پذیرفتن ولایت عهدی بوسیلة حضرت امام رضا - علیه السلام - از طرف مأمون با توجه به آیة شریفة 113 سورة مبارکة هود، چگونه تعبیر می شود؟
آیة شریفة 113 سورة هود می فرماید: (وَلا تَرْکَنُوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار وما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون) و تکیه بر ظالمان نکنید که موجب می شود آتش شما را فرو گیرد و در آن حال جز خدا هیچ ولی و سرپرستی نخواهید داشت و یاری نمی شوید، این آیه که به آیة (رکون) نام گرفته یکی از اساسی ترین برنامه های اجتماعی و سیاسی و نظامی و عقیدتی را بیان می کند، قسمت اول آیه فلسفة تحریم رکون به ظالمان را تشریح می کند، اصولاً تکیه بر ظالمان باعث تقویت آن هاست، و تقویت آن ها باعث گسترش دامنة ظلم و فساد و تباهی جامعه هاست، در دستورات اسلامی می خوانیم که انسان تا مجبور نشود و حتی در پاره ای از اوقات مجبور هم شود نباید حق خود را از طریق یک قاضی ظالم و ستمگر بگیرد، چرا که مراجعه به چنین قاضی و حکومتی برای احقاق حق، مفهومش به رسمیت شناختن ضمنی و تقویت آن است، و ضرر این کار گاهی از زیانی که به خاطر از دست دادن حق می شود، بیشتر است[1]. امام رضا - علیه السلام - هیچ موقع تکیه و اعتماد به حاکمان جور نداشت، متأسفانه دستگاه حکومتی بنی عباس چنان موذیانه وارد عمل شدند که با آوردن امام به مرو، می خواستند حکومت نامشروع خودشان را به عنوان یک حکومت اسلامی و دینی جلوه بدهند، و این طور وانمود کنند که حضرت از برقراری چنین حکومتی راضی و خرسند است، در حالی که در طول حیات ایشان امام علناً موضع گیری های منفی خودشان را در قبال حکومت بنی عباس با گفتار و عمل ابراز می دارند، و از این حکومت کناره می گرفتند اما دستگاه حکومتی بنی عباس خصوصاً مأمون می خواست به آن آمال و آرزوهایشان برسند . از مطالعة کتب تاریخی این نکته به دست می آیدکه امام - علیه السلام - در آغاز امر خودداری و امتناع ورزیدند ولی با پافشاری آن ها، حضرت مجبور می شوند که جانشینی و ولی عهدی مأمون را بپذیرند. به طوری که از مناظره های بین مأمون و امام در قبول پذیرش ولایت عهدی به طور واضح مشاهده می شود که مأمون حضرت را تهدید به قتل می کند و می گوید: به خدا سوگند اگر ولی عهدی را پذیرفتی که هیچ، وگرنه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز هم چنان امتناع ورزیدی گردنت را خواهم زد.[2] امام - علیه السلام - در پاسخ ریّان بن صلت که علت پذیرفتن ولی عهدی را پرسیده بود، فرمود: خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود، اما میان پذیرش ولی عهدی و کشته شدن قرار گرفتم، و من ترجیح دادم که ولی عهدی را بپذیرم - در واقع این ضرورت بودکه مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار و اکراه بودم ... ، امام حتی در پیش نویس پیمان ولی عهدی این نارضایتی خود به سامان نرسیدن ولی عهدی خویش را برملا کرده بود،[3] باز یک شخصی از آن حضرت سؤال کرد که با خداوند کارهایت را اصلاح فرماید چگونه آن را از مأمون پذیرفتی؟ و چنان وانمود می کرد که این عمل را از آن حضرت ناپسند دانسته است، امام - علیه السلام - در پاسخ فرمودند: ای مرد! پیامبر برتر است یا وصی؟ گفت: پیامبر، فرمود: مسلمان برتر است یا مشرک؟ گفت مسلمان، امام - علیه السلام - فرمود: عزیز مصر، مشرک و یوسف - علیه السلام - پیامبر بود؛ مأمون مسلمان و من وصی پیامبرم، یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کندؤ چنان که در قرآن آمده است: (قالَ اجْعَلنِی عَلَی خَزآئنِ الاَرضِ إنی حَفیظٌ عَلیْمٍ) یوسف گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگاهدارنده و آگاهم.[4]و[5] و چون ضرورت پیدا کرد که خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینک نیز ضرورت اقتضا کرد که من مقام ولی عهدی را به اکراه و اجبار بپذیرم، اضافه بر این من داخل این کار نشدم مگر مانند کسی که از آن خارج است (یعنی با شرایطی که قرار دادم مانند آن است که مداخله نکرده باشم) به خدای متعال شکایت می کنم و از او یاری می جویم.[6] بنابراین امام رضا - علیه السلام - برای قبول ولی عهدی دلایلی داشت که به سه دلیل مهم و عمدة آن اشاره می شود: دلیل اول؛ هنگامی امام رضا - علیه السلام - ولی عهدی مأمون را پذیرفت که به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع، بهایی را که باید بپردازد تنها جان خودش نمی باشد، بلکه علویان و دوست دارانشان همه در معرض خطر واقع می شوند، در حالی در مورد دوستداران و شیعیان خود و یا سایر علویان هرگز به خود حق نمی داد که جان آنان را نیز به مخاطره دراندازد، بلکه بر امام لازم بود که جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامی بسیار به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان نیاز داشت، اینان باید باقی می ماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم به شهرها باشند، و اگر امام رضا - علیه السلام - ولی عهدی را رد می کرد و دست به قیام می زد، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودی می سپرد، و این فداکاری کوچک ترین تأثیری در راه تلاش برای این هدف مهم در پی نمی داشت، علاوه بر این، نیل به مقام ولی عهدی یک اعتراف (ضمنی) از سوی عباسیان به شمار می رفت، دایر بر این مطلب که علویان نیز در حکومت سهم شایسته ای دارند.[7] دلیل دوم؛ امام - علیه السلام - از آن جا که به اهداف مأمون آگاه بود و مشکلات حکومت را می دانست با اتخاذ یک موضع صحیح، مأمون را در این بازی سیاسی شدیداً به رسوایی کشاند، ابتدا با ابراز مخالفت و اظهار عدم رضایت قلبی مأمون شخصاً نیز مایل نبود که علناً امام - علیه السلام - را به شهادت برساند؛ زیرا کشتن علویان به علت شورش های مکرر آنان برای حکومت او، چندان مفید نیافتاده بود، بدین لحاظ وی هدف عمده اش کشاندن امام - علیه السلام - به دربار خویش بود، و امام - علیه السلام - پس از دریافت این امر سعی کرد تا با اتخاذ موضع منفی در قبال مأمون، اهداف او را خنثی کند، امام - علیه السلام - از این گفت گوها در مقابل پیشنهاد مأمون فرمود: من ولی عهدی را می پذیرم به شرط آن که نه امر کنم و نه نهی، و نه فتوایی دهم و نه حکمی، و نه کسی را بگمارم و نه کسی را از کار برکنار کنم، و هیچ چیزی را که پابرجاست دگرگونش نسازم.[8] دلیل سوّم؛ دیگر از دلایل قبول ولی عهدی از سوی امام آن بود که اهل بیت را مردم در صحنة سیاست حاضر بیابند و به دست فراموشی نسپارند، و نیز گمان نکنند که آنان همان گونه که شایع شده بود فقط علماء و فقهایی هستند که در عمل هرگز به کار ملت نمی آیند، شاید امام نیز خود به این نکته اشاره می کرد هنگامی که (محمد بن عرفه) از وی پرسید: ای فرزند رسول خدا به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولی عهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدم علی - علیه السلام را وادار به ورود در شورا نمود.[9] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 - زندگانی سیاسی امام رضا - علیه السلام - جعفر مرتضی عاملی، ناشر کنگرة جهانی حضرت امام رضا - علیه السلام - قم، 68 ش، مشهد، 65 ش. 2. زندگی سیاسی هشتمی امام، ترجمة سید خلیل خلیلیان. 3. امام رضا - علیه السلام - منادی توحید و امامت ، (گروه تاریخ اسلام)، محمد جواد معینی و احمد ترابی. 4. سیری در سیرة ائمة اطهار - علیهم السلام - شهید مرتضی مطهری. 5. منتهی الآمال، ثقهَ الموثقین مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) (قم انتشارات هجرت) جلد دوم. 6. پیشوای هشتم امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام - (قم، انتشارات در راه حق). -------------------------------------------------------------------------------- [1]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیهَ، ج 9، ص 259 و 261. [2]. حسینی، جعفر مرتضی ، زندگی سیاسی هشتمین امام - علیه السلام - ، ترجمة سید خلیل خلیلیان، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش، ص 153. [3]. ر.ک: حسینی، جعفر مرتضی ، منبع قبلی، ص 153. [4]. یوسف/ 55. [5]. افضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا - علیه السلام - ، ترجمة سیدمحمدصادق عارف، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372 ش، ص 97. [6]. هیأت تحریریة مؤسسة در راه حق، پیشوای هشتم و حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ، قم، انتشارات در راه حق، 1372 ش، ص 35. [7]. ر.ک: حسینی، جعفر مرتضی، ص 162. [8]. فرخ پور لنگرودی، ایران دخت، ولایت عهدی امام رضا علیه السلام گیلان، انتشارات دانشگاه گیلان، 1377ش، ص 50. [9]. ر.ک: زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمة دکتر سیدخلیل خلیلیان، ص 163.
عنوان سوال:

پذیرفتن ولایت عهدی بوسیلة حضرت امام رضا - علیه السلام - از طرف مأمون با توجه به آیة شریفة 113 سورة مبارکة هود، چگونه تعبیر می شود؟


پاسخ:

آیة شریفة 113 سورة هود می فرماید: (وَلا تَرْکَنُوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار وما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون) و تکیه بر ظالمان نکنید که موجب می شود آتش شما را فرو گیرد و در آن حال جز خدا هیچ ولی و سرپرستی نخواهید داشت و یاری نمی شوید، این آیه که به آیة (رکون) نام گرفته یکی از اساسی ترین برنامه های اجتماعی و سیاسی و نظامی و عقیدتی را بیان می کند، قسمت اول آیه فلسفة تحریم رکون به ظالمان را تشریح می کند، اصولاً تکیه بر ظالمان باعث تقویت آن هاست، و تقویت آن ها باعث گسترش دامنة ظلم و فساد و تباهی جامعه هاست، در دستورات اسلامی می خوانیم که انسان تا مجبور نشود و حتی در پاره ای از اوقات مجبور هم شود نباید حق خود را از طریق یک قاضی ظالم و ستمگر بگیرد، چرا که مراجعه به چنین قاضی و حکومتی برای احقاق حق، مفهومش به رسمیت شناختن ضمنی و تقویت آن است، و ضرر این کار گاهی از زیانی که به خاطر از دست دادن حق می شود، بیشتر است[1].
امام رضا - علیه السلام - هیچ موقع تکیه و اعتماد به حاکمان جور نداشت، متأسفانه دستگاه حکومتی بنی عباس چنان موذیانه وارد عمل شدند که با آوردن امام به مرو، می خواستند حکومت نامشروع خودشان را به عنوان یک حکومت اسلامی و دینی جلوه بدهند، و این طور وانمود کنند که حضرت از برقراری چنین حکومتی راضی و خرسند است، در حالی که در طول حیات ایشان امام علناً موضع گیری های منفی خودشان را در قبال حکومت بنی عباس با گفتار و عمل ابراز می دارند، و از این حکومت کناره می گرفتند اما دستگاه حکومتی بنی عباس خصوصاً مأمون می خواست به آن آمال و آرزوهایشان برسند .
از مطالعة کتب تاریخی این نکته به دست می آیدکه امام - علیه السلام - در آغاز امر خودداری و امتناع ورزیدند ولی با پافشاری آن ها، حضرت مجبور می شوند که جانشینی و ولی عهدی مأمون را بپذیرند. به طوری که از مناظره های بین مأمون و امام در قبول پذیرش ولایت عهدی به طور واضح مشاهده می شود که مأمون حضرت را تهدید به قتل می کند و می گوید: به خدا سوگند اگر ولی عهدی را پذیرفتی که هیچ، وگرنه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز هم چنان امتناع ورزیدی گردنت را خواهم زد.[2]
امام - علیه السلام - در پاسخ ریّان بن صلت که علت پذیرفتن ولی عهدی را پرسیده بود، فرمود: خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود، اما میان پذیرش ولی عهدی و کشته شدن قرار گرفتم، و من ترجیح دادم که ولی عهدی را بپذیرم - در واقع این ضرورت بودکه مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار و اکراه بودم ... ، امام حتی در پیش نویس پیمان ولی عهدی این نارضایتی خود به سامان نرسیدن ولی عهدی خویش را برملا کرده بود،[3] باز یک شخصی از آن حضرت سؤال کرد که با خداوند کارهایت را اصلاح فرماید چگونه آن را از مأمون پذیرفتی؟ و چنان وانمود می کرد که این عمل را از آن حضرت ناپسند دانسته است، امام - علیه السلام - در پاسخ فرمودند: ای مرد! پیامبر برتر است یا وصی؟ گفت: پیامبر، فرمود: مسلمان برتر است یا مشرک؟ گفت مسلمان، امام - علیه السلام - فرمود: عزیز مصر، مشرک و یوسف - علیه السلام - پیامبر بود؛ مأمون مسلمان و من وصی پیامبرم، یوسف از عزیز مصر درخواست کرد که او را والی و حاکم کندؤ چنان که در قرآن آمده است: (قالَ اجْعَلنِی عَلَی خَزآئنِ الاَرضِ إنی حَفیظٌ عَلیْمٍ) یوسف گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که نگاهدارنده و آگاهم.[4]و[5]
و چون ضرورت پیدا کرد که خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینک نیز ضرورت اقتضا کرد که من مقام ولی عهدی را به اکراه و اجبار بپذیرم، اضافه بر این من داخل این کار نشدم مگر مانند کسی که از آن خارج است (یعنی با شرایطی که قرار دادم مانند آن است که مداخله نکرده باشم) به خدای متعال شکایت می کنم و از او یاری می جویم.[6]
بنابراین امام رضا - علیه السلام - برای قبول ولی عهدی دلایلی داشت که به سه دلیل مهم و عمدة آن اشاره می شود: دلیل اول؛ هنگامی امام رضا - علیه السلام - ولی عهدی مأمون را پذیرفت که به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع، بهایی را که باید بپردازد تنها جان خودش نمی باشد، بلکه علویان و دوست دارانشان همه در معرض خطر واقع می شوند، در حالی در مورد دوستداران و شیعیان خود و یا سایر علویان هرگز به خود حق نمی داد که جان آنان را نیز به مخاطره دراندازد، بلکه بر امام لازم بود که جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند، زیرا امت اسلامی بسیار به وجود آنان و آگاهی بخشیدنشان نیاز داشت، اینان باید باقی می ماندند تا برای مردم چراغ راه و راهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم به شهرها باشند، و اگر امام رضا - علیه السلام - ولی عهدی را رد می کرد و دست به قیام می زد، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودی می سپرد، و این فداکاری کوچک ترین تأثیری در راه تلاش برای این هدف مهم در پی نمی داشت، علاوه بر این، نیل به مقام ولی عهدی یک اعتراف (ضمنی) از سوی عباسیان به شمار می رفت، دایر بر این مطلب که علویان نیز در حکومت سهم شایسته ای دارند.[7]
دلیل دوم؛ امام - علیه السلام - از آن جا که به اهداف مأمون آگاه بود و مشکلات حکومت را می دانست با اتخاذ یک موضع صحیح، مأمون را در این بازی سیاسی شدیداً به رسوایی کشاند، ابتدا با ابراز مخالفت و اظهار عدم رضایت قلبی مأمون شخصاً نیز مایل نبود که علناً امام - علیه السلام - را به شهادت برساند؛ زیرا کشتن علویان به علت شورش های مکرر آنان برای حکومت او، چندان مفید نیافتاده بود، بدین لحاظ وی هدف عمده اش کشاندن امام - علیه السلام - به دربار خویش بود، و امام - علیه السلام - پس از دریافت این امر سعی کرد تا با اتخاذ موضع منفی در قبال مأمون، اهداف او را خنثی کند، امام - علیه السلام - از این گفت گوها در مقابل پیشنهاد مأمون فرمود: من ولی عهدی را می پذیرم به شرط آن که نه امر کنم و نه نهی، و نه فتوایی دهم و نه حکمی، و نه کسی را بگمارم و نه کسی را از کار برکنار کنم، و هیچ چیزی را که پابرجاست دگرگونش نسازم.[8]
دلیل سوّم؛ دیگر از دلایل قبول ولی عهدی از سوی امام آن بود که اهل بیت را مردم در صحنة سیاست حاضر بیابند و به دست فراموشی نسپارند، و نیز گمان نکنند که آنان همان گونه که شایع شده بود فقط علماء و فقهایی هستند که در عمل هرگز به کار ملت نمی آیند، شاید امام نیز خود به این نکته اشاره می کرد هنگامی که (محمد بن عرفه) از وی پرسید: ای فرزند رسول خدا به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولی عهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدم علی - علیه السلام را وادار به ورود در شورا نمود.[9]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 - زندگانی سیاسی امام رضا - علیه السلام - جعفر مرتضی عاملی، ناشر کنگرة جهانی حضرت امام رضا - علیه السلام - قم، 68 ش، مشهد، 65 ش.
2. زندگی سیاسی هشتمی امام، ترجمة سید خلیل خلیلیان.
3. امام رضا - علیه السلام - منادی توحید و امامت ، (گروه تاریخ اسلام)، محمد جواد معینی و احمد ترابی.
4. سیری در سیرة ائمة اطهار - علیهم السلام - شهید مرتضی مطهری.
5. منتهی الآمال، ثقهَ الموثقین مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) (قم انتشارات هجرت) جلد دوم.
6. پیشوای هشتم امام علی بن موسی الرضا - علیه السلام - (قم، انتشارات در راه حق).
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیهَ، ج 9، ص 259 و 261.
[2]. حسینی، جعفر مرتضی ، زندگی سیاسی هشتمین امام - علیه السلام - ، ترجمة سید خلیل خلیلیان، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش، ص 153.
[3]. ر.ک: حسینی، جعفر مرتضی ، منبع قبلی، ص 153.
[4]. یوسف/ 55.
[5]. افضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا - علیه السلام - ، ترجمة سیدمحمدصادق عارف، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1372 ش، ص 97.
[6]. هیأت تحریریة مؤسسة در راه حق، پیشوای هشتم و حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ، قم، انتشارات در راه حق، 1372 ش، ص 35.
[7]. ر.ک: حسینی، جعفر مرتضی، ص 162.
[8]. فرخ پور لنگرودی، ایران دخت، ولایت عهدی امام رضا علیه السلام گیلان، انتشارات دانشگاه گیلان، 1377ش، ص 50.
[9]. ر.ک: زندگی سیاسی هشتمین امام، ترجمة دکتر سیدخلیل خلیلیان، ص 163.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین