صدّیق، مبالغه صادق است و آن، کسی است که در اقوال، افعال، نیت ها و عهدهایش با خدا و خلق او ملازم صدق است.1 این برهان را اولین بار شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در نمط چهارم از کتاب اشارات، مطرح کرد و آن را (برهان صدیقین) نامید. از بیانات وی در ذیل این برهان معلوم می شود که جرقه های نخستین چنین برهانی را آیات نورانی قرآن، در ذهن و اندیشه او روشن کرده است.2 محقق طوسی، شارح بزرگ سخنان و آرای ابن سینا، دلیل این نام گذاری را چنین گزارش می کند: (از آنجا که روش قوم از [ الهیون ]راست ترین از دو راه [ طبیعیون و متکلمان] بود، این قوم را صدّیقین نام نهاده [ است] ).3 به دلیل آنکه در این برهان، با کمترین پیش فرض و مبانی، وجود خدا اثبات می شود؛ پس از ابن سینا، حکیمان بزرگ اسلامی به آن توجه بسیار کردند و هر یک با تقریر و بیان خاصی، به تشریح آن پرداختند. حکیم الهی، میرزا مهدی آشتیانی، نوزده تقریر مختلف از برهان صدّیقین را مطرح کرده است.4 به هر حال، این برهان صرفا با نظر در حقیقت وجود، خداوند را اثبات می کند. از همین رو، با برهان متکلمان (که از راه حدوث زمانی وجود خدا را اثبات می کنند) و با برهان طبیعیون (که از طریق حرکت وجود خداوند را اثبات می کنند) و با برهان حکمای الهی (که از طریق امکان ذاتی وجود خداوند را ثابت می نمایند) و با برهان عرفا (که از راه کشف و شهود به خداوند می رسند) متفاوت بوده و تنها راهی برای صدّیقین است. در این مجال، نمی توان به همه تقریرهای برهان صدّیقین یا مهم ترین آنها اشاره کرد؛5 ولی به دلیل آنکه تقریر علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم6 از تقریرهای دیگر روان تر و جامع تر است، بیان ایشان را مطرح می کنیم: (واقعیت هستی که در ثبوت آن هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی شود و چون جهان گذران و هر جزء از جهان نفی را می پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست؛ بلکه با آن واقعیت، واقعیت دارد و بی آن از هستی بهره ای نداشته و منتفی است و البته نه به این معنا که واقعیت با اشیاء یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد [ بلکه مانند نور که اجسام تاریک با آن روشن و بی آن تاریک می باشند و البته همین مثال نور در بیان مقصود خالی از قصور نیست]. به عبارت دیگر، او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزای جهان با او واقعیت دارد و بی او هیچ و پوچ می باشند. نتیجه: جهان و اجزای جهان در استقلال وجودی خود و واقعیت داربودن خود، تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود واقعیت است [ و او همان خداوند و ذات لایزال حق است]). پی نوشت: 1. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 488 497. 2. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 66. 3. نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات، ص 214. 4. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 97 و 488. 5. برای آشنایی با برخی از این تقریرها، نک: علی زمانی، امیرعباس؛ (برهان صدّیقین از دیدگاه حکمای مسلمان)؛ در کتاب حکیم سبزواری کنگره بزرگداشت دویستمین سال تولد، صص 231 249. 6. ج 5، صص 76 86. منبع: www.porseman.org
صدّیق، مبالغه صادق است و آن، کسی است که در اقوال، افعال، نیت ها و عهدهایش با خدا و خلق او ملازم صدق است.1 این برهان را اولین بار شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در نمط چهارم از کتاب اشارات، مطرح کرد و آن را (برهان صدیقین) نامید. از بیانات وی در ذیل این برهان معلوم می شود که جرقه های نخستین چنین برهانی را آیات نورانی قرآن، در ذهن و اندیشه او روشن کرده است.2
محقق طوسی، شارح بزرگ سخنان و آرای ابن سینا، دلیل این نام گذاری را چنین گزارش می کند: (از آنجا که روش قوم از [ الهیون ]راست ترین از دو راه [ طبیعیون و متکلمان] بود، این قوم را صدّیقین نام نهاده [ است] ).3
به دلیل آنکه در این برهان، با کمترین پیش فرض و مبانی، وجود خدا اثبات می شود؛ پس از ابن سینا، حکیمان بزرگ اسلامی به آن توجه بسیار کردند و هر یک با تقریر و بیان خاصی، به تشریح آن پرداختند. حکیم الهی، میرزا مهدی آشتیانی، نوزده تقریر مختلف از برهان صدّیقین را مطرح کرده است.4
به هر حال، این برهان صرفا با نظر در حقیقت وجود، خداوند را اثبات می کند. از همین رو، با برهان متکلمان (که از راه حدوث زمانی وجود خدا را اثبات می کنند) و با برهان طبیعیون (که از طریق حرکت وجود خداوند را اثبات می کنند) و با برهان حکمای الهی (که از طریق امکان ذاتی وجود خداوند را ثابت می نمایند) و با برهان عرفا (که از راه کشف و شهود به خداوند می رسند) متفاوت بوده و تنها راهی برای صدّیقین است.
در این مجال، نمی توان به همه تقریرهای برهان صدّیقین یا مهم ترین آنها اشاره کرد؛5 ولی به دلیل آنکه تقریر علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم6 از تقریرهای دیگر روان تر و جامع تر است، بیان ایشان را مطرح می کنیم:
(واقعیت هستی که در ثبوت آن هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی شود و چون جهان گذران و هر جزء از جهان نفی را می پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست؛
بلکه با آن واقعیت، واقعیت دارد و بی آن از هستی بهره ای نداشته و منتفی است و البته نه به این معنا که واقعیت با اشیاء یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد [ بلکه مانند نور که اجسام تاریک با آن روشن و بی آن تاریک می باشند و البته همین مثال نور در بیان مقصود خالی از قصور نیست]. به عبارت دیگر، او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزای جهان با او واقعیت دارد و بی او هیچ و پوچ می باشند.
نتیجه:
جهان و اجزای جهان در استقلال وجودی خود و واقعیت داربودن خود، تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود واقعیت است [ و او همان خداوند و ذات لایزال حق است]).
پی نوشت:
1. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 488 497.
2. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 66.
3. نصیرالدین طوسی، شرح الاشارات، ص 214.
4. تعلیقه بر شرح حکمت، صص 97 و 488.
5. برای آشنایی با برخی از این تقریرها، نک: علی زمانی، امیرعباس؛ (برهان صدّیقین از دیدگاه حکمای مسلمان)؛ در کتاب حکیم سبزواری کنگره بزرگداشت دویستمین سال تولد، صص 231 249.
6. ج 5، صص 76 86.
منبع: www.porseman.org
- [سایر] در مورد برهان (صدیقین) توضیح دهید؟
- [سایر] برهان صدیقین چیست؟ آیا این برهان به عنوان صحیح ترین و راسخ ترین راه برای اثبات وجود خدا معرفی شده است؟
- [سایر] برهان صدیقین از نظر محقق اصفهانی را برایم بگویید.
- [سایر] منظور از «شناخت چیزی که حاضر است بر شناخت صفات وی مقدم است» چیست؟
- [سایر] خدا پرستان معتقدند: خدا جهان را از « عدم » آفرید، بنابر این چگونه «عدم» می تواند منشأ «وجود» باشد و «نیستی» سرچشمه «هستی» گردد؟
- [سایر] بر فرض پذیرش تأثیر و تأثر بین «گرایش ها و تمایلات»، «رفتار و کنش» و «معرفت و شناخت» کدام یک از اینها مقدم و کدام یک مؤخر است؟
- [سایر] این که خداوند فرمود: «لا اقسم بهذا البلد»[1] با آیهی«و هذا البلد الامین»[2] سازگار نیست؟ «لااقسم بهذا البلد» یعنی «قسم به این شهر مقدس (مکه).»
- [سایر] آیا حضرت سلیمان(ع) از یاد خدا غافل شد؟ در حالیکه خداوند ایشان را «نعم العبد» و «انه اواب» خطاب میفرماید؟
- [سایر] چرا در آیه 125 سوره انعام خداوند فرموده «یَشْرَحْ صَدْرَه» و نفرمود: «یَشرَح قلبَه»؟
- [سایر] «شوق عبادت» و «طلب خدا» چگونه در نهاد آدمی ایجاد و تقویت می شود؟
- [آیت الله جوادی آملی] .کسی که توان شناخت قبله را ندارد و میخواهد حیوانی را ذبح کند که تأخیر آن تا وقت شناخت قبله, ضرر یا حرج دارد, باید برابر گمان خود عمل کند و اگر به هیچ طرف گمان ندارد, به هر طرف انجام دهد, صحیح است و اگر بعداً معلوم شد که سر بریدن رو به قبله نبوده, گوشت آن حیوان در مورد یادشده, حلال است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کر بودن آب را از دو راه می توان شناخت: نخست این که خود انسان یقین پیدا کند و دیگر این که لااقل یک نفر عادل خبر دهد.
- [آیت الله اردبیلی] با توجّه به این که علم پزشکی از جهت تشخیص بیماریهای گوناگون و شناخت داروهای متفاوت و راههای معالجه بسیار وسیع است، هر پزشکی فقط در محدوده شناخت و اطّلاعات خود میتواند طبابت کند و در هر موردی که بیماری یا داروی آن را نتواند تشخیص دهد، نباید دخالت کند و اگر معالجه نماید و بیمار دچار عوارض ناگواری شود، ضامن میباشد، زیرا پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده: (هر کس طبابت کند و عالم به علم طب نباشد، ضامن است.)(1)
- [آیت الله مکارم شیرازی] قبله نماهای معمولی در صورتی که سالم باشد از وسایل خوب برای شناخت قبله است و گمان حاصل از آن کمتر از گمان از راههای دیگر نیست، بلکه غالباً دقیق تر است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در اصول دین انسان باید یقین و اعتقاد جزمی داشته باشد و این یقین از هر دلیل و طریقی حاصل شود کفایت می کند. چه به واسطه استدلال و برهان باشد یا از گفته والدین و مبلّغین. هر چند نتواند استدلال کند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] یکی از راه های شناخت عدالت حسن ظاهر است. یعنی با او رفت و آمد و معاشرت داشته باشد و در شرایط مختلف او را دیده باشد که مسائل شرعی را رعایت می کند و یا همسایگان و اهل محل خوبی او را تصدیق کنند.
- [آیت الله جوادی آملی] .در صورت عدم امکان شناخت قبله، نماز به یک طرف که احتمال قبله بودن آن وجود دارد , کافی است , هرچند احتیاط مستحب , در صورت وسعت وقت , تکرار نماز به چهار طرف است و اگر نسبت به بعضی از اطراف اصلاً احتمال قبله بودن مطرح نیست، نماز به آن طرف , بر خلاف احتیاط است.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که میخواهد ازدواج کند، فقط به مقدار متعارف برای شناخت و پسندیدن جایز است به صورت، مو و دستهای زن یا دختر مورد نظر نگاه کند و چنانچه بانگاه اوّل غرض حاصل نشود، تکرار آن اشکال ندارد، ولی به هر حال نباید قصد لذّت داشته باشد، هر چند حصول لذّت قهری اشکال ندارد.
- [امام خمینی] نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می گویند در عالم هستی یک وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگری حلول کرده و با آن یکی شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست.