این شببه مطرح است که در حدیث شریف ثقلین (کتاب الله و عترت رسول الله) "عترت" همسان کتاب خدا و متلازم با آن قرار داده شده و لازم این همسانی آن است که "روایات" اهلبیت (علیهمالسلام) عِدل و ملازم و همتای قرآن کریم باشد. از این رو عدم رجوع به روایات در فهم ظواهر قرآن مایه افتراق بین ثقلین و عامل گمراهی قلمداد شده است: "إنّی تارک فیکم ثقلین، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی... وهو کتاب الله... وعترتی أهل بیتی لن یفترقا..."(1) و ضرورت رجوع به عترت طاهرین (علیهمالسلام) در فهم ظواهر قرآن با استقلال قرآن در تبیین معارف دین ناسازگار است. بنابراین، قرآن کریم به ضمیمه روایات اهلبیت (علیهمالسلام) حجت الهی و تبیان کل شیء است. پاسخ شبهه اوّلا ً، آنچه در حدیث شریف ثقلین همتای قرآن کریم قرار گرفته، عترت (علیهمالسلام) است(2)، نه روایت، آن هم خبر واحد. ثانیاً، عترت طاهرین گرچه به لحاظ مقامهای معنوی و در نشئه باطن، از نظر بزرگان دین مانند صاحب جواهر(3) و کاشف الغطاء(4)، از قرآن کمتر نیستند و سخن بلند حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام): "ما لله عزّ وجلّ آیة هی أکبر منّی"(5) نیز گواه این مدّعاست، اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، قرآن کریم ثقل اکبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در این نشئه جسم خود را نیز برای حفظ قرآن فدا میکنند(6) و حدیث ثقلین (در اکثر نقلهای آن) خود شاهد این مدّعاست: "وإنّی تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر: کتاب الله تبارک وتعالی حبل ممدود من السماء إلی الأرض وعترتی أهل بیتی...".(7) ثالثاً، روایات از سه بُعدْ ظنی (غیر قطعی) است: الف: سند و اصل صدور؛ زیرا خبر متواتر و یا خبر واحد محفوف به قراین قطعآور بسیار نادر است. ب: جهت صدور؛ از آن رو که احتمال تقیه در روایات وجود دارد. ج: دلالت؛ زیرا پشتوانه دلالت آن بر محتوا اصول عقلائیه همانند اصالت اطلاق، اصالت عموم، اصالت عدم تقیید و اصالت عدم تخصیص و اصالت عدم قرینه و مانند آن است. اما قرآن کریم در بیشتر این ابعادْ قطعی است؛ زیرا از نظر سند، اِسنادش به خدای سبحان قطعی است و در کلامالله بودن آن هیچ شکی نیست. از نظر "جهت صدور" نیز آسیبپذیر نیست؛ زیرا خدای سبحان در بیان حقایق تقیه نمیکند و تقیه در قرآن اصلا ً راه ندارد(8). در نتیجه، قرآن هم در اصل صدور و هم از لحاظ جهت صدور قطعی است. اما از نظر دلالت گرچه آیات قرآن همانند روایات به نظر میرسد، لیکن چون از احتمال دسّ و تحریف از یک سو و احتمال سهو و نسیان و خطا در فهم و عصیان در ابلاغ و املا از سوی دیگر مصون است و از طرفی عهدهدار تبیین خطوط کلی دین است، نه فروع جزئی آن. از این رو پس از ارجاع متشابهات به محکمات و حمل مطلقها بر مقیّدها و عمومها بر خصوصها و باز گرداندن ظواهر به نصوص یا اظهرها و جمع بندی آیات و مطالب، امری یقینی یا به مثابه یقینی است. بنابراین، قرآن کریم پایگاه قطعی یا اطمینانبخش دین است و زمام دین باید به امری قطعی سپرده شود، نه ظنی. رابعاً، روایات معصومین (علیهمالسلام) هم در اصل حجیت و هم در تأیید محتوا، وابسته به قرآن کریم است: اما در اصل حجیّت، زیرا پشتوانه حجیت سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی قول، فعل و تقریر آن حضرتْ قرآن است، که مسلمانان را در آیاتی مانند: "أطیعوا الله وأطیعوا الرّسول..."