گرچه تفسیر مَتْنِ مقدّس یا متون عادی دیگر بدون پیشفهم و پیشفرض (اصول موضوعه) ممکن نیست و بدون داشتن یک سلسله از مبادی تصوری و تصدیقی که سرمایه اوّلی برای درک متونِ نیازمند به تفسیر است، تفسیر آنها میسور نیست، لیکن مفسّر در طلیعه تفسیر خود شروع به سؤال کرده، مطلب مورد نیاز خویش را بر متن مقدّسْ عرضه میکند؛ چون متن مزبور به زبان روشن و با داشتن ضوابط فرهنگ محاوره، یعنی ادبیّاتِ زنده و پویا بدون ابهام، اجمال و تَعْمِیه و اِلغاز مقصود خود را بازگو میکند. در این حال وظیفه مفسّر صَمْت است، نه نطق، چنانکه رسالت متن مقدّس در این مرحله نُطق است، نه صَمْت. اگر مفسّر بدون "پیشفهم" به سراغ متن مقدس برود از آن بهرهای نمیبرد؛ چون هر دو صامتند و از التقای دو ساکن و برخوردِ دو صامت برقی نمیجهد و آهنگی تولید نمیشود و اگر مفسّر با داشتن پیشفرض خاص به حضور متن مقدّس برود و بعد از عرض سؤالْ صامت نشود و همچنان در صدد پاسخگویی به سؤال خویش از زبان مَتنِ مقدس باشد و اصلا ً اجازه نطق به متن مقدس ندهد، فقط صدای خود را از زبان خویش میشنود و چنین تفسیری مصداق بارز تفسیر به رأی است و اگر اجازه نطق به متن مقدس بدهد، لیکن خودش نیز همراه با آن متنْ مطالبی را ارائه کند، در این حال صدای خود را آمیخته با آهنگ متن مقدّس استماع میکند و چنین تفسیری، التقاط، اختلاط و تلفیق گفتههای زمینی با فرهنگ فرهیخته آسمانی است و این نیز تفسیر به رأی است؛ چون مجموع خارج و داخل و مرکب از حق و باطل، خارج و باطل است و پرهیز از همه اینها ممکن است؛ چنانکه به اجتناب از همه اینها امر و از ارتکاب هر کدام نهی شده است؛ چنانکه افراد متعددی که دارای پیشفهمها و پیشفرضهای همسان بودهاند به سراغ مَتْنِ مقدس رفتهاند و جوابهای گوناگون شنیدهاند؛ زیرا برخی به وظیفه تفسیری عمل کردهاند و بعضی به آن عمل نکردهاند و آن وظیفه مهم در این حال، یعنی بعد از عَرْض سؤالْ صَمْت است، نه نطق. آنگاه جوابی که متن مقدس بعد از استنطاق میدهد متنوع است؛ زیرا گاهی فقط همان پیشفهم را امضا میکند و زمانی ضمن امضا و تأیید آن پیشفَرضْ مطلب دیگری را در عِدل آن تصویب میکند و گاهی آن پیشفهم را ابطال کرده، مطلب مقابل آن را تأسیساً افاضه میکند. از این رو کسانی که از وَسمه تفسیر به رأیِ مذموم منزّهند و از وَصْمه متکلم وحده بودن مبرّایند و به وقت سؤالِ از متن مقدس گویا هستند و به وقت شنیدن جواب ساکت و از آن دو چیزی که مایه تباهی عقل و فرسودگی خرد است به دورند: "یکی دم فرو بستن به وقت گفتن" و دیگری "گفتن به وقت خاموشی"، تفسیر به رأی محمود و ممدوح، یعنی تفسیر درایی معقول و مقبول دارند و آنچه را که از متن مقدس که نُطق خود را بعد از صَمْت آغاز میکند، میشنوند، میپذیرند و آن جواب گاهی فقط امضای همان پیشفرض است و زمانی همراه با امضای مطلب معادل و گاهی نیز با ابطال آن پیشفهم است. از این رو چنین مفسّرانی گاهی در پیشفهمهای خود تجدید نظر میکنند. کم نبودند کسانی که قبل از مراجعه به متن مقدس، عقیده خاص داشتند و پس از مراجعه به متن مزبور، یا از آن عقیده برگشتند و به عقیده دیگر درآمدند و یا در صحت آن تردید کرده، از جزم به شک و از عزم به تردید منتقل شدند. بنابراین، گرچه تفسیر بدون پیشفهم نمیشود و امّیِ محض توان تفسیر ندارد، لیکن همواره پاسخ متنْ امضای آن پیشفرض نیست؛ مگر برای لَدودِ عَنود که غیر از تفسیر به رأیِ مذموم چیز دیگری را به رسمیّت نمیشناسد. از این جا معنای انتظار صادق از انتظار کاذب ممتاز میگردد؛ زیرا انتظار صادق این است که مفسّر با پدید آمدن مکتبی جدید در جهانبینی، آن را به طور صحیح و با حفظ امانت به عَرْض متن مقدّس برساند و چون دعوی آن متن مقدس این است که دقیقترین و صحیحترین جهانبینی را ارائه میکند، بعد از عرض سؤال به آن پاسخ میدهد. اگر مفسّر همراه با سؤالْ شروع به جواب دادن کرد و مهلت سخن گفتن به متن مقدس نداد یا در اثنای پاسخگویی آن متن مقدسْ خودش نیز سخن گفت، چنین مفسّری کلام خود را به تنهایی یا با امتزاج و التقاط کلام خلق و خالق میشنود و انتظار کاذب خود را با دست خویش بر میآورد و اگر مفسّر بعد از سؤال، صامت شد و تنها کلام متن مقدس را شنید انتظار او صادق است و حلّ مُعْضِل خود را با دست بیدستی متن مقدس برآورده مییابد. دینشناسی، انسانشناسی و مانند آن، همه از همین قبیل است؛ با پدید آمدن مکتب تازهای در یکی از این مسائل، مفسرانْ هر کدام با پیشفهمها و پیشفرضهای مخصوصْ آن سؤالها را بر متن مقدس عرضه میکنند و آنگاه ساکت میشوند تا پاسخ را از زبان گویای متن مقدس استماع کنند. از این رو در موارد گوناگون پاسخهای متنوع و متعدّد از آن میشنوند. غرض آن که، انتظار علمی صادقانه غیر از تمنّی کاذبانه و غیر علمی است؛ زیرا یکی تفسیر درایی معقول و مقبول است و دیگری تفسیر به رأی مذموم و مردود. متن گرچه بدون پیشفرض و پیشفهم صامت است، لیکن بعد از اصول موضوعه و طرح سؤال کاملا ً ناطق است و منظور از نطقِ متنْ همان دلالت آن است که نسبت به آن راهنمایی دارد و طبق قانون مفاهمه و فرهنگ محاوره، صدای مخصوص خود را به سمع مُسْتَمِع و مُسْتَنْطِق میرساند و هرگز مراد از نُطق، "گویش صوتی" نیست و از این جهت بین ملفوظ و مکتوب هیچ تفاوتی نیست و همانگونه که وجود لفظی، شنونده را هدایت میکند، وجود کتبی نیز خواننده را رهنمایی خواهد کرد و شرط لازم برای بهرهوری از هدایتِ وجودِ لفظی یا وجود کتبی همان پیشفهمهای یاد شده است و رهنمود وجود لفظی یا کتبی گاهی ابقای همان پیشفرضهاست و گاهی تغییر آنها به نحو تکامل یا ازاله و نفی و یا به انحای دیگر. هرگز معنای انتظار از مَتن مقدس تبریر و توجیه تبهکاریهای مفسّر یا تصحیح اغلاط و تصدیق اکاذیب و تصویب خطاهای او نیست. چنین انتظاری در قاموس معرفتشناسی مطرح و مقبول نیست. آنچه در مبحث "هرمنوتیک" به عنوان "تأثیر انتظارِ از متن در تفسیر آن" مطرح میشود این است که هر کس با مبنای خاص علمی که وارد حوزه تفسیر میشود انتظار عمومی و اوّلی او این است که درباره مکتب خاص از مکاتب جهانبینی، انسانشناسی، روانشناسی و نظایر آنها پاسخ نهایی ارائه کند و انتظار خصوصی و دومی برای برخی از مفسّران این است که متن مقدس همان مبنای علمی سوالکننده را ارائه کند که چنین انتظار ناروایی نه صائب است و نه عامّ؛ چنانکه چنین تفسیری هر چند صواب باشد از لحاظ سوء سریره شخص مفسِّر که در صدد تحمیل رأی خود بر متن مقدّس است نارواست. حاصل این که، متن مقدس مانند قرآن گرچه نسبت به نابینا ظلمت است، ولی در برابر بینا نور است و گرچه نسبت به امّیِ ناخوانا و نانویسا، صامت است، لیکن در مقابل عالم به فرهنگ مفاهمه و فرهیخته آشنا به اَدَبِ محاوره ناطق است و چه نطقی بهتر از دلالت و چه گویایی گوشنوازتر از نص یا ظاهر متن مقدس که تبیان هر چیزی است که در سعادت جوامع بشری مؤثر است؛ چون گویاست و پاسخ متقن به سؤال عالمانه میدهد. از این رو گاهی سائل را که با پیشفهم معین به حضور متن مقدّس آمده، وادار به اقرار چیزی میکند که قبلا ً انکار داشت یا مُلْزَم به قبول چیزی میکند که پیش از آن نکول داشت. این که متن مقدس گاهی باعث "اقرار منکر" یا "انکار مُقِرّ" یا "جزم متردّد" یا "شکّ جازم" میشود، نشانه آن است که چنین متنی کاملا ً بر اساس فرهنگ محاوره گویاست، نه صامت و طبق انتظار مثبت و بجا پاسخ میدهد، نه انتظار منفی و نابجا. مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 224)
چرا افراد مختلف با داشتن یک پیش فرض معین به سراغ قرآن میروند ولی جوابهای متفاوت برداشت میکنند؟
گرچه تفسیر مَتْنِ مقدّس یا متون عادی دیگر بدون پیشفهم و پیشفرض (اصول موضوعه) ممکن نیست و بدون داشتن یک سلسله از مبادی تصوری و تصدیقی که سرمایه اوّلی برای درک متونِ نیازمند به تفسیر است، تفسیر آنها میسور نیست، لیکن مفسّر در طلیعه تفسیر خود شروع به سؤال کرده، مطلب مورد نیاز خویش را بر متن مقدّسْ عرضه میکند؛ چون متن مزبور به زبان روشن و با داشتن ضوابط فرهنگ محاوره، یعنی ادبیّاتِ زنده و پویا بدون ابهام، اجمال و تَعْمِیه و اِلغاز مقصود خود را بازگو میکند.
در این حال وظیفه مفسّر صَمْت است، نه نطق، چنانکه رسالت متن مقدّس در این مرحله نُطق است، نه صَمْت. اگر مفسّر بدون "پیشفهم" به سراغ متن مقدس برود از آن بهرهای نمیبرد؛ چون هر دو صامتند و از التقای دو ساکن و برخوردِ دو صامت برقی نمیجهد و آهنگی تولید نمیشود و اگر مفسّر با داشتن پیشفرض خاص به حضور متن مقدّس برود و بعد از عرض سؤالْ صامت نشود و همچنان در صدد پاسخگویی به سؤال خویش از زبان مَتنِ مقدس باشد و اصلا ً اجازه نطق به متن مقدس ندهد، فقط صدای خود را از زبان خویش میشنود و چنین تفسیری مصداق بارز تفسیر به رأی است و اگر اجازه نطق به متن مقدس بدهد، لیکن خودش نیز همراه با آن متنْ مطالبی را ارائه کند، در این حال صدای خود را آمیخته با آهنگ متن مقدّس استماع میکند و چنین تفسیری، التقاط، اختلاط و تلفیق گفتههای زمینی با فرهنگ فرهیخته آسمانی است و این نیز تفسیر به رأی است؛ چون مجموع خارج و داخل و مرکب از حق و باطل، خارج و باطل است و پرهیز از همه اینها ممکن است؛ چنانکه به اجتناب از همه اینها امر و از ارتکاب هر کدام نهی شده است؛ چنانکه افراد متعددی که دارای پیشفهمها و پیشفرضهای همسان بودهاند به سراغ مَتْنِ مقدس رفتهاند و جوابهای گوناگون شنیدهاند؛ زیرا برخی به وظیفه تفسیری عمل کردهاند و بعضی به آن عمل نکردهاند و آن وظیفه مهم در این حال، یعنی بعد از عَرْض سؤالْ صَمْت است، نه نطق.
آنگاه جوابی که متن مقدس بعد از استنطاق میدهد متنوع است؛ زیرا گاهی فقط همان پیشفهم را امضا میکند و زمانی ضمن امضا و تأیید آن پیشفَرضْ مطلب دیگری را در عِدل آن تصویب میکند و گاهی آن پیشفهم را ابطال کرده، مطلب مقابل آن را تأسیساً افاضه میکند. از این رو کسانی که از وَسمه تفسیر به رأیِ مذموم منزّهند و از وَصْمه متکلم وحده بودن مبرّایند و به وقت سؤالِ از متن مقدس گویا هستند و به وقت شنیدن جواب ساکت و از آن دو چیزی که مایه تباهی عقل و فرسودگی خرد است به دورند: "یکی دم فرو بستن به وقت گفتن" و دیگری "گفتن به وقت خاموشی"، تفسیر به رأی محمود و ممدوح، یعنی تفسیر درایی معقول و مقبول دارند و آنچه را که از متن مقدس که نُطق خود را بعد از صَمْت آغاز میکند، میشنوند، میپذیرند و آن جواب گاهی فقط امضای همان پیشفرض است و زمانی همراه با امضای مطلب معادل و گاهی نیز با ابطال آن پیشفهم است. از این رو چنین مفسّرانی گاهی در پیشفهمهای خود تجدید نظر میکنند. کم نبودند کسانی که قبل از مراجعه به متن مقدس، عقیده خاص داشتند و پس از مراجعه به متن مزبور، یا از آن عقیده برگشتند و به عقیده دیگر درآمدند و یا در صحت آن تردید کرده، از جزم به شک و از عزم به تردید منتقل شدند.
بنابراین، گرچه تفسیر بدون پیشفهم نمیشود و امّیِ محض توان تفسیر ندارد، لیکن همواره پاسخ متنْ امضای آن پیشفرض نیست؛ مگر برای لَدودِ عَنود که غیر از تفسیر به رأیِ مذموم چیز دیگری را به رسمیّت نمیشناسد. از این جا معنای انتظار صادق از انتظار کاذب ممتاز میگردد؛ زیرا انتظار صادق این است که مفسّر با پدید آمدن مکتبی جدید در جهانبینی، آن را به طور صحیح و با حفظ امانت به عَرْض متن مقدّس برساند و چون دعوی آن متن مقدس این است که دقیقترین و صحیحترین جهانبینی را ارائه میکند، بعد از عرض سؤال به آن پاسخ میدهد. اگر مفسّر همراه با سؤالْ شروع به جواب دادن کرد و مهلت سخن گفتن به متن مقدس نداد یا در اثنای پاسخگویی آن متن مقدسْ خودش نیز سخن گفت، چنین مفسّری کلام خود را به تنهایی یا با امتزاج و التقاط کلام خلق و خالق میشنود و انتظار کاذب خود را با دست خویش بر میآورد و اگر مفسّر بعد از سؤال، صامت شد و تنها کلام متن مقدس را شنید انتظار او صادق است و حلّ مُعْضِل خود را با دست بیدستی متن مقدس برآورده مییابد.
دینشناسی، انسانشناسی و مانند آن، همه از همین قبیل است؛ با پدید آمدن مکتب تازهای در یکی از این مسائل، مفسرانْ هر کدام با پیشفهمها و پیشفرضهای مخصوصْ آن سؤالها را بر متن مقدس عرضه میکنند و آنگاه ساکت میشوند تا پاسخ را از زبان گویای متن مقدس استماع کنند. از این رو در موارد گوناگون پاسخهای متنوع و متعدّد از آن میشنوند. غرض آن که، انتظار علمی صادقانه غیر از تمنّی کاذبانه و غیر علمی است؛ زیرا یکی تفسیر درایی معقول و مقبول است و دیگری تفسیر به رأی مذموم و مردود.
متن گرچه بدون پیشفرض و پیشفهم صامت است، لیکن بعد از اصول موضوعه و طرح سؤال کاملا ً ناطق است و منظور از نطقِ متنْ همان دلالت آن است که نسبت به آن راهنمایی دارد و طبق قانون مفاهمه و فرهنگ محاوره، صدای مخصوص خود را به سمع مُسْتَمِع و مُسْتَنْطِق میرساند و هرگز مراد از نُطق، "گویش صوتی" نیست و از این جهت بین ملفوظ و مکتوب هیچ تفاوتی نیست و همانگونه که وجود لفظی، شنونده را هدایت میکند، وجود کتبی نیز خواننده را رهنمایی خواهد کرد و شرط لازم برای بهرهوری از هدایتِ وجودِ لفظی یا وجود کتبی همان پیشفهمهای یاد شده است و رهنمود وجود لفظی یا کتبی گاهی ابقای همان پیشفرضهاست و گاهی تغییر آنها به نحو تکامل یا ازاله و نفی و یا به انحای دیگر.
هرگز معنای انتظار از مَتن مقدس تبریر و توجیه تبهکاریهای مفسّر یا تصحیح اغلاط و تصدیق اکاذیب و تصویب خطاهای او نیست. چنین انتظاری در قاموس معرفتشناسی مطرح و مقبول نیست. آنچه در مبحث "هرمنوتیک" به عنوان "تأثیر انتظارِ از متن در تفسیر آن" مطرح میشود این است که هر کس با مبنای خاص علمی که وارد حوزه تفسیر میشود انتظار عمومی و اوّلی او این است که درباره مکتب خاص از مکاتب جهانبینی، انسانشناسی، روانشناسی و نظایر آنها پاسخ نهایی ارائه کند و انتظار خصوصی و دومی برای برخی از مفسّران این است که متن مقدس همان مبنای علمی سوالکننده را ارائه کند که چنین انتظار ناروایی نه صائب است و نه عامّ؛ چنانکه چنین تفسیری هر چند صواب باشد از لحاظ سوء سریره شخص مفسِّر که در صدد تحمیل رأی خود بر متن مقدّس است نارواست.
حاصل این که، متن مقدس مانند قرآن گرچه نسبت به نابینا ظلمت است، ولی در برابر بینا نور است و گرچه نسبت به امّیِ ناخوانا و نانویسا، صامت است، لیکن در مقابل عالم به فرهنگ مفاهمه و فرهیخته آشنا به اَدَبِ محاوره ناطق است و چه نطقی بهتر از دلالت و چه گویایی گوشنوازتر از نص یا ظاهر متن مقدس که تبیان هر چیزی است که در سعادت جوامع بشری مؤثر است؛ چون گویاست و پاسخ متقن به سؤال عالمانه میدهد. از این رو گاهی سائل را که با پیشفهم معین به حضور متن مقدّس آمده، وادار به اقرار چیزی میکند که قبلا ً انکار داشت یا مُلْزَم به قبول چیزی میکند که پیش از آن نکول داشت. این که متن مقدس گاهی باعث "اقرار منکر" یا "انکار مُقِرّ" یا "جزم متردّد" یا "شکّ جازم" میشود، نشانه آن است که چنین متنی کاملا ً بر اساس فرهنگ محاوره گویاست، نه صامت و طبق انتظار مثبت و بجا پاسخ میدهد، نه انتظار منفی و نابجا.
مأخذ: ( تفسیر تسنیم، ج 1، ص 224)
- [سایر] سلام خدمت شما طاعات و عباداتتون قبول حق سه شنبه از گفته های شما در مورد دعای ابو حمزه واقعا لذت بردم و انگیزه ی قوی شد تا برم سراغ این دعا. می خواستم ازتون خواهش کنم همونطور که آداب دعا کردنو فرمودین آداب قرآن خوندن رو هم بگین که چطور قرآن بخونیم که بیشترین و بهترین استفاده رو تو این ماه از قرآن ببریم . و اینکه برا افراد نو پایی مثل من فقط خوندن قرآن با معنی کافیه فعلا یا کار دیگه ای هم باید بکنم؟ اجرکم عند الله التماس دعا
- [آیت الله مظاهری] در بعضی موارد، افراد ساکن در دو شهر از یک کشور که بیش از هزار کیلومتر نیز با هم فاصله دارند، اول ماهشان بنابر اعلام حکومت آن کشور یک روز است، ولی دو شهر مرزی از دو کشور متفاوت که فاصله آنها کمتر از صد کیلومتر است، در دو روز مختلف، ماه قمری را آغاز میکنند. آیا چنین امری صحیح است؟ اگر امکان دارد، در مورد علت آن توضیح فرمائید.
- [آیت الله مظاهری] در بعضی موارد، افراد ساکن در دو شهر از یک کشور که بیش از هزار کیلومتر نیز با هم فاصله دارند، اول ماهشان بنابر اعلام حکومت آن کشور یک روز است، ولی دو شهر مرزی از دو کشور متفاوت که فاصله آنها کمتر از صد کیلومتر است، در دو روز مختلف، ماه قمری را آغاز میکنند. آیا چنین امری صحیح است؟ اگر امکان دارد، در مورد علت آن توضیح فرمائید.
- [سایر] بسیار از کسانی که مرگ را تجربه کردهاند چه مؤمن و چه غیر مؤمن، آنرا بسیار لذّتبخش و به دور از هرگونه رنج و اضطرابی توصیف کردهاند و این حقیقت آن قدر برایشان شیرین بود که دیگر هیچ هراسی از مرگ نداشته و حتی آرزوی دوباره آنرا میکنند. تجربه این افراد که تعدادشان هم کم نیست بسیار با اطلاعات علمای دینی ما و احادیث مربوطه مثلاً در مورد عذاب قبر و سؤالات نکیر و منکر و دیدن حضرت علی(ع) برای هر انسانی هنگام مرگ و... بسیار متفاوت است. بسیاری از این افراد نه عذابی دیدند و نه معصومان را رؤیت کردهاند. این تضاد چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم.سلام.حقیقتش دنبال کتابی هستم که به وسیله ان بخشی از جستجویم کم شود .حقیقتش ان است که فکر می کنم در قران عظیم کلماتی که با ال شروع شده اند نسبت به کلمات مشابه خود برتری دارند .مثلا ظاهرا الرسول در بسیاری از مواقع به شخص رسول الله (ص) اشاره دارد .ولی سایر رسولان در خیلی از مواقع بدون ال امده اند .یا الائمه با ائمه متفاوت است .یا جایی اگر الکفار امده کفار خاصی را می رساند در مقایسه با کفار بدون ال. دنبال کتابی می گردم که کلیه اسمهای قرانی در ان امده باشد .یا نزدیک به این معنی .برای تحقیق دنبال چنین کتابی هستم .ببینید دنبال کتاب نحو عربی نیستم ها .بلکه دنبال کتابی تحقیقی هستم در مورد معرفه در قران که ضمنا حتی الامکان کلیه اسمهایی را که هم در قران به صورت نکره و هم معرفه اورده در ان باشد . ایا شما چنین کتابی را سراغ دارید؟ خدا به شما جزای خیر بدهد
- [سایر] با سلام وعرض تبریک به مناسبت میلاد سرور و سالار شهیدان سوالی که برایم مطرح است این می باشد که معمو لا افراد آگاه برای ازدواج از جهت سنی وقت تعیین می کنند .می گویند برای دختران از 20 الی 25 سال سن مناسبی است. حال این سوال مطرح است که آیا این تعیین درست است وبر فرض درست بودن ملاک آن چیست. این نکته را نیز اضافه کنم که اقوال در این زمینه متفاوت است.بعضی دیگر به این مطلب هستندکه سن 18 الی 23 برای دختران خوب است. سوال دیگر وآن اینکه طلبه علوم دینی در این برهه از زمان تخصصش راروی چه رشته ای باید بگذارد . با تشکر فراوان
- [آیت الله نوری همدانی] شخصی فرزند نداشته، طی وصیتنامهای که مورد قبول افراد ذی نفع بوده، اموال خود را تقسیم کرده و کمتر از ثلث مالش یعنی چهار هزار متر باغ را به عنوان خیرات خود معین کرد، و خواهر زاده را ناظر قرار داده که درآمد باغ مذکور را پس از برداشت 1 از 10 (یک دهم) آن را به عنوان اجرت، بقیه را صوم و صلاة و خمس و خیرات بدهد، فرد مذکور در طول 15 سال گذشته چیزی در این راه طبق وصیت خرج نکرده و املاکی ندارد و اخیراً اقدام به فروش قسمتی از ملک مزبور نموده است.
- [سایر] سلام علیکم ما مؤسسهای قرآنی داریم، در برنامههای اردویی علاوه بر اعضا، افرادی دیگر هم شرکت میکنند. حال چند سؤال داریم: 1. اگر در این برنامهها مَبلغی معین شود و بعد از اردو مقداری از پول اضافه بماند میتوانیم آن را خرج مؤسسه کنیم؟ 2. اگر برای تشویق اعضا، از آنها مبلغ کمتری گرفته و در عوض از افراد دیگر مبلغ بیشتری بگیریم، آیا اشکال دارد؟ 3. اگر مسئول اردو پولی نپردازد (به دلیل مسئولیت) و هزینه او از پول بقیه پرداخت شود چه حکمی دارد؟
- [سایر] چرا قرآن در آیه 28 سوره مریم، از قول مردم زمان عیسی، مریم مقدس را خواهر هارون معرفی نموده است؟ در یکی از تفاسیر خواندم که هارون، مرد پاک و صالحی بود؛ آنچنان که در میان بنیاسرائیل ضرب المثل شده بود که هر که را میخواستند پاک معرفی کنند، او را خواهر یا برادر هارون معرفی میکردند و افراد نیک را به پیامبران و صالحان نسبت میدادند. اما از آیه چنین برداشت میشود که مردم، مریم را سرزنش کردند و کار بدی به او نسبت دادند. پس نمیشود که هم او را بدکاره بدانند و هم معتقد به پاکی او باشند. برخی اسلام ستیزان به این آیه استناد کرده و معتقدند که محمّد، مریم مادر عیسی را با مریم خواهر موسی و هارون اشتباهی گرفته است.
- [سایر] همانطور که میدانید در این زمانه فعالیت گروههای باستانی و زرتشتی به شدّت بسیار شده و از هیچ فرصتی برای زدن دل جونان از اسلام دریغ نمیکنند. سؤال بنده در مورد حرفهایی است که این گروه در مورد قتل و کشتار و غارت و به بردگی گرفتن زنان ایرانی و تجاوز به آنها توسط سپاهیان اسلام مطرح میکنند، این حرفها تا چه حد در کتب اسلامی که در شرح ورود اسلام به ایران نوشته شده، سندیت دارد و تا چه حد معتبر است؟ فقط خواهشمند است به این سؤال بدون تعصب به مذهب پاک شیعه پاسخ دهید؛ چون هدف این افراد شخص خاصی مانند خلیفه وقت؛ یعنی عمر بن خطاب نیست، بلکه اسلام و قرآن است.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روایات فراوانی فرمودهاند کسی که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در روز قیامت با دو زبان که آتش از آنها شعلهور است محشور میشود و این نفاق اقسامی دارد: الف) کسانی که ایمان ندارند، ولی با زبان یا عمل ایمان نمایی میکنند، و این افراد همان منافقینی هستند که قرآن جایگاه آنان را پستترین جاهای جهنّم قرار داده است. ب) افراد ریاکار که اعمالشان برای خدا نیست، ولی نمایش برای خداست و قرآن علاوه بر اینکه اعمال این افراد را باطل میداند، گناه آنان را در حدّ کفر شمرده است. ج) افرادی که در برخورد با مردم دارای دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالی که کینه و عداوت دارند و از غیبت و تهمت باک ندارند، ولی در ظاهر اظهار محبّت و ارادت میکنند. د) افرادی که خود را وابسته به دین میکنند، ولی در حقیقت آن وابستگی را در عمل ندارند، نظیر عالم بی عمل و زاهد بیحقیقت و مقدّس و متّقی نما، و این افراد گرچه در روایات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقی منافق میباشند، ولی گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظیفه دینی خود عمل نکنند، در روز قیامت با منافقین محشور میشوند.
- [آیت الله اردبیلی] معامله سلف شش شرط دارد: اوّل:خصوصیّاتی را که قیمت جنس به واسطه آنها فرق میکند معیّن نمایند، ولی دقّت زیاد هم لازم نیست، بلکه همین اندازه که مردم بگویند خصوصیّات آن معلوم شده کافی است؛ پس معامله سلف در چیزهایی که نمیشود خصوصیّات آنها را به گونهای معیّن کرد که برای مشتری مجهول نبوده و معامله غرری نباشد، باطل است. دوم:پیش از آن که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد یا به مقدار پول آن، از فروشنده طلبکار باشد و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگرچه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معامله همان مقدار را به هم بزند. سوم:مدّت را کاملاً معیّن کنند؛ بنابر این اگر مثلاً بگوید: (در فصل بهار کالا را تحویل میدهم)، چون مدّت کاملاً معیّن نشده، معامله باطل است. چهارم:وقتی را برای تحویل کالا معیّن کنند که در آن وقت، به قدری از آن کالا وجود داشته باشد که اطمینان داشته باشند، کالا نایاب نخواهد بود. پنجم:محلّ تحویل کالا را معیّن نمایند، ولی اگر از سخنان آنان محلّ آن معلوم شود، لازم نیست اسم آنجا را ببرند. ششم:وزن یا پیمانه آن را معیّن کنند و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله میکنند، اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ، تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیّت ندهند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . معامله سلف شش شرط دارد: اول خصوصیاتی را که قیمت جنس به واسطه آنها فرق میکند معین نمایند ولی دقت زیاد هم لازم نیست، همینقدر که مردم بگویند: خصوصیات آن معلوم شده کافی است. پس معامله سلف در نان و گوشت و پوست حیوان و مانند اینها که نمیشود خصوصیاتشان را کاملاً معین کرد، باطل است. دوم پیش از آن که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید، و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معامله همان مقدار را به هم بزند. سوم مدت را کاملاً معین کنند، و اگر مثلاً بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل میدهم چون مدت کاملاً معلوم نشده، معامله باطل است. چهارم وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که در آن وقت، جنس به قدری کمیاب نباشد که فروشنده نتواند آن را تحویل دهد. پنجم جای تحویل جنس را معین نمایند، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند. ششم وزن یا پیمانه آن را معین کنند و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله میکنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخممرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند. شرایط معامله سلف
- [آیت الله بروجردی] معاملهی سلف شش شرط دارد:اوّل:خصوصیاتی را که قیمت جنس به واسطهی آنها فرق میکند معین نمایند، ولی دقّت زیاد هم لازم نیست، همین قدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است، پس معاملهی سلف در نان و گوشت و پوست حیوان و مانند اینها که نمیشود خصوصیاتشان را کاملاً معین کرد، باطل است.دوم:پیش از آن که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلب کار باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معاملهی همان مقدار را به هم بزند.سوم:مدت را کاملاً معین کنند و اگر مثلاً بگوید تا اوّل خرمن جنس را تحویل میدهم، چون مدت کاملاً معلوم نشده، معامله باطل است.چهارم:وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که در آن وقت، جنس به قدری کمیاب نباشد که فروشنده نتواند آن را تحویل دهد.پنجم:جای تحویل جنس را معین نمایند، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آن جا را ببرند.ششم:وزن یا پیمانهی آن را معین کنند و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله میکنند، اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . معامله سلف شش شرط دارد: اول خصوصیاتی را که قیمت جنس به واسطه آنها فرق میکند معین نمایند ولی دقت زیاد هم لازم نیست، همینقدر که مردم بگویند: خصوصیات آن معلوم شده کافی است. پس معامله سلف در نان و گوشت و پوست حیوان و مانند اینها که نمیشود خصوصیاتشان را کاملاً معین کرد، باطل است. دوم پیش از آن که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید، و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معامله همان مقدار را به هم بزند. سوم مدت را کاملاً معین کنند، و اگر مثلاً بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل میدهم چون مدت کاملاً معلوم نشده، معامله باطل است. چهارم وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که در آن وقت، جنس به قدری کمیاب نباشد که فروشنده نتواند آن را تحویل دهد. پنجم جای تحویل جنس را معین نمایند، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند. ششم وزن یا پیمانه آن را معین کنند و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله میکنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخممرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند.
- [آیت الله بهجت] معامله سلف شش شرط دارد: 1 باید خصوصیاتی را که قیمت جنس بهواسطه آنها فرق میکند، معین نمایند، ولی دقت زیاد هم لازم نیست، همینقدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است، پس معامله سلف در نان، گوشت، پوست حیوان و مانند آنها، در صورتی که نشود خصوصیاتشان را بهطوری معین کنند که برای مشتری مجهول نباشد و معامله غرری باشد، باطل است. 2 پیش از آنکه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد و اگر خریدار از فروشنده طلبکار است خلاف احتیاط است که پول را از طلب خود حساب کند، گرچه جایز بودن این کار خالی از وجه نیست، و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگرچه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معامله همان مقدار را بههم بزند. 3 بنابر احتیاط واجب، زمان دریافت جنس را کاملاً معین کنند، و چنانچه زمان را معین نکنند و بهطور فعلی بفروشند معامله صحیح است، ولی معامله سلف نیست. 4 وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که در آن وقت، بهقدری از آن جنس وجود داشته باشد که اطمینان داشته باشند که نایاب نخواهد بود. 5 بنابر اظهر محل تحویل جنس را معین نمایند، بهطوریکه هیچ یک مغبون نشوند، ولی اگر از نوع معامله جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند، و همچنین کرایه حمل بار باید مشخص شود که به عهده کدام یک میباشد. 6 وزن یا پیمانه آن را معین کنند، و جنسی را هم که معمولاً با دیدن، معامله میکنند اگر سلف بفروشند، اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن بهقدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند، به هر حال در معامله سلف باید طوری جنس را مشخص کنند که هیچ یک از فروشنده و خریدار مغبون نشوند.
- [آیت الله مظاهری] معامله سلف چند شرط دارد: اوّل: خصوصیّاتی را که قیمت جنس به واسطه آنها فرق میکند معیّن نمایند، ولی دقّت زیاد هم لازم نیست همین قدر که مردم بگویند خصوصیّات آن معلوم شده کافی است. دوّم: پیش از آنکه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد گرچه معامله به آن مقدار صحیح است ولی فروشنده میتواند معامله همان مقدار را هم به هم بزند. سوّم: مدّت را معیّن کنند ولو عرفاً، مثلاً اگر بگوید تا اوّل خرمن جنس را تحویل میدهم چون مدّت عرفاً معلوم است معامله صحیح است. چهارم: وقتی را برای تحویل جنس معیّن کنند که در آن وقت به قدری از آن جنس وجود داشته باشد که اطمینان داشته باشند که نایاب نخواهد بود. پنجم: وزن یا پیمانه آن را معیّن کنند و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله میکنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیّت ندهند.
- [آیت الله سیستانی] معامله سلف هفت شرط دارد : اول : خصوصیاتی را که قیمت جنس بواسطه آنها فرق میکند معیّن نمایند ، ولی دقت زیاد هم لازم نیست ، همین قدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است . دوم : پیش از آنکه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند ، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد ، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار نقدی باشد ، و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید ، و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد ، اگر چه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است ، ولی فروشنده میتواند معامله را بهم بزند . سوم : مدت را کاملاً معیّن کنند ، و اگر بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل میدهم ، چون مدت کاملاً معلوم نشده معامله او باطل است . چهارم : وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که در آن وقت ، فروشنده بتواند جنس را تحویل دهد ، چه کمیاب باشد چه فراوان . پنجم : جای تحویل جنس را بنابر احتیاط واجب کاملاً معیّن نمایند ، ولی اگر از گفته آنان جای آن معلوم بشود ، لازم نیست اسم آن جا را ببرند . ششم : وزن یا پیمانه یا عدد آن را معیّن کنند ، و جنسی را هم که معمولاً با دیدن ، معامله میکنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد ، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ ، تفاوت افراد آن بقدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند . هفتم : چیزی را که میفروشند ، چنانچه از اجناسی باشد که با وزن یا پیمانه فروخته میشود ، عوض آن از آن جنس نباشد ، بلکه بنابر احتیاط لازم از غیر آن جنس از اجناسی که با وزن یا پیمانه فروخته میشود هم نباشد ، و اگر چیزی را که میفروشد از اجناسی باشد که با عدد فروخته میشود بنابر احتیاط واجب نباید عوض آن را از جنس خود با مقداری زیادتر قرار دهد .
- [آیت الله شبیری زنجانی] معامله سلف شش شرط دارد: اوّل: خصوصیاتی را که جنس به واسطه آنها فرق میکند معیّن نمایند، ولی دقّت زیاد لازم نیست، همین قدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است. دوم: پیش از آن که خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد، یا به مقدار پول آن از فروشنده طلبکار باشد و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگر چه معامله به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده میتواند معامله همان مقدار را به هم بزند. سوم: مدّت را کاملاً معلوم کنند و اگر مثلاً بگوید: تا اوّل خرمن جنس را تحویل میدهم، چون مدّت کاملاً معلوم نشده، معامله باطل است. چهارم: زمانی را برای تحویل جنس معیّن کنند که فروشنده بتواند در آن زمان جنس را تحویل دهد، البتّه اگر در هنگام معامله فروشنده میتوانسته با فراهم کردن مقدّمات کار، جنس مورد نظر را در زمان تعیین شده تحویل دهد، ولی در اثر تأخیر در فراهم کردن مقدّمات، پس از معامله قدرت خود را بر تحویل جنس در زمان تعیین شده از دست دهد معامله صحیح است، ولی خریدار میتواند معامله را به هم بزند. گفتنیست که اگر فروشنده در هنگام معامله نمیتوانسته جنس را تحویل دهد ولی مثلاً به اندازه همان جنس از دیگری طلب داشته باشد، همین که خریدار بتواند جنس را از بدهکار تحویل بگیرد، کفایت میکند در این که معامله سلف صحیح باشد. پنجم: جای تحویل جنس را معیّن نماید، ولی اگر از حرفهای آنان جای آن معلوم باشد، لازم نیست اسم آنجا را ببرند. ششم: وزن یا پیمانه یا طول یا مساحت آن را معیّن کنند و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله میکنند اگر سلف بفروشند اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخممرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیّت ندهند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر کسی که بالغ و عاقل است عمدا و به ناحق دیگری را بکشد؛ در صورتی که مقتول؛ مرد و مسلمان باشد؛ ولی کشته می تواند قاتل را عفو کند یا بکشد. ولی اگر مقتول کافر باشد؛ قاتل او را که مسلمان است نمی توان کشت و اگر مقتول زن و مسلمان باشد می شود قاتل مسلمان او را کشت؛ لکن اگر قاتل مرد باشد باید نصف دیه او را به ولی او بدهند و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقا دیه باید بدهند و دیه آن بر عاقله است که معنای آن خواهد آمد و نیز ولی می تواند به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرد. و در صورتی که رضایت آنها به دیه ای باشد که در شرع معین شده است چون تقدیرات شرعی در دیه مختلف است؛ اختیار تعیین آن با قاتل است و می تواند هر کدام که برای او آسانتر است اختیار نماید. بنابر این می تواند قیمت نقره را که از سائر اقسام دیه کمتر است بدهد و آن به حساب قران قدیم ایرانی که یک مثقال بوده پانصد و بیست و پنج تومان می شود و اعتبار آن به قران قدیم است نه به ریال رایج امروزی. اما اگر از روی خطای محض بکشد؛ مثلا برای حیوانی تیر بیندازد و اشتباها کسی را بکشد؛ ولی کشته حق ندارد او را بکشد؛ اما می تواند از عاقله (یعنی قوم و خویشان پدری قاتل) به تفصیلی که در کتب مفصله مذکور است دیه بگیرد. و اگر از روی خطای شبیه به عمد بکشد به این معنی که شخصی کسی را با آلتی برنده که عادتا کشنده نیست و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتفاقا بکشد؛ در این فرض خود قاتل باید دیه بدهد و ولی مقتول حق کشتن او را ندارد.