اگر ما طینت را در بعد جسمانی انسان در نظر بگیریم این مسئله درست است . اما گاهی با بکاربردن کلمه ی طینت به استعدادهای دیگری اشاره می کنیم . اما اگر منظور شما همان ویژگی ها و خصوصیاتی است که در خاک موجود است و در شاکله ی انسان های بعدی هم می ماند و ادامه پیدا می کند قابل توجیه است . حقیقت ما روح الهی است . مولوی دو مطلب را بیان می کند تا این حقیقت را برای ما کاملاً بیان کند . مولوی می گوید این بخش انسان که از خاک آفریده شده ما نیستیم بلکه یک ظرف و مرکب است . در واقع یک بستر است که روح انسان درآن تعالی پیدا می کند . مولوی می گوید : یک روز مجنون برای دیدن لیلی سوارشتری می شود که این شتر در خانه بچه ای داشته است . براساس غریزه و طبیعت ، میل شتر به بچه اش بوده و میل مجنون به لیلی . برای رفتن به سمت لیلی باید این شتر را از بچه ی خود جدا می کرد . سوار شتر می شود که مقداری ازراه را می رود اما یکی از خصوصیاتی که عاشق دارد این است که زود حواس او پرت می شود . بنابراین فراموش می کند که شتر به چه سمتی می رود . شتر هم وقتی می بیند که حواس کسی نیست دوباره به سمت بچه ی خود بازمی گردد . مجنون یکباره چشم باز می کند و می بیند که در جای اول خود است . چندین بار این اتفاق تکرار می شود . مجنون خود را از شتر پایین انداخته و می گوید من و تو همرهان نالایق هستیم . هنرمولوی این است که داستان هایی را بیان می کند تا یک حقیقت را در درون آن بیرون بکشد . تن زده اندر زمین چنگالها ، جان کشیده سوی بالا بالها . این شتر تن ما است و مرکبی است که قرار است من و شمایی را که عاشق کمال مطلق هستیم به جایی برساند . هرجا جلوه ای از آن کمال مطلق را می بینیم توجه پیدا می کنیم و به یک صورتی این عشق بروز و ظهور پیدا می کند . تن ما مربوط به همین حیات مادی است و می خواهد همینجا بماند . چون وابسته ی این حیات است و سنخیت دارد . در حیات مادی نیازهای او تأمین می شود . لذا می خواهد در همینجا مانده و توقف پیدا کند . اما روح انسان که الهی است نمی تواند در اینجا متوقف شود و می خواهد از اینجا برود . ما در این تضاد هستیم . بنابراین بخشی از افسردگی های یک جوان مذهبی که گاهی دیده می شود در وجود او یک درگیری است ، ناشی از همین تضادی است که دارد . مولوی می گوید: در زمین دیگران خانه مکن ، کار خود کن کار بیگانه مکن . در زمین دیگران سرمایه گذاری نکن و برای خود کار کن . بعد می گوید این بیگانه ای که من می گویم همه ی سرمایه ی خود را برای او هدر ندهید و خانه نسازید کیست؟ کیست بیگانه ، تن خاکی تو ، کز برای اوست غمناکی تو . می گوید این تن خاکی تو بیگانه است و خود تو نیستی . تو آن روح الهی هستی . مشک را برتن مزن برجان بمال . روح خود را معطر کند . چرا ما جسم خود را معطر کرده و خود را به دیگران نشان می دهیم .پس روح ما چه می شود . بعد از بیان مولوی این آیه ی قرآن برای ما تفسیر می شود که می فرماید : پیامبر به مردم بگو چه کسی در این حیات دنیا ضرر می کند . کسانی که به خود ضرر کرده اند . یعنی کسانی که خود اصلی و ملکوتی خود را نیافته اند و تصور کرده اند که همین جسم و حیات مادی هستند . و تمام عمر خود را برای بیگانه هزینه کردند . تمام تلاش های آنها در حیات مادی صرف شد و به خود نپرداخته و تکامل نیافتند . بنابراین با این نگاه می توان گفت که جسم انسان یک مرکب و بستر است که روح و دانه ی افلاکی دردرون این فضارشد می کند.
اگر ما طینت را در بعد جسمانی انسان در نظر بگیریم این مسئله درست است . اما گاهی با بکاربردن کلمه ی طینت به استعدادهای دیگری اشاره می کنیم . اما اگر منظور شما همان ویژگی ها و خصوصیاتی است که در خاک موجود است و در شاکله ی انسان های بعدی هم می ماند و ادامه پیدا می کند قابل توجیه است . حقیقت ما روح الهی است . مولوی دو مطلب را بیان می کند تا این حقیقت را برای ما کاملاً بیان کند . مولوی می گوید این بخش انسان که از خاک آفریده شده ما نیستیم بلکه یک ظرف و مرکب است . در واقع یک بستر است که روح انسان درآن تعالی پیدا می کند . مولوی می گوید : یک روز مجنون برای دیدن لیلی سوارشتری می شود که این شتر در خانه بچه ای داشته است . براساس غریزه و طبیعت ، میل شتر به بچه اش بوده و میل مجنون به لیلی . برای رفتن به سمت لیلی باید این شتر را از بچه ی خود جدا می کرد . سوار شتر می شود که مقداری ازراه را می رود اما یکی از خصوصیاتی که عاشق دارد این است که زود حواس او پرت می شود . بنابراین فراموش می کند که شتر به چه سمتی می رود . شتر هم وقتی می بیند که حواس کسی نیست دوباره به سمت بچه ی خود بازمی گردد . مجنون یکباره چشم باز می کند و می بیند که در جای اول خود است . چندین بار این اتفاق تکرار می شود . مجنون خود را از شتر پایین انداخته و می گوید من و تو همرهان نالایق هستیم . هنرمولوی این است که داستان هایی را بیان می کند تا یک حقیقت را در درون آن بیرون بکشد . تن زده اندر زمین چنگالها ، جان کشیده سوی بالا بالها . این شتر تن ما است و مرکبی است که قرار است من و شمایی را که عاشق کمال مطلق هستیم به جایی برساند . هرجا جلوه ای از آن کمال مطلق را می بینیم توجه پیدا می کنیم و به یک صورتی این عشق بروز و ظهور پیدا می کند . تن ما مربوط به همین حیات مادی است و می خواهد همینجا بماند . چون وابسته ی این حیات است و سنخیت دارد . در حیات مادی نیازهای او تأمین می شود . لذا می خواهد در همینجا مانده و توقف پیدا کند . اما روح انسان که الهی است نمی تواند در اینجا متوقف شود و می خواهد از اینجا برود . ما در این تضاد هستیم . بنابراین بخشی از افسردگی های یک جوان مذهبی که گاهی دیده می شود در وجود او یک درگیری است ، ناشی از همین تضادی است که دارد . مولوی می گوید: در زمین دیگران خانه مکن ، کار خود کن کار بیگانه مکن . در زمین دیگران سرمایه گذاری نکن و برای خود کار کن . بعد می گوید این بیگانه ای که من می گویم همه ی سرمایه ی خود را برای او هدر ندهید و خانه نسازید کیست؟ کیست بیگانه ، تن خاکی تو ، کز برای اوست غمناکی تو . می گوید این تن خاکی تو بیگانه است و خود تو نیستی . تو آن روح الهی هستی . مشک را برتن مزن برجان بمال . روح خود را معطر کند . چرا ما جسم خود را معطر کرده و خود را به دیگران نشان می دهیم .پس روح ما چه می شود . بعد از بیان مولوی این آیه ی قرآن برای ما تفسیر می شود که می فرماید : پیامبر به مردم بگو چه کسی در این حیات دنیا ضرر می کند . کسانی که به خود ضرر کرده اند . یعنی کسانی که خود اصلی و ملکوتی خود را نیافته اند و تصور کرده اند که همین جسم و حیات مادی هستند . و تمام عمر خود را برای بیگانه هزینه کردند . تمام تلاش های آنها در حیات مادی صرف شد و به خود نپرداخته و تکامل نیافتند . بنابراین با این نگاه می توان گفت که جسم انسان یک مرکب و بستر است که روح و دانه ی افلاکی دردرون این فضارشد می کند.
- [سایر] اخبار طینت به چه معناست؟
- [سایر] اینکه گفته شده انسان از خاک آفریده شده آیا منظور حضرت آدم است یا اینکه ما نیز از خاک آفریده شده ایم؟
- [سایر] چرا انسان از خاک است؟
- [سایر] چرا انسان از خاک است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا می توان برای تیمم، مهر را تبدیل به خاک تیمم کرد؟
- [آیت الله سیستانی] آیا در مرحله اول می توان بر سنگ تیمم کرد یا حتماً باید خاک باشد ؟
- [آیت الله سبحانی] قبرستان متروکه ای که از عمر آن 50 سال بیشتر می گذرد و گاهی در آن استخوان انسان پیدا می شود آیا می توان برای ساخت از خاک آن استفاده کرد؟
- [سایر] منظور از فطرت انسان چیست؟
- [سایر] آیا هفت مرحله عرفان را بدون آنکه عارف بود، می توان تجربه کرد؟ منظور از هفت مرحله عرفان چیست؟ منظور از شریعت، طریقت و حقیقت چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا می توان برای تبلیغ کالا و به منظور ترغیب مخاطبان، از تصویر زنان استفاده کرد؟
- [آیت الله سیستانی] اگر خاک نقره معدن را به ، نقره خالص ، و خاک طلای معدن را به طلای خالص بفروشند ، معامله باطل است مگر آنکه بداند مثلاً مقدار نقره خاک با مقدار نقره خالص مساوی میباشد ولی فروختن خاک نقره را به طلا ، و خاک طلا را به نقره ، همانطوری که سابقاً گفته شد اشکال ندارد . مواردی که انسان میتواند معامله را بهم بزند
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر با خاک و ریگ چیزی مانند کاه که تیمم به آن باطل است مخلوط شود، نمی توان به آن تیمم کرد ولی اگر آن چیز به قدری کم باشد، که در خاک یا ریگ از بین رفته حساب شود، تیمم به آن خاک و ریگ صحیح است.
- [آیت الله سبحانی] اگر مقداری خاک نقره دار را به همان مقدار نقره خالص و یا مقداری خاک طلادار را به همان مقدار طلای خالص بفروشند، معامله باطل است. ولی فروختن خاک نقره به طلا و خاک طلا به نقره به هر صورت اشکال ندارد. مواردی که انسان می تواند معامله را به هم بزند
- [آیت الله بروجردی] اگر خاک نقرهی معدن را به نقرهی خالص و یا خاک طلای معدن را به طلای خالص بفروشند، معامله باطل است، ولی فروختن خاک نقره به طلا و خاک طلا به نقره اشکال ندارد.مواردی که انسان میتواند معامله را به هم بزند
- [آیت الله شبیری زنجانی] تیمم به دیوار گلی که با زدن دست بر آن، دست انسان خاکی میشود صحیح است و احتیاط مستحب آن است که با بودن خاک خشک به خاک نمناک تیمم نکند.
- [آیت الله جوادی آملی] .فروش خاک معدن طلا به همان مقدار طلای خالص و فروش خاک معدن نقره به همان مقدار نقره خالص باطل است؛ ولی فروش خاک معدن طلا به نقرهّ خالص و فروش خاک معدن نقره به طلای خالص , صحیح است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر خاک نقره معدن را به نقره خالص و خاک طلای معدن را به طلای خالص بفروشند معامله باطل است، مگر معلوم باشد مقدار نقره موجود در خاک نقره با مقدار نقره خالص یا مقدار طلای موجود در خاک طلا با مقدار طلای خالص مساویست و اگر در جایی خاک خودش ارزش مالی داشته باشد نیز معامله صحیح است ولی فروختن خاک نقره به طلا و خاک طلا به نقره در هر حال اشکال ندارد.
- [آیت الله بهجت] خاک نجسی که بهواسطه باران گِل شود پاک است؛ اگر آب باران به همه خاک برسد و بنابر احوط موقع مخلوط شدن با خاک، مضاف نشده باشد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر خاک نقره معدن را به نقره خالص، و خاک طلای معدن را به طلای خالص بفروشند، معامله باطل است ولی فروختن خاک نقره به طلا و خاک طلا به نقره اشکال ندارد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست، ولی در آب کر و جاری یک مرتبه کافی است. و ظرفی را که سگ لیسیده یا از آن ظرف آب یا چیز روان دیگری خورده، باید اول با خاک پاک، خاک مال کرد، و می توان خاک را با آب مخلوط کرد به نحوی که عرفاً از خاک بودن خارج نشود آنگاه ظرف را خاک مالی نمود، و بعد دو مرتبه با آب قلیل شست، و احتیاط واجب این است که اگر با آب کر و یا جاری شسته می شود باز دو مرتبه باشد ولی با آب باران یک مرتبه کافی است و همچنین ظرفی را که آب دهان سگ در آن ریخته بنابر احتیاط واجب باید پیش از شستن، خاک مال کرد.