(9) ، "ما اتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا"(10) و "أنزلنا إلیک الذّکر لتُبَیّن للنّاس ما نزّل إلیهم"(11) به آن حضرت ارجاع میدهد و پشتوانه حجیّت سنّت امامان (علیهمالسلام) نیز گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث شریف ثقلین است. بنابراین، حجیت و ارزش رهآورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) به برکت قرآن کریم است؛ مگر آن که نبوّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با معجزه دیگری جز قرآن ثابت شده باشد که در این حال حجّیت سنّت آن حضرت متوقف بر قرآن نیست. البته در عصر کنونی که معجزهای جز قرآن وجود ندارد، نمیتوان حجّیت سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدون قرآن ثابت کرد؛ مگر آنکه با تواتر بر صدور معجزه دیگر غیر از قرآن حجّیت آن ثابت شود. اما حجّیت قرآن کریم ذاتی آن است و از مبدأ دیگری تأمین نشده است. در نتیجه حجیّت قرآن و حجیّت روایات در یک سطح و همسنگ نیست. شایان ذکر است که، منظور از ذاتی بودن حجّیت قرآن، حجیّت نسبت به سنّت است، نه آن که ذاتی اوّلی باشد. حال اگر حجیت ظواهر قرآن کریم نیز وابسته به روایات باشد و قرآن کریم حتی در سطح تفسیر و دلالت بر معانی ظواهر الفاظ خود متوقف بر روایات باشد، مستلزم دور (توقف شیء بر خود) خواهد بود که استحاله آن بدیهی است. البته فرض دوری نبودن اشاره نشد. تذکّر: ارجاع مسلمانان به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) نیز به وسیله خود قرآن صورت گرفته است و از مصادیق "تبیاناً لِکل شیء"(12) است. پس نور قرآن است که راهنمایان بشر را به آنان میشناساند و چنین نیست که جامعه انسانی بدون هدایت قرآن بتواند یا مکلّف باشد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت (علیهمالسلام) رجوع کند. گرچه کلید فهم بسیاری از حقایق قرآن نزد اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است، اما خود قرآن جایگاه این کلید را روشن کرده است. و اما در تأیید محتوا بدان سبب که خود معصومین (علیهمالسلام) در احادیث فراوانی فرمودهاند: سخنان ما را بر میزان الهی، یعنی قرآن کریم عرضه و با آن ارزیابی کنید و در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذیرید. این احادیث به "اخبار عرض علی الکتاب" معروف و دو دسته است: دسته یکم روایاتی است که راه حلّ تعارضِ احادیث متعارض را ارائه میکند و در باب "تعادل و تراجیح" علم اصول فقه به "نصوص علاجیّه" موسوم است. یکی از معیارهای حل تعارض روایات از منظر اخبار علاجیّه، عرضه کردن دو حدیث متعارض، که جمع دلالی ندارد و تعارض آنها استقرار یافته، بر قرآن کریم است تا موافق قرآن یا غیر مخالف آن اخذ گردد و مخالف آن مردود شناخته شود: "... وکلاهما اختلفا فی حدیثکم... فإن کان الخبران عنکما مشهورین قد رواهما الثقات عنکم؟ قال: ینظر فیما وافق حکمه حکم الکتاب والسنّة وخالف العامة فیؤخذ به ویترک ما خالف حکمه حکم الکتاب والسنّة ووافق العامة"(13)، "اعرضوهما علی کتاب الله عزّ وجلّ فما وافق کتاب الله عزّ وجلّ فخذوه وما خالف کتاب الله فردّوه"(14)، "إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضوهما علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فردّوه".(15) دسته دوم روایات عامّی است که اختصاصی به اخبار متعارض ندارد، بلکه صحّت محتوای هر روایتی را در گرو موافقت یا عدم مخالفت با قرآن کریم میداند و دامنه لزوم عرض بر قرآن را بر همه احادیث میگستراند(16)؛ مانند روایات زیر: 1 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: "إنّ علی کل حق حقیقة وعلی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه"(17)؛ هر حقی اصلی دارد که آن اصل میزان سنجش و معیار ارزیابی این حق است و هر صوابی (امر واقعی) نورانیتی دارد که صواب مزبور به وسیله آن نور شناسایی میشود. پس آنچه با میزان الهی، یعنی قرآن کریم موافق بود بگیرید و آنچه مخالف آن بود واگذارید. از تفریع ذیل روایت: "فما وافق..." بر میآید که روایات همان حقّ است و حقیقت آن، قرآن کریم است و صحت محتوای روایات در گرو موافقت با حقیقت آن (قرآن کریم) است و نوری که با آنْ راستیِ روایات سنجیده میشود، قرآن است. 2 همچنین حضرت امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ استفسار درباره احادیثی که راویان برخی از آنها موثقند و راویان برخی غیر موثّق، میفرماید: "إذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهداً من کتاب الله أو من قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وإلاّ فالذی جاءکم به أولی به"(18)؛ اگر حدیث با قرآن موافق بود یا با آن مخالف نبود، بپذیرید و اگر با قرآن مخالف بود، تحمّل بار آن بر عهده ناقل و راوی آن است. 3 نیز حضرت امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: "کل شی مردود إلی الکتاب والسنّة وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف"(19). در این حدیث ابتدا کتاب و سنّت قطعی مرجع ارزیابی هر سخن معرفی شده و پس از آن، تنها قرآن کریم مرجع سنجش شناخته شده است؛ زیرا سنّت قطعی گرچه از لحاظ عَرْض بر محتوای قرآن بینیاز است، لیکن اصل حجیّت سنّت قطعی به حجّیت قرآن و اعجاز آن وابسته است؛ زیرا رسالت رسول اکرم و نبوت او به وسیله معجزه بودن قرآن ثابت میشود؛ مگر آن که اصل رسالت آن حضرت با اعجاز دیگری غیر از قرآن ثابت شده باشد؛ لیکن چنان معجزهای جاودانه نخواهد بود و برای نسلهای کنونی و آینده سودمند نیست؛ مگر آن که از راه تواتر اصل چنان معجزهای ثابت شده باشد که در این حال در سایه اعتماد بر تواترِ اعجاز، نبوت آن حضرت جاودانه خواهد بود. سنت غیر قطعی نیز گذشته از اصل حجیّت، باید از لحاظ محتوا با قرآن کریم ارزیابی شود و اگر مخالف با محتوای آن بود زخرف و باطل است. تذکّر: باید توجه داشت که لسان این گونه روایات از تخصیص یا تقیید امتناع دارد و هرگز نمیتوان آن را تخصیص یا تقیید زد. 4 محتوای جمله پایانی حدیث قبلی، در روایتی دیگر چنین نقل شده است: "ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف"(20)؛ حدیثی که موافق قرآن نباشد باطل است. 5 امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطابه خود در سرزمین مِنا فرمودند: "أیّها النّاس ما جاءکم عنّی یوافق کتاب الله فأنا قلته وما جائکم یخالف کتاب الله فلم أقله"(21). بنابراین، حتی در غیر صورت عارض نیز که روایت به حسب ظاهر دارای ارکان حجیّت است، باید از لحاظ محتوا با قرآن کریم ارزیابی شود. این احادیث به خوبی نشان میدهد که حدیث همتا و در عَرْض قرآن نیست، بلکه در طول آن است؛ زیرا اگر حدیث در عرض قرآن بود، در صورت تعارض ظاهر حدیث با قرآن سخن از "تساقط متعارضین" و رجوع به اصل حاکم در مسئله یا "تخییر" در اخذ به یکی از دو متعارض بود، نه سخن از زخرف و باطل بودن روایت مخالف و معارض قرآن. تذکّر: مخالفتی که مایه سقوط روایت از حجیّت است مخالفت تباینی است، نه مخالفتی که میان مطلق و مقید یا عام و خاص است؛ زیرا چنین مخالفتی در عرف قانونگزاری و نیز در عرف عقلا مخالفتی بدئی تلقی میشود، نه مخالفت و تعارض مستقرّ تا نوبت به زخرف و باطل بودن روایت مخالف قرآن برسد؛ چنانکه مخالفت و تعارض دو حدیث نیز، همان مخالفت تباینی است که جمع دلالی ندارد. از این رو نوبت به نصوص علاجیه میرسد. نصوص علاجیه برای رفع تعارض مستقر است؛ چنانکه در آن نصوص آمده است: "واحد یأمرنا... والآخر ینهانا عنه"(22). نشانه این که مخالفت در عموم و خصوص و اطلاق و قیدْ تعارض محسوب نمیشود، یکی آن است که دارای جمع دلالی و عرفی است و دیگر این که این گونه اختلافها در بین آیات قرآن با یکدیگر نیز وجود دارد؛ با این که این کتاب الهی داعیه مبرّا بودن از اختلاف دارد: "أفلا یتدبرون القران ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاکثیراً"(23). مقید نسبت به مطلق و مخصّص نسبت به عام شارح است، نه معارض. 1 بحار، ج 23، ص 108. 2 حضرت امام حسین درباره امامان (علیهم السلام) می فرماید: "نحن... أحد الثقلین الّذین جعلنا رسول الله ثانی کتاب الله تبارک و تعالی" (بحار، ج44، ص205). 3 جواهر الکلام، ج 13، ص 71 76. 4 کشفالغطاء، کتاب القرآن، ص 298: "المبحث الرابع انه [القرآن] أفضل من جمیع الکتب المنزلة من السماء ومن کلام الأنبیاء و الأصفیاء ولیس بأفضل من النّبی(صلی الله علیه و آله و سلم) وأوصیائه(علیهمالسلام) وإن وجب علیهم تعظیمه واحترامه... فتواضعهم لبیت الله تعالی وتبرکهم بالحجر والأرکان وبالقرآن وبالمکتوب من أسمائه وصفاته من تلک الحیثیة لا یقضی لها بزیادة الشرفیة". 5 اصول کافی، ج 1، ص 207؛ بحار، ج 23، ص 206. 6 جان شریف آن بزرگواران تنها برای لقای الهی است و حتی در نشئه ظاهر فدای چیزی نمی شود. 7 بحار، ج 89، ص 13. 8 تقیّه به معنای اظهار امر غیر واقعی، در قرآن راه ندارد و اما این که بر اثر مصالحی برخی مسایل، مانند معرفی صریح جانشینان پیامبر، در قرآن ذکر نشود و به رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار شود، در قرآن راه دارد؛ ولی این تقیه نیست. 9 سوره نساء، آیه 59. 10 سوره حشر، آیه 7. 11 سوره نحل، آیه 44. 12 سوره نحل، آیه 89. 13 اصول کافی، ج 1، ص 67. 14 وسائل الشیعه، ج 18، ص 80. 15 همان، ص 84. 16 اخبار عرض بر کتاب روایات بی واسطه (سنّت قطعی) را شامل نمی شود؛ زیرا کسی که به حضور پیامبر یا امام معصوم (علیهالسلام) مشرف شد و سخنی را از زبان مطهّر او شنید و جهت صدور آن را نیز احراز کرد، به طوری که احتمال تقیه اصلا مطرح نبود، دیگر احتمال خلاف نمی دهد. شنیدن سخن از سخنگوی وحی، مایه حصول جزم است. بنابراین، اخبار عرض بر کتاب در خصوص روایات با واسطه است، آن هم در صورتی که صدور آن قطعی نباشد. 17 اصول کافی، ج 1، ص69. 18 اصول کافی، ج 1، ص69. 19 همان. 20 اصول کافی، ج 1، ص 69. 21 همان. 22 وسائل الشیعه، ج 18، ص 88. 23 سوره نساء، آیه 82. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 75)
ضرورت رجوع به عترت طاهرین علیهمالسلام در فهم ظاهر قرآن با استقلال قرآن در تبیین معارف چگونه سازگار است؟
این شببه مطرح است که در حدیث شریف ثقلین (کتاب الله و عترت رسول الله) "عترت" همسان کتاب خدا و متلازم با آن قرار داده شده و لازم این همسانی آن است که "روایات" اهلبیت (علیهمالسلام) عِدل و ملازم و همتای قرآن کریم باشد. از این رو عدم رجوع به روایات در فهم ظواهر قرآن مایه افتراق بین ثقلین و عامل گمراهی قلمداد شده است: "إنّی تارک فیکم ثقلین، ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی... وهو کتاب الله... وعترتی أهل بیتی لن یفترقا..."(1) و ضرورت رجوع به عترت طاهرین (علیهمالسلام) در فهم ظواهر قرآن با استقلال قرآن در تبیین معارف دین ناسازگار است. بنابراین، قرآن کریم به ضمیمه روایات اهلبیت (علیهمالسلام) حجت الهی و تبیان کل شیء است.
پاسخ شبهه
اوّلا ً، آنچه در حدیث شریف ثقلین همتای قرآن کریم قرار گرفته، عترت (علیهمالسلام) است(2)، نه روایت، آن هم خبر واحد.
ثانیاً، عترت طاهرین گرچه به لحاظ مقامهای معنوی و در نشئه باطن، از نظر بزرگان دین مانند صاحب جواهر(3) و کاشف الغطاء(4)، از قرآن کمتر نیستند و سخن بلند حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام): "ما لله عزّ وجلّ آیة هی أکبر منّی"(5) نیز گواه این مدّعاست، اما از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعلیم و تفهیم معارف دین، قرآن کریم ثقل اکبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در این نشئه جسم خود را نیز برای حفظ قرآن فدا میکنند(6) و حدیث ثقلین (در اکثر نقلهای آن) خود شاهد این مدّعاست: "وإنّی تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر: کتاب الله تبارک وتعالی حبل ممدود من السماء إلی الأرض وعترتی أهل بیتی...".(7)
ثالثاً، روایات از سه بُعدْ ظنی (غیر قطعی) است:
الف: سند و اصل صدور؛ زیرا خبر متواتر و یا خبر واحد محفوف به قراین قطعآور بسیار نادر است.
ب: جهت صدور؛ از آن رو که احتمال تقیه در روایات وجود دارد.
ج: دلالت؛ زیرا پشتوانه دلالت آن بر محتوا اصول عقلائیه همانند اصالت اطلاق، اصالت عموم، اصالت عدم تقیید و اصالت عدم تخصیص و اصالت عدم قرینه و مانند آن است. اما قرآن کریم در بیشتر این ابعادْ قطعی است؛ زیرا از نظر سند، اِسنادش به خدای سبحان قطعی است و در کلامالله بودن آن هیچ شکی نیست. از نظر "جهت صدور" نیز آسیبپذیر نیست؛ زیرا خدای سبحان در بیان حقایق تقیه نمیکند و تقیه در قرآن اصلا ً راه ندارد(8). در نتیجه، قرآن هم در اصل صدور و هم از لحاظ جهت صدور قطعی است. اما از نظر دلالت گرچه آیات قرآن همانند روایات به نظر میرسد، لیکن چون از احتمال دسّ و تحریف از یک سو و احتمال سهو و نسیان و خطا در فهم و عصیان در ابلاغ و املا از سوی دیگر مصون است و از طرفی عهدهدار تبیین خطوط کلی دین است، نه فروع جزئی آن. از این رو پس از ارجاع متشابهات به محکمات و حمل مطلقها بر مقیّدها و عمومها بر خصوصها و باز گرداندن ظواهر به نصوص یا اظهرها و جمع بندی آیات و مطالب، امری یقینی یا به مثابه یقینی است. بنابراین، قرآن کریم پایگاه قطعی یا اطمینانبخش دین است و زمام دین باید به امری قطعی سپرده شود، نه ظنی.
رابعاً، روایات معصومین (علیهمالسلام) هم در اصل حجیت و هم در تأیید محتوا، وابسته به قرآن کریم است:
اما در اصل حجیّت، زیرا پشتوانه حجیت سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی قول، فعل و تقریر آن حضرتْ قرآن است، که مسلمانان را در آیاتی مانند: "أطیعوا الله وأطیعوا الرّسول..."(9) ، "ما اتاکم الرّسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا"(10) و "أنزلنا إلیک الذّکر لتُبَیّن للنّاس ما نزّل إلیهم"(11) به آن حضرت ارجاع میدهد و پشتوانه حجیّت سنّت امامان (علیهمالسلام) نیز گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث شریف ثقلین است. بنابراین، حجیت و ارزش رهآورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) به برکت قرآن کریم است؛ مگر آن که نبوّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با معجزه دیگری جز قرآن ثابت شده باشد که در این حال حجّیت سنّت آن حضرت متوقف بر قرآن نیست. البته در عصر کنونی که معجزهای جز قرآن وجود ندارد، نمیتوان حجّیت سنّت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدون قرآن ثابت کرد؛ مگر آنکه با تواتر بر صدور معجزه دیگر غیر از قرآن حجّیت آن ثابت شود. اما حجّیت قرآن کریم ذاتی آن است و از مبدأ دیگری تأمین نشده است. در نتیجه حجیّت قرآن و حجیّت روایات در یک سطح و همسنگ نیست.
شایان ذکر است که، منظور از ذاتی بودن حجّیت قرآن، حجیّت نسبت به سنّت است، نه آن که ذاتی اوّلی باشد.
حال اگر حجیت ظواهر قرآن کریم نیز وابسته به روایات باشد و قرآن کریم حتی در سطح تفسیر و دلالت بر معانی ظواهر الفاظ خود متوقف بر روایات باشد، مستلزم دور (توقف شیء بر خود) خواهد بود که استحاله آن بدیهی است. البته فرض دوری نبودن اشاره نشد.
تذکّر: ارجاع مسلمانان به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهمالسلام) نیز به وسیله خود قرآن صورت گرفته است و از مصادیق "تبیاناً لِکل شیء"(12) است. پس نور قرآن است که راهنمایان بشر را به آنان میشناساند و چنین نیست که جامعه انسانی بدون هدایت قرآن بتواند یا مکلّف باشد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت (علیهمالسلام) رجوع کند. گرچه کلید فهم بسیاری از حقایق قرآن نزد اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) است، اما خود قرآن جایگاه این کلید را روشن کرده است.
و اما در تأیید محتوا بدان سبب که خود معصومین (علیهمالسلام) در احادیث فراوانی فرمودهاند: سخنان ما را بر میزان الهی، یعنی قرآن کریم عرضه و با آن ارزیابی کنید و در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذیرید. این احادیث به "اخبار عرض علی الکتاب" معروف و دو دسته است:
دسته یکم روایاتی است که راه حلّ تعارضِ احادیث متعارض را ارائه میکند و در باب "تعادل و تراجیح" علم اصول فقه به "نصوص علاجیّه" موسوم است.
یکی از معیارهای حل تعارض روایات از منظر اخبار علاجیّه، عرضه کردن دو حدیث متعارض، که جمع دلالی ندارد و تعارض آنها استقرار یافته، بر قرآن کریم است تا موافق قرآن یا غیر مخالف آن اخذ گردد و مخالف آن مردود شناخته شود: "... وکلاهما اختلفا فی حدیثکم... فإن کان الخبران عنکما مشهورین قد رواهما الثقات عنکم؟ قال: ینظر فیما وافق حکمه حکم الکتاب والسنّة وخالف العامة فیؤخذ به ویترک ما خالف حکمه حکم الکتاب والسنّة ووافق العامة"(13)، "اعرضوهما علی کتاب الله عزّ وجلّ فما وافق کتاب الله عزّ وجلّ فخذوه وما خالف کتاب الله فردّوه"(14)، "إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضوهما علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فردّوه".(15)
دسته دوم روایات عامّی است که اختصاصی به اخبار متعارض ندارد، بلکه صحّت محتوای هر روایتی را در گرو موافقت یا عدم مخالفت با قرآن کریم میداند و دامنه لزوم عرض بر قرآن را بر همه احادیث میگستراند(16)؛ مانند روایات زیر:
1 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: "إنّ علی کل حق حقیقة وعلی کل صواب نوراً فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه"(17)؛ هر حقی اصلی دارد که آن اصل میزان سنجش و معیار ارزیابی این حق است و هر صوابی (امر واقعی) نورانیتی دارد که صواب مزبور به وسیله آن نور شناسایی میشود. پس آنچه با میزان الهی، یعنی قرآن کریم موافق بود بگیرید و آنچه مخالف آن بود واگذارید. از تفریع ذیل روایت: "فما وافق..." بر میآید که روایات همان حقّ است و حقیقت آن، قرآن کریم است و صحت محتوای روایات در گرو موافقت با حقیقت آن (قرآن کریم) است و نوری که با آنْ راستیِ روایات سنجیده میشود، قرآن است.
2 همچنین حضرت امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ استفسار درباره احادیثی که راویان برخی از آنها موثقند و راویان برخی غیر موثّق، میفرماید: "إذا ورد علیکم حدیث فوجدتم له شاهداً من کتاب الله أو من قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وإلاّ فالذی جاءکم به أولی به"(18)؛ اگر حدیث با قرآن موافق بود یا با آن مخالف نبود، بپذیرید و اگر با قرآن مخالف بود، تحمّل بار آن بر عهده ناقل و راوی آن است.
3 نیز حضرت امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: "کل شی مردود إلی الکتاب والسنّة وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف"(19). در این حدیث ابتدا کتاب و سنّت قطعی مرجع ارزیابی هر سخن معرفی شده و پس از آن، تنها قرآن کریم مرجع سنجش شناخته شده است؛ زیرا سنّت قطعی گرچه از لحاظ عَرْض بر محتوای قرآن بینیاز است، لیکن اصل حجیّت سنّت قطعی به حجّیت قرآن و اعجاز آن وابسته است؛ زیرا رسالت رسول اکرم و نبوت او به وسیله معجزه بودن قرآن ثابت میشود؛ مگر آن که اصل رسالت آن حضرت با اعجاز دیگری غیر از قرآن ثابت شده باشد؛ لیکن چنان معجزهای جاودانه نخواهد بود و برای نسلهای کنونی و آینده سودمند نیست؛ مگر آن که از راه تواتر اصل چنان معجزهای ثابت شده باشد که در این حال در سایه اعتماد بر تواترِ اعجاز، نبوت آن حضرت جاودانه خواهد بود. سنت غیر قطعی نیز گذشته از اصل حجیّت، باید از لحاظ محتوا با قرآن کریم ارزیابی شود و اگر مخالف با محتوای آن بود زخرف و باطل است.
تذکّر: باید توجه داشت که لسان این گونه روایات از تخصیص یا تقیید امتناع دارد و هرگز نمیتوان آن را تخصیص یا تقیید زد.
4 محتوای جمله پایانی حدیث قبلی، در روایتی دیگر چنین نقل شده است: "ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف"(20)؛ حدیثی که موافق قرآن نباشد باطل است.
5 امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطابه خود در سرزمین مِنا فرمودند: "أیّها النّاس ما جاءکم عنّی یوافق کتاب الله فأنا قلته وما جائکم یخالف کتاب الله فلم أقله"(21). بنابراین، حتی در غیر صورت عارض نیز که روایت به حسب ظاهر دارای ارکان حجیّت است، باید از لحاظ محتوا با قرآن کریم ارزیابی شود. این احادیث به خوبی نشان میدهد که حدیث همتا و در عَرْض قرآن نیست، بلکه در طول آن است؛ زیرا اگر حدیث در عرض قرآن بود، در صورت تعارض ظاهر حدیث با قرآن سخن از "تساقط متعارضین" و رجوع به اصل حاکم در مسئله یا "تخییر" در اخذ به یکی از دو متعارض بود، نه سخن از زخرف و باطل بودن روایت مخالف و معارض قرآن.
تذکّر: مخالفتی که مایه سقوط روایت از حجیّت است مخالفت تباینی است، نه مخالفتی که میان مطلق و مقید یا عام و خاص است؛ زیرا چنین مخالفتی در عرف قانونگزاری و نیز در عرف عقلا مخالفتی بدئی تلقی میشود، نه مخالفت و تعارض مستقرّ تا نوبت به زخرف و باطل بودن روایت مخالف قرآن برسد؛ چنانکه مخالفت و تعارض دو حدیث نیز، همان مخالفت تباینی است که جمع دلالی ندارد. از این رو نوبت به نصوص علاجیه میرسد. نصوص علاجیه برای رفع تعارض مستقر است؛ چنانکه در آن نصوص آمده است: "واحد یأمرنا... والآخر ینهانا عنه"(22). نشانه این که مخالفت در عموم و خصوص و اطلاق و قیدْ تعارض محسوب نمیشود، یکی آن است که دارای جمع دلالی و عرفی است و دیگر این که این گونه اختلافها در بین آیات قرآن با یکدیگر نیز وجود دارد؛ با این که این کتاب الهی داعیه مبرّا بودن از اختلاف دارد: "أفلا یتدبرون القران ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاکثیراً"(23). مقید نسبت به مطلق و مخصّص نسبت به عام شارح است، نه معارض.
1 بحار، ج 23، ص 108.
2 حضرت امام حسین درباره امامان (علیهم السلام) می فرماید: "نحن... أحد الثقلین الّذین جعلنا رسول الله ثانی کتاب الله تبارک و تعالی" (بحار، ج44، ص205).
3 جواهر الکلام، ج 13، ص 71 76.
4 کشفالغطاء، کتاب القرآن، ص 298: "المبحث الرابع انه [القرآن] أفضل من جمیع الکتب المنزلة من السماء ومن کلام الأنبیاء و الأصفیاء ولیس بأفضل من النّبی(صلی الله علیه و آله و سلم) وأوصیائه(علیهمالسلام) وإن وجب علیهم تعظیمه واحترامه... فتواضعهم لبیت الله تعالی وتبرکهم بالحجر والأرکان وبالقرآن وبالمکتوب من أسمائه وصفاته من تلک الحیثیة لا یقضی لها بزیادة الشرفیة".
5 اصول کافی، ج 1، ص 207؛ بحار، ج 23، ص 206.
6 جان شریف آن بزرگواران تنها برای لقای الهی است و حتی در نشئه ظاهر فدای چیزی نمی شود.
7 بحار، ج 89، ص 13.
8 تقیّه به معنای اظهار امر غیر واقعی، در قرآن راه ندارد و اما این که بر اثر مصالحی برخی مسایل، مانند معرفی صریح جانشینان پیامبر، در قرآن ذکر نشود و به رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) واگذار شود، در قرآن راه دارد؛ ولی این تقیه نیست.
9 سوره نساء، آیه 59.
10 سوره حشر، آیه 7.
11 سوره نحل، آیه 44.
12 سوره نحل، آیه 89.
13 اصول کافی، ج 1، ص 67.
14 وسائل الشیعه، ج 18، ص 80.
15 همان، ص 84.
16 اخبار عرض بر کتاب روایات بی واسطه (سنّت قطعی) را شامل نمی شود؛ زیرا کسی که به حضور پیامبر یا امام معصوم (علیهالسلام) مشرف شد و سخنی را از زبان مطهّر او شنید و جهت صدور آن را نیز احراز کرد، به طوری که احتمال تقیه اصلا مطرح نبود، دیگر احتمال خلاف نمی دهد. شنیدن سخن از سخنگوی وحی، مایه حصول جزم است. بنابراین، اخبار عرض بر کتاب در خصوص روایات با واسطه است، آن هم در صورتی که صدور آن قطعی نباشد.
17 اصول کافی، ج 1، ص69.
18 اصول کافی، ج 1، ص69.
19 همان.
20 اصول کافی، ج 1، ص 69.
21 همان.
22 وسائل الشیعه، ج 18، ص 88.
23 سوره نساء، آیه 82.
مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 75)
- [سایر] اگر فهم قرآن منحصراً در اختیار اهل بیت علیهمالسلام است چرا قرآن همگان را به تدبر در آیات دعوت میکند؟
- [سایر] آیا اسامی اهلبیت علیهمالسّلام به صورت صریح در قرآن آمده؟
- [سایر] آیا میشود اسامی اهلبیت علیهمالسّلام را بصورت رمز از قرآن استنباط نمود؟
- [سایر] روشهای تفسیری اهلبیت (علیهمالسّلام) را ذکر فرمایید؟
- [سایر] فرق خدا و اهلبیت علیهمالسّلام چیست؟ این که: «خدا خالق و اهلبیت مخلوقند و دیگر هیچ فرقی ندارند» درست است؟
- [سایر] چه روایاتی درباره دوستی و محبت نسبت به پیامبر و عترت طاهرین(ع) به ما رسیده است؟
- [سایر] جایگاه قرآن کریم و عترت علیهم السلام در مذهب تشیع چیست؟
- [سایر] آیا شأن نزول بعضی از آیات مخصوص اهلبیت (علیهمالسّلام) میباشد؟
- [سایر] آیا اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن از شیوه تفسیر قرآن به قرآن بهره میگرفتند؟
- [سایر] روایاتی درباره اینکه علم قرآن نزد اهل بیت علیهم السلام است بفرمایید؟
- [آیت الله جوادی آملی] .کسانی که دشمن اهل بیت(ع) هستند، ناصبی و نجساند و دست یافتن بر اموال آن ها حلال بوده و حکم غنائم جنگی را دارد و پس از پرداختن خمس، تصرف در آن جایز است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله وحید خراسانی] دراشامیدن اب چند چیز مستحب است اول اب رابه طور مکیدن بیاشامد دوم در روز ایستاده اب بیاشامد سوم پیش از اشامیدن اب بسم الله وبعداز ان الحمدالله بگوید چهارم به سه نفس اب بیاشامد پنجم از روی میل اب بیاشامد ششم بعداز اشامیدن اب حضرت ابی عبدالله علیه السلام و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان ان حضرت را لعنت نماید
- [آیت الله مظاهری] زن باید تمام بدن خود را از نامحرم بپوشاند، ولی نپوشانیدن صورت و کف دستها و روی آنها تا نرسیده به مچ، اگر شهوتانگیز یا فتنهانگیز و یا جالب نباشد، جائز است، گرچه پوشانیدن آنها برای یک زن با عفّت بسیار خوب است و بهخوبی از قرآن و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) و سیره آن بزرگواران استفاده میشود که روگرفتن زن، یک شعار اسلامی است و باید همه ما به شعارهای اسلامی و مذهبی اهمیّت خاصّی بدهیم.
- [آیت الله بروجردی] در آشامیدن آب چند چیز مستحب است:اوّل:آب را به طور مکیدن بیاشامد.دوم:در روز ایستاده آب بخورد.سوم:پیش از آشامیدن آب (بسم الله) و بعد از آن (الحمد لله) بگوید.چهارم:به سه نفس آب بیاشامد.پنجم:از روی میل آب بیاشامد.ششم:بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبدالله (- ع) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله اردبیلی] در آشامیدن آب چند چیز مستحب است: اوّل:آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم:در روز ایستاده آب بخورد.سوم:پیش از آشامیدن آب (بسم اللّه) و بعد از آن (الحمداللّه) بگوید.چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم:از روی میل آب بیاشامد.ششم:بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام و اهل بیت و یاران ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در آشامیدن آب، چند چیز مستحب است: اول آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم در روز، ایستاده آب بخورد. سوم پیش از آشامیدن آب (بِسْمِ الله) و بعد از آن (اَلْحَمْدُ لله) بگوید. چهارم به سه نفس آب بیاشامد. پنجم از روی میل آب بیاشامد. ششم بعد از آشامیدن آب، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و اهل بیت بزرگوارش را یاد کند، و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله مظاهری] شش کار در آشامیدن آب مستحب است: اوّل: آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوّم: در روز ایستاده آب بخورد. سوّم: پیش از آشامیدن آب بسم اللَّه و بعد از آن الحمدللَّه بگوید. چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم: از روی میل آب بیاشامد. ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللَّهعلیه السلام و اهلبیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله نوری همدانی] در آشامیدن آب چند چیز مستحّب است : اوّل : آب را بطور مکیدن بیاشامد . دوّم : در روز ایستاده آب بخورد . سوّم : پیش از آشامیدن آب بِسْمِ اللهِ و بعد از آن اَلْحَمْدُ لِلهِ بگوید . چهارم : به سه نفس آب بیاشامد . پنجم : بعد از آشامیدن آب حضرت اَبا عَبْدِ اَللهِ ( علیه السّلام ) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعن نماید . مکروهات آب آشامیدن