1 اهلبیت (علیهمالسّلام) چون ظاهر قرآن را حجّت میدانستند، آنچه را که از لغت، جمله، قراین، ‌سیاق و فرهنگ محاوره به دست میآید و ظاهر آیهٔ و یا سورهٔ نامیده میشود، حجّت میدانستند، و به ‌ظاهر قرآن استدلال کرده و آیهٔ را تفسیر میکردند، و این طریق که آنها طی کرده و امضاء نمودهاند، یک راه ‌عمومی است که دیگران نیز میتوانند طی نمایند.‌ ‌2 نوع دوم از منهج تفسیری ائمه (علیهمالسّلام) مربوط به تعیین حدود احکام و شرایع الهی است، و ‌این نوع مختص به ائمه (علیهمالسّلام) بوده و دیگران از آن بینصیب هستند، و در این طریق آنها مطلقهای ‌قرآنی را مقیّد کرده، و تخصیصات مربوط به عمومات را ذکر مینمایند، و شرایط و یا موانعی را بیان میدارند.‌ این نوع از تفسیر، از ظاهر و لفظ عبارات قرآنی و از سیاق آیات، جملات و کلمات به دست نمیآید. مانند ‌قید و یا شرطی که برای نماز صبح، ظهر و یا عصر ذکر میشود، مثل اینکه نماز صبح دو رکعت باشد و بلند ‌خوانده شود. بسیاری از اموری که شرایط، موانع، حدود، قیود و تخصیصات را بیان میدارد، و مبهمها را معین ‌میکند، از این قبیل است، و آن بخشی از تفسیر اهلبیت (علیهمالسّلام) که عهدهدار این امور است، ‌مختص به ائمه (علیهمالسّلام) بوده و از راه وحی به دست میآید. پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) وحی ‌تشریعی را از خداوند سبحان دریافت میدارد و ائمه (علیهمالسّلام) چون دارای رسالت و نبوّت نیستند وحی ‌تشریعی دریافت نمیکنند. امّا از وحیهای تسدیدی و إنبائی و از الهام و اقسام دیگر وحی بهره میبرند. ‌ ‌3 نوع سوم تفسیر ائمه (علیهمالسّلام) مربوط به باطن قرآن است. قرآن کتابی است که نازل شده ‌است و نزول آن به تجافی نیست بلکه به تجلّی میباشد.‌ نزول قرآن مانند نزول باران نیست، باران وقتی که از ابر فرود میآید، به تجافی نازل میشود و در نزول به ‌تجافی، قطرهٔ باران تا زمانی که در بالا هست در پایین نیست و چون در پایین منتقل شود در بالا نخواهد بود.‌ نزول قرآن همانگونه که علی (علیهالسّلام) در نهجالبلاغه به آن اشاره میکند به نحو تجلّی است و از ‌بیانات نورانی امام صادق (علیهالسّلام) و دیگر ائمه (علیهمالسّلام) نیز این حقیقت استفاده میشود. ‌‌(فَتجَلّی لهُم سُبحانَهُ فی کتابِهِ من غیر أن یکونوا رأوه)(1) یعنی، خدا در کتاب خود، قرآن، برای ‌بندگانش تجلّی کرده است و آنها او را نمیبینند.‌ نزول به تجلّی غیر از نزول با تجافی است. در نزول به تجلّی آن حقیقت، در عین حال که در مبداء و منبع ‌هست مرحلهٔ وسطی و رقیق شدهٔ آن به اوسط مراحل و مرحلهٔ نازلتر و رقیقتر شدهٔ آن به پایینترین ‌مراتب میرسد و از این طریق در دست دیگران قرار میگیرد.‌ انسان اگر یک مطلب عقلی و عملی را، بعد از آن که در ذهن با تحقیق مجتهدانه به آن پی برد نازل کرده، ‌و بنویسد، این نزول به تجلی است. مطلب علمی که از ذهن تنزل پیدا میکند مانند اشکی نیست که از ‌چشم پایین میریزد. زیرا در این صورت بعد از تنزل مطلب، در قلب و ذهن فرد چیزی باقی نخواهد ماند.‌ در هنگام تنزل یک مطلب علمی نخست در محدودهٔ خیال، برای آن، یک مقدمه، چند فصل و یک خاتمه و ‌همچنین فارسی و یا عربی نوشتن آن در نظر گرفته میشود و بعد از آن دست به قلم برده و مقاله یا کتابی ‌تدوین میگردد و یا آن که سخنرانی و گفتاری در مدّت یک ساعت و مانند آن ارائه میگردد و این سخنرانی یا ‌کتاب که به تجلّی نازل شده، دارای دو طرف است، یک سوی آن در معرض شنیدار و دیدار دیگران و سوی ‌دیگر که طرف بالا و عمیق آن است به ذهن گوینده و نویسنده متعلق است و کسی که آن را شنیده و یا ‌میخواند گاه از فهم آن و صعود به مقصود، باز میماند و گاهی دیگر به مقصود گوینده و نویسنده است راه ‌مییابد.‌ معرفت نفس انسان در شناخت آثار الهی مفید است و از آن برای کیفیت نزول قرآن میتوان استفاده ‌کرد.‌ قرآن که به نحو تجلّی تنزل کرده است ریشهٔ اصلی آن در ام الکتاب است و خداوند سبحان از جایگاه آن ‌بدینسان خبر میدهد: (و انّه فی امّ الکتاب لدینا لعلّی حکیم)(2) یعنی، به درستی که آن در ام الکتاب ‌در نزد ما است و همین کتاب در نزول به تجلّی به صورت عربی مبین ظاهر میشود و این حقیقت در همهٔ ‌مراحلی که از امالکتاب تا عربی مبین به وساطت فرشتگان و مانند آن به تجلّی طی میکند، قرآن است و ‌چون در همهٔ مراحل قرآن است کسی که با لغت عربی و مانند آن آشنا است در همان محدوده از آن ‌استفاده میکند، و کسی که به راه نزول قرآن آشنا باشد از ظاهر پی به باطن میبرد و از باطن به باطن ‌باطن.‌ اهلبیت (علیهمالسّلام) نیز فرمودهاند که برای قرآن ظاهر و باطنی است و برای باطن آن باطن دیگر ‌است و برای باطن باطن آن بر همین قیاس باطنی میباشد.‌ پس یکی از راههای اهلبیت (علیهمالسّلام) در تفسیر قرآن اظهار و بیان باطن قرآن است، زیرا آنها به ‌بطنهای قرآن انس کامل دارند و به سیری که قرآن در آن نزول کرده آشنا هستند، و طی این راه تا پایان و به ‌نحو کامل مختص به آنهاست، لیکن طی برخی از مراحل آن برای صاحبدلانی است که از راه تهذیب در خدمت ‌قرآن هستند.‌ ‌4 نوع چهارم از راهی که اهل بیت (علیهمالسّلام) در تفسیر قرآن پیمودهاند و آن را نیز ترویج کرده و بر ‌آن تکیه نموده و شواهدی فراوان را نیز ارائه دادهاند همان راهی است که سیدنا الاستاد علامه طباطبایی ‌‌(ضوانللهتعالیعلیه) پیمودهاند و در این روش برخی از آیات قرآن به کمک بعضی دیگر از آیات تفسیر میشوند. ‌ در بعضی موارد اهلبیت (علیهمالسّلام) آیهای را تفسیر میفرمودند و چون از آنها در مورد دلیل آن تفسیر ‌پرسش میشد، در پاسخ آیهای دیگر را ذکر میکردند چنان که در زمان یکی از خلفا، مادری شش ماه پس از ‌ازدواج، فرزند خود را به دنیا آورد، خلیفه به رَجم او حکم کرد و اهلبیت (علیهمالسّلام) با حکم خلیفه با ‌استناد به آیات قرآن و از طریق انضمام آیات با یکدیگر، مخالفت کردند؛ و بدین ترتیب هم حکم خداوند را بیان ‌نمودند و هم خون بیگناهی را حفظ کردند.‌ در یک آیه، مجموعهٔ دوران بارداری تا پایان شیرخوارگی کودک سیماه بیان شده (و حملُه و فصالُه ‌ثلاثون شهراً)(3) و در آیهٔ دیگر، شیرخوارگی کامل دو سال معرّفی میشود. (و الوالدات یُرضعن ‌اولادهنّ حَولین کاملَین)(4) و چون دو سال یعنی بیست و چهار ماه از سی ماه کم شود مدّت شش ماه ‌برای حداقل دوران حمل باقی میماند.‌ این نوع از تفسیر نظیر نوع اوّل یک راه عمومی برای تفسیر است و هر انسانی که در خدمت قرآن بوده و ‌با آن انس بگیرد، میتواند از ارجاع آیات قرآن به یکدیگر و جمع آیات، پیام و کلام خاص را از قرآن دریافت دارد.‌ در نوع نخست به ظاهر یک آیهٔ و یا سورهٔ استناد میشود و در آن حال نمیتوان گفت قرآن در این مورد ‌این مطلب را بیان میدارد، بلکه باید گفت این آیهٔ و یا این چند آیه، این پیام را دارند. وقتی میتوان از پیام ‌قرآن دربارهٔ یک مطلب سخن گفت که همهٔ آیات قرآن در کنار یکدیگر مورد توجه قرار گرفته و با اجتهاد، از ‌تفسیر برخی آیات نسبت به بعضی دیگر بهرهبرده شود. و در این مرحله نیز نمیتوان گفت نظر اسلام در مورد ‌این مطلب همان است زیرا برای این ادعا باید روایاتی را که دربارهٔ مطلب مورد نظر وارد شده در کمال اجتهاد ‌بررسی نموده و با استعانت از براهین عقلی در خدمت قرآن قرار گرفته و به جمعبندی و نتیجهگیری همت ‌گمارد.‌ ‌(1) نهجالبلاغه، خطبه 147.‌ ‌(2) سورهٔ زخرف، آیهٔ 4.‌ ‌(3) سورهٔ احقاف، آیهٔ 15.‌ ‌(4) سورهٔ بقره، آیهٔ 233.‌ ( آیةالله جوادی آملی )
روشهای تفسیری اهلبیت (علیهمالسّلام) را ذکر فرمایید؟
1 اهلبیت (علیهمالسّلام) چون ظاهر قرآن را حجّت میدانستند، آنچه را که از لغت، جمله، قراین، سیاق و فرهنگ محاوره به دست میآید و ظاهر آیهٔ و یا سورهٔ نامیده میشود، حجّت میدانستند، و به ظاهر قرآن استدلال کرده و آیهٔ را تفسیر میکردند، و این طریق که آنها طی کرده و امضاء نمودهاند، یک راه عمومی است که دیگران نیز میتوانند طی نمایند.
2 نوع دوم از منهج تفسیری ائمه (علیهمالسّلام) مربوط به تعیین حدود احکام و شرایع الهی است، و این نوع مختص به ائمه (علیهمالسّلام) بوده و دیگران از آن بینصیب هستند، و در این طریق آنها مطلقهای قرآنی را مقیّد کرده، و تخصیصات مربوط به عمومات را ذکر مینمایند، و شرایط و یا موانعی را بیان میدارند.
این نوع از تفسیر، از ظاهر و لفظ عبارات قرآنی و از سیاق آیات، جملات و کلمات به دست نمیآید. مانند قید و یا شرطی که برای نماز صبح، ظهر و یا عصر ذکر میشود، مثل اینکه نماز صبح دو رکعت باشد و بلند خوانده شود. بسیاری از اموری که شرایط، موانع، حدود، قیود و تخصیصات را بیان میدارد، و مبهمها را معین میکند، از این قبیل است، و آن بخشی از تفسیر اهلبیت (علیهمالسّلام) که عهدهدار این امور است، مختص به ائمه (علیهمالسّلام) بوده و از راه وحی به دست میآید. پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآله) وحی تشریعی را از خداوند سبحان دریافت میدارد و ائمه (علیهمالسّلام) چون دارای رسالت و نبوّت نیستند وحی تشریعی دریافت نمیکنند. امّا از وحیهای تسدیدی و إنبائی و از الهام و اقسام دیگر وحی بهره میبرند.
3 نوع سوم تفسیر ائمه (علیهمالسّلام) مربوط به باطن قرآن است. قرآن کتابی است که نازل شده است و نزول آن به تجافی نیست بلکه به تجلّی میباشد.
نزول قرآن مانند نزول باران نیست، باران وقتی که از ابر فرود میآید، به تجافی نازل میشود و در نزول به تجافی، قطرهٔ باران تا زمانی که در بالا هست در پایین نیست و چون در پایین منتقل شود در بالا نخواهد بود.
نزول قرآن همانگونه که علی (علیهالسّلام) در نهجالبلاغه به آن اشاره میکند به نحو تجلّی است و از بیانات نورانی امام صادق (علیهالسّلام) و دیگر ائمه (علیهمالسّلام) نیز این حقیقت استفاده میشود. (فَتجَلّی لهُم سُبحانَهُ فی کتابِهِ من غیر أن یکونوا رأوه)(1) یعنی، خدا در کتاب خود، قرآن، برای بندگانش تجلّی کرده است و آنها او را نمیبینند.
نزول به تجلّی غیر از نزول با تجافی است. در نزول به تجلّی آن حقیقت، در عین حال که در مبداء و منبع هست مرحلهٔ وسطی و رقیق شدهٔ آن به اوسط مراحل و مرحلهٔ نازلتر و رقیقتر شدهٔ آن به پایینترین مراتب میرسد و از این طریق در دست دیگران قرار میگیرد.
انسان اگر یک مطلب عقلی و عملی را، بعد از آن که در ذهن با تحقیق مجتهدانه به آن پی برد نازل کرده، و بنویسد، این نزول به تجلی است. مطلب علمی که از ذهن تنزل پیدا میکند مانند اشکی نیست که از چشم پایین میریزد. زیرا در این صورت بعد از تنزل مطلب، در قلب و ذهن فرد چیزی باقی نخواهد ماند.
در هنگام تنزل یک مطلب علمی نخست در محدودهٔ خیال، برای آن، یک مقدمه، چند فصل و یک خاتمه و همچنین فارسی و یا عربی نوشتن آن در نظر گرفته میشود و بعد از آن دست به قلم برده و مقاله یا کتابی تدوین میگردد و یا آن که سخنرانی و گفتاری در مدّت یک ساعت و مانند آن ارائه میگردد و این سخنرانی یا کتاب که به تجلّی نازل شده، دارای دو طرف است، یک سوی آن در معرض شنیدار و دیدار دیگران و سوی دیگر که طرف بالا و عمیق آن است به ذهن گوینده و نویسنده متعلق است و کسی که آن را شنیده و یا میخواند گاه از فهم آن و صعود به مقصود، باز میماند و گاهی دیگر به مقصود گوینده و نویسنده است راه مییابد.
معرفت نفس انسان در شناخت آثار الهی مفید است و از آن برای کیفیت نزول قرآن میتوان استفاده کرد.
قرآن که به نحو تجلّی تنزل کرده است ریشهٔ اصلی آن در ام الکتاب است و خداوند سبحان از جایگاه آن بدینسان خبر میدهد: (و انّه فی امّ الکتاب لدینا لعلّی حکیم)(2) یعنی، به درستی که آن در ام الکتاب در نزد ما است و همین کتاب در نزول به تجلّی به صورت عربی مبین ظاهر میشود و این حقیقت در همهٔ مراحلی که از امالکتاب تا عربی مبین به وساطت فرشتگان و مانند آن به تجلّی طی میکند، قرآن است و چون در همهٔ مراحل قرآن است کسی که با لغت عربی و مانند آن آشنا است در همان محدوده از آن استفاده میکند، و کسی که به راه نزول قرآن آشنا باشد از ظاهر پی به باطن میبرد و از باطن به باطن باطن.
اهلبیت (علیهمالسّلام) نیز فرمودهاند که برای قرآن ظاهر و باطنی است و برای باطن آن باطن دیگر است و برای باطن باطن آن بر همین قیاس باطنی میباشد.
پس یکی از راههای اهلبیت (علیهمالسّلام) در تفسیر قرآن اظهار و بیان باطن قرآن است، زیرا آنها به بطنهای قرآن انس کامل دارند و به سیری که قرآن در آن نزول کرده آشنا هستند، و طی این راه تا پایان و به نحو کامل مختص به آنهاست، لیکن طی برخی از مراحل آن برای صاحبدلانی است که از راه تهذیب در خدمت قرآن هستند.
4 نوع چهارم از راهی که اهل بیت (علیهمالسّلام) در تفسیر قرآن پیمودهاند و آن را نیز ترویج کرده و بر آن تکیه نموده و شواهدی فراوان را نیز ارائه دادهاند همان راهی است که سیدنا الاستاد علامه طباطبایی (ضوانللهتعالیعلیه) پیمودهاند و در این روش برخی از آیات قرآن به کمک بعضی دیگر از آیات تفسیر میشوند.
در بعضی موارد اهلبیت (علیهمالسّلام) آیهای را تفسیر میفرمودند و چون از آنها در مورد دلیل آن تفسیر پرسش میشد، در پاسخ آیهای دیگر را ذکر میکردند چنان که در زمان یکی از خلفا، مادری شش ماه پس از ازدواج، فرزند خود را به دنیا آورد، خلیفه به رَجم او حکم کرد و اهلبیت (علیهمالسّلام) با حکم خلیفه با استناد به آیات قرآن و از طریق انضمام آیات با یکدیگر، مخالفت کردند؛ و بدین ترتیب هم حکم خداوند را بیان نمودند و هم خون بیگناهی را حفظ کردند.
در یک آیه، مجموعهٔ دوران بارداری تا پایان شیرخوارگی کودک سیماه بیان شده (و حملُه و فصالُه ثلاثون شهراً)(3) و در آیهٔ دیگر، شیرخوارگی کامل دو سال معرّفی میشود. (و الوالدات یُرضعن اولادهنّ حَولین کاملَین)(4) و چون دو سال یعنی بیست و چهار ماه از سی ماه کم شود مدّت شش ماه برای حداقل دوران حمل باقی میماند.
این نوع از تفسیر نظیر نوع اوّل یک راه عمومی برای تفسیر است و هر انسانی که در خدمت قرآن بوده و با آن انس بگیرد، میتواند از ارجاع آیات قرآن به یکدیگر و جمع آیات، پیام و کلام خاص را از قرآن دریافت دارد.
در نوع نخست به ظاهر یک آیهٔ و یا سورهٔ استناد میشود و در آن حال نمیتوان گفت قرآن در این مورد این مطلب را بیان میدارد، بلکه باید گفت این آیهٔ و یا این چند آیه، این پیام را دارند. وقتی میتوان از پیام قرآن دربارهٔ یک مطلب سخن گفت که همهٔ آیات قرآن در کنار یکدیگر مورد توجه قرار گرفته و با اجتهاد، از تفسیر برخی آیات نسبت به بعضی دیگر بهرهبرده شود. و در این مرحله نیز نمیتوان گفت نظر اسلام در مورد این مطلب همان است زیرا برای این ادعا باید روایاتی را که دربارهٔ مطلب مورد نظر وارد شده در کمال اجتهاد بررسی نموده و با استعانت از براهین عقلی در خدمت قرآن قرار گرفته و به جمعبندی و نتیجهگیری همت گمارد.
(1) نهجالبلاغه، خطبه 147.
(2) سورهٔ زخرف، آیهٔ 4.
(3) سورهٔ احقاف، آیهٔ 15.
(4) سورهٔ بقره، آیهٔ 233.
( آیةالله جوادی آملی )
- [سایر] آیا اسامی اهلبیت علیهمالسّلام به صورت صریح در قرآن آمده؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا ذاکر اهل بیت می تواند برای ذکر فضائل و مصائب اهل بیت(علیهم السلام)اجرت طی کند؟
- [سایر] فرق خدا و اهلبیت علیهمالسّلام چیست؟ این که: «خدا خالق و اهلبیت مخلوقند و دیگر هیچ فرقی ندارند» درست است؟
- [سایر] آیا میشود اسامی اهلبیت علیهمالسّلام را بصورت رمز از قرآن استنباط نمود؟
- [سایر] آیا شأن نزول بعضی از آیات مخصوص اهلبیت (علیهمالسّلام) میباشد؟
- [سایر] اگر فهم قرآن منحصراً در اختیار اهل بیت علیهمالسلام است چرا قرآن همگان را به تدبر در آیات دعوت میکند؟
- [سایر] ضرورت رجوع به عترت طاهرین علیهمالسلام در فهم ظاهر قرآن با استقلال قرآن در تبیین معارف چگونه سازگار است؟
- [سایر] استحسان چیست؟ و چرا در فقه مذهب اهل بیت مردود است؟ چه گونه استحسان را شناسایی کنیم؟ لطفاً موارد استحسان را با مثال ذکر فرمایید؟
- [آیت الله بروجردی] ذکر بعض مصائب بالای منبر موجب هتک اهل بیت عَلَیْهمُالسَّلَام است با این وصف ذکر آنها رُجحانی دارد یا خیر؟
- [سایر] مأموریت اهل البیت (علیهم السلام) چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] .کسانی که دشمن اهل بیت(ع) هستند، ناصبی و نجساند و دست یافتن بر اموال آن ها حلال بوده و حکم غنائم جنگی را دارد و پس از پرداختن خمس، تصرف در آن جایز است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله وحید خراسانی] دراشامیدن اب چند چیز مستحب است اول اب رابه طور مکیدن بیاشامد دوم در روز ایستاده اب بیاشامد سوم پیش از اشامیدن اب بسم الله وبعداز ان الحمدالله بگوید چهارم به سه نفس اب بیاشامد پنجم از روی میل اب بیاشامد ششم بعداز اشامیدن اب حضرت ابی عبدالله علیه السلام و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان ان حضرت را لعنت نماید
- [آیت الله بروجردی] در آشامیدن آب چند چیز مستحب است:اوّل:آب را به طور مکیدن بیاشامد.دوم:در روز ایستاده آب بخورد.سوم:پیش از آشامیدن آب (بسم الله) و بعد از آن (الحمد لله) بگوید.چهارم:به سه نفس آب بیاشامد.پنجم:از روی میل آب بیاشامد.ششم:بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبدالله (- ع) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله اردبیلی] در آشامیدن آب چند چیز مستحب است: اوّل:آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم:در روز ایستاده آب بخورد.سوم:پیش از آشامیدن آب (بسم اللّه) و بعد از آن (الحمداللّه) بگوید.چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم:از روی میل آب بیاشامد.ششم:بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام و اهل بیت و یاران ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در آشامیدن آب، چند چیز مستحب است: اول آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم در روز، ایستاده آب بخورد. سوم پیش از آشامیدن آب (بِسْمِ الله) و بعد از آن (اَلْحَمْدُ لله) بگوید. چهارم به سه نفس آب بیاشامد. پنجم از روی میل آب بیاشامد. ششم بعد از آشامیدن آب، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و اهل بیت بزرگوارش را یاد کند، و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] أَشْهَدُ أَنَّ عَلیّاً وَلِیُّ اللَّه) جزء اذان و اقامه نیست؛ البته ولایت امیر المؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام از ارکان ایمان است و اسلام بدون آن ظاهری بیش نیست و قالبی از معنی تهیست و خوب است که پس از (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، به قصد تیمن و تبرّک، شهادت به ولایت و امامت بلافصل حضرت امیر المؤمنین و سایر معصومین علیهمالسلام به گونهای که عرفاً از اجزاء اذان و اقامه به حساب نیاید؛ ذکر گردد.
- [آیت الله مظاهری] شش کار در آشامیدن آب مستحب است: اوّل: آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوّم: در روز ایستاده آب بخورد. سوّم: پیش از آشامیدن آب بسم اللَّه و بعد از آن الحمدللَّه بگوید. چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم: از روی میل آب بیاشامد. ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللَّهعلیه السلام و اهلبیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله نوری همدانی] در آشامیدن آب چند چیز مستحّب است : اوّل : آب را بطور مکیدن بیاشامد . دوّم : در روز ایستاده آب بخورد . سوّم : پیش از آشامیدن آب بِسْمِ اللهِ و بعد از آن اَلْحَمْدُ لِلهِ بگوید . چهارم : به سه نفس آب بیاشامد . پنجم : بعد از آشامیدن آب حضرت اَبا عَبْدِ اَللهِ ( علیه السّلام ) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعن نماید . مکروهات آب آشامیدن
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در آشامیدن آب چند چیز مستحب است: اوّل: آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوّم: در روز ایستاده آب بخورد.سوّم: پیش از آشامیدن آب بسم الله و بعد از آن الحمد لله بگوید. چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم: از روی میل آب بیاشامد. ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید. مکروهات آب آشامیدن