جداییناپذیری ثقلین بدین معنا نیست که امام (علیهالسلام) همواره مصحفی را به همراه خود دارد؛ بلکه به معنای عدم انفکاک امامت و وحی قرآنی از یکدیگر است؛ امامان (علیهمالسلام) مبیّن و مفسّر قرآن کریم و شارح جزئیات و تفاصیل و نحوه اجرای کلیات آن هستند و قرآن نیز انسانها را به معصومین (علیهمالسلام) ارجاع و به سنّت آنان بها میدهد. اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث ثقلین، سخن از جداییناپذیری ثقلین به میان نمیآورد، جای این توهم بود که تمسک به هر یک، به تنهایی، برای هدایت بشر کافی است؛ اما بخش پایانی حدیث شریف ثقلین بر خلاف این پندار باطل قرآن و عترت را به عنوان دو حجّت مستقلی که در مدار تبیین دین کامل، یعنی دین قابل اعتقاد و عمل به هم بستگی دارند و هیچکدام از دیگری مستغنی نیستند مطرح میکند. بنابراین، قرآن کریم با این که در اصل حجیت و همچنین در دلالت ظواهر مستقل است و وابستگی آن به روایات در این بخش، مستلزم دور خواهد بود، هرگز حجّت منحصر نیست. روایات نیز گرچه پس از تثبیت اصل حجیت آن به وسیله قرآن (چه در سنت قطعی و چه در سنت غیر قطعی) و بعد از احراز عدم مخالفت آن با قرآن (در خصوص سنت غیر قطعی) حجتی مستقل است، لیکن حجت مستقلِ منحصر نیست و این دو حجت مستقل غیر منحصر همراه با حجت مستقل سوم، یعنی برهان عقلی، سه منبع مستقلِ غیر منحصر معارف دین است که با ملاحظه و جمعبندی نهایی هر سه منبع میتوان به پیام خدا و حکم قطعی الهی دست یافت. پس مفاد حدیث شریف ثقلین این نیست که تمسک به هر یک از قرآن و عترت، بدون تمسک به دیگری مایه هدایت است. استقلال در حجیّت بدین معنا نیست که یک دلیل با قطع نظر از سایر ادله راهگشا باشد و در هیچ مرحلهای به غیر خود توقف نداشته باشد و مولا و عبد بتوانند به وسیله آن بر یکدیگر احتجاج کنند و این که در بحثهای اصولی و فقهی گفته میشود کتاب و سنت و عقل از منابع و مستندات احکام است، بدین معنا نیست که هر یک حجت مستقل و مستغنی از ادله دیگر است؛ بلکه بدین معناست که اینها سه منبع مستقلی است که چون حجیت هر یک انحصاری نیست، برای دستیابی به احکام الهی باید همه ادله سهگانه را ملاحظه و جمعبندی کرد؛ مثلا ً اگر درباره فرعی از فروع فقهی همانند وجوب عدل و حرمت ظلم، سه دلیل (قرآنی، روایی و عقلی) اقامه شد به منزله آن است که سه آیه از قرآن بر فرع مزبور دلالت داشته باشد. استناد و استدلال به آیات قرآن برای اعتقاد و عمل، هرگز با قطع نظر از روایات نخواهد بود؛ زیرا مقیِّدات، مخصِّصات و شواهد آیات قرآن در روایات آمده است و اگر پس از فحص در روایات، هیچ گونه مقیِّد، مخصِّص و شارحی برای آیه مُعَیّنی یافت نشد، میتوان گفت پیام و رهنمود آیه مزبور برای اعتقاد یا عمل چنین است. روش فقیهان نیز چنین است که بدون فحص از مقید و مخصص در روایات، به آیات قرآن استدلال نمیکنند؛ زیرا رجوع به قرآن بدون فحص در روایات از قبیل رجوع به عام قبل از فحص از مخصص است که آن را روا نمیشمارند. به عام قبل از فحص از مخصص نمیتوان برای اعتقاد یا عمل استناد کرد. در استدلال به روایات نیز (در خصوص سنّت غیر قطعی) باید ابتدا آن را بر قرآن عرضه و با آن ارزیابی کرد؛ تا در صورت عدم مخالفت با قرآن دومین حجّت دینی تأمین گردد. بنابراین، بازگشت حجّت دوم، یعنی حدیث تام و معتبر به این است که گویا آیه دیگری از قرآن بر فرع فقهی مزبور دلالت داشته باشد. دلالت عقل بر آن فرع فقهی که با محکمات قرآنی هماهنگ است نیز دلیل سوم را فراهم میآورد. اجماع نیز به سنّت معصوم باز میگردد و همانند روایات باید بر قرآن کریم عرضه شود و در صورت عدم مخالفت با آن حجّت خواهد بود. با این بیان روشن شد که ثَقَلین از یکدیگر جداییناپذیرند؛ قرآن کریم "ثَقَل اکبر" است و دلالت ادلّه گوناگون عقلی و نقلی بر مطلب معین به منزله دلالت آیاتی از قرآن بر آن مطلب خواهد بود و ادلّه قرآنی، روایی و عقلی بر روی هم به منزله دلیل یگانه و حجّت واحد است. حاصل این که، قرآن و عترت برای ارائه دین کامل و صالح برای اعتقاد و عمل دو ثَقَل متحدند، نه یک واحد و نه دو ثَقَل جدا از یکدیگر. بر اساس حدیث شریف ثقلین، عترت منهای قرآن، "عترت منهای عترت" خواهد بود و همچنین قرآن منهای عترت به منزله "قرآن منهای قرآن" خواهد بود. پس قرآن و عترت در ارائه دین جامع، به منزله یک حجّت الهی هستند. محدوده استقلال قرآن و سنت و همچنین منطقه همبستگی ثقلین در مبحث بعدی روشن خواهد شد. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 150)
جداییناپذیری ثقلین بدین معنا نیست که امام (علیهالسلام) همواره مصحفی را به همراه خود دارد؛ بلکه به معنای عدم انفکاک امامت و وحی قرآنی از یکدیگر است؛ امامان (علیهمالسلام) مبیّن و مفسّر قرآن کریم و شارح جزئیات و تفاصیل و نحوه اجرای کلیات آن هستند و قرآن نیز انسانها را به معصومین (علیهمالسلام) ارجاع و به سنّت آنان بها میدهد.
اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث ثقلین، سخن از جداییناپذیری ثقلین به میان نمیآورد، جای این توهم بود که تمسک به هر یک، به تنهایی، برای هدایت بشر کافی است؛ اما بخش پایانی حدیث شریف ثقلین بر خلاف این پندار باطل قرآن و عترت را به عنوان دو حجّت مستقلی که در مدار تبیین دین کامل، یعنی دین قابل اعتقاد و عمل به هم بستگی دارند و هیچکدام از دیگری مستغنی نیستند مطرح میکند.
بنابراین، قرآن کریم با این که در اصل حجیت و همچنین در دلالت ظواهر مستقل است و وابستگی آن به روایات در این بخش، مستلزم دور خواهد بود، هرگز حجّت منحصر نیست. روایات نیز گرچه پس از تثبیت اصل حجیت آن به وسیله قرآن (چه در سنت قطعی و چه در سنت غیر قطعی) و بعد از احراز عدم مخالفت آن با قرآن (در خصوص سنت غیر قطعی) حجتی مستقل است، لیکن حجت مستقلِ منحصر نیست و این دو حجت مستقل غیر منحصر همراه با حجت مستقل سوم، یعنی برهان عقلی، سه منبع مستقلِ غیر منحصر معارف دین است که با ملاحظه و جمعبندی نهایی هر سه منبع میتوان به پیام خدا و حکم قطعی الهی دست یافت. پس مفاد حدیث شریف ثقلین این نیست که تمسک به هر یک از قرآن و عترت، بدون تمسک به دیگری مایه هدایت است.
استقلال در حجیّت بدین معنا نیست که یک دلیل با قطع نظر از سایر ادله راهگشا باشد و در هیچ مرحلهای به غیر خود توقف نداشته باشد و مولا و عبد بتوانند به وسیله آن بر یکدیگر احتجاج کنند و این که در بحثهای اصولی و فقهی گفته میشود کتاب و سنت و عقل از منابع و مستندات احکام است، بدین معنا نیست که هر یک حجت مستقل و مستغنی از ادله دیگر است؛ بلکه بدین معناست که اینها سه منبع مستقلی است که چون حجیت هر یک انحصاری نیست، برای دستیابی به احکام الهی باید همه ادله سهگانه را ملاحظه و جمعبندی کرد؛ مثلا ً اگر درباره فرعی از فروع فقهی همانند وجوب عدل و حرمت ظلم، سه دلیل (قرآنی، روایی و عقلی) اقامه شد به منزله آن است که سه آیه از قرآن بر فرع مزبور دلالت داشته باشد.
استناد و استدلال به آیات قرآن برای اعتقاد و عمل، هرگز با قطع نظر از روایات نخواهد بود؛ زیرا مقیِّدات، مخصِّصات و شواهد آیات قرآن در روایات آمده است و اگر پس از فحص در روایات، هیچ گونه مقیِّد، مخصِّص و شارحی برای آیه مُعَیّنی یافت نشد، میتوان گفت پیام و رهنمود آیه مزبور برای اعتقاد یا عمل چنین است.
روش فقیهان نیز چنین است که بدون فحص از مقید و مخصص در روایات، به آیات قرآن استدلال نمیکنند؛ زیرا رجوع به قرآن بدون فحص در روایات از قبیل رجوع به عام قبل از فحص از مخصص است که آن را روا نمیشمارند. به عام قبل از فحص از مخصص نمیتوان برای اعتقاد یا عمل استناد کرد. در استدلال به روایات نیز (در خصوص سنّت غیر قطعی) باید ابتدا آن را بر قرآن عرضه و با آن ارزیابی کرد؛ تا در صورت عدم مخالفت با قرآن دومین حجّت دینی تأمین گردد. بنابراین، بازگشت حجّت دوم، یعنی حدیث تام و معتبر به این است که گویا آیه دیگری از قرآن بر فرع فقهی مزبور دلالت داشته باشد.
دلالت عقل بر آن فرع فقهی که با محکمات قرآنی هماهنگ است نیز دلیل سوم را فراهم میآورد. اجماع نیز به سنّت معصوم باز میگردد و همانند روایات باید بر قرآن کریم عرضه شود و در صورت عدم مخالفت با آن حجّت خواهد بود.
با این بیان روشن شد که ثَقَلین از یکدیگر جداییناپذیرند؛ قرآن کریم "ثَقَل اکبر" است و دلالت ادلّه گوناگون عقلی و نقلی بر مطلب معین به منزله دلالت آیاتی از قرآن بر آن مطلب خواهد بود و ادلّه قرآنی، روایی و عقلی بر روی هم به منزله دلیل یگانه و حجّت واحد است.
حاصل این که، قرآن و عترت برای ارائه دین کامل و صالح برای اعتقاد و عمل دو ثَقَل متحدند، نه یک واحد و نه دو ثَقَل جدا از یکدیگر. بر اساس حدیث شریف ثقلین، عترت منهای قرآن، "عترت منهای عترت" خواهد بود و همچنین قرآن منهای عترت به منزله "قرآن منهای قرآن" خواهد بود. پس قرآن و عترت در ارائه دین جامع، به منزله یک حجّت الهی هستند. محدوده استقلال قرآن و سنت و همچنین منطقه همبستگی ثقلین در مبحث بعدی روشن خواهد شد.
مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 150)
- [سایر] نظر شما دربارة حدیث ثقلین چیست؟
- [سایر] فرق حدیث جابر و ثقلین در چیست؟
- [سایر] روایاتی که به حدیث ثقلین اشاره میکنند؟
- [سایر] وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلاب ها خصوصاً شوروی سابق در چیست؟
- [سایر] وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب کمونیستی روسیه در چیست؟
- [آیت الله سبحانی] آیا خیار مجلس در صورت افتراق و جدا شدن از روی اضطرار، ساقط می شود؟
- [سایر] چه تفاوتی بین حدیث جابر و حدیث ثقلین وجود دارد؟
- [سایر] نکات مهمی که از حدیث ثقلین استفاده میشود، چیست؟
- [سایر] نکات مهمی که از حدیث ثقلین استفاده میشود چیست؟
- [سایر] وجوه افتراق انقلاب اسلامی ایران و انقلاب کمونیستی روسیه در چیست؟