در مورد برهان (صدیقین) توضیح دهید؟ برهان صدیقین از دیدگاه فلاسفه مفهوم لغوی (صدیق) واژه شناسان، معانی مختلفی برای (صدیق) ذکر کردهاند. راغب اصفهانی میگوید: (الصدیق من کثر منه الصدق وقیل بل یقال لمن لا یکذب قط وقیل بل لمن لا یتاتی منه الکذب وقیل بل لمن صدق بقوله واعتقاده وحقق صدقه بفعله). (1) طریحی سه معنا برای این واژه بیان کرده است: 1. کثیر الصدق; 2. المداوم علی التصدیق بما یوجب الحق; 3. الصدیق الذی عادته الصدق. (2) شاید بتوان گفت محور مشترک تمام این معانی، حق نما بودن گفتار فردی است که به این نام خوانده میشود و همان گونه که بیان میشود، با توجه به همین ویژگی از این واژه برای نامگذاری برهان صدیقین استفاده شده است. در قرآن نیز این واژه به کسانی اطلاق میشود که در گفتار و کردار و نیتها و پیمانهای خود با خدا و خلق ملازم صدق باشند (3) .(صدیق) کسی است که برهانش صدق محض است و هیچ شایبهی کذب در تفکر وی نیست، صدق محض است و از غیر ذات حق بر ذات حق استشهاد نمیکند، صدیق با گذر از مرتبهی استدلال به آیات آفاقی و انفسی بر وجود حق، به مرتبهی استشهاد به وسیلهی حق بر هر چیز دیگر میرسد. (4) فلسفه نامگذاری برهان صدیقین با توجه به مفهوم واژهی صدیق، شاید علت نامگذاری این برهان به صدیقین، یکی از موارد زیر باشد: 1. انسانهای (صدیق) در مقام استشهاد بر ذات حق از این روش استفاده میکنند. 2. نتیجهی این برهان کاملا یقینی است و عالیترین مرتبهی یقین را افاده میکند و شایبهی کذب در آن راه ندارد. 3. حکیم متاله با تکیه بر این برهان، حقایق اشیا را مشاهده میکند. 4. این روش وصول به حق، طریقهی انبیای صدیق است و روش صدیقین که در مرتبهی پس از انبیای الهی قرار دارند، چنین است. با توجه به همین محورها، نخستین بار شیخ الرئیس بوعلی سینا برهان مورد بحث را به نام برهان صدیقین نامید. وی ضمن این که این برهان را محکمترین برهان خداشناسی میداند، میگوید در این روش، هستی از آن جهت که هستی استبر وجود حق تعالی گواهی داده و وجود حق تعالی گواه بر سایر مراتب وجود میگردد و در نهایت چنین نتیجه میگیرد که: هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه. (5) پس از بوعلی نیز سایر حکمای متاله در این نامگذاری از وی پیروی کردند. البته مرحوم آشتیانی در تعلیقه بر شرح منظومهی خود به جای صدیقین واژه صدیقی را برای نامگذاری این برهان برگزیده است. معیارهای تمایز برهان صدیقین از سایر براهین خداشناسی پیش از بیان ویژگیهای این برهان لازم است که به دو نحوه دستهبندی براهین خداشناسی که از سوی محقق طوسی و آخوند رحمهما الله ارایه شدهاند، اشاره شود: در یک تقسیمبندی، براهین خداشناسی از حیثسالکان طریق معرفتبه پنج دسته تقسیم شدهاند: 1. راه متکلمان که معمولا به حدوث زمانی عالم استدلال میکنند. 2. راه طبیعیون که از حرکت عالم بر محرک اولی استدلال میکنند. 3. راه حکمای الهی که از امکان ماهوی به وجودحق میرسند. 4. راه عرفا که همان بداهت وجود حق نزد ایشان است. 5. طریق حکمای متاله که با نظر به حقیقت وجود پی به حق تعالی میبرند. در تقسیم دیگر مرحوم آخوند براهین خداشناسی را به سه دسته تقسیم میکنند: 1. راههایی که در آن سالک و مسلک ومقصد از یکدیگر جدا هستند، مانند برهان نظم. 2. راههایی که در آن سالک و مسلک یکی ولی مقصد جدا است، مانند راه طبیعیون از طریق معرفت نفس. 3. راههایی که در آن مسلک و مقصد واحد و سالک جدا است، که همان برهان صدیقین میباشد. (6) با توجه به این مقدمه و مطالب گذشته میتوان معیارهای کلی برهان صدیقین را چنین برشمرد: 1. در طریقهی صدیقین باید از خود ذات حق بر ذات او راهی یافت و استدلال یا استشهاد کرده و یا تنبه حاصل نمود. پس در این روش نباید مخلوقات و افعال و آثار حق واسطه و طریق باشند، هر چند که واسطه قرار دادن برخی از فروض عقلی به برهان صدیقین خللی وارد نمیسازد. 2. شکل برهان از اشکال بدیهی الانتاج باشد به طوری که نتیجهی آن کاملا صادق و یقینی بوده و شایبهی کذب و خطا در آن راه نیابد. 3. مقدمات ماخوذه در برهان از گروه قضایای بدیهی اولی باشد و مقدمات غیر بدیهی اولی ومبادی نظری در آن به کار نرود. 4. بر کوتاهترین وکمترین مبادی متکی باشد به نحوی که بدون صرف وقت زیاد وبا سرعت انسان را به مطلوب و نتیجه برساند و به تعبیر دیگر اخصر البراهین باشد. 5. توان آن را داشته باشد که علاوه بر اثبات ذات واجب، توحید و صفات و افعال حق را نیز اثبات کند. البته با توجه به طبقهبندی حکمای متاله از طرق خداشناسی، معیار نخستحد اقل معیار لازم در برهان صدیقین خواهد بود و معیارهای بعدی را میتوان فقط شرط کمال این برهان به شمار آورد. امتیازات برهان صدیقین بر سایر براهین خداشناسی مرحوم صدر المتالهین امتیازاتی را به قرار زیر برای برهان صدیقین برشمرده است: (7) 1. برهان صدیقین محکمترین برهان بوده و در نهایت متانت و استواری است و عالیترین درجهی جزم و یقین را افاده میکند. 2. این برهان شریفترین راه خداشناسی است، زیرا که با تکیه بر حقیقت وجود به واجب متعال راه مییابد و وجود هم خیر محض و منبع سایر خیرات است، در حالی که در سایر براهین خداشناسی مخلوقات واسطهی در اثبات هستند و آنها آمیختهی به عدم و نقص بوده و بلکه در جنب هستی حق، عدم محض میباشند و عدم منشا شر و شر محض است. 3. بسیطاترین و سادهترین برهان است، زیرا برای شناخت واجب و صفات و افعال او نیازی به واسطه کردن غیر حق ندارد، چنان که نیازمند به ابطال دور و تسلسل نیست. 4. برهان صدیقین به تنهایی برای شناخت ذات حق و توحید ذات و شناخت صفات حق و توحید صفات و شناخت افعال حق و توحید افعال کافی است، بر خلاف براهین دیگر. اما در کنار این امتیازات، تنها نقص برهان صدیقین عدم امکان فهم آن برای همگان است، زیرا که انسانها به دلیل انس به مادیات و عالم مخلوق از درک هستی محض به طور بیواسطه عاجزند و این تنها در همت و قدرت تفکر حکیم متاله قابل تجلی است. (8) تفاوت برهان صدیقین با برهان وجودی در فلسفه غرب برهان صدیقین برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال میشود و در آن حقیقت هستی مورد توجه قرار میگیرد، اما در برهان وجودی که نخستین تبیینگر آن قدیس آنسلم(1033-1109م) بوده است، از صرف تصور خداوند، اثبات وجود وحتی وجوب حق تعالی استنتاج میگردد. (9) با یک بررسی سطحی میتوان به دو مزیت اساسی برهان صدیقین بر برهان وجودی پی برد: 1. ضرورتی که در برهان وجود شناختی اثبات میشود، ضرورت ذاتیه استیعنی مادامی که ذات موضوع یا تصور بزرگترین موجود کامل مطلق در ذهن باشد، حکم بر ضرورت وجود آن خواهد شد. بنابراین اگر کسی چنین تصوری از موجود کامل مطلق در ذهن نداشته باشد حکم به ضرورت آن هم وجود نخواهد داشت، ولی ضرورتی که در برهان صدیقین اثبات میشود ضرورت ازلیه است که حتی از فرض عدم موضوع باز، وجود آن لازم میآید و محمول در هر صورت برای موضوع ضرورت دارد. 2. در برهان وجود شناختی هنگامی که گفته میشود خدا بالضرورة موجود است، ضرورت برای خدا به حمل اولی است و به حمل شایع خدا ممکن الوجود است، چون یکی از مخلوقات ذهنی ما است پس وجود تصور خدا در ذهن به حمل شایع ممکن الوجود است و برای این که بتوان وجود خدا را در خارج اثبات کرد باید به حمل شایع ضرورت وجود را برای خدا اثبات کرد، حمل اولی و مفهومی، ضرورت وجود خارجی را برای خدا اثبات نمیکند، اما در برهان صدیقین حمل محمول یعنی ضرورت وجود بر موضوع به حمل شایع است و مفاهیم مندرج در موضوع آن حاکی و مشیر هستند و از خارج حکایت میکنند، زیرا ابتدا وجودی که سوفسطایی انکار میکند، در خارج اثبات میشود و سپس مفهوم حاکی از آن در ذهن حاصل میشود و سرانجام ضرورت ازلیه بر آن حمل میگردد. وجود تقریرهای مختلف از برهان صدیقین برای برهان صدیقین تقریرهای متعددی ارایه شده استبه گونهای که مرحوم آشتیانی حدود نوزده تقریر از گذشتگان برای این برهان نقل کردهاند (10) ، که چهار تقریر آن اختصاص به حکیم سبزواری داشته و یک تقریر به شیخ اشراق و تقریرهای دیگر از آن برخی عرفا وحکمای الهی است. در ابتدا به نظر میرسد که با اضافه شدن تقاریر فلاسفه و حکمای معاصر به این تعداد، شمار تقریرهای موجود بسیار زیاد شود، اما به نظر میرسد بسیاری از این تقریرها را میتوان به یکدیگر نزدیک کرده و تنها چند تقریر محوری و متمایز را ارایه کرد; زیرا تعدد تقریر باید از راه تعدد حدوسط باشد، هرگاه حد وسط یک برهان با حد وسط برهان دیگر متفاوت باشد آن دو برهان با یکدیگر مغایر خواهند بود، ولی اگر حد وسطاها به یکدیگر نزدیک باشند، برهانها را نمیتوان جدای ازیکدیگر به شمار آورد (11) ; حتی میتوان گفتبرخی از تقریرهای اشاره شده در کلام آن بزرگان تلخیص تقریری دیگر است. به این ترتیب ضمن حذف تقریرهای مشترک به ارایهی تقاریر مختلف در ضمن سه فصل پرداخته خواهد شد: 1. بررسی تقریرهای برهان صدیقین در فلسفه مشاء و اشراق. 2. بررسی تقریرهای برهان صدیقین در نزد عرفا. 3. بررسی تقریرهای برهان صدیقین در حکمت متعالیه. تقریرهای برهان صدیقین از دیدگاه فلسفه مشاء و اشراق تقریر فارابی از برهان صدیقین فارابی برهانهایی در باب خداشناسی ارایه داده است که پس از وی سبب پیدایش شکلهای جدید وکاملی از برهان صدیقین شدهاند، بنابراین وی اگر چه هیچ یک از براهین خود را به نام برهان صدیقین نخواند ولی برخی از استدلالهای او از بهترین وکهنترین تقریرهای این برهان به شمار میرود. مرحوم ملا صدرا تقریر فارابی را این گونه بیان میکند: (لوحصلتسلسلة الوجود بلا وجوب ویکون مبدئها ممکنا حاصلا بنفسه، لزم اما ایجاد الشیء لنفسه و ذلک فاحش واما صحة عدمه بنفسه وهو افحش). (12) (ان الممکن سواء کان واحدا او متعددا، مترتبا او متکافئا لا یقتضی وجوب الوجود، فلابد فی وجود الممکن المترتب علی وجوبه من موجود واجب بالذات). (13) صدرالمتالهین این تقریرها را تقریری از برهان صدیقین نمیداند، که به نظر میرسد مطرح شدن امکان در این تقریر مانع صدیقین بودن آن است و یا لااقل مانند تقریر بوعلی سینا به عنوان نقص آن محسوب میشود. تقریر فارابی از این برهان بر سه مقدمه استوار است: (14) 1. الشیء مالم یجب لم یوجب. 2. انالشیء مالم یمتنع علیه جمیع انحاء العدم لم یوجد. 3. انالممکنات سواء کانت متناهیة ام لا فی حکم ممکن واحد. بعد از این مقدمات چنین نتیجه گرفته میشود که هستی ممکن بدون تکیه بر حقیقتی واجب بالذات نمیتواند ضرورت یابد. اگر بخواهیم توجه عمیق فارابی را به برهان صدیقین بیشتر درک کنیم، بهتر است که به جای تامل در کلمات نقل شدهی از ایشان به سخنان دیگری در آثار خود فارابی رجوع شود: (لک ان تلحظ عالم الخلق فتری فیه امارات الصنعة و لک ان تعرض عنه و تلحظ عالم الوجود المحض وتعلم انه لابدمن وجود بالذات و تعلم کیف ینبغی [ان یکون] علیه الوجود بالذات فان اعتبرت عالم الخلق فانت صاعد وان اعتبرت عالم الوجود فانت نازل، تعرف بالنزول ان لیس هذا ذاک وتعرف بالصعود ان هذا هذا). (15) در این بیان، فارابی دو روش جداگانه را برای شناختحق تعالی متذکر شده است و روش دوم همان برهان صدیقین میباشد. فارابی میگوید: در معرفتحق دو طریق است در طریق اول از نظر در موجودات عالم و انتظام خدا که معلول اویند اثبات وجود حق حاصل میشود و در طریق دوم از نظر در حق که حقیقت هستی و وجود صرف است میتوان به ظهورات اوصاف و شؤون تجلیات حق پی برد و بعد از آن به اثبات صور موجودات و ترتیب نظام خلق که تجلیات اسماء و صفات الهیاند پرداخت. پس در طریق اول قوس صعودی طی میشود و در طریق دوم سیر قوس نزول میشود که در آن به واسطهی معرفت و مشاهدهی حق، موجودات را به خود معدوم وباطل الذات شناسی و وجود اشیا را همه از حق و تجلی حق بینی. این بیان فارابی اگر چه آشکارا به برهان صدیقین اشاره دارد، اما به نظر میرسد که به تقریر منطقی آن نپرداخته است و یا دست کم آن را تا حدودی مبهم گذارده است. تقریر شیخ الرئیس از برهان صدیقین بوعلی در اشارات بیان مفصلی راجع به تقریری که خود در نهایت آن را برهان صدیقین نامید دارد. آنچه در برهان بوعلی وجودش مسلم و قطعی گرفته شده است، مطلق موجود است که نقطهی مقابل آن انکار هستی به طور مطلق است، پس از آن که در اصل وجود موجودات تردیدی نبود، یعنی همین قدر که سوفسطایی نشدیم، یک تقسیم عقلی به کار برده میشود که موجود یا واجب است و یا ممکن، شق سوم محال است، سپس بوعلی با توجه به نیازمندی ممکن به مرجح یا موجب و بطلان دور و تسلسل، نتیجهی نهایی میگیرد: (فکل موجود اما واجب الوجود بذاته او ممکن الوجود بحسب ذاته، ما حقه فی نفسه الامکان فلیس یصیر موجودا من ذاته فانه لیس وجوده من ذاته اولی من عدمه من حیث هو ممکن فان صار احدهما اولی فلحضور شیء او غیبته فوجود کل ممکن الوجود هو من غیره، اما ان یتسلسل ذلک الی غیر النهایة ...). (16) در توضیح استدلال شیخ باید گفت: اگر در عالم موجودی هست پس یقینا واجبی هم هست، زیرا ممکن تنها به وسیلهی واجب موجود میشود. بوعلی در استدلال بر این اصل کلی میگوید: در فرض این که موجودات همگی ممکن باشند، ممکن یا بدون علت و خود به خود یافت میشود که این جمع بین نقیضین است، لاضروری الوجود در عین حال ضروری الوجود میشود. و یا این که ممکن به سبب غیر محقق میشود که بنابر فرض، آن غیر هم ممکن است، حال اگر آن غیر به این وجود ممکن متکی باشد، دور حاصل میشود واگر به ممکنات دیگر تکیه کند، رشتهی نیازمندیها پایان نیافته و تسلسل پدید میآید و چون دور و تسلسل باطل است، پس هستی ممکن باید خالی از واجب الوجود نباشد زیرا نقیض آن که خلو الممکن عن الواجب استباطل میباشد. (17) با توجه به این که در کلام شیخ هم از اولویت وجود ممکن و هم وجوب آن سخن به میان آمده است (18) ، میتوان بیان تقریر شیخ را از برهان صدیقین به دو شکل خلاصه کرد: (19) 1. سفسطه باطل است، پس واقعیتی وجود دارد، تحقق این موجود محقق ملازم با ترجح وجود آن است و ترجح آن اگر لذاته باشد، فهو المطلوب و اگر لغیره باشد باید منتهی شود به موجودی که ترجح ذاتی دارد، زیرا که دور و تسلسل باطل است. 2. سفسطه باطل است پس واقعیتی وجود دارد، تحقق این موجود ملازم استبا وجوب آن، زیرا که (الشیء مالم یجب لم یوجد)، پس اگر این وجوب ذاتی آن موجود باشد فهو المطلوب واگر غیری باشد، باید منتهی شود به موجودی که وجوب آن ذاتی است زیرا دور و تسلسل باطل است. در بیان نخست از قاعدهی بطلان ترجح بلا مرجح استفاده میشود و در بیان دوم به قاعدهی (الشیء مالم یجب لم یوجد) تکیه میشود، البته ظاهر کلمات شیخ در کتب مختلفش با بیان دوم سازگار است. (20) در اینجا توجه شود که منظور شیخ از کاربرد واژهی (امکان) در استدلال ، امکان ماهوی است، نه امکان وجودی فقری; زیرا امکان فقری از کشفیات صدرالمتالهین به شمار میآید. (21) اشکالات تقریر شیخ بر برهان شیخ اشکالهایی وارد شده است که به بررسی آنها میپردازیم: اشکال اول: صدر المتالهین میفرمایند: این بیان شیخ تقریری از برهان صدیقین نمیتواند باشد، زیرا که شیخ در استدلال خود، متوجه مفهوم وجود شده است نه حقیقت هستی (22) . ولی باید گفت معیار نخستبرهان صدیقین که معیار اساسی آن بود در نحوهی نگرش در هستی متجلی است. اشکال دوم: در برهان شیخ از وجود ممکن به وجود واجب پی برده شده است و این همان برهان معروف امکان و وجوب حکما است. (23) این اشکال نیز با توجه به این که در برهان شیخ، توجه به اصل موجودیتیک موجود، کافی است، وارد نمیباشد. (24) و بلکه در این برهان یک محاسبه صرفا عقلانی با تکیه بر فروض عقلی ما را به نتیجه رسانده است. (25) اشکال سوم: این برهان انی است و مفید یقین نیست. در پاسخ، علامه فرمودهاند که این برهان چون از برخی لوازم عامه وجود به برخی دیگر میرسد، از اقسام برهان لمی است. (26) اشکال چهارم: برهان شیخ فقط متکفل اصل اثبات ذات حق بوده و بیش از آن هدایتی به سوی توحید و صفات و کمالات ذات حق ندارد. اشکال پنجم: برهان شیخ با اصالت ماهیتسازگار است، زیرا که امکان ماهوی که در استدلال به کار رفته است وصف ماهیتبوده و با اصالت وجود سازگار نیست. تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین شیخ اشراق در بیان برهان صدیقین میفرمایند: (هرگاه نور مجرد به لحاظ ماهیت و در ماهیتخود محتاج باشد، محتاج نوری خواهد بود که قایم و استوار به ذات خود باشد، نه جوهر غاسق ومبتنی که قادر به خلق و افادهی نور نیست، و از برهان لزوم تناهی امور مجتمعه ثابت میشود که سلسلهی انوار مجردهی مترتبه به طور بینهایت، محال است پس واجب است که انوار قایم به ذات و انوار عارضه و هیئات آنها همه به نوری منتهی شود که ورای نوری دیگر بدان سان نبود و آن نورالانوار و نور اعظم اعلی است). (27) و یا در بیانی دیگر میفرمایند: (هیچ چیزی مقتضی عدم خود نیست و الا اصلا موجود نمیشد و نورالانوار موجود وحدانی الذات بود که در تقرر ذات و وجودش شرطی نبود و آنچه جز اوست تابع او بود و چون او را نه شرطی بود و نه ضدی پس او را مبل ذاتی نبود پس وجود او همیشگی و قیوم بالذات بود). (28) شیخ اشراق نور را امری میداند که در حقیقت ظاهر بوده و ظاهر کنندهی موجودات دیگر است و فی نفسه از هر چیزی که ظهور زاید بر حقیقت اوست، ظاهرتر میباشد (29) ، با توجه به این دیدگاه و مجموعهی بیانات و اصولی که در بیانات فوق نقل شد به ضمیمهی اصل تشکیک در حقیقت نور که مورد نظر شیخ اشراق استحقیقتی را اثبات میکند که واجب بالذات بوده و جامع همهی کمالات است و ظهور و روشنی او فوق تصور و ورای هر گونه تعریف و توصیف است. اشکالات تقریر شیخ اشراق این تقریر دارای اشکالات متعددی است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم: 1. مبنای تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین بر پایهی اصالت ماهیتبنا نهاده شده است که بطلان آن در حکمت متعالیه ثابتشده است. 2. با توجه به این که موجودات جسمانی در حکمت اشراق تیرگی و تاریکی شناخته شدهاند، لذا چنین موجوداتی از بحثبیرون خواهند ماند، در حالی که در حکمت متعالیه به دلیل مطرح بودن حقیقت هستی تمام موجودات از عالیترین مرتبه با نازلترین آن مشمول مقسم بحثخواهند بود. 3. اگر منظور او از نور، حقیقت هستی نباشد و مراد مفهوم و یا ماهیتباشد که دیگر تشکیک در آن باطل بوده و معنای جامع نور یا نسبتبه تمام خصوصیات، از جمله کمال و یا نقص مراتب و نیز وجوب واجب و امکان، ممکن لا اقتضا است و این وجوب و امکان به واسطهی غیر است، نه این که جزو ذات باشد و یا اگر مقتضی یکی ازا ین خصوصیات باشد دیگر سایر مراتب ، مصداق ذاتی این جامع نیستند. (30) ادامه دارد ________________________________________ پینوشتها: 1.مفردات الفاظ القرآن، ص 277. 2. مجمع البحرین:5/199. 3. از جمله موارد کاربرد واژهی صدیق در قرآن، ضمن آیات زیر است: یوسف/46; مریم/41، 56و75; نساء/9. 4. برای توضیح بیشتر دربارهی تعریف صدیق از دیدگاه حکما ر.ک: محقق طوسی، شرحی الاشارات، ص 214; حکیم سبزواری، تعلیقهی بر اسفار:6/13; علامهی طباطبایی، المیزان:4/434; جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، بخش 1، ج6، ص 117. 5. بوعلی سینا، اشارات و تنبیهات، نمط چهارم، پایان نمط. 6. برای مطالعه مشروح این تقسیمات ر.ک: محقق طوسی، شرحی الاشارات، ص 214; ملاصدرا، اسفار:6/14و44; همان، اسرار الایات، ص 27. 7. ر.ک: اسفار:6/13، 16، 24 ، 25و26. 8. ملا مهدی نراقی، شرح الهیات شفا، ص 159. 9. ر.ک: پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ترجمهی شهید علیرضا جمالی نسب و محمد محمدرضایی، ص 37; دکارت، تاملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، دلایل اثبات وجود خدا. 10.تعلیقهی آشتیانی بر شرح منظومه، از ص 489 تا ص 497; البته با توجه به این که تقریر پنجم در گفتار مرحوم آشتیانی در حقیقت دو تقریر است، مجموع تقریرهای جمعآوری شدهی ایشان بالغ بر بیست مورد خواهد شد; مرحوم مولی مهدی نراقی نیز در شرح الهیات شفا، ص 157 و158 به ذکر برخی تقاریر پرداخته است که بالغ بر شش مورد میباشد. 11. برای توضیحات بیشتر ر.ک: استاد جوادی آملی، شرح اسفار:6/175. 12.اسفار:6/36. 13. تعلیقه بر نهایة الحکمة:2/283. 14. شرح اسفار:6/256. 15. فارابی، فصوص الحکم، ص 62، فص هجدهم. 16. الاشارات:3/19. 17. در شرح کلمات بوعلی مطالب زیادی نقل شده است که آنچه گذشتخلاصه و ساده شدهی شروح بود، برای توضیح بیشتر ر.ک: نهایة الحکمة:2/284; اسفار:6/26; شرح الاشارات، ص 196. 18.ر.ک: الاشارات والتنبیهات:3/19; تعلیقات، ص 162، 163 و178; دانشنامهی علائی، ص 105 و106. 19. علامه طباطبایی متذکر این دو بیان شده است، البته بیان نخست را به عنوان تقریر شیخ و بیان دوم را به شکل تقریری مستقل آورده است. ر.ک: نهایة الحکمة:2/284. 20. چنان که در دانشنامهی علائی صراحتا از وجوب ممکن با علت موجبه سخن به میان آمده است. 21. علامه مطهری در این باره توضیحاتی دارند، ر.ک: علل گرایش به مادیگری، ص 122. 22. اسفار:6/26. 23. همان، ص 27. 24. برای توضیح ر.ک: اسفار:6/27. 25. اصول فلسفه:5/80، پاورقی. 26. اسفار:6/27 و28; شرح اسفار، ص 218. 27. حکمة الاشراق، ترجمه دکتر سید جعفر سجادی، ص 219. 28. همان، ص221. 29. همان، ص 208. 30. برای توضیح بیشتر ر.ک: شرح اسفار:6/175. ________________________________________ سید صادق سید حسینی مجله کلام اسلامی-34
در مورد برهان (صدیقین) توضیح دهید؟
برهان صدیقین از دیدگاه فلاسفه
مفهوم لغوی (صدیق)
واژه شناسان، معانی مختلفی برای (صدیق) ذکر کردهاند. راغب اصفهانی میگوید: (الصدیق من کثر منه الصدق وقیل بل یقال لمن لا یکذب قط وقیل بل لمن لا یتاتی منه الکذب وقیل بل لمن صدق بقوله واعتقاده وحقق صدقه بفعله). (1)
طریحی سه معنا برای این واژه بیان کرده است:
1. کثیر الصدق;
2. المداوم علی التصدیق بما یوجب الحق;
3. الصدیق الذی عادته الصدق. (2)
شاید بتوان گفت محور مشترک تمام این معانی، حق نما بودن گفتار فردی است که به این نام خوانده میشود و همان گونه که بیان میشود، با توجه به همین ویژگی از این واژه برای نامگذاری برهان صدیقین استفاده شده است.
در قرآن نیز این واژه به کسانی اطلاق میشود که در گفتار و کردار و نیتها و پیمانهای خود با خدا و خلق ملازم صدق باشند (3) .(صدیق) کسی است که برهانش صدق محض است و هیچ شایبهی کذب در تفکر وی نیست، صدق محض است و از غیر ذات حق بر ذات حق استشهاد نمیکند، صدیق با گذر از مرتبهی استدلال به آیات آفاقی و انفسی بر وجود حق، به مرتبهی استشهاد به وسیلهی حق بر هر چیز دیگر میرسد. (4)
فلسفه نامگذاری برهان صدیقین
با توجه به مفهوم واژهی صدیق، شاید علت نامگذاری این برهان به صدیقین، یکی از موارد زیر باشد:
1. انسانهای (صدیق) در مقام استشهاد بر ذات حق از این روش استفاده میکنند.
2. نتیجهی این برهان کاملا یقینی است و عالیترین مرتبهی یقین را افاده میکند و شایبهی کذب در آن راه ندارد.
3. حکیم متاله با تکیه بر این برهان، حقایق اشیا را مشاهده میکند.
4. این روش وصول به حق، طریقهی انبیای صدیق است و روش صدیقین که در مرتبهی پس از انبیای الهی قرار دارند، چنین است.
با توجه به همین محورها، نخستین بار شیخ الرئیس بوعلی سینا برهان مورد بحث را به نام برهان صدیقین نامید. وی ضمن این که این برهان را محکمترین برهان خداشناسی میداند، میگوید در این روش، هستی از آن جهت که هستی استبر وجود حق تعالی گواهی داده و وجود حق تعالی گواه بر سایر مراتب وجود میگردد و در نهایت چنین نتیجه میگیرد که: هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه. (5) پس از بوعلی نیز سایر حکمای متاله در این نامگذاری از وی پیروی کردند. البته مرحوم آشتیانی در تعلیقه بر شرح منظومهی خود به جای صدیقین واژه صدیقی را برای نامگذاری این برهان برگزیده است.
معیارهای تمایز برهان صدیقین از سایر براهین خداشناسی
پیش از بیان ویژگیهای این برهان لازم است که به دو نحوه دستهبندی براهین خداشناسی که از سوی محقق طوسی و آخوند رحمهما الله ارایه شدهاند، اشاره شود:
در یک تقسیمبندی، براهین خداشناسی از حیثسالکان طریق معرفتبه پنج دسته تقسیم شدهاند:
1. راه متکلمان که معمولا به حدوث زمانی عالم استدلال میکنند.
2. راه طبیعیون که از حرکت عالم بر محرک اولی استدلال میکنند.
3. راه حکمای الهی که از امکان ماهوی به وجودحق میرسند.
4. راه عرفا که همان بداهت وجود حق نزد ایشان است.
5. طریق حکمای متاله که با نظر به حقیقت وجود پی به حق تعالی میبرند.
در تقسیم دیگر مرحوم آخوند براهین خداشناسی را به سه دسته تقسیم میکنند:
1. راههایی که در آن سالک و مسلک ومقصد از یکدیگر جدا هستند، مانند برهان نظم.
2. راههایی که در آن سالک و مسلک یکی ولی مقصد جدا است، مانند راه طبیعیون از طریق معرفت نفس.
3. راههایی که در آن مسلک و مقصد واحد و سالک جدا است، که همان برهان صدیقین میباشد. (6)
با توجه به این مقدمه و مطالب گذشته میتوان معیارهای کلی برهان صدیقین را چنین برشمرد:
1. در طریقهی صدیقین باید از خود ذات حق بر ذات او راهی یافت و استدلال یا استشهاد کرده و یا تنبه حاصل نمود. پس در این روش نباید مخلوقات و افعال و آثار حق واسطه و طریق باشند، هر چند که واسطه قرار دادن برخی از فروض عقلی به برهان صدیقین خللی وارد نمیسازد.
2. شکل برهان از اشکال بدیهی الانتاج باشد به طوری که نتیجهی آن کاملا صادق و یقینی بوده و شایبهی کذب و خطا در آن راه نیابد.
3. مقدمات ماخوذه در برهان از گروه قضایای بدیهی اولی باشد و مقدمات غیر بدیهی اولی ومبادی نظری در آن به کار نرود.
4. بر کوتاهترین وکمترین مبادی متکی باشد به نحوی که بدون صرف وقت زیاد وبا سرعت انسان را به مطلوب و نتیجه برساند و به تعبیر دیگر اخصر البراهین باشد.
5. توان آن را داشته باشد که علاوه بر اثبات ذات واجب، توحید و صفات و افعال حق را نیز اثبات کند.
البته با توجه به طبقهبندی حکمای متاله از طرق خداشناسی، معیار نخستحد اقل معیار لازم در برهان صدیقین خواهد بود و معیارهای بعدی را میتوان فقط شرط کمال این برهان به شمار آورد.
امتیازات برهان صدیقین بر سایر براهین خداشناسی
مرحوم صدر المتالهین امتیازاتی را به قرار زیر برای برهان صدیقین برشمرده است: (7)
1. برهان صدیقین محکمترین برهان بوده و در نهایت متانت و استواری است و عالیترین درجهی جزم و یقین را افاده میکند.
2. این برهان شریفترین راه خداشناسی است، زیرا که با تکیه بر حقیقت وجود به واجب متعال راه مییابد و وجود هم خیر محض و منبع سایر خیرات است، در حالی که در سایر براهین خداشناسی مخلوقات واسطهی در اثبات هستند و آنها آمیختهی به عدم و نقص بوده و بلکه در جنب هستی حق، عدم محض میباشند و عدم منشا شر و شر محض است.
3. بسیطاترین و سادهترین برهان است، زیرا برای شناخت واجب و صفات و افعال او نیازی به واسطه کردن غیر حق ندارد، چنان که نیازمند به ابطال دور و تسلسل نیست.
4. برهان صدیقین به تنهایی برای شناخت ذات حق و توحید ذات و شناخت صفات حق و توحید صفات و شناخت افعال حق و توحید افعال کافی است، بر خلاف براهین دیگر.
اما در کنار این امتیازات، تنها نقص برهان صدیقین عدم امکان فهم آن برای همگان است، زیرا که انسانها به دلیل انس به مادیات و عالم مخلوق از درک هستی محض به طور بیواسطه عاجزند و این تنها در همت و قدرت تفکر حکیم متاله قابل تجلی است. (8)
تفاوت برهان صدیقین با برهان وجودی در فلسفه غرب
برهان صدیقین برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال میشود و در آن حقیقت هستی مورد توجه قرار میگیرد، اما در برهان وجودی که نخستین تبیینگر آن قدیس آنسلم(1033-1109م) بوده است، از صرف تصور خداوند، اثبات وجود وحتی وجوب حق تعالی استنتاج میگردد. (9) با یک بررسی سطحی میتوان به دو مزیت اساسی برهان صدیقین بر برهان وجودی پی برد:
1. ضرورتی که در برهان وجود شناختی اثبات میشود، ضرورت ذاتیه استیعنی مادامی که ذات موضوع یا تصور بزرگترین موجود کامل مطلق در ذهن باشد، حکم بر ضرورت وجود آن خواهد شد. بنابراین اگر کسی چنین تصوری از موجود کامل مطلق در ذهن نداشته باشد حکم به ضرورت آن هم وجود نخواهد داشت، ولی ضرورتی که در برهان صدیقین اثبات میشود ضرورت ازلیه است که حتی از فرض عدم موضوع باز، وجود آن لازم میآید و محمول در هر صورت برای موضوع ضرورت دارد.
2. در برهان وجود شناختی هنگامی که گفته میشود خدا بالضرورة موجود است، ضرورت برای خدا به حمل اولی است و به حمل شایع خدا ممکن الوجود است، چون یکی از مخلوقات ذهنی ما است پس وجود تصور خدا در ذهن به حمل شایع ممکن الوجود است و برای این که بتوان وجود خدا را در خارج اثبات کرد باید به حمل شایع ضرورت وجود را برای خدا اثبات کرد، حمل اولی و مفهومی، ضرورت وجود خارجی را برای خدا اثبات نمیکند، اما در برهان صدیقین حمل محمول یعنی ضرورت وجود بر موضوع به حمل شایع است و مفاهیم مندرج در موضوع آن حاکی و مشیر هستند و از خارج حکایت میکنند، زیرا ابتدا وجودی که سوفسطایی انکار میکند، در خارج اثبات میشود و سپس مفهوم حاکی از آن در ذهن حاصل میشود و سرانجام ضرورت ازلیه بر آن حمل میگردد.
وجود تقریرهای مختلف از برهان صدیقین
برای برهان صدیقین تقریرهای متعددی ارایه شده استبه گونهای که مرحوم آشتیانی حدود نوزده تقریر از گذشتگان برای این برهان نقل کردهاند (10) ، که چهار تقریر آن اختصاص به حکیم سبزواری داشته و یک تقریر به شیخ اشراق و تقریرهای دیگر از آن برخی عرفا وحکمای الهی است.
در ابتدا به نظر میرسد که با اضافه شدن تقاریر فلاسفه و حکمای معاصر به این تعداد، شمار تقریرهای موجود بسیار زیاد شود، اما به نظر میرسد بسیاری از این تقریرها را میتوان به یکدیگر نزدیک کرده و تنها چند تقریر محوری و متمایز را ارایه کرد; زیرا تعدد تقریر باید از راه تعدد حدوسط باشد، هرگاه حد وسط یک برهان با حد وسط برهان دیگر متفاوت باشد آن دو برهان با یکدیگر مغایر خواهند بود، ولی اگر حد وسطاها به یکدیگر نزدیک باشند، برهانها را نمیتوان جدای ازیکدیگر به شمار آورد (11) ; حتی میتوان گفتبرخی از تقریرهای اشاره شده در کلام آن بزرگان تلخیص تقریری دیگر است. به این ترتیب ضمن حذف تقریرهای مشترک به ارایهی تقاریر مختلف در ضمن سه فصل پرداخته خواهد شد:
1. بررسی تقریرهای برهان صدیقین در فلسفه مشاء و اشراق.
2. بررسی تقریرهای برهان صدیقین در نزد عرفا.
3. بررسی تقریرهای برهان صدیقین در حکمت متعالیه.
تقریرهای برهان صدیقین از دیدگاه فلسفه مشاء و اشراق
تقریر فارابی از برهان صدیقین
فارابی برهانهایی در باب خداشناسی ارایه داده است که پس از وی سبب پیدایش شکلهای جدید وکاملی از برهان صدیقین شدهاند، بنابراین وی اگر چه هیچ یک از براهین خود را به نام برهان صدیقین نخواند ولی برخی از استدلالهای او از بهترین وکهنترین تقریرهای این برهان به شمار میرود.
مرحوم ملا صدرا تقریر فارابی را این گونه بیان میکند:
(لوحصلتسلسلة الوجود بلا وجوب ویکون مبدئها ممکنا حاصلا بنفسه، لزم اما ایجاد الشیء لنفسه و ذلک فاحش واما صحة عدمه بنفسه وهو افحش). (12)
(ان الممکن سواء کان واحدا او متعددا، مترتبا او متکافئا لا یقتضی وجوب الوجود، فلابد فی وجود الممکن المترتب علی وجوبه من موجود واجب بالذات). (13)
صدرالمتالهین این تقریرها را تقریری از برهان صدیقین نمیداند، که به نظر میرسد مطرح شدن امکان در این تقریر مانع صدیقین بودن آن است و یا لااقل مانند تقریر بوعلی سینا به عنوان نقص آن محسوب میشود.
تقریر فارابی از این برهان بر سه مقدمه استوار است: (14)
1. الشیء مالم یجب لم یوجب.
2. انالشیء مالم یمتنع علیه جمیع انحاء العدم لم یوجد.
3. انالممکنات سواء کانت متناهیة ام لا فی حکم ممکن واحد.
بعد از این مقدمات چنین نتیجه گرفته میشود که هستی ممکن بدون تکیه بر حقیقتی واجب بالذات نمیتواند ضرورت یابد.
اگر بخواهیم توجه عمیق فارابی را به برهان صدیقین بیشتر درک کنیم، بهتر است که به جای تامل در کلمات نقل شدهی از ایشان به سخنان دیگری در آثار خود فارابی رجوع شود:
(لک ان تلحظ عالم الخلق فتری فیه امارات الصنعة و لک ان تعرض عنه و تلحظ عالم الوجود المحض وتعلم انه لابدمن وجود بالذات و تعلم کیف ینبغی [ان یکون] علیه الوجود بالذات فان اعتبرت عالم الخلق فانت صاعد وان اعتبرت عالم الوجود فانت نازل، تعرف بالنزول ان لیس هذا ذاک وتعرف بالصعود ان هذا هذا). (15)
در این بیان، فارابی دو روش جداگانه را برای شناختحق تعالی متذکر شده است و روش دوم همان برهان صدیقین میباشد. فارابی میگوید: در معرفتحق دو طریق است در طریق اول از نظر در موجودات عالم و انتظام خدا که معلول اویند اثبات وجود حق حاصل میشود و در طریق دوم از نظر در حق که حقیقت هستی و وجود صرف است میتوان به ظهورات اوصاف و شؤون تجلیات حق پی برد و بعد از آن به اثبات صور موجودات و ترتیب نظام خلق که تجلیات اسماء و صفات الهیاند پرداخت. پس در طریق اول قوس صعودی طی میشود و در طریق دوم سیر قوس نزول میشود که در آن به واسطهی معرفت و مشاهدهی حق، موجودات را به خود معدوم وباطل الذات شناسی و وجود اشیا را همه از حق و تجلی حق بینی.
این بیان فارابی اگر چه آشکارا به برهان صدیقین اشاره دارد، اما به نظر میرسد که به تقریر منطقی آن نپرداخته است و یا دست کم آن را تا حدودی مبهم گذارده است.
تقریر شیخ الرئیس از برهان صدیقین
بوعلی در اشارات بیان مفصلی راجع به تقریری که خود در نهایت آن را برهان صدیقین نامید دارد. آنچه در برهان بوعلی وجودش مسلم و قطعی گرفته شده است، مطلق موجود است که نقطهی مقابل آن انکار هستی به طور مطلق است، پس از آن که در اصل وجود موجودات تردیدی نبود، یعنی همین قدر که سوفسطایی نشدیم، یک تقسیم عقلی به کار برده میشود که موجود یا واجب است و یا ممکن، شق سوم محال است، سپس بوعلی با توجه به نیازمندی ممکن به مرجح یا موجب و بطلان دور و تسلسل، نتیجهی نهایی میگیرد:
(فکل موجود اما واجب الوجود بذاته او ممکن الوجود بحسب ذاته، ما حقه فی نفسه الامکان فلیس یصیر موجودا من ذاته فانه لیس وجوده من ذاته اولی من عدمه من حیث هو ممکن فان صار احدهما اولی فلحضور شیء او غیبته فوجود کل ممکن الوجود هو من غیره، اما ان یتسلسل ذلک الی غیر النهایة ...). (16)
در توضیح استدلال شیخ باید گفت: اگر در عالم موجودی هست پس یقینا واجبی هم هست، زیرا ممکن تنها به وسیلهی واجب موجود میشود. بوعلی در استدلال بر این اصل کلی میگوید: در فرض این که موجودات همگی ممکن باشند، ممکن یا بدون علت و خود به خود یافت میشود که این جمع بین نقیضین است، لاضروری الوجود در عین حال ضروری الوجود میشود. و یا این که ممکن به سبب غیر محقق میشود که بنابر فرض، آن غیر هم ممکن است، حال اگر آن غیر به این وجود ممکن متکی باشد، دور حاصل میشود واگر به ممکنات دیگر تکیه کند، رشتهی نیازمندیها پایان نیافته و تسلسل پدید میآید و چون دور و تسلسل باطل است، پس هستی ممکن باید خالی از واجب الوجود نباشد زیرا نقیض آن که خلو الممکن عن الواجب استباطل میباشد. (17)
با توجه به این که در کلام شیخ هم از اولویت وجود ممکن و هم وجوب آن سخن به میان آمده است (18) ، میتوان بیان تقریر شیخ را از برهان صدیقین به دو شکل خلاصه کرد: (19)
1. سفسطه باطل است، پس واقعیتی وجود دارد، تحقق این موجود محقق ملازم با ترجح وجود آن است و ترجح آن اگر لذاته باشد، فهو المطلوب و اگر لغیره باشد باید منتهی شود به موجودی که ترجح ذاتی دارد، زیرا که دور و تسلسل باطل است.
2. سفسطه باطل است پس واقعیتی وجود دارد، تحقق این موجود ملازم استبا وجوب آن، زیرا که (الشیء مالم یجب لم یوجد)، پس اگر این وجوب ذاتی آن موجود باشد فهو المطلوب واگر غیری باشد، باید منتهی شود به موجودی که وجوب آن ذاتی است زیرا دور و تسلسل باطل است. در بیان نخست از قاعدهی بطلان ترجح بلا مرجح استفاده میشود و در بیان دوم به قاعدهی (الشیء مالم یجب لم یوجد) تکیه میشود، البته ظاهر کلمات شیخ در کتب مختلفش با بیان دوم سازگار است. (20)
در اینجا توجه شود که منظور شیخ از کاربرد واژهی (امکان) در استدلال ، امکان ماهوی است، نه امکان وجودی فقری; زیرا امکان فقری از کشفیات صدرالمتالهین به شمار میآید. (21)
اشکالات تقریر شیخ
بر برهان شیخ اشکالهایی وارد شده است که به بررسی آنها میپردازیم:
اشکال اول: صدر المتالهین میفرمایند: این بیان شیخ تقریری از برهان صدیقین نمیتواند باشد، زیرا که شیخ در استدلال خود، متوجه مفهوم وجود شده است نه حقیقت هستی (22) . ولی باید گفت معیار نخستبرهان صدیقین که معیار اساسی آن بود در نحوهی نگرش در هستی متجلی است.
اشکال دوم: در برهان شیخ از وجود ممکن به وجود واجب پی برده شده است و این همان برهان معروف امکان و وجوب حکما است. (23)
این اشکال نیز با توجه به این که در برهان شیخ، توجه به اصل موجودیتیک موجود، کافی است، وارد نمیباشد. (24) و بلکه در این برهان یک محاسبه صرفا عقلانی با تکیه بر فروض عقلی ما را به نتیجه رسانده است. (25)
اشکال سوم: این برهان انی است و مفید یقین نیست.
در پاسخ، علامه فرمودهاند که این برهان چون از برخی لوازم عامه وجود به برخی دیگر میرسد، از اقسام برهان لمی است. (26)
اشکال چهارم: برهان شیخ فقط متکفل اصل اثبات ذات حق بوده و بیش از آن هدایتی به سوی توحید و صفات و کمالات ذات حق ندارد.
اشکال پنجم: برهان شیخ با اصالت ماهیتسازگار است، زیرا که امکان ماهوی که در استدلال به کار رفته است وصف ماهیتبوده و با اصالت وجود سازگار نیست.
تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین
شیخ اشراق در بیان برهان صدیقین میفرمایند:
(هرگاه نور مجرد به لحاظ ماهیت و در ماهیتخود محتاج باشد، محتاج نوری خواهد بود که قایم و استوار به ذات خود باشد، نه جوهر غاسق ومبتنی که قادر به خلق و افادهی نور نیست، و از برهان لزوم تناهی امور مجتمعه ثابت میشود که سلسلهی انوار مجردهی مترتبه به طور بینهایت، محال است پس واجب است که انوار قایم به ذات و انوار عارضه و هیئات آنها همه به نوری منتهی شود که ورای نوری دیگر بدان سان نبود و آن نورالانوار و نور اعظم اعلی است). (27)
و یا در بیانی دیگر میفرمایند:
(هیچ چیزی مقتضی عدم خود نیست و الا اصلا موجود نمیشد و نورالانوار موجود وحدانی الذات بود که در تقرر ذات و وجودش شرطی نبود و آنچه جز اوست تابع او بود و چون او را نه شرطی بود و نه ضدی پس او را مبل ذاتی نبود پس وجود او همیشگی و قیوم بالذات بود). (28)
شیخ اشراق نور را امری میداند که در حقیقت ظاهر بوده و ظاهر کنندهی موجودات دیگر است و فی نفسه از هر چیزی که ظهور زاید بر حقیقت اوست، ظاهرتر میباشد (29) ، با توجه به این دیدگاه و مجموعهی بیانات و اصولی که در بیانات فوق نقل شد به ضمیمهی اصل تشکیک در حقیقت نور که مورد نظر شیخ اشراق استحقیقتی را اثبات میکند که واجب بالذات بوده و جامع همهی کمالات است و ظهور و روشنی او فوق تصور و ورای هر گونه تعریف و توصیف است.
اشکالات تقریر شیخ اشراق
این تقریر دارای اشکالات متعددی است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
1. مبنای تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین بر پایهی اصالت ماهیتبنا نهاده شده است که بطلان آن در حکمت متعالیه ثابتشده است.
2. با توجه به این که موجودات جسمانی در حکمت اشراق تیرگی و تاریکی شناخته شدهاند، لذا چنین موجوداتی از بحثبیرون خواهند ماند، در حالی که در حکمت متعالیه به دلیل مطرح بودن حقیقت هستی تمام موجودات از عالیترین مرتبه با نازلترین آن مشمول مقسم بحثخواهند بود.
3. اگر منظور او از نور، حقیقت هستی نباشد و مراد مفهوم و یا ماهیتباشد که دیگر تشکیک در آن باطل بوده و معنای جامع نور یا نسبتبه تمام خصوصیات، از جمله کمال و یا نقص مراتب و نیز وجوب واجب و امکان، ممکن لا اقتضا است و این وجوب و امکان به واسطهی غیر است، نه این که جزو ذات باشد و یا اگر مقتضی یکی ازا ین خصوصیات باشد دیگر سایر مراتب ، مصداق ذاتی این جامع نیستند. (30)
ادامه دارد
________________________________________
پینوشتها:
1.مفردات الفاظ القرآن، ص 277.
2. مجمع البحرین:5/199.
3. از جمله موارد کاربرد واژهی صدیق در قرآن، ضمن آیات زیر است: یوسف/46; مریم/41، 56و75; نساء/9.
4. برای توضیح بیشتر دربارهی تعریف صدیق از دیدگاه حکما ر.ک: محقق طوسی، شرحی الاشارات، ص 214; حکیم سبزواری، تعلیقهی بر اسفار:6/13; علامهی طباطبایی، المیزان:4/434; جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، بخش 1، ج6، ص 117.
5. بوعلی سینا، اشارات و تنبیهات، نمط چهارم، پایان نمط.
6. برای مطالعه مشروح این تقسیمات ر.ک: محقق طوسی، شرحی الاشارات، ص 214; ملاصدرا، اسفار:6/14و44; همان، اسرار الایات، ص 27.
7. ر.ک: اسفار:6/13، 16، 24 ، 25و26.
8. ملا مهدی نراقی، شرح الهیات شفا، ص 159.
9. ر.ک: پل ادواردز، براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، ترجمهی شهید علیرضا جمالی نسب و محمد محمدرضایی، ص 37; دکارت، تاملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، دلایل اثبات وجود خدا.
10.تعلیقهی آشتیانی بر شرح منظومه، از ص 489 تا ص 497; البته با توجه به این که تقریر پنجم در گفتار مرحوم آشتیانی در حقیقت دو تقریر است، مجموع تقریرهای جمعآوری شدهی ایشان بالغ بر بیست مورد خواهد شد; مرحوم مولی مهدی نراقی نیز در شرح الهیات شفا، ص 157 و158 به ذکر برخی تقاریر پرداخته است که بالغ بر شش مورد میباشد.
11. برای توضیحات بیشتر ر.ک: استاد جوادی آملی، شرح اسفار:6/175.
12.اسفار:6/36.
13. تعلیقه بر نهایة الحکمة:2/283.
14. شرح اسفار:6/256.
15. فارابی، فصوص الحکم، ص 62، فص هجدهم.
16. الاشارات:3/19.
17. در شرح کلمات بوعلی مطالب زیادی نقل شده است که آنچه گذشتخلاصه و ساده شدهی شروح بود، برای توضیح بیشتر ر.ک: نهایة الحکمة:2/284; اسفار:6/26; شرح الاشارات، ص 196.
18.ر.ک: الاشارات والتنبیهات:3/19; تعلیقات، ص 162، 163 و178; دانشنامهی علائی، ص 105 و106.
19. علامه طباطبایی متذکر این دو بیان شده است، البته بیان نخست را به عنوان تقریر شیخ و بیان دوم را به شکل تقریری مستقل آورده است. ر.ک: نهایة الحکمة:2/284.
20. چنان که در دانشنامهی علائی صراحتا از وجوب ممکن با علت موجبه سخن به میان آمده است.
21. علامه مطهری در این باره توضیحاتی دارند، ر.ک: علل گرایش به مادیگری، ص 122.
22. اسفار:6/26.
23. همان، ص 27.
24. برای توضیح ر.ک: اسفار:6/27.
25. اصول فلسفه:5/80، پاورقی.
26. اسفار:6/27 و28; شرح اسفار، ص 218.
27. حکمة الاشراق، ترجمه دکتر سید جعفر سجادی، ص 219.
28. همان، ص221.
29. همان، ص 208.
30. برای توضیح بیشتر ر.ک: شرح اسفار:6/175.
________________________________________
سید صادق سید حسینی
مجله کلام اسلامی-34
- [سایر] برهان صدیقین از نظر محقق اصفهانی را برایم بگویید.
- [سایر] «برهان صدّیقین» در شناخت خدا به چه معنا است؟
- [سایر] برهان صدیقین چیست؟ آیا این برهان به عنوان صحیح ترین و راسخ ترین راه برای اثبات وجود خدا معرفی شده است؟
- [سایر] چرا برهان انّی نوع دوم یقین آور است، ولی برهان انّی نوع اول یقین آور نیست! در حالی که برهان انّی نوع دوم از یک برهان نوع اوّل و یک برهان لمّی تشکیل شده است(علامه طباطبائی در نهایة الحکمه به آن اشاره کرده است)؟
- [سایر] برهان تمانع و برهان فرجه که در مباحث فلسفی و کلامی مطرح می شود را توضیح دهید.
- [سایر] برهان نظم چیست؟
- [سایر] اساس برهان نظم چیست؟
- [سایر] برهان نظم چیست؟
- [سایر] فرق برهان عقلی با قیاس فقهی چیست؟
- [سایر] برهان عقلی بر نامتناهی بودن خداوند چیست؟
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانان باید به اصول دین ایمان و یقین داشته باشد و این ایمان باید برای هر مسلمانی به اندازه فکر و درک او بر پایة دلیل و برهان استوار باشد ، و در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بدست آورد ،یا از مجتهد تقلید کند ، یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است ، مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ، آن عمل را انجام ندهد . و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بجا آورد،پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند ، واجب است از مجتهد تقلید نمایند . به این مطلب نیز باید توجه کرد که در بسیاری از موارد در خود عمل به احتیاط نیز باید یا مجتهد بود و یا تقلید کرد .
- [آیت الله وحید خراسانی] ترجمه سوره حمد بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله یعنی ابتدا می کنم به نام ذاتی که جامع جمیع کمالات و از هر گونه نقص منزه است و عقل در ان متحیر است الرحمن رحمتش واسع و بی نهایت است و در دنیا شامل مومن و کافر می شود الرحیم رحمتش ذاتی و ازلی و ابدی است و در اخرت مختص به مومنین است الحمد لله رب العالمین یعنی ثنا مخصوص الله است که پرورش دهنده جهانیان است الرحمن الرحیم معنای ان گذشت مالک یوم الدین یعنی دارنده و حکمران روز جزا است ایاک نعبد وایاک نستعین یعنی فقط تو را پرستش می کنم و فقط از تو کمک می خواهم اهدنا الصراط المستقیم یعنی راهنمایی کن ما را به راه راست صراط الذین انعمت علیهم یعنی راه کسانی که به انان نعمت داده ای که انان پیغمبران و جانشینان پیغمبران و شهدا و صدیقین و بندگان شایسته خداوندند غیر المغضوب علیهم و لا الضا لین یعنی نه راه کسانی که بر ان ها غضب شده و نه راه ان کسانی که گمراه اند
- [آیت الله مظاهری] کسی که نماز میّت را به جماعت میخواند باید تکبیرها و دعاهای آن را هم بخواند. ______ 1) شهادت میدهم به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال و اینکه محمد(ص) پیام آور خداوند است. 2) پروردگارا دورد فرست بر محمد و آل محمد. 3) پروردگارا رحمت آور بر مردان با ایمان و بر زنان با ایمان. 4) خداوندا رحمت آور بر این مرد میت. 5) خداوندا رحمت آور بر این زن میت. 6) شهادت میدهم به اینکه نیست خدایی غیر از خداوند متعال که یکتاست و هیچ شریکی برای او نیست و شهادت میدهم به اینکه محمدصلی الله علیه وآله وسلم بنده خداوند و پیام آور اوست که خداوند او را در حالی که بشارت دهنده و بیم دهنده به حقمیباشد، در پیشاپیش قیامت به پیامبری مبعوث فرموده است. 7) پروردگارا درود فرست بر محمد و آل محمد و برکت آور بر محمد و آل محمد و رحمت آور بر محمد و آل محمد، همانند بهترین درود و برکت و رحمت که بر ابراهیم و آل ابراهیم فرستادی، به درستی که تو ستایش شده بزرگواری. و درود فرست بر همه پیامبران و شهیدان و صدّیقین و همه بندگان صالح خداوند. 8) خداوندا رحمت آور بر مردان با ایمان و زنان با ایمان و بر مردان مسلمان و زنان مسلمان، آنان که زندهاند و آنان که مردهاند، و میان ما و آنان به وسیله نیکیها وابستگی ایجاد فرما، به درستی که تو اجابت کننده همه دعاهایی و به تحقیق که تو بر هر امری قادری. 9) پروردگارا بدرستی که این میّت، بنده تو و فرزند بنده تو و فرزند خادمه توست که اینک بر تو وارد شده است و تو بهترین میزبانی. خداوندا بدرستی که ما به جز نیکی از این میّت چیزی نمیدانیم و تو از ما به او آگاهتری. خداوندا اگر او در زمره نیکوکاران است پس بر نیکی او بیافزا و اگر در شمار گناهکاران است پس از او در گذر و او را ببخش. بار الها او را در بالاترین مقامات در نزد خودت قرار ده و برای بازماندگان او در میان خاکیان، جانشین باش و با او مهربانی کن بحقّ رحمتت ای مهربانترین مهربانان. 10) به پاورقی ( 2 ) مراجعه شود.