مفسّران و دانشمندان علوم قرآن در باب تعداد عنوان هایی که در قرآن آمده و این کتاب را توصیف میکنند و بیشتر با تعبیر اسامی قرآن از این عنوان ها یاد میکنند، آرای مختلفی دارند. برخی شمار آنها را بیش از نود عنوان دانستهاند.[1] و جمعی دیگر عنوان های زیادی را یادآور شدهاند.[2] در قرآن مجید بیش از چهل عنوان مستقل به این کتاب گرانمایه اطلاق شده مقصود از عناوین مستقل واژههایی هستند که به خودی خود و بدون آنکه صفت واژهی دیگری قرار گیرند، بر قرآن اطلاق شده است: 1 کتاب[3] کتاب در کاربرد رایج آن به معنای نوشتن و نیز نوشته به کار میرود و منظور خداوند از واژهی کتاب در مورد قرآن، معنای اخیر (نوشته) است. دلیل اطلاق آن بر قرآن را بعضی به اعتبار اینکه شأن قرآن به گونهای است که نوشتنی است، و یا اینکه در (لوح محفوظ) نوشته شده است، دانستهاند. و برخی به اعتبار معنای اصلی کتاب که به معنای گردآوردن است، و در قرآن نیز چون انواع داستانها و نشانهها و احکام به طرق ویژهای گرد آمده است، به این اعتبار دانستهاند. 2 صحف: (بیّنه، 2) صحف جمع صحیفه است، منظور از صحیفه، الواحی نورانی و غیر مادی است که مفاد وحی بر آن ثبت است، و قرآن کریم چنین میباشد. 3 و 4 حدیث و احسن الحدیث: (کهف، 6) و (زمر، 23) (حدیث) در هنگامی که در مورد قرآن به کار میرود، به معنی (سخن) و (احسن الحدیث) به معنی (بهترین سخن) است. 5 قول: (مؤمنون، 68) (قول) به معنی روشن است. 6 و 7 کلام الله و کلمات الله: (بقره، 75) و (کهف، 27) معنای این دو صفت یا اسم نیز، روشن است. 8 قرآن: (بقره، 185) (قرآن) در لغت به معنای (خواندنی) است. این واژه در آغاز به صورت وصف در مورد این کتاب آسمانی به کار رفته، ولی تدریجاً جنبهی عَلَمیت پیدا کرده است. ظاهراً در اطلاق کلمهی (قرآن) بر این کتاب، عنایتی جز اینکه الفاظی است خواندنی، منظور نیست. 9 و 10 تنزیل و منزّل : (شعراء، 192) (شعراء، 114) (تنزیل) و (منزّل) به معنی (نازل شده) است؛ و این وصف به دلیل این است که قرآن از طرف خداوند متعال بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده، و در واقع از مقام علم الهی به مرحلهی الفاظ و مفاهیم بشری تنزّل یافته است. 11 آیات: (آل عمران، 58) آیات جمع آیه، به معنای نشانه و علامت روشن و گویا است؛ و آیات الهی اموری هستندکه به وجود آفریدگار، قدرت، حکمت، عظمت و سایر صفات علیای او گواهی میدهند؛ و از این رو در مورد همهی آفریدگان، قابل استعمال است. و قرآن کریم نیز یکی از نشانههای عظیم الهی است و به لحاظ قطعات و جملاتش، (آیات الله) به صورت جمع بر آن اطلاق شده است. 12، 13، 14 حق و حقّ الیقین و صدق: (بقره، 26) (حاقه، 51) (زمر، 32) یکی از مواردی که حق به کار برده میشود، در معنای کلام یا اعتقاد و یا ادعای مطابق با واقع و (تقریباً مترادف با صدق) به کار میرود. استعمال حق در مورد قرآن، یا به لحاظ حقایقی است که از آنها حکایت میکند؛ و یا به لحاظ درست بودن ادّعایش که از طرف خدا نازل شده است. 15 علم: (بقره، 120) قرآن مصداقی از علم و یا سبب حصول علم میباشد. 16 برهان: (نسا، 173) (برهان) یعنی دلیل روشنی که جای شک و شبههای باقی نگذارد. 17، 18، 19 و 20 بیان، تبیان، بیّنه و بیّنات: (آل عمران، 138) (نمل، 89) (انعام، 157) (بقره، 185) (بیان) به معنای واضح و روشن شدن است و به معنای روشن کردن و روشن کننده نیز استعمال میشود. (تبیان) یعنی روشن کردن، (بیّنه) یعنی روشن کننده. اطلاق بیان و تبیان بر قرآن بدین لحاظ است که این کتاب همهی حقایقی را که لازم است، بشر از آنها آگاه باشد؛ و بدون آگاهی از آنها نمیتواند راه سعادت را بپیماید، روشن کرده است. 21، 22 بلاغ و بالغة: (ابراهیم، 52) (قمر، 5) کلمهی (بلاغ) به معنای (ابلاغ) یعنی رساندن پیام به طور کامل و رسا و یا به معنای (کفایت) استعمال میشود. و مقصود از بالغه در آیه (حکمة بالغة فما تغن النذر) (قمر، 5) که صفت حکمت قرار گرفته، یا به لحاظ بیان رسای قرآن است که در ادای مطالب به گویاترین بیان، معارف خود را بیان میکند، و یا به لحاظ محتوای آن است که در نهایت صواب و درستی میباشد. 23 ، 24 حکمت، حکم: (بقره، 129) (رعد، 37) برای حکم در آیه مورد نظر دو معنای متفاوت ذکر شده است: نخست آنکه حکم به معنای دستورالعمل قطعی و قضاوت مخصوص امور مورد اختلاف باشد، و به لحاظ آنکه قرآن مجید مشتمل بر احکام الزامی است؛ و بین مردم به ویژه در امور مورد اختلاف قضاوت میکند، حکم نامیده شده است. دوم آنکه حکم به معنای حکمت باشد و بر قرآن به خاطر اشتمال بر معارف الهی و روشن کننده (حکم) اطلاق شده است. 25، 26، 27 فرقان، تفصیل، مفصّل: (فرقان، 1) (انعام، 114) (یونس، 37) ماده (فرق و فصل) به معنای جدا کردن و تمیز دادن است، و (فرقان) مصدر یا اسم مصدر است و در دلالت بر این معنی رساتر است. 29 نور: (نساء، 174) ظاهراً اطلاق (نور) بر قرآن به این لحاظ است که راه سعادت انسان را روشن میکند، و او را از حقایق هستی آگاه می سازد. و ممکن است به لحاظ حقیقت متعالیهی آن باشد که از سرچشمهی بینهایت نور یعنی خدای متعال صادر شده است. 30 بصائر: (انعام، 104) (بصائر) جمع بصیرت به معنای بینش است؛ و بر چیزهایی که موجب بینش عقل و دل میشود. مانند دلیل و پند اطلاق میگردد. آیات قرآن به انسان امکان میدهد که راه راست را ببیند، و چشم دل را بینا می سازد. 31 هدی: (جاثیه، 11) این وصف خصوصیّت راهنما بودن قرآن در سیر انسان به هدف نهاییاش یعنی قرب به خدا را می رساند. 32، 33 و 34 ذکر، ذکری، تذکره: (حجر، 6) (انعام، 90) (طه، 3) ذکر به معنای یاد کردن و به یاد داشتن است؛ و همچنین بر چیزی که موجب یادآوری و عبرت و پند گرفتن شود، نیز اطلاق میگردد. (ذکری و تذکره) نیز از همین ماده و به معنای یادبود و یادآوری است. اطلاق ذکر بر قرآن یا به این مناسبت است که مردم را به یاد خدا، یا همهی آنچه را که باید به یاد داشت، می اندازد. و یا به لحاظ یادآوری و نقل داستان پیشینیان و مواعظ و اندرزهای آنان است. 34 موعظه: (آل عمران، 138) موعظه در حقیقت عبارت است از چیزی که موجب رقّت و نرمی دل میشود، آن را به سوی خدا و پذیرفتن حق مایل ساخته، از سرکشی و عصیان بازمیدارد. 35 38 بشیر، بشری، نذیر، عذر و نذر: (فصّلت، 4) (احقاف، 12) ( مرسلات، 6) (بشری) به معنای مژده و خبر شادیبخش است، و آورندهی آن را (بشیر) گویند. و (انذار) خبر دادن از چیز ترسآوری است که بتوان از آن تحفّظ و خودنگه داری کرد. (نذیر) به معنای (انذار) و نیز به معنای (منذر) (بیم دهنده) استعمال میشود. و (نُذر) نیز مصدر و به معنای (انذار ) است. اطلاق (بشیر) و (نذیر) بر قرآن به این لحاظ است که مشتمل بر خبرهای شادکننده، و خبرهای ترسآور است. (عذر) مصدر است و به معنی (عذر آوردن) و (معذور داشتن) آمده است. مقصود از اطلاق (عذر) بر قرآن آن است که خداوند با فرو فرستادن قرآن اتمام حجّت میکند. یا برای بندگان با ایمان خویش عذری قرار داده که با عمل به آن در پیشگاه خداوند معذور خواهند بود. 39 شفاء: (یونس، 57) اطلاق (شفاء) بر قرآن مجید به لحاظ درمان کردن بیماریهای معنوی انسان میباشد.[4] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 جلالالدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن. 2 بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن. 3 محمّد تقی مصباح یزدی، قرآن شناسی. 4 محمّد بن عبدالرحیم النهاوندی نفحات الرحمان فی تفسیر القرآن، تبیین الفرقان، تهران: مطبعة علمی. -------------------------------------------------------------------------------- [1]. زرکشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1408 ق، ج 1، ص 343. [2]. ابوجعفر محمد طوسی، التبیان الجامع لعلوم القرآن، قم، مکتب الاعلام اسلامی، چاپ اول، 1049، ج 1، ص 19 17. [3]. حجر/1. [4] بیشتر این مطالب از کتاب قرآنشناسی تألیف استاد محمد تقی مصباح یزدی استفاده شده است.
مفسّران و دانشمندان علوم قرآن در باب تعداد عنوان هایی که در قرآن آمده و این کتاب را توصیف میکنند و بیشتر با تعبیر اسامی قرآن از این عنوان ها یاد میکنند، آرای مختلفی دارند. برخی شمار آنها را بیش از نود عنوان دانستهاند.[1] و جمعی دیگر عنوان های زیادی را یادآور شدهاند.[2]
در قرآن مجید بیش از چهل عنوان مستقل به این کتاب گرانمایه اطلاق شده مقصود از عناوین مستقل واژههایی هستند که به خودی خود و بدون آنکه صفت واژهی دیگری قرار گیرند، بر قرآن اطلاق شده است:
1 کتاب[3] کتاب در کاربرد رایج آن به معنای نوشتن و نیز نوشته به کار میرود و منظور خداوند از واژهی کتاب در مورد قرآن، معنای اخیر (نوشته) است. دلیل اطلاق آن بر قرآن را بعضی به اعتبار اینکه شأن قرآن به گونهای است که نوشتنی است، و یا اینکه در (لوح محفوظ) نوشته شده است، دانستهاند. و برخی به اعتبار معنای اصلی کتاب که به معنای گردآوردن است، و در قرآن نیز چون انواع داستانها و نشانهها و احکام به طرق ویژهای گرد آمده است، به این اعتبار دانستهاند.
2 صحف: (بیّنه، 2) صحف جمع صحیفه است، منظور از صحیفه، الواحی نورانی و غیر مادی است که مفاد وحی بر آن ثبت است، و قرآن کریم چنین میباشد.
3 و 4 حدیث و احسن الحدیث: (کهف، 6) و (زمر، 23) (حدیث) در هنگامی که در مورد قرآن به کار میرود، به معنی (سخن) و (احسن الحدیث) به معنی (بهترین سخن) است.
5 قول: (مؤمنون، 68) (قول) به معنی روشن است.
6 و 7 کلام الله و کلمات الله: (بقره، 75) و (کهف، 27) معنای این دو صفت یا اسم نیز، روشن است.
8 قرآن: (بقره، 185) (قرآن) در لغت به معنای (خواندنی) است. این واژه در آغاز به صورت وصف در مورد این کتاب آسمانی به کار رفته، ولی تدریجاً جنبهی عَلَمیت پیدا کرده است. ظاهراً در اطلاق کلمهی (قرآن) بر این کتاب، عنایتی جز اینکه الفاظی است خواندنی، منظور نیست.
9 و 10 تنزیل و منزّل : (شعراء، 192) (شعراء، 114) (تنزیل) و (منزّل) به معنی (نازل شده) است؛ و این وصف به دلیل این است که قرآن از طرف خداوند متعال بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده، و در واقع از مقام علم الهی به مرحلهی الفاظ و مفاهیم بشری تنزّل یافته است.
11 آیات: (آل عمران، 58) آیات جمع آیه، به معنای نشانه و علامت روشن و گویا است؛ و آیات الهی اموری هستندکه به وجود آفریدگار، قدرت، حکمت، عظمت و سایر صفات علیای او گواهی میدهند؛ و از این رو در مورد همهی آفریدگان، قابل استعمال است. و قرآن کریم نیز یکی از نشانههای عظیم الهی است و به لحاظ قطعات و جملاتش، (آیات الله) به صورت جمع بر آن اطلاق شده است.
12، 13، 14 حق و حقّ الیقین و صدق: (بقره، 26) (حاقه، 51) (زمر، 32) یکی از مواردی که حق به کار برده میشود، در معنای کلام یا اعتقاد و یا ادعای مطابق با واقع و (تقریباً مترادف با صدق) به کار میرود.
استعمال حق در مورد قرآن، یا به لحاظ حقایقی است که از آنها حکایت میکند؛ و یا به لحاظ درست بودن ادّعایش که از طرف خدا نازل شده است.
15 علم: (بقره، 120) قرآن مصداقی از علم و یا سبب حصول علم میباشد.
16 برهان: (نسا، 173) (برهان) یعنی دلیل روشنی که جای شک و شبههای باقی نگذارد.
17، 18، 19 و 20 بیان، تبیان، بیّنه و بیّنات: (آل عمران، 138) (نمل، 89) (انعام، 157) (بقره، 185) (بیان) به معنای واضح و روشن شدن است و به معنای روشن کردن و روشن کننده نیز استعمال میشود.
(تبیان) یعنی روشن کردن، (بیّنه) یعنی روشن کننده. اطلاق بیان و تبیان بر قرآن بدین لحاظ است که این کتاب همهی حقایقی را که لازم است، بشر از آنها آگاه باشد؛ و بدون آگاهی از آنها نمیتواند راه سعادت را بپیماید، روشن کرده است.
21، 22 بلاغ و بالغة: (ابراهیم، 52) (قمر، 5) کلمهی (بلاغ) به معنای (ابلاغ) یعنی رساندن پیام به طور کامل و رسا و یا به معنای (کفایت) استعمال میشود. و مقصود از بالغه در آیه (حکمة بالغة فما تغن النذر) (قمر، 5) که صفت حکمت قرار گرفته، یا به لحاظ بیان رسای قرآن است که در ادای مطالب به گویاترین بیان، معارف خود را بیان میکند، و یا به لحاظ محتوای آن است که در نهایت صواب و درستی میباشد.
23 ، 24 حکمت، حکم: (بقره، 129) (رعد، 37) برای حکم در آیه مورد نظر دو معنای متفاوت ذکر شده است: نخست آنکه حکم به معنای دستورالعمل قطعی و قضاوت مخصوص امور مورد اختلاف باشد، و به لحاظ آنکه قرآن مجید مشتمل بر احکام الزامی است؛ و بین مردم به ویژه در امور مورد اختلاف قضاوت میکند، حکم نامیده شده است. دوم آنکه حکم به معنای حکمت باشد و بر قرآن به خاطر اشتمال بر معارف الهی و روشن کننده (حکم) اطلاق شده است.
25، 26، 27 فرقان، تفصیل، مفصّل: (فرقان، 1) (انعام، 114) (یونس، 37) ماده (فرق و فصل) به معنای جدا کردن و تمیز دادن است، و (فرقان) مصدر یا اسم مصدر است و در دلالت بر این معنی رساتر است.
29 نور: (نساء، 174) ظاهراً اطلاق (نور) بر قرآن به این لحاظ است که راه سعادت انسان را روشن میکند، و او را از حقایق هستی آگاه می سازد. و ممکن است به لحاظ حقیقت متعالیهی آن باشد که از سرچشمهی بینهایت نور یعنی خدای متعال صادر شده است.
30 بصائر: (انعام، 104) (بصائر) جمع بصیرت به معنای بینش است؛ و بر چیزهایی که موجب بینش عقل و دل میشود. مانند دلیل و پند اطلاق میگردد. آیات قرآن به انسان امکان میدهد که راه راست را ببیند، و چشم دل را بینا می سازد.
31 هدی: (جاثیه، 11) این وصف خصوصیّت راهنما بودن قرآن در سیر انسان به هدف نهاییاش یعنی قرب به خدا را می رساند.
32، 33 و 34 ذکر، ذکری، تذکره: (حجر، 6) (انعام، 90) (طه، 3) ذکر به معنای یاد کردن و به یاد داشتن است؛ و همچنین بر چیزی که موجب یادآوری و عبرت و پند گرفتن شود، نیز اطلاق میگردد. (ذکری و تذکره) نیز از همین ماده و به معنای یادبود و یادآوری است. اطلاق ذکر بر قرآن یا به این مناسبت است که مردم را به یاد خدا، یا همهی آنچه را که باید به یاد داشت، می اندازد. و یا به لحاظ یادآوری و نقل داستان پیشینیان و مواعظ و اندرزهای آنان است.
34 موعظه: (آل عمران، 138) موعظه در حقیقت عبارت است از چیزی که موجب رقّت و نرمی دل میشود، آن را به سوی خدا و پذیرفتن حق مایل ساخته، از سرکشی و عصیان بازمیدارد.
35 38 بشیر، بشری، نذیر، عذر و نذر: (فصّلت، 4) (احقاف، 12) ( مرسلات، 6) (بشری) به معنای مژده و خبر شادیبخش است، و آورندهی آن را (بشیر) گویند. و (انذار) خبر دادن از چیز ترسآوری است که بتوان از آن تحفّظ و خودنگه داری کرد. (نذیر) به معنای (انذار) و نیز به معنای (منذر) (بیم دهنده) استعمال میشود. و (نُذر) نیز مصدر و به معنای (انذار ) است. اطلاق (بشیر) و (نذیر) بر قرآن به این لحاظ است که مشتمل بر خبرهای شادکننده، و خبرهای ترسآور است. (عذر) مصدر است و به معنی (عذر آوردن) و (معذور داشتن) آمده است. مقصود از اطلاق (عذر) بر قرآن آن است که خداوند با فرو فرستادن قرآن اتمام حجّت میکند. یا برای بندگان با ایمان خویش عذری قرار داده که با عمل به آن در پیشگاه خداوند معذور خواهند بود.
39 شفاء: (یونس، 57) اطلاق (شفاء) بر قرآن مجید به لحاظ درمان کردن بیماریهای معنوی انسان میباشد.[4]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 جلالالدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن.
2 بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن.
3 محمّد تقی مصباح یزدی، قرآن شناسی.
4 محمّد بن عبدالرحیم النهاوندی نفحات الرحمان فی تفسیر القرآن، تبیین الفرقان، تهران: مطبعة علمی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. زرکشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1408 ق، ج 1، ص 343.
[2]. ابوجعفر محمد طوسی، التبیان الجامع لعلوم القرآن، قم، مکتب الاعلام اسلامی، چاپ اول، 1049، ج 1، ص 19 17.
[3]. حجر/1.
[4] بیشتر این مطالب از کتاب قرآنشناسی تألیف استاد محمد تقی مصباح یزدی استفاده شده است.
- [سایر] امام صادق علیه السلام دختران را چگونه توصیف نموده است؟
- [سایر] قرآن بهشت را چگونه توصیف کرده است؟
- [سایر] توصیف زندگی دنیا در قرآن چگونه است؟
- [سایر] مقصود از این توصیف (قرآن ذی الذکر) در قرآن چیست؟
- [سایر] باران در قرآن چگونه توصیف شده است؟
- [سایر] برزخ در قرآن چگونه توصیف شده است؟
- [سایر] علت تعدّد عناوین و اوصاف قرآن چیست؟
- [سایر] فهم توصیف (قرآن مبین)در سوره مبارکه حجر چگونه است؟
- [سایر] قرآن عذاب قوم شعیب را چگونه توصیف می کند؟
- [سایر] مراحل عذاب مکذبین را قرآن چگونه توصیف می کند؟
- [آیت الله مظاهری] دوست شدن مرد و زن نامحرم، از گناهان بزرگ است که قرآن شریف آن را در کنار زنا نهاده و از آن نهی نموده است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] قران و شمشیر و انگشتر و لباسی که میت برای پوشیدن تهیه نموده است ولو نپوشیده باشد به پسر بزرگتر میت اختصاص دارد. اگر میت چند قران یا شمشیر یا انگشتر یا لباس داشته باشد همه آنها به پسر بزرگتر میت میرسد.
- [آیت الله مظاهری] توبه مکر و خدعه اگر مربوط به اموال باشد علاوه بر توبه، باید حقّ دیگران را ادا کند و اگر مربوط به آبروی دیگران باشد و به گوش آنان رسیده باشد، باید از آنها رضایت بطلبد، و اگر هیچیک نباشد، صرف پشیمانی کافی است، ولی اگر بتواند جبران خسارت کند، مثل تبلیغ دین در جایی که تضییع دین نموده باشد و یا تعریف افرادی که با آنان خدعه و مکر نموده است و دعا و استغفار برای آنها، باید جبران کند. [1]. فاطر، 43.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] 1 قسم را باید با زبان و لفظ صریح بیان کرد. 2 قسمی اعتبار دارد که یکی از اسماء خداوند متعال باشد مثل خدا یا الله. 3 اگر به برخی از اوصاف خدای سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خدای سبحان اراده می شود یا قرینه ای به کار ببرد که مراد او را بفهماند قسم صحیح است. 4 شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد قسم او صحیح است ولی کسی که می تواند سخن بگوید قسم او با اشاره صحیح نیست. 5 قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) احکام قسم را ندارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر اشتباها مشغول خواندن سوره ای شود که سجده واجب دارد چنانچه پیش از رسیدن به ایه سجده بفهمد باید ان سوره را رها کند و سوره دیگر بخواند و اگر بعد از خواندن ایه سجده بفهمد احتیاطا به سجده اشاره نموده و سوره را تمام کند و سوره دیگری هم به قصد قربت مطلقه یعنی اگر وظیفه اش سوره دیگری است این همان باشد وگرنه به عنوان قرایت قران باشد بخواند و بعد از نماز باید سجده ان را به جا اورد
- [آیت الله سیستانی] اگر کسی در حال احرام بمیرد ، نباید او را با آب کافور غسل دهند و به جای آن باید با آب خالص غسل بدهند ، مگر اینکه در احرام حج تمتع بوده و طواف و نمازش و سعی را تمام نموده باشد ، یا آنکه در احرام حج قران یا إفراد بوده و حلق را انجام داده باشد ، که در این دو صورت با آب کافور باید غسل دهند .
- [آیت الله خوئی] تمامی پولهای کاغذی از قبیل دینارهای عراقی یا لیرههای انگلیسی یا دولارهای آمریکایی یا ریالهای ایرانی و امثال اینها مالیت دارند زیرا که از طرف هر یک از دولتها نسبت به پولهای کاغذی خود قیمتی معین شده که در تمام مملکت قبول و رائج است، و بدین جهت مالیت پیدا نموده و هر موقعی بخواهند از اعتبار و مالیت ساقط مینمایند. و معلوم است که این پولها مکیل و موزون نیستند و از این جهت معاوض این پولها به همجنس خود یا زیاده ربا نیست و همچنین معامل این پولها که دین در ذمه باشد به نقدی یا نقیصه یا زیاده ربا نیست، (مثلًا) اگر ده هزار ریال طلب را به کس دیگر به نه هزار ریال نقد معامله نمائیم ربا نمیشود چنانکه مرحوم آیت الله یزدی اعلی الله مقامه در ملحقات عروه در (مسأله 56) تصریح نموده و میفرماید: (اسکناس معدود است و از جنس غیر نقدین (طلا و نقره) میباشد و دارای قیمت معینهای است، و حکم نقدین بر او جاری نمیشود پس جائز است فروش بعضی از آنها به بعض دیگر با زیاده، و همچنین جاری نمیشود بر آن حکم صرف که وجوب قبض در مجلس است.)
- [آیت الله مظاهری] نمّامی و فتنهگری از گناهان کبیرهای است که قرآن آن را بالاتر از قتل دانسته است؛ خداوند در قرآن شریف میفرماید: (وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ)[1] (و فتنه از قتل شدیدتر است.) (وَ الْفِتْنَةُ اکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ)[2] (و فتنه از قتل بزرگتر است.) و آن اقسامی دارد: الف) فتنهگری در دین خدا، نظیر افرادی که با گفتار یا کردار خود مردم را از دین و فضائل اخلاقی منحرف میکنند، و این صورت، گناه مفسد فی الارض را نیز دارد. ب) کسانی که با تهمت زدن و دروغپردازی مردم را به یکدیگر بدبین میکنند، و به رابطه و اخوّت اسلامی مسلمین ضربه میزنند، و این صورت گناه تهمت را نیز دارد. ج) کسانی که با سعایت و سخنچینی، غیبت کسی را که از او غیبت شده به او برسانند، و این قسم گناه غیبت را نیز دارد، زیرا عیب کسی را که غیبت نموده، نقل کرده است. د) کسانی که با نقل گفتاری یا کرداری مردم را به یکدیگر بدبین و دشمنی را میان آنان ایجاد میکنند، مثلاً ازدواج مجدد کسی را برای زنش بگویند یا تماس زنی را با نامحرم برای شوهرش بگویند، و این صورت از مصادیق همان فتنهگری است که در اسلام از آن منع شدید شده است.
- [آیت الله وحید خراسانی] تمام پول های کاغذی از قبیل دینارهای عراقی یا دلارهای امریکایی یا تومانهای ایرانی و امثال اینها مالیت دارند زیرا که از طرف هر یک از دولتها نسبت به پول های کاغذی خود ارزشی معین شده است که در تمام مملکت قبول و رایج است و بدین جهت مالیت پیدا نموده و هر موقعی بخواهند از اعتبار و مالیت ساقط می نمایند و معلوم است که این پولها با کیل یا وزن فروخته نمی شوند و از این جهت بعضی از فقها اعلی الله مقامهم فرموده اند معاوضه این پول ها به هم جنس خود با زیاده جایز است و همچنین معامله این پول ها که دین در ذمه باشد به نقدی با نقیصه یا زیاده جایز است ولی معاوضه چیزی که مالیت اعتباری دارد و به شماره خرید و فروش می شود به هم جنس خود با زیاده یا نقیصه محل اشکال است و چنانچه مالک ناقص با مالک زاید مصالحه کند بر این که مالک زاید ان را به او ببخشد و او هم ناقص را به مالک زاید ببخشد اشکال ندارد مثلا مالک نهصد تومان به مالک هزار تومان به قصد مصالحه بگوید مصالحه می کنم با تو بر این که هزار تومان به من ببخشی و من نهصد تومان به تو ببخشم
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معنای آن فریب دیگران است به چیزی که در نظر او واقعیّت ندارد و قرآن شریف به طور مؤکّد، سلب ایمان از دروغگو نموده است: (انَّما یَفْتَرِی الکَذِبَ الَّذین لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه).[1] (تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند.) بلکه در روایات آمده است که دروغگو دشمن خداست و آن اقسامی دارد: الف) نسبت دروغ دادن به پیامبران گرامی و ائمّه طاهرین(سلاماللهعلیهم) و این قسم از دروغ که بدعت به آن میگویند، شدیدترین عذاب الهی را دارد و از همه اقسام دروغ بزرگتر و از اکبر کبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهی کسی شود. ب) دروغ مفسدهآمیز نظیر دروغی که روابط بین دو مسلمان را تیره کند و نظیر دروغی که آبروی کسی را ببرد و نظیر دروغی که کسی را در خطر اندازد و مانند اینها. و قدر متیقّن از آیات و روایاتی که در مذمّت دروغ است همین قسم از دروغ میباشد. ج) نسبت دادن عیبی به کسی که آن عیب را نداشته باشد؛ نظیر نسبت زنا به زن عفیفه و یا مرد عفیف و نظیر نسبت سرقت به کسی که سرقت نکرده باشد و نظیر اینها، و به آن تهمت هم میگویند و این قسم علاوه بر اینکه دروغ است، غیبت نیز میباشد و در روایات آمده است کسی که تهمت بزند، در روز قیامت او را بر تپّهای از چرک و خون که صورت برزخی آن تهمت است نگاه میدارند تا مردم از حساب فارغ شوند. د) دروغی که مفسده آمیز نباشد، نظیر تعریف بیجا از خود یا دیگران و نظیر اظهار محبّت و ارادت به کسی که محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اینها، و حرمت این قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آیات و روایات نیز به خوبی استفاده حرمت میشود. ه) دروغی که علاوه بر اینکه مفسده ندارد، فریب کسی هم نیست، نظیر قصّهها و داستانهای دروغ آمیز و شوخیهای دروغ آمیز و مانند اینها، و این قسم از دروغ گرچه حرام نیست، ولی از روایات به خوبی استفاده میشود که مسلمان واقعی از مثل این دروغها نیز پرهیز میکند. صفحه 401 و) توریه، و معنای آن این است که لفظی بگوید و معنایی را اراده کند که مخاطب توجّه به آن معنی نداشته باشد، و این قسم از دروغ نیز جایز نیست. و اینکه مشهور در میان مردم است که توریه بدون ضرورت جایز است، صحّت ندارد.