[30]. طه، 3.
[31]. یونس، 57.
[32]. مائده، 15.
[33]. انعام، 104.
[34]. بقره، 159.
[35]. انعام، 157.
[36]. مصباح یزدی، محمد تقی، قرآن شناسی، ج 1، ص 61 و 62، (با اندکی تلخیص و ویرایش)، مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی، قم، چاپ دوم، 1380ش.
[37]. به نقل از: معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص50، چاپ سوم، نشر یاران، قم، 1385ش.
[38]. از جمله این اسماء و اوصاف: فصل، قَیِّم، تصدیق، مصدّق، متشابه، مَثانی، ثقیل، مبارک، عظیم، علیّ، وحی، رحمت، بشیر، بُشری، نذیر، عزیز، تذکره، ذکری، بصائر، تفصیل، بلاغ، حکمت، بیّنه، تبیان، علم، صدق، حقّ، حقّ الیقین، آیات، تنزیل، کلام اللّه، قول، حدیث، صُحف، مبین، حَبْل، عدل، امر، عُروة الوثقی، مرفوعة مطهّره، بیان، و....
[39]. یس، 2.
[40]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 62، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[41]. حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 7، ص 366، دارالفکر، بیروت، بی تا.
[42]. سمرقندی، نصر بن محمد بن احمد، بحرالعلوم، ج 3، 115، بی نا، بی جا، بی تا.
[43]. بقره، 2.
[44]. بقره، 185.
[45]. ق، 1.
[46]. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، ج 4، ص 161 و 162، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، تهران، چاپ اول، 1377ش.
[47]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه بلاغی، محمد جواد، ج 9، ص 21، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش.
[48]. حجر، 87.
[49]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 531.
[50]. بروج، 21.
[51]. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق: قصیر عاملی، احمد، ج 9، ص 357، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی تا؛ ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 1، ص 229، مطبعة الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق؛ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، ج 8، ص 366، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، بیروت، چاپ اول، 1419ق.
[52]. ر.ک: رادمنش، سید محمد، آشنایی با علوم قرآنی، ص 226، نشر علوم نوین، جامی، تهران، چاپ چهارم، 1374ش؛ مهدوی راد، محمد علی، آفاق تفسیر مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، ص 173 و 174، هستی نما، تهران، چاپ اوّل، 1382ش.
منبع:islamquest.net
- [سایر] علت تعدد سورهها و تقسیم بندی آیات قرآن چیست؟
- [سایر] آیا در قرآن تعدد زوجات مطرح شده است؟ و حکمت آن چیست؟
- [سایر] آیا قرآن با بیان شرط عدالت، با چند همسری مخالفت نکرده است؟
- [سایر] (بِرّ) یعنی چه؟ ابرار به چه کسانی میگویند؟ و اوصاف (ابرار) در قرآن کداماند؟
- [سایر] قرآن چه اوصافی را برای خود برشمرده است و چرا بدین اوصاف خود را توصیف و تعریف نموده است؟
- [سایر] چرا تعدد زوجات (چند همسری) برای مرد جایز، ولی برای زن جایز نیست؟
- [سایر] چرا تعدد قدما باطل است؟
- [سایر] اوصاف و نشانههای بهشتیان، چیست؟
- [سایر] ویژگی و اوصاف جهنم چیست؟
- [سایر] شرط تعدّد زوج ها در اسلام چیست؟
- [آیت الله بهجت] غذای نجسی که لای دندان ها مانده ، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد پاک می شود در صورتی که یقین کند آب مطلق به همه جای نجس رسیده، با تعدد در آنچه تعدد در آن لازم است.
- [آیت الله بهجت] در موقع اعلان بعضی از اوصاف مال پیدا شده را میگوید که تا حدودی آن را بشناساند و بعضی دیگر را نمیگوید تا مالک حقیقی را بشناسد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر نجاست بدن را در اب کر یا جاری بر طرف کنند بدن پاک می شود و تعدد شستن حتی در بول لازم نیست
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر ظاهر برنج و گوشت و مانند اینها نجس شده باشد در جایی که تعدّد لازم نیست، چنانچه آن را در کاسه و مانند آن بگذارند و یک مرتبه آب روی آن بریزند و خالی کنند پاک میشود.
- [آیت الله جوادی آملی] .آب چشمهای که جریان ندارد, ولی اگر از آن بردارند, باز میجوشد، با برخورد شیء نجس، نجس نمیشود, مگر آنکه در یکی از اوصاف (بو، رنگ و مزه) متغیّر شود.
- [آیت الله نوری همدانی] در معاملة سلف اگر فروشنده جنسی را که قرار داد کرده بدهد ؛مشتری باید قبول کند ونیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد یعنی همان اوصاف را با زیادتی کمال دارا باشد ، مشتری باید قبول داشته نماید .
- [آیت الله جوادی آملی] .آبی که کنار آب جاری بدون حرکت ایستاده است و با آب جاری اتصال دارد، آب جاری به حساب میآید و با برخورد به شیء نجس، نجاست نمیپذیرد, مگر آنکه در یکی از اوصاف سهگانهّ یادشده، متغیّر شود.
- [آیت الله سبحانی] در معامله سلف اگر فروشنده جنسی را که قرارداد کرده بدهد; مشتری باید قبول کند. و نیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد یعنی همان اوصاف را با زیادتی کمال دارا باشد، مشتری باید قبول نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] غذای نجسی که لای دندانها مانده، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد، پاک میشود و در جایی که تعدّد لازم است، باید متعدّد آب بگردانند به طوری که به تمام غذای نجس برسد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] ولیّ زن شوهر او است و بعد از او خویشاوندان نسبی به ترتیب طبقات ارث و در هر طبقه مردها بر زنها مقدماند و در صورت تعدّد بنا بر احتیاط از همه باید اجازه گرفته شود.