فکر و اندیشه بشر، به (ذات غیبی) او راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانی یا انحراف و گمراهی، بهره دیگری نخواهد داشت. در آلا فکر کردن شرط راه است ولی در ذات حق محض گناه است بود در ذات حق اندیشه باطل محال محض دان تحصیل حاصل1 ذات حق که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود وجودِ صرف است؛ هیچ گونه حدّی ندارد؛ از جمیع تعیّنات چه مفهومی، و چه مصداقی مبرّا است؛ نه نامی دارد و نه نشانی؛ نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی؛ نه با اسم یا صفتی مقیّد است و نه با عدم آن اسم یا صفت؛ نه با تعیّن خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی به (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقیّد نیست؛ زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود، نوعی تعیّن و قید است و مقام ذات، از آن هم منزّه و مبرّا است. امّا تعیّنات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق)، همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلّی به ظهور می رسند. از این رو راهی، به مقام ذات خداوند نیست؛ نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملاً عاجزند. اگر قدم پیش بگذارند، حیران می شوند و یا به راه گمراهی و خطا می روند؛ علاوه بر نرسیدن، از آن دورتر هم می شوند: (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً)2. فکر در ذات الهی (ادراک بشر)، به آنچه متعین است، راه دارد؛ نه به ذاتی که از همه تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. (اشاره) نیز بدان مقام راه ندارد؛ چه اشاره حسّی باشد و چه اشاره ذهنی، عقلی و وهمی. چگونه می توان به ذاتی که تعیّن ندارد، اشاره کرد؟ به همین جهت از فکر در (ذات حق) نهی شده است؛ چنان که امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می فرماید: ( ... فلیس اللّه عرف من عرف بالتشبیه ذاته، و لا ایاه وحّد من اکتنهه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار الیه)؛ (پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است، آن کس که ذات او را حدّی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است؛ آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...).3 حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود، بخواهند به سوی مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر ناتوانی و قصور خود در این میدان، با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد. سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره توشه از می به شهر هستیش، کردم روانه نگار می فروشم، عشوه ای داد که ایمن گشتم از مکر زمانه ز ساقیّ کمان ابرو شنیدم که ای تیر ملامت را نشانه! نبندی ز آن میان، طرفی کمر وار اگر خود را ببینی در میانه برو این دام بر مرغ دگر نه! که عنقارا بلند است آشیانه4 اهل دعا در مقام (دعا)، اهل عبادت در مقام (عبادت)، اهل ذکر در مقام (ذکر)، ارباب سلوک در مقام (سلوک) و ... به ذات عینی حق، در مظاهر اسمای او روی می آورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه می شوند. به عبارتی، ذات حق را با اسما می خوانند؛ زیرا به مقام ذات راه نیست.5 عنقا شکار کس نشود دام بازچین کاینجا همیشه باد به دست است دام را خداوند از دیدگاه قرآن قرآن کریم که جامع ترین، دقیق ترین و رساترین تعریف ها را نسبت به خداوند متعال مطرح می کند او را تنها از طریق اسما و صفاتش، برای ما باز می شناساند. قرآن کریم در پی آن است که در حد توان، خداوند را به کامل ترین وجه از طریق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از دیدگاه قرآن، خداوند گشایش بخش و دانا،6 سریع ترین حساب گر، زنده و پاینده،7 والا، بزرگ و دارای حقیقت،8 صاحب شکوه و ارجمندی 9 و بی نیاز است.10 آنکه دولت آفرید و دو سرا ملک دولت ها چه کار آید ورا 11 از نظر قرآن خداوند، (متعال) است 12؛ یعنی، او از هر چه در وهم ما آید، بالاتر است و هرگز ما نمی توانیم حقیقت او و جمال و جلال او را آن گونه که هست در یابیم.13 ای برون از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من 14 خداوند، یکی است و جز او خدایی نیست؛15 او یکتا و یگانه است 16 و هیچ چیز مثل و مانند او نیست.17 او پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاح گر، ترمیم کننده و شایسته بزرگی است 18 و او بر همه چیز قادر و توانا است.19 گفت صوفی قادر است آن مستعان که کند سودای ما را بی زیان آن که آتش را کند ورد و شجر هم تواند کرد این را بی ضرر آن که گل آرد برون از عین خار هم تواند کرد این دی را بهار آن که زو هر سرو آزادی کند قادر است ار غصه را شادی کند 20 او خدایی است (بخشنده و مهربان) و این دو صفت، چنان در او متجلّی است که تمامی سوره های قرآن را با آن آغاز کرده است: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) و آن چنان خدایی است که مهربانی و بخشایش را بر خود فرض کرده است.21 خداوند، در غایت بزرگی و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزدیک تر می باشد و حتی وسوسه های نفس او را نیز می داند.22 آنچه حق است اقرب از حبل الورید تو فکنده تیر فکرت را بعید ای کمان و تیرها برساخته! صید نزدیک و تو دور انداخته 23 او خدایی است آمرزنده و نیرومند،24 توبه پذیر،25 دوستدار،26 دارای نعمت،27 دارای رحمت،28 بسیار توبه پذیر 29 و دارای فضل بزرگ.30 وِزْر او و صد وزیر و صد هزار نیست گرداند خدا از یک شرار پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را از سبب سوزیش من سودایی ام در خیالاتش چو سوفسطایی ام 31 خداوند، آفریننده جهان هستی و آسمان ها و زمین،32 صاحب اختیار، مالک و مدبّر همه شئون و پروردگار همه عالمیان 33 است. او هیچ شریکی ندارد، نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیّت، حکم کردن، شفاعت و هیچ کمالی دیگر.34 غیر از خداوند، هرکس نصیب و بهره ای از (کمال) دارد، از او وام گرفته است.35 ای همایی که همایان فرخی! از تو دارند و سخاوت هر سخی ای کریمی که کرم های جهان! محو گردد پیش ایثارت نهان ای لطیفی که گل سرخت بدید! از خجالت پیرهن را بر درید 36 دست رحمت و قدرت الهی، گشوده است و هرگونه که بخواهد می بخشد و روزی می دهد.37 هر جا که باشیم، او با ما است و به آنچه می کنیم، دانا است.38 در واقع به هر جا روی کنیم، خدا آنجا است.39 گر به جهل آییم، آن زندان اوست ور به علم آییم، آن ایوان اوست ور به خواب آییم، مستان وییم ور به بیداری به دستان وییم ور بگرییم، ابر پر زرق وییم ور بخندیم، آن زمان برق وییم ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست ور به صلح و عذر، عکس مهر اوست 40 او خدایی است که دعاها را می شنود و اجابت می کند.41 ای دهنده عقل ها! فریادرس تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس هم طلب از توست وهم آن نیکویی ما که ایم؟ اوّل تویی، آخر تویی هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش ما همه لاشیم با چندین تراش 42 پی نوشت: 1. گلشن راز، شبستری. 2. طه 20، آیه 110. 3. صدوق، التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، ص 34. 4. دیوان حافظ. 5. ر.ک: محمد شجاعی، مقالات، ج 3، صص 187 191. 6. بقره 2، آیه 115. 7. انعام 6، آیه 62 و طه (20)، آیه 111. 8. لقمان 31، آیه 30. 9. الرحمن 55، آیه 27. 10. اخلاص 112، آیه 2. 11. مثنوی، دفتر اول، بیت 3143. 12. طه 20، آیه 114. 13. انعام 6، آیه 100. 14. مثنوی، دفتر پنجم، بیت 3318. 15. آل عمران 3، آیه 18. 16. اخلاص 112، آیه 1 و نحل (16)، آیه 15. 17. شوری 42، آیه 11. 18. حشر 59، آیه 23. 19. بقره 2، آیه 284. 20. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 1739 1742. 21. انعام 6، آیه 12. 22. ق 50، آیه 16. 23. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 2253 و 2354. 24. غافر 40، آیه 3؛ انفال (8)، آیه 8. 25. آل عمران 3، آیه 8. 26. بروج 85، آیه 14. 27. غافر 40، آیه 3. 28. انعام 6، آیه 123. 29. بقره 2، آیه 37. 30. آل عمران 3، آیه 74. 31. مثنوی، دفتر اول، ابیات 544، 547 و 548. 32. حشر 59، آیه 24؛ انعام (6)، آیه 14. 33. فاتحه 1، آیه 2. 34. انعام 6، آیات 162، 164 و 57؛ زمر(39)، آیه 44. 35. فاطر 35، آیه 15. 36. مثنوی، دفتر پنجم، ابیات 4090 4092. 37. مائده 5، آیه 64. 38. حدید 57، آیه 4. 39. بقره 2، آیه 115. 40. مثنوی، دفتر اول، ابیات 1510 1513. 41. غافر 40، آیه 60. 42. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 1438 1440. منبع: www.porseman.org
در مورد چیستی «خداوند»، توضیح دهید؟
فکر و اندیشه بشر، به (ذات غیبی) او راه ندارد و به جز تحیّر و سرگردانی یا انحراف و گمراهی، بهره دیگری نخواهد داشت.
در آلا فکر کردن شرط راه است
ولی در ذات حق محض گناه است
بود در ذات حق اندیشه باطل
محال محض دان تحصیل حاصل1
ذات حق که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود وجودِ صرف است؛ هیچ گونه حدّی ندارد؛ از جمیع تعیّنات چه مفهومی، و چه مصداقی مبرّا است؛ نه نامی دارد و نه نشانی؛ نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی؛ نه با اسم یا صفتی مقیّد است و نه با عدم آن اسم یا صفت؛ نه با تعیّن خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی به (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقیّد نیست؛ زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود، نوعی تعیّن و قید است و مقام ذات، از آن هم منزّه و مبرّا است. امّا تعیّنات اسمی و وصفی (اسما و صفات حق)، همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلّی به ظهور می رسند.
از این رو راهی، به مقام ذات خداوند نیست؛ نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملاً عاجزند. اگر قدم پیش بگذارند، حیران می شوند و یا به راه گمراهی و خطا می روند؛ علاوه بر نرسیدن، از آن دورتر هم می شوند: (یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً)2.
فکر در ذات الهی
(ادراک بشر)، به آنچه متعین است، راه دارد؛ نه به ذاتی که از همه تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن، بعد از آن و مخلوق آن هستند. (اشاره) نیز بدان مقام راه ندارد؛ چه اشاره حسّی باشد و چه اشاره ذهنی، عقلی و وهمی. چگونه می توان به ذاتی که تعیّن ندارد، اشاره کرد؟
به همین جهت از فکر در (ذات حق) نهی شده است؛ چنان که امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می فرماید: ( ... فلیس اللّه عرف من عرف بالتشبیه ذاته، و لا ایاه وحّد من اکتنهه، و لا حقیقته اصاب من مثله، و لابه صدّق من نهّاه، و لا صمد صمده من اشار الیه)؛ (پس، خدای را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد، و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است، آن کس که ذات او را حدّی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است؛ آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...).3
حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود، بخواهند به سوی مقام ذات اوج بگیرند، راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر ناتوانی و قصور خود در این میدان، با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد.
سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه
نهادم عقل را ره توشه از می
به شهر هستیش، کردم روانه
نگار می فروشم، عشوه ای داد
که ایمن گشتم از مکر زمانه
ز ساقیّ کمان ابرو شنیدم
که ای تیر ملامت را نشانه!
نبندی ز آن میان، طرفی کمر وار
اگر خود را ببینی در میانه
برو این دام بر مرغ دگر نه!
که عنقارا بلند است آشیانه4
اهل دعا در مقام (دعا)، اهل عبادت در مقام (عبادت)، اهل ذکر در مقام (ذکر)، ارباب سلوک در مقام (سلوک) و ... به ذات عینی حق، در مظاهر اسمای او روی می آورند و از طریق اسما و صفات او، به ذات او متوجه می شوند. به عبارتی، ذات حق را با اسما می خوانند؛ زیرا به مقام ذات راه نیست.5
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کاینجا همیشه باد به دست است دام را
خداوند از دیدگاه قرآن
قرآن کریم که جامع ترین، دقیق ترین و رساترین تعریف ها را نسبت به خداوند متعال مطرح می کند او را تنها از طریق اسما و صفاتش، برای ما باز می شناساند.
قرآن کریم در پی آن است که در حد توان، خداوند را به کامل ترین وجه از طریق اسما و صفاتش، به انسان بشناساند. از دیدگاه قرآن، خداوند گشایش بخش و دانا،6 سریع ترین حساب گر، زنده و پاینده،7 والا، بزرگ و دارای حقیقت،8 صاحب شکوه و ارجمندی 9 و بی نیاز است.10
آنکه دولت آفرید و دو سرا
ملک دولت ها چه کار آید ورا 11
از نظر قرآن خداوند، (متعال) است 12؛ یعنی، او از هر چه در وهم ما آید، بالاتر است و هرگز ما نمی توانیم حقیقت او و جمال و جلال او را آن گونه که هست در یابیم.13
ای برون از وهم و قال و قیل من
خاک بر فرق من و تمثیل من 14
خداوند، یکی است و جز او خدایی نیست؛15 او یکتا و یگانه است 16 و هیچ چیز مثل و مانند او نیست.17
او پادشاه راستین جهان هستی، پاک از هر عیب، سلامت بخش، مراقب بر همه چیز، عزیز، اصلاح گر، ترمیم کننده و شایسته بزرگی است 18 و او بر همه چیز قادر و توانا است.19
گفت صوفی قادر است آن مستعان
که کند سودای ما را بی زیان
آن که آتش را کند ورد و شجر
هم تواند کرد این را بی ضرر
آن که گل آرد برون از عین خار
هم تواند کرد این دی را بهار
آن که زو هر سرو آزادی کند
قادر است ار غصه را شادی کند 20
او خدایی است (بخشنده و مهربان) و این دو صفت، چنان در او متجلّی است که تمامی سوره های قرآن را با آن آغاز کرده است: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ) و آن چنان خدایی است که مهربانی و بخشایش را بر خود فرض کرده است.21
خداوند، در غایت بزرگی و عظمت است؛ اما به انسان از رگ گردن نزدیک تر می باشد و حتی وسوسه های نفس او را نیز می داند.22
آنچه حق است اقرب از حبل الورید
تو فکنده تیر فکرت را بعید
ای کمان و تیرها برساخته!
صید نزدیک و تو دور انداخته 23
او خدایی است آمرزنده و نیرومند،24 توبه پذیر،25 دوستدار،26 دارای نعمت،27 دارای رحمت،28 بسیار توبه پذیر 29 و دارای فضل بزرگ.30
وِزْر او و صد وزیر و صد هزار
نیست گرداند خدا از یک شرار
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را
از سبب سوزیش من سودایی ام
در خیالاتش چو سوفسطایی ام 31
خداوند، آفریننده جهان هستی و آسمان ها و زمین،32 صاحب اختیار، مالک و مدبّر همه شئون و پروردگار همه عالمیان 33 است. او هیچ شریکی ندارد، نه در آفرینش و سلطنت و نه در ربوبیّت، حکم کردن، شفاعت و هیچ کمالی دیگر.34
غیر از خداوند، هرکس نصیب و بهره ای از (کمال) دارد، از او وام گرفته است.35
ای همایی که همایان فرخی!
از تو دارند و سخاوت هر سخی
ای کریمی که کرم های جهان!
محو گردد پیش ایثارت نهان
ای لطیفی که گل سرخت بدید!
از خجالت پیرهن را بر درید 36
دست رحمت و قدرت الهی، گشوده است و هرگونه که بخواهد می بخشد و روزی می دهد.37 هر جا که باشیم، او با ما است و به آنچه می کنیم، دانا است.38 در واقع به هر جا روی کنیم، خدا آنجا است.39
گر به جهل آییم، آن زندان اوست
ور به علم آییم، آن ایوان اوست
ور به خواب آییم، مستان وییم
ور به بیداری به دستان وییم
ور بگرییم، ابر پر زرق وییم
ور بخندیم، آن زمان برق وییم
ور به خشم و جنگ عکس قهر اوست
ور به صلح و عذر، عکس مهر اوست 40
او خدایی است که دعاها را می شنود و اجابت می کند.41
ای دهنده عقل ها! فریادرس
تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس
هم طلب از توست وهم آن نیکویی
ما که ایم؟ اوّل تویی، آخر تویی
هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش
ما همه لاشیم با چندین تراش 42
پی نوشت:
1. گلشن راز، شبستری.
2. طه 20، آیه 110.
3. صدوق، التوحید، باب التوحید و نفی التشبیه، ص 34.
4. دیوان حافظ.
5. ر.ک: محمد شجاعی، مقالات، ج 3، صص 187 191.
6. بقره 2، آیه 115.
7. انعام 6، آیه 62 و طه (20)، آیه 111.
8. لقمان 31، آیه 30.
9. الرحمن 55، آیه 27.
10. اخلاص 112، آیه 2.
11. مثنوی، دفتر اول، بیت 3143.
12. طه 20، آیه 114.
13. انعام 6، آیه 100.
14. مثنوی، دفتر پنجم، بیت 3318.
15. آل عمران 3، آیه 18.
16. اخلاص 112، آیه 1 و نحل (16)، آیه 15.
17. شوری 42، آیه 11.
18. حشر 59، آیه 23.
19. بقره 2، آیه 284.
20. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 1739 1742.
21. انعام 6، آیه 12.
22. ق 50، آیه 16.
23. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 2253 و 2354.
24. غافر 40، آیه 3؛ انفال (8)، آیه 8.
25. آل عمران 3، آیه 8.
26. بروج 85، آیه 14.
27. غافر 40، آیه 3.
28. انعام 6، آیه 123.
29. بقره 2، آیه 37.
30. آل عمران 3، آیه 74.
31. مثنوی، دفتر اول، ابیات 544، 547 و 548.
32. حشر 59، آیه 24؛ انعام (6)، آیه 14.
33. فاتحه 1، آیه 2.
34. انعام 6، آیات 162، 164 و 57؛ زمر(39)، آیه 44.
35. فاطر 35، آیه 15.
36. مثنوی، دفتر پنجم، ابیات 4090 4092.
37. مائده 5، آیه 64.
38. حدید 57، آیه 4.
39. بقره 2، آیه 115.
40. مثنوی، دفتر اول، ابیات 1510 1513.
41. غافر 40، آیه 60.
42. مثنوی، دفتر ششم، ابیات 1438 1440.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] خدا پرستان معتقدند: خدا جهان را از « عدم » آفرید، بنابر این چگونه «عدم» می تواند منشأ «وجود» باشد و «نیستی» سرچشمه «هستی» گردد؟
- [سایر] این که خداوند فرمود: «لا اقسم بهذا البلد»[1] با آیهی«و هذا البلد الامین»[2] سازگار نیست؟ «لااقسم بهذا البلد» یعنی «قسم به این شهر مقدس (مکه).»
- [سایر] آیا حضرت سلیمان(ع) از یاد خدا غافل شد؟ در حالیکه خداوند ایشان را «نعم العبد» و «انه اواب» خطاب میفرماید؟
- [سایر] چرا در آیه 125 سوره انعام خداوند فرموده «یَشْرَحْ صَدْرَه» و نفرمود: «یَشرَح قلبَه»؟
- [سایر] «شوق عبادت» و «طلب خدا» چگونه در نهاد آدمی ایجاد و تقویت می شود؟
- [سایر] خداوند می فرماید: « فَتَبارَکَ اللهُ اَحْسَنُ الْخالِقینَ » مگر غیر از خداوند خالق دیگری هم وجود دارد که می فرماید: « اَحْسَنُ الْخالِقینَ » ؟!
- [سایر] تفاوت میان کلمات «خوف»، «خشیت»، «وجل»، «فزع»، «روع»، «شفق»، «حذر» و «رهب» چیست؟
- [سایر] چرا خداوند با این که «احد» و «واحد» است در قرآن ضمیر جمع (ما) به خود نسبت می دهد؟
- [سایر] آیاتی که « ترک هواپرستی » و « خوف از خدا » را از اسباب ورود به بهشت می داند کدام است؟
- [سایر] منظور از تردّد خدا چیست؟ مگر خدا کارهایش قطعی و ارادهاش «کن فیکون» نیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می گویند در عالم هستی یک وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگری حلول کرده و با آن یکی شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست.
- [آیت الله بهجت] کسی که نذر میکند باید به قصد قربت و نزدیک شدن به خداوند متعال نذر کند، بنابراین اگر برای خدا نذر نکند، صحیح نیست، بنابراین کافی است موقع نذر کردن بنابر اظهر بگوید: (لِلّهِ عَلَیَّ)، یعنی: (برای خداوند، به عهده من باشد که فلان کار را انجام بدهم)، و اگر کسی که عربی نمیداند ترجمه آن را به هر زبانی بگوید کافی است.
- [آیت الله علوی گرگانی] احکام نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا بجا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترکنماید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام میباشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین میگذارند، اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است. مستحبات و مکروهات سجده
- [آیت الله مظاهری] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . لازمه ایمان به خداوند متعال و ایمان به انبیاء عظام صلوات الله علیهم اجمعین و ایمان به احکام الهی آن است که شخص مؤمن، قلباً از منکر و معصیت خداوند متعال، منزجر باشد، و منکر را قلباً انکار کند.
- [آیت الله وحید خراسانی] انسان باید فقط برای خداوند عالم نماز بخواند پس کسی که ریا کند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است خواه فقط برای مردم باشد یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد
- [آیت الله وحید خراسانی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم که مقابل قبر امامان علیهم السلام پیشانی را بر زمین می گذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد اشکال ندارد وگرنه حرام است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد و بعضی از مردم عوام که مقابل قبر امامان پیشانی را به زمین می گذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد؛ اشکال ندارد و گرنه حرام است. مستحبات و مکروهات سجده:
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد؛ یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.