چرا افراد مختلف با داشتن یک پیش فرض معین به سراغ قرآن می‌روند ولی جواب‌های متفاوت برداشت می‌کنند؟
گرچه تفسیر مَتْنِ مقدّس یا متون عادی دیگر بدون پیش‌فهم و پیش‌فرض (اصول موضوعه) ممکن نیست و بدون داشتن یک سلسله از مبادی تصوری و تصدیقی که سرمایه اوّلی برای درک متونِ نیازمند به تفسیر است، تفسیر آنها میسور نیست، لیکن مفسّر در طلیعه تفسیر خود شروع به سؤال کرده، مطلب مورد نیاز خویش را بر متن مقدّسْ عرضه می‌کند؛ چون متن مزبور به زبان روشن و با داشتن ضوابط فرهنگ محاوره، یعنی ادبیّاتِ زنده و پویا بدون ابهام، اجمال و تَعْمِیه و اِلغاز مقصود خود را بازگو می‌کند. در این حال وظیفه مفسّر صَمْت است، نه نطق، چنانکه رسالت متن مقدّس در این مرحله نُطق است، نه صَمْت. اگر مفسّر بدون "پیش‌فهم" به سراغ متن مقدس برود از آن بهره‌ای نمی‌برد؛ چون هر دو صامتند و از التقای دو ساکن و برخوردِ دو صامت برقی نمی‌جهد و آهنگی تولید نمی‌شود و اگر مفسّر با داشتن پیش‌فرض خاص به حضور متن مقدّس برود و بعد از عرض سؤالْ صامت نشود و همچنان در صدد پاسخگویی به سؤال خویش از زبان مَتنِ مقدس باشد و اصلا ً اجازه نطق به متن مقدس ندهد، فقط صدای خود را از زبان خویش می‌شنود و چنین تفسیری مصداق بارز تفسیر به رأی است و اگر اجازه نطق به متن مقدس بدهد، لیکن خودش نیز همراه با آن متنْ مطالبی را ارائه کند، در این حال صدای خود را آمیخته با آهنگ متن مقدّس استماع می‌کند و چنین تفسیری، التقاط، اختلاط و تلفیق گفته‌های زمینی با فرهنگ فرهیخته آسمانی است و این نیز تفسیر به رأی است؛ چون مجموع خارج و داخل و مرکب از حق و باطل، خارج و باطل است و پرهیز از همه اینها ممکن است؛ چنانکه به اجتناب از همه اینها امر و از ارتکاب هر کدام نهی شده است؛ چنانکه افراد متعددی که دارای پیش‌فهمها و پیش‌فرضهای همسان بوده‌اند به سراغ مَتْنِ مقدس رفته‌اند و جوابهای گوناگون شنیده‌اند؛ زیرا برخی به وظیفه تفسیری عمل کرده‌اند و بعضی به آن عمل نکرده‌اند و آن وظیفه مهم در این حال، یعنی بعد از عَرْض سؤالْ صَمْت است، نه نطق. آنگاه جوابی که متن مقدس بعد از استنطاق می‌دهد متنوع است؛ زیرا گاهی فقط همان پیش‌فهم را امضا می‌کند و زمانی ضمن امضا و تأیید آن پیش‌فَرضْ مطلب دیگری را در عِدل آن تصویب می‌کند و گاهی آن پیش‌فهم را ابطال کرده، مطلب مقابل آن را تأسیساً افاضه می‌کند. از این رو کسانی که از وَسمه تفسیر به رأیِ مذموم منزّهند و از وَصْمه متکلم وحده بودن مبرّایند و به وقت سؤالِ از متن مقدس گویا هستند و به وقت شنیدن جواب ساکت و از آن دو چیزی که مایه تباهی عقل و فرسودگی خرد است به دورند: "یکی دم فرو بستن به وقت گفتن" و دیگری "گفتن به وقت خاموشی"، تفسیر به رأی محمود و ممدوح، یعنی تفسیر درایی معقول و مقبول دارند و آنچه را که از متن مقدس که نُطق خود را بعد از صَمْت آغاز می‌کند، می‌شنوند، می‌پذیرند و آن جواب گاهی فقط امضای همان پیش‌فرض است و زمانی همراه با امضای مطلب معادل و گاهی نیز با ابطال آن پیش‌فهم است. از این رو چنین مفسّرانی گاهی در پیش‌فهمهای خود تجدید نظر می‌کنند. کم نبودند کسانی که قبل از مراجعه به متن مقدس، عقیده خاص داشتند و پس از مراجعه به متن مزبور، یا از آن عقیده برگشتند و به عقیده دیگر درآمدند و یا در صحت آن تردید کرده، از جزم به شک و از عزم به تردید منتقل شدند. بنابراین، گرچه تفسیر بدون پیش‌فهم نمی‌شود و امّیِ محض توان تفسیر ندارد، لیکن همواره پاسخ متنْ امضای آن پیش‌فرض نیست؛ مگر برای لَدودِ عَنود که غیر از تفسیر به رأیِ مذموم چیز دیگری را به رسمیّت نمی‌شناسد. از این جا معنای انتظار صادق از انتظار کاذب ممتاز می‌گردد؛ زیرا انتظار صادق این است که مفسّر با پدید آمدن مکتبی جدید در جهان‌بینی، آن را به طور صحیح و با حفظ امانت به عَرْض متن مقدّس برساند و چون دعوی آن متن مقدس این است که دقیقترین و صحیحترین جهان‌بینی را ارائه می‌کند، بعد از عرض سؤال به آن پاسخ می‌دهد. اگر مفسّر همراه با سؤالْ شروع به جواب دادن کرد و مهلت سخن گفتن به متن مقدس نداد یا در اثنای پاسخگویی آن متن مقدسْ خودش نیز سخن گفت، چنین مفسّری کلام خود را به تنهایی یا با امتزاج و التقاط کلام خلق و خالق می‌شنود و انتظار کاذب خود را با دست خویش بر می‌آورد و اگر مفسّر بعد از سؤال، صامت شد و تنها کلام متن مقدس را شنید انتظار او صادق است و حلّ مُعْضِل خود را با دست بی‌دستی متن مقدس برآورده می‌یابد. دین‌شناسی، انسان‌شناسی و مانند آن، همه از همین قبیل است؛ با پدید آمدن مکتب تازه‌ای در یکی از این مسائل، مفسرانْ هر کدام با پیش‌فهمها و پیش‌فرضهای مخصوصْ آن سؤالها را بر متن مقدس عرضه می‌کنند و آنگاه ساکت می‌شوند تا پاسخ را از زبان گویای متن مقدس استماع کنند. از این رو در موارد گوناگون پاسخهای متنوع و متعدّد از آن می‌شنوند. غرض آن که، انتظار علمی صادقانه غیر از تمنّی کاذبانه و غیر علمی است؛ زیرا یکی تفسیر درایی معقول و مقبول است و دیگری تفسیر به رأی مذموم و مردود. متن گرچه بدون پیش‌فرض و پیش‌فهم صامت است، لیکن بعد از اصول موضوعه و طرح سؤال کاملا ً ناطق است و منظور از نطقِ متنْ همان دلالت آن است که نسبت به آن راهنمایی دارد و طبق قانون مفاهمه و فرهنگ محاوره، صدای مخصوص خود را به سمع مُسْتَمِع و مُسْتَنْطِق می‌رساند و هرگز مراد از نُطق، "گویش صوتی" نیست و از این جهت بین ملفوظ و مکتوب هیچ تفاوتی نیست و همان‌گونه که وجود لفظی، شنونده را هدایت می‌کند، وجود کتبی نیز خواننده را رهنمایی خواهد کرد و شرط لازم برای بهره‌وری از هدایتِ وجودِ لفظی یا وجود کتبی همان پیش‌فهمهای یاد شده است و رهنمود وجود لفظی یا کتبی گاهی ابقای همان پیش‌فرضهاست و گاهی تغییر آنها به نحو تکامل یا ازاله و نفی و یا به انحای دیگر. هرگز معنای انتظار از مَتن مقدس تبریر و توجیه تبهکاریهای مفسّر یا تصحیح اغلاط و تصدیق اکاذیب و تصویب خطاهای او نیست. چنین انتظاری در قاموس معرفت‌شناسی مطرح و مقبول نیست. آنچه در مبحث "هرمنوتیک" به عنوان "تأثیر انتظارِ از متن در تفسیر آن" مطرح می‌شود این است که هر کس با مبنای خاص علمی که وارد حوزه تفسیر می‌شود انتظار عمومی و اوّلی او این است که درباره مکتب خاص از مکاتب جهان‌بینی، انسان‌شناسی، روانشناسی و نظایر آنها پاسخ نهایی ارائه کند و انتظار خصوصی و دومی برای برخی از مفسّران این است که متن مقدس همان مبنای علمی سوال‌کننده را ارائه کند که چنین انتظار ناروایی نه صائب است و نه عامّ؛ چنانکه چنین تفسیری هر چند صواب باشد از لحاظ سوء سریره شخص مفسِّر که در صدد تحمیل رأی خود بر متن مقدّس است نارواست. حاصل این که، متن مقدس مانند قرآن گرچه نسبت به نابینا ظلمت است، ولی در برابر بینا نور است و گرچه نسبت به امّیِ ناخوانا و نانویسا، صامت است، لیکن در مقابل عالم به فرهنگ مفاهمه و فرهیخته آشنا به اَدَبِ محاوره ناطق است و چه نطقی بهتر از دلالت و چه گویایی گوش‌نوازتر از نص یا ظاهر متن مقدس که تبیان هر چیزی است که در سعادت جوامع بشری مؤثر است؛ چون گویاست و پاسخ متقن به سؤال عالمانه می‌دهد. از این رو گاهی سائل را که با پیش‌فهم معین به حضور متن مقدّس آمده، وادار به اقرار چیزی می‌کند که قبلا ً انکار داشت یا مُلْزَم به قبول چیزی می‌کند که پیش از آن نکول داشت. این که متن مقدس گاهی باعث "اقرار منکر" یا "انکار مُقِرّ" یا "جزم متردّد" یا "شکّ جازم" می‌شود، نشانه آن است که چنین متنی کاملا ً بر اساس فرهنگ محاوره گویاست، نه صامت و طبق انتظار مثبت و بجا پاسخ می‌دهد، نه انتظار منفی و نابجا. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 224)
عنوان سوال:

چرا افراد مختلف با داشتن یک پیش فرض معین به سراغ قرآن می‌روند ولی جواب‌های متفاوت برداشت می‌کنند؟


پاسخ:

گرچه تفسیر مَتْنِ مقدّس یا متون عادی دیگر بدون پیش‌فهم و پیش‌فرض (اصول موضوعه) ممکن نیست و بدون داشتن یک سلسله از مبادی تصوری و تصدیقی که سرمایه اوّلی برای درک متونِ نیازمند به تفسیر است، تفسیر آنها میسور نیست، لیکن مفسّر در طلیعه تفسیر خود شروع به سؤال کرده، مطلب مورد نیاز خویش را بر متن مقدّسْ عرضه می‌کند؛ چون متن مزبور به زبان روشن و با داشتن ضوابط فرهنگ محاوره، یعنی ادبیّاتِ زنده و پویا بدون ابهام، اجمال و تَعْمِیه و اِلغاز مقصود خود را بازگو می‌کند.
در این حال وظیفه مفسّر صَمْت است، نه نطق، چنانکه رسالت متن مقدّس در این مرحله نُطق است، نه صَمْت. اگر مفسّر بدون "پیش‌فهم" به سراغ متن مقدس برود از آن بهره‌ای نمی‌برد؛ چون هر دو صامتند و از التقای دو ساکن و برخوردِ دو صامت برقی نمی‌جهد و آهنگی تولید نمی‌شود و اگر مفسّر با داشتن پیش‌فرض خاص به حضور متن مقدّس برود و بعد از عرض سؤالْ صامت نشود و همچنان در صدد پاسخگویی به سؤال خویش از زبان مَتنِ مقدس باشد و اصلا ً اجازه نطق به متن مقدس ندهد، فقط صدای خود را از زبان خویش می‌شنود و چنین تفسیری مصداق بارز تفسیر به رأی است و اگر اجازه نطق به متن مقدس بدهد، لیکن خودش نیز همراه با آن متنْ مطالبی را ارائه کند، در این حال صدای خود را آمیخته با آهنگ متن مقدّس استماع می‌کند و چنین تفسیری، التقاط، اختلاط و تلفیق گفته‌های زمینی با فرهنگ فرهیخته آسمانی است و این نیز تفسیر به رأی است؛ چون مجموع خارج و داخل و مرکب از حق و باطل، خارج و باطل است و پرهیز از همه اینها ممکن است؛ چنانکه به اجتناب از همه اینها امر و از ارتکاب هر کدام نهی شده است؛ چنانکه افراد متعددی که دارای پیش‌فهمها و پیش‌فرضهای همسان بوده‌اند به سراغ مَتْنِ مقدس رفته‌اند و جوابهای گوناگون شنیده‌اند؛ زیرا برخی به وظیفه تفسیری عمل کرده‌اند و بعضی به آن عمل نکرده‌اند و آن وظیفه مهم در این حال، یعنی بعد از عَرْض سؤالْ صَمْت است، نه نطق.
آنگاه جوابی که متن مقدس بعد از استنطاق می‌دهد متنوع است؛ زیرا گاهی فقط همان پیش‌فهم را امضا می‌کند و زمانی ضمن امضا و تأیید آن پیش‌فَرضْ مطلب دیگری را در عِدل آن تصویب می‌کند و گاهی آن پیش‌فهم را ابطال کرده، مطلب مقابل آن را تأسیساً افاضه می‌کند. از این رو کسانی که از وَسمه تفسیر به رأیِ مذموم منزّهند و از وَصْمه متکلم وحده بودن مبرّایند و به وقت سؤالِ از متن مقدس گویا هستند و به وقت شنیدن جواب ساکت و از آن دو چیزی که مایه تباهی عقل و فرسودگی خرد است به دورند: "یکی دم فرو بستن به وقت گفتن" و دیگری "گفتن به وقت خاموشی"، تفسیر به رأی محمود و ممدوح، یعنی تفسیر درایی معقول و مقبول دارند و آنچه را که از متن مقدس که نُطق خود را بعد از صَمْت آغاز می‌کند، می‌شنوند، می‌پذیرند و آن جواب گاهی فقط امضای همان پیش‌فرض است و زمانی همراه با امضای مطلب معادل و گاهی نیز با ابطال آن پیش‌فهم است. از این رو چنین مفسّرانی گاهی در پیش‌فهمهای خود تجدید نظر می‌کنند. کم نبودند کسانی که قبل از مراجعه به متن مقدس، عقیده خاص داشتند و پس از مراجعه به متن مزبور، یا از آن عقیده برگشتند و به عقیده دیگر درآمدند و یا در صحت آن تردید کرده، از جزم به شک و از عزم به تردید منتقل شدند.
بنابراین، گرچه تفسیر بدون پیش‌فهم نمی‌شود و امّیِ محض توان تفسیر ندارد، لیکن همواره پاسخ متنْ امضای آن پیش‌فرض نیست؛ مگر برای لَدودِ عَنود که غیر از تفسیر به رأیِ مذموم چیز دیگری را به رسمیّت نمی‌شناسد. از این جا معنای انتظار صادق از انتظار کاذب ممتاز می‌گردد؛ زیرا انتظار صادق این است که مفسّر با پدید آمدن مکتبی جدید در جهان‌بینی، آن را به طور صحیح و با حفظ امانت به عَرْض متن مقدّس برساند و چون دعوی آن متن مقدس این است که دقیقترین و صحیحترین جهان‌بینی را ارائه می‌کند، بعد از عرض سؤال به آن پاسخ می‌دهد. اگر مفسّر همراه با سؤالْ شروع به جواب دادن کرد و مهلت سخن گفتن به متن مقدس نداد یا در اثنای پاسخگویی آن متن مقدسْ خودش نیز سخن گفت، چنین مفسّری کلام خود را به تنهایی یا با امتزاج و التقاط کلام خلق و خالق می‌شنود و انتظار کاذب خود را با دست خویش بر می‌آورد و اگر مفسّر بعد از سؤال، صامت شد و تنها کلام متن مقدس را شنید انتظار او صادق است و حلّ مُعْضِل خود را با دست بی‌دستی متن مقدس برآورده می‌یابد.
دین‌شناسی، انسان‌شناسی و مانند آن، همه از همین قبیل است؛ با پدید آمدن مکتب تازه‌ای در یکی از این مسائل، مفسرانْ هر کدام با پیش‌فهمها و پیش‌فرضهای مخصوصْ آن سؤالها را بر متن مقدس عرضه می‌کنند و آنگاه ساکت می‌شوند تا پاسخ را از زبان گویای متن مقدس استماع کنند. از این رو در موارد گوناگون پاسخهای متنوع و متعدّد از آن می‌شنوند. غرض آن که، انتظار علمی صادقانه غیر از تمنّی کاذبانه و غیر علمی است؛ زیرا یکی تفسیر درایی معقول و مقبول است و دیگری تفسیر به رأی مذموم و مردود.
متن گرچه بدون پیش‌فرض و پیش‌فهم صامت است، لیکن بعد از اصول موضوعه و طرح سؤال کاملا ً ناطق است و منظور از نطقِ متنْ همان دلالت آن است که نسبت به آن راهنمایی دارد و طبق قانون مفاهمه و فرهنگ محاوره، صدای مخصوص خود را به سمع مُسْتَمِع و مُسْتَنْطِق می‌رساند و هرگز مراد از نُطق، "گویش صوتی" نیست و از این جهت بین ملفوظ و مکتوب هیچ تفاوتی نیست و همان‌گونه که وجود لفظی، شنونده را هدایت می‌کند، وجود کتبی نیز خواننده را رهنمایی خواهد کرد و شرط لازم برای بهره‌وری از هدایتِ وجودِ لفظی یا وجود کتبی همان پیش‌فهمهای یاد شده است و رهنمود وجود لفظی یا کتبی گاهی ابقای همان پیش‌فرضهاست و گاهی تغییر آنها به نحو تکامل یا ازاله و نفی و یا به انحای دیگر.
هرگز معنای انتظار از مَتن مقدس تبریر و توجیه تبهکاریهای مفسّر یا تصحیح اغلاط و تصدیق اکاذیب و تصویب خطاهای او نیست. چنین انتظاری در قاموس معرفت‌شناسی مطرح و مقبول نیست. آنچه در مبحث "هرمنوتیک" به عنوان "تأثیر انتظارِ از متن در تفسیر آن" مطرح می‌شود این است که هر کس با مبنای خاص علمی که وارد حوزه تفسیر می‌شود انتظار عمومی و اوّلی او این است که درباره مکتب خاص از مکاتب جهان‌بینی، انسان‌شناسی، روانشناسی و نظایر آنها پاسخ نهایی ارائه کند و انتظار خصوصی و دومی برای برخی از مفسّران این است که متن مقدس همان مبنای علمی سوال‌کننده را ارائه کند که چنین انتظار ناروایی نه صائب است و نه عامّ؛ چنانکه چنین تفسیری هر چند صواب باشد از لحاظ سوء سریره شخص مفسِّر که در صدد تحمیل رأی خود بر متن مقدّس است نارواست.
حاصل این که، متن مقدس مانند قرآن گرچه نسبت به نابینا ظلمت است، ولی در برابر بینا نور است و گرچه نسبت به امّیِ ناخوانا و نانویسا، صامت است، لیکن در مقابل عالم به فرهنگ مفاهمه و فرهیخته آشنا به اَدَبِ محاوره ناطق است و چه نطقی بهتر از دلالت و چه گویایی گوش‌نوازتر از نص یا ظاهر متن مقدس که تبیان هر چیزی است که در سعادت جوامع بشری مؤثر است؛ چون گویاست و پاسخ متقن به سؤال عالمانه می‌دهد. از این رو گاهی سائل را که با پیش‌فهم معین به حضور متن مقدّس آمده، وادار به اقرار چیزی می‌کند که قبلا ً انکار داشت یا مُلْزَم به قبول چیزی می‌کند که پیش از آن نکول داشت. این که متن مقدس گاهی باعث "اقرار منکر" یا "انکار مُقِرّ" یا "جزم متردّد" یا "شکّ جازم" می‌شود، نشانه آن است که چنین متنی کاملا ً بر اساس فرهنگ محاوره گویاست، نه صامت و طبق انتظار مثبت و بجا پاسخ می‌دهد، نه انتظار منفی و نابجا.

مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 224)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